بخشی از مقاله
علل تحول تروریسم در عصر پست مدرن
چکیده
پژوهش حاضر در نظر دارد تا تهدیدات تروریستی متوجه امنیت بین المللی را که در چارچوب نظریه های امنیتی پست مدرن مورد شناسایی قرار گرفته است، مورد بررسی قرار دهد. اما از آنجا که یک چارچوب تئوریک واحدی در حوزه امنیت پست مدرن ارائه نشده است، بنابراین صرفه تهدیدات تروریستی برآمده از پست مدرن مود توجه واقع شده اند. بر این اساس تلاش جهت شناخت و بررسی عوامل تأثیرگذار بر تحول تروریسم در عصر حاضر، نمای کلی این تحقیق را شامل می شود. در این راستا سؤال محوری مقاله نیز این است که چه عواملی در تحول تروریسم در عصر پست مدرن تأثیرگذار بوده است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که بر اساس رویکرد پست مدرن برای ریشه یابی تروریسم، در کنار مسائل عینی مانند برخوردهای نظامی، بر مسائلی همچون بی عدالتی و تبعیض در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی جنسیتی، فرهنگی، تکنولوژیکی، مسائل زیست محیطی، فروپاشی نظام دوقطبی، نامتقارن شدن عرصه نبرد و همچنین برخی اقدامات و مداخلات ایالات را می توان ریشه های اصلی تحول تروریسم نام برد.
واژگان کلیدی امنیت پست مدرن، تروریسم، تروریسم پست مدرن، تروریسم بین الملل، تروریسم دولتی، تهديدات نامتقارن، جنگ نامتقارن
مقدمه
در اکثر سال های قرن گذشته، امنیت در چارچوب تنگ و محدود دولت محور قرار داشت و واقع گرایی و پس از آن نوواقع گرایی در قالب پوزیتیویسم در عرصه روابط بین الملل و مطالعات امنیتی بدون هماوردی جولان می دادند و تمام توجهات بر بعد نظامی و عینی امنیت منعطف بود. اما از دهه های پایانی این قرن با مطرح شدن دیدگاههای انتقادی، جایگاه مطالعات پوزیتیویستی و به تبع آن واقع گرایی متزلزل شد و راه برای مطالعات پست پوزیتیویستی و فرا اثباتی هموار گشت. پست مدرنیسم نیز از دل مطالعات انتقادی ظهور نمود و حتی برخی از اندیشمندان انتقادی نیز به سمت این اندیشه میل نمودند. این رهیافت به عنوان تندرو ترین شاخه پست پوزیتیویسم بر ضرباتی که اندیشه انتقادی بر پیکر امنیت دولت محور و حاکمیت انحصاری مورد ادعای دولت وارد نموده بود، افزود و مرجع امنیت بودن دولت و همچنین حاکمیت مورد ادعای آن را به صورت بنیادینی شالوده شکنی نمود و خود این دولت را به عنوان یکی از عوامل ناامنی و امنیت زدا معرفی نمود.
البته شایان ذکر است که این نحله با نهاد دولت مشکلی ندارد، بلکه این حاکمیت انحصاری مورد ادعای آن و همچنین مرزبندی، و جدایی خودی و بیگانه ناشی از این ادعا است که مورد اعتراض پست مدرنیسم قرار دارد. چرا که این جداسازی ها خود یکی از عوامل بروز کشمکش ها، منازعات و جنگها بوده است. و در مجموع رویکرد پست مدرن برای ریشه یابی تروریسم در کنار مسائل عینی مانند برخوردهای نظامی، بر مسائلی همچون بی عدالتی و تبعیض در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، جنسیتی، فرهنگی، تکنولوژیکی و زیست محیطی تأکید دارد. در این مقاله سعی شده است تا بر اساس این رویکرد علل اساسی تحولات به وجود آمده در تروریسم در عصر پست مدرن مورد بررسی قرار گیرند، تا شاید با شناسایی ریشه های واقعی آن مبارزه با این پدیده تا حدودی امکان پذیر شود. در این نوشتار ابتدا به طور مختصر عمده تحولات به وجود آمده در تروریسم پست مدرن ذکر می شود و سپس هفت مورد از عوامل مؤثر در این زمینه ارائه شده و مورد بررسی و تبیین قرار خواهند گرفت که عبارتند از: گسترش تکنولوژی، انفجار جمعیت، گسترش شکاف فقیر - غنی و شمال به جنوب، مسائل زیست محیطی و فروپاشی نظام دو قطبی، نامتقارن شدن صحنه نبرد و برخی اقدامات و مداخلات ایالات متحده آمریکا از فردای پایان جنگ دوم جهانی تاکنون نوع جديد خشونت در عصر جدید چنان توس انگیز و فراگیر است که بودریار از آن به عنوان خشونت سیارهای نام می برد. دریدا و دیگر اندیشمندان پست مدرن مانند لیوتار و فوکو۴ بروز این خشونت سیاره ای را به عنوان بیماری ها و نابسامانی های موجود در مدرنیسم تلقی نموده و معتقدند که گفتمان مدرن ظرفیت پاسخگویی به این معضلات را ندارد. این متفکران سعی می کنند تا با نقد مدرنیسم از مواردی نظیر «اصالت سوژه» شالوده شکنی کنند و آن را به رهایی برسانند. به عبارتی دیگر معنی سوژه که در دوران مدرن بیشتر به صورت انسان خود آگاه مذكر سفید غربی» بود را از این چارچوب کلی بیرون آوردند و در اسلوب ها و گفتمان های خردتری نظیر غیر غربی، زن، سیاه و ... قرار دادند. این اندیشمندان معتقدند که مدرنیته خود شرایط بروز این گونه از خشونت را فراهم نموده است
فکوهی، ۱۳۸۲: ۵ ارشاد، ۱۳۸۲، ۷). در واقع پیدایش فاشیسم در دل دنیایی که ادعای متمدن بودن داشت، این پرسش را به وجود آورد که با این همه پیشرفت در همه حوزه ها، به خصوص در حوزه فکری، چرا بشر به آشووینس و انسان سوزی رسید؟ گسترش تروریسم به عنوان یکی از اشکال خشونت به ویژه در عصر حاضر یکی از معضلات اساسی ای است که تفکرات مدرن در مواجه با آن با چالش رو به رو است.
در دوران تروریسم پست مدرن دامنه اقدامات تروریستی از داخل مرزهای ملی به فراتر از مرزها گسترش یافته و بعدی جهانی پیدا نموده و تحولات زیادی را نسبت به دوران گذشته خود پذیرفته است. در مجموع فراملی شدن، افزایش کمی، غالب شدن انگیزه مذهبی بنیادگرایانه، تغییرات سازمانی و شبکه ای شدن، گسترش حملات انتحاری، استقلال مالی و خودکفا شدن و کاهش وابستگی به دولت ها از مهم ترین ویژگی های تروریسم پست مدرن می باشند که آن را از انواع تروریسم سنتی و به خصوص مدرن متمایز می نماید. در یک کلام ترور بسم پست مدرن از ماهیت گرفته تا ساختار و هدف و انگیزه و دامنه فعالیت متحول گردیده و این تحول در جهت افزایش قدرت آن بوده است و در این امر عواملی چند مؤثر بوده اند که تحولات تکنولوژیکی نقش اساسی تری را در این میان بازی داشته است. بسیاری از اندیشمندان پست مدرن و به ویژه بو در بار نیز نگاه ویژه ای به این فاکتور دارند و از آن به عنوان یکی از عوامل مسخ کننده بشر و عامل اصلی جریان مجازی سازی و شبیه سازی واقعیت در شیر پست مدرن نام می برد.
۲. گسترش تکنولوژی به ویژه در عرصه اطلاعاتی و ارتباطاتی و تولید جنگ افزار
این فاکتور را به جرات می توان به عنوان عامل اساسی و موتور محرک تمام تحولات در عصر پست مدرن نامید، اما نظرات در مورد آن متفاوت است. به عنوان مثال طرفداران جامعه پساصنعتی معتقدند که گسترش شبکه های اطلاعاتی و ارتباطی موجب شکل گیری یک صلح جهانی خواهد گردید و موجب برقراری عدالت و برابری خواهد شد و در این دهکده جهانی، امنیتی با ثبات نهادینه می شود. اما در مقابل برخلاف این ادعاها جهان شاهد افزایش نابرابری های همه جانبه و گسترش شکاف میان فقیر و غنی بوده است و تا وقتی که این نابرابری ها و تبعیضات وجود داشته باشد جنگ و منازعه و تروریسم برای رفع آن نیز وجود خواهد شد .
تصمود عینی این تضاد را می توان در اندیشه های متفاوت و مستعارض مارشال مک لوهان و ژاک دریدا به وضوح نظاره کرد. اگرچه هر دو توجه ویژه ای به نقش تکنولوژی داشته و هر دو در اینکه این امر موجب کاهش فاصله ها، کوچکتر شدن جهان و همچنین وابستگی بیشتر میان اجزای آن گردیده هم رأی بوده اند، اما بر خلاف مک لوهان که به این پدیده به دیده مثبت می نگریست و به آن لقب «دهکده جهانی، داده و معتقد بود که تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات، جهان را در جهتی دگرگون خواهد کرد که دیگر نیازی به جنگ با ابزارهای نظامی نخواهد بود، بودریار نسبت به آن بدبین می باشد. به اعتقاد وی تکنولوژی ماهیت انسانی را از بین برده و موجب افزایش خشونت، جنگها و منازعات خواهد شد. ترقی جاه، ۱۳۸۲)
در واقع فن آوری اطلاعاتی و ارتباطی هر چند امکان واقعی دستیابی به شکوفایی اقتصادی و آزادی های سیاسی را پدید می آورند و پیشبرد صلح را موجب می شوند، اما نیروهای قدرتمندی نیز برای از هم گسیختگی اجتماعی و اقتصادی، تهدیدهای فراملی جنگ های شبکه ای، خشونت های قومی و جنبش های فرو ملی و فراملی ایجاد می کنند. ( دیویس،18- ۱۹ : 1382 )
یکی از تبعات انقلاب ارتباطاتی شکستن انحصار دولت در امر اطلاعات می باشد، امروزه هر فردی با داشتن یک دستگاه رایانه خانگی و امکان اتصال به اینترنت می تواند به شبکه های اطلاعاتی و حتی در پاره ای از موارد به اطلاعات محرمانه دست یابد. فضای الکترونیکی به وجود آمده نیز که ناشی از همین انقلاب است نقش ویژه ای در متحول ساختن حوزه امنیت دارد و فضای مجازی مفهوم سنتی مکان و همین طور زمان را تغییر داده است. در چنین محیطی جنگها با رایانه کنترل می شوند و حتی جنگ افزار های رایانه ای مورد استفاده قرار می گیرند. اقتصاد نیز از ابزاری برای امرار معاش صرف به بعدی جدی از امنیت تبدیل می گردد (سجادپور، ۱۳۷۹: ۷۲- ۶۸). از طرف دیگر انقلاب اطلاعاتی باعث ظهور محیط جهانی به جای محیط ملی و بین المللی گردیده است. این امر به همراه ساختارهای خود یکی دیگر از عوامل تحول مفهوم تروریسم می باشد. چرا که نظام کلاسیک بین الملل را متحول ساخته و هنوز الگوی باثبات و کاملی جایگزین آن نشده است. بدین ترتیب نوعی ناامنی گسترده جهانی در درون نظام اقتصاد سیاسی جهانی نهفته است (پوراحمدی، ۱۳۸۵: ۹۵)
انقلاب ارتباطات و اطلاعات همچنین نوع جدیدی از منازعه را با نام جنگ اطلاعاتی پدید آورده که عرصه جنگ را با تغییرات زیادی مواجه کرده و جنگ را به عرصه مجازی کشانده است (عباسی، ۱۳۸۲: ۵۷). این عامل در نامتقارن نمودن صحنه جنگ بسیار تأثیرگذار بوده و قدرت بیشتری را برای بازیگران غیر دولتی و همچنین دولت های ضعیف فراهم نموده و مفهوم سنتی سلطه را به چالش کشانده است (صدر، ۲۰۰۵)به طوری که این بازیگران آزادی عمل بیشتری را برای ضربه زدن به دولت ها و قدر ست های قوی تر از خود به دست آورده اند و از آنجا که فناوری ها و سیستم های اطلاعاتی در کارکرد بسیاری از ساختارهای زندگی شهری مانند ارتباطات، انرژی، حمل و نقل، برق، آب و بانکداری اهمیت فزایندهای یافته اند، این موارد در کانون آسیب پذیری ناشی از حملات اطلاعاتی و اختلالات ناشی از آن قرار دارند (آرونسون، ۱۲۴۰-1384 )
یکی دیگر از پیامدهای انتقال سريع اطلاعات در سراسر جهان در عصر جهانی شدن، یکسان سازی توقعات و انتظارات افراد در اثر روند یکسان سازی فرهنگی می باشد. این امر برای کشورهای توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته چالش های عدیده ای را به وجود می آورد (روحانی، ۱۳۸۰: ۲-۱) در واقع عالم گیر شدن اطلاعات و ارتباطات همزمان هم باعث افزایش توقعات مردم جنوب شده و هم موجب آگاهی روزافزون آنها از شرایط جهانی گشته است و این امر ریشه ی اصلی اکثر شورش ها در چند دهه اخیر در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بوده است ( راجرز، ۱۳۸۴: ۱۸۸)
در مجموع گسترش فناوری نه تنها خود موجب تحول و تقویت تروریسم گردیده، که یکی از نمودهای آن پیدایش انواع جدیدی از تروریسم مانند سایبر تروریسم، بیوتروریسم تروریسم شیمیایی و یا هسته ای است، بلکه یکی از عوامل اصلی پیدایش انفجار جمعیتی و همچنین افزایش شمار بازیگران در عرصه روابط بین الملل بوده که این امر نیز در تحول تروریسم مؤثر بوده است. در ادامه به بررسی این فاکتورها پرداخته خواهد شد.
٣. انفجار جمعیت
جمعیت جهان از اوایل قرن نوزدهم تا کنون چهار برابر شده و در پایان قرن بیستم به ۶ میلیارد نفر رسیده است و اگر این روند ادامه یابد پیش بینی می شود تا پایان قرن بیست و یکم این رقم به ۲۳ میلیارد برسد (توماس، ۱۳۸۴: ۱۲۸۵). عمده این افزایش از نیمه دوم قرن بیستم آغاز گردیده است و از این زمان جهان شاهد یک رشد شگفت انگیز جمعیتی بوده که از آن به عنوان انفجار جمعیت نام می برند. میزان اثرگذاری این افزایش ناگهانی جمعیت بشری تا حدی است که حتی شوک آینده مورد نظر آلوین تافلر به تغییرات نسبتا شدید حوزه های مختلف زندگی بشر و چالش های حاصل از انفجار جمعیتی (که خود در اثر پیشرفت های تکنولوژیکی و گسترش بهداشت و علم پدید آمده است و آثار سوء آن بر محیط زیست، آب و هوا، منابع غذایی و انرژی اطلاق می شود (راست، ۱۳۸۴: ۷۱۱). این افزایش سرسام آور جمعیت جهانی به همراه کمبود منابع و درگیری بر سر به دست آوردن آنها، استراتژیک بودن ذخایر و تغییر آب و هوا تأثیرات زیادی را بر امنیت جهانی گذاشته اند.
انفجار جمعیتی از سه بعد، آثار سوء ایجاد نموده است. بعد مالتوسی، بعد محرومیتی و بعد اکولوژیکی. در نظریه مالتوس که بروز قحطی را در نتیجه عدم تناسب میان رشد جمعیت و تولید مواد غذایی حتمی می داند، سوء تغذیه ناشی از کمبود مواد غذایی و آثار خطرناک آن بر رشد ذهنی و جسمی کودکان و کاهش کیفیت جمعیتی منتج از آن مستتر است. از لحاظ بعد محرومیتی، محرومیت گروهی از مردم جهان در دسترسی به مواد غذایی مطلوب می تواند به شکل گیری گروههای افراطی و آشوب های اجتماعی و فعال شدن جنبش های سیاسی و ایدئولوژیک بینجامد و آثار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی چشمگیری برجای گذارد. در بعد اکولوژیکی، دست بردن بیش از حد بشر که در نتیجه رشد بی سابقه جمعیتی به خصوص از نیمه دوم قرن بیستم انجام گرفته در نهایت منجر به کاهش منابع طبیعی و تخریب گسترده محیط زیست شده است. این ابعاد یعنی رشد هندسی جمعیت که به افزایش دستبرد به طبیعت انجامیده است، پایان پذیر بودن منابع اکولوژیکی، وجود رابطه وابستگی متقابل پیچیده میان جمعیت، سرمایه گذاری و فاکتورهای تأثیرگذار بر توسعه همچون غذای منابع و جمعیت به همراه وجود فاصله طولانی زمانی برای درک آثار تخریب محیط زیست به قدری مورد توجه جهانیان قرار گرفته که حتی باشگاه رم در دهه ۱۹۶۰ از آنها به عنوان چالش های اساسی در توسعه یاد کرده است (راست. ۱۳۸۴: ۷۲۲-۷۹۹)
از طرف دیگر افزایش بی رویهی جمعیت که بیشتر در کشورهای جنوب اتفاق افتاده است، موجب گسترش دامنه ی مهاجرت ها به سوی کشورهای شمال می شود. این مهاجرت ها باعث برخوردهای فرهنگی و ایدئولوژیکی میان میزبانان و مهاجران و برانگیخته شدن احساسات ملی و ناسیونالیستی شده که نتیجه نهایی آن غالبا به نفع جمعیت مهاجر نیست. این رویه در کشورهایی نظیر فرانسه به خوبی قابل مشاهده است (راجرز، ۱۳۸۴: ۲۰۲). این روند بازتاب های امنیتی ویژه ای دارد، تا آن جا که هانتینگتون در نظریه ی معروف خود نسبت به افزایش تعداد مهاجران به خصوص مهاجران مسلمان در غرب و به وی در اروپا و در نتیجه از بین رفتن انسجام تمدن غرب و بحران هویت هشدار می دهد. به اعتقاد وی گسترش دامنه مهاجرت مسلمانان به غرب، آثار سوء امنیتی به بار می آورد. چراکه غرب و به ویژه اروپای غربی تبدیل به محل مناسبی برای پناه گرفتن، عضو گیری، آموزش و تأمین مالی بسیاری از گروههای تروریستی شده است (امیری، ۱۳۸۳: ۴۷-۴۵). در واقع افزایش تعداد مسلمانان مهاجر در اروپا مشکلات عدیده ای را برای دولت های اروپایی در جهت انسجام اجتماعی به وجود آورده و آنها را در برخورد و مدیریت با این پدیده با مشکل روبرو نموده است و حتی سیاست ادغام (فرانسه) و یا پلورالیسم فرهنگی (آلمان) نیز جواب نداده است (سیمبر، 77-78-1385 )
انفجار جمعیتی با افزایش شمار بازیگران به ویژه از دهه دوم قرن بیستم به بعد رابطة مستقیم دارد (داوید، ۱۳83: ۱۱۶). افزایش بی رویه جمعیت موجب افزایش تعداد گروههای غیر دولتی نیز گردیده که همه این مشکلات بر ساختار دولت مسحور بار شده است ( دیویس 16:1382 )
۴. افزایش شکاف فقير – غنی و شمال - جنوب
فقر در ابتدای قرن بیست و یکم بیش از یک میلیارد نفر را تحت تأثیر قرار داده است. همچنین میان اقلیت ثروتمند (به طور عمده در آمریکای شمالی، اروپای غربی و ژاپن) و اکثریت جمعیت جهان، شکافی بسیار وسیع و البته در حال گسترش وجود دارد. مطابق یک ارزیابی ثروت حدود ۳۰۰ میلیون نفر در جهان با مجموع ثروت4.2 میلیارد جمعیت فقیر جهان برابر است. در سال ۱۹۶۰ ثروتمندترین افراد جهان که ۲۰ درصد کل جمعیت جهان را تشکیل می دادند، صاحب ۷۰ درصد، کل درآمدها بودند، در حالی که در سال ۱۹۹۱ سهم آنها تا شهر درصد افزایش یافت (راجرز، ۱۳۸۴: ۱۸۴). در همین فاصله زمانی سهم فقیر ترین مردم جهان ۲۰ درصد کاهش یافته و از 2.3 درصد به 1.7 درصد تنزل یافت. به عبارت دیگر نسبت نابرابری جهان تقریبا دو برابر شده است ( توماس، ۱۳۸۴: ۱۲۶۶- ۱2۶۵)
مطالب مذکور نشانگر این امر است که اگرچه شکاف میان شمال و جنوب از قرن ۱۸ و نوزده آغاز گردیده و تحت تأثیر سیاست های استعماری و غارت ثروت جنوب توسط شمان بیشتر شده بود، اما از دهه ۱۹۷۰ و تحت تأثیر سیاست های تاچریسم و ریگانیسم این شکافس با رشد سریعی رو به گسترش نهاده است. افزایش این شکاف و گسترش فقر، اندیشمندان روابط بین الملل که تا قبل از آن بیشتر به مسائل نظامی و منازعات میان کشورها توجه داشتند را واداشت تا به عوامل دیگر تاثیرگذار بر امنیت به خصوص عامل توسعه و فقر توجه بیشتری نشان دهند. اگر چه این فقر و بی عدالتی خود به خود به خشونت منتهی نمی شود، اما در شرایط مکانی و زمانی خاص و تحت تاثیر پاره ای از عوامل ممکن است که به فروپاشی هنجارهای حاكم و اصول و قواعدی که مانع خشونت می شدند و نابسامانی اجتماعی، بینجامد که در آن صورت اعمال خشونت غیرقابل پیشگیری است. امیل دورکیم معتقد است که نابسامانی اجتماعی در نهایت موجب پیدایش حس رنجیدگی و ملامت آزار دهنده ای در افراد می شود که نتیجه آن به دو صورت خودکشی و یا آدم کشی بروز می کند (آشکار، ۱۳۸۴: ۱۲۳-۱۲۱). ويلي برانت نیز در همان دهه ۱۹۷۰ توجه ویژهای به افزایش نابرابری ها و افزایش شکاف میان فقرا و ثروتمندان و نقش این امر در بروز خشونت و ناآرامی داشت. وی معتقد بود که اگر یک نظام حماد لانه اقتصادی در دنیا حاکم نشود، آتش خشونت جهان را خواهد سوزاند سلیمی، ۱۳۸۳: ۲۹). با موج خشونتی که امروزه جهان شاهد آن است، می توان عنوان نمود که ادعا و پیش بینی وینی برانت که بیش از سه دهه قبل عنوان گردید، متأسفانه درست بوده است.
در واقع وجود بی عدالتی ها و تبعیض های محسوس نسبت به بعضی از قومیت ها، دولتها و فرهنگ ها در جهان و به خصوص حمایت نظام سرمایه داری از حاکمان مستبد در کشورهای جهان سوم از ریشه های اساسی گسترش تروریسم در جهان امروز است ( بلند اختر، ۱۳۸۲). البته باید به این نکته توجه نمود که اگرچه فقر یکی از عوامل اصلی روی آوردن به خشونت و تروریسم است، بسیاری از اعضا و رهبران گروههای تروریستی از طبقه پایین جامعه نیستند، بلکه مانند بنیانگذاران بریگارد سرخ در ایتالیا، اکثرأ از قشر تحصیل کرده و طبقه متوسط جامعه خود می باشند (ليمن و گری، ۱۳۸۴: ۱۹۶)
در مجموع، شکل گیری جنوب» به همراه مشکلات بسیار زیاد و آرزوهای بر باد رفته اش یکی از عوامل و سر چشمه های اصلی تغییرات، دگرگونی ها و آشوب در نظام بین الملل است. تعداد زیاد کشورهای تشکیل دهنده جنوب به همراه تفاوت های ساختاری میان این کشورها نیز بر پیچیدگی های این روند افزوده است. از طرف دیگر علاوه بر وجود تبعیض، عدم وجود نظام های دموکراتیک، بر توسعه همه جانبه آنها نیز تأثیر گذاشته است.
گسترش رسانه ها نیز باعث گردیده که مردم این کشورها وجود این بی عدالتی ها و تبعیض ها را بیشتر احساس نمایند. یکی از انگیزه های تروریسم نیز اقدام جهت عادلانه نمودن این فرآیند می باشد. این اتفاق حتی گاهی در نظام های دموکراتیک نیز رخ می دهد.
حرکت های بنیادگرایانه و تروریستی گروههای رادیکال اسلامی را نیز در همین چارچوب می توان تحلیل نمود. چرا که قسمت اعظم مردم ساکن در کشورهای جنوب مسلمان هستند و با مشکلات عدیده ای دست به گریبانند و نظام حاکم بر روابط بین الملل را غیر عادلانه می دانند و خواستار پایان یافتن سلطه کشورهای قدرتمند بر کشورهای ضعیف هستند (به نقل از مولایی، ۱۳۸۳: ۶)
یکی از آثار نابرابری اقتصادی در سطح جهانی انتقال صنایع آلوده ساز که در غرب اجازه فعالیت ندارند به کشورهای جنوب است، که موجب تخریب بیش از پیش محیط زیست آنها خواهد گردید. از طرف دیگر توان دولت های جنوب در مواجهه با حوادث طبیعی ای نظیر سیل و طوفان که به ویژه در نتیجه تخریب زیست محیطی گسترش یافته اند، بسیار کمتر از کشورهای شمال می باشد، این امر هم در بخش پیش بینی، هم در بخش کاهش تلفات و خسارات و هم در بخش بیمه و جبران خسارات به خوبی مشهود می باشد. همه این موارد پیامدهای امنیتی ویژه ای دارند که می توانند موجب بروز خشونت ها و تنش های زیادی در دنیا گردند.
۵. گسترش حساسیت ها نسبت به مسائل زیست محیطی
مسائل زیست محیطی در آغاز از قرن نوزدهم و در چارچوب کمیسیون هایی نظیر کمیسون رودخانه راین و همچنین کمیسیون رودخانه دانوب و با هدف مدیریت بر منابع مورد توجه قرار گرفت. اما به دنبال وقایعی نظیر حادثه دود لندن در سال ۱۹۵۲، درک آثار مخرب آفت کش ها به خصوص د.د.ت در دهه ۱۹۶۰، ظهور پدیده باران های اسیدی و همچنین نازک شدن لایه ازون از دهه ۱۹۸۰ به بعد به همراه عواملی دیگر همچون گسترش بیابان ها، جنگل زدایی، کاهش ذخایر غذایی و مهم تر از همه کمبود آب به خصوص آب آشامیدنی سالم به یکی از مهم ترین مسائل بشری تبدیل شده است (راجرز، ۱۳۸۴ ۱۹۲- ۱۸۹؛ گرین، ۱۳۸۴: ۸۹۸-۸۷۷). از طرف دیگر شکل گیری سازمان هایی نظیر صلح سبز، صندوق جهانی حیات وحش و دوستان زمین نقش غیر قابل انکاری در افزایش حساسیت ها نسبت این موضوع و مطرح شدن امنیت زیست محیطی، داشته اند ماندل، ۱۳۶۹ ۱۳۷). بعد زیست محیطی امنیت شامل دو قسمت امنیت منابع (مواد غیر قابل تجدید پذیر مانند سوخت های فسیلی و تجدید پذیر مانند آب و غذا) و امنیت محیطی (گرم شدن زمین، باران های اسیدی، ضایعات لایه اوزن و...) می باشد (ماندل، ۱۳۷۹: ۱۲۹-۱۲۷). کمبود منابع یکی از عوامل اساسی بحران ساز و ناامنی در جهان است. به اعتقاد توماس هومر دیکسون کمبود آب، جنگل و زمین کشاورزی از یک سو و تغییرات جوی نظیر گرم شدن زمین چالش های جدی را در عرصه روابط بین الملل ایجاد نموده است. برای مثال جنگ هایی که در خلیج فارس اتفاق افتاد برای کنترل منابع نفتی و تشنجاتی که در کرانه باختری رود اردن روی داده برای کنترل منابع