بخشی از مقاله

قرائت قرآن توسط حائض در فقه مذاهب اسلامي
چکيده
درباره قرائت قرآن توسط حائض ، به طور کلي دو نظر از سوي فقها مطرح شده است .
نظر رايج و پرطرف دارتر اين است که قرائت قرآن توسط حائض در ايام حيض ممنوع و حرام است . در مقابل اين نظر، قول ديگري قرار دارد که قرائت قرآن را در ايام حيض توسط حائض جايز ميداند و طرف داران اين قول براي اثبات نظريه خود، به دلايلي نقلي از جمله عموم آيات وارده درباره امر به قرائت قرآن و روايات و نيز دلايل عقلي استناد نموده اند. در مقابل ، قائلان به منع قرائت قرآن ، نيز براي اثبات نظر خود به دلايلي نقلي از جمله آيه «لا يمسه إلا المطهرون » و حديث «لا تقرأ الحائض و لا الجنب شيئا من القرآن » و روايات ديگر و نيز دلايل عقلي از جمله قياس استناد نموده اند. اين نوشتار ضمن بررسي آراي فقهي موجود در اين مسئله ، در نهايت به اين نتيجه رسيده است که قول قائلان به عدم جواز قرائت قرآن در ايام حيض راجح است .
کليدواژه ها: قرائت قرآن ، استماع قرآن ، حيض ، جنب ، ذکر.


طرح مسئله
قرآن ، کتاب زندگي، طرحي جامع و نقشه اي همه جانبه از سوي خالق هستي براي زندگي شرافتمندانه و سعادتمندانه بشر و هدايت او به سوي رستگاري است ، از اين رو، انسان مسلمان براي دستيابي به اين مهم ، همواره براي تلاوت قرآن و تدبر در معاني و احکام آن ، تلاش مينمايد، اما گاهي اوقات براي او ـ چه زن و چه مرد ـ مواردي اتفاق ميافتد که مانع انجام اين تکليف شرعي ميگردد. فقهاي مذاهب اسلامي درباره اينکه آيا حيض يا عادت ماهيانه از جمله مواردي است که مانع قرائت قرآن ميشود يا خير؟ و اينکه آيا قرائت قرآن توسط حائض در ايام حيض حرام است يا جايز؟ اختلاف نظر دارند. اين پژوهش به بررسي آراي فقهاي مذاهب اسلامي و دلايل آنان و بيان رأي راجح در اين زمينه ميپردازد.
مفهوم شناسي حيض
حيض داراي اسامي متعددي است که عبارتند از: حيض ، طمث ، ضحک ، إکبار، إعصار، دراس ، عراک، فراک، طمس ، و النفاس . بعضي نيز طمت وطم ء [با همزه ] را به اين اسامي اضافه نموده اند (ابن نجيم ، ١٤١٨ق ، ٢٠٠.١). حيض در فارسي قديم مرادف «دشتان » است ٢ و «رگل » و «پريود» معادلهاي فرانسوي آن ميباشد. ازهري حيض را از نظر ريشه اي، برگرفته از کاربرد «حاض السيل : سيل جاري شد» دانسته است ؛ مانند «فاض السيل » که مرادف آن است . «حوض » را نيز اگر حوض گفته اند، به سبب اين است که سيل به سوي آن سرازير ميشود (ابن منظور، ١٤١٤ق ، ١٤٢.٧). مبرد نيز وجه ناميدن حيض ، به حيض را همين شمرده است (همان ). طريحي حيض را اجتماع خون گرفته و نام «حوض » را نيز به دليل جمع شدن آب در آن ، دانسته و گفته است : زماني گفته ميشود: «حاضت المرأة» و «تحيضت المرأة» که خون زن در اوقاتي مشخص از مجرا و رگ حيض جاري شود وگرنه استحاضه خواهد بود. «حاضت المرأة تحيض حيضا و محيضا و تحيضت : اذا سال دمها في اوقات معلومه ، فإذا سال الدم من غير عرق الحيض فهي مستحاضه » (طريحي، ١٤١٦ق ، ٢٠١.٤). با توجه به اينکه اصل حيض به معناي سيلان است ، اين کلمه درباره درخت ـ زماني که شيره آن روان شود ـ و وادي ـ وقتي که آب آن ، راه بيافتد ـ نيز به کار ميرود و گفته ميشود: حاضت الشجرة و حاض الوادي ؛٣ همان گونه که گفته ميشود: «حاضت المرأة» (محمود، ١٤١٩ق ، ٦٠٤.١). همچنين در مورد درختي به نام سمرة وقتي شيره اي شبيه خون از آن بيرون ميآيد، کلمه حيض به کار ميرود و گفته ميشود: حاضت السمرة.
فقهاي مذاهب اسلامي حيض را در اصطلاح شرع اين گونه تعريف نموده اند: حيض عبارت است از خوني که پس از بلوغ به طور طبيعي و در حالت صحت و سلامتي از منتهاي رحم مؤنث آدمي در اوقات معلوم خارج ميشود (ر.ک: سرخسي، ١٤١٤ق ، ٢٦٧.٣؛ ابن جزي، بيتا، ٣١؛
٢. زرتشتيان نام «دشتان » را بر قاعدگي نهاده اند و به محلي که زن زرتشتي در ايام دشتان و به دور از ديگران ، در آن به سر ميبرد «دشتانستان » و به زن «دشتان مند» گويند (ر.ک: آذر گشسب ، ١٣٥٨ش ، ١٧٢؛ رضايي،
١٣٧٩ش ، ١٧٦؛ بويس ، ١٣٧٦ش ، ٤١٥.١).
٣. برخي کاربرد حاض الوادي را زماني به کار ميبرند که سيل با شدت جريان دارد (ر.ک: محقق کرکي،
١٤١٤ق ، ٢٨١.١).
٤. سمرة: درخت طلح که از آن صمغ عربي ميگيرند (ابن منظور، ١٤١٤ق ، ١٩٧.١).

شربيني، ٢٠٠٠م ، ١٠٨.١؛ بهوتي، بيتا، ٤٥.١؛ نجفي، ١٣٩٨ق ، ١٣٥.٣)، به اين صورت که «دستگاه تناسلي زن [رحم ] در اين دوران دچار تغييرات تخريبي بافتي و ريزش ديواره رحم شده و همراه سلولهاي تخريب شده ، مقداري خون ، (٥-٨٠ ميلي ليتر در هر دوره ) در اثر پاره شدن عروق شرياني ديواره رحم ، به تدريج در طول مدت زمان قاعدگي، از دستگاه تناسلي خارج مي - گردد» (ر.ک: ميرزايي، ١٣٨٨ش ).
تاريخچه حيض و ديدگاه جوامع قبل از اسلام درباره زن
پژوهش و مطالعه تاريخ امتهاي پيشين ، عبرت و رهايي از بند شرک و اعتقادات خرافه اي است که در مورد مسائل مختلف بين آنها وجود داشته است ، آيه ١١١ سوره يوسف نيز به همين مضمون والا اشاره دارد که ميفرمايد: «لقد کان في قصصهم عبـرة لأولي الألباب ». مطالعه تاريخ و به خصوص تاريخ انبيا و امم ، از اين جهت ضرورت دارد، تا ميان امت پيامبر(ص ) و امتهاي پيشين مقايسه صورت گرفته و رشد بشر در ديانت و زندگي توحيدي آشکار گردد. يکي از مباحثي که از خرافه ، جهل و شرک به دور نمانده است ، بحث از زن و مسائلي است که خاص زنان به شمار ميآيد. از جمله اين مسائل حيض و عادت ماهيانه است . از امام صادق (ع ) درباره اولين خوني که بر زمين ريخته شد، سؤال گرديد: ايشان جواب داد: خون حوا زماني که حيض شد (مجلسي،
١٤١٤ق ، ٦١٨.١).
يهوديان براي زنان حائض ، احکامي سخت و غيرقابل تحمل قائل بودند. به عنوان مثال : در تورات ، سفر لاويان باب ١٥ ميگويد: هر بستري که زن حائض در آن بخوابد، نجس است .
همچنين هرچه زن روي آن بنشيند، نجس است . هرکه بستر زن حائض را دست زند، بايد لباس خود را بشويد و با آب غسل کند و تا شب نجس است . اگر زن حائض به چيزي دست زند، آن چيز تا شام نجس است و اگر مرد در آن حال با وي همبستر شود، تا هفت روز نجس خواهد بود.
برعکس يهوديان ، مسيحيان هيچ گونه محدوديت و ممنوعيتي براي خود، در برخورد با زنان ، در اين ايام قائل نبودند. نقل است که نصارا امر حيض را سهل ميگرفتند (مکارم شيرازي، ١٣٧٤ش ، .(144.2
زن در ميان اعراب نيز از هيچ گونه حقوق مدني و اجتماعي برخوردار نبود. عرب جنس مرد را ترجيح ميداد و مرد خداوندگار زن محسوب ميشد، و پدرشاهي رسوخي تام داشت (پطروشفسکي، ١٣٥١ش ، ١٨٥). زن و دختر در ميان آنان ارث نميبردند و حق تملک چيزي، حتي جسم و جان خويش را نيز نداشتند، به طوري که گاه او را به عنوان پاداش ، گاه به مثابه خراج و باج و گاه به عنوان اجاره و عاريه به ديگري محول مينمودند (ابراهيم حسن ، بيتا، ١٢.١). آنان همچون ملل ديگر، تولد دختر را شوم ميدانستند و نوزادان دختر خود را از بيم ننگ و عار، يا بر اثر فقر و تنگدستي زنده به گور ميکردند (نحل ، ٥٨؛ اسراء، ٣١). حق ازدواج دختران در اختيار ولي بود و او حق داشت ، آنان را مجبور به ازدواج نمايد و مهرشان را براي خود بگيرد.
تعدد زوجات بدون هيچ قيد و شرطي جايز بود. رضايت زن جزء شروط ازدواج نبود و سن مخصوصي نيز براي آن در نظر گرفته نشده بود. در ميان اعراب جاهلي، انواع مختلفي از ازدواج رايج بود (ر.ک: ابن حجر، ١٤٠٧ق ، ١٥٨.٩؛ جواد علي، ١٩٧٦م ، ٥٣٠.٥-٥٤٩؛ بدران ، ١٣٨١ش ، ٢٤و٢٥). از جمله : ازدواج به شکل رايج و مرسوم امروزي، نکاح استبضاع ،٥ رهط ،٦ زنا، و غيره . جدايي بين زن و شوهر با طلاق ، خلع ، ايلاء، ظهار، اسارت يا مرگ بود. طلاق فقط حق مرد بود و او حق داشت بعد از طلاق حتي بعد از انقضاي عده ، زن را از ازدواج با ديگري منع کند (قرطبي، ١٤١٤ق ، ١٧.٥؛ بدران ، ١٣٨١ش ، ٢٦). در مسئله حيض نيز اعراب و به خصوص ساکنان مدينه ، به اقتباس از يهوديان که در همسايگي آنها زندگي ميکردند، زن حائض را نجس دانسته ، او را تنها ميگذاشتند و از غذا خوردن و هم نشيني با او پرهيز ميکردند (سالم ، ١٣٨٦ش ، ٣٤٩).
زن در تمدن ايراني نيز، به عنوان يکي از مهم ترين تمدنهاي بشري، حکايت مفصلي دارد. با اين حال ، از آخرين بخش مهم آن ، يعني عهد ساساني به عنوان نمونه ياد ميکنيم ، که عصاره بسياري از جلوه ها و جوانب اين تمدن در نوع نگرش به زن است . زن عهد ساساني نه در جامعه داراي حقوق سياسي و اجتماعي بود، و نه در خانه صاحب حق و حقوقي. موقعيت زن در اين عصر، چنان پست و نازل بود که به قول پرفسور بارتلمه : زن ديگر شخص فرض نميشد، بلکه شيء پنداشته ميشد. به عبارت ديگر وي شخصي که صاحب حقي باشد، به شمار نميرفت ، بلکه چيزي که ميتوانست از آن کسي، حق کسي شناخته شود، به شمار ميرفت . وي از هر لحاظ تحت سرپرستي و قيمومت رئيس خانوار که کتک ختاي (کدخدا) ناميده ميشد، قرار داشت . اين رئيس خانوار ممکن بود که پدر يا شوهر و يا جانشينان آنها باشد. تمام هدايايي که به زن يا به کودکان داده ميشد و يا آنچه که آها بر اثر کار تحصيل ميکردند، عينا مانند درآمدهاي اکتسابي بردگان ، همه متعلق به اين رئيس خانوار بود (بارتلمه ، ١٣٣٧ش ، ١٢و١٣).
--------------------------------------
٥. نکاح استبضاع که اکثرا آن را انجام ميدادند، تا داراي فرزندان نجيب و شريفي باشند؛ آن بود که شوهري از زن خود ميخواست با مرد غريبه اي ارتباط داشته و با او همبستر شود. بعد از آن شوهر زن تا مدتي با همسرش همبستر نميشد، تا حامله بودن زن مبرهن شود (ابن حجر، ١٤٠٧ق ، ١٥٨.٩؛ بدران ، ١٣٨١ش ، ٢٦).
٦. نکاح رهط يا تعدد ازواج يا شوهران ، آن بود که گروهي کمتر از ١٠ نفر، همه بر زني جمع ميشدند. وقتي زن حامله ميشد و بلکه زماني که وضع حمل ميکرد، به آن مردان خبر ميداد و آنها را از وضع حمل خود باخبر ميکرد.
فرزند به يکي از آنان داده ميشد. مرد حق انکار و نپذيرفتن طفل را نداشت (بدران ، ١٣٨١ش ، ٢٦).
در اين عهد زناني را که يک مرد ميتوانست به عقد خود دربياورد، بسته به ميل و قدرت مالي و ارادي او بود. مردي که قدرت مالي چنداني نداشت ، مجبور بود عزب زندگي کند، و يا به يک زن قانع باشد، در حالي که در حرم سراهاي اشراف علاوه بر پادشا زن که کدبانوي حرم سرا محسوب ميشد، تعداد بيشماري چاکر زن زندگي ميکردند. از آن گذشته ازدواج با محارم نزد اشراف مجاز بود (همان ، ٢٣-٣٣ و٤٨). در اين زمان ارزش پسر بيشتر از دختر بود. تولد پسر موجب خوشحالي بيشتر ميشد، پدر با دادن صدقات و با انجام مراسم ديني خاصي، شکر خدا را بجا ميآورد. دختر خود مستقلا حق اختيار شوي را نداشت ، بلکه پدر يا شخص ديگري که ولي او به شمار ميرفت ، مکلف بود به محض رسيدن به سن بلوغ ، او را به شوهر بدهد؛ زيرا منع دختر از توالد گناه عظيمي به شمار ميرفت (همان ، ٢٣٥-٢٣٨). در حقوق ساساني مرد علاوه بر اينکه صاحب مال زن بود، اين حق را نيز داشت که ميتوانست زن خود را براي مدت معيني به مردي که نيازمند داشتن زن بود، به زني بدهد، حتي ميتوانست بيرضايت زن اين کار را انجام دهد.
کودکاني که از زناشويي دوم متولد ميشدند، از آن شوهر اول بودند، نه براي پدر واقعي خود، مدت اين زناشويي بسته به رضايت دو طرف بوده است (نفيسي، ١٣٨٤ش ، ٦٠). در اين دوره به ويژه در اواخر عهد ساساني، حرم سراهاي اشراف مملو از زنان و کنيزکان بوده و زن مفهومي برابر با کالا داشته است (نوابخش ، بيتا، ١٥٧.١). بنا به نوشته طبري خسرو پرويز در حرم خود غير از دختراني که خدمتکار و خنياگر و مطرب او بودند، سه هزار زن داشته است (طبري، ١٤١٢ق ، ٧٦٦.٢). روي هم رفته زن ايراني در اين عصر مقام و موقعيتي پست داشت و از ديدگاه جامعه طبقاتي عهد ساساني، زن بيشتر يک کالا بود، تا يک انسان . ويل دورانت درباره زنان حائض در اين دوره مينويسد: مقررات شديدي طبق رسوم و آيين کهن مجوسي درباره زن حائض اجرا مي - شد، به اين صورت که در اتاقي محبوس بود و همه از او در مدت عادت زنانگي دوري ميجستند و از معاشرت با او پرهيز داشتند.
نگاههاي سخت گيرانه اي که درباره احکام زنان و به خصوص در مورد حيض در ميان يهوديان و اعراب جاهلي وجود داشت ، موجب شد که مسلمانان به حضور پيامبر(ص ) شرفياب شوند و از ايشان درباره حيض و احکام آن بپرسند و واقعيت را دريابند. در جواب سؤال آنها اين آيه نازل شد که ميفرمايد: «ويسألونک عن المحيض قل هو أذي فاعتزلوا النساء في المحيض ولا تـقربوهن حتي يطهرن فإذا تطهرن فأتوهن من حيث أمرکم الله إن الله يحب التـوابين ويحب المتطهرين » (بقره ، ٢٢٢)؛ «و از تو درباره (آميزش با زنان به هنگام ) حيض ميپرسند. بگو: زيان و ضرر است (و علاوه از نافرماني، بيماريهايي به دنبال دارد). پس در حالت قاعدگي از (همبستري با) زنان کناره گيري نماييد، و با ايشان نزديکي نکنيد، تا آن گاه که پاک ميشوند. هنگامي که پاک شوند، از مکاني که خدا به شما فرمان داده است (و راه طبيعي زناشويي و وسيله حفظ نسل است ) با آنان نزديکي

کنيد. بيگمان خداوند توبه کاران و پاکان را دوست ميدارد». نزول اين آيه نشان ميدهد که قاعدگي و مباشرت با زنان در آن زمان ، مورد اختلاف و گفتگو بوده ، تا کار به سؤال از آن حضرت کشيده است و در ضمن داراي اهميت بوده ، به همين خاطر قرآن کريم خود به بحث از آن پرداخته است . بدين طريق متوجه ميشويم که لازم بوده قرآن مجيد اين مطلب را مطرح کند و رسومات ناهنجار جاهليت و يهود را لغو نمايد، تا در اين باره کمکي به زنان بشود. نه تنها اسلام در مورد حيض زنان را از بند افکار خرافه و پست رهانيد، بلکه در اسلام ديگر زن ، فقط زن نبود؛ يعني موجودي وامانده و بيمصرف محسوب نميشد که فقط اوقات فراغت مردش را پر کند، بلکه بخشي از جبهه بسيار بزرگ جهاد و دعوت اسلامي را اداره ميکرد. وجود زن در منزل به معناي ناکارآمدي و ناتواني او نبود. او بخش داخلي جامعه را با قاطعيت در کنترل داشت و نه تنها به عنوان همسر و مادر مجاهدان و دعوتگران که فقط توليدکننده سرباز باشد، بلکه به عنوان يک سرباز تمام عيار، در ميادين جنگي حاضر ميشد و علاوه بر کارهاي پشتيباني، سلاح در دست به جهاد نظامي ميپرداخت . در حوزه علم و ادب و در عصر حيات فعال و زنده اسلام ، زن به کارهايي مانند: کتابت قرآن ، روايت حديث ، صدور فتوا و تعليم و تدريس پرداخت . اسلام زن را شخصيتي با کرامت و محترم و داراي حقوق اجتماعي، مادي و معنوي قرار داده است و از او به عنوان يکي از ارکان جامعه ياد ميکند که در مناسبات اجتماعي مؤثر است . از نگاه قرآن ، زن و مرد هردو انسانند، هردو مخلوق خدايند و هردو برابر (حجرات ، ١٣). قرآن زن را با مرد در پذيرش تکاليف شرعي و دريافت پاداش مساوي ميداند (نساء، ١٢٤؛ نحل ، ٩٧؛ احزاب ، ٣٥). قرآن زن را آيت و نشانه الهي ميداند (روم ، ٢١) و از زن به عنوان يکي از نعمتهاي بهشتي و هبه اي کريمانه ياد ميکند (الرحمن ، ٧٢؛ طور، ٢٠؛ واقعه ، ٢٢؛ شوري، ٤٩) و مردان را به رعايت حقوق آنها و معاشرت نيکو با آنها امر فرموده است (بقره ، ٢٢٨-٢٣٢). اسلام به زن آزادي اقتصادي داده است و تفسير اين آزادي آن است که زن قانونا قدرت آن را دارد که مالک شود، تجارت و دادوستد کند و مانع از آن شود که در ملکيت او دخل و تصرف شود (نساء، ٧).
با توجه به تعاليم اسلام و قرآن در مورد زنان ميبينيم که آيه ٢٢٢ سوره بقره ، دستور عادلانه اسلام در مورد حيض و عادت ماهيانه زنان است . قرآن براي برداشتن اين بينش جاهلي، با توضيح اينکه حيض يک دوران خاص کسالت براي زن بوده ، مراعات حال زن را در اين ايام از حيث کار سنگين ، همبستري و امور ديگر بيان کرده ، و مطرود نمودن او را مردود دانسته است .
بنابراين اولا؛ مردان را از همبستري با آنان در ايام حيض منع کرده است . ثانيا؛ تکاليفي مانند نماز و روزه را از آنان برداشته است . اگرچه حيض شدن براي زن مانند برخي امور داراي رنج و سختي است ، اما فايده اي بر آن مترتب است که ارزش تحمل را دارد. اين امر يک تغيير طبيعي در بدن ميباشد که تخمک را ايجاد کرده ، آمادگي پذيرش براي قبول نطفه و در نتيجه بقاي نسل بشر و تازگي براي بدن زن را به همراه دارد.
هر امري از راه علل و اسباب خود ايجاد ميشود که وجود اين مسئله هم در زن از اين قاعده مستثنا نيست و افزون بر اين ، در برابر تحمل سختيها، خداوند متعال اجر و پاداش قرار داده است .
روايت کرده اند که عادت اهل جاهليت چنان بود که با زنان خود در حال حيض ايشان ، هم نشيني نميکردند و در يک خانه ساکن نميشدند و يک جا چيزي نميخوردند و نميآشاميدند به طريق جهودان و آتش پرستان . اين قاعده مستمر بود ميان ايشان ، تا آنکه ابودحداح با جمعي از اصحاب از رسول خدا(ص ) درباره حکم حيض پرسيدند. پس اين آيه نازل شد و چون نازل شد، اکثر مسلمانان آن را بر ظاهر حمل کردند و همچنان به قاعده اهل جاهليت عمل ميکردند، تا آنکه جمعي از اعراب نزد رسول خدا(ص ) آمدند و گفتند: اي رسول خدا، سرما سخت است و جامه - هاي ما کم ، پس اگر جامه ها را به زنان حائض دهيم ، ساير اهل بيت ما هلاک ميشوند و اگر براي خود نگاه داريم ، زنان حائض هلاک ميشوند. پيامبر(ص ) فرمود: خداوند متعال فقط شما را از مجامعت با زنان در حال حيض منع نموده ، و شما را به اخراج آنها از خانه هايتان به رسم بعضي از کافران امر ننموده است (قرشي، ١٣٧١ش ، ٢٠٨.٢). بنابراين ميبينيم لازم بوده که قرآن مجيد اين مطلب را مطرح نمايد و رسومات ناهنجار جاهليت و يهود را لغو نمايد، تا در اين باره کمکي به زنان بشود. ناگفته نماند اسلام درباره حائض حکم کرده که حرام است مرد با زن خود در حال حيض جماع نمايد و غير از آن ساير لذتها حلال است و آنچه از تورات و رسوم جاهليت نقل شد، همه از نظر اسلام پوچ و بيمعني است .
در فقه اسلامي حيض داراي احکام خاصي است و همان طور که گفته شد، زنان در اين ايام از انجام برخي از تکاليف شرعي از جمله نماز و روزه معاف شده اند (براي توضيح بيشتر ر.ک: نووي، بيتا، ١٤٧.٢؛ بهوتي، ١٤٠٢ق ، ١٩٧.١؛ نظام و ديگران ، ١٩٩١م ، ٣٨.١؛ مواق ، ١٣٩٨ق ، ٥٤٠.١؛ شهيد اول ، ١٤١١ق ، ١٨؛ ابن حجر، ١٤٠٧ق ، ٣٥٥.٥ به بعد؛ نووي، ١٤٠٧ق ، ٢٠.٤ به بعد؛ ابن کثير، ١٩٦٣م ، ٥٨٤.١-٥٨٧؛ قرطبي، ١٤١٤ق ، ٨٠.٣-٨٩؛ نراقي، ١٤١٨ق ، ٤٦٢.٢ به بعد). بحث از جواز يا عدم جواز قرائت قرآن در اين ايام توسط حائض ، يکي از موارد محل مناقشه فقهاي مذاهب اسلامي است که درباره آن نظرات مختلفي ارائه نموده اند. در ادامه به واکاوي اين مسئله و بيان ديدگاههاي موافق و مخالف فقها با ذکر دلايل آنها در اين زمينه و رأي راجح پرداخته ميشود.
حکم قرائت قرآن در ايام حيض از ديدگاه فقها
فقها به اتفاق ، مرور قرآن در دل را بدون تلفظ آن ، و نيز نگاه کردن به قرآن و استماع آن و قرائت قرآن توسط ديگران براي زن حائض را جايز ميدانند (نووي، بيتا، ١٦٣.٢؛ ماوردي، ١٤١٩ق ، ٢٥٤.١؛ نظام و ديگران ، ١٩٩١م ، ٣٩.١؛ بهوتي، ١٤١٤ق ، ٨٢.١؛ بهوتي، ١٤٠٢ق ، ١٤٧.١؛ حطاب ، ١٤٢٣ق ، ٤٦٣.١؛ نجفي، ١٣٩٨ق ، ٢٢٣.٣). همچنين فقها معتقدند: زن حائض چنانچه در ايام حيض قرآن را به قصد و نيت قرآن نخواند، بلکه به نيت اداي شکر و سپاس «الحمدلله » بگويد و يا در وقت غذا خوردن «بسم الله » بگويد و يا در هنگام سفر، دعاي سفر «سبحان الذي
ِ
سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنين » (زخرف ، ١٣) را بخواند، يا در وقت مصيبت «إنا لله وإنا إليه راجعون » (بقره ، ١٥٦)، بگويد، جايز است و اشکالي ندارد. همچنين خواندن آياتي که عموما هنگام سخن گفتن بر زبان ميآيد، جايز است ، مثل اين قول خداوند متعال «ثم نظر» (مدثر، ٢١) يا «لم يولد» (توحيد، ٣). خواندن دعاهاي قرآني مانند «ربـنا آتنا في الدنـيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (بقره ، ٢٠١) نيز به نيت خواندن دعا جايز است و همچنين گفتن کلمات استغفار و «لاحول و لا قوة الا بالله » و دعاي قنوت هم جايز است . به طور کلي بايد گفت : در ايام حيض هر ذکري به جز تلاوت قرآن جايز است (نظام و ديگران ، ١٩٩١م ، ٣٨.١؛ نووي، بيتا، ١٦٢.٢و١٦٣؛ رملي، ١٤٠٤ق ، ٢٠١.٢-٢٠٥؛ طحاوي، ١٤١٨ق ، ١٥٠.١؛ بابرتي، بيتا، ١٦٧.١و١٦٨؛ ابن نجيم ، ١٤١٨ق ، ٢٠٩.١و٢١٠؛ زيلعي، ١٣١٣ق ، ٥٧.١؛ بهوتي، ١٤٠٢ق ، ١٤٧.١؛ حطاب ، ١٤٢٣ق ، ٤٦٣.١). از جمله دلايلي که در اين زمينه به آن استناد کرده اند، ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
١- حديث پيامبر(ص ) که فرموده است : «زن حائض و شخص جنب خداوند را ذکر مينمايند و بسمله {بسم الله } ميگويند (دارمي، ١٤٠٧ق ، ٢٣٦.١؛ صنعاني، عبدالرزاق ، ١٤٠٣ق ، ٣٣٦.١).
٢- از ابوهريره روايت شده است : چهار چيز هستند که گفتن آنها بر حائض و جنب حرام نيست : «سبحان الله » و «الحمدلله » و «لا اله الا الله » و «الله اکبر» (دارمي، ١٤٠٧ق ، ٢٥٣.١).
٣- از عايشه روايت شده است : «کان النبي(ص ) يتکيء في حجري و أنا حائض ، ثم يقرأ القرآن » (بخاري، ١٤٢٢ق ، ٦٧.١؛ نووي، ١٤٠٧ق ، ٢١١.٣). صلاحين در اين باره ميگويد: عرب هيچ گاه بيدليل سخن نميگويد. قيد «و انا حائض » در حديث بر امر مهمي دلالت دارد و آن اين است که بين قرائت قرآن و حيض رابطه اي سلبي وجود دارد، و معناي آن اين است که قرائت قرآن در کنار يا آغوش زن حائض و نيز استماع قرآن براي او اشکالي ندارد و جايز است (صلاحين ، ١٩٩٩م ، ١٥٨).
٧. حسين سليم اسد گفته است : اسناد آن صحيح است (دارمي، ١٤٠٧ق ، ٢٣٦.١).
٨. حسين سليم اسد گفته است : اسناد آن جيد است (همان ، ٢٥٣.١).

اما آنچه که در ميان فقها محل اختلاف و بحث است ، خواندن قرآن با زبان و تلفظ کردن کلمات آن ـ با صداي بلند يا آرام ـ است . گروهي از فقها معتقدند: قرائت قرآن در ايام حيض مطلقا حرام است ، چه يک آيه و چه کمتر از يک آيه . اين رأي جمهور فقهاي شافعي، حنفي، حنبلي و بعضي از مالکيه و همچنين رأي عمر بن خطاب ، حسن بصري، نخعي، زهري، قتاده ، سعيد بن جبير، اسحاق و ابوثور است (نووي، بيتا، ١٥٨.٢؛ شربيني، ١٤١٥ق ، ٩١.١؛ بابرتي، بيتا، ١٦٧.١و١٦٨؛ سرخسي، ١٤١٤ق ، ١٥٢.٢؛ نظام و ديگران ، ١٩٩١م ، ٣٨.١؛ ابن نجيم ، ١٤١٨ق ، ٢٠٩.١؛ زيلعي، ١٣١٣ق ، ٥٧.١؛ مرداوي، بيتا، ٣٧٤.١؛ کرمي، ١٤٢٥ق ، ٢٢.١؛ ابن قدامه ، ١٤٠٥ق ، ١٣٤.١؛ ماوردي، ١٤١٩ق ، ٢٥١.١-٢٥٤). در مقابل اين گروه ، عده اي از فقها نيز هستند که قرائت قرآن را در ايام حيض جايز ميدانند. اين قول مشهور مالکيه (باجي، ١٣٣٢ق ، ٣٤٥.١؛ ابن قدامه ، بيتا، ١٦٠.١؛ حطاب ، ١٤٢٣ق ، ٣٧٥.١؛ عيني، ١٤١١ق ، ٦٤٣.١)، اماميه [البته به جز سوره هاي عزائم ] (شهيد اول ، ١٤١١ق ، ١٩؛ نجفي، ١٣٩٨ق ، ٢٢٢.٣و٢٢٣؛ حلي،
١٤١٤ق ، ٢٣٥.١؛ طوسي، ١٣٦٥ش ، ٣٧١.١؛ محقق کرکي، ١٤١٤ق ، ٢٦٦.١)، ابن تيميه (ابن - تيميه ، بيتا، ١٩١.٦؛ مرداوي، بيتا، ٢٤٣.١) و ابن حزم ظاهري است (ابن حزم ، بيتا، ٧٧.١-٨١).
طحاوي حنفي نيز قرائت کمتر از يک آيه را براي زن حائض جايز ميداند (طحاوي، ١٤١٨ق ، .(150.1
لازم به ذکر است که فقيهان شيعه معتقدند: خواندن سوره هايي که سجده واجب دارند و عبارتند از چهار سوره [الم تنزيل ، حم سجده ، النجم ، و إقرأ] براي زن حائض حرام است (ابن براج ، بيتا، ٣٤.١؛ نجفي، ١٣٩٨ق ، ٢٢٢.٣و٢٢٣؛ مفيد، بيتا، ١؛ شهيد اول ، ١٤١١ق ، ١٩؛ طوسي، ١٤٢٤ق ، ١٠٠.١؛ محقق حلي، ١٣٦٤ش ، ٢٢٣.١؛ راوندي، بيتا، ٥٠.١). بعضي از فقها مانند آيت الله بهجت و امام خميني خواندن حتي يک حرف و يا يک کلمه از سوره هاي سجده دار را حرام مي - دانند و آيات عظام گلپايگاني، صافي، خويي، زنجاني، مکارم ، سيستاني و تبريزي خواندن هريک از آيات داراي سجده واجب را حرام ميدانند و خواندن آيات ديگر آن سوره را حرام نميدانند.٩ در کتاب رياض المسائل آمده است : خواندن سوره هاي سجده دار ولو مقداري از آنها با قصد قرائت ، حرام است (طباطبايي، سيد علي، ١٤١٨ق ، ٢٩٣.١). در مورد ساير سوره هاي قرآن بر اين اعتقادند که قرائت قرآن در اين ايام جايز است ، اما بيش از هفت آيه کراهت دارد (شهيد اول ،
---------------------
٩. آيت الله بهجت : اگر يک کلمه از اين چهار سوره را بخواند حرام است . امام خميني: اگر يک حرف از اين چهار سوره را بخواند، حرام است . آيات عظام خويي، گلپايگاني، صافي، تبريزي و سيستاني: خواندن هريک از آيات سجده واجب حرام است . آيت الله مکارم : خواندن يکي از آيات سجده حرام است ، ولي خواندن غير آيه سجده از سوره سجده مانعي ندارد (ر.ک: توضيح المسائل مراجع ، ١٣٧٩ش ، ٢٢٧.١).
١٤١١ق ، ٩٩، نجفي، ١٣٩٨ق ، ٢٢٢.٣و٢٢٣؛ مفيد، بيتا، ١؛ محقق حلي، بيتا، ٢٤.١؛ شهيد ثاني، ١٤١٣ق ، ٥٦.١؛ طوسي، ١٣٦٥ش ، ١٢٦.١).
اهل تشيع در اين باره به دلايل زير استناد نموده اند:
١- روايت زراره که ميگويد: از امام باقر(ع ) درباره حائض و جنب پرسيدم که آيا ميتوانند چيزي از قرآن بخوانند؟ ايشان فرمود: «بله هرچه بخواهند ميتوانند مگر سوره هاي سجده دار» (حر عاملي، ١٤٠٥ق ، ٤٩٣.١و٤٩٤).
٢- روايت محمد بن مسلم از امام باقر(ع ) که فرمود: «جنب و حائض ، قرآن را با قرار دادن پارچه بين دستشان و قرآن ، باز ميکنند (براي اينکه قرآن را لمس نکنند) و هرچه بخواهند قرآن ميخوانند، مگر سوره هاي سجده دار» (همان ).
بايد متذکر شد از ديدگاه اهل تشيع فقط خواندن سوره هاي سجده دار بر حائض حرام است و شنيدن آن (بدون تلفظ ) مانعي ندارد و زماني که حائض آيه سجده را بشنود، براي انجام سجده واجب به سجده ميرود (طباطبايي يزدي، ١٤١٢ق ، ٥٧١.١). دليل آن موثقه ابوبصير از امام صادق (ع ) است که فرمود: «حائض هنگامي که آيه سجده را شنيد، به سجده ميرود» (حر عاملي،
١٤٠٥ق ، ٥٨٤.٢).

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید