بخشی از مقاله

چکیده

کاهش ازدواج و افزایش دختران بازمانده از ازدواج یکی از مسائل نهادهای حمایتی است. اهداف این پژوهش عبارتند از ایجاد درکی از پدیده ازدواج و بازماندگی از ازدواج در روستاها، پیشبینی بهمنظور شناسایی دامنهای نتایج ممکن تعداد ازدواجها و بازماندههای از ازدواج و طراحی مدل اقدام برای افزایش رخ داد ازدواج و کاهش بازماندگی از ازدواج در روستاها. در این پژوهش از روش عامل محور محاسباتی استفاده شد.

ابتدا کل جمعیت یک روستای فرضی شبیهسازی شد. عاملها یا همان دختران و پسران در سن ازدواج با توجه به اشتغال پسر، مطلوبیت مورد انتظار از ازدواج و میزان جمعیت مرد حاضر در روستا تصمیم میگیرند که ازدواج کنند، این سه پارامتر از تئوری اقتصاد استخرج شده و جهت تبیین بازار ازدواج مطرح شدهاند. یافتههای نشان میدهد هر سه عامل در میزان ازدواج و افزایش دختران بازمانده از ازدواج نقش دارند.

-1 مقدمه

با توجه به وضعیت روحی، روانی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زنان سرپرست خانوار و نظر به اینکه توانمندسازی حقیقی در بستر خانواده شکل میگیرد، ازدواج و تشکیل کانون گرم خانواده میتواند اولین و اصلی ترین گام اجتماعی در جهت ارتقای امید به زندگی و توانمند سازی محسوب گردد. لذا تشویق و ترغیب صحیح و اصولی دختران بازمانده از ازدواج به ازدواج مناسب و تشکیل خانواده موجبات سلامت و سعادت فرد و اجتماع را به دنبال خواهد داشت .[5]

میانگین سن ازدواج دختران در جامعه روستایی در سال 1393 برابر 23,6 سال است. چنانچه دختری بالاتر از این سن قرار گرفت از سوی جامعه روستایی طرد میشود. طرد اجتماعی جامعه موجب میشود تا این دختران احساس شرم کنند و منزویشده و کمتر در اجتماعاتی مثل مراسمهای اجتماعی و مذهبی مشارکت کنند. عدم شرکت در اجتماعات موجب میشود تا آنها کمتر دیده شوند و فرصتهای ازدواج شان کمتر شود.

منزوی شدن و در خانه ماندن، تجرد قطعی را تشدید میکند. بر اساس آمار سازمان ثبت و احوال، تأخیر در سن متعارف ازدواج - بیش از 30 سال - در سال 84 برابر 6,3 درصد و در سال 92 نیز 12,5 درصد رسیده است. شاخص تأخیر سن ازدواج در زنان در کمتر از 10 سال به بیش از دو برابر افزایشیافته است - محزون، . - 1393 بیکاری و ناامنی شغلی، عدم اطمینان زیادی را نسبت به آینده برای جوانان رقم زده و تصمیم به ازدواج آنان را تا آینده­ای نامعلوم به تأخیر میاندازد.[4]

یکی از دلایل این وضعیت مهاجرت پسران روستایی به شهر برای کار است. مهاجرت موجب شده تا برای برخی از دختران روستایی خواستگار وجود نداشته باشد و بهاینترتیب سن ازدواج شان بیشتر شود. در دهه اخیر چشماندازهای بازار کار مردان بامهارت و تحصیلات پایین - حتی در صورت مهاجرت به شهر - نسبت به مردان با تحصیلات بالاتر نسبت به دهههای قبل کاهشیافتهاست. این روند موجب شده تا بسیاری از مردان فقیرِ شاغل درآمد نسبتاً کمی داشته و یا نرخ اشتغال آنها بهشدت کاهش یابد.

نسبت کمتر مردان شاغل در میان اقشار فقیر، موجب شده تا زنان تمایل نداشته باشند آنها را بهعنوان شوهر بپذیرند و درنتیجه شاهد افزایش تعداد دختران بازمانده از ازدواج در قشر فقیر هستیم. با توجه به آسیبهای مهاجرت از روستاها به شهرها و بهنوعی بههمخوردگی تناسب میان دختران موجود در روستا و پسران، هماکنون بیش از 100 هزار دختر بالای 35 سال بازمانده از ازدواج در میان مددجویان تحت پوشش کمیته امداد کشور وجود دارد .[8]

این در حالی است که 15 درصد جمعیت فعال در سن 15 تا 29سال روستاهای این استان در سال 1391-1392 بیکار هستند و نرخ مهاجرت از روستا به شهر و از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ در 5 سال گذشته بیشتر از 10 درصد بوده است. عدم تمکن مالی خانوادههای فقیر که مطلوبیت ازدواج با آنها را ازنظر مردان کاهش میدهد، یکی دیگر از علل افزایش سن دختران در این قشر است. دختران بازمانده از ازدواجاکثراً تحت سرپرستی والدین پیر شده و پس از فوت پدر و مادرشان متقاضی تحت پوشش قرار گرفتن میشوند. بخشی از آنهامجدداً با عنوان سرپرست خانوار تحت پوشش نهادهای حمایتی قرار میگیرند.

این در حالی است که ازدواج به افراد امکان دستیابی بهصرفه مقیاس در تولیدات خانگی را میدهد. خانوارهای دونفری نیازی به تعداد دو برابر یخچال، اجاقگاز، دستشویی، اتاق و غیره نسبت به یک خانوار تکنفری ندارند تا به همان سطح رضایت برسند. همچنین زمان پختوپز برای دو نفر، دو برابر یک نفر نیست. درنتیجه، یک خانوار دونفری با همان میزان درآمد سرانه یک خانوار تکنفری، استاندارد زندگی بالاتری دارند.

صرفه مقیاس خانگی ازایندست در استانداردهای رسمی فقر در ایالاتمتحده استفاده میشوند تا تعداد افراد فقیر را محاسبه کنند. اگر قرار است خانواری در ایالاتمتحده از لحاظ رسمی و اداری فقیر محسوب شود، باید درآمدی کمتر از سطح درآمد مشخصی به نام آستانه فقر داشته باشد. این آستانه فقر بسته به ابعاد خانواده تعدیل میشود؛ یعنی برای هراندازه خانوار، آستانه فقر متناظر آنیکمعادل - پایین - استاندارد زندگی دارد.

مثلاً در سال 2001، آستانه رسمی فقر در افراد مجرد میانسال - کمتر از 65 سال - ، 9214 دلار بود. هر فرد مجرد میانسالی که درآمد کمتر از این داشت، فقیر محسوب میشد و هر فرد مجرد میانسال با درآمدی بیشتر از آن، فقیر نبود. در یک خانواده میانسال دونفری، آستانه فقر 11920 دلار بود، درست 28,7 درصد بیشتر از دو برابر مقداری که در نبود صرفه مقیاس وجود داشت .[9]

علاوه بر این مردان و زنان متأهل رفتارهای بهداشتی منفی کمتری نسبت به افراد مجرد دارند. ازدواج رفتارهای خطرساز و غیربهداشتی را کاهش میدهد، سبب افزایش رفاه میشود و به افراد این امکان را میدهد تا به افراد دیگری تکیه کنند و بقیه نیز به این افراد متکی باشند. علاوه بر این همسران بهصورت نوعی منبع بیمهای کوچک در قبال موارد پیشبینینشده زندگی عمل میکنند که نیازشان به حمایت از خود را توسط خودشان از رویدادهای غیرمنتظره کاهش میدهد.

مدلسازی عامل بنیاد، مطالعه محاسباتی نظامها و سامانههای پیچیدهای است که از چند موجود متعامل تشکیلشدهاند که ویژگیهای نوظهوری را نشان میدهند که نمیتوان آنهارا صرفاً با گرفتن میانگین یا مجموع ویژگیهای خود موجودات استنتاج کرد .[3] مدلسازان اجتماعی سعی میکنند جهان واقعی را در محیط مجازی بازسازی کنند. مدلسازی به دانشمندان کمک میکند درک بهتری از سازوکارهای زیرین پدیدههای اجتماعی کسب کنند.

مدلها همیشه سادهتر از واقعیت هستند. سادهسازی از سویی میتواند مزیت شمرده شود اما از سوی دیگر افراط در این امر نیز محققان علوم اجتماعی را گمراه میکند. اساس یک تعریف، مدل عامل محور یعنی روش محاسباتی که محقق را قادر میسازد با استفاده از مدلهای عامل محور محتوی عاملهای متعامل درون یک محیط اقدام به خلق، تحلیل و آزمایش کند .[2]

در این پژوهش با استفاده از این رهیافت میخواهیم به این سؤال پاسخ بدهیم که با توجه به میزان بالای دختران بازمانده از ازدواج، چگونه تعامل میان افرادی ناهمگون که برای ورود به بازار ازدواج و تأثیرگذاری بر یکدیگر راهبردهایی دارند، موجب شکلگیری الگوهای ازدواج و تجرد در واقعیت میشود؟ اهداف این پژوهش عبارتاند از:

•    ایجاد درکی از پدیده ازدواج و بازماندگی از ازدواج در روستاها

•    پیشبینی بهمنظور شناسایی دامنهی نتایج ممکن تعداد ازدواجها و بازماندههای از ازدواج

•    طراحی مدل اقدام برای افزایش رخ داد ازدواج و کاهش بازماندگی از ازدواج در روستاها.

این مدل برای پیشبینی نتیجه اقداماتی که اشتغالزایی و افزایش ازدواج در روستاها را هدف قرار دادهاند کاربرد دارد. به نظر محققین در فرایند انتخاب همسر در مناطق شهری عوامل متعددی نقش دارند. از آنجایی که سادگی محیط روستا امکان درک بهتر از موضوع را فراهم می ساخت محدوده روستا برای شبیهسازی انتخاب شد.

ضمن اینکه مساله محقق بیشتر جامعه دختران فقیر بازمانده از ازدواج است و این مساله اجتماعی در مناطق روستایی بحرانیتر است. با استفاده از این مدل میتوان آزمود با ایجاد n اشتغال در روستا و یا کاهش توقعات جوانان از ازدواج، چه تعداد ازدواج در یک روستای خاص اتفاق میافتد. چه تعداد دختر بازمانده از ازدواج خواهیم داشت که میتواند به برنامههای توانمندسازی هدایت شوند.

با توجه به امکانات فعلی - وضعیت موجود - چه تعداد اشتغال میتواند ایجاد شود و با توجه به نرخ تعداد پسرانی که به شهر میروند و در آنجا ازدواج میکند، مشخص میشود چه تعداد دختر در روستا باقی میمانند که نمیتوانند ازدواج کنند. در این پژوهش به دختران بالای 35 سال که هرگز ازدواجنکردهاند، دختران بازمانده از ازدواج گفته میشود. در ادامه در بخش پیشینه پس از تحلیل موضوع، روش این مطالعه کامل شرح داده شده است. یافتههای حاصل از شبیهسازی نیز ارائه و در نهایت نتایج بحث میگردد. 

-2 پیشینه پژوهش

محققان دریافتند که الزامهای جدید به اشتغال در نظام رفاهی آمریکا، نتیجه ناخواستهای هم داشته است: کاهش ازدواج، و دلایلی برای این امر اظهار شد. اول زنانی که از دریافت کمکهای رفاهی به سمت اشتغال حرکت کردند و خودکفاتر شدند تمایل کمتری داشتند تا با مرد نادرستی زندگی کنند. مزایای حاصل از ازدواج ممکن است کمتر باشد. دلیل دوم آن است که این الزامهای جدید به کار کردن، مقداری از انرژی این زنان را بهتدریج کاهش میدهد و وقت کمی پیدا میکنند تا رابطهای را آغاز کنند و یا ادامه دهند.

پژوهشهای انجامشده توسط کاترین ادین جامعهشناس نیز این یافتهها را تائید میکند. او با 130 مادر فقیر سیاهپوست، سفیدپوست و پورتوریکویی در نه منطقه نزدیک به هم در فیلادلفیا مصاحبه کرد. مصاحبههای او با این مادران نشان داد که ازدواج برای بسیاری از آنها بهویژه ازدواج با مردی در همان نزدیکی، پیشنهاد خطرناکی است که مزایای آن مشخص نیست. این زنان به چهار دلیل اصلی در مورد تصمیمگیری به ازدواج اشاره کردند. اولین دلیل، توانایی مالی بود، بسیاری از مردان موردنظر، ازلحاظ چشماندازهای اقتصادی مناسب نیستند.

دلیل دوم هم احترام گذاشتن بود، ازدواج تنها زمانی مفهوم دارد که زن با مرد محترم و مسئولیتپذیری ازدواج کند که زن و فرزندانش را تأمین کند دلیل سوم اعتماد بود- درواقع وقتی بحث مالی و فرزندان مطرح میشد، اعتماد و اطمینانی به این مردان نبود. بالاخره بسیاری از این زنان به ابراز کنترل بر زندگی خود و عدم وابستگی به یک مرد علاقهمند بودند .[9] این پژوهش به اهمیت دستیابی به مطلوبیت بیشتر بهعنوان شرط اصلی ازدواج مجدد این زنان اشاره میکند. چنانچه در ازدواج، مطلوبیت کم یا کمتری از آنچه در حال حاضر وجود دارد وجود داشته باشد، تمایل زنان به ازدواج کم میشود.

1؛-3 ازدواج بهعنوان اتحادی دونفره با میزان تولید متفاوت

در جامعه سنتی به دلیل بهرهوری بیشتر مردان در فعالیتهای بازاری، یا فعالیتهای تولیدی بیرون از خانه، و بهرهوری پایین در تولیدات خانگی، آنها بیشتر در بیرون از خانه فعال هستند و زنان بالعکس در تولیدات خانگی بهرهوری بالایی دارند. یعنی دستمزد آقایان در بازار بالاتر است و خانمها در خانه مولدتر هستند، درنتیجه هرکدام از دو طرف در یک بخش - بازار یا خانه - مولدتر هستند- منظور برتری نسبی است .[9] - اینجا اهمیتی ندارد که دلیل این تفاوتها چیست و آیا این تفاوتها عادلانه یا ذاتی هستند یا خیر. در این پژوهش فقط میخواهیم بدانیم این تفاوتها چه نکاتی در بردارند - .

تولیدات بازاری زنان نسبتاً کم و تولیدات خانگی آنها زیاد است و بالعکس تولیدات بازاری مردان زیاد و تولیدات خانگی آنهانسبتاً کم است. بهمنظور بیشینهسازی تولید، هرکدام از آنها در زمینهای تخصص پیدا میکنند که در آن فعالتر هستند. به همین دلیل خانمها از بازار به سمت خانه تغییر فعالیت میدهند. یعنی از جایی که چندان فعال و مولد نیستند بهجایی که مولدتر و بهرهوری بیشتر دارند و بلعکس مردان - همان - .

اگر خانم F و آقای M بخواهند کالای خانگی بیشتری تولید کنند، آقای M باید زمان خود را از بازار به خانه منتقل سازند. با این عمل مقدار کالاهای بازاری بهشدت کاهش مییابد - چون آقای M در آنجا مولد است - و مقدار کالای خانگی به آهستگی بالا میرود - چون در امور خانه چندان مولد نیست - . به همین دلیل هر دو معیشت بهتری از طریق تلفیق نیروها، تخصصی سازی و سهم خود پیدا میکنند. منشأ این مزایا و منابع برگرفته از تفاوتهای نسبی میان بهرهوری بازار و خانه یا بهرهوری در بخشهای غیر بازار است، که آن نیز از مزایای نسبی آقای M و خانم F ناشی میشود. بهاینترتیب دو نفر با ازدواج مزایای یکدیگر را افزایش میدهند.

-3 تحلیل نظری

در این پژوهش از رویکرد اقتصادی به ازدواج برای تبیین پدیده ازدواج استفادهشده است. زندگی خانوادگی را نیز میتوان بر اساس نظریه تولید کالای مشترک فهمید. بر اساس این نظریه زن و مرد برای تولید کالای مشترک که هر دو از آن نفع میبرند تلاش میکنند. چون ازدواج در عمل داوطلبانه است انتظار میرود افرادی که ازدواج میکنند، سطح مطلوبیت خود را بالاتر از زمان مجرد بودن ببرند.

یک اقتصاددان که از رویکرد گزینش عقلانی در ازدواج استفاده میکند در مییابد که افراد تنها هنگامی ازدواج میکنند که نسبت به حالت مجرد بودن در موقعیت بهتری به سر خواهند برد. این موضوع باید برای هر دو طرف ازدواج صدق داشته باشد، نهتنها برای مرد یا تنها برای زن باشد. دوم آنکه، چون بسیاری از زنان و مردان در جستجوی همسر با یکدیگر رقابت میکنند، درواقع یک بازار وجود دارد. هر فرد تلاش میکند که بسته به شرایط بازار، بهترین جفت و همسر را بیابد.

2؛-3 عرضه و تقاضای ازدواج

افراد، تنها در صورتی تمایل به ازدواج پیدا میکنند که انتظار داشته باشند وضعیت مالی آنها بهبود خواهد یافت. ازدواج بستگی به مقایسه مطلوبیت مورد انتظار در حالت تأهل و مطلوبیت مورد انتظار در حالت تجرد دارد. ازآنجاکه مطلوبیت مورد انتظار زنان از بسیار کم تا بسیار بالا تغییر میکند. یعنی در هر نقطه تعداد خاصی از زنان مایل به ازدواج هستند، در مطلوبیت مورد انتظار پایینِ بازار تعداد کمی از زنان مایل به ازدواج هستند و در مقدار بالای مطلوبیت مورد انتظار، تمام زنان حتی آنهایی که بیشترین احتمال را برای مجرد ماندن دارند، تمایل به ازدواج پیدا میکنند.

زنان بدون ازدواج هم میزانی تولید دارند. یعنی چنانچه میزان مطلوبیت ایجادشده زنان در حالت مجرد بودن بیشتر از تأهل باشد ترجیح میدهند مجرد بمانند. مطلوبیت مورد انتظار زن پس از ازدواج مجموع تولید خودش و تولید مرد است. بیشتر مردانی که مطلوبیت زیادی ایجاد میکنند ترجیح میدهند که مجرد بمانند تا اینکه چنین مطلوبیت زیادی را به زنان بدهند - همان - .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید