بخشی از مقاله
چکیده
مسئله ي رنج و سختی در زندگی معماي اصلی ذهن کسانی چون بودا و شوپنهاور بوده که در دوره ي زندگی خویش علی رغم اینکه در تأمین کامل مادي و ثروت به سر می بردند تنها مادیات نتوانسته آنها را راضی کند وبا توجه به مشکلاتی که انسانها با آ ن مواجه بوده اند به طرح و فحص آن پرداخته و زندگی خود را در راه حل معماي رنج و مواجه با آن سپري کرده اند. بودا که زندگی را سراسر رنج دانسته و در پی علت آن به عاملی به نام تمنا می رسد و از آنجا که براي حل هر مشکلی بایست. علت را جستجو و رفع کرد او نیز از ترك تمنا سخن گفته .شوپنهاور نیز از رنج آور بودن زندگی و محکومیت انسان به رنج در این دنیا فریاد زد و به دنیا از زاویه ي رنج نگریست و علت رنج را خواست دانسته و از نفی خواست سخن گفته.
-1 مقدمه
با توجه به دنیاي پر هیاهو و مملو از مسائل و مشکلات جدید و مهم امروز و صنعتی شدن دنیا در عین برطرف شدن مشکلات قدیم همچنان بسیاري از مسائل و درد و رنج ها در زندگی ما آدمیان لا ینحل باقی مانده است و همین باعث شده مسئله ي رنج و سختی در زندگی ما آدمیان جایگاه مهمی داشته باشد و البته حل آن بسیار مهم تر و حیاتی تر است.با توجه به این مطلب ضرورت بحث در باب رنج آور بودن زندگی و اینکه اگر مطابق با یک پیش فرض ،زندگی سراسر رنج و سختی باشد و ما انسانها به حکم گناه اولیه اي که در عالمی دیگر مرتکب شده ایم حال محکوم به زندگی در این دنیا هستیم ، این سوال مطرح می شود که آیا حال باید در این دنیا همواره در بدبختی و فلاکت زیست کنیم؟
یا اینکه اینگونه نیست و ما می توانیم براي این رنج همیشگی که دامان گیر زندگی تک تک ماست راهکاري داشته و خود را به نجات و سعادت برسانیم؟ در بررسی این مسائل و پاسخ به این سوالات توجه به دیدگاههاي کسی چون بودا حائز اهمیت است چرا که او در نظام خویش و در دوره اي که مکاتب متفاوتی به منصه ي ظهور رسیده بودند و در پی پاسخ بدین پرسش بوده اند ،از علت رنج و چگونگی مقابله با آن سخن می گوید و راهکارهایی نیز ارائه می دهد.
از طرف دیگر کسی چون شوپنهاور با فاصله ي زمانی چند صد سال از بودا به مسئله ي رنج توجه کرده وپس از آشنایی و خواندن کتب بودا با توجه به اشتراکاتی که در نظرات خود و تفسیرش از زندگی، با بودا می بیند او نیز از عاملی به نام خواست و نفی آن سخن گفته و در پی راه حلی براي مسئله ي رنج ،تفسیر جدیدي از توجه به خویشتن و زیست در حال ارائه می دهد . توجه به این دو مرد بزرگ اندیشه از آن جهت است که با نظرات خویش در باب رنج و به خصوص راهکاري که ارائه داده اند بسیار موثر در افکار فیلسوفا ن بعد از خود بوده اند و امروزه نیز مکاتب آنها مورد پذیرش و عمل انسانهاي بسیاري قرار گرفته است .به خصوص آئین بودا که طرفداران بسیاري در سراسر دنیا به خود پذیرفته است.
- 2 بودا
پیشینه ي فکري:
از لحاظ پیشینه و تاثیر پذیري از گذشتگان می توان بودا را متاثر از آیین هند دانست .در دورانی که بودا در هند ظهور کرد سه جریان مهم فکري و معنوي در جریان بود - 1کار ما که آیین نیایش و عبادتهاي ظاهري بود و به سحر وجادو اهمیت زیادي می داد. - 2اوپانیشادها که بعد نامتناهی و تنزیهی آتمان و برهمن را مورد توجه قرار داده و انسان را به کنه وجود اسرار هستی خود علاقه مند ساخته و برهمن را یگانه واقعیت باقی و بقیه ي جهان را صحنه ي نمایش صور فانی می پنداشت. - 3چارواکا که یک مکتب فلسفی بوده و اصالت ماده قائل بود و مبدا و معاد روح را انکار می کرد و به غنیمت شمردن از حال و نفع مادي و کام دل تاکید می کرد و همه چیز را نابود شدنی می دانست.
بودا در چنین شرایطی ظهور کرد و باب جدیدي را راجع به رنج و چگونگی آن گشود کشمکش بین اوپانیشادها و بودا موجب گسترش آیین هند شد با وجود اشتراکاتی که بودا با آیین هند داشت از جمله - 1 عدم توجه هر دوي آنها به عبادتهاي ظاهري و نیز - 2اعتقاد هر دو به قانون کار ما یعنی اعتقاد به نجات و رهایی از مرگ و حیات از طریق کشف و شهود و نائل شدن به واقعیت مطلق و نیروانا 3 - پذیرش فرضیه ي رنج جهانی - همان: - 127 اما اختلافات بودا با این آیین موجب اخراج بودا از هند و نفوذ این آیین در کشورهاي دیگر شد چرا که بودا از همان ابتدا سندیت معنوي وداها را نپذیرفته بود و نیز بودا بر خلاف اوپانیشادها به آتمان یا حقیقت باطن قائل نبوده و همه چیز را در این جهان دستخوش تغییر می دانست . بنابراین آیین بودا که در قرن 6 قبل از میلاد توسط گوتاما بودا پایه ریزي شده بود از هندوستان خارج گردیده و در سایر سرزمینها طرفداران بسیاري یافت.
-3 شوپنهاور
پیشینه ي فکري
در هر نظام فلسفی دانستن پیشینه ي فکري و اینکه یک فیلسوف در تبیین دستگاه فلسفی خود از کدام یک از پیشینیان خود تاثیر پذیرفته و بدانها توجه بیشتري نشان داده است بسیار مهم و تعیین کننده است از اینرو در طرح و بیان دیدگاه فیلسوفی چون شوپنهاور نیز لازم است که به پیشینه ي فکري او که برخلاف اکثر فلاسفه ي قبل از خود خوشبینی چندانی به دنیا و زندگی نداشته و این دنیا را بهترین دنیاهاي ممکن نمی دانسته - بر خلاف لایب نیتس که این دنیا را بهترین شکل ممکن می دانسته - اشاره اي داشته باشیم.
اگر بنا باشد فیلسوفان بعد از یونان باستان را به دو گروه افلاطونی وارسطویی تقسیم کنیم شوپنهاور افلاطونی خواهد بود از آن جهت که نسبت به افلاطون سهل گیر بوده است و تقسیم او از عالم را البته به گونه اي دیگر که در کانت ظهور کرد پذیرفت. افلاطون چون در این دنیا چیز خوشایندي ندید و همه چیز را در این جهان آکنده از تغییر و انحطاط و مرگ دید،جهانی ساخت فارغ از همه ي دردها وتغییرات و نامش را مثل لایتغیر که جهان واقعی بود گذاشت و جهانی که ما در آن زندگی می کنیم تقلیدي فریبنده از مثل دانست این نظر افلاطون در مقابل نظر کسانی چون ارسطو و هیوم قرار گرفت که هستی را چیزي ناگوار نمی دانستند و به واقع گرایی شهره بودند. - تنر ، - 19-18: 1373
کانت در نقد عقل محض دامنه و برد عقل آدمی را مشخص و محدود کرد و این اندیشه که عقل می تواند بی هیچ مددي به حقیقت چیزها برسد را قاطعانه در هم کوبید زیرا او نشان داد که عقل همیشه ناچار است روي مواد اولیه اي کار کند که به آن داده می شود و در در این کار آدمی باید ضرورتا اشکال ادراکی خود را بر مواد اولیه تحمیل کند و بنا بر نظر کانت ذهن صورتهاي حدسی زمان ومکان و تصور پیوستگی علی را به دریافتهایش می دهد و ما می توانیم از سرشت دریافتهایمان مطمئن باشیم زیرا این ماییم که باعث و بانی آنها هستیم اما هرگز نمی توانیم حقیقت شی در ذات خویش را بشناسیم زیرا اشیا را لزوما به وساطت شیوه هاي ادراکی خود در میابیم . - همان: - 21-20
با توجه به عقاید کانت در زمینه ي تقسیم عالم به نومن و فنومن شوپنهاور نیز از تعالیم او وام گرفته و در ساختار فلسفی خود از عقاید کانت بهره گرفته است .ودر رساله یدکتراي خود سخت زیر نفوذ کانت بوده است. شوپنهاور معتقد است "علم،یعنی سیستمی از عین هاي شناخته "نه توده اي از بازنمودها وبراي این همبستگی ویا پیوستگی می باید یک جهت کافی وجود داشته باشد .معناي کلی این اصل عبارت است از این که هیچ چیز بدون دلیل ،یا جهت براي وجود داشتنش،وجود ندارد .