بخشی از مقاله
مدرنيته ، جهاني شدن و پديدة تروريسم مدرن و پسامدرن
چکيده
فهم پديدة تروريسم در عصر جهانيشدن و ارتباط ميان آن دو، با توجه به تحولات صورت گرفته در فضاي فکري مدرنيته امکان پذير است . مدرنيته ، تنها عامل ظهور گروه هاي تروريستي نيست ؛ بلکه از عوامل اصلي بروز تروريسم مدرن و پسامدرن است . آنچنان که ميتوان در يک دسته بندي کلي از سه گروه متفاوت تروريست نام برد: تروريست هاي سنتي، مدرن و پسامدرن . تروريست هاي مدرن و پسامدرن برآمده از تحولاتي هستند که با موج فزايندة مدرنيته و به تبع آن جهانيشدن پا به عرصه گذاشته اند. در تمام تحرکات صورت گرفته از سوي اين دو گونه ميتوان نشانه ها و رگه هاي جدي از ستيز و دشمني با جهانيشدن را مشاهده کرد؛ در صورتي که تروريست هاي سنتي با روشي ديگر فعاليت ميکردند. اهداف تروريست هاي سنتي محدود بود؛ در حالي که تروريست هاي مدرن و پسامدرن اهداف خود را فراتر از اشخاص سرشناس و ترور مسئولان دولتي انتخاب ميکنند. همانند انديشۀ مدرنيته که هيچ محدودکننده اي را نميپذيرد، تروريست هاي مدرن و پسامدرن نيز راهي را براي تفکراتشان راه برداشته نشدني نميدانند. مکتوب پيش رو ميکوشد تا نشان دهد که پديدة تروريسم مدرن و پسامدرن برخلاف تروريسم سنتي واکنشي به پيامدهاي مدرنيته و جهانيشدن است .
واژگان کليدي
تروريسم ، تروريسم پسامدرن ، تروريسم مدرن ، جهانيشدن ، مدرنيته
مقدمه
دشواري ها و پيامدهاي مدرنيته و جهانيشدن در عصر حاضر را مي توان در پديدة رو به گسترش گروه هاي تروريستي مشاهده کرد. پديدة ترور و تروريسم در طول تاريخ دچار دگرگوني هاي متفاوتي شده است . گذر از تروريسم سنتي به مدرن و تغيير آن به تروريست هاي پسامدرن را مي توان در پيامدهايي جست وجو کرد که با ظهور مدرنيته و به تبع آن جهاني شدن بيش از ديگر زمان ها در دنياي کنوني نمايان شده است .
تغييرات و تحرکات گروه هاي تروريستي در طول زمان نشان از آن دارد که اين گروه ها از نظر جذب اعضا، ميزان تحصيلات ، تبليغات و اطلاع رساني ، استفاده از تکنولوژي هاي جديد و به کارگيري ابزارهاي نوين در فضاي مجازي دچار دگرگوني عميق شده اند. تروريست هاي سنتي در مقايسه با تروريست هاي مدرن و پسامدرن متفاوت بوده و هستند.
قديمي ترين جنبش تروريستي ، فرقۀ سيکاري بوده است که سازمان يافتۀ مذهبي و مرکب از مردان مراتب پاييني اجتماع يهوديان فلسطين باستان بودند (طيب ،١٣٨٠: ٥٦). ژاکوبن ها نيز از اصطلاح تروريست برداشتي مثبت داشتند (طيب ،١٣٨٠: ٥٥). چنين گروه هايي را مي توان در طيف تروريست هاي سنتي جاي داد. با گذر زمان ، ساختار اين سازمان هاي تروريستي در نتيجۀ جهانيشدن متحول شده و شکل عمليات آن ها نيز تغيير کرده است (گوهري مقدم ،١٣٩٠: ١٨٥). با توجه به تحرکات صورت گرفتۀ اخير در خاورميانه برخي از پژوهشگران از گونۀ جديد تروريسم سخن ميگويند؛ زيرا تعاريف موجود براي فعاليت هاي تروريست را ناکافي و ناقص ارزيابي مي کنند (هانتر، ١٣٩٣: ٣).
در اين مقاله تلاش مي کنيم تا سه گونۀ متفاوت گروه هاي تروريستي را بازشناسي کنيم :
١. تروريسم سنتي ؛ ٢. تروريسم مدرن ؛ ٣. تروريسم پسامدرن . وجه اشتراک اين سه گروه تروريست ها ضديت با نظم کلان حاکم بر جهان است ؛ در صورتي که تروريست هاي سنتي در بستري متفاوت و با شيوه هاي قديمي به ترور اقدام مي کردند. روشن ترين ويژگي تروريسم سنتي تمرکز بر شخص يا اشخاصي که از نظر فکري يا عملکرد با آنان تفاوت داشته اند و از ميان برداشتن آن ها بوده است ؛ در صورتي که تروريست هاي مدرن و پسامدرن گاه قدرت نظامي گسترده اي دارند و توان ايستادگي در مقابل ارتش هاي منظم کشورها را دارند.
اين مقاله در پي يافتن پاسخ اين پرسش است : چه ارتباطي ميان مدرنيته و جهانيشدن و شکل گيري گروه هاي تروريستي مدرن و پسامدرن وجود دارد؟ فرضيۀ اصلي نوشتار وجود ارتباطي پيوسته ميان مدرنيته ، جهانيشدن و شکل گيري پديدة تروريسم مدرن و پسامدرن است .
چيستي مدرنيته و دشواري هاي آن
شکل گيري و فعاليت هاي رو به گسترش گروه هاي تروريستي مدرن و پسامدرن برآمده از ريشۀ واکنش هايي است که به مدرنيته و جهانيشدن باز ميگردد. از همين رو شناخت پديدة مدرنيته و پيامدهاي آن مهم است .
«مدرنيته » به شيوه هايي از زندگي يا سازمان اجتماعي مربوط مي شود که از سدة هفدهم به بعد در اروپا پيدا شد و به تدريج نفوذي کم وبيش جهاني پيدا کرد (گيدنز، ١٣٨٤: ٤)؛ بنابراين گيدنز سه ويژگي مهم مدرنيته را چنين برمي شمارد: ١. دگرگوني پرشتاب که با سرعتي خيره کننده تغييراتي بنيادي به همراه خواهد داشت ؛ ٢. پهنۀ دگرگوني که بسيار گسترده و فراگير است ؛ ٣. ماهيت ذاتي نهادهاي مدرن را شکل مي دهد که در دوران تاريخي پيشين به چشم نمي خوردند، مانند نظام سياسي دولت ملي (گيدنز، ١٣٨٤: ٩ - ١٠).
مارشال برمن سه موج اصلي مدرنيته را اين گونه بر مي شمارد: موج اول آغاز قرن شانزدهم تا پايان قرن هيجدهم بود؛ موج دوم با انقلاب دهۀ ١٧٩٠ آغاز شد. در پي انقلاب کبير فرانسه به ناگهان جمهوري مدرن عظيمي قد علم کرد؛ موج سوم در قرن بيستم بود؛ در آن دوران مدرنيزاسيون چنان گسترش يافت که عملا کل جهان را در بر گرفت و فرهنگ جهاني به پيروزي چشمگيري دست يافت (برمن ، ١٣٨١: ٨٠). برمن در تعريف مدرنيته و مشکلات برآمده از آن مي نويسد: مدرنيته همه را به درون گرداب فروپاشي و تجديد حيات مستمر مي افکند؛ گرداب مبارزه ، تناقض ، ابهام و عذاب . مدرن بودن يعني تعلق داشتن به جهاني که در آن به قول مارکس «هر آنچه سخت و استوار است دود مي شود و به هوا مي رود» (برمن ، ١٣٨١: ٩١).
اگر بخواهيم از بعد فلسفي مدرنيته را تعريف کنيم ، بر مي گرديم به همان مفاهيم نو مانند انسان گرايي، نقش فعال و سروري انسان در جهان ، استيلا بر طبيعت ، ايدة ترقي ، خرد به عنوان دادگاه شعور بشري و افسون زدايي از جهان (بروجردي ، ١٣٨٤: ٤).
بخشي از دشواري هاي مدرنيته که سبب بروز واکنش هاي خشونت آميز و تروريسم مي شود، مشمول تعريفي است که با محوريت غرب بيان مي شود؛ غربي که خود را محور اصلي اين دگرگوني مي خواند و فرهنگ ها و تمدن هاي ديگر را نفي مي کند. از نظر هگل که خود فيلسوف مدرنيته است ، شرقي بخشي از مدرنيته نيست (بهنام و جهانبگلو، ١٣٨٢: ٢). از لوازم بنيادين گفتمان مدرنيته ، تلقي ويژه اي از جهان است که غرب در کانون آن قرار دارد و شرق ، جهان سوم يا جهان در حال توسعه در حاشيه آن واقع شده است (بشيريه ، ١٣٧٦: ١١).
به اين ترتيب مدرنيته به همراه خود، مشکلات و گرفتاري هايي را پديد آورده و شهر آشوب است . نظام فعلي را به هم مي زند و مي خواهد که نظم جديدي بياورد؛ مهم تر آنکه خصلت تهاجمي دارد (بروجردي ، ١٣٨٤: ٩). مدرنيته سبب مي شود تا فرد نه تنها به صورت بخشي از يک کل اجتماعي بزرگ تر، بلکه همچون مالک خويش در نظر گرفته شود. فرد آزاد است ، چون مالک شخص خويش و تواناييهاي خويش است (لنساف ، ١٣٨٥: ٨٧).
تغييرات مدرن در اروپا بسيار تدريجي ، همگن و مرحله به مرحله بوده است ؛ اما در جهان اسلام اين مواجهه بسيار ناگهاني ، بي نظم و غيرمتوازن بوده است (هوشنگي ، ١٣٨٩: ١٩١). مدرنيته با ايجاد تحول در ساختارهاي اقتصادي جوامع سنتي موجب شد تا زندگي يکپارچه و منسجم سنتي به حوزه هاي متعدد تقسيم شود که لزوما با ارزش هاي ديني ارتباطي نداشت (هوشنگي ،
١٣٨٩: ١٨٦). ليوتار و فوکو بروز اين خشونت سياره اي را به عنوان بيماري و نابساماني هاي موجود در مدرنيسم تلقي کردند. آن ها معتقدند که گفتمان مدرن ظرفيت پاسخ گويي به اين مشکلات را ندارد. اين انديشمندان معتقدند که مدرنيته خود شرايط بروز اين گونه خشونت را فراهم کرده است (يزداني ، ١٣٨٦: ٨٥٩).
بخشي از اين تضاد با دنياي مدرن و دگرگوني هاي فراگير آن را مي توان در علل شکست ها و ناکامي هاي کشورهاي در حال توسعه در خاورميانه مشاهده کرد. بعد از روي کار آمدن دولت هاي ملي ، سرانجام سرزمين هاي اسلامي از وجود متجاوزان خارجي پاک و اين انديشه غالب شد که بار ديگر نظم اسلامي قديم در جامعۀ مسلمانان احيا شود؛ ولي چنين اتفاقي روي نداد (احمد، ١٣٨٤: ٢٤٩). از همين رو، گروه هاي انقلابي افراطي که خواهان تغييرات و تحولات اساسي و فوري در جامعۀ اسلامي بودند، احساس کردند با مواجهۀ جدي و خشونت آميز است که مي توانند نظم اسلامي واقعي را برقرار سازند (احمد، ١٣٨٤: ٢٧٥).
تفاوت هاي عميق باورهاي ديني ، فرهنگي ، اقتصادي و سياسي شمار بسياري از ساکنان کشورهاي در حال توسعه در منطقۀ خاورميانه ، آسياي مرکزي، آفريقا و بخش مسلمان نشين فيليپين را به اين باور رسانده است که با نظم گرفته شده از مدرنيته نمي توان نابساماني هاي کشورهاي عربي و مسلمان را بهبود بخشيد؛ از همين رو، با توجه به فکر مهندسي شده ، ساده ترين راه را انتخاب کرده اند که همان توسل جستن به ترور و گروه هاي تروريستي است .
جهانيشدن و پيامدهاي آن
جهانيشدن را مي توان به گونه ها و از ديدگاه هاي بسيار متفاوت تعريف کرد؛ جهانيشدن عبارت است از افزايش روابط افراد، گروه هاي اجتماعي ، نهادها و دولت هاي ملي در جهان به اندازه اي که ميان آن ها وابستگي متقابل ايجاد کند و تراکم اين روابط به حدي باشد که امکان تفکيک اجزا از يکديگر وجود نداشته باشد؛ در نتيجه نوعي يکپارچگي ايجاد شود (فکوهي ، ١٣٨٤: ١٢٢). جهانيشدن را مي توان به مثابۀ افزايش و تقويت روابط اجتماعي در گسترة جهان تعريف کرد که مناطق جغرافيايي دور از هم را به گونه اي به يکديگر ارتباط مي دهد که رويدادهاي واقع شده در يک نقطه بر اتفاقات منطقۀ ديگر اثر مي گذارد که در فاصلۀ بسيار دور واقع شده است و برعکس (گيدنز، ١٣٨٥: ١٢).
تعاريف ديگري نيز از اين مفهوم وجود دارد. جان بيليس و ديويد اسميت از جهانيشدن پنج تعريف ارائه مي دهند که هر کدام از آن ها بخش هايي از فرايند جهانيشدن را پوشش مي دهد. اغلب از واژة جهانيشدن براي ايفاي معناي بين المللي شدن ١ استفاده مي شود، در حالي که اين کلمه به معناي گسترش تعاملات فرامرزي و وابستگي متقابل کشورهاست (اسميت ، ١٣٨٣: .(47
جهانيشدن ، هيچ حريم و حرمتي را پاس نمي دارد. هيچ مرزي را نمي شناسد. هيچ خط قرمزي را محترم نمي شمارد. هيچ هالۀ قدسي مانع نفوذ آن نمي شود و ساحت هيچ ايدئولوژي را از آلودگي خود بي نصيب نمي گذارد (تاجيک ، ١٣٨٣: ١٠٣). جهانيشدن به عنوان بنيادي ترين پيامد مدرنيته ، نتيجۀ گسترش نهادهاي غربي و ارزش هاي آن به سراسر جهان را در نظر دارد (تاجيک ، .(104 :1383
گونه هاي جهانيشدن را ميتوان به اين شکل برشمرد: جهانيشدن اقتصاد، جهانيشدن سياست ، جهانيشدن حقوق بشر، جهانيشدن جنبش هاي اجتماعي و هويت طلب ، جهانيشدن سياست خارجي ، جهانيشدن سامان نظامي جهان ، جهانيشدن فرهنگ ها، تقسيم کار بين المللي و جهانيشدن رسانه هاي مجازي . برخي از نظريه پردازان ، وجه غالب جهانيشدن را اقتصادي مي دانند که برجسته ترين آن ها عبارت اند از جهانيشدن بازارهاي مالي ، جهانيشدن شرکت ها در داخل يک بازار رقابتي بين المللي ، جهانيشدن انتشار تکنولوژي همراه با فرايند پژوهش و توسعه در سطح جهاني (دهقاني ، ١٣٨٦: ٦٢).
شماري از پژوهشگران معتقدند که کل فرايندهاي جهاني تحت تأثير رشد حيرت انگيز و جهان شمول فناوري اطلاعات و ارتباطات است (زارعي،١٣٨٣: ٢٣). آنچه در حوزة رشد اقتصاد و تجارت ديده مي شود با تحولاتي که در حوزة سياست و امنيت اتفاق افتاده است ، در اثر رشد فزايندة بهره گيري از اينترنت و ماهواره و ايجاد فضاي مجازي جديدي است که انسان ها را به وسيلۀ رايانۀ شخصي و يک خط تلفن با تمامي دنيا مرتبط ميکنند و ميليون ها نشانه ، اطلاعات ، فرصت و مخاطرة جديد در اختيار آنان قرار مي دهد (سليمي ، ١٣٨٦: ١٥).
کساني که به تاريخ جهانيشدن اشاره مي کنند به دو گروه تقسيم مي شوند: ١. گروهي که جهانيشدن را با تاريخ سرمايه داري قرين مي دانند و شروع آن را به دورة رنسانس بازمي گردانند؛ ٢. کساني که ارتباطات گسترده را عامل اصلي جهانيشدن ميدانند (نقيب زاده ، ١٣٨٣: ١١٤). پذيرش هرکدام از تعريف هاي صورت گرفته در خصوص جهانيشدن ، منظره اي از دشواري هاي آن را در مقابل ما قرار مي دهد. از پيامدهاي جهانيشدن ، گسترش گروه هاي تروريستي است که عليه جهانيشدن شکل گرفته است . جهانيشدن در هر حالتي اين تناقض ها را به همراه دارد: هم زمان فراگردي با تحول ناهموار است و ضمن هماهنگ کردن ، تفرقه نيز ايجاد مي کند (گيدنز، ١٣٨٤: ٢٠٩).
فوکو، دريدا و گيدنز مدرنيته را پروژه اي غربي مي دانند و به تبع آن جهانيشدن را غربي مي شمارند. به دست دادن تصويري از جهانيشدن به مثابۀ ايدئولوژي سبب مي شود که کشورهاي مسلمان به اين تغييرات روي خوش نشان ندهند و در مقابل آن با شيوه هاي خشونت آميز مقابله کنند. در چنين فضايي است که گفتمان اسلام سلفي در پي تعريف نظم جديد، مبارزه با نظم مسلط غربي و کنارزدن سلطۀ نابرابر قدرت هاي غربي در قبال قدرت اسلام است (ابراهيمي ، ١٣٨٩: .(192
فراهم آوردن تعاريفي که غيريت و دگربودگي در جهان مرکز و پيرامون را به حداکثر رسانده ، زمينه هاي بروز واکنش هاي برآمده از عصبيت ، خشونت ، ترور و تروريسم را مي گشايد. فراهم ساختن تعاريفي ايدئولوژي محور از مفاهيم برآمده از تاريخ غرب و ناديده انگاري تغييرات و تحولات انجام شده در کشورهاي خاورميانه و يا آسياي شرقي سبب مي شود تا ساکنان اين سرزمين ها نه تنها پذيراي دگرگوني ها نباشند که با تلاش سازمان يافته و گاه دست زدن به خشونت و ترور در مقابل اين سخنان و عملکردها ايستادگي نشان دهند.
جهانيشدن ، هم زمان فضايي براي به چالش کشيدن فرهنگ هاي بومي و محلي و مقاومت اين فرهنگ ها در برابر آن هجوم را فراهم مي آورد. شولت عقيده دارد که فرهنگ هاي گوناگون در برابر تهاجم برنامه هاي تلويزيوني ، رسانه هاي فضاي مجازي ، گردشگران جهاني ، زبان انگليسي جهاني شده ، عقايد دربارة حقوق بشر، مصرف گرايي جهاني و ديگر مداخلات فرامرزي تسليم شده اند (شولت ، ١٣٨٢: ٩١٢)؛ در حالي که کاستلز اين فرهنگ ها را تسليم ناپذير و در غالب «هويت مقاومت » معرفي مي کند. وي سه گونۀ متفاوت هويت را نام مي برد:
١. هويت مشروعيت بخش : مانند نهادهاي جامعۀ مدني که تلاش دارند بخشي از مسئوليت هاي غيردولتي را برعهده بگيرند؛ ٢. هويت مقاومت : هويت هايي که از طرف منطق سلطه بي ارزش دانسته شده اند و تلاش مي کنند به شيوه هاي جديد خود را معرفي کنند؛
٣. هويت برنامه دار: هويت هايي که برنامه دار و در پي تغيير شکل کل ساخت اجتماعي هستند
(کاستلز، ١٣٨٠: ٢٤ – ٢٥). هويت مقاومت بيش از همۀ هويت ها به شرايط خاورميانه و فراگيرشدن تروريسم نزديک است .
فعاليت گروه هاي تروريستي در خاورميانه فراتر از هر عاملي ، ناشي از برداشت آنان از جهانيشدن است . اين گروه ها تعاريف و عملکرد کشورهاي بزرگ دربارة جهاني سازي را مدنظر قرار مي دهند و از عامل بيگانۀ فرهنگي سخن مي گويند. وقتي مردم يک فرهنگ ، فرهنگ مردم ديگر را نه تنها بيگانه که عامل تهديدکننده مي دانند، امکان وقوع برخورد و منازعه پديد مي آيد. پس از جنگ سرد آتش منازعات فرهنگي زبانه ميکشد که مدت ها زير خاکستر دفن شده بود و تنش گسترده تري نيز بين نيروهاي جهاني و محلي به وجود ميآيد (مردن ، ١٣٨٣: ١٠٢٤).
بخشي از اين درگيري مسلحانه را مي توان ميان جبهۀ آزادي بخش مورو و دولت فيليپين مشاهده کرد.
به گفتۀ فوکوياما، در واقع جهان اسلام در برابر عقايد ليبرال در بلندمدت آسيب پذيرتر است و خلاف آن کمتر صدق مي کند (اسميت ، ١٣٨٣: ١٠٣٣). بيان چنين نظراتي که در بيشتر بحث هاي پس از جنگ سرد نمايان شدند، بخشي از تعارض فرهنگي فعال در جهان را دين اسلام معرفي مي کردند. به نظر مي رسيد که اسلام منبع نزاع در داخل کشورها و در سطح بين المللي بود (اسميت ، ١٣٨٣: ١٠٣٩). نيروهاي تروريست در عرصۀ جهاني به همين برداشت دلبستگي نشان دادند که به تنش ميان فرهنگ جهان اسلام و دنياي غرب باز مي گشت و بخشي از کوشش هاي خود را با مددجستن از تروريسم و ابزارهاي نوين ارتباطي دنبال کردند.
در اين وضعيت خطري اساسي و جديد کشورهاي صنعتي را تهديد مي کند؛ خطر تروريسم که بايد آن را پديده اي کاملا مدرن به حساب آورد که تنها در شرايط مدرنيته به بالاترين حد از کارايي خود دست مي يابد و در موقعيت آزادي شهروندان است که مي تواند با سوء استفاده از اين موقعيت آن را تا حد نابودي پيش ببرد. اين همان تناقض و يا باطل نمايي است که کشورهاي صنعتي مدت هاست با خطر آن روبه رو هستند؛ اما تنها با وقايعي از نوع انفجارهاي يازدهم سپتامبر آگاهي نسبتا محسوسي بدان مي يابند (فکوهي ، ١٣٨٤: ٢٠٠).
گونه هاي متفاوت تروريسم
تعاريف پرشمار ترور و تروريسم نشان ميدهد که دربارة اين پديده تعريف دقيق و روشني وجود ندارد (خاني،١٣٨٦: ٥). برخي از نويسندگان با آگاهي از محدوديت هاي فراروي مفهوم سازي علمي از تروريسم به «انتزاع عناصر مشترک» در کارهاي تروريستي علاقه مند شده اند. الکسي اشميت عناصر مشترک و اصلي را اين گونه برشمرده است : به کارگيري خشونت و زور، تعقيب اهداف سياسي ، ايجاد وحشت و ترس ، تهديد و واکنش هاي پيش دستانه ، آماج خشونت و سازمان يافتگي خشونت (سليماني ، ١٣٨٥: ١٨٣).
لاکوئر معتقد است که تعريف جامع از تروريسم وجود ندارد و در آيندة نزديک هم به دست نخواهد آمد؛ ولي در شرايط کنوني، حداقل ٢١٢ نمونۀ تعريف از تروريسم وجود دارد (پورسعيد، ١٣٨٨: ١٤٨). در چنين تعاريفي از پديدة ترور، «عمل » و يا «نتيجۀ حرکت » تروريستي مهم است و بهايي چندان به انگيزه هايي داده نمي شود که ترور و خشونت از آن سرچشمه مي گيرد يا آنکه کمتر به شمار مي آيد.
در گزارش سيزدهم کميسيون حقوق بين الملل در سال ١٩٩٥ در قسمت دو مادة ٢٤، تروريسم بين المللي اين گونه تعريف شده است که کارهاي زير تروريسم بين المللي هستند: تصدي ، سازمان دهي ، دستوردادن ، تسهيل کردن ، تأمين مالي ، تشويق يا ادارة اعمال خشونت آميز بر ضد دولتي ديگر که متوجه اشخاص يا اموال باشد و از چنين طبيعتي برخوردار باشد که در افکار، تشکل ها، گروه ها يا افکار عمومي وضعيت ترور ايجاد کند تا دولت يادشده را به اعطاي منافع يا اعمال روش خاصي وادارد (هاشمي ، ١٣٩٠: ٢٩). از منظري ديگر، عمليات تروريستي را با تعقل جمعي تعريف مي کند. تروريسم در قالب تعقلي جمعي ، تحقق عيني مي يابد (رايش ، ١٣٨١: ١١). سيجمن و مگرويک نيز از نبود يا کمبود نظريه ها و مدل هاي تحليلي دربارة تروريسم مي گويند؛ بر همين اساس و با توجه به کمبود منابع تعريف کنندة فعاليت هاي تروريستي ، تحقيق خود را بر اساس جامعۀ آماري تروريست هاي بازداشت شدة القاعده بنا مي نهند .(Segeman and Magouirk, 2007: 4)
تروريسم همچون رئاليسم يا ايدئاليسم ، مکتبي نظري و چون فاشيسم و کمونيسم ، مرام عقيدتي نيست ؛ بلکه نوعي راهبرد يا ابزار تاکتيکي براي حمله و تهديد است (پورسعيد، ١٣٨٨: ١٤٦). گزارش هاي سالانۀ پليس اتحاديۀ اروپا در سال هاي ٢٠١٣ و ٢٠١٤ از ترور و تروريست تعريف مشخصي ارائه نمي دهد؛ زيرا تعاريف موجود را ناکافي ارزيابي کرده است که پاسخ گوي بخشي از تحرکات تروريستي در کشورهاي عضو اتحاديۀ اروپا نمي شود؛ بنابراين دسته بندي صورت گرفته ميان تحرکات گروه هاي تروريستي را براساس «انگيزه »، «ايدئولوژي » و «اهداف » مشخص مي کند (١٢ :٢٠١٤ and ٢٠١٣ ,EUROPOL).
جالاتا نيز سه شاخص براي فعاليت هاي تروريستي برمي شمارد: ١. فعاليت هاي جنايت کارانه اي مانند آدم ربايي، قاچاق انسان ، برده داري جنسي و فعاليت در گروه هاي قاچاق مواد مخدر که در بخشي از کشورهاي آمريکاي لاتين انجام مي شود؛ ٢. انگيزة کارهايي که نشانه هايي از پيش زمينه هاي فعاليت ها را پوشش مي دهد؛ ٣. حالت و نوع عمل تروريستي که براساس آن عمل تروريستي تعريف مي شود (١١-١٠ :٢٠٠٨ ,Jalata).
تروريسم سنتي
در دنياي قديم و با توجه به جدل هاي به وجود آمده ميان قدرت هاي دولتي و ديگر قدرت مداران ، تروريسم به درگيري ميان زورمداران محدود مي شد و به عنوان ابزاري عليه ديگر نيروهاي موجود و عليه نيروهاي دولتي به کار گرفته ميشد. در اين نوع از تروريسم مردم عادي در حاشيۀ رويداد ترور قرار مي گرفتند و نقش ناظر ترور را داشتند. آسيبي به بينندگان وارد نمي آمد و فعل ترور به صورت محدود و براساس نشانه گذاري و برنامۀ قبلي و هدف مشخص انجام مي شد. اگر کشتن به منظور تضعيف دشمن به لحاظ فيزيکي باشد، اين نوع کشتن ، ترور سنتي است (فيرحي ، ١٣٨٧: ١٥١). در واقع تروريسم سنتي راهي متفاوت تر از جنگ براي به دست آوردن و قبضۀ قدرت توسط گروهي ديگر است .
شاخص ها و مؤلفه هاي تروريسم سنتي را مي توان چنين برشمرد: ١. توجيه کارهاي تروريستي با دستاويز قراردادن متون مذهبي و مقدس ؛ ٢. انتخاب اهداف محدود و مشخص ؛
٣. تروريسم دولتي به دليل هدف مشخص در دستۀ تروريست هاي سنتي ؛ ٤. انجام عمل تروريستي در محيط و مکان هاي پرجمعيت و گردهم آوردن تماشاگران زياد؛ ٥. مهم ترين هدف ، ترور شخص مدنظر؛ ٦. خنثيبودن آن در برابر پيامدهاي مدرنيته .
رويکرد تروريست هاي سنتي در مقايسه با تروريست هاي مدرن و پسامدرن بسيار متفاوت است . اولين باري که اين پديده در روشنايي روز ديده شد، همچون بسياري ديگر از نمادهاي دوران مدرن در انقلاب فرانسه بود. واژة تروريسته که در برگردانش به زبان انگليسي با تلفظ تروريست خوانده مي شود، از دوران تسلط ژاکوبن ها به ارث رسيده است . به احتمال زياد،
«ادموند برک» اولين کسي بوده است که براي توصيف شواليه هاي انگليسي آن را به کار برده که مخالف انقلاب فرانسه بودند (ايگيلتون ،١٣٩٠: ٩).
شايان توجه اينکه در تروريسم سنتي عامل تعصب مذهبي هم وجود دارد. در واقع تروريسم سنتي براي توجيه اقدامات خود از پوشش ديني و عناصر متعصبي برخوردار بود. اين ويژگي در بين تروريست هاي روسي قبل از انقلاب اکتبر ١٩١٧ ديده ميشد (والتر، ١٣٩٢: ٤).
تروريسم دولتي تروريسم سياسي و سنتي را شامل مي شود (واعظي ،١٣٩٠: ١٢). در اين دسته بندي ، تروريسم دولتي با آنکه به تکرار مشاهده شدني و اثبات نشدني به نظر مي رسد، در دستۀ تروريسم هاي سنتي قرار مي گيرد. با اين حال ، در سدة بيستم تروريسم از سوي رژيم هاي توتاليتري چون رژيم آلمان نازي با رهبري هيتلر و رژيم اتحاد شوروي در دوران استالين عملا به عنوان يک خط مشي دولتي در پيش گرفته شد (طيب ،١٣٨٠: ٦٤).
با توجه به تقسيم بندي اتحاديۀ اروپا از تروريست ها اين گروه ها در دستۀ تروريست هاي سنتي قرار مي گيرند: گروه هاي چپ گرايان که کمونيست هاي پيشين و طرفداران تفکرات لنينيسم و استالينيسم هستند، راست گرايان افراطي که در پي تغيير سيستم اقتصادي ، سياسي و فرهنگي کشورشان هستند، تجزيه طلبان که بيشتر در ايرلند و اسپانيا فعال هستند و گروه هاي نژادپرست که بيشتر فعاليت آنان در کشورهايي همچون دانمارک، فرانسه و نروژ است ، به دليل عملکردشان که استفاده از شيوه هاي «هدف محدود» و به کارگيري «ايجاد ترس » و «ارعاب » است (٥٥ :٢٠١٤ ,EUROPOL). در گزارش هاي منتشرشدة ساليانۀ پليس اتحاديۀ اروپا تمام اين گروه هاي فعال ، به غير از تحرکات پيکارجويان اسلام گرا، در حلقۀ تروريست هاي سنتي قرار مي گيرند. از منظر محتواي فکري و رفتاري ، تروريست هاي سنتي کمترين اعتراض به پيامدهاي مدرنيته و جهانيشدن را بيان مي دارند و بعضا هيچ گونه واکنشي در برابر مدرنيته ندارند.
تروريسم مدرن
با تحول نظام هاي سياسي از سيستم اعمال قدرت اقتدارگرايانه به سيستم اعمال قدرت
دموکراتيک ، مردم با عنوان «ملت »١ يکي از بازيگران عرصۀ قدرت سياسي شدند (فيرحي ،١٣٨٧: ١٥٢). تروريسم مدرن مردم را به عنوان ابزاري در جنگ ميان قدرت مداران مورد هدف قرار داده است . افزايش شمار کشته شدگان در ترورها و عمليات انتحاري بخشي از اين هدف گيري شهروندان است ؛ هدف هايي که از قبل مشخص نشده اند و شمار بيشتر قربانيان ترور به عنوان ابزاري تلقي مي شوند که دولت ها را بيش از گذشته زير فشار قرار دهند.
تروريسم مدرن ابزارهاي نوين در عرصۀ ارتباطات را به خدمت مي گيرد تا عمل ترور را با وحشت بيشتري در جامعه نشر دهد؛ بنابراين از خدمات نظم موجود عليه نظم حاکم بهره مي برد. مؤلفه هاي اصلي تروريسم مدرن را ميتوان اينگونه برشمرد:
١. اهداف تروريستي مانند اشخاص يا مکان ها نامشخص است ؛ ٢. آمار افراد کشته شدة غيرنظامي در حملات آنان بيشتر است ؛ ٣. براي رساندن پيام و جذب نيروهاي جديد در سازمان تروريستي از رسانه هاي مدرن استفاده ميشود؛ ٤. منابع مالي گسترده دارند؛ ٥. ساختار سازماني اين گروه ها چندمليتي و گاه چندزباني است ؛ ٦. تروريسم مدرن واکنشي به مدرنيته و جهانيشدن است ؛ ٧. کارهاي تروريستي انجام شده را ميپذيرند و بر عهده ميگيرند.
تروريسم مدرن در چرخه اي تاريخي و با توجه به رويدادهاي صورت گرفته در دنياي مدرن شکل گرفته است . نکتۀ مهم اينجاست که تروريسم مدرن واکنشي به جهانيشدن است
(٢ :٢٠٠٨ ,M.lutz). راپاپوت با توجه به تحولات تاريخي گروه هاي تروريستي چهار موج تروريسم مدرن را از ابتداي شکل گيري آن بيان ميکند: ١. ابتداي قرن نوزدهم و توسط بازيگران غيردولتي که بيشتر، تفکرات ضدسلطنتي داشتند؛ ٢. موج دوم به دنبال جريانات ضداستعماري و امپراتوري در دنيا بود؛ ٣. موج سوم تروريسم در شرايط رقابت دوران جنگ سرد رخ داد؛ ٤. موج چهارم تروريسم از سال ١٩٧٩ آغاز شد و در حال شدت گرفتن است
(گوهري مقدم ،١٣٩٠: ١٨٤). در اين دسته بندي راپاپورت حملۀ اتحاد شوروي به افغانستان و ظهور جهادگرايان اسلام گرا به عنوان يک موج معرفي مي شود؛ رويدادي که همچنان بخش گسترده اي از جهان را به خود مشغول کرده است .
حملۀ نظامي اتحاد شوروي به خاک افغانستان و حمايت دولت هاي غربي و آمريکا از نيروهاي طالبان و القاعده بخشي از تناقض هاي موجود در بطن جهانيشدن و تعاريف آشفته و سيال تروريسم است . تروريست مدرن به دليل همين نزديکي به ساختار نظم دولتي ، بخشي از همان ارتباطات و روابط مدرن را به عاريه مي گيرد و در داخل سازمان تروريستي بنا مي گذارد.
بخشي از نظم و سازمان نظامي ، تبليغاتي و رسانه اي القاعده وامدار آموزش هاي رسمي است که از دولت هاي پاکستان و آمريکا دريافت کردند. تروريسم مدرن از منظري ، با حملات انتحاري سنجش مي شود. براساس گزارش وزارت امور خارجۀ ايالات متحده در سال هاي
٢٠١٠ و ٢٠١١، حملات انتحاري بيش از همۀ ترورها مرگبار بوده و ٧٠ درصد تلفات در کشورهاي ناامن را موجب شده است .
والتر لاکوئر معتقد است که تروريسم مدرن در قالب هايي همچون قدرت طلبي ، منفعت جويي يا ملت گرايي نمي گنجد، قالب هاي پسامدرن همچون مذهب ، هويت و جهانيشدن براي توضيح آن لازم است (پورسعيد، ١٣٨٨: ١٥٤) ؛ چرا که دنيا و زندگي ما به دست جريان هاي متضاد جهانيشدن و هويت شکل مي گيرد (کاستلز، ١٣٨٠: ١٧). ترور مدرن در مقام نوعي عقيده -کنش سياسي و نه به مثابۀ شکلي از بروز پديده اي به غايت متأخر و نوبنياد است .
خشم آني مثل اينکه شخصي به دليل عصبانيت از بلندي صداي تلويزيون همسايه ، خانۀ او را منفجر کند (ايگلتون ،١٣٩٠: ٩).
جنبش زاپاتيستا، ميليشياي آمريکا و آئوم شينريکو در ژاپن ، فعاليت هايشان هم زمان عليه مدرنيته و جهانيشدن و استفاده از رسانه هاي جديد ارتباطي است (کاستلز،١٣٨٠: ١٠١). از نگاه ميليشياها، مقاومت در برابر نظم نوين و غيرخدايي جهان که ويژگي آخرالزمان است ، وظيفه اي مسيحي و در عين حال حق شهروند آمريکايي دانسته مي شود. حقي که مي توان آن را با ابزاري چون ترور به دست آورد (کاستلز،١٣٨٠:١١٧). ميليشياها در اصل نهضتي سياسي و فرهنگي و مدافعان سنت هاي کشور در برابر ارزش هاي جهاني و حاميان حق انتخاب جماعت هاي محلي در برابر تحميل نظم جهاني هستند.
اصلي ترين و مهم ترين گروه آئوم شينريکو، نجات دادن ژاپن و جهان از جنگ ويران گري است که نتيجۀ اجتناب ناپذير رقابت شرکت هاي ژاپني و امپرياليسم آمريکا براي ايجاد نظم نوين جهاني و دولت واحد جهاني است (کاستلز،١٣٨٠: ١٣١). حملۀ تروريستي اين گروه با گاز سارين به مسافران متروي ژاپن سبب شهرت آنان شد. گروه تروريستي «دولت اسلامي افغانستان » به رهبري حکمتيار با وجودي که توان نظامي و تبليغاتي عظيمي دارد و تصاوير و فيلم هاي تحرکات تروريستي گروه را روي سايت رسمي و صفحات اينترنتي منتشر مي سازند، در دستۀ تروريست هاي مدرن قرار مي گيرد. تروريست هاي مدرن هم زمان از اين هشت راه استفاده مي کنند: استفاده از اينترنت ، جنگ رواني ، تبليغات ، افزايش سرمايه ، استخدام نيرو، مخفي کردن اطلاعات و هماهنگي (ديمن ،١٣٨١: ٦).
بر اساس گزارش ساليانه در سال هاي ٢٠١٠ تا ٢٠١٤ حدود نيمي از ٣٠ سازمان تعيين شده با عنوان سازمان هاي تروريستي خارجي که دولت آمريکا معرفي کرده بود، وب سايت اينترنتي و گروه هاي اجتماعي مجازي داشتند (ديمن ، ١٣٨١: ٧). تروريست هاي جديد از نتايج جهانيشدن و فناوري نوين براي برنامه ريزي ، هماهنگي و اجراي اقدامات مرگبار خود بهره مي برند. تا سال
٢٠٠٧ بيش از ٥٠٠٠ سايت ، محفل و اتاق گفت وگوي اينترنتي تروريستي وجود داشته است (مقدم ، ١٣٩٠: ٢٠٠).
در دنياي مدرن ، تروريست ها به عمد و آگاهانه اهدافي را برگزيده اند که دست نيافتني بوده است و مکان هايي را انتخاب کرده اند که درگيري در آنجا غيرقابل انتظار به نظر مي آيد. اين نوآوري ها، به ويژه در عصر مدرن ارتباطات آني و جهاني ، به سرعت گسترش يافته است (رايش ، ١٣٨١: ٢٤). تروريسم جديد چون «هويت محور» است و نه «منفعت محور» و از امکانات و قابليت هاي جهانيشدن سود مي برد، اين امکان را دارد که ساحتي تک پايه داشته باشد؛ در واقع غير سرزميني باشد (پورسعيد، ١٣٨٨: ١٦٢). تروريست هاي مدرن رهبر معنوي و ريش سفيد جمع خودشان را دارند؛ جماعت اسلامي اندونزي نمايي بارز از چنين ساختاري است ؛ گروهي که تمام فعاليت هايش را بر اساس خواست رهبر در زندان پي مي گيرد.
با موج فزايندة جهانيشدن و گسترش رسانه هاي جمعي و شبکۀ اينترنت ، اين گروه ها بي مکان تر از قبل شده اند و نمي توان نقطه اي مشخص را به عنوان پايگاه گروه هاي تروريستي انتخاب و معرفي کرد. با آنکه بن لادن به تکنولوژي بي اعتماد بود؛ ولي تمام نيروهاي القاعده ، به ويژه بخش رسانه اي آن به اينترنت و دستگاه هاي ارتباطي مدرن مانند موبايل هاي ماهواره اي ، سايت هاي خبري و دستگاه هاي مدرن تدوين فيلم و صدا مجهز بودند (البحري ، ١٣٩٠: ٨٧).
تروريست هاي مدرن بعد از انجام عمليات تروريستي با انتشار بيانيه اي کارهاي انجام شده را ميپذيرند و مسئوليت ترور را برعهده مي گيرند؛ در حالي که هر کدام از تحرکات تروريستي گروه هاي سنتي در خفا انجام ميشود و بعد از به وقوع پيوستن رويداد ترور، تلاش مي کنند نشاني از خود برجاي نگذارند و مدت زماني به صورت مخفي زندگي کنند.
تروريسم کنوني ، مقوله اي مدرن است ؛ حتي اگر شباهت هايي بين آن و آسيسينت يا حشاشين يعني پيروان حسن صباح باشد که براي عمل تروريستي ، حشيش مي کشيدند تا در حالت خلسه دست به ترور بزنند؛ اما اين بدين معنا نيست که تروريسم ، مقوله اي است که از بيرون بر مدرنيته اعمال شده يا عرض بر آن است ؛ بلکه عمده اين است که امري از درون الزامات و لوازم جامعۀ مدرن بر مي آيد (افتخاري راد،١٣٩٠: ١٢٧). برجسته ترين نشانۀ تروريست هاي مدرن ، واکنش و مقابله با انديشۀ مدرنيته و جهانيشدن است که به صورت ترور و تروريسم انجام مي گيرد.
تروريسم پسامدرن
تروريسم پسامدرن پديده اي جديد است . نمودي که برخي از اشکال و رويکردهاي تروريست سنتي و مدرن را در خود دارد؛ ولي گامي فراتر از دو گونۀ تروريسم ذکر شده برداشته است .
تروريسم پسامدرن نظم موجود را با چالش رو به رو مي سازد، ترورهاي محدود و گاه نامشخص را هدف گذاري مي کند و تمام اين تلاش ها را سامان مي دهد تا نظم خاص خويش را حاکم سازد. ستيز تروريست هاي پسامدرن با کليت آن چيزي است که به عنوان مدرنيته ، جهانيشدن و نظم برآمده از اين تفکرات در دنياي امروز جريان دارد؛ تروريست پسامدرن از هر راهي اقدام مي کند تا اين نظم را با تمام دستاوردهايش به زير بکشد و دنيايي آرماني براساس تفکرات خويش برقرار کند. شاخص هاي اصلي تروريسم پسامدرن با توجه به رويدادهاي اخير در کشورهاي خاورميانه و گسترش کنشگري تروريست ها به اين ترتيب است :