بخشی از مقاله
مقایسه شکنجه و مجازات در شاهنامه و تاریخ بیهقی
چکیده
در این مختصر به بررسی انواع مجازات و شکنجه در دو اثر ارزشمند شاهنامه و تاریخ بیهقی پرداخته شده است که از جهاتی به هم شبیه هستند و ما سعی در مقایسه این دو اثر، در خصوص انواع شکنجهها و مجازات را داریم. هر چند که شکنجههاي اعمال شده بر روي مجرمان جنبهي سلیقهاي داشته و از هیچ اصولی پیروي نمیکرده است و در اکثر موارد از سوي شاهان و بزرگان بر ایشان اعمال میشده است و به نوعی براي حفظ حکومت و ترساندن مردم و جلوگیري از شورش و نشان دادن قدرت در برابر مخالفان این راه را برگزیدهاند. با بررسی انجام شده به این نتیجه میرسیم که شکنجههاي انجام یافته در این دو اثر بیشباهت به مجازات صورت گرفته در قرون وسطی نیست ولی با این حال سعی شده که هر کدام به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد امید که مقبول طبع خوانندگان و علاقه مندان رشته ادبیات قرار گیرد.پ
-1مقدمه
زبان و ادبیات فارسی اقیانوس کران ناپیداي دُر معانی علوم و فنون گوناگون است و هر کس که بر ساحل این اقیانوس بیکران گام بزند چشم اندازهاي تازه نگاهش را خواهد نواخت و شناخت زیباییهاي ادبی زمانی میسّر میگردد که ما بتوانیم از روزنه هاي علوم مختلف آن را بنگریم. با تشکیل هر جامعهاي روابطی بین افراد ایجاد میشود که ناشی از نیازهاي طبیعی و احتیاجات اجتماعی بر مبناي در کنار هم زیستن و با هم زیستن است. این روابط را دادههاي مختلف اخلاقی، روانی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادي و مذهبی شکل میدهند و موجب آن میگردند تا افراد جامعه با یکدیگر به نحو چشمگیري مرتبط شده، علاقهها یا کینه هاي اجتماعی بر مبناي این ارتباطات ایجاد شوند و قرار گیرند. »جامعه در این استقرار و شکلگیري بهناچار به نظمی، از سویی طبیعی، و از سوي دیگر قراردادي که از سنّتها، آداب و رسوم، ملّیت و مذهب ریشه میگیرد، روي میآورد. بهاین معنا که جرم و انحراف در نخستین دوره از تاریخ تحولات اندیشههاي اجتماعی بشري یک (امر مرموز و غیبی) تلقــــی میگردیده است. در جوامع ابتدایی و ماقبل تاریخ، انحراف بر مبناي حلول ارواح خبیثه((Evil-spirits و نفوذ قواي شیطانی در جسم و روح انسان بزهکارتفسیر و توجیه میشد. در این عصر که به عصر (ربانیّت) همان بتپرستی، شرك و یکتاپرستی معروف است. همانگونه که آگوست کنت، جامعه شناس معروف فرانسوي، در قانون حالات سهگانه خود به آن اشاره میکند، جرم و جنایت تظاهر یک عمل کاملاً شیطانی محسوب میشود. در این دوران هدف اصلی از اعمال مجازات، پاكسازي بدن گناهکار از ارواح خبیثه و شیطانی و بازسازي و اصلاح رابطهي از هم گسستهي جامعه با خداوند بود. این دوره یک دورهي کاملاً غیر علمی در تاریخ تحول اندیشههاي بشر نسبت به جرم و انحراف به حساب میآید.در دورهي دوّم که به عصر عقلانیت و روشنگري و جرم انگاري انحراف معروف است، یک انقلاب عظیم فکري در نگرشها ورویکردهاي اجتماعی نسبت بهجرم ومجرم به وجود میآید. بنیانگذاران اصلی این انقلاب فکري، که دو نفر از فیلسوفان و اندیشمندان معروف قرن هیجدهم میلادي یعنی سزار بکاریاي ایتالیایی و جِرمی بنتام انگلیسی بودند. آنها معتقد بودند که انسانها موجوداتی معقول و منطقی و لذتگرا ( Hedonistic ) و داراي آزادي اراده هستند و رفتار مجرمانهي آنان هم، رفتاري منطقی و انتخابی است. بنابراین از طریق تهدید کیفري بالقوه و یا بالفعل میتوان آنان را از ارتکاب جرائم بازداشت.)« رحیمی نژاد،18: 1390 )و امّا در خصوص فرد مجرم اشاره به این نکته ضروري به نظر میرسد که، »در بینش نظامهاي حقوق کهن، بزهکار(مجرم) همواره در آیینهي افعال خویش شناخته میشد. زیرا، پیشینیان جرم را پدیدهاي زیــانآور و ناشی از افعال مادي صرف به شمار میآوردند و مسوولیت را متوجه کسی میدانستند که از فعل او زیانی به دیگري میرسید، تفاوتی نمیکرد که این فعل از انسان یا حیوان یا نبات و حتی اشیاء بیجان صادر میشد. تنها تحقق جنبهي موضوعی فعل و نتیجهي خسارت بار آن مهم بود. از این رو، کودك و نوجوان به همان اندازه مسوول افعال خویش شمرده میشدند که پیر و کلان.
جرم چه به عمد و چه به خطا به یک میزان مسوولیت داشت. علاوه برآن، در حقوق قدیم، مسوولیت ناشی از جرم نه تنها بر فاعل مادي، بلکه بر خویشان و بستگان او نیز بار میشد. زیرا، فرد در جامعههاي باستانی جزء جدایی ناپذیر اجتماع خود به شمار میآمد
و به یک معنی شخصیت مستقل نداشت. به این ترتیب، مسوولیت جمعی در قبال جرم از سهم بزهکار به جبران عمل خود تا حدود بسیار میکاست و او را به عنوان عامل انسانی و موضوع عدالت کیفري گمنام رها میساخت.)«اردبیلی،(17:1390
بسیاري از حکومتها از قدیم الایّام تا حال براي اصـلاح جامعـه، ترسـاندن مـردم از شـورش، نشـان دادن قـدرت دربرابـر مخالفان و ...راه شکنجه را در پیش گرفتهاند؛ انواع شکنجهها را میتوان از لابهلاي کتابهاي قدیمی به خوبی درآورد و درکشان کرد؛ هرچند شکنجه ي اعمالی بر روي خلافکار جنبهي سلیقهاي داشته است ولی مـیتـوان گفـت کـه بعضـی از مجـازات و شـکنجههـا عمومیت داشته و شاهان و بزرگان به میل خود آن را اعمال میکردهاند و شاید چشم هم چشمی براي بزرگان حکومت بوده است، با این حال نمی توان حکومتهایی را پسندید که با زور و ترساندن مردم صداي مخالفان را خفه میکند، اما در این موجز سعی شـده است با توجه به شکنجههاي جسمی که در شاهنامه و تاریخ بیهقی انجام گرفتـه اسـت، شـباهتهـایی دیـده مـیشـود و بعضـی از شکنجه هاي آمده در این کتابها با بعضی از شکنجههایی که در قرون وسطی انجام گرفته بی شباهت نیست. با این حال سعی بـر آن شد هر کدام جداگانه بررسی شود، هر چند با مطالعه در مورد مجازات اقوام قدیم میتوان به اشتراکاتی دست یافت که در قدیم عبارت بودند از: »غرامت، تغییر طایفه و شرمسار کردن مجرم ، زانو زدن شخص مجرم در مقابل خانوادهي مقتول، نبرد تـن بـه تـن، مرگ، شکنجهي جسمانی، انجام دادن مجازات در برابر عامّه براي ترساندن مردم، زندانی کـردن، جریمـهي نقـدي و تبعیـد بـود. ( مظلومان حسین،1355 صص (127-126 سعی ما بر نشان دادن شکنجههاي جسمی است نه زندان و طعن و دیگر شکنجههایی که آقاي مظلومان اشاره کردهاند. در خصوص شکنجه اشاره به این نکته ضروري به نظر میرسد، »در هیچ یک از اسناد بینالمللـی و منطقهاي مربوط به حقوق بشرکه متضمّن ممنوعیت رفتارها و مجازاتهاي غیرانسانی هستند، این مفاهیم تعریـف نشـده اسـت، بـا وجود این، کمیتهي حقوق بشر سازمان ملل که مسئولیت نظارت بر اجراي کنوانسیون بینالمللی حقوق مدنی و سیاسـی را دارد، در تفسیر کلی خود پیرامون مفاهیم مادهي 7 کنوانسیون، چنین اظهار داشته است که با توجه به ماهیت، هدف و شدت اقدام به عمـل آمده، میتوان این مفاهیم را از همدیگر تشخیص داد. همچنان که کمیسیون اروپایی حقوق بشـر اعـلام نمـوده اسـت کـه هـر نـوع شکنجهاي، خود رفتار غیرانسانی و تحقیر کننده محسوب میشود و رفتار غیرانسانی، خود تحقیر کننده نیز است؛ این کمیسـیون در
تعریف رفتار غیرانسانی چنین بیان داشته است؛"رفتار غیر انسانی، رفتاري است که به صورت عمدي موجب ایجاد درد و رنج شـدید روحی یا جسمی گردد").« رحیمی نژاد،(108:1387
در این جا لازم است معناي لغوي و اصطلاحی شکنجه نیز بیان گردد. زیرا چنانکه گفته شد شکنجه جـزو رفتارهـاي غیرانسـانی و تحقیر کننده به شمار میآید.» شکنجه در فرهنگ فارسی معین به معناي اذیت کردن و آزردن آمده)«فرهنگ فارسـی معـین) و در
»فرهنگ لغت عمید به معناي آزار دادن کسی براي تنبیه، گرفتن اقرار یـا واداشـتن بـه انجـام کـاري و نیـز رنـج و آزار دادن آمـده است).«فرهنگ لغت عمید)
»شکنجه در اصطلاح عبارت از هر گونه آزار و اذیت جسمی یا روانی شدید است که مأموران دولـت و یـا سـایر مقامـات عمـومی در ضمن انجام وظیفه یا به مناسبت شغل خود و به قصد اخذ اقرار یا کسب اطلاعات و یا به هر انگیزهي دیگر بر متهم یا محکـوم علیـه اعمال مینمایند).«رحیمی نژاد،(184:1387
»در واقع براساس مادهي یک، هر نوع رنج و عذاب و فشار جسمی و روحی که از ناحیهي مقامات دولتی یا بهوسیلهي دیگر افراد با تشویق یا با رضایت مقامات مزبور صورت میگیرد، خواه براي کسب اطلاعات یا اقرار یا به هر منظور دیگر، شکنجه محسوب است.« (همان: (97
-2 انواع شکنجه و مجازات در شاهنامه
در این بخش به انواع شکنجهها و مجازات در شاهنامه خواهیم پرداخت و در ادامه با توجه به شکنجههاي اشاره شده در تاریخ بیهقی مقایسه نموده و در انتها نتیجه گیري خواهیم نمود.
-2-1 دست و پاي بریدن : ( پادشاهی خسرو پرویز )
بندوي، خال خسرو پرویز پس از فرار خسروپریز به آذر آبادگان وي به فرمان هرمز به زندان می افتد و پس از شورش بهرام چوبینه وي و گستهم از زندان خارج شدند و هرمز را کور کردند و به زندان افکندند و پس از آن پرویز رابه تیسفون خواندند و بر تخت نشاندند. هنگام فرار خسرو به روم ، او در کلیساي میانه ي راه ماند و در لباس خسو دو روز سپاهیان بهرام را معطّل کرد پس از
دستگیري بهرام چوبینه او را به بهرام سیاوش سپرد بندوي او را فریب داد و به قتل بهرام چوبینه تحریک کرد ، پس از ناکامی از توطئه او گریخت و به خسرو پیوست ،خسرو پرویز پس از پیروزي بربهرام به کینه ي قتل پدر فرمان نابودي او را صادر کرد که دکتر قدمعلی سرّامی در کتاب »از رنگگل تا رنج خار « انتشارات علمی فرهنگی ،73،ص»498 آن را از زمره ي درد آورترین شکنجه ها در شاهنامه ذکر کرده است و فردوسی این گونه داستان را باز کی گوید که:
ازآن پس به آرام بنشست شـــــــــــــــــــــــــــاه چـــــــــــــــــــو بر خاست بهام جنگی ز راه
ندید از بزرگان کسی کینه جـــــــــــــــــــــــــوي که بـــــــــــــــــــا او به روي اندر آورد روي
به دستور پاکـــــــــــــــــــــــــــیزه یک روز گفت که : » انــــــــــــــدیشه تا کی بود در نهفت«
کُشنه ي پدر هرزمان پیش مــــــــــــــــــــــــــن همی بــــــــــــــــگذرد چون بود خویش من
چو روشن روانم پر از خون بــــــــــــــــــــــــــود همی پـــــــــــــــــــاشاهی کنم چون بو د؟
نهادند خوان و مِی اي چند خـــــــــــــــــــــــورد هـــــــــــــــــــــم ان روز بندوي را بند کرد
از آن پس چنین گفت بـــــــــــــــــــــــا رهنماي کـــــــــه : » او را هم اکنون ببر دست و پاي «
بریندن هم اندر زمان او بمـــــــــــــــــــــــــرد پُـــــــــــــــر از خون روانش به خسرو سپرد
(شاهنامه 2866-2859 ص (2196
-2-2 دست ، پا، گوش و بینی بریدن : ( پادشاهی یزدگرد)
بیژن ترك جاي ماهوي را به شکنجه هاي گوناگون می گیرد ، نخست دست و سپس پاي و آن گاه گوش و بینی او را می برد و
در فرجام فرمان می دهد تن زخم دار او برریگهاي گرم بیفکند ، ماهوي بر اثر این شکنجه ها جان می سپارد
به شمشیر دستش ببرید و گفت که: » اي دست را در بدي نیست جفت
چو دستش ببرید گفتا دو پـــا ببریــــــــــــــد تا ماند ایدر به جا
بفرمود تا گوش و بینیش پســت ببــــــــــــریدند و بارگی برنشست
بفرمود کـ «این را برین ریگ گرم بــــــــــدارید تا خوابش آید ز شرم
منادیگري گرد لشکر بگشــــت بــــه در گاه هر خیمه اي بر گذشت
که : » اي بندگانخداوند کــــش مشـــــــوریدبیهوده هر جاي هُش
چو ماهوي باد آن که بر جان شاه نبخشود هـــــــــرگز مبیناد گاه
سه پور جوانش به لشکر بدنـــد همـــان هر سه با تخت وافسر بدند
همان جایگه آتشی برفروخت پـــــــدر را و هرسه پسر بسوخت (همان 836-828 ص( 1679
-2-3 بیرون کشیدن کتف و گذراندن طناب از شانه ي اسیران ( پادشاهی شاپور ذوالاکتاف )
شاپور با اعراب غسانی پس از چیرگی بر طایر ، چنین رفتار می کند و به همین روي به ذوالاکتاف نام بردار می آید .
به دژخیم فرمود تا گردنـــش زند، بـــــه آتش اندر بسوزد تنش
سر طایر از ننگ در خون کشید دو کتف وي از پشت بیرون کشید
هر ان کس کجا یافی از عــرب نماندي که با کس گشادي دو لب
زدو دست ا و دور کردیدو کتف جــــهان ماند از کار او در شگفت
عرابی ذوالاکتاف کردش لقــب چــــو از مهره بگشاد کِفتِ عرب
و زان جایگه شد سوي پارس باز جهانی همه برد پیشش نماز (همان 119 - 114 صص (1121-1120
-2-4 کندن پوست و پر کردن با کاه و بر دروازه شهر آویختن: ( پادشاهی شاپور دوم ذوالاکتاف)
پس از شکست مانی در مناظره با موبدان ، به فرمان شاپور ذوالاکتاف پوست وي را می کنند و از کاه می انبازند و در ورودي شهر به دار می آویزند و مانی در اثر این شکنجه جان می سپارد .
فروماند مانی میان سخــــــــــــن بـــــــه گفتار موبد ز دین کهن
بدو گفت: کـ » اي مرد صورت پرست به یزدان چرا اختی خیره دست؟
کسی کاو بلند آسمان آفریـــــــــد بــــــدو در مکان و زمان آفرید
این نوع شکنجه با 10 نوع شکنجه ي سخت دوره ي قرون وسطی شباهت دارد
-5-2سلاخی
در یک مدل از شکنجه از نوع سلاخی، بازوهاي قربانی را به یک قطب در بالاي سرش میبستند و در همین حال پاهاي او از زیر میبستند. سپس بدن او را کاملا برهنه میکردند و شکنجه گر، با کمک یک چاقوي کوچک، پوست قربانی را به آرامی از بدنش کنده و جدا میکرد. در اغلب موارد، شکنجه گر پوست صورت را در ابتدا میکَند، و به آرامیکار خود را ادامه میداد تا به پاهاي قربانی میرسید. بیشتر قربانیان پیش از آنکه شکنجه گر حتّی به کمر آنها برسد، جان خود را از دست میدادند.
-2-6 کاشتن در خندق
پس از شکست مزدك در مناظره با موبدان به فرمان کسري بر گرد باغ بزرگی خندقی حفر می کنند و یک هزار تن مزدکی چونان درختان را در آن می کارند و مزدکیان در این شکنجه جان می سپارند و اوج قساوت قلب آدمی آن جاست که کسري مزدك را به تماشاي این درختستان شگفت فرا می خواند
به درگاه کسري یکـــــــــی باغ بود کــــــه دیوار او برتر از راغ بود
همی گرد بر گرد او کَنده کــــــــرد مــر این مردمان را پراگنده کرد
بکشتندشان هم به سان درخـــــت زبر پاي و زیرش سر اگنده سخت
به مزدك چنین گفت کسري که: »رو بـــــه درگاه باغ گران مایه شو
درختان ببینی که آن کس ندیـــــد نـــــه کار دانان پــیش شنید
-2-7 دوختن در چرم گاو : (جنگ بزرگ کی خسرو با افراسیاب )
پس از ناپدید شدن افراسیاب در دیچست به پیشنهاد هوم ، گرسیوز را می آورند و خام گاو بر کتفهایش می دوزند ،گرسیوز از این شکنجه به فریاد می آید و عاطفه ي افراسیاب به شنیدن ضجه ي برادر خویش تحریک می شود و خود را به وي می نمایاند و از سر درد با وي سخن می گوید در این میان هوم به دیدن وي توفیق می یابد و دستگیرش می کند و این از رذیلانه ترین شکنجه در شاهنامه است » ،از رنگ گل تا رنج خار ، قدمعلی سرامی ، ص500، )
ببردند گرسیوز شـــــــــوم را کـــه آشوب از او بُد بر و بوم را
به دژخیم فرمود تا برکشــــــید ز رُخ پـــرده ي شرم را بر درید
همی دوخت بر کتف او خـِام گاو چنین تا نماندش به تن هیچ تاو
براو پوست بدرید و زنهار خواست جهان آفرین را همی یار خواست
چو بشنید آوازش افراسیـــــاب ُپـــر از درد گریان برآمد ز آب
به دریا همی کرد پاي آشنــــاه بــــیامد به جایی که بُد پایگاه
ز خشکی چو بانگ برادر شنیــد براو بتّر آمد ز مرگ آن چه دید
چو گرسیوز او را بدید انــدر آب دو دیده پُر از خون و دل پّر شتاب
فغان کردکـ »اي شهریار جهان ســـــــــر نامداران و تاج جهان
کجات آن همه رسم و آئین و گاه ؟ کجات آن همه سر تاج و چندان سپاه (همان(2304-2315
کنون روز پادافره ایزدي اســـت مــکافات بد را ز یزدان بدي ست
به شمشیر هندي بزد گردنــــــش به خاك اندر افکند نازك تنش
ز خون لعل شد ریش و موي سپید برادرش گشت از جهان ناُامید (همان 2349-2347 ص (745