بخشی از مقاله

چکیده

هزار و یک شب راوی افسانههای کهنی است برگرفته از ادبیات شفاهی ملل گوناگون مشرق زمین. مولف و خاستگاه این کتاب بدرستی مشخص نیست و داستانسرایان بسیاری از اقوام مختلف به نگارش آن پرداختهاند. از آن رو که زبان افسانه، زبان تمثیل، رمز و نشانه است، میتواند بیانگر ناخودآگاه اقوامی باشد که این قصهها برگرفته از آیینهای اجتماعی، اعتقادی و فرهنگی آنان است.

نشانه ها در غنای یک اثر ادبی نقشی بنیادین را بر عهده دارند . نقشی که مخاطب را برای واکاوی لایههای نهانی و بنمایههای اصلی داستان به تفکر وامیدارد. در واقع مخاطب با رمزگشایی آنها میتواند به هزارتوی داستان راه یابد. در این پژوهش کوشیدهایم تا رمزگان نشانهای در اَبَر قصهای چون هزار و یک شب را یافته و به تفسیر آنها به عنوان نمایشگر تفکر اقوام پردازنده داستان بپردازیم. بدین منظور سه حکایت که به باور نگارندگان از حکایتهای کلیدی »هزار و یک شب « هستند، انتخاب شدهاند تا از منظر نشانهشناسی پیرس - 1974 - بررسی شوند.

پژوهش حاضر سعی دارد تا با کنکاش در سه داستان »شهرباز و برادرش شاهزمان« به عنوان مدخل و داستان درونهاش به عنوان داستان مثلین کتاب، »دهقانی و خرش« به عنوان داستانی که شهرزاد را هوشیار میکند و »عفریت و بازرگان« به عنوان نمونهای از ساختار اصلی و تودرتوی حکایات هزار و یک شب به واکاوی و تفسیر نشانهها بپردازد تا به ساختار تفکر و سبک و سیاق زندگی مردمان آن زمان دست یابد. از مهمترین نتایج این پژوهش میتوان به استفاده از ابزارهای معمولی مانند خیانت، فریب و جادو و همچنین ابزار قصهگویی توسط افراد در حاشیه برای مقابله با سلطه و سلطهگر در داستان اشاره نمود.

مقدمه
شالوده فرهنگی یک ملت به نوعی دربند غنای ادبی آن است. شاید بتوان با بررسی ادبیات رسمی یک ملت، آداب و رسوم و آیینهای آن ملت را رمز گشایی کرد، اما این ادبیات شفاهی است که روزن حفرههای فرهنگی را در دل خود دارد. هزار و یک شب ادبیات شفاهی ملل گوناگون است و به همین جهت رسالتی گران را به دوش دارد . درباره خاستگاه و مولف »هزار و یک شب« آرای فراوانی وجود دارد. کتابی است که در حین نداشتن مرز جغرافیایی و مولف خاص، دارای مرزها و مولفین بسیار است.

به بیانی دیگر »هزار و یک شب« را همه نوشتهاند. میتوان گفت در یک گستره زمانی یعنی شش قرن پیش از میلاد تا قرن 18 میلادی »هزار و یک شب« در حال نگارش بوده است و هر بار داستانی به آن افزوده شده است، چرا که کتاب دارای یک ساختار آکاردئونی1 و به عبارت دیگر قصه در قصه است و قابلیت افزوده شدن قصههای دیگر را در دل خود دارد.

این ساختار به هر نویسندهای که کتاب به دستش رسیده این اجازه را داده است تا بتوانند داستان یا داستانهای خود را به آن اضافه کند. دنیای »هزار و یک شب« هزارتویی مخوف از اساطیر و افسانههای ملل مشرق زمین است. کثرت اشارات، نشانهها و تمثیلات بکار گرفته در این اثر، نشان از درونمایهای غنی دارد و این خود موجب علاقمندی شرقشناسان به خوانش این مجموعه شده است. بار سنگین روایت قصهها بر دوش زنی است به نام »شهرزاد« و به دیگر تعبیر »شهرآزاد«؛ در ظاهر وی با حربه قصه به جنگ فرمانروایی زن ستیز و زخمخورده میرود که آتش خشم و انتقامِ وی را تنها گرمی خون زنان شهر خاموش میکند.

شهرزاد، نه فقط وکیل خویش در این دعوی، بلکه موکل زنانی به حاشیه رانده شده و تحت سلطهای است که ندای عدالتجویی خود را در قالب قصه و از زبان شهرزاد بانگ میزنند. نقشه رهایی از مرگ از رهگذرِ نقل قصههای جن و پری، بنمایهای است که خود آغازگر زنجیرهی رویدادهاست

بیگمان گزینش و چینش داستانها در شبهای قصهگویی، به سنگ درایت و هُشیاری شهرزاد، محک زده شده است. گذر »هزار و یک شب«، نه روند رهایی جستن شهرزاد از چنگال عفریت مرگ، بل سیرآگاهی یافتن شهرباز از چرایی خیانت سلطهپذیرانِ تحت امر اوست. شهرزاد با نقل یک داستان و در پی آن داستانی دیگر، خریدار زمانی است که سرانجام به بیداری شهرباز و پیروزی وی خواهد انجامید. در این اثر نشانهها بسیارند و هر نشانه ارجاع به نشانهای دیگر دارد؛ درست مانند ساختار قصههای کتاب، نشانهها نیز ساختاری آکاردئونی دارند.

نگارندگان این مقاله برآنند تا با اتکا به سه بخش نشانهشناسی پیرس به واکاوی و تفسیر نشانهها پرداخته و بتوانند از این رهگذر به اذهان مردمانی که سرزمینشان خاستگاه این اثر است دست یابند. به همین منظور پژوهش حاضر، سه حکایت از کتاب »هزار و یک شب« را مبنای کار قرار داده است که به باور نگارندگان از حکایات کلیدی اثر میباشند. این حکایات عبارتند از: حکایت »شهرباز و برادرش شاهزمان« به عنوان مدخل کتاب و نیز حکایت درون این حکایت به عنوان حکایتی مثلین که در سراسر کتاب به شکل آشکار و نهان دیده میشود، حکایت »دهقانی و خرش« به عنوان حکایتی که هم شهرزاد را در انتخاب داستان و شیوه قصهگویی هوشیار میکند و حکایت »عفریت و بازرگان« به عنوان نمونه ای از ساختار آکاردئونی یا موزاییکی . این سه حکایت نشانههای مشترک دارند. در هر سه عناصر اصلی هزارو یک شب به چشم میخورد، از مهمترین عناصر مشترک آنها میتوان به خیانت، فریب و جادو اشاره کرد.

بیان مسئله
در جهانی که آکنده از نشانههاست، شناخت ساختار و شیوه عملکرد فرآیندهای نشانهای، ما را در درک دنیای پیرامون خود کمک خواهند کرد. نشانه ها ابزار ارجاع ما به عناصر، رویدادها و تفکراتی هستند که آینده جامعه و به تناسب آن فردایِ انسان اجتماعی را رغم زده و گاه چنان پیامدهای مهم و مخاطرهانگیزی را بدنبال خواهند داشت که جبران اثرات آنان دشوار و یا بعید مینماید. جهانبینی فردی و اجتماعی هر قومی، با توجه به میزان توجه وی به نشانهها و واکاوی معنای آنان تعریف میشود. در این میان متون تاریخی و ادبی که توسط تاریخنویسان و ادبا نوشته شدهاند، بستری مناسب برای شناخت، درک و تفسیر نشانهها هستند.

بیگمان مطالعه این متون و تعمق در رویدادهایی که ساختاری علّی دارند، ما را از ارتکاب اشتباهات گذشتگان برحذر میدارد و یا به انجام اعمالی که سبب رشد آنان شده ترغیب میکند. کتاب »هزار ویک شب« منعکس کننده ایدئولوژی، اعتقاداتو باورهای اقوامِ کهن مشرق زمین است. ایجاز هزار و یک شب، در مشخصه چند آوایی اوست. مولفه گفتگومندی1 و چندصدایی2 از نظریات باختین - 1970 - 3 است. این دو مولفه رابطه تنگاتنگی با هم دارند. ساموئل4 در باره چند آوایی و گفتگومندی چنین بیان میدارد که چندصدایی یا چندآوایی در همهجا به صورت یکسان به کار میروند و همین موجب گفتگومندی خواهد شد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید