بخشی از مقاله

چکیده

ادبیات غنایی از دیرباز یکی از مهمترین و کاربردیترین انواع ادبی زبان فارسی بوده است که از گذشته تا روزگار معاصر شاعران بسیاری در این نوع، شعر سرودهاند. اگر بخواهیم در متون ادب فارسی موشکافی کنیم از شاهنامه فردوسی که به طور مطلق در نوع حماسی قرار میگیرد تا اشعار معاصرانی مثل اخوان و سپهری زیربناها و موتیف های غنایی کم نیستند. به طور کلی میتوان گفت تمامی انواع ادبی رنگ و بویی از غنا و من شاعر دارد که نیازمند واکاوی است. ازاین رو دراین مقاله سعی شده است به یکی از محورها و زیربناهای غنایی شعر سهراب سپهری به عنوان یکی از شاعران جریان ساز معاصر که به طبیعت توجه ویژه داشته است و از مظاهر طبیعی در شعرخود بسیار بهره برده، پرداخته شود.

مقدمه

ادب غنایی یکی از انواع ادبی است که در بین انواع حماسه، نمایشی و تعلیمی به طورقطع پرکاربردترین نوع ادبی فارسی است. به طور کلی انواع ادبی عبارتست ازتقسیم بندی آثار ادبی بر طبق معنی و صورت که شامل قالب، شکل و لفظ میشود؛ بر این اساس نوشته های ادبی به حماسه،تراژدی، غنا و کمدی تقسیم میشوداصول. اوّلیه انواع ادبی در نظریات افلاطون و ارسطو و هم عصران آنها تدوین شد ولیکن پس از ظهور داروینیسم اوج بیشتری یافت. آنطور که دکتر شفیعی در مقاله انواع ادبی بیان کردهاند یکی از مسائل مهم برای ناقدان اروپایی که ازخلال فن شعر ارسطو و آثار مشابه آن میتوان فهمید تقسیم بندی آثار ادبی است.

کاری که در ادبیات شرقی و اسلامیمطرح نبوده است و فقط تحت تاثیر ادبیات عرب شعر از نظر ظاهر به انواع قصیده، غزل و... تقسیم شده است. - ر،ک: شفیعی، - 2 :1372 اما تعریف انواع ادبی عبارتست از: »مجموعه خصایص فنی عامی که هر کدام دارای مشخصات و قوانین ویژه خود هستند. هر یک از انواع شعر حماسی ، غنایی، نمایشی و تعلیمی ساختمان و هندسه خاص خود را داراست. - « همان، - 5 در شعر غنایی عنصر حس بر تخیل غلبه دارد و دکتر زرین کوب در تعریف ادب غنایی میگوید:» حس نزد حکما عبارت است از قوهای که انسان به وسیله آن از صورتهایی که ادراک میکند متاثر میشود تاثری از مقوله لذت و الم یا غضب. شاعر آن تاثر را به وسیله شعر القا به غیر میکند و بدین گونه آانچه برای شاعر حس است برای غیر که از القای شعر آن را دریافته است تبدیل میشود.

ادب غنایی به عنوان یک نوع ادبی چنانچه در تعریف دکتر شفیعی هم مطرح شد دارای خصایص فنی و ویژگیهایی است. مهم ترین ویژگی این نوع ادبی این است که شاعر در آن به سرودن خویشتن خویش مینشیند به عبارت بهتر در کل یک اثر غنایی »من« شاعر حکمفرماست. وقتی احساسات شخصی شاعر در یک موضوع خاص مانند مدح، هجو،عشق،رثا و جز آن لبریز میشود لباس واژگان به خود میپوشد و به صورت یک اثر هنری ظهور و بروز مییابد که این همان »من« شاعر است و یک اثر غنایی. چنانچه گفته شد احساسات ساده شخصی و انسانی شعر غنایی را شکل میدهد از این رو »شعرغنایی ماده ساده و محدودی دارد که عبارت است از هرگونه احساسات شادی یا غم یا خشمی که به گونه شعر در آید. - «همان، - 6

غنا در لغت یعنی آوازخوانی،سرود،تغنّی - و آن خواندن شعر همراه با کف زدن است - ، خنیاگری؛ و در اصطلاح ادبی به اشعاری گفته میشود که به بیان احساسات و عواطف شخصی پرداخته است. شعر غنایی در جهان دارای پیشینه بسیار است و در ادبیات اروپا به این نوع اشعار لیریک میگویند. » در یونان باستان با همراهی بربط - دریونانیLura و در انگلیسی و فرانسه - Lyre خوانده میشد ؛ و از این رو درزبان فرنگی به اشعار غناییLyric میگویند.« - شمیسا، - 127 :1393اما اوج شعرغنایی در زبان فارسی در سبک عراقی است هنرمند برون گرا و حماسه سرای قرنهای قبل در سبک عراقی به سرودن درون خود میپردازد و خویشتن خویش را مبنای آثار خود قرار میدهد.

با اینکه قالب شعری در سبک عراقی بیشتر غزل است اما شعر غنایی فارسی محدود به این قالب نیست و میتوان گفت چنانچه در ادبیات اروپا شعرغنایی اشعار کوتاه را در بر میگیرد درادبیات فارسی محدود به قالب خاصی نیست چون در ادبیات فارسی هم دوبیتی های غنایی دیده میشود هم غزل و هم منظومه های چند صدبیتی مثل لیلی و مجنون نظامیو ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و در دوران معاصر با اشعار نیمایی مواجه میشویم که در نوع ادب غنایی جای میگیرند.

موضوعات شعر غنایی به گستردگی دنیای ادبیات است. »شعرهای عاشقانه، عرفانی، مذهبی، هجو، مدح و وصف طبیعت همگی ،مصادیق شعر غنایی هستند.نکته قابل ملاحظه اینکه در ادبیات فارسی این مفاهیم اغلب بایکدیگر بهم آمیختهاند و یک قطعه شعر یا یک قصیده ترکیبی است از این مجموعه مفاهیم.« - حاکمی، - 16 :1386 اما موضوعات شعر غنایی فقط منحصربه آنچه در گفته شد نیست و از گسترگی زیادی برخوردار است.» اقسام شعر غنایی می تواند بسیار فراتر رود ، زیرا در شعر غنایی ابتدا شاعر از یکی از تجلیات جهان آفرینش متاثر می گرددو آن را با لطف کلام و دقت نظر توصیف می کند و سرانجام در فراخنای اندیشه وعالم معنی کشیده می شود. - « چنانچه گفته شد یکی از موضوعات شعر غنایی وصف طبیعت و طبیعت سرایی است.

طبیعت سرایی در ادب فارسی و عربی جایگاهی ویژه دارد توصیف طبیعت در زبان عربی از دوره جاهلی مرسوم بوده و در دوره های بعد به اوج خود رسید و به صورت فنی مستقل درآمد شعرای بسیاری در ادبیات عرب به توصیف طبیعت پرداخته اند »در آنچه وصف خوانده میشود یا توصیف ، شاعر آنچه را وسیله حس خویش -در مشاهده یا مطالعه چیزی -دریافته است بوسیله شعر منتقل به غیر میکند و شعر او که در واقع ظرف حس اوست خیال غیر را برمیانگیزد تا نظیر آن حس در وی نیز پدید آید و بدینگونه است که شاعر خواننده را در تماشای آنچه نزد خودش جالب بوده است انباز میکند و در نفس او تصرف میکند و تاثیر. - « در ادب فارسی نیز طبیعت سرایی در قرن چهارم به اوج شکوفایی رسید و منوچهری سرآمد شاعران طبیعت گرای فارسی است و کمتر شعری میتوان در دیوان او یافت که نشانی از طبیعت نداشته باشد بطور کلی شاعران فارسی از طبیعت بهره بسیار بردهاند و یکی از این شاعران در ادب معاصر ، سهراب سپهری است.

سهراب سپهری شاعری صاحب سبک از پیروان انقلاب نیما در ادبیات معاصر بود که در 15 مهر سال 1307 در کاشان به دنیا آمد و در 13اردیبهشت1359در تهران دارفانی را وداع گفت. سپهری از شاعران نوآور زبان فارسی است که از همان آغاز شاعری، شعر او مورد توجه منتقدان و کسانی که دعوی انتقاد داشتند قرار گرفت. هشت کتاب سهراب در زمان انتشار خود مدت زمانی موضوع محافل ادبی بود. به زعم بسیاری از منتقدان معاصر که بیشتر جزء سنتی پردازان معاصر بودند شعر سپهری قابلیت ماندگاری در طول زمان را به دلیل نوع خاص تصویر پردازیها، زبان و محتوا نداشت اما گذشت زمان ثابت کرد که روند پذیرش شعر سپهری در بین مخاطبین زبان فارسی از سیری آرام و زمان دار بهرهمند بود که با گذشت زمان در این پذیرش خللی وارد نخواهد آمد. در این مقاله سعی شده است به یک بعد از شعر سپهری یعنی طبیعت سرایی او به عنوان یک محور ادبیات غنایی پرداخته شود.

طبیعت در شعر سپهری

محیط زندگی انسانها همیشه بر نحوهی زندگی و حتی عادات و اخلاقیات آنها تأثیر گذاشته است و میتوان در تمامیظواهر زندگی آنها این تأثیر را مشاهده کرد . این مسأله در زندگی یک هنرمند نقش مهمیدارد روحیهی حساس و چشمانی کنجکاو باعث پررنگ شدن محیط زندگی افراد در آثار هنری شده است. برای نمونه میتوان به نیما اشاره کرد. او شاعری اهل مازندران است و روح طبیعت در شعر او جاری است. دائماً از دریا، رود، کوه، جنگل و مرغابی میگوید و گاهی حتی نام محلی آنها را به کار میبرد، لفظ »داروگ« از همین نمونه است.

سهراب سپهری نیز مانند نیماست او اهل کاشان است کاشان محیط جغرافیایی خاصی دارد شهری است کویری که آسمانی پاک و روشن دارد و در زیر این آسمان، روستاها و محالهایی سبز و زیبا که هر بینندهای را سر ذوق میآورد چه رسد به سهراب که این فضا را با دیدی شاعرانه و زیرکی یک نقاش میدید. تاثیری که سهراب از طبیعت گرفته است مخاطب را به یاد پرستشگاهی بی انتهامی اندازد در این پرستشگاه قبله گل سرخ است و جا نماز چشمه و مهر نور اذان را باد میگوید و موج قامت میبندد و این همان تفکر حاکم بر اثر اوست که میگوید »چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.» « توصیف طبیعت در بعضی موارد حاکی است از انس و علاقه واقعی به طبیعت. البته نزد عارف طبیعت بی جان نیست زنده است و مثل هر زنده ای شوق و حرکت دارد و حتی عارف صدا و حرکت نبض آن را میتواند حس کند. - « همان، - 159 مظاهر طبیعت در شعر سهراب مقدّس وقابل احترام است چنانچه در شعر آب میبینیم :

چه گوارا این آب

چه زلال این رود

مردم بالادست چه صفایی دارند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید