بخشی از مقاله
سوره انبیا
اَنْبياء، بيستويكمين سورة قرآن مجيد، داراي 7 واحد موضوعى (ركوع)، 112 (يا 111) آيه، 168 ،1كلمه و 870 ،4 حرف.
نام 14 تن از انبياي عظام در اين سوره آمده است و اطلاق نام انبياء بر اين سوره از همين روست (نك: فيروزآبادي، 1/317؛ بقاعى، 12/378). در ترتيب تلاوت، پنجمين سوره از «سُوَر مِئين» است، يعنى سورههاي بيش و كم صد آيهاي (نك: اندرابى، گ 40 الف؛ سيوطى، الاتقان...، 1/221) كه پس از سورة طه و پيش از سورة حج قرار گرفته است
. در ترتيب نزول مشهور، هفتاد و سومين سوره است كه پس از سورة ابراهيم و پيش از سورة مؤمنون نازل شده است (ابن جوزي، 125؛ دروزه، 1/15). در ديگر روايات اسلامى در باب ترتيب نزول نيز، غالباً رديفهاي 70، 71 و 72 را به اين سوره اختصاص دادهاند (نك: طبرسى، 5/405؛ خازن، 1/8؛ سيوطى، همان، 1/40-43؛ راميار، 672).
با توجه به تعريف سورههاي نازل شده در «مرحلة مكّىِ ختامى» (نك: صالح، 209)، به نظر مىرسد كه سورة انبياء نيز مانند سورة ابراهيم (ه م) از سورههاي نازل شده در اين مرحله باشد. با اينهمه، بنابر سخن منسوب به ابن مسعود، اين سوره و 4 سورة ديگر پيش از آن، در سالهاي نخستين مكه نازل شده، و به آنها «العِتاقُ الاوَل» مىگفتهاند (ابن كثير، 4/551؛ بخاري، 5/223؛ راميار، 597؛ نيز نك: ه د، اسراء، سوره).
سورة انبياء از جمله سورههاي قرآنى است كه با يك جملة خبري آغاز شده است (نك: سيوطى، همان، 3/362) و جملة آغازين آن: «اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ»، با سر آغاز سورة قمر: «اِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ» همانند است. از اينرو، در هر دو سوره، به خصوص در آغاز آن دو، لحن بيان، قاطع (قطب، 4/2366، 6/3424)، و برعكس، در هر دو سوره، آهنگ آيات پايانى آرام است (انبياء/21/105-112؛ قمر/54/54 - 55). مضامين مطلع اين دو سوره هماهنگ و همگونند (انبياء/21/1-10؛ قمر/54/1- 8). داستان حضرت نوح (ع) و حضرت لوط (ع) در هر دو سوره آمده است (انبياء/21/74-77؛
قمر/54/9-16، 33-39). در سورة انبياء سرگذشت ديگر پيامبران و قومهاي ايشان تفصيلى است از آنچه دربارة ديگر اقوام در سورة قمر آمده است. مقصود اصلى و محور موضوعىِ سورة انبياء نيز، مانند سورة قمر، تهديد مكذبين و ستيزندگان با رسولان الهى است كه در سورة قمر با تكية بيشتر بر سرگذشت عاد و ثمود (نك: قمر/54/18-32) و در سورة انبياء، بيشتر با تكيه بر سرگذشت ديگر اقوام و پيامبرانشان تبيين گرديده است.
سورة انبياء، با مقدمهاي مشتمل بر تهديد شديد كُفّار (آيات 1 - 4) آغاز مىگردد، اعتراضات واهى و ناسنجيدة آنان، و عنوانهاي نابخردانهاي را كه به پيامبر اكرم(ص) نسبت مىدادند، يكايك گزارش مىكند و تأكيد دارد بر اينكه نظام رسالت پيامبران الهى همواره بر همين نسق بوده است و پيامبريِ حضرت ختمى مرتبت (ص) نيز خارج از آن نظام نيست (آيات 5 - 10). غافلگير شدن دشمنان خدا و ستيزندگان با پيامبر را در برابر عذاب الهى مجسّم مىگرداند
(آيات 11- 15)؛ سپس نظام متقَن و محكم جهان آفرينش را وصف مىكند و استقامت نظام هستى را در جهت تثبيت قانون پيروزي هميشگى حق بر باطل تشريح مىكند (آيات 16-20)؛ آنگاه به بيان توحيد و تفهيم آن در قالب ردّ و پاسخ به ايرادهاي مشركان مىپردازد و ضمن تصريح بر پيوستگى مبدأ و معاد، بر فانى بودن جهان و جهانيان تأكيد دارد (آيات 21- 35)؛ نيز نحوة برخورد عموم مخالفان با پيامبران خدا را توضيح مىدهد و در اثنا و پايان آن، پياپى مخالفان پيامبراكرم (ص) را انذار و تهديد مىكند
(آيات36-47)؛همچنين بهطور مختصر از حضرتموسىو هارون(ع) و كتاب و معجزات آن دو ياد مىكند (آيات 48 و 49) و به مناسبت، به نزول قرآن كريم بر پيغمبر اكرم (ص) اشاره دارد (آية 50)؛ آنگاه به سرگذشت حضرت ابراهيم (ع) مىپردازد و داستان گفت و گوي آن حضرت را در نوجوانى با آزر، به تفصيل مىآورد (آيات 51 -56) و به دنبال آن، ماجراي بتشكنى ابراهيم(ع) را كه به افكنده شدن وي در آتش، و البته نجات آن حضرت به قدرت و اعجاز الهى انجاميد، حكايت مىكند
(آيات 57 -73)؛ با اشاره بر داستان حضرت لوط (ع) و سپس بر داستان حضرت نوح (ع)، آنگاه به داستان حضرت داوود و سليمان (ع) و سپس حضرت ايوب (ع) مىپردازد (آيات 74-84)؛ همچنين اسماعيل، ادريس و ذوالكفل(ع) را مىستايد (آيات 85 و 86) و به داستان ذوالنون (= يونس) (آيات 87 و 88) و داستان حضرت زكريا (ع) و حضرت مريم (ع) اشاره مىكند (آيات 89 - 91)؛ و سرانجام به نتيجهگيري از آن مجموعة سرگذشتها مىرسد كه خداوند متعال همگان را «امت واحده» قرار داده است،
اما همواره مردمان به شيوههاي گوناگون، اين وحدت را از هم پاشيدهاند (آيات، 92 و 93)؛ براي شدت بخشيدن به تهديد كافران، ظهور يأجوج و مأجوج را كه از «اشراط الساعه» است، مطرح مىكند (آيات 94-97)؛ بر بُتها و خدايان دروغين مشركان سخت مىتازد و آنها را با پرستندگانشان يكجا به آتش دوزخ حوالت مىدهد
(آيات 98-100)، اما در برابر، آنانكه مشمول رحمت الهى هستند، از دوزخ به دور خواهند ماند و در روز قيامت محزون و غمگين نخواهند بود (آيات 101-103)؛ حادثة پر هيبت درهم پيچيده شدن طومار آسمانها را در آستانة قيام قيامت با تعبيراتى سهمگين عنوان مىكند (آية 104)؛ و آنگاه سوره با خاتمهاي آهنگين، با اين نويد جانبخش پايان مىپذيرد كه به يقين وراثت زمين از آن صالحان خواهد بود و حكومت عدل و صلاح بر سراسر جهان گسترده خواهد شد. آنگاه به پيامبر اكرم(ص) دلداري مىدهد و سفارش مىكند كه دست از كافران بشويد و آنان را به خداي رحمان واگذارد (آيات 105-112).
سياق مفاهيمى از سورة انبياء با سورة پيش از آن (طه) بسيار نزديك است (نك: طبرسى، 4/38؛ سيوطى، تناسق...، 103؛ نيز نك: قطب، 4/2366)، مانند هماهنگى مضامين مقدمة اين دو سوره (طه/20/2- 8؛ انبياء/21/1-10)؛ شرح چگونگى بعثت حضرت موسى و هارون (ع) و داستان آندو، نخست با فرعون و فرعونيان (طه/20/9-76) و سپس با بنى اسرائيل و سامري (طه/20/77- 98) كه اجمال همين داستان را در سورة انبياء (21/48-49) تفصيل مىدهد.
آية مشهور «وَ لَقَد كَتَبْنا فى الزَّبورِ مِن بَعْدِ الذَّكْرِ اَنَّ الاْرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحونَ» كه تفسير مفهومى و مصداقى آن همواره معرض آراء مفسران بوده (نك: طبري، 17/81 -82؛ طبرسى، 3/66 -67)، در اين سوره واقع شده است (21/105). اين آيه از جمله آياتى است كه در روايات شيعى، بهظهور مهدي موعود (ع) و فراگير شدن عدل و قسط در سراسر جهان تأويل شده است (نك: طبرسى، همانجا؛ بحرانى، 3/75؛ حويزي، 3/464- 465؛ طباطبايى، 14/369).
در باب فضيلت قرائت سورة انبياء و خواص آن روايات متعددي از محدثان شيعى و سنى رسيده است (يافعى، 92-93؛ طبرسى، 4/38؛ بحرانى، 3/51؛ قس: فيروزآبادي، 1/322). طرح نماز مخصوصى نيز تؤم با قرائت اين سوره پيشنهاد شده است (يافعى، 93-94). همچنين دعاي حضرت يونس(ع) «لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» را كه در اين سوره آمده است (21/87)، به موجب روايتى از پيامبر اكرم(ص) اسم اعظم تلقى كردهاند (يافعى، 93).
مآخذ: ابن جوزي، عبدالرحمان، فنون الافنان، بهكوشش محمد ابراهيم سليم، قاهره، 1408ق/1988م؛ ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن، بيروت، 1389ق/1970م؛ اندرابى، احمد، الايضاح فى القراءات، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز؛ بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، بيروت، 1403ق/1983م؛ بخاري، محمد، صحيح، استانبول، 1315ق؛ بقاعى، ابراهيم، نظم الدرر، حيدرآباد دكن، 1398ق/1978م؛ حويزي، عبدعلى، تفسير نور الثقلين، بهكوشش هاشم رسولى محلاتى، قم، 1385ق؛ خازن، على، لباب التأويل، بيروت، دارالمعرفه؛ دروزه، محمد عزت، التفسير الحديث، قاهره، 1381ق/1962م؛ راميار، محمود، تاريخ قرآن، تهران، 1362ش؛ سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، بهكوشش محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1387ق/1967م؛ همو، تناسق الدرر، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، بيروت، 1406ق/1986م؛ صالح، صبحى، مباحث فى علوم القرآن، بيروت، 1985م؛ طباطبايى، محمدحسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، تهران،1389ق؛ طبرسى، فضل، مجمعالبيان، صيدا، 1354-1356ق/ 1935-1937م؛ طبري، تفسير؛ فيروزآبادي، محمد، بصائر ذوي التمييز، بهكوشش محمدعلى نجار، قاهره، 1383ق؛ قرآن مجيد؛ قطب، سيد، فى ظلال القرآن، بيروت، 1402ق/1982م؛ يافعى، عبدالله، الدر النظيم، قاهره، مكتبة عبدالحميد احمد حنفى.
محمدعلى لسانىفشاركى
سرگذشت قوم ثمود
قوم ثمود مردماني بودند كه پس از قوم عاد در منطقه اي ميان شام و حجاز ميزيستند. حضرت صالح پيامبري بود كه خداوند براي هدايت قوم ثمود برگزيد.
والى ثمود اخاهم صالحا----- ما به سوى قوم ثمودبرادرشان صالح را فرستاديم .
حضرت صالح قوم خويش را به عبادت و بندگي پروردگار جهانيان دعوت مي نمود.
قال يا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره---- گـفت : اى قوم من ! خدا را پرستش كنيد كه هيچ معبودى براى شما جز اونيست .
مردمان قوم صالح(ع) مردماني تنومند و قوي بنيان بودند كه به عمران و آبادي شهر و ديار خويش رو آورده بودند و از امكانات زميني به ميزان كافي بهره مند بودند.
پيامبر صالح با بيان اينكه خداوند واحد اين نعمتها و امكانات را در اختيار شما قرار داده، از قوم گمراه خود مي خواست كه به سپاس اين نعمتها به خداوند ايمان بياورند.
(او كسى است كه ) عمران و آبادى زمين را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختيارتان قرار داد--- واستعمركم فيها
فاستغفروه ثم توبوا اليه ان ربى قريب مجيب --- اكنون كه چنين است , از گناهان خود توبه كنيد و به سوى خدا بازگرديد كه پروردگار من به بـنـدگـان خود نزديك است و درخواست آنها را اجابت مى كند
مردمان قوم صالح كه به نافرماني خود مي افزودند با مجادله با حضرت پرداخته و او را به دليل نكوهش خدايانشان مورد سرزنش قرار دادند و گفتند:
اتنهينا ان نعبد ما يعبد آباؤنا---- راستى تو مى خواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مى پرستيدند نهى كنى ؟
امـا ايـن پـيـامـبر بزرگ الهى بدون آن كه از هدايت آنها مايوس گردد, با متانت خاص خودش چنين پاسخ گفت :
قال يا قوم اريتم ان كنت على بينة من ربى وآتينى منه رحمة---- اى قوم من ! ببينيد اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم , و رحمتى از جانب خود به من داده بـاشـدآيـا مى توانم رسالت الهى راابلاغ نكنم و با انحرافات و زشتيها نجنگم ؟!
سپس براى نشان دادن معجزه و نشانه اى بر حقانيت دعوتش ازطريق كارهايى كه از قدرت انـسان بيرون است و تنها به قدرت پروردگار متكى است وارد شد و به آنها گفت :
ويا قوم هذه ناقة اللّه لكم---- اى قوم من ! اين ناقه پروردگار براى شما,آيت و نشانه اى است
فذروهاتاكل فى ارض اللّه--- آن را رها كنيد كه در زمين خدا از مراتع و علفهاى بيابان بخورد
ولا تمسوها بسؤ فياخذكم عذاب قريب ---- و هرگز آزارى به آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب نزديك الهى شما را فراخواهد گرفت .
با وجود تاكيدات فراواني كه پيامبر صالح نمود متاسفانه برخي از گمراهان قوم صالح كه مانع از هدايت قوم ثمود مي شدند تصميم به قتل ناقه صالح گرفتند و آنرا از پاي درآوردند.
سپس، صالح(ع) پس از سركشى و عصيان قوم و از ميان بردن ناقه كه معجزه الهي بود، به آنها اخطار كرد و گفت :
فقال تمتعوا فى داركم ثلثة ايام---- سه روز تمام در خانه هاى خود از هر نعمتى مى خواهيد متلذذ و بهره مند شويد--- و بدانيد پس از اين سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسيد
پس فرمان الهي سر رسيد و اين ظالمان را صيحه الهي فرو گرفت و تنها مومنين نجات يافتند.
واخذ الذين ظلموا الصيحة فاصبحوا فى ديارهم جاثمين
ولـى ظـالـمـان را صـيحه آسمانى فرو گرفت , و آن چنان اين صيحه سخت و سنگين و وحـشتناك بود كه بر اثر آن همگى آنان در خانه هاى خود به زمين افتادند و مردند .
و آن چنان مردند و نابود شدند و آثارشان بر باد رفت كه : گويى هرگزدر آن سرزمين ساكن نبودند.
كان لم يغنوا فيها
نظرات ( 18 نظر ) لينک يكشنبه، 16 بهمن، 1384 - محي الدين جعفري
داستان عبرت انگيز قوم هود
در سرزمين يمن قومي مي زيستند كه بت پرست بوده و كفران نعمات الهي را امري عادي بر مي شمردند. اين قوم مردماني نيرومند داشت كه از قواي جسماني زيادي برخوردار بودند. در ميان ايشان پيامبري زندگي مي كرد كه "هود" نام داشت. هود(ع) به منظور هدايت ايشان مي گفت:
قال يا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره افلا تتقون .
اى قوم من ! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى براى شما غير او نيست , آيا پرهيزگارى را پيشه نمى كنيد.
اما گنهكاران قوم هود با گستاخي تمام او را به دروغ گوئي متهم مي نمودند و به حضرت هود مي گفتند:
قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنريك فى سفاهة وانا لنظنك من الكاذبين
اشراف كافر قوم او گـفـتـند ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مى بينيم و گمان مى كنيم تو از دروغگويان باشى.
هود(ع) نيز به دفاع از خود مي پرداخت و ضمن دعوت ايشان به ايمان مي فرمود:
ابلغكم رسالا ت ربى وانا لكم ناصح امين
رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم ; و من خيرخواه امينى براى شما هستم
همچنين هود(ع) براي يادآوري نعمات الهي جانشيني ايشان را از نسل نوح بيان مي فرمود و همچون ديگر پيامبران به هر طريق ممكن سعي در هدايت قوم خويش داشت. اما متاسفانه قوم لجوج هود ضمن مخالفت با او به پرستش آنچه از نياكانشان مرسوم بود اصرار مي ورزيدند، و نهايتا به هود(ع) گفتند:
فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين
اگر راست مى گويى (و عذابها و مجازاتهايى راكه به ما وعده مى دهى حقيقت دارد) هـر چـه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما رامحو و نابودن كن
حضرت هود نيز پس از نوميدي از ايمان آوردن كافرين به ايشان گفت:
قال قد وقع عليكم من ربكم رجس وغضب
اكنون كه چنين است بدانيد عـذاب و كـيـفـر خـشم خدا بر شما مسلما واقع خواهد شد
و پس از تذكراتي مجدد افزود:
فـانـتـظـروا انـى مـعكم من المنتظرين
اكـنون كه چنين است شما در انتظار بمانيد من هم با شما انتظارمى كشم
خداوند نيز پس از اتمام حجت هود(ع) به آنچه كه مردمان گمراه قوم هود خواسته بودند جامه عمل پوشانيد و بر آنان عذابي سخت نازل فرمود.
فانجيناه والذين معه برحمة منا وقطعنا دابرالذين كذبوا بياتنا وما كانوا مؤمنين
ما هود و كـسـانـى را كـه با او بودند به لطف و رحمت خود, رهايى بخشيديم , و ريشه كسانى كه آيات ما را تـكذيب كردند و حاضر نبودند در برابر حق تسليم شوند, قطع و نابود ساختيم .
نظرات ( نظر بدين ) لينک سه شنبه، 4 بهمن، 1384 - محي الدين جعفري
ماجراى اصحاب كهف
در سده هاي اوليه دين مسيح گـروهى از جوانان مومن كه در يك زندگى تجملاتي در ميان انواع ناز و نعمت به سـر مى بردند, براى حفظ عقيده خود به همه اين نعمتهاي دنيوي پشت پا زدند, و بـه غارى از كوه پناه بردند.
خداوند مي فرمايد:
"اذ اوى الفتية الى الكهف "- "زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند"
قرآن در 14 آيه به شرح تفصيلي اصحاب كهف پرداخته است.
"نحن نقص عليك نباهم بالحق "- "ما داستان آنها رابحق براى تو بازگو مى كنيم "
"انهم فتية آمنوا بربهم وزدناهم هدى "-"آنـهـا جـوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم "
از آيـات قـرآن اينچنين بر مي آيد كه اصحاب كـهـف در زماني مى زيستند كه بت پرستى و كفر, آنها رااحاطه كرده بود و يك حكومت ظالم ستمگر بر آنان حكمراني مي كرده است.اما اين گروه از جوانمردان كه به گمراهي ايشان پى بردند تصميم بر قيام گرفتند و راه هجرت پيش گرفتند.
و لذا با خود به مشورت پرداخته با يكديگر تصميم گرفتند كه كناره گيري كرده و به غار پناه برند.
در قرآن به زيبائي به توصيف محل زيست آنان در غار اشاره كرده و شواهدي را از آن غار بيان داشته است. همچنين در برخي آيات به چگونگي خواب آنان اشاره شده است.
"وترى الشمس اذا طلعت تزاورعن كهفهم ذات اليمين واذا غربت تقرضهم ذات الشمال "
"و (اگردر آنجا بودى ) خورشيد را مى ديدى كه به هنگام طلوع به سمت راست غارشان متمايل مى گردد و به هنگام غروب به سمت چپ"
از اين آيه بر مي آيد كه دهـانـه غـار رو بـه شـمال باز مي شده است و از نور غير مستقيم برخوردار بوده اند.
در مورد خواب آنها نيز مي فرمايد كه اگر به آنان مي نگريستي , "خيال مى كردى آنها بيدارند, در حالى كه در خواب فرورفته بودند" "وتحسبهم ايقاظا وهم رقود"
و نيز مي فرمايد:
"ونقلبهم ذات اليمين وذات الشمال "- "آنها را به سمت راست و چپ مى گردانديم "
"وكلبهم باسط ذراعيه بالوصيد".- "و سـگ آنـهـا دسـتهاى خود را بر دهانه غار گشوده بودو نگهبانى مى كرد"
خواب اصحاب كهف بر طبق آيات قران 309 سال به طول انجاميد.خداوند خواب ايشان را مشابه مرگ مي داند.
وقتي از خواب سنگين بلند شدند نمي دانستند چقدر در خواب بوده اند.ولـى بـه هر حال سخت احساس گرسنگى و نياز به غذا مى كردند . لذا تصميم گرفتند با سكه هائي كه دارند به شهر روند و مقداري غذا و نان تهيه نمايند. و تاكيد نمودند مبادا كسي از حضورشان متوجه شود.
وقتي كه يكي از آنان براي تهيه غذا به شهر وارد شد، با تغييرات زيادي برخورد نمود كه بسيار برايش عجيب مي نمود. وقتي كه سكه خود را به فروشنده اي داد ، متوجه شدند كه سكه به 300 سال قبل مربوط مي شود. و آنزمان بود كه او نيز متوجه شد كه او ويارانش در چه خواب عميق وطولانى فرورفته بودند.
آن فرد به سرعت به غار بازگشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت , همگى در تـعـجـب عميق فرو رفتند, و تحمل اين زندگى براى آنها سخت و دشوار بود و از خدا خواستند كه جان آنان را بگيرد.
بدين ترتيب خداوند قدرت و عظمت خود را بار ديگر به همه تاريخ نشان داد. مردماني كه از اين قضيه آگاه شده بودند و ايشان را ملاقات كردند به نشانه احترام به اين بندگان برگزيده خداوند بر جايگاه آنان در محل غار، مسجدي را بنا نمودند.
نظرات ( 6 نظر ) لينک شنبه، 24 دى، 1384 - محي الدين جعفري
داستان حضرت نوح(ع)
داستان حضرت نوح از قديمترين داستانهاي پيامبران و امتهاي گذشته است. قوم نوح به پرستش خدايان ساختگي روي آورده بودند و حضرت نوح بارها و بارها سعي در آگاه نمودن آنان كرده بود ولي هر بار او را تكذيب مي نمودند و به بهانه هاي مختلف كه اوبشري همچون ديگر انسانهاست از وي نافرماني مي كردند.
حضرت نوح با دعوت ايشان به انديشيدن در مورد هفت آسمان، پرتو افشاني خورشيد و نور ماه و نيز يادآوري نعمتهاي زمين از آنها مي خواست كه به خداي واحد ايمان آورند اما، آنان هر بار بيش از پيش خداوند را منكر شده و او را دروغگو انگاشتند و مي گفتند:
32 هود:
قالوا يـنوح قد جـدلتنا فاكثرت جدلنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصـدقين
گفتند: اي نوح براستي با ما مجادله كردي و چه مجادله دور و درازي هم با ما كردي و اگر راست ميگوئي هر چه به ما وعده مي دهي (هم اكنون بر سر ما) بياور.
آنگاه به نوح وحي شد كه از قوم تو جز كساني كه تاكنون ايمان آورده اند ايمان نخواهند آورد و از آنچه كرده اند اندوهگين مباش.