بخشی از مقاله
چکیده
از تاثیر احساسات، اندیشه ها و تخیلات شاعر و توجه به مناظر طبیعت و وصف آن ها این نکته مفهوم می شود که وصف طبیعت می تواند در ردیف موضوعات شعری قرار گیرد. تجسم مناظر طبیعت به گونه ای که شاعر آن را می بیند نمودار آن است که انفعالات نفسانی آدمی پس از دیدن مناظر طبیعت به لباس کلمات در می آید و با توجه به نوع نگرش شاعر، جلوه ها و کاربردها آن در شعر نمایان می شود. در این مقاله با مطالعات اسنادی و کتابخانه ای به تحلیل و تبیین موضوع طبیعت گرایی در شعر سهراب و فروغ فرخزاد می پردازیم که نشان می دهد که در شعر سهراب و فروغ فرخزاد از جنبه های گوناگون به طبیعت نگرسته شده است که در دوره های مختلف شعری شاعر، نمود یافته است.
سهراب و فروغ از میان شاعران معاصر ارتباط شاعرانه و دوستانه بیشتری با هم داشته اند درست است که فروغ و سپهری در سطح فکری و محتوایی از موضوعات مشابهی مانند اندوه، مرگ و زندگی، طبیعت، عشق سخن گفته اند هریک از آنها با دیدگاه و ذهنیت خاص خود به این موضوعات مشترک نگریسته اند و در هر یک از این موضوعات و درونمایه ها تفاوت های فکری و اساسی و ساختاری وجود دارد. سپهری و فروغ، هردو به طبیعت نگاه های دقیقی دارند. هر دو، عناصر طبیعت را در تشبیه ها و استعاره هایشان به کار می برند. از دیدگاه سپهری، تمام اجزای طبیعت دارای روح و حرکت است. به همین دلیل، شخصیت بخشی به عناصر طبیعت از ویژگی های اصلی شعر سپهری است. اما این ویژگی، در شعر فروغ به برجستگی شعر سپهری دیده نمیشود.
مقدمه
چهار عنصر: خاک، آب، باد، آتش در اصطلاح فلاسفه قوی مدبره ی همه ی چیزهاست و در عالم که عبارت است از: زیر فلک قمر تا مرکز زمین و ما آنچه را عینیت داشته باشد و در خارج از ذهن آدمی محقق گردد را طبیعت می نامیم. - دهخدا، - 1335 طبیعت قسمتی از هستی است و وابسته به لحظات تفکر انسان و جدایی از طبیعت، یعنی جدایی از هستی، واژه طبیعت در حرکت وجودی انسان، مثل یک جویبار روان وزلال است و مظاهر و تجلیات آن هم تداعی کننده ی یک هستی پاک و بی آلایش بنابراین شاعربا اندیشیدن درباره ی طبیعت و زیستن با آن در واقع به خود می اندیشد و در خود زیست می کند و تلاش می کند تا با هستی رابطه ای عاطفی برقرار کند و روحش را بی کرانگی و گستردگی طبیعت وعشق متصل کند. در مشاهده ی مناظر طبیعی نخست ذهن شاعر از جمال و زیبایی های طبیعت متاثر می شود.
نیروی تخیل وتداعی معانی و اندیشه های مختلف او را به عالمی دیگر می برد و شاعر درصدد بر می آید تا آن حالت نفسانی را به دیگران القا کند و آنچه را دیده به زبان شعر وصف کند و پیش چشم ما مجسم نماید بنابراین دو عامل بسیار مهم است. یکی احوال و شخصیت گوینده و دیگر طبیعت . از حماسه و جنگ و تنهایی و خاموشی، خستگی و فراق، عشق و عرفان و احساس و زیبایی»طبیعت بدون ادمی، افسرده، بی ثمر و بی روح است هیچ قوت و اقتداری در طبیعت وجود ندارد، مگر این که بواسطه ی سرعت خیال و وسعت نظر وجود پیداکند. - نیما، - 220 : 1375 در دریافت همه چیز از طبیعت زنده است و طبیعت از برکت وجود انسان خیال تیز و دور پرواز شاعر، زیبایی شگفت پنهان در اعماق طبیعت را کشف می کند و در آیینه ی نهان بین خود باز می-سازد.
انسان و طبیعت چون روح در یکدیگر حلول می کنند. - مسکوب، - 1373:51 نقش تمثیلی و نمادین طبیعت در نگاه شاعران گذشته و امروز متفاوت است در شعر رسمی و کلاسیک، طبیعت حقیقتی برون ذهنی و عینی و خارجی است. زیبایی این طبیعت نیز حسی و عاطفگی است نه اندیشگی، طبیعت بستر وگذرگاه حیات است نه سرچشمه و خاستگاه اندیشه - همان: - 64 دراین نوع توصیف، طبیعت خود، بیان زیبایی است که احساس آن در حد چشم سر می ماند و جان اندیشیده را دگرگون نمی کند. - « همان: - 62 اما در شعر امروزی، دریافت شاعر از شعر، اینگونه نیست بلکه حسی، عاطفی، اندیشیده، پیچیده و چند رویه است. نوع حضور طبیعت را در شعر، فقط شعر تعیین می کند. - شاه حسینی، . - 245 : 1380
بیان موضوع
سپهری، در طبیعت نشانه ای از شر و بدی نمی بیند . او همان قدر از زیبایی اسب و کبوتر و لاله لذت می-برد که از زیبایی کلاغ و کرکس و گل شبدر: من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد - صدای پای آب، ص - 291 اما در شعر فروغ، چنین دیدگاه عارفانه ای نسبت به طبیعت وجود ندارد و او از شومی غارغار کلاغ و درندگی گرگ سخن میگوید: لبریز گشته کاج کهنسال/ از غار غار شوم کلاغان - عصیان، دیر، ص - 257 تفاوت دیگر اینکه فرخزاد، عناصر طبیعت را برای بیان واقعیت های زندگی شخصی و اجتماعی به خدمت می گیرد، اما در طبیعت گرایی سپهری چنین ویژگی یافت نمی شود.
در شعر فروغ با استفاده از عناصر طبیعی چون گل ها، ماهی ها، باغچه، حوض » دلم برای باغچه می سوزد « خانه و خانه ماهی ها به بیان تباهی و انحطاط جامعه خود می پردازد: کسی نمی خواهد/ باور کند که باغچه دارد می میرد / که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است/ که ذهن باغچه دارد آرام آرام / از خاطرات سبز تهی می شود - ایمان بیاوریم - ، دلم برای باغچه میسوزد، - ص - 449 نیز فروغ با عناصر طبیعی مانند فصل سرد، آسمان غمناک، زمان، » ایمان بیاوریم « در شعر کلاغهای منفرد انزوا، ابرهای سیاه، درختان خیس، هم به مسأله فرا رسیدن مرگ خویش در زمستان اشاره می کند و هم زمستان تاریخی عصر خود را یادآور میشود.
اگرچه سپهری مانند فروغ، طبیعت را به خدمت بیان مسائل اجتماعی نگمارده، اما او همیشه از عدم تعهد انسان نسبت به طبیعت و فاصله گرفتن از زندگی طبیعی گله مند است: من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم/ حرفی از جنس زمان نشنیدم / هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود/ کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد/ هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت - هشت کتاب، حجم سبز. - 391 درست است که این دو شاعر به طور مشترک از اجزای طبیعت مثل آسمان، دریا، خورشید، باغچه، درخت، شب، گل و پرنده استفاده کرده اند، اما از آنجا که سپهری با دیدی عارفانه به طبیعت می نگرد، برای همه اجزای طبیعت ارزش، نقش و سهمی یکسان قائل است.
و هیچ گاه، یکی از مظاهر طبیعت را بر دیگری ترجیح نمی نهد و همه عناصر طبیعت را لازم و » شب « ضروری می داند و به همه آنها حتی کرم و پشه احترام می گذارد و حتی از دید او نمی تواند چیز بدی باشد: و نگوییم که شب چیز بدی است / و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش با غ - صدای پای آب، ص - 293 در حالی که فروغ به جای برخورد واقعی یا عارفانه با عناصر طبیعی، با آنها برخوردی را - که از نظر سپهری چیز » شب «، اجتماعی و سمبلک دارد. برای مثال، او با نگاهی بدبینانه بدی نیست - موجودی فریبکار و گمراه کننده می داند که با ریاکاری اعتماد انسان را جلب همراه » معصوم « میکند. شاعر از روی طنز و طعن، چنین شب فریبکاری را با صفت مثبت میکند:
سلام ای شب معصوم ! / سلام ای شبی که چشمهای گرگهای بیابان را / به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی/ و در کنار جویبارهای تو، ارو فروغ از آن شاعرانی است که با طبیعت، مواجهه و برخوردی خاص دارد. در شعر او عناصر طبیعت همچون آسمان، شب، آفتاب، ستاره، باد، شاخساران گیلاس، عطراقاقی ها، بنفشه، شمعدانی، جویبار، شبنم و... نمودی آشکار دارند. او از یک سو به طبیعت عشق می ورزد و خواهان در آمیختن با آن است و از سوی دیگر نگران نابودی طبیعت در جهان مدرن و صنعتی و بیگانگی انسان امروز با آن و گسستن پیوند میان آن دو است.
این موضوع در هر دو دوره ی شاعری وی یعنی پیش و پس از »تولدی دیگر« نمودی چشمگیر دارد؛ با این تفاوت که در دوره ی دوم یعنی در دو مجموعه ی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، پیوندش با طبیعت عمیق تر و نیز دغدغه هایش افزون تر است. فروغ به شکل های مختلفی شعرش را با طبیعت و عناصر آن پیوند می زند و از آن یاد می کند و در همه ی این یادکردهایش از طبیعت، یک موضوع اساسی و مهم را پیش چشم دارد و آن بی حرمت شدن و نابودی طبیعت در جامعه ی صنعتی و بیگانگی انسان امروز با آن است.
اهمیت و ضرورت پژوهش
طبیعت تقریبا در مرکز نگاه شاعرانه همه شاعران قرار گرفته است بشر از قرن ها پیش در دامن طبیعت پرورش یافته و به ناچار همواره به مظاهر طبیعت و وسعت بیکران آن توجه داشته است اگر در هر یک از رشته های مختلف علمی ادبی هنری و… زندگانی بشر مطالعه شود ارتباط آن را با طبیعت به خوبی می-توان مشاهده کرد در مورد شعر نیز این مسئله به وضوح صدق میکند. از آنجائی که شعر بر عناصر احساس تخیل و فکر و صورت مبتنی است.
لذا بیان احساس و خیال پردازی نسبتا طبیعی است و توجه به پدیده های پیرامون زندگی آن هم در قالب شعری امری واقع گرایانه و کاملا ضروری است که در مشاهده مناظر طبیعی ذوق شاعر از جمال و زیبایی های طبیعت متأثر است و قوه تخیل و اندیشه هایی او را به جایی دیگر می برد و اگر این تأثیر ذوقی قوی باشد درصدد القا ی آن حالت نفسانی به دیگران برمی آید و آنچه را که دیده است به زبان شعر توصیف می کند و در برابر ما مجسم می نماید تا همان حالت به خواننده شعر دست دهد البته باید توجه داشت که شاعر در توصیف مناظر طبیعی الباًغ در پی آن نیست که آنچه را که دیدهعیناً بیان نماید بلکه هر منظره را آنگونه که درک کند نشان می دهد به عبارت دیگر احساس و عاطفه و قوه تخیل شاعر با مشاهدات و محسوسات او آمیخته می شود و منظره یا پدیده ای توصیف می گردد.
هدف پژوهش
هدف اصلی این پژوهش بررسی و تبیین دیدگاههای این دو شاعر نسبت به طبیعت گرایی است تفاوت و تشابهات در حوزه شعر و شاعری
سوالات اصلی پژوهش
دیدگاه این دو شاعر نسبت به طبیعت و تاثر آن در شعرشان چگونه است ؟
تفاوت و تشابه دیدگاه این دو شاعر نسبت به طبیعت گرایی درشعر چیست ؟
مبانی نظری
جهان مطلوب سپهری، طبیعتی است زنده و قائم به ذات و دارای وحدت وجودی، که خداوند آن را مظهر رؤیاهای انسان و آرزوهای نهفته او قرار داده است. پس انسان نمیتواند در پهنه هستی به عنوان موجودی بیگانه با طبیعتبه فعالیّت بپردازد. »بلکه باید با چشمانی پاک از گرد و غبار، به طبیعت که ملجأ سعادت اوست بنگرد و گلهای خوشبختی را که در اطرافش به دست قادر متعال کاشته شده است، بچیند - مراد کوچی، 1380، ص.« - 159 با اندک ملّتأی در آثار سپهری، میتوان دریافت که آثارش شرح دلدادگی به طبیعت است و او همچون دلدادهای است که در مقابل معشوق خود - طبیعت - زانو زده و علاقه خود را به صورت پیامهای طبیعتگرایانه، آمیخته با ذهنیّات فلسفی به مخاطبانش منتقل میکند.
علل و انگیزههای طبیعتگرایی سپهری
-1 مکتب رمانتیک نکته بارز مکتب رمانتیک طبیعت ستایی است. طبیعت در آثار پیروان اینمکتب به صورت معبد متجسّم میشود و پیالهای برای دیدن عکس رخ یار، یعنی تجلّی ذات خداوندی در ذره ذره جان جهان می گردد. از این رو شاعران رمانتیک به دلیل هماهنگی و وحدت اجزاء طبیعت، به ترک شهرها و روی آوردن به طبیعت اشتیاق نشان میدادند - حسینی، 1371، صص. - 12-11 از آنجا که سپهری پیرو مکتب رمانتیک است، بیشترین واژههای اشعارش را از طبیعت وام گرفته و پیوسته میکوشد از طبیعت به جایی برسد که سرچشمه روشنایی نور است - عبّاسی طالقانی، 1377، ص. - 10
-2 عرفان شرق دور در فلسفه و عرفان شرقیطبیعت، جایگاه مهمّی دارد و اساس آن طبیعت مداری است. سپهری اطلاعات وسیعی از ادیان و مکاتب فلسفی و عرفانی مشرق زمین داشت بنابراین بدیهی است از رهگذر این آشنایی، اصول و ؤلّفهمهای متعددی در ذهن او شکل بگیرد. یکی از مکاتب عرفان شرقی، عرفان آریایی بودایی است که بیشتر اشعار وی الهام گرفته از اسطورهها و نمادهای آیین بودایی است. مانند: واژگان اقاقیا، اشراق و... که فراوان در اشعارش نمود یافته است. - صفیزاده، 1383، ص. - 6
3 تفکر عرفانی و صوفیانه
شاعر رمانتیک معاصر، متصوّف و عارف نیست، بلکه خواننده فلسفهصوفیّه و تأثیر پذیرفته از رموز و افکار صوفیانه است. از جمله رمزهایی که عُرفا و متصوّفه به آن عنایت خاصی دارند، رمز طبیعت است. آنان به مخلوقات با این دید مینگرند که همه آنها جلوهای از جلوههای زیبای حق اند و طبیعت اولین پناهگاه آنان در دنیا و آرزوهایشان در آخرت است - همان، ص. - 41 در اندیشهسپهری نیز تفکّر صوفیانه وجود دارد. زیرا صوفیان طبیعت را جدا از ملکوت نمیدانند. پس او به سوی طبیعت میرود و به تماشای آن مینشیند تا به ملکوت بپیوندند. »در این میان سپهری از عرفان شرقی نسبت به سایر عرفان ها تأثیر بیشتری پذیرفته است - جلالی، 1383، ص.« - 6
4 اوضاع جامعه عصر سپهری توأم با خفقان است که بر فضای جوامع مشرق زمین
حاکمیت دارد. ایران از لحاظ سیاسی مستقل نبود و دولتهای دست نشانده استعمارگران بر ایران، حکمرانی میکردند. ایّام نوجوانی سپهری مصادف با خلع رضاشاه و به قدرت رسیدن پسرش توسط انگلیسیها بود - رامشینی، 1385، ص . - 56 او هر چند از اجتماع فاصله گرفته بود امّا در دل روزگار خود حضور داشت و به طور غیر مستقیم به مبارزه با ظلم، فساد و استبداد حاکم پرداخت؛ » در واقع میتوان گفت او از پهنه جمال و از گذرگاه طبیعت به زندگی اجتماعی - انسان اجتماعی - نظر میکند. از این رو بیان میدارد: اکنون که انسان بر زمین ایستاده و با دشمنی، آن را ویران میکند، انسان بیزمین جایی برای ماندن یا حتی آواره شدن ندارد. انسانی که طبیعت را ویران میکند ریشه خود را برکنده است - مراد کوچی، 1380، صص.« - 413 -412
-5 تأثیر محیط زندگی دوران کودکی سپهری کودکی خود را در باغ بزرگ اجدادی که پر از گل، گیاه و درخت بود گذراند. در این دوران، تصاویر زیبایی از بازی نور با تن برگ در ذهن کودکانهاش نقش بست تا به موقع و به مدد آنها بتواند در میان هیاهوی تمدّن زشتروی شهرهای بزرگ، جان لطیف خویش را نجات دهد و خستهدلان را به دنیایی از زیبایی و طراوت رهنمون کند - قائمی، 1385، ص. - 13 -6مکاتب نقّاشی از آنجا هک سپهری در نقّاشی نیز دستی توانا داشت، بیشکّ تحت تأثیر مکاتب نقّاشی نظیر مکتب ناتورالیسم و امپرسیونیسم قرار گرفته بود.
ناتورالیسم پیروی از سبک طبیعت و قدرت محض است که هرگز چیزی را در نظم، زیبایی، هدفمندی، انسجام و بهرهمندی، بالاتر از طبیعت نمیشناسد. این مکتب، تنها به وصف زیباییهای طبیعت میپردازد و زشتیها را نادیده میگیرد. امّا مکتب امپرسیونیسم عبارت است از: نمایش حالات گوناگون، بوسیله رنگهای مختلف. یعنی نقاش همانطور که طبیعت را مرور میکند، تصویر را میکشد و رنگآمیزی میکند.