بخشی از مقاله
خلاصه
هر تصویر، شیء، صوت، نام، نماد و نظایر آن در حکم نشانهای است که دلالت به یک مدلول دارد. دلالت، اصلیترین بحث در نشانههاست و هر یک از دانشمندان مدلی برای آن ارائه کردهاند. مانند؛ الگوی سقراط، پیرس و سوسور. با این وجود، با بالارفتن سطح آگاهی بشر و پی بردن به ویژگیهای خاص معنا از جمله تصویری بودن و ماهیت مجازی آن، راه برای ارائه مدلی شامل وجوه مختلف معنا، باز است. این نوشتار، با نگاهی به نمونههای اصلی ارتباط لفظ و معنا و پس از برشمردن ویژگیهای خاص معنا، با بیان استعاره مفهومی فکر و واژههای مشابه، مدلی را در قالب واگن واژه، قطار فکر و ابرِ معنا ارائه خواهد داد. در پایان برای انتقال بهتر مدل و نشاندان مزایای این مدل از تصاویر استفاده شده است. این مدل در درمان شناختی و فراشناختی مفید خواهد بود.
.1 مقدمه
درک معنای نشانهها برای ارتباط فرد با محیط پیرامون و سایر افراد اهمیت زیادی دارد. منظور از نشانهها هرگونه علائم تصویری و آوایی اعم از اشیاء، اشکال، نمادها، گفتار، اشارات و به ویژه »واژهها« هستند. بنیادیترین مسئلهی پژوهش در معنای نشانهها، دلالت یا ارتباط دال و مدلول است. برخی از محققان نموداری ساده برای بیان چگونگی این ارتباط ارائه کردهاند که میتوان آنها را بازتاب شناختی ارتباط لفظ و معنا قلمداد نمود. با این وجود، صحبت در مورد معنا چندان ساده نیست.
زیرا معنا چیزی نیست که بتوان آن را دید و یا با دست لمس کرد و مستقیم قابل مطالعه باشد. همچنین نمیتوان از چگونگی دقیق فرایند معناسازی در ذهن صحبت به میان آورد. از این رو، توجه به نوع زبان و نحوهی سخن گفتن تا اندازهای از عملکردهای مغز پرده برمیدارد. معناشناسی شناختی دقیقاً با همین هدف یعنی کشف عملیات ناخودآگاه مغز، در فرآیند معناسازی پایهریزی شده است. بنیادیترین مسئله در معناسازی فهم این نکته است که هر دال، دلالت به یک مدلول دارد. به بیان دیگر دالها و به طور خاصّ کلمات، تنها پل ارتباطی ادراک و جهان خارج هستند. زمانی که هلنکلر دریافت که هر شیء یا حالت یک دال است، رودخانهی پرالتهاب درونش، به اقیانوس آرام کلمات پیوست و هیجانات محبوس دروناش در پیوند با کلمات آزاد شدند. با این وجود، ماهیت معنا همچنان در پردهای از ابهام قرار دارد.
.2 خاستگاه معنا
معنا در بستر ذهن شکل میگیرد به بیان دیگر، معنا چیزی جز مفهومسازی ذهن نیست - لی، 2001، . - 2 اما اینکه خواستگاه معانی کجاست؟ سوالی است که از قدیم مطرح بوده است. شواهد تاریخی نشان میدهد که اصطلاح ذهن زمانی بوجود آمد که جوامع شفاهی به جوامع مکتوب تبدیل شد. قدیمیترین آثار مکتوب در اروپا اشعار حماسی هومر* است که مربوط به هشت قرن قبل از میلاد است. در این اشعار از کلمات؛ ذهن، تصمیمگیری، باور داشتن، شککردن یا خواستن استفاده نشده است.
شخصیتهای داستان تصمیم نمیگیرند و ارادهی آزاد ندارند، از این رو، اعمال ذهنی را نیز انجام نمیدهند. یونانیان باستان، در زمان افلاطون و ارسطو مکانی را اختراع کردند تا افکار و نیات و آموزهها را در آن جای دهند. این مکان استعاری، ابتدا پسیک یا روان نام داشت که بعد ذهن نام گرفت. همانطور که بدن دست و پا را حرکت میدهد و اعمال فیزیکی را انجام میدهد، اندامی لازم بود تا اعمال ذهنی را به اجرا درآورد. این اندام در انگلیسی Self، یا ایگو، فارسی، خود و در عربی با عنوان نفس یا ذات یا نام گرفت.
اما سوال مهم دیگر این است که آیا تشکیل معنا در زمینهی ذهن فطری است یا اکتسابی؟ یعنی، آیا انسان با خزانهی فهم و معانی پا به عرصهی گیتی میگذارد یا از طریق تجربه و یادگیری به فهم معانی دست مییابد؟ پاسخ به این سوال دو مکتب فطریگرا** و تربیتگرا شکل داده است. دکارت طبیعتگرایی بود که اعتقاد داشت مفاهیم؛ خدا، ذهن، کمال، ابدیت و برخی قضایای هندسی که با عنوان بدیهیات مطرح است، به صورت فطری در نهاد بشر قرار دارد. در مقابل، جان لاک - 1632-1704 - ذهن انسان را هنگام تولد مانند لوح سفیدی*** میدانست که همزمان با مراحل مختلف رشد، تجربه و دانش روی آن نوشته میشود.
تداعیگرایان* معتقد بودند که چیزی به نام افکار یا تواناییهای ذهنی وجود ندارد و در عوض ذهن را مملو از معانی میدانستند که از طریق حواس پنجگانه وارد ذهن میشود و از طریق دو اصل شباهت و تضاد تداعی میگردد. منظور از تداعی شدن،ایجاد ارتباط خاصّ میان دو اندیشه است که معمولاً کلیدیترین رابطه، یعنی رابطهی علّی و معلولی است. - گنجی، 1395،ص - 13 روانشناسی امروز با طرح این سوال که چگونه طبیعت و تربیت با همکاری هم، معانی را در ذهن خلق میکنند، دیدگاه میانهای را دنبال کرد. از زاویهی دیگر، تولید معنا در دو دیدگاه ساختارگرا و تجربهگرا متفاوت است. این نوشتار با نگاه تعادلی به عناوین حاصله از هر دو دیدگاه پرداخته است.
.3 نگاهی به برخی مدلهای ارتباط دال و مدلول
در این قسمت به طور خلاصه به سه مدل مهم از ارتباط لفظ و معنا - دال و مدلول - به ترتیب زمان اشاره خواهدشد.
.3-1 مدل ارسطو
نخستین الگوی نه چندان منظم و مدون اما قابل طرح در نشانهشناسی از آن ارسطو است که در کتاب عبارات - پاری ارمنیاس - آن را مطرح و با بیانی روشن و بدون ابهام بیان میکند: «آواهای گفتار ]واژهها[ نماد تأثرات روح ]تصورات ذهنی[ و علائم نوشتاری در میان اقوام مختلف همانند نیستند. اما تأثرات روح که آواهای گفتار نشانه آنها هستند، همچنین چیزهای واقعی که این تأثرات روح همتاهای مشابه** آنها هستند، نزد همگان مشترکاند - .» مهرگان، 1392، ص - 23 دو واژه بسیار مهم در عبارت ارسطو نماد و نشانه است که در فرهنگ یونان باستان دارای معنای تاریخی و فرهنگی بوده است واژه Symbolon به صورت اسم از فعل Symbollein یونانی به معنی «به هم پیوستن »، «با هم جمع کردن»، «در کنار هم گذاشتن» و «جفت کردن» مشتق شده است.
هر Symbolon نیمهای از یک چیز بوده است که وقتی آن را با نیمه دیگر آن جفت میکردهاند، شیئی کامل میشده است. افلاطون در رساله «مهمانی ***» اسطورهای را روایت میکند که در آن زئوس بر انسان خشمگین و او را به دو نیم کرده است و از آن پس هر نیمه در آرزوی رسیدن به نیمه دیگر است. - افلاطون، ص - 492 بر بنیاد این اسطوره در یونان باستان هرگاه نیمهای از یک شیئی نزد یک فرد و نیمه دیگر آن نزد فردی دیگر یافت میشد آن دو یکدیگر را برادر خطاب میکردند.
بنابراین وقتی ارسطو میگوید واژه، نماد تصورات ذهنی و علائم نوشتاری، نمادِ واژهها هستند، به همین ریشه فرهنگی واژه نماد، که خود آن را عمیقاً اسطورهزدایی کرده است، نظر دارد و منظورش این است که هر واژه یک Symbolon است که با نیمه دیگر خود یعنی تصورات ذهنی جفت میشود و هر دو یک واحد کامل را تشکیل میدهند. اما واژه نشانه - Sign - در فرهنگ یونان ماقبل ارسطو و به ویژه در سنت پزشکی هیپوکراتی - بقراطی - واژهای کلیدی و نهادینه شده بوده است.