بخشی از مقاله
چکیده:
در حوزه رواندرمانی با توجه به دیدگاهی که نسبت به انسان مطرح میشود و روششناسیهای متفاوت که خود برخاسته از رویکردهای گوناگون فلسفی است، نظریههای مختلفی وجود دارد و هر مکتب با توجه به تعریفی که از انسان و هستی دارد، خطمشیهای خاصی را برمیگزیند که در نهایت، غایت همه این مکاتب و رویکردها این است که انسان را به سعادت درونی و نشاط معنوی و پایدار برساند. با این پیشفرض، هدف این مقاله آن است که بر اساس حکمت اشراق به عنوان یکی از فلسفههای نافذ اسلامی، عناصر رویکرد مشاوره و رواندرمانی این مکتب فلسفی، استخراج شود. روش تحلیل دادهها در این پژوهش با استناد به رویکرد توصیفی- تفسیری است.
مقدمه
بدون یک نظریه منسجم، فهم پدیدههای روانی و اجتماعی در یک جامعه غیرممکن به نظر میرسد. بسیاری از افرادی که درعلوم انسانی کار کردهاند برای خود چهارچوب مشخصی را در نظر گرفتهاند. یک نظریه منسجم بومی در روانشناسی که بتواند در عین انسجام درونی به سوالات بیرونی و برخاسته از زندگی مردم، پاسخگو باشد لازم و ضروری است.
پایههای اساسی نظریه روانشناسی و رواندرمانی بومی را در آثار عرفا و اندیشمندان بزرگی چون سهروردی، غزالی، ملاصدرا، ابن عربی و آثار جلال الدین رومی میتوان یافت. داستانهای قرآنی پر از مفاهیم و فرآیندهای روانشناختی هستند که درصورت تلاش همهجانبه محققان و متخصصان این حیطه، به راحتی میتوان از آنها در شکلدهی نظری این چهارچوب مفهومی سود جست.
همچنین در آثار حکمایی چون سعدی، فردوسی، سنایی، سهروردی، عنصرالمعالی، خواجهنصیر و .... نیز میتوان مبانی ارزشمندی را جهت استخراج اصول روان درمانی سراغ گرفت.
در عرصه بومیسازی رواندرمانی و مشاوره، ادبیات و متون کهن فلسفی ارزش ویژهای برای اقتباس دارند؛ به گونهای که از دیگر قلمروهای تفکر، جایگاه بیشتری را تسخیر کردهاند. منظور از اقتباس همانگونه که گوتک اظهار میدارد اشتقاق یک نظریه از مبانی فلسفی و ایدئولوژیک است.
در اکثر ملل، متون کهن مربوط به تاریخ و تمدن آنها ارزش والایی برای اقتباس دارند. فلسفه و حکمت اشراق یکی از این حوزههای فلسفی کهن است که دارای امکانات ویژه برای اقتباس میباشد. مباحث فلسفی، روششناسی حکمت اشراق و داستانهای پرمایه سهروردی و سایر حکمای اشراقی از ظرفیت بسیار بالایی برخوردارند و قابلیت خوبی برای اقتباس دارند. با شناسایی عناصر، ساختار و ویژگیهای حکمت اشراق، میتوان راه اقتباس از این متون را تسهیل نموده و آنرا به الگویی در مشاوره و رواندرمانی تبدیل کرد. بسیاری از متون کهن دارای این قابلیتها هستند.
با اینکه تلویحات رواندرمانی در جای جای آثار اشراقی به چشم میخورد لکن در باب رواندرمانی، به خصوص با نگاهی که ما امروزه به مشاوره و رواندرمانی داریم، بحثی منسجم صورت نگرفته است. کار اصلی محقق در این پژوهش، استخراج، انسجام و تدوین رویکرد مشاوره و رواندرمانی بر مبنای حکمت اشراق است؛ به عنوان مثال در برخی از آثار و متون اشراقی به ماهیت انسان و مفروضههای اساسی انسانشناختی پرداخته شده است و در بسیاری از موارد، اشاراتی عمیق به نفس و مراحل سیر و سلوک و خودشناسی شده است.
در برخی از آثار، همچون رساله غربتالغربیه سهروردی به نوعی به اضطراب وجودی بشر اشاره شده است. این موارد در برخی آثار اشراقی به صورت واضح و در برخی دیگر در لفافه و به صورت رمزآلود اشاره شده است. بنابراین کار محقق در این پژوهش، در مرتبه نخست تلاشی است جهت فهم و تشریح حکمت اشراق به ویژه قلمرو انسانشناسی آن و سپس استخراج مفاهیم و ساختار رواندرمانی اشراقی به نحوی که بتوان بر مبنای فهم و تشریح مفروضههای اساسی درباره ماهیت انسان در این فلسفه، به الگویی در مشاوره و رواندرمانی رسید. با وجود تقدسزدایی از طبیعت و انسان در علوم تجربی با اتکاء به مبانی پوزیتیویستی، در این پژوهش سعی میشود خلأ موجود که همان مطالعه و مشاهده انسان در یک چارچوب مادی و غیر الهی است از طریق تدوین ساختاری اشراقی در رواندرمانی و مشاوره پر گردد.
تحقیقات اخیر در حیطه تاریخ روانشناسی نوین - شولتز و شولتز، 1996 ترجمه سیف و همکاران - 1384 نشان میدهد که فلسفه معاصر غرب در شکلگیری و رشد و تحول نظریههای روانشناسی تأثیر گذار بوده است. این امر خود نشانگر آن است که چگونه جهتگیریهای علمای غربی که ناشی از ویژگی های جمعی آنان است اول در فلسفه که کلی و تعیینکننده مشی فکری آنان است متجلی شده و پس از آن به صورت نظریههای روانشناسی درآمدهاست که پایههای تجربی این نظریه با استخراج فرضیههای کاری از این نظریهها و آزمون تجربی آنان شکل بندی شدهاست. پس از پیدا کردن تأییدات تجربی - آن هم در فرهنگ غربی - نظریههای کنونی توانستهاند جایگاه فعلی خودشان را به عنوان مدلهای تجربی در روانشناسی حفظ نمایند.
همچنین گسترش رویکردهای رواندرمانی مبتنی بر ادیان و فلسفههای شرقی چون بودیسم، هندوئیسم، تائوئیسم و آئین ذن و ... نه تنها در خاور دور بلکه در سراسر دنیا و مطرح شدن این روشهای درمانی در متون معتبر علمی، محققین را بر آن داشت با توجه به ظرفیت بسیار بالای نظری و کاربردهای عملی حکمت اشراق، جهت تدوین و معرفی این رویکرد تلاش نماید.
انسانشناسی حکمت اشراق
تعریفی که از انسان میشود یا بحث از ماهیت انسان، اساس همه نظریههای مشاوره و رواندرمانی است. انسان از ابعاد متفاوت، موضوع علوم گوناگون قرار میگیرد و درباره آن بحث و گفتوگو میشود، اما باید توجه داشت بحث از انسان در حوزههای گوناگون علوم انسانی، فرع بر شناخت ماهیت اوست. - وینیکات، 1988، ص. . - 13 به عبارت دیگر، سؤال از ماهیت و چیستی انسان مطمئناً یکی از مهمترین پرسشهایی است که برای همه افراد مطرح بوده و هست؛ زیرا خیلی از امور به تصوری که ما از طبیعت انسان داریم، بستگی دارند؛ در میان افراد نوع بشر کمتر کسی را میتوان یافت که در دوران زندگی خود گرچه برای یک لحظه هم که شده با این پرسشها روبرو نشده باشد که منشأ پیدایش »من« چیست؟ مقصد و سرانجام کجاست؟ و سرانجام هدف و معنای زندگی خود را چگونه میتوان به دست آورد؟
پاسخ به این پرسشها، پیش از هر چیز مستلزم شناخت ماهیت انسان ومفروضههای اساسی مربوط به آن است. حکمت اشراق با اتخاذ موضعی مشخص درباره مفروضههای مربوط به ماهیت انسان، راه پاسخگویی به این پرسشها را هموار نموده است. به طور خلاصه در فلسفه و حکمت اشراق، انسان موجودی صاحب ارده، تغییرپذیر، درونکنشگر، منطقی، قابل شناخت از طریق عقل و حواس و شهود باطنی و موجودی دارای روح مقدس الهی است که به زندان تن گرفتار شده است.
هنگامی که شواغل حسی، تقلیل یابد، نفس در بیخویشتنی فرو رفته و متوجه و مجذوب جانب قدس میگردد. در این هنگام لوح صاف و شفاف ضمیر انسان به نقش غیبی، منقش میگردد. نقش غیبی، گاه به سرعت پنهان شده و گاه در حالت ذکر، اشراق میکند. گاه نقش غیبی به عالم خیال رسیده و از آنجا به علت تسلط خیال در لوح حس مشترک، به نیکوترین صورت و در غایت حُسن و زیبایی ترسیم میپذیرد. آنچه از باطن غیب انسان به حس مشترک او میرسد، گاه رد قالب صورتی زیبا قابل مشاهده بوده و گاه به نحو کتابتِ سطری است و گاه سروش غیبی، صوتی را به گوش انسان میرساند، اعّم از اینکه انسان در خواب و یا بیداری باشد.
نفس دو جهت دارد. یک جهت آن به سوی عالم روحانی است به گونهای که از آنجا علوم را اقتباس کرده به آن »جهت علمی و نظری« میگویند، جهت دیگر به سوی عالم جسمانی است و از آنجاکسب کمال میکند و به آن »جهت عملی« گویند. هرگاه نفس، قاهر بدن شود قوای ظاهر و باطن، مطیع او میشوند و او به عالم خویش مقربتر خواهد شد