بخشی از مقاله
چکیده
آنچه در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت مفهوم دموکراسی مطلق است.دموکراسی مطلق شکلی از سازمان سیاسی است که اولین بار توسط باروخ اسپینوزا طرح شد. هدف این مقاله پاسخ به این پرسش است که نگری بر اساس چه تحول مفهومی تلاش کرده است دموکراسی مطلق را تعریف کند؟ این مقاله با بازخوانی آثار آنتونیو نگری نشان داده است که وی چگونه با باز تعریف سوژه،دموکراسی را تعریف می¬کند.جایگزین شدن مفهوم مالتیتود - انبوهه - به جای مردم نقطه مرکزی دموکراسی مطلق خواهد بود.از طرف دیگر روشن کردن رابطه ی دموکراسی مطلق و هستی شناسی در نظریه آنتونیو نگری هدف دیگر این نوشتار است.دموکراسی مطلق بیشتر از آن که مربوط به فلسفه سیاسی باشد مربوط به فلسفه اولی است.از طرف دیگر تغییر در پارادایم قدرت و گذار به زیست قدرت باعث پراکندگی قدرت در سراسر سطوح خرد شده است و این مسئله موجب مقاومت در سطح خرد شده است.می توان گفت دموکراسی از نظر آنتونیو نگری مقاومت گسترده است.مفهوم درونماندگاری موجب تراکم مقاومت ها و به هم پیوستگی این سطوح خرد می شود.
کلید واژه:انبوهه،زیست سیاست، دموکراسی مطلق، درون ماندگاری،مقاومت
مقدمه
امروزه میتوان دموکراسی را به عنوان دال مرکزی گفتمان سیاسی در جهان شناخت. از حکومت های استبدادی و دیکتاتوری گرفته تا پیشرفته ترین و آزادترین کشورها همه در این مورد مشترک هستند که خود را دموکراتیک می دانند. افلاطون دموکراسی را حاکمیت دوکسا به جای فلسفه میدانست و با آن مخالف بود و ارسطو آن را بهترین حکومت در میان اشکال فاسد حکومت می دانست. برخی دموکراسی را به شکل نهادی و حقوقی و تقسیم وظایف می دیدند و یونانیان و بعضی دیگر دموکراسی را با جمهوریخواهی پیوند زدهاند و آن را شیوهی زیست یک جامعه و هنجاری میدیدند - ماکیاولی - .در دورههای مختلف تاریخی دموکراسی به صورتهای مختلف خود را نمایان کرده است. از نظر برنارد کریک 4 مرحله رشد در دموکراسی وجود دارد اولین کاربرد مفهوم دموکراسی به یونان باستان باز می گردد.
تعریف دموس - مردم - در یونان بیش از نیمی از جامعه را در برنمیگرفت و زنان و بردهها را شامل نمیشد. دومین کاربرد به جمهوری روم ، گفتارهای ماکیاولی ، سنت جمهوری خواهی انگلیس و جمهوری اولیه آمریکا باز می گردد . در این دوره نوع رفتار مردم با دیگران و هنجارها و ارزش های مورد قبول مردم خیلی مورد توجه قرار گرفت .سومین کاربرد به ادبیات و رویدادهای انقلاب فرانسه و اندیشههای ژان ژاک روسو مربوط است که معتقد بودند هرکس فارغ از میزان تحصیلات یا داراییاش حق دارد تا خواستهاش را به آگاهی عمومی برساند و »اراده عمومی« یا خیر همگانی از زبان یک فرد خیرخواه ساده فداکار ، طبیعی و عادی که بنا به تجربه و وجدان خودش سخن می گوید بهتر فهمیده می شود تا از زبان شخص با تحصیلات عالی که در زندگی تصنعی طبقات بالای جامعه به سر می برد .
الزاماً سازگار با آزادی های فردی نیست . چهارمین کاربرد دموکراسی را می توان در قانون اساسی آمریکا و بسیاری از قوانین اساسی جدید در اروپای سده ی نوزدهم در قوانین اساسی آلمان و ژاپن پس از جنگ و همچنین در نوشته های جان استوارت میل و الکسی دوتوکویل دید . - کریک : 1387 ، - 16-8 نوربرتو بوبیو لیبرالیسم را پدیدهای مدرن میداند و دموکراسی را شکل کهنی از حکومت میداند و برخلاف کسانی مانند رابرت دال به همزیستی این دو چندان باور ندارد . اما مسئلهی مقایسهی شکل کهن و مدرن دموکراسی هم مسئله مهمی است که برخی از متفکران به آن پرداخته اند . هانا آرنت دموکراسی مستقیم آتن را به عنوان ایده آل مفهوم دموکراسی در نظر داشت . بوبیو هم این مقایسه را انجام می دهد اما در جهت دفاع از دموکراسی نمایندگی . به عقیده بوبیو آن چه در گذار از دموکراسی کهن به دموکراسی مدرن تغییر کرده است نه اصل حق حاکمیت مردم که شیوه های کاربست و نیز دامنه ی گسترش آن در قلمروهای مختلف است .
برای نشان دادن برتری نمایندگی به دموکراسی مستقیم بوبیو از استدلال های نویسندگان فدرالیست - همیلتون ، مدیسون - استفاده می کند . همیلتون در نوشته های فدرالیستی می نویسد که جمهوری های کوچک یونان و روم همواره دچار تلاطم و دگرگونی بوده اند و این را موجب نگرانی می داند . به نظر همیلتون و مدیسون اگر در دولت - شهرهای یونان مجلس نمایندگان وجود می داشت چند دستگی گروهها در قالب احزاب نمود پیدا می کرد و موجب آشوب نمی گشت . از نظر بوبیو حتی روسو هم که معتقد بود حق حاکمیت را نمی توان به نمایندگان واگذار کرد و منتقد سرسخت دموکراسی نمایندگی است می دانست که دموکراسی مستقیم غیرممکن است . - بوبیو : 1376 ، - 139-42