بخشی از مقاله
چکيده :
زن محوريترين موضوع هزار و يک شب است چرا که هزار و يک شب ، تنها کتابي است که راوي آن يک زن است و نيز جرقة آغاز داستانسراييهاي شهرزاد را زني خيانتکار ميزند زني که تا پايان هزار و يک شب در چنگال عفريت درياي مردسالاري اسير است و از آنجايي که توان مقابله و زورآزمايي با اين عفريت سهمگين را ندارد از نيروهاي دروني و هوش خود ياري ميجويد تا خود را رها سازد. اين واکنش زنانه در هزار و يک شب ، « مکر» خوانده شده است . اما در اين مقاله تلاش شده تا با انديشة ژرفتر در لايه هاي زيرين داستانها و فضايي که در آن شکل گرفته اند، نگاهي متفاوت با آن ديدگاهي داشته باشيم که اين واکنش را عنصري منفي براي زنان دانسته است .
کلمات کليدي :
شخصيتهاي زن ، هزار و يک شب ، چاره گري ، مردسالاري
مقدمه
هزار و يک شب مجموعه اي از داستانهاي عاميانه است . امروزه هر چه متن و دست نوشته از آن باقي مانده ، همه عربي است اما ظاهرا اين مجموعه داستان ، قبل از دورة هخامنشيان در هندوستان به ظهور رسيده و بعدها به ايران آمده ، به زبان پهلوي ترجمه و نام «هزار افسان » بر آن نهاده شده است . در قرن سوم هجري ، اين کتاب از پهلوي به عربي ترجمه شد و «الف خرافه » نام گرفت و آثار ادبي عرب چه افسانه هاي مربوط به دوران پيش از اسلام در عربستان و چه حکايتهاي معاصر به آن افزوده شد.
در قرن چهارم هجري به مصر رفت و در قاهره به دست قصه سرايان و نقالان افتاد و داستانسرايان مصري نيز حکايتهايي به کتاب افزودند که بعضي ازآنها ريشه دراسطوره ها و افسانه هاي مصري داشتند و بعضي نيز از ماخذ يهود گرفته شده بودند.
سرانجام اين مجموعه داستان در قرن دهم هجري (شانزدهم مسيحي ) با عنوان الف ليله و ليله جمع آوري و تدوين شد که اين همان نسخة مصري موجود است که مترجمان اروپايي در دست داشتند و اولين بارهمين نسخه توسط گالان در ١٧٠٤م به فرانسه ترجمه شد. الف ليله و ليله در زمان محمد شاه به امر بهمن ميرزا و به وسيلة عبداللطيف طسوجي تبريزي به فارسي ترجمه شد.
پس از مطالعة کامل هزار و يک شب ، آنچه بسيار پررنگ و اثرگذار در ذهن مخاطب ميماند، زن است . در يک نگاه کلي اينگونه بنظر ميرسد که زنان تقريبا در تمام داستانها نقش دارند و حتي گاهي بعضي از داستانها را نيز آنان پيش مي برند. وقتي که از راويان هزار و يک شب سخن بميان مي آيد، زنان و در واقع مادرها و مادربزرگها اولين گزينه هايي هستند که به ذهن ميرسند. و از همه مهمتر اين که هزار و يک شب تنها اثر جهانيست که خلق آن به يک زن منسوب شده است . بنابراين بررسي نقش زن در هزار و يک شب و چگونگي حضور او موضوعي است که جاي تفکر و تحليل فراوان دارد و از ديدگاهي جامعه شناسانه و روانشناسانه نيز ميتوان آن را نگريست .
اما چاره گري زنان موضوعي است که همواره همراه نام هزار و يک شب از آن سخن به ميان مي آيد. جلال ستاري در اينباره ميگويد: « اصولا در الف ليله مکر و حيله همواره با زن ، عشق ، جنسيت و فتنه همراه است و مکر زنان در واقع مادة اصلي داستانهاي آن را تشکيل ميدهد.»
بنابراين نميتوان بسادگي از موضوع چاره گري زنان در هزار و يک شب گذشت . به منظور بررسي دقيقتر اين موضوع ابتدا شخصيتهاي زني که شهرزاد در داستانها بتصوير کشيده است ، معرفي ميشوند؛ اين که اين شخصيتها هر کدام چه ويژگيهايي دارند و چگونه ميتوان آنها را دسته بندي کرد. اما بايد توجه داشت که اين شخصيتهاي دسته بندي شده فقط شخصيتهاي موجود در يک متن ادبي و داستاني هستند نه شخصيتهايي که نمايندة زنان آن روزگار يا جامعه اي در دوره اي خاص باشند در واقع تمام تحليلها در چهارچوب کتاب و افسانه ها و از ديدگاهي ادبي انجام شده است . و درادامه چگونگي نموديافتن چاره گري زنانه رادرداستانهاي هزارويک شب بررسي ميکنيم .
طبقه بندي شخصيتهاي زن داستانهاي هزار و يک شب
١. عجوزها
پيرزنهايي هستند که گاهي پست و پليد و گاهي مهربانند. عجوزها در بسياري از داستانها واسطه اي هستند براي رساندن عاشق و معشوق به هم ، اين دسته از عجوزها مهربان هستند.
آنها غالبا شخصيت مهمي در داستان ندارند و فقط نيرنگ و دانائيشان براي وصال عاشقان داستان ، مهم است . در واقع اينان دلالان محبت هستند. بهترين نمونة آن در داستان « اردشير و حيات النفوس آورده شده ، که در اين داستان عجوزي که داية حيات النفوس است ، با استفاده از تجربيات خود او را به عشق اردشير ترغيب ميکند. دستة ديگري از عجوزها بدذات و پليدند و منفيترين چهره هاي داستان بشمار ميروند و هيچ جنبة مثبتي در شخصيتشان ديده نميشود، فريب خوردن زنان ساده و پاکدامن توسط عجوزها بسيار تکرار شده است ؛ مثل حکايت «دختر تازيانه خورده »، که در آن عجوزي که داية خانة امين است ، دختر ثروتمندي را که پدر و شوهرش مرده اند به خانة امين ميبرد و او را به عقد امين در مي آورد و در ادامة داستان همين پيرزن دختر را ترغيب ميکند که در ازاي بهاي پارچه به فروشنده بوسه اي بدهد و شوهرش (امين ) پس از اينکه با خبر ميشود او را تازيانه ميزند و از خانه بيرون ميکند. نمونة ديگر در داستان «ملک نعمان و ضوء المکان » است ، ذات الدواهي ، مادر پادشاه کافر، به تمام نيرنگها و سحرهايي که ميداند دست مي يازد تا مسلمانان را از بين ببرد. او در هزار و يک شب اينگونه توصيف ميشود: « ... او بسي محتاله و مکاره بود و پلکهاي سرخ و روي زرد و چشم احول و تن مجروب و موي سرخ و سپيد و پشت گوژ داشت و آب دماغش پيوسته فرو ميريخت . ولکن کتب اسلام خوانده و به بيت الحرام و بيت المقدس سفر کرده بود و در بيت المقدس دو سال مانده بود که از ملت ها آگاه شود و همة مکرها بياموزد. الغرض او آفتي از آفات و بليتي از بليات بود که به هيچ کيش و آيين پرستش نکردي ...هر که از سخن او سرپيچ ميشد در هلاک او همي کوشيد...»
بعضي از اين دسته از عجوزها نيز در داستانها نقش ساحراني را دارند که دختران در کودکي از آنان ساحري آموخته اند.
آرتور کريستين سن ميگويد: که « در اوستا پريان گونه اي پيرزنند که کردارهاي بد خود را بويژه در گمراه سازي دينداران از باور درست نشان ميدهند.»
٢. مادران
گاه پيرزنهاي ديگري نيز در هزار و يک شب ديده ميشوند که خصوصيات عجوز را ندارند فقط ملاک پيرزن دانستن آنها سنشان است . آنان اغلب نقش هاي بسيار فرعي دارند و هيچ کدام از موارد ذکر شده در بالا شامل حالشان نميشود، آنها فقط زنان ابله و ساده و بيچاره اي هستند که پيوسته نيرنگ ميخورند يا مورد ظلم واقع ميشوند مثل داستان «عمر بازرگان و سه پسر»، مادر پيري که بارها فريب دو پسر بزرگش را ميخورد.
٣. کنيزان
حضور کنيزان و خريد و فروش آنها در مجموعه داستانهاي هزار و يک شب ، فراوان ديده ميشود و امري عادي جلوه گر شده است . اما تصوير کنيزان در همة اين داستاها يکسان نيست . گاهي کنيزان بسيار بي آزار و مطيعند و فقط براي خدمت به ارباب خود در داستان حاضرند.گاهي کنيزاني که در دربار پادشاه هستند، عاشق مرداني ميشوند و پاي آنان را به دربار خليفه باز ميکنند، مثل «حکايت علي بن بکار و شمس النهار».
.در داستان «مجدالدين و کنيزک»، کنيزي وجود دارد که در انتخاب صاحب خود اختيار دارد و حاضر نميشود که به هر کسي فروخته شود و به مرد فقيري که خود خواهان اوست ، بهاي خريد خود را ميدهد. در «حکايت علي نورالدين » نيز مشابه همين ماجرا اتفاق مي افتد حتي در اين حکايت آخري خريداراني که از تندگوييها و توهينهاي کنيزک به خشم آمده اند جرأت حمله به کنيز را ندارند بلکه فقط خشم خود را با کتک زدن دلال نشان ميدهند.
داستان «کنيز بي نظير» نيز نمونة جالبي است ، زني که در جايگاه يک کنيز است از تمام علوم و دانشهاي آن دوره آگاه است و هيچ سوالي را بي جواب نميگذارد.