بخشی از مقاله

کارآفرینی استراتژیک (رویکردي نو در ارتقاي عملکرد شرکتها و خلق ارزش براي جامعه)

چکیده

آنچه که در عرصه رقابت باعث پیش انداختن یک شرکت از سایر رقباي خود میگردد مزیت رقابتی پایدار میباشد. مزیت رقابتی پایدار نخواهد بود مگر آنکه با جریانی از نوآوري و جستجوي فرصتهاي اقتصادي جدید همراه گردد. از این رو همپیوندي مدیریت استراتژیک و کارآفرینی در راه دستیابی به این هدف ضروري است. مدیریت استراتژیک از طریق مدیریت راهبردي منابع و فرایندهاي سازمان و ترسیم افقهاي آینده سازمان تلاش میکند تا از راه دستیابی به مزیت رقابتی خلق ثروت کند و کارآفرینی نیز با جریان دادن نوآوري و فرصتس یابی تلاش در جهت خلق ثروت دارد. این مزیتیابی و فرصتیابی همزمان کارآفرینی استراتژیک نام دارد. کارآفرینی استراتژیک راهحلی امکانپذیر را براي مشکلات پیشآمده ناشی از حفظ کارایی در عین حال تطبیق مداوم با تغییرات سریع و نوآوري براي رقابتپذیر ماندن در بازار ارائه میدهد . کارآفرینی استراتژیک رویکرد نوینی است که باعث ارتقاي عملکرد شرکتها و خلق ارزش براي جامعه میگردد. این پژوهش به توصیف و تشریح مفهوم کارآفرینی استراتژیک و نیز مرور مدلهاي ارائه شده از آن میپردازد. همچنین ارتباط پیامدهاي کارآفرینی استراتژیک با اقتصاد و جامعه در سطح کلان نیز مورد بررسی قرار میگیرد. چراکه عملکرد شرکتها در سطح خرد، عملکرد اقتصاد و جامعه در سطح کلان را شکل میدهد. از این رو، مطالعه شیوههاي نوینی که شرکتها میتوانند بوسیله آنها براي خود، افراد و جامعه خلق ارزش نمایند امري ضروري است.

کلمات کلیدي: کارآفرینی، مدیریت استراتژیک، کارآفرینی استراتژیک، خلق ارزش.

.1 مقدمه

کارآفرینیبه عنوان یک رشته علمی، رشته نسبتاً جوانی است .[8] اگرچه ریشههاي مفهوم کارآفرینی را مـیتـوان در آثـار ریچارد کانتیلون(1755) 1 یافت [21]، اما این رشته به عنوان یک حوزه تحقیقاتی بـا رشـدي شـتابان طـی 30 سـال گذشـته ظهور پیدا کرده است. شواهد این علاقه به کارآفرینی را میتوان در هر بخـش از لزنجیـره ارزشل از خلـق گرفتـه (تحقیقـات دانشگاهی)، تا اشاعه (انتشار تحقیقات دانشگاهی و جراید کثیرالانتشار) و پیادهسازي مشاهده نمود [7])؛ .([13] کارآفرینی، به عنوان یک رشته دانشگاهی، همواره با توسعه تئوريهاي جدید در حوزه خود رو به رو بوده است. رشتههاي متفاوتی به مطالعـه کارآفرین و کارآفرینی پرداختهاند از جمله اقتصاد، مدیریت، روانشناسی، علوم اجتمـاعی و حقـوق. بـا توجـه بـه ایـن موضـوع، کارآفرینی واقعیتی چند بعدي است و هر رشته با سطح تجزیه و تحلیل خاصی به مطالعه کارآفرینی پرداخته است. کـارآفرینی استراتژیک موضوع پژوهشی جدیدي است که از بطن ادبیات رشتههاي مدیریت استراتژیک و کارآفرینی پدید آمده است .[21] در سالهاي 1999، 2000 و نیز 2001 در مقالاتی که در ژورنالهاي علمی به چاپ میرسید ضرورت ادغـام دو رشـته مـدیریت استراتژیک و کارآفرینی مطرح میشد. واژه کارآفرینی استراتژیک نخستینبار در ژورنال مدیریت استراتژیک2 در سال 2001 به کار برده شد. در این سال این ژورنال شماره ویژهاي را به نام کارآفرینی استراتژیک منتشر نمـود. در مقدمـه ایـن شـماره ویـژه مایکل هیت3 و همکارانش [16] به عنوان ویراستار مهمان مقدمهاي را به رشته تحریر درآوردنـد و در آن بـه تعریـف و تشـریح کارآفرینی استراتژیک پرداختند. ایده اساسی کارآفرینی استراتژیک این است که مفاهیم اسـتراتژي کـه بـراي پاسـخ دادن بـه پرسش لچرا برخی از شرکتها بهتر از سایرین عمل میکنند؟ل طراحی گردیدهاند [9] میتوانند در شـرایط و بافـت کـارآفرینی نیز به کار گرفته شوند. منظور از شرایط و بافت کارآفرینی نه تنها خلق شرکتهاي جدیـد و معرفـی محصـولات نـو اسـت بلکـه خلاقیت، هوشیاري و کشف نیز به طور عامتر مد نظر هستند. مایکل هیـت و همکـارانش [16] بـا اسـتفاده از تعریفـی فرصـت محور از کارآفرینی به تعریف کارآفرینی استراتژیک پرداختند. براي درك ایـن تعریـف و نیـز شـناخت بنیـانهـاي کـارآفرینی استراتژیک ابتدا باید مروري اجمالی از سیر تعاریف کارآفرینی و نیز مفهوم استراتژي و مزیت رقابتی ارائـه گـردد. از ایـن رو در ادامه این مقاله، نخست کارآفرینی و سیر تعاریف آن، سپس مفهوم استراتژي و مزیت رقابتی و پس از آن کارآفرینی استراتژیک و مفاهیم و رویکردهاي مربوط به آن و همچنین ضرورت و اهمیت آن براي شرکتها تشریح میشـود. در پایـان نیـز پیامـدهاي کارآفرینی استراتژیک براي اقتصاد و جامعه در سطح کلان و نتیجهگیري از مباحث مطرح شده بیان خواهد شد.

.2 کارآفرینی و فرصتهاي کارآفرینانه

کارآفرینی سنگ بناي رشد اقتصادي هر جامعهاي است .[1] کارآفرینان نقش مهمی در حرکت چرخهاي توسعه اقتصـادي بر عهده دارند و منشاء تحولات بزرگی در زمینههاي صنعتی، تولیدي و خدماتی در هر جامعهاي هستند. تولیـد ثـروت، توسـعه تکنولوژي و اشتغال مولد از جمله دلایل مهم توجه به مقوله کارآفرینی است. کارآفرینی در ابتدا مورد توجه اقتصاددانان بـود و در آنجا رشد و توسعه پیدا کرد. تاریخنگاران علم اقتصاد مکاتب کارآفرینی را با توجه به سه مکتب فکري طبقهبندي مـیکننـد: مکتب آلمان، که بوسیله ژوزف شومپیتر4 ارائه شد که بر کارآفرینی به عنوان نوآوري تأکید مینمود؛ مکتب اتریش، که بوسـیله


کرزنر1، بر مبناي نظرات لودویگ فون میزس2 و فردریش فون هایک3 ارائه شد و بر کارآفرین بـه عنـوان فـردي مسـئول بـراي بازگرداندن تعادل از طریق ادراك و بهرهبرداري از فرصتهاي سودآور تمرکز میکرد؛ و در نهایـت، مکتـب شـیکاگو یـا مکتـب نئوکلاسیک که بوسیله فرانک نایت و تئودور شولتز ارائه شد که نقشی جزئی براي کارآفرینان در درون یـک چـارچوب بهینـهس سازي تعادلی به عنوان افرادي که عدم اطمینان پیرامون قیمتهاي آتی را بر مبناي یک ارزیابی منطقی از درآمد مـورد انتظـار تحمل میکنند، در نظر میگرفت. نقش حیاتی کارآفرین در تئوري اقتصاد نخستینبار توسط ریچارد کانتیلون (1680-1734) شناسایی شد و کتاب او تحت عنوان لنوشتاري پیرامون ماهیت کلـی تجـارت4 ل پـس از آنکـه بـه مـدت دو دهـه بـه صـورت خصوصی در میان عده اندکی از اقتصاددانان دست به دست میشد، پس از مرگ او در سال 1755 انتشار یافت. کتاب تـاریخی کانتیلون به گونهاي خلاصه یک اقتصاد بازار در حال تکوین را که مبتنی بر حقـوق مالکیـت فـردي و اسـتقلال اقتصـادي بـود تشریح میکرد. در این اقتصاد بازار ابتدایی، کانتیلون این عاملان اقتصادي را شناسایی نمود: (1) صاحبان زمین، که افرادي بـه لحاظ مالی مستقل بودند؛ (2) کارآفرینان، که افرادي بودند که در مبادلات بازار با پذیرش ریسک به منظور کسب سود شـرکت میکردند؛ و (3) مزد بگیران، که درآمدهایی ثابت بـر مبنـاي قراردادهـاي تضـمین شـده داشـتند و وارد فعالیتهـاي اقتصـادي مخاطرهآمیز نمیشدند. کارآفرین کانتیلون کسی است که به خاطر کسب سود در یک مبادله درگیر میشود؛ به ویژه، کارآفرین کانتیلون فردي است که تصمیمات تجاري خود را در شرایط عدم اطمینان اخذ میکنـد. از نظـر او جـوهره کـارکرد کـارآفرین همانا تحمل عدم قطعیت است. همانگونه که کانتیلون توضیح میدهد، کارآفرینـان در قیمتـی معـین مـیخرنـد تـا دوبـاره در قیمتی نامعین به فروش برسانند، و تفاوت این خرید و فروش ممکن است سود و یا زیان باشد، از ایـن رو تصـمیمات کـارآفرین همواره با عدم قطعیت همراه است. یوهان هاینریش فون تانن5 بیش از یک قرن بعد به تشریح مسئله عدم اطمینان که در ایـن تعریف به آن اشاره شد پرداخت، و کارآفرین را به عنوان مدعی درآمد باقی مانده یک درآمد نامطمئن پـس از کسـر بهـرههـا و دستمزدها در نظر گرفت .[5] از این رو فون تانن با این تعریف، میان ریسک – یعنی، موقعیتی کـه ارزش مـورد انتظـار نتـایج میتواند از طریق توزیعهاي احتمال به دست آید - و عدم اطمینان– یعنی موقعیتی کـه، چنـین ارزش مـورد انتظـاري وجـود ندارد - تمایز قائل شد. با فرض این تعریف، اصلیترین ویژگـی کـارآفرین آینـدهنگـري و سـودگرایی اسـت. فرانـک نایـت نیـز کارآفرین را فردي در نظر میگرفت که براي کسب سود عدم اطمینان را تحمل میکند. سـودگرایی، مبنـاي اسـتدلال فرانـک نایت بود و او بیان کرد که یک فرد میان بیکاري، براي دیگران کار کردن و یا خوداشتغالی برمبناي بهاي هر موقعیت تصـمیمس گیري میکند .[30]

اصرار بیش از حد براي بهینهسازي و برقراري تعادل موجب در نظر نگرفتن ویژگیهاي ضروري تغییـر و بـه تبـع آن نقـص اطلاعات که، مبناي انتقادات مکتب اتریش از علم اقتصاد نئوکلاسیک را تشکیل میداد، گردید. برخلاف فرانـک نایـت، مکتـب اتریشی فون میزس و فون هایک، و در حال حاضر کرزنر، مدل رفتـار منطقـی اقتصـادي6 اقتصـاد نئوکلاسـیک را رد مـیکنـد. مکتب اتریش با فرض دانش ناقص و عدم تعادل، بر فرایندي که از طریق آن میتوان به تعادل رسید تمرکز میکنـد. بـه ویـژه، کرزنر به کارآفرین نقش بازگرداننده تعادل از طریق آربیتراژ را میدهد – یعنی، اطلاعات و دانش ناقص منجر بـه خطاهـایی در فرایند تصمیمگیري میشوند و این خطاها فرصتهایی را براي ایجاد سود بوجود میآورند. کرزنر مفهوم هوشیاري کارآفرینانـه7

را براي تشریح کارآفرینی مطرح نمود. آگاهی یا هوشیاري کارآفرینانه نگرش ادراکی (وضعیت احساسی با یک میل قبلـی بـراي عمل) به فرصتهاي موجود - اما نادیده گرفته شده بوسیله سایر افـراد - در یـک بـازار اسـت .[20] از نظـر کرزنـر فرصـتهاي اقتصادي در بازار وجود دارند و منتظر کشف شدن هستند. افراد متفاوت، از وقایع، اطلاعات و دادههاي متفـاوتی آگـاه هسـتند. اطلاعات افراد در خصوص وقایع کامل و دقیق نیست. آنها اطلاعات ناقص در اختیار دارند. افراد در هر بازاري فقـط از موقعیـت خود با خبر بوده و باید موقعیت دیگران را حدس بزنند. این حدس و گمانها در اکثر مواقع بـا اشـتباهاتی همـراه اسـت و ایـن فرایند منجر به تخصیص نامناسب منابع میشود. فرایند کارآفرینی هنگامی اتفاق میافتـد کـه فـرد نسـبت بـه ایـن تخصـیص نامناسب منابع آگاهی داشته باشد و تشخیص دهد که منابع به بهترین شکل مورد استفاده قرار نگرفتهاند. پس فـرد کـارآفرین منابع را جمعآوري کرده، دوباره آنها را ترکیب نموده و به قیمت بالاتري از قبل میفروشد .[2] ژوزف شومپیتر مفهـوم نـوآوري را به عنوان یک مکمل به تعاریف ارائه شده از کارآفرینی اضافه نمود .[21] شومپیتر بر کارآفرین تمرکز کرد و بر کارآفرینی بـه عنوان یک کارکرد و فعالیت تأکید نمود، و آن را به عنوان لانجام ترکیبات جدید1ل تعریـف کـرد. بنـابراین، او نـه تنهـا فعـالان اقتصادي لمستقلل را کارآفرین نامید بلکه، همه افرادي که نوآوري انجام میدهند حتی اگـر تحـت اسـتخدام یـک سـازمان و لوابستهل به آن باشند را نیز کارآفرین نامید .[25] تمرکز او بر کارآفرینی به عنوان یک کارکرد و فعالیت در نتیجـه ایـن اسـت که او نه تنها کارآفرینی را به عنوان یک فعالیت براي جستجوي سود از سوي افراد میدید بلکه به آن به عنوان یک عامل مهـم در توسعه اقتصادي مینگریست. تمرکز شومپیتر بر نوآوري به این معنا نیست که او بـراي ایجـاد سـازمان و نقـش کارآفرینـان اهمیتی قائل نبود. در حقیقت، شومپیتر بیان نمود که انجام ترکیبات جدید اغلب منجر به ایجاد کسبوکارهاي جدید میشـود. به علاوه، کارآفرین سرچشمه انجام ترکیبات جدید است. در حقیقت، به عقیده او حتی در دنیایی که شرکتهاي بـزرگ حـاکم هستند، هنوز این کارآفرین است که نقش اصلی را در نوآوري ایفا میکند. رویکردهاي اقتصادي در توصیف فراینـد کـارآفرینی سه محدودیت عمده داشتند. نخست اینکه، اگرچه اقتصاددانان تصدیق میکنند که عمل کارآفرینی هم میتوانـد بوسـیله یـک فرد به تنهایی و هم بوسیله یک سازمان صورت گیرد، اما بیشتر تحلیلهاي آنها تنها فرد کارآفرین را به عنـوان واحـد تجزیـه و تحلیل در نظر میگرفت و تحلیلهاعموماً در سطح فردي انجام میشدند .[14] اما، کارآفرینی هم بـه لحـاظ نظـري و هـم بـه لحاظ تجربی بیش از آنکه فعالیتی فردي باشد، فعالیتی جمعی است. این بدین معنا است که کارآفرینی چیزي بیش از مجموع ساده تعدادي کارآفرین است و در حقیقت متغییرهاي جدیدي مثل سرمایه اجتماعی و تفکـر گروهـی بایـد در تحلیـل فراینـد کارآفرینی و پیامدهاي آن لحاظ شوند. دوم این که، تنها با اندکی استثناء، اقتصاددانان فرض مینمودنـد کـه کارآفرینـان تنهـا بوسیله منافع شخصی و کسب سود برانگیخته میشوند. اما، چنین فرضیهاي هم بـه لحـاظ تئوریـک و هـم بـه لحـاظ تجربـی، فرضیه صحیحی نیست. از نقطه نظر تجربی، مطالعات زیادي نشان میدهند که نه تنها همه کارآفرینان به دنبـال کسـب سـود نیستند بلکه آنها به نسبت، افرادي خودانگیخته و داراي انگیزش هستنددرواقع،. کارآفرینان معمولاً کسبوکارهاي خـود را در جایی که متولد شدهاند، کار کردهاند و یا پیش از این اقامت داشتهاند شروع میکنند، که این توضیح دهنده ایـن مطلـب اسـت که چرا اغلب کارآفرینان در جامعه خودشان افرادي موفق و تثبیـت شـده هسـتند. سـوم و در نهایـت اینکـه، بـا فـرض اینکـه اقتصاددانان تمرکز خود را بر سطح فردي تجزیـه و تحلیـل مـیگذاشـتند، آنهـا اغلـب نقـش عوامـل محیطـی و شـرایط را در کارآفرینی نادیده میگرفتند. در حقیقت، کارآفرینی تعامل میان محیط و افراد است که این نه تنها کلیـدي بـراي درك ظهـور کارآفرینی است بلکه کارآفرینی را با نتایج و پیامدهاي اجتماعی پیوند میدهد. به عبارت دیگر، محیط و شرایط نه تنها وسیلهس اي براي کارآفرینی هستند بلکه به دلیل نقش کارآفرینی در جامعه هدف آن نیز میباشد.

 

اگرچه اقتصاددانان بر ویژگیهاي کارآفرینان به خودي خود تمرکز نکردند، اما هم فرانـک نایـت و هـم مکتـب اتـریش بـه گسترش تحقیقات در زمینه ویژگیهاي شخصیتی کارآفرینان کمک نمودند. این رشته از تحقیقـات، کـه رویکـرد ویژگـیهـاي شخصیتی کارآفرینان1 نامیده میشود توسط روانشناسان مطرح شد. استدلال اصلی این رویکرد این است که افراد خاصی دست به کارآفرینی میزنند. فرض این رویکرد بر این است که کارآفرینان ویژگیهاي شخصـیتی ویـژهاي دارنـد و، از ایـن رو، حجـم عظیمی از تحقیقات بر فهرست نمودن و استخراج ویژگیهاي پدیدهاي که تحـت عنـوان کـارآفرین شـناخته مـیشـود تمرکـز کردند. در سال 1989 ویلیام گارتنر2 مقالهاي به نام لآیا این پرسش که کارآفرین کیست پرسش نادرستی اسـت؟لرا بـه چـاپ رساند و در آن به انتقاد از رویکرد ویژگیهاي شخصیتی پرداخت و بیان نمود که به جاي اینکه بپرسیم کارآفرین کیست؟ بایـد بپرسیم کارآفرین چه عملی انجام میدهد و به رفتار او توجه کنیم چراکه در غیر اینصورت از کارآفرین یک ابر قهرمان سـاخته میشود که مصداق خارجی ندارد و این هیچ کمکی به درك فرایند کارآفرینی نمیکند [12] و بدین صورت رویکرد رفتاري3 به کارآفرینی شکل گرفت. در سال 1990 هاوارد استیونسون و کارلوس جاریلو4 مقالهاي با نام لیک پارادایم کـارآفرینی: مـدیریت کارآفرینانهل به چاپ رساندند و نخستین تعریف فرصت محور از کارآفرینی را ارائه کردند. آنها کارآفرینی را لفرایندي که در آن افراد – چه بصورت فردي و چه در درون یک سازمان- فرصتها را بدون در نظر گرفتن منابعی که در حال حاضـر کنتـرل مـیس کنند دنبال مینمایند [29]ل تعریف نمودند. استیونسون این تعریف فرصـت محـور را بـر اسـاس آمـوزههـاي کرزنـر و مفهـوم هوشیاري کارآفرینانه که او مطرح ساخته بود ارائه کرد. در سال 2000 اسکات شین به همراه سنکاران ونکـاترامن5 مقالـهاي را به رشته تحریر درآوردند که یکی از تأثیرگذارترین مقالات تاکنون در حوزه کارآفرینی به شمار میآید. آنهـا در ایـن مقالـه کـه عنوان آن لظهور کارآفرینی به عنوان یک رشته پژوهشیل میباشـد کـارآفرینی را لفراینـد کشـف، ارزیـابی و بهـرهبـرداري از فرصتهایی که تاکنون بهرهبرداري نشدهاندل تعریف نمودند .[26] این تعریف تـا بـه امـروز مقبـولتـرین تعریـف ارائـه شـده از کارآفرینی است .[19] اسکات شین در کتابی که سه سال بعد تألیف نمود یعنی لتئوري عمـومی کـارآفرینی: رویکـرد زنجیـره فرد-فرصتل این تعریف را با تعریف شومپیتر از نوآوري ترکیب کرد و کارآفرینی را اینگونه تعریف نمـود: لکـارآفرینی فعـالیتی است که شامل کشف، ارزیابی و بهرهبرداري از فرصتها به منظور معرفی محصـولات و خـدمات، روشـهاي سـازماندهی، بازارهـا، فرایندها و مواد اولیه جدید، از طریق تلاشهاي سازمان یافتهاي است که پیش از این صورت نگرفته است .[27]ل

.3 استراتژي و مزیت رقابتی

پایههاي مدیریت استراتژیک بر این مفهوم بنیان نهاده شده است که استراتژي از یک طـرف میـان قـوتهـا و ضـعفهـاي داخلی سازمان و فرصتها و تهدیدات محیط خارجی از طرف دیگـر یـک همسـویی و هـمراسـتایی ایجـاد مـینمایـد. مـدیریت استراتژیک در صدد درك فرایندي است که شرکتها از طریق آن به مزیت رقابتی پایدار و در نتیجه خلق ارزش دست پیدا میس کنند. استراتژي عبارتست از تعیین جهت و گستره عملیات سازمان در بلند مدت از طریق قالببندي منابع در درون محیط در حال تغییر، جهت دستیابی به انتظارات سهامداران که منجر به دستیابی به مزیـت رقـابتی بـراي سـازمان مـیشـود. مـدیریت استراتژیک فرایندي است که رویکرد کاري سازمانها را تعریف میکند، عملیات سازمانها را هدایت مـینمایـد و هـدف آن رشـد پایدار شرکت است. مدیریت استراتژیک بر فعالیتهایی تمرکز میکند که بایستی براي دستیابی به مزیت رقابتی اتخـاذ شـوند و باعث افزایش عملکرد شرکت و هدفدار شدن فعالیتهاي آن میشود .[17] مزیت رقابتی ناشـی از تمـایز پایـدار ارزش در ذهـن

مشتریان میان کالا یا خدماتی است که شرکت ارائه میکند با کالا و خدماتی که رقیـب ارائـه مـینمایـد .[11] مزیـت رقـابتی پایدار حاصل در اختیار داشتن منابع رقابتی و جایگاه مطلوب در بازار است. طبق دیدگاه منبع محور تفاوت در عملکرد شرکتها به علت تفاوت در توانایی آنها براي یافتن و بهرهبرداري نمودن منابع منحصر بـه فـردي اسـت کـه ارزشـمند هسـتند، کمیـاب هستند، تقلید از آنها دشوار است و جانشینهاي کمی دارند و یا غیر قابل جانشین هسـتند و ایـن منـابع بـراي شـرکت مزیـت رقابتی پایدار ایجاد میکنند .[15]

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید