بخشی از مقاله

چکیده

تغییرات در سیر تفکر فلسفی در قلمرو اسلام و اروپا در اعصار مختلف، سیر متفاوت و معکوسی را شاهد بوده است. در برهه ای از تاریخ، نگاه مسلمانان به فلسفه و علم، نگاه ارسطویی - مشایی - و نگاه اروپاییان افلاطونی - اشراقی - بوده و در برهه ای دیگر عکس این موضوع واقع شده است. نگارنده در این مقاله با بررسی این سیر فکری سعی می نماید بازتاب آن بر جوامع مسلمان و اروپایی را روشن نموده و ارتباط میان طرز تفکر فلاسفه یک ملت با پیشرفت فرهنگ سازمانی در آن ملت را روشن نماید. برای نیل به این هدف ابتدا در مورد فلسفه افلاطونی - اشراقی - و فلسفه ارسطویی - مشایی - به اجمال سخن به میان خواهد آمد. سپس تأثیرپذیری فیلسوفان و به تبع آنها، سایردانشمندان از این دو فلسفه و مکتب را در جامعه مسلمانان و اروپاییان بررسی نموده تا دلایل تغییرات مکرر در پیشرفت در حوزه فرهنگ سازمانی تمدن مسلمانان و اروپاییان تبیین شود.

بیان مساله :

امروزه با هجمه پردامنه و بیشماری از طرف فلسفه های مختلف غربی و شرقی به عرصه های مختلف اجتماعی و علمی جامعه هستیم که موجب -1 ایجاد اغتشاش در نظم فکری جامعه علمی کشور و -2 موجب زمینه سازی هرچه بیشتر جهت ورود تفکرات نامتوازن با فرهنگ کشور گردیده است . در این رهگذر فرهنگ سازمانی نیز از حضور این قبیل تفکران التقاطی شرقی-غربی کاملا اثر پذیرفته و نمود بارز آنرا می توان در نوع تعاملات سازمانی کشور به وضوح مشاهده نمود. فرهنگ سازمانی که به عنوان هوای مورد نیاز هر سازمانی جهت انجام وظایف سازمانی خود به آن نیاز دارد .

در این مجال قصد پرداختن به تمامی مکاتب و نحله های فلسفی و تاثیر آن بر فرهنگ سازمانی را نداریم بلکه با مروری گذرا بر فلسفه افلاطونی - اشراق - و فلسفه ارسطویی - مشاء - قصد واکاوی تاثیران این دو نوع تفکر را بر فرهنگ سازمانی داریم. بی شک فرهنگ و تمدن و فلسفه غنی و قوی اسلامی مستغنی از واشکافی تفکراتی دارد که در اعصار گذشته و در تمدنهای تاریخی مانند یونان، روم و ایران قدیم طرح بحث شده اند. علاوه بر اینکه همین تفکرات هم با نهضت ترجمه به دست متفکرین مسلمان افتاد و آنها نیز با موشکافی و دقت نظر و گاها با وسواس تمام به بررسی این افکار پرداختند و آن قسمتی را که با فرهنگ و تفکرات اسلامی سازگاری داشت پذیرفتند و آن قسمتی که ناسازگار بود را کنار گذاشتند.

طرح موضوع تاثیرات فلسفی بر فرهنگ سازمانی پیش و بیش از پرداختن به تحلیل تئوریک و محض به دنبال ارائه مدخلی جهت ورود فلسفه اسلامی - به خصوص حکمت متعالیه صدرالمتالهین شیرازی - به فضای نظام سازی مدیریتی از بستر فرهنگ سازمانی می باشد. در این رهگذر پرداختن به دو نظام فلسفی که بیشترین تاثیرات را بر فلسفه اسلامی داشته اند، یعنی فلسفه افلاطونی - اشراق - و فلسفه ارسطویی - مشاء - ، بسیار مهم بوده و ریشه یابی تاثیرات این دو بر فرهنگ سازمانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

مقدمه

با نکاهی به تاریخ درمیابیم تفکر و اندیشه های فلاسفه یک ملت تاثیر بسزایی در رشد و میشرفت آن ملت در تمام زمینه ها دارد. در طبق بندی تفکرات فلسفی سه نحله مختلف تبیین و تشریح گردیده است .تفکر فلسفی بر سه اساس فلسفه افلاطونی - فلسفه اشراق - و فلسفه ارسطویی - فلسفه مشاء - و فلسفه متعالیه - حکمت متعالیه - شکل گرفت. در این میان مبحث حکمت متالیه علارغم غنا و عمق وصف ناپذیر آن، به جهت پرداخته نشدن به آن به حد کافی در غرب، از دایره بحث ما خارج است. لذا در این مجال بحث را پیرامون دو طبقه دیگر از متفکرین و فلاسفه یعنی فیلسوفان مشائی و اشراقی ادامه می دهیم.

می توان اکثر دیدگاه های فلاسفه بعد از این دو گروه را بر مایه همین دو اساس طبقه بندی کرد. ناگفته پیداست که گرایش ذیدکاه غالب فلاسفه یک ملت به هر کدام از این ذو اساس موجبات تاثیرات مختلفی در رشد و میشرفت آن ملت خواهد شد. بنابراین ابتدا نگاهی اجمالی به فلسفه اشراق که توسط افلاطون تاسیس و ترویج گردید و فلسفه مشاء که توسط ارسطو تئوریزه و تظریح شد صحبت نموده و در ادامه در مورد ارتباط مسلمانان و همحنین ارتباط اروماییان با این دو فلسفه خواهیم پرداخت و از این رهگذر میزان تاثیرگذاری و تاثیر پذیری مولفه ای اصلی فرهنگ سازمانی، و به بیانی دیگر میزان پیشرفت فرهنگ سازمانی، را مورد واکاوی قرار خواهیم داد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید