بخشی از مقاله


1 ـ توحيد
توحيد آن است كه انسان بداند جهان را (خداى يكتا) آفريده و به آن هستى بخشيده و همه چيز در دست اوست بنا بر اين آفرينش، روزى دادن، زنده نمودن، سلامتى، مرض... همه و همه به اراده اوست.
(إنما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون)(1).
ترجمه: هرگاه خداوند چيزى را اراده كند انجام مى‏گيرد.
دليل بر وجود خدا، آنچه در آسمان مى‏بينيم از خورشيد و ماه و ستارگان درخشان، ابرها، بادها، باران و آنچه در زمين مشاهده مى‏كنيم از درياها، جويبارها، ميوه‏جات، درختان و معادن گرانبها طلا و نقره و زبرجد و اقسام پرندگان كه در هوا به پرواز در مى‏آيند و حيواناتى كه در آبها شناورند و حيوانات گوناگون كه در روى زمين هستند با صداها و اندازه‏هاى مختلف، و انسان اين موجود شگفت‏انگيز آفرينش با حواس مختلفى كه دارد: چشم، گوش، زبان، درد، شادى، عصبانيت اندوه و مانند آن. همه اينها ما را به خدائى دانا و بزرگ راهنمائى مى‏كنند كه به او عقيده منديم و او را پرستش مى‏نمائيم و از او يارى مى‏جوئيم و در هرحال به او توكل داريم:
خداوند داراى صفات بسيارى است:
مانند (علم) بدين معنى كه او همه چيز را از كوچك و بزرگ مى‏داند و از قلب همگى آگاهست.
و مانند (قدرت) يعنى: او بر هرچيزى توانا است، بر آفريدن، روزى دادن، ميراندن، زنده كردن و غير اينها.
و مانند (حيات) يعنى: او زنده‏اى است كه نخواهد مرد.
و مانند (اراده) يعنى: او خواستار كارهائيست كه در آن مصلحت است و هيچگاه كار زيان بخشى انجام نمى‏دهد.
و مانند (ادراك) يعنى: او همه چيز را مى‏بيند و همه چيز را مى‏شنود، گرچه آهسته باشد.
و مانند (قدمت) يعنى: او پيش از هرچيز بوده و همه چيز را آفريده و بعد از همه چيز خواهد بود.
و مانند (تكلم) يعنى: او با هريك از بندگان خالص خود و پيامبران و فرشتگانش كه خواسته باشد سخن مى‏گويد.
و مانند (صدق) يعنى: آنچه مى‏گويد راست است و از وعده خود تخلف نمى‏ورزد. اينها همه گذشته از اينكه آفريننده و روزى دهنده، و زنده كننده، و ميراننده و بخشنده و مهربان و برتر، و شريف و كريم است، خداى بزرگ از نقص هم بركنار است، بنا بر اين جسم نيست، مانند اجسام ما و از اجزاء مختلفه تركيب نيافته است. و ديدن او امكان‏پذير نيست نه در دنيا و نه در آخرت.
و عوارض بر او راه نمى‏يابد، بنا بر اين مريض نخواهد شد، گرسنه نمى‏شود، خوابش نمى‏برد و پير هم نمى‏گردد، در كارهاى خود شريك نداشته، يكه و تنها است، و صفات خدا عين ذاتش مى‏باشد: پس: از ابتداى عالم بوده و قدرت داشته است، مانند ما نيست كه نخست نادان بوديم و سپس دانا شديم، قدرت نداشتيم و آنگاه مقتدر گشتيم. بى‏نياز است يعنى: نيازى به مشورت و همكارى ندارد و به وزير و لشكرى محتاج نيست.


2 ـ عدل
بدين معنى كه: دادگر است و به كسى ستم نمى‏نمايد و كارى را بدون حكمت انجام نمى‏دهد، بنا براين هرچه را مى‏آفريند و روزى مى‏دهد و آنچه را مى‏دهد و باز مى‏ستاند از روى مصلحت است اگرچه ما نمى‏دانيم. همانطورى كه اگر دكترى به بيمار خود داروئى داد مى‏دانيم كه: در آن مصلحتى است گرچه آن مصلحت بر ما پوشيده باشد بنا بر اين اگر ديديم: خداوند متعال كسى را ثروتمند و ديگرى را تهيدست نموده، و يا به يكى شرافت بخشيده و به ديگرى نبخشيده، يا يكى را مريض كرده و ديگرى سالم است، و از اين قبيل كارها... بايد عقيده‏مند باشيم كه: همه اينها از روى حكمت و مصلحت است گرچه ما به حكمت آن پى نبريم.
چنانچه در روايت آمده كه حضرت موسى(ع) از خداوند درخواست كرد: برخى از دادگريهاى خود را كه در ظاهر مشكل مى‏آيد باو نشان دهد، خداوند باو فرمود كه: به صحرا رود و بر سر چشمه آبى در كمين بنشيند تا جريانى را مشاهده كند. موسى (ع) بدانجا رفت و ديد: اسب سوارى در سر چشمه پياده شد و پس از رفع احتياج از آنجا دور شد ولى هنگام رفتن فراموش كرد كيسه پول خود را همراه ببرد. پس از چندى كودكى آمد كيسه را برداشت و رفت سپس پير مرد كورى از راه رسيد و مى‏خواست وضو بگيرد كه دراين هنگام مرد سوار برگشت و چون كيسه پول خود را نديد پير مرد نابينا را بسرقت پولش متهم ساخت، كشمكش بين اين دو در گرفت تا اينكه بالاخره اسب سوار كور را كشت. خداوند به موسى وحى فرمود كه: اسب سوار مال پدر كودك را دزديده بود، مال را بورثه پدر: (همان كودك) برگردانديم و كور پدر اسب سوار را كشته بود كه اينك به كيفر خود رسيد. اين بود نمونه‏اى از عدل و دادگسترى خداوند، گرچه از نظر كوته‏بين ما درست نيست.

3 ـ نبوت
پيامبر به كسى مى‏گويند كه: خداوند متعال به او وحى مى‏فرمايد و پيامبران بر دو دسته‏اند:
1 ـ پيامبر مرسل: كسى را گويند كه از طرف خدا برانگيخته شده تا مردم را از تاريكى به روشنائى و از باطل بسوى حق و از خرافات به حقيقت و از نادانى بسوى دانش راهنمائى كند.
2 ـ پيامبر غير مرسل: كسى است كه فقط براى خودش بر او وحى مى‏شود و در رسانيدن احكام به مردم مأموريتى ندارد. و تعداد پيامبران يكصد و بيست و چهار هزار است (124000) و پيامبران مرسل چند نفرى بيش نيستند، اول پيمبران (آدم) عليه‏ السلام و آخر آنان (محمد) صلى‏الله عليه و آله وسلم است.
پيامبران مرسل نيز دو دسته‏اند:
دسته اول: الوالعزم و آنان كسانى هستند كه از جانب خدا براى شرق و غرب عالم برانگيخته شده‏اند و اينان پنج نفرند:
1 ـ ابراهيم(ع). 2 ـ نوح (ع). 3 ـ موسى(ع). 4 ـ عيسى(ع). 5 ـ محمد (ص).
دسته دوم ـ غير الوالعزم و اينها بقيه پيامبران هستند.
يهوديان از پيروان موسى عليه‏ السلام و مسيحيان از پيروان عيسى عليه‏ السلام، و مسلمانان پيروان محمد صلى‏الله عليه و آله هستند. ولى دين اسلام مكمل اديان گذشته است، پس بر همه مردم جهان لازم است كه از تعليمات عاليه اسلام پيروى كنند همانطور كه خداى متعال مى‏فرمايد.
(ومن يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين)(2).
ترجمه: هركس غير از اسلام دينى اختيار نمايد از او پذيرفته نمى‏شود و در آخرت از زيان كاران است.
اسلام تنها شريعت الهى است كه تا روز بازپسين برجا خواهد ماند و هيچگاه نسخ نمى‏شود.
تا كنون دانستيد كه محمد(ص) آخرين پيامبر الهى است و دينش اسلام است، كه ناسخ همه اديان و تا روز قيامت باقى است، اينك برخى از حالات آن حضرت را ياد آور مىشويم:
محمد(ص) فرزند عبدالله، مادرش آمنه دختر وهب است كه در روز جمعه هفدهم ربيع‏الاول پس از طلوع فجر عام الفيل در مكه و در زمان سلطنت پادشاه دادگر، (انوشيروان) بدنيا آمده است و در روز بيست و هفتم ماه رجب پس از گذشت چهل سال از عمر شريفش در كوه حرا از جانب خداوند به پيامبرى برانگيخته شد و جبرائيل (فرشته وحى) فرود آمد و اولين سوره قرآن را بر او نازل كرد (اقرا باسم ربك الذى خلق...)(3).
سپس براى رسانيدن پيامهاى الهى قيام كرد و در مراكز عمومى و ميدانها مىگفت:
(ايها الناس قولوا لا إله الا الله تفلحوا).
ترجمه: (اى مردم. بگوئيد بجز خداى يكتا خدائى نيست تا رستگار شويد) ولى چون اهالى مكه مشرك بودند به استهزاء حضرتش پرداختند، مى‏خنديدند و آزارش مى‏دادند تا آنجا كه فرمود:
(ما او ذى نبى مثل ما او ذيت).
ترجمه: هيچ پيمبرى مانند من آزار نديد و در اول جز چند نفرى انگشت شمار به او نگرويدند، اول كسى كه ايمان آورد امام اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب عليه‏ السلام بود و پس از او همسر پيامبر حضرت خديجه عليها السلام و سپس دسته‏اى ديگر ايمان آوردند و چون مشركين به حضرت بسيار ستم كردند، از مكه به مدينه هجرت فرمود، و اين هجرت ابتداى تاريخ مسلمانان شد، در مدينه تعداد مسلمانان افزوده شد و دولت اسلامى روز به روز، رو به پيشرفت و قدرت مى‏رفت تا آنجا كه بر تمدنهاى جهان و اديان سالفه برترى يافت. در مدتى كه پيامبر اسلام(ص) در مدينه منوره بودند جنگهائى براى مسلمانان پيش آمد كه همگى آنها بر اثر دشمنيهاى مشركين بود.
پيغمبر (ص) در تمام جنگها روش صلح و مسالمت را از دست نمى‏داد و لذا تعداد كشتگان از دو طرف، مسلمان و غير مسلمان به شهادت تاريخ در همه جنگها (كه بيش از هشتاد جنگ بود) از يك هزار و چهارصد نفر تجاوز ننموده است.
از زمان بعثت پيغمبر اكرم(ص) تا هنگامى كه رحلت فرمود قرآن كم‏كم و بمناسبتهائى بر آن حضرت نازل مى‏گرديد تا اين كتاب بزرگ آسمانى در مدت بيست و سه سال تكميل شد. پيغمبر اكرم(ص) دين و دنياى مردم را منظم و مرتب مى‏ساخت، طرز داد و ستد و رويه معاشرت و اجراى سياست را تشريع مى‏فرمود و پس از آنكه اسلام تكميل شد اين آيه نازل گرديد:
(اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً)(4).
ترجمه: امروز دين شما را كامل گردانيدم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دين اسلام را براى شما بهترين دين قرار دادم.
پس از رنجها و سختيهاى فراوان رفته رفته آثار كسالت در چهره پيامبر اسلام نمودار گرديد و روز به روز شدت مى‏يافت تا اينكه در روز بيست و هشتم ماه صفر سال يازدهم هجرت جهان را بدرود گفت وطبق وصيت آن حضرت، على(ع) براى مراسم غسل و كفن و دفن و نماز خواندن اقدام كرد و در مدينه در جاى كنونى به خاك سپرده شد پيامبر اسلام (ص) در تمام احوال خود بارزترين نمونه براى امانت و اخلاص، راستگوئى و اخلاق نيك، دانش و بردبارى، گذشت و بخشش، كرم و شجاعت، تقوى و پرهيزكارى، زهد و فضيلت، پاكدامنى و دادگرى، فروتنى و جهاد بشمار مى‏رفت. بدن شريفش در اعتدال و تناسب بهترين بدنها و صورت مباركش در نورانيت و زيبائى همچون ماه شب چهاردهم درخشان بود.
خلاصه در او همه برتريها جمع و داراى شرافت و بزرگى بسيارى بود محور دانش و دادگسترى و فضيلت و مدار دين و دنيا بود، تا بحال مانندش نيامده و تا ابد نخواهد آمد.
اين بود پيامبر مسلمانان، و اين بود قانون گذار اسلام كه دينش بهترين اديان و كتابش بهترين كتابها است (كه باطل در آن راه نداشته و نخواهد داشت و از جانب پروردگار جهان نازل گرديده است).


4 ـ امامت
خداوند همانگونه كه پيامبران را تعيين مى‏فرمايد جانشينان پيامبران را نيز تعيين مى‏فرمايد و دوازده نفر جانشين براى پيامبر ما محمد(ص) برگزيده است كه آنان همان دوازده امامى هستند كه نزد مسلمانان مشهور، و عبارتند از:
1 ـ امام اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب(ع) پسر عموى پيغمبر ما محمد(ص) و شوهر دختر آن حضرت فاطمه سلام‏الله عليها.
2 ـ امام مجتبى: حسن بن على عليهما السلام كه مادرش فاطمه (ع) دختر محمد (ص) است.
3 ـ امام شهيد: حسين بن على عليهما السلام كه مادرش فاطمه (ع) دختر محمد(ص) است.
4 ـ امام زين‏العابدين: على بن حسين عليهما السلام.
5 ـ امام باقر: محمد بن على عليهما السلام.
6 ـ امام صادق: جعفر بن محمد عليهما السلام.
7 ـ امام كاظم: موسى بن جعفر عليهما السلام.
8 ـ امام رضا: على بن موسى عليهما السلام.
9 ـ امام جواد: محمد بن على عليهما السلام.
10 ـ امام هادى: على بن محمد عليهما السلام.
11 ـ امام عسكرى: حسن بن على عليهما السلام.
12 ـ امام مهدى: محمد بن حسن قائم آل محمد عليهما السلام كه در انتظارش بسر مى‏بريم.
اين امامان دوازده گانه حجت خدا بر مردم‏اند و همگى فرزندان رسول خدا(ص) مى‏باشند و در دانش و بردبارى، فضيلت و دادگرى، پاكدامنى و اخلاق نيكو و همه صفات مانند پيامبر اسلامند، مگر مى‏شود داراى اين صفات برجسته نباشند؟ زيرا اينان جانشينان پيامبر، و پيشوايان مردم و راهبران اسلام و حجت خدا بر مردم جهانند. اينك حالات هريك را بطور اختصار بيان مى‏داريم و پيش از امامان به شرح حال دختر پيغمبر(ص)، و همسر على(ع)، مادر امامان فاطمه زهرا(ع) مى‏پردازيم:
دختر پيامبر (ص):
فاطمه زهرا، پدرش فرستاده خدا: محمد بن عبدالله(ص) و مادرش: بانوى بزرگ اسلام، خديجه (ام‏المؤمنين) است، شوهرش بزرگترين جانشين پيغمبر، اميرالمؤمنين(ع) على است، و فرزندانش امامان دوازده گانه(ع) مىباشند، در روز بيستم ماه جمادى الثانى و چهل و پنجمين سال تولد پيغمبر(ص) بدنيا آمده و در روز سه شنبه سوم ماه جمادى‏الثانى يازده سال پس از هجرت پيامبر (ص) در سن هيجده سالگى دار فانى را بدرود گفته است. مراسم غسل و كفن و دفن او را اميرالمؤمنين(ع) بعهده گرفت و طبق وصيت آن حضرت، جنازه او را در شهر مدينه مخفيانه و در جاى پنهانى به خاك سپرد. اين بانوى پرارج، در عبادت خدا و پرهيزكارى و فضيلت آئينه تمام‏نماى پدرش رسول خدا(ص) بود و خداوند در شأن او آياتى چند از قرآن كريم نازل فرموده است، پيامبر اسلام به او (سيده نساء العالمين) يعنى: بزرگترين بانوى جهان لقب داد و او را بسيار دوست مى‏داشت، تا آنجا كه هرگاه بر رسول خدا وارد مى‏گشت، حضرت به احترامش از جاى بر مى‏خاست و به او خوش آمد مى‏گفت، و او را در كنار خود مى‏نشانيد و گاهى هم دست او را مى‏بوسيد و هميشه مى‏فرمود: خداوندا با خشنودى فاطمه خوشنود خواهد شد و با رنجش فاطمه غضبناك مى‏گردد.
و براى اميرالمؤمنين(ع) چند پسر بنام: امام حسن و امام حسين و محسن(ع) آورد ولى حضرت محسن به جهت آزارى كه بر او شد، سقط گرديد. او دو دختر هم بنام: زينب و ام كلثوم(ع) آورد.
امام اول:
امام على اميرالمؤمنين(ع) فرزند ابوطالب، مادرش فاطمه بنت اسد، پسر عموى پيغمبر(ص) و شوهر دخترش و پدر امامان (ع) مى‏باشد. پس از پيامبر، پيشواى مردم جهان و امير مؤمنان است.
در روز جمعه سيزدهم رجب سى سال پس از تولد پيغمبر(ص) در شهر مكه و در خانه كعبه قبله گاه مسلمانان بدنيا آمد، و در شب جمعه نوزدهم ماه رمضان در مسجد كوفه در محراب عبادت، با شمشير ابن ملجم (لعين) ضربت خورد و پس از سه روز به درجه رفيعه شهادت نائل و بسوى پروردگار عالم شتافت در حالى كه سن شريفش شصت و سه سال بود. امام حسن و امام حسين(ع) مراسم غسل و كفن و دفن حضرت را عهده‏دار شدند و جنازه مباركش را در نجف اشرف و در همين بارگاه كنونى بخاك سپردند.
اين راد مرد فضيلت داراى برتريهاى بيشمارى است. او اولين كسى بود كه به پيامبر(ص) گرويد و در تمام عمرش به هيچ بتى سجده نگذارده بود، در تمام جنگها پيروزى نصيب او بود، و هيچگاه از ميدان جنگ نگريخت و در قضاوت آنچنان ماهر بود كه پيامبر (ص) فرمود:
(اقضاكم على)


ترجمه: بهترين قاضى در ميان شما على است. و در دانش آنطور بود كه پيغمبر (ص) فرمود:
(انا مدينة العلم و على بابها)
ترجمه: منم شهر علم و عليم در است. (درست اين سخن گفت پيغمبر است) و در حقانيت چنان بود كه پيغمبر فرمود:
(على مع‏الحق والحق مع على)


ترجمه: حق با على است و على با حق است. در باره رعيت دادگر بود و از بيت‏المال به همگى يكسان مى‏داد، در ثروت زودگذر دنيا پرهيزكار بود، هرگاه به سركشى خزانه مسلمانان مى‏رفت به طلاها و نقره‏ها مى‏نگريست و مى‏فرمود:
اى زرديها و سفيديها برويد غير مرا فريب دهيد (كه من فريب شما را نخواهم خورد) و سپس آنها را ميان درماندگان تقسيم مى‏كرد، به بيچارگان رحم نموده و با فقرا نشست و برخاست مىنمود، نياز حاجتمندان را بر مى‏آورد و برحق حكم مى‏كرد و به عدالت قضاوت مى‏فرمود، خلاصه او در همگى صفات مانند پيامبر(ص) بود، تا آنجا كه در آيه مباهله خداوند اورا خود پيغمبر دانسته است(5).


امام دوم:
امام حسن فرزند على بن ابيطالب(ع)، مادرش فاطمه زهرا (ع) دخت پيامبر ما محمد(ص) است، نوه رسول خدا(ص) و دومين جانشين آن حضرت، و پس ازاميرالمؤمنين او پيشواى مردم است.


در روز سه شنبه نيمه ماه رمضان سال دوم هجرت در مدينه منوره بدنيا آمد، و در روز پنجشنبه هفتم ماه صفر سال چهل و نه هجرى بوسيله زهر شهيد شد، برادرش حسين(ع) مراسم غسل و كفن و دفن او را انجام و در مزار بقيع، همين جايگاه كنونى به خاكش سپرد. عبادتكارترين و داناترين مردم عصر خود بود و از همه كس بيشتر به پيامبر شباهت داشت و در زمان خود سخاوتمندترين خاندان نبوت و بردبارترين مردم بود.
آنقدر بخشش داشت كه: هنگامى يكى از كنيزان آن حضرت يك دسته ريحان باو تقديم مى‏دارد باو مى‏گويد: تو را براى خدا آزاد ساختم و سپس مى‏فرمايد: خداوند ما را اين طور تربيت داده است:


(فإذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها)(6).
يعنى: هرگاه براى شما هديه‏اى آوردند بهتر از آنرا به آنان اهداء كنيد. و در باره بردبارى آنحضرت گفته‏اند:
روزى يك نفر شامى آن حضرت را ديد و دهان به ناسزاگوئى گشود. حضرت جوابش نداد، تا حرف خود را تمام كرد سپس بطرف او رفت و بر او سلام كرده با صورتى خندان گفت: اى آقا به گمانم شما غريب هستيد؟ و شايد اشتباه مى‏كنيد؟! اگر از ما رضايت بخواهى راضى مى‏شويم و اگر چيزى بخواهى به تو خواهيم داد، و اگر راهنمائى بخواهى دريغ نداريم و اگر از ما سرپرستى خواستى مى‏پذيريم، اگر گرسنه باشى سيرت مى‏نمائيم، اگر برهنه باشى لباست مى‏پوشانيم و اگر نيازمندى بى‏نيازت مى‏كنيم و اگر از جائى رانده شده‏اى پناهت مى‏دهيم، و اگر كارى دارى انجام مى‏دهيم، مرد شامى چون كلمات حضرت امام حسن

راشنيد بگريه در آمد (و فهميد كه دستگاه تبليغاتى و دروغ پرداز معاويه چقدر او را به اشتباه انداخته است؟!) و گفت گواهى مى‏دهم كه توئى حجت خدا در روى زمين و خدا بهتر مى‏داند كه: رسالت خود را در چه خاندانى قرار دهد: (الله اعلم حيث يجعل رسالته).


امام سوم:
امام حسين فرزند على بن ابى‏طالب(ع)، مادرش فاطمه زهرا (ع) دختر حضرت محمد(ص) است نوه رسول خدا و سومين جانشين او است، و پس از برادرش حسن(ع) پيشواى مردم است.
در روز سوم ماه شعبان يكسال پس از برادرش امام حسن(ع) در مدينه منوره بدنيا آمد و در روز شنبه دهم محرم سال شصت و يك هجرى، روز واقعه معروف عاشورا لب تشنه و مظلوم شهيد شد.


پس از سه روز از شهادتش حضرت امام زين‏العابدين(ع) فرزندش جنازه مبارك او را در همين بارگاه فعلى در كربلا به خاك سپرد. فضائل حضرتش بيش از آنست كه بيان شود، او جگر گوشه رسول خدا بود و پيغمبر مى‏فرمودند:
(حسين منى و انا من حسين)
يعنى حسين از من است و من از حسينم. و در باره او و برادرش حضرت امام حسن فرمود:
(هما ريحانتاى فى‏الدنيا)


يعنى حسن و حسين جگرگوشه‏گان منند در دنيا و باز فرمودند:
(الحسن والحسين سيدا شباب اهل الجنة)
يعنى: حسن و حسين دو بزرگ جوانان اهل بهشتند، نيز فرموده‏اند:
(الحسن والحسين امامان قاما او قعدا)


يعنى: حسن و حسين دو امامند، قيام كنند و يا قيام نكنند، حسين(ع) دانشمندترين، و عبادت كارترين مردم و آئينه تمام نماى پدرش اميرالمؤمنين(ع) بود. بيشتر شبها خودش شخصا انبان‏هائى پر از خوراك براى مستمندان بدوش مى‏كشيد كه پس از شهادتش اثر اين دوش كشيها در شانه مباركش ديده شد، بسيار كريم و بزرگ و بردبار بود كه مى‏گويند: عرب باديه نشينى ضمن چند فرد شعر از آن حضرت درخواست بخشش نمود و گفت:
لم يخب الآن من رجاك و من حرّك من دون بابك الحلقة


هركس به تو اميد داشته نوميد نگشته و هر آنكس كه در خانه‏ات را كوبيده دست خالى برنگشته است.
انت جواد و انت معتمد ابوك قدكان قاتل الفسقة
تو سخاوتمند و پناه بى‏پناهانى، پدرت نابود كننده فاسقين بود
لولا الذى كان من اوائلكم كانت علينا الجحيم منطبقة
اگر راهنمائيهاى پدر و جدت نبود پيكر ما را دوزخ فرا مى‏گرفت.


سپس حسين(ع) چهار هزار دينار باو داد و از او پوزش خواسته چنين فرمود:
خذها فإنى إليك معتذر واعلم بأنى عليك ذو شفقة


بگير اين مبلغ را من از تو پوزش مى‏خواهم و بدان كه نسبت بتو مهربانم.
لوكان فى سيرنا الغداة عصى امست سمانا عليك مندفقة
اگر در آينده چيزى بدست ما آمد ثروت سرشارى بر تو ريزش خواهد نمود.


لكن ريب الزمان ذو غير والكف منى قليلة النفقة
اما چكنم كه گردش زمانه به دلخواهم نيست؟! و اينك در دست من ثروت فراوانى نمى‏باشد.
آرى چنين كسى بود كه با نهضت خونين خود اسلام و دين جدش بلكه جهانى را براى ابد زنده كرد. نهضت حسينى نهضتى بود كه در جهان سابقه نداشت. حسين (ع) پس از برادرش برترين مردم بود كه خون خود را براى آبيارى درخت اسلام اهدا كرد.
امام چهارم:


امام على زين‏العابدين فرزند امام حسين(ع)، مادرش دختر يزدگرد (پادشاه ايران) است. در روز پانزدهم جمادى الاولى سال سى و شش هجرى در روزى كه جدش اميرالمؤمنين (ع) بصره را فتح كرد در مدينه منوره به دنيا آمد و در روز شنبه بيست و پنجم محرم سال نود و پنج هجرى با زهر كشنده‏اى مسموم و شهيد گرديد.


عمر شريفش پنجاه و نه سال بود، و در شهر مدينه، قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
در دانش و فضيلت و پرهيزكارى و دادرسى بى‏پناهان در زمان خود بى‏نظير بود و علماى ما روايات بى‏شمار و پندها و دعاهاى بسيار زيادى از آن حضرت نقل كرده‏اند.


در شبهاى تاريك نقاب بر چهره مى‏انداخت تاكسى او را نشناسد و انبانهائى از سكه‏هاى طلا و نقره و يا از غذا و هيزم پر كرده بدوش مى‏گرفت و درب يك بيك خانه‏ها مى‏رفت و از روى قرعه بين مستمندان تقسيم مى‏كرد، پس از آنكه از دنيا رفت مردم مدينه فهميدند، كسى كه نقاب به چهره داشته و انبان بدوش مى‏گرفت او بوده است. بسيار خوش داشت كه بر سر سفره او يتيمان و زمين‏گيران و مسكينان بنشينند، از اخلاق نيك آن حضرت اين بود كه: ماهى يكبار غلامان خود را گرد خود جمع مى‏كرد و به آنان مى‏گفت: هركدام از شما زن مى‏خواهد، برايش همسر اختيار كنم و هركس ميل دارد او را به ديگرى بفروشم خواهم

فروخت، هركس مى‏خواهد آزادش كنم آزادش مى‏كنم و هنگامى كه مستمندى از او درخواست مى‏نمود مى‏فرمود آفرين برتو كه توشه مرا به آخرت مى‏رسانى.
آنقدر سجده‏هاى طولانى مى‏كرد كه به او لقب سجاد يعنى: بسيار سجده كننده دادند و در اثر سجده بسيار پيشانى و دو كف دست و دو سر زانوانش پينه بست و آنقدر عبادت مى‏كرد كه به او (زين‏العابدين) گفتند(7). يعنى زينت عبادت كنندگان.


هرگاه به نماز مى‏ايستاد بدنش مانند بيد مى‏لرزيد و رنگ صورتش زرد مى‏شد، مردى از نزديكانش به او ناسزا گفت، حضرت ساكت مانده و هيچ نفرمود پس از چندى بسوى او روان شد، حاضرين گمان كردند حضرت مى‏خواهد جوابش را بدهد، ولى حضرت اين آيه را از قرآن قرائت فرمود:
(والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين)(8).


ترجمه: آنان كه غضب خود را فرو مى‏نشانند و آنها كه طرف خود را مى‏بخشند، و خدا نيكوكاران را دوست مى‏دارد. سپس حضرت به آن مرد گفت برادرم شما جلو من ايستادى و گفتى.. و گفتى.. اگر راست گفتى و اينها در من بوده است، از خداوند براى خود آمرزش مى‏طلبم و اگر دروغ گفتى و اينها در من راه نداشته است، از خدا براى شما آمرزش مى‏خواهم.
امام پنجم:
امام محمد باقر فرزند امام زين‏العابدين(ع) مادرش دختر امام حسن(ع) در روز دو شنبه سوم ماه صفر يا اول ماه رجب سال پنجاه و هفت هجرى در مدينه به دنيا آمد و در روز دو شنبه هفتم ماه ذيحجه سال يكصدو چهارده بوسيله زهر مسموم گرديده شهيد شد، سن مباركش پنجاه و هفت سال بود و در مدينه منوره در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
داراى فضيلتهاى بزرگ، سيادت و آقائى، ديانت و دانش سرشار و بردبارى فراوان و اخلاق نيكو و عبادت بسيار و فروتنى و سخاوت بى‏كرانى بود. در نيك خلقى آن حضرت مى‏گويند: روزى يك نفر مسيحى به آن حضرت گفت (العياذ بالله): تو بقر (گاو) هستى؟ حضرت فرمود: نه، من باقرم (شكافنده علوم) او گفت: تو فرزند آن زن آشپزى؟ حضرت فرمود: اين حرفه او است گفت: تو پسر آن زن سياهرنگ بدكاره زنگى هستى؟ حضرت فرمود اگر شما راست مى‏گوئى خدا آن زن را بيامرزد و اگر دروغ گفتى خدا شما را بيامرزد، مسيحى فورا مسلمان شد.
در دانش مانند درياى خروشانى بود كه به هرپرسشى بى‏درنگ پاسخ مى‏داد، ابن عطاى مكى مى‏گويد: علماى بزرگ كه بخدمت حضرت باقر(ع) مى‏رسيدند، كوچك مى‏شدند و بقدرى نزد حضرت كوچك مى‏شدند كه نديدم نزد هيچكس ديگر كوچك شوند. حكم بن عقبه با آن همه بزرگى كه در نظر مردم داشت، در خدمت حضرت باقر(ع) مانند كودكى بود كه در حضور آموزگارش نشسته باشد، محمد بن مسلم مى‏گويد: چيزى به خاطرم نيامد مگر آنكه از حضرت باقر(ع) پرسش نمودم و به اندازه سى هزار حديث از آن حضرت پرسيدم، هميشه بياد خدا بود، فرزندش حضرت صادق(ع) مى‏فرمايد: (پدرم بسيار ذكر خدا مى‏كرد من همراهش بوده و او هميشه تسبيح خدا مى‏نمود و هرچند با مردم حرف مى‏زد از ياد خدا غافل نمى‏گرديد).
عبادت و پارسائىاش بسيار بود و اشك از چشمانش جارى مى‏شد.
امام ششم:
امام جعفر صادق، فرزند امام محمد باقر(ع) مادرش فاطمه (ام فروه) بود. در روز جمعه هفده‏هم ربيع‏الاول مصادف با روزى كه پيغمبر(ص) به دنيا آمد، در سال هشتاد و سه هجرى پا به دنيا نهاد و در روز بيست و پنجم شوال سال يكصد و چهل و هشت مسموم شده به درجه رفيعه شهادت نائل گرديد، سن مباركش شصت و پنج سال بود. دانش و فضيلت، فقاهت و حكمت، زهد و پارسائى، راستى و عدالت، نجابت و بزرگى سخاوت و شجاعت و ديگر صفات پسنديده در او بسيار و بىشمار بود: مرحوم شيخ مفيد (ره) مى‏فرمايد علما آنقدر كه از حضرت صادق(ع) روايت نموده‏اند از هيچ يك از اهل بيت روايت ننموده‏اند و راويان مورد اعتماد كه از آن حضرت حديث نقل كرده‏اند قريب چهار هزار نفرند، ابو حنيفه پيشواى فرقه حنيفه از اهل سنت، از شاگردان مكتب حضرت صادق(ع) بود، حضرت بقدرى پارسا بود كه خوراكش سركه و روغن زيتون بود و لباسش زبر و خشن بود و چه بسا لباس وصله‏دار مى‏پوشيد و خودش در باغ به كار مى‏پرداخت و عبادت و نماز بسيار مىنمود و خيلى از اوقات در نماز بيهوش مى‏شد. شبى هارون عباسى كسى را خدمت حضرت مى‏فرستد كه او را به منـزلش دعوت كند. قاصد مى‏گويد: وارد شدم ديدم حضرت تنها است و گونه خود را برخاك گذارده بطورى كه پشت دستها و صورت مباركش خاك آلود شده بود.
امام هفتم:
امام موسى بن جعفر(ع) ملقب به كاظم، مادرش حميده خاتون (مصفاه) در روز يكشنبه هفتم ماه صفر سال يكصدو بيست و هشت در (ابواء) كه منزلى است بين مكه و مدينه بدنيا آمد و در روز بيست و پنجم ماه رجب سال يكصدو هشتاد و سه پس از مدت چهارده سال كه از روى ظلم و بيداد زندانى شده بود، در زندان هارون عباسى به زهر سم مسموم و به درجه رفيعه شهادت نائل گرديد. مراسم غسل و كفن و دفن آن حضرت را فرزندش حضرت رضا(ع) عهده دار شد و در همين مرقد شريف در كاظمين به خاك سپرده شد.
دانشمندترين، فاضلترين، سخاوتمندترين، و شجاعترين مردم زمان خود بود، خوشرفتار و نيك اخلاق بود، فضل و دانش او بر همه آشكار و بزرگ مقام و بلند منزلت بود، عبادتش بسيار و سجده‏هايش طولانى و آنقدر غضب خود را فرو مى‏نشاند كه او را كاظم (فرو نشاننده) ناميدند و آنقدر صالح بود كه به او (العبد الصالح) مى‏گفتند.
دانش او در علوم مختلفه بسيار بود و بر همگى اقران خود برترى داشت، حديث مشهور (بريهه) بزرگ مسيحيان نمونه‏اى بارز از دانش آن حضرت است و پس از آنكه حضرت او را محكوم ساخت اسلام اختيار كرده مسلمان خوبى شد.
در سخاوت آن حضرت گفته‏اند: هنگامى كه مستمندى از حضرت درخواست يك صد درهم مى‏نمايد امام(ع) براى اين كه ميزان معلومات او را بدست آورد، چند مسئله از او سؤال مى‏كند و چون خوب جواب مى‏دهد دو هزار درهم به او مى‏بخشد، در قرآن خواندن از همه مردم خوش صداتر و در عبادت و قرائت و قرآن از همگى كوشاتر بود و سجده‏اش بيشتر از همه طول مى‏كشيد و در گريه و تضرع بدرگاه الهى بر همه پيشى داشت تا آنجا كه در زندان بحالت سجده از دنيا رفت.
امام هشتم:
امام على بن موسى الرضا(ع)، مادرش نجمه خاتون، در روز جمعه يازدهم ذيقعده سال صدو چهل و هشت (هـ.ق) در مدينه منوره بدنيا آمد، و در روز آخر ماه صفر سال دويست و سه با زهر مسموم و شهيد گرديد.
مراسم غسل و كفن و دفن حضرتش را فرزندش حضرت جواد(ع) عهده دار شد و در بارگاه فعلى در خراسان به خاك سپرده شد. دانش و فضيلت، نجابت و سخاوت، نيك خلقى و فروتنى و عبادات آن حضرت مشهور و نيازى به گفتن ندارد، مامون خليفه عباسى از حضرتش درخواست كرد كه بجاى وى خلافت اسلامى را عهده دار شود ولى حضرت مقام خلافت را نپذيرفت زيرا از نيرنگ مامون در اين پيشنهاد با خبر بود و چون حضرت رضا(ع) خلافت را نپذيرفت، مامون حضرت را ناچار ساخت كه ولايت عهدى را قبول كند حضرت به شرطى به اين پيشنهاد تن در داد كه در امور مملكت و شئون دولت دخالتى نكند.
مامون گاه و بيگاه مجالسى براى مناظره ترتيب مى‏داد كه در اين مجالس امام رضا(ع) شركت مى‏فرمود و دانش فراوان او در باره اديان و مذاهب، همگى را به اعجاب و تحسين وا مى‏داشت.
حضرت رضا(ع) در عبادات كوشش فراوان داشت و بيشتر شبها را به عبادت سپرى مى‏كرد و چه بسيار از اوقات كه در هر سه روز يكدفعه تمام قرآن را مى‏خواند و خيلى اوقات در شبانه روز هزار ركعت نماز مى‏خواند و گاهى ساعتها سر بسجود مى‏نهاد و با خداى خود راز و نياز مى‏كرد، روزه بسيار مى‏گرفت و داراى بخشش فراوان بود و صدقات خود را پنهانى، بخصوص در شبهاى تاريك به مستمندان مى‏رسانيد در آداب معاشرت آنقدر وارد بود كه هيچگاه كسى را با زبان نيآزرد در سخن گفتن دچار اشتباه نمى‏شد و اگر در مجلسى كسانى اطراف او بودند تكيه نمى‏نمود، هيچگاه به صداى بلند نمى‏خنديد و در انظار مردم آب دهان نمىا‏نداخت.
وقتى سفره گسترده مى‏شد همه اهل خانه حتى نوكران را احضار مى‏فرمود و با آنان در سر يك سفره غذا مى‏خورد.
امام نهم:
امام محمد جواد فرزند على بن موسى الرضا(ع)، مادرش سبيكه خاتون، در روز دهم ماه رجب سال يكصدو نود و پنج هجرى در مدينه منوره به دنيا آمد و در روز آخر ذيقعده سال دويست و بيست با زهر مسموم و شهيد گرديد. بدن مباركش در كنار قبر جدش حضرت موسى بن جعفر(ع) در كاظمين همين جايگاه فعلى به خاك سپرده شد.
در زمان خود دانشمندترين و فاضلترين و سخاوتمندترين و خوش مجلس‏ترين و خوش اخلاق‏ترين و فصيح‏ترين مردم بود و هرگاه سوار مى‏شد يك كيسه طلا و نقره همراه خود بر مى‏داشت و هيچيك از درخواست‏كنندگان را رد نمى‏نمود و هركس از عموزاده‏هايش از او درخواست چيزى مى‏كرد كمتر از پنجاه دينار باو نمى‏داد و هركس از عمه زاده‏هايش از او چيزى مى‏خواست كمتر از بيست و پنج دينار باو نمى‏داد از نمونه‏هاى بارزى كه دانش فراوان حضرتش را بر مردم ثابت كرد اين بود كه: يكسال پس از اعمال حج هشتاد نفر از دانشمندان ممالك مختلف گرد او جمع شدند و از مسائل گوناگون پرسش نمودند، حضرت نيز به همگى جواب فرمودند از چيزهائى كه بسيار شگفت‏انگيز بود اينكه: در سن نه سالگى مردم بسيارى گرد او جمع شدند و در يك مجلس از او سى هزار پرسش كردند و همه را بدون درنگ و بى‏غلط جواب دادند. ولى اين قبيل كارها از خاندان وحى و قرآن به دور نيست، خليفه وقت پس از آنكه بارها حضرت را با پرسشهاى بزرگى امتحان كرد و همه را جواب فرمود، دختر خود را به عقد او در آورد.
امام دهم:
امام على النقى فرزند امام محمد جواد(ع) و مادرش سمانه خاتون است، در روز پانزدهم ماه ذيحجه يا دوم رجب سال دويست و دوازده (هجرى) در مدينه منوره به دنيا آمد و در روز دو شنبه سوم ماه رجب، سال دويست و پنجاه و چهار در سامراء (با زهر سم مسموم و به درجه شهادت نائل گرديد) و در همان سامراء در جايگاه كنونى به خاك سپرده شد.
او با فضيلت‏ترين، دانشمندترين و سخى‏ترين و خوش زبانترين و عابدترين و خوش ذات‏ترين و خوش اخلاق‏ترين مردم زمان خود بود. (اربلى) ضمن داستانى در باره سخاوت حضرت اين روايت را نقل كرده است كه: خليفه سى هزار درهم براى آن حضرت فرستاد، حضرت همه را به يك عرب بيابانى كه مقروض بود بخشيد و به او گفت: با اين پول قرض خود را مى‏پردازى و بقيه را صرف خانواده‏ات مى‏كنى و مرا از اين مقدار كم معذور مى‏دارى. مرد عرب عرض كرد: اى پسر رسول خدا آرزوى من كمتر از سه درهم بود ولى خدا بهتر مى‏داند كه رسالت خود را درچه خاندانى قرار دهد مرد عرب با شادى بسيار پول را گرفت و رفت.
امام يازدهم:
امام حسن عسكرى فرزند امام على النقى(ع) مادرش (جده) در روز دو شنبه دهم ربيع‏الثانى سال دويست و سى و دو هجرى به دنيا آمد و در روز جمعه هشتم ربيع‏الاول سال دويست و شصت با زهر مسموم و به شهادت نائل گرديد.
مراسم غسل و كفن و دفن آن حضرت را فرزند برومندش امام زمان(عج) عهده دار شد و در جوار پدرش در سامراء در بارگاه كنونى به خاك سپرده شد. فضيلت و دانش، شرف و نجابت، بزرگى و عبادت فروتنى و مكارم اخلاق آن حضرت بر كسى پوشيده نيست.
بسيار خوش اندام و زيبا چهره و با آن كمى سن داراى ابهت و عظمت خاصى بود و در اخلاق عينا به پيغمبر(ص) مى‏ماند، در باره كرم آن حضرت از اسمعيل روايتى رسيده است كه مى‏گويد: در سر راه حضرت نشستم هنگامى كه از جانب من عبور مى‏كرد برايش سوگند ياد كردم و اظهار نياز نمودم حضرت فرمود: آيا به دروغ بخدا سوگند مى‏خورى در حالتى كه دويست دينار پنهان كرده‏اى؟! اين گفتار من براى آن نيست كه تو را از بخشش خود محروم كنم. غلام من! آنچه با خود دارى به او ده، سپس غلام حضرت يكصد دينار به من داد.
مرد ديگرى كه به پانصد درهم نيازمند است چون آوازه سخاوت و بخشش آن حضرت را مى‏شنود، بخدمتش مى‏رسد حضرت پانصد و سه درهم به او مى‏دهد و مسيحيان آن زمان همگى گواهى مى‏دادند كه اين حضرت در فضيلت و دانش و اعجاز مانند مسيح است داراى هيبت و ابهت بود و در عبادت كوشا و اغلب شب زنده دار بود.
امام دوازدهم:
امام زمان: مهدى، محمد بن حسن عسكرى(ع) مادرش: نرجس خاتون و در شب نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجرى در شهر سامرا بدنيا آمده است. امام زمان: (عج) آخرين حجت خدا در روى زمين و آخرين جانشين پيامبر اسلام و دوازدهمين امام مسلمانان مى‏باشد، خداوند به اراده خود عمر حضرتش را طولانى نمود و از نظرها پنهان شد تا در آخرالزمان ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد نمايد پس از آنكه از ظلم و ستم پر شده باشد.پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بما خبر داده‏اند كه: مهدى موعود، زنده و پاينده است تا آنروز كه ظاهر گردد و سراسر گيتى را به تصرف درآورده و در آن دادگرى را گسترش دهد و كاخهاى ستم را واژگون سازد (تا خداوند دين اسلام را بر اديان عالم پيروز گرداند گرچه بر مشركان ناگوار آيد(9).بار پروردگارا! در ظهورش شتاب كن و ما را از ياوران و دوستانش قرار بده، و چون امام زمان (عج) در خانه خود از انظار پنهان شد، مسلمانان محل غيبت آن حضرت را در سامراء زيارتگاه خود قرار داده كه اكنون آنجا به سرداب غيبت مشهور است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید