بخشی از مقاله

چکیده

پزشکی به عنوان علم مرتبط با سلامت همواره نقشی تاثیرگذار در توسعه ساختارهای بشری داشته است. پزشکی مانند بسیاری از علوم تجربی از میان روشهای دستیابی به علم، بهصورت وحیانی که مورد ادعای طب اسلامی است، استدلالی که مورد ادعای پزشکیِ مبتنی بر پاتوفیزیولوژی و طب سنتی است و استقرائی که پزشکی مبتنی بر شواهد بر آن تاکید دارد، عمدتا تابع روش استقرائی است و برای تبدیل شدن یک گزاره به گزاره قابل استناد نیاز به وجود شواهد تجربی فراوان دارد.

در این مطالعه پس از تحلیل این سه روش منطقی و تطبیق آنها بر حوزههای پزشکی، انواع طبهای رایج و مکمل از منظر توسعه نظام علمی بررسی و نقد شدهاند و در نهایت پس از نقد ساختاری طبهای رایج و طبهای مکمل یک ساختار ضابطهمند پیشنهادی برای انضباط روند توسعه علمی در طبهای مکمل ارائه گردیده است و نکاتی کلی در رابطه با آن ارائه شده است.

مقدمه

پزشکی یکی از مهمترین شاخههای علوم تجربی است که بهصورت روزمره مورد نیاز عموم افراد جامعه است و در منابع دینی بر اهمیت آن تاکید بسیاری شده است. در طول فرآیند پیشرفت علم پزشکی دورههای متعددی طی شده است که هرکدام از این دورهها به نوبه خود دارای اهمیت بسیار بالایی در تاریخ علم پزشکی هستند.با رخداد انقلاب صنعتی در اروپا و تغییر سرعت پیشرفت علم، پزشکی نیز وارد مرحله جدیدی از ساختار خود شد که امروزه با نام طب کلاسیک یا طب مرسوم شناخته میشود. این رویکرد، به سرعت با پیشرفتهای خود رویکردهای قدیمیتر طبی را کنار زد و خود را به عنوان تنها مسیر سلامت بیماریهای بشری معرفی نمود.

نگاه مبتنی بر دانشهای علوم پایهای و شناخت گسترده پاتوفیزیولوژیک و به بیان دیگر تکیه بر مشاهدات دقیق باعث شد که این طب غلبه سریعی بر رویکردهای قدیمیتر که اکثرا فاقد مبانی پاتوفیزیولوژیک منسجم بودند بیابد و عملا آنها را کنار زده و جریان مرسوم طب امروزی را تشکیل دهد. با گذشت زمان و روشن شدن برخی اشکالات در جریان طب مرسوم، جریانهایی شکل گرفتند که مدعی شدند طبهای کهن و سنتی میتوانند به عنوان مسیر حل بسیاری از مشکلات مورد استفاده قرار گیرند. این افراد البته به گروهها و دستههای متفاوتی تقسیم میشوند اما تقریبا همه بر این موضوع توافق دارند که طبهای قبلی بر خلاف آنچه بعضا در جریان طب کلاسیک به عنوان تاریخ یا خرافه دیده میشدند، دارای اهمیت درمانی برای بشر هستند.

این پژوهش در پی آن است که با بررسی دیدگاههای موجود اولا طریقه مطابق با اصول معرفتشناسی علوم را بیابد و سپس راهکارهایی عملی برای مدیریت علم پزشکی در حوزه طب ارائه کند.
سلامت و توسعه علم پزشکی همانطور که پیشتر گفته شد، علوم پزشکی از اهم علوم بشری محسوب میشود، چرا که موضوعی که این علم بر محور آن قرار گرفته -یعنی سلامت- یکی از مهمترین نیازهای بشری در طول تاریخ و یکی از سختترین چالشهای حکومتها بودهاند و همواره تامین سلامت بخش مهمی از نیروهای افراد و بودجههای حکومتی را به خود اختصاص داده است.

بنابراین آنچه که مسلم است آن است که حوزه سلامت یکی از خطیرترین حوزههای حکومتی است و رویدادهای مرتبط با این فرآیند در سطح جامعه با امنیت جامعه مرتبط هستند. از همین رو فرآیندهای مرتبط یا این حوزه از تولید و استفاده از علم گرفته تا اجرا و ضوابط مرتبط با آن اهمیت ویژهای در حوزه سیاستگذاری و به تبع آن اجرا مییابند.این موضوع وقتی پررنگتر میشود که در بسیاری از موارد و در حوزههای دیگر، برای رسیدن به نتایج، زمانی طولانی لازم دارد، اما در حوزه پزشکی نتایج بسیاری از عملکردها و روشها در مدتهای کوتاه روشن میگردند و در حقیقت تجربه محسوس آسانتر از دیگر حوزهها -بهخصوص حوزه علوم انسانی به دست میآید. در نتیجه با توجه به این میزان از اهمیت، ایجاد روندی برای توسعه این حوزه و استفاده از همه ظرفیتها ضروری به نظر میرسد.

معرفتشناسی فرآیند تولید علم پزشکی

بنابر آنچه در منطق علوم حاکم است و در منطق اسلامی نیز بر آن پافشاری شده است، راهکار دستیابی به علوم -بعد از آن که وحی را به عنوان کلام فرابشری پذیرفتیم- مبتنی بر دو روش استدلال و استقراء است. دو روشی که هرکدام ضرورتها و مزیت های خاص خود را دارند.

وحی در حوزه پزشکی

با پذیرش این موضوع که وحی به عنوان دانشهای مافوق بشری دارای قطعیت است میتوان نتیجه گرفت که در صورت وجود وحی غیرقابل تفسیر در زمینهای در حوزه پزشکی، این دانش از دانشهای قطعی و غیرقابل خدشه تلقی میشود.اما مهمترین مساله در زمینه استفاده از وحی در حوزه علوم تجربی، اختلاف تفسیرها یا به عبارت فنیتر استدراکات انجامشده از متون است، که در موارد متعدد باعث میشود که قطعیتهای مورد بحث ما حاصل نشود. به عبارت بهتر، آنچه در نهایت به دست میآید خود متن وحی نبوده و تفسیر و یا توجیهی از متون است. بخصوص هنگامی که مفسر پا را از پایبندی تام به متن فراتر گذاشته و دست به ایجاد منظومههای فکری میزند و تلاش میکند که مفقودات را هم به پای متن بنگارد.

این نکته که استدراکات نمیتوانند مانند اصل وحی غیرمفسر به مساله بپردازند وقتی روشنتر میشود که بخصوص در حوزه روایات تعارضهای ظاهری رخ میدهد و برای بدست آوردن پاسخ نهایی لازم میآید که مفسر مبانی پردازش اصولی خود را مورد استفاده قرار دهد. ادعای بدست آوردن نهایی نظر وحی در این موارد مورد پذیرش عموم پردازندگان دینی نبوده است و از این رو عموم فقها در مباحث فقهی نیز خود را مخطئه دانستهاند.

استدلال در حوزه پزشکی

تلاشهای گستردهای در دورههای مختلف تاریخ علم پزشکی انجام شده است تا با استفاده از محسوسات به عنوان بدیهیات منطقیه روشی استدلالی برای بدست آوردن مبانی و روشهای علم پزشکی اتخاذ شود. این تلاش در دورههای کهن خود را با نظامهای طراحیشده اخلاط و ارکان و یا نظامهای طب چینی و هندی نشان داده است و در دوره مدرن خود را با نگاه مبتنی بر پاتوفیزیولوژی. در مورد روشهای قدیمیتر اگرچه هرکدام از این روشها در دوره خود با موفقیتهایی همراه بودهاند. اما اصلیترین اشکال در اتصال این نوع از نظریهپردازیها، بر منشأ استدلالیِ مبانی اولیه آنها وارد است، چرا که خودِ منشأهایی مانند امزجه و ارکان، غیرمحسوس و غیربدیهی هستند. بنابراین عملا دامنه دستاوردهای استدلالی در حوزه این روشها با چالشی پایهای مواجه است.

در مورد پزشکی کلاسیک مبتنی بر پاتوفیزیولوژی نیز اگرچه مشکلی مانند مشکل آغاز بر مبنای غیرمحسوسات و مشاهدات وجود ندارد -و شاید از ابتدا ادعای این نوع از پردازش به پزشکی، درک کاملا محسوس از مکانیسمها بوده است - اما در عمل و بعد از گذشت حدود 200 سال از نضج گرفتن این نگاه، تقریبا برای همه پژوهشگران حوزه علوم پزشکی روشن شده است که پیچیدگیها در حوزه شناخت مکانیسمها، آنچنان بالاست که با خوشبینی احتمالا صدها سال تا رسیدن به نقطه ادعای استدلال در این حوزه فاصله وجود دارد. آنچه روشن است تمامی ادعاهای استدلال در حوزه علوم پزشکی چیزی بیش از استدلالنمایی نیست و در این زمینه فرقی میان طبهای کهن با طب رایج وجود ندارد.

استقرا در حوزه علوم پزشکی

در معرفتشناسی و منطق رایج، استقرای ناقص مهمترین روش بدست آوردن علوم تجربی است. حاصل کردن کلیهای ناقص از جمع جزئیهای تجربهشده و در نهایت بدست آوردن گزارهها مهمترین ساختاری است که علوم تجربی بر مبنای آن حرکت کردهاند. همین موضوع باعث شده است که پژوهشگران حوزه پزشکی دائما در صدد ایجاد روشهای متنوع و موثر در ایجاد و جمعآوری تجربه باشند و راهکارهای متعددی را هم از بابت انجام تجربهها و هم از بابت جمع تجربههای جزئی و نتایج کلی ایجاد کنند. روشهای آماری در حوزه پزشکی همین استقرائات هستند که انجام و تحلیلشان بر مبنای مدلهای ریاضیاتی استدلالی انجام میشود.

اگرچه استقرا یک روش بسیار قابل دسترس برای علوم تجربی محسوب میشود، لکن نتایج آن دارای اشکالات اساسی است که مهمترین اشکال آن ظنی بودن نتایج بدست آمده است که موجب می شود موارد و مثالهای نقض بر نتیجه کلی آن یافت شود.بعلاوه به علت تام نبودن استقرائات، بارها رخ میدهد که پس از مدتی استقرائی خلاف استقرائات قبلی حاصل میشود و یا این که جمع استقرائات نتایجی را نشان میدهد که از دیدگاه عمومی تناقض جلوه میکند.

آنچه در این روشِ بدست آوردن علم در حوزه پزشکی حائز اهمیت بسیار بالایی است، احتمال رخداد خطاهای انسانی است. به همین علت تلاشهای بسیاری در راستای از بین بردن این خطاها صورت گرفته است. اگر چه که باید پذیرفت که همچنان رخداد خطاها یکی از مهمترین چالشهای حوزه استقراء در علوم و بخصوص در علم پزشکی است.حال با توجه به این سه رویکرد بدست آوردن علم در حوزه علوم پزشکی، طب رایج و طبهای مکمل را مورد بررسی قرار میدهیم.

پزشکی رایج

مبتنی بر پاتوفیزیولوژی با کشف میکروسکوپ و مشاهده شدن اولین سلولها جریانی شکل گرفت که مهمترین هدف خود را شناخت ساختارهای بدن موجودات و نحوه عملکرد آنها قرار داد. زیست شناسی در همین زمان از یک شاخه کوچک علمی به سرعت تبدیل به ریزشاخههای متعدد مثل: بیوشیمی، زیست سلولی، میکروب شناسی و.... گردید. با پیشرفت اکتشافات در حوزه پزشکی و شناخته شدن برخی مکانیسمها در بدن موجودات زنده و بخصوص انسان، این باور در میان دانشمندان تقویت گردید که بشر به زودی به تمام مکانیسمها دست پیدا خواهد کرد و میتواند با فهم اختلالات در این مکانیسمها، مسیرهای درمانی صحیحی را ایجاد کند.

با هین نگرش که اوج آن در میانه قرن 20 ام واقع شد، روشهای درمانی متعددی ایجاد و مورد انجام واقع گردید. پزشکی مبتنی بر پاتوفیزیولوژی، با توجه به توفیقاتی که در طول بیش از یک قرن در درمان بسیاری از بیماریها بذست آورد،توانست جایگاه بسیاری مهمی در دنیای پزشکی بیابد و عملا روشهای طبی قبلی را که عمدتا مبتنی بر تئوریهای کلی بودند کنار بزند. اگر چه پزشکی مبتنی بر پاتوفیزیولوژی به عنوان یک مرحله مهم از تاریخ رشد پزشکی بسیار حائض اهمیت است و مسیر نگرش آن به عنوان یک طب استدلال و نه استقراء محور، بسیار مجذوب کننده است اما مشکلات مهمی بر سر راه آن قرار گرفت که عملا جریان عمومی دنیای پزشکی را از پاسخگویی به بسیاری از مسائل نا امید نمود.

مشکلات پیش روی پزشکی مبتنی بر پاتوفیزیولوژی

پیچیدگی ساختارهای زیستی در ابتدای راه این تلقی برای بسیاری از دانشمندان علوم زیستی مطرح بود که بزودی تمام مکانیسمهای عمل در موجودات زنده و در انسان شناسایی خواهند شد و راهکار حل اختلالات و پاتولوژیهای این مکانیسمها یافته خواهد شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید