بخشی از مقاله
تعريف يادگيري
يادگيري عبارت است از فرايند تغييرات نسبتاً پايدار بالقوه فرد بر اثر تجربه. در تعريف فوق مفاهيمي وجود دارد كه براي درك بهتر آنها را تحليل ميكنيم.
1. مفهوم فرايند: يادگيري فرايند است چون بر اثر تعامل دائم فرد با محيط، هميشه و در همه جا به طور پيوسته و مستمر صورت ميگيرد.
2. مفهوم تغيير: يادگيري نوعي تغيير است كه در فرايند تجربه اتفاق ميافتد. بنابراين تغييرات ناشي از رشد و بلوغ يا استفاده از دارو يادگيري محسوب نميشود.
3. مفهوم نسبتاً پايدار: تغييرات حاصل از يادگيري نسبتاً پايدار ميباشند و رفتار موردي، لحظهاي و تصادفي يادگيري محسوب نميشوند.
4. مفهوم رفتار بالقوه: كاربرد رفتار بالقوه دليل تفاوت بين مفهوم يادگيري و عملكرد است. به عبارتي يادگيري تغييراتي است كه در ساخت ذهني ايجاد ميشود.
5. مفهوم تجربه: يعني تنها آن دسته از تغييرات رفتار را ميتوان يادگيري ناميد كه محصول تجربه، يعني تأثير متقابل فرد و محيط در يكديگر باشد.
عوامل مؤثر در يادگيري (قوانين يادگيري)
1. قانون آمادگي: به موجب اين قانون يادگيرنده بايد از نظر جسمي، عاطفي، ذهني، عقلي به اندازه كافي رشد كرده باشد تا بتواند آموختنيهاي معيني را فرا گيرد. مثلاً آموزش رنگها قبل از چهار سالگي براي كودك دشوار است.
2. قانون اثر: انسانها ميل دارند تجاربي كه مطلوب و رضايتبخش هستند بپذيرند و تكرار كنند و از آنهايي كه اثر ناخوشايند دارند اجتناب كنند. بنابراين در امر آموزش، معلم بايد دانشآموزان را ياري دهد تا از هر فعاليت يادگيري، نوعي رضايت شخصي احساس كنند و درسها را با ميل و رغبت ياد بگيرند.
3. قانون تمرين: به موجب اين قانون، تكرار و تمرين در يادگيري و دوام آن تأثير فراوان دارد. زيرا هر قدر انجام عملي بيشتر تكرار شود آن عمل زودتر به صورت مهارت و عادت درميآيد.
4. قانون تقدم: معمولاً نخستين خاطرات كلاس درس بيشتر در ذهن باقي ميماند. بنابراين نخستين روز تشكيل كلاس بايد رفتار و برخورد معلم با دانشآموز صحيح و منطقي باشد.
5. انون شدت: يك واقعه مهيج و جذاب، بيشتر از واقعهاي عامل و كسل كننده در ذهن باقي ميماند بنابراين معلم ميتواند با آوردن مثالها و نمونههاي زنده و با استفاده از فناوري آموزش و به فعاليت واداشتن دانشآموزان، حالتي پرتحرك و جذاب در كلاس ايجاد كند.
6. قانون عدم كاربرد: مهارت و دانشي كه به كار گرفته نشود، به تدريج و به ميزان زيادي فراموش خواهد شد. بنابراين معلم بايد شرايطي را تدارك ببيند تا دانشآموزان آموختههاي خود را به كار بگيرند.
موانع يادگيري
1. كسل كنندگي 2. پيچيدگي 3. آزردگي
4. ترس از شكست 5. نگراني از مسخره شدن 6. آموزش بيش از اندازه
7. عدم تمركز حواس 8. تنبلي 9. نقص بدني
10. كندذهني
شرايط مؤثر در يادگيري
انگيزه يادگيري
آگاهي از ناكافي بودن دانش و مهارتهاي كنوني
داشتن تصور روشن از دانش و مهارتهايي كه بايد كسب شود.
داشتن فرصت كافي براي تكرار
آگاهي از پيشرفت
داشتن وسايل و منابع مناسب براي يادگيري
ارتباط و اثر آن بر فرايند يادگيري و تدريس
تعريف ارتباط: ارتباط عبارت است از فرايند انتقال و تبادل افكار، انديشهها، احساسات و عقايد دو فرد يا بيشتر با استفاده از علايم و نمادهاي مناسب به منظور تحت تأثير قرار دادن، كنترل و هدايت يكديگر.
انواع روشهاي ارتباطي عبارت است از:
1. ارتباط ارادي و ارتباط غير ارادي: اگر ارتباطي با طرح و برنامهريزي قبلي و حساب شده باشد آن را ارتباط ارادي ميگويند و در غير اينصورت آن را ارتباط غيرارادي مينامند.
2. ارتباط رسمي و غير رسمي: ارتباط جمعي و ارتباطي كه در سازمانهاي اداري و آموزشي جهت ابلاغ آئيننامهها و مقررات با زيردستان برقرار ميگردد ارتباط رسمي ميباشد و ارتباط عادي بين افراد از نوع غير رسمي ميباشد.
3. ارتباط كلامي و ارتباط غيركلامي: اگر جريان ارتباط با رمزهاي كلامي مانند بحث و گفتگو همراه باشد ارتباط كلامي بوده و اگر با حركات دست و چشم، رنگ و صدا و غيره صورت گيرد غيركلامي است.
4. ارتباط مستقيم و ارتباط غيرمستقيم: ارتباط مستقيم ارتباطي است كه بدون واسطه بين شخص فرستنده و گيرنده پيام ايجاد ميشود. ارتباط غيرمستقيم ارتباطي است كه حالت چهره به چهره ندارد مانند ارتباط مؤلف با خوانندگان كتاب.
5. ارتباط فردي و ارتباط جمعي: ارتباط فردي يا خصوصي ارتباطي است كه معمولاً بين دو يا چند نفر به وقوع ميپيوندد و بيشتر حالت مستقيم و شخصي دارد ولي ارتباط جمعي ارتباط بين يك نفر با گروه كثيري ميباشد مانند سخنراني.
6. ارتباط يكطرفه و ارتباط دوطرفه: وقتي انتقال پيام از فرستنده شروع و به گيرنده ختم شود و گيرنده نسبت به مفاهيم پيام واكنشي به فرستنده نشان ندهد ارتباط يكطرفه است ولي اگر در ارتباط بازخورد وجود داشته باشد و فرستنده و گيرنده پيام متناوباً جاي خود را عوض ميكنند ارتباط دوطرفه است.
موانع ارتباطي
مهمترين اخلال كننده كه مانع برقراري ارتباط مطلوب در فعاليتهاي آموزشي ميشوند عبارتند از:
1. بحث شفاهي: انسان به طور خودكار در برابر محركهاي ناخوشايند حالت تدافعي به خود ميگيرد. بنابراين صداي يكنواخت معلم ممكن است باعث خستگي دانشآموزان شود. بنابراين معلمين براي جلوگيري از بروز اين مانع و براي تقويت و افزايش كارايي تدريس خود بايد علاوه بر علايم و نمادهاي شفاهي، از علايم غيركلامي و ديگر نشانهها نيز استفاده كنند.
2. جالب توجه نبودن پيام: انسان از ميان پيامهاي مختلف، آن دسته از پيامها را دريافت ميكند كه زمينه پذيرش آنها را دارد. به عبارت ديگر اگر پيام بر اساس زمينه علمي، علايق، انگيزهها و در يك كلام، بر اساس نياز فراگيران منتقل نشود به خوبي دريافت نخواهد شد. زيرا براي گيرنده پيام ارزش اطلاعات موجود در هر پيام بسته به جالب توجه بودن، تازه بودن و غيرقابل پيشبيني پيام است.
3. انتقال منفي: هنگامي كه با موضوع و مشكل جديدي مواجه ميشويم اگر درباره آن موضوع زمينه قبلي كافي نداشته باشيم سعي ميكنيم در ذهن خود از تجارب قبلي نزديك به آن براي درك مطلب جديد يا حل مشكل جديدي كمك بگيريم. حال اگر تجارب قبلي ما بتواند ما را در درك مطلب جديد ياري دهد (انتقال مثبت) صورت گرفته ولي اگر باعث سردرگمي و آشفتگي ما در حل مسئله شود و ما را به اشتباه اندازرد (انتقال منفي) صورت گرفته است.
4. رؤيايي شدن يا در خود فرو رفتن: در چنين حالتي شاگرد ناگهان از مدار ارتباط كلاس خارج و با يك حالت رؤيايي وارد تجارب شخصي خود ميشود. در واقع رؤيايي شدن يك وسيله تدافعي است كه شاگرد در برابر محيط خشك و بيروح كلاس از خود نشان ميدهد. اين حالت را ميتوان با افزايش سطح درك شاگرد و جذابيت موضوع و بكارگيري روشهاي مختلف ارتباطي به نحو زيادي كاهش داد.
5. عدم درك: لازم است معلم سعي كند مطلبي را كه به فراگيران خود ميآموزد در خور فهم و دركشان باشد تا فراگيران بتوانند ارتباط لازم را با او برقرار كنند.
6. عوامل فيزيكي نامناسب: لازم است محيط كلاس از نظر نور، راحتي صندلي، رنگ ديوارها، سردي و گرمي و ساير عوامل فيزيكي مناسب باشد يا حداقل ناراحت كننده نباشد.
تعريف تدريس
تدريس عبارت است از تعامل يا رفتار متقابل معلم و شاگرد، بر اساس طراحي منظم و هدفدار معلم براي ايجاد تغييرات در رفتار شاگرد. اين دو تعريف دو ويژگي براي تدريس مشخص ميكند.
1. وجود تعامل يا رابطه متقابل بين معلم و شاگرد.
2. هدفدار بودن فعاليتهاي معلم.
عوامل مؤثر در تدريس
ويژگي شخصيتي و علمي معلم } شامل 1. اقتدار طلب درسنگر، 2. رفاقت طلب درس نگر{
ويژگيهاي شاگردان و تأثير آن بر فرايند تدريس
تأثير برنامه و ساخت نظام آموزشي در فرايند تدريس
تأثير فضا و تجهيزات آموزشي در فرايند تدريس
هدف
هدف مرحله نهايي يك سلسله فعاليت مستمر است.
در تنظيم و تعيين هدفهاي آموزشي همواره بايد اصول زير را مد نظر قرار داد.
روش و وسيله بايد متناسب با هدف باشد.
هدف بايد انعطافپذير باشد.
هدف بايد فرد را به فعاليت برانگيزد.
هدف بايد متناسب با اوضاع، احوال و امكانات باشد.
هدف بايد قابل وصول باشد.
حيطههاي يادگيري
يادگيري در سه حيطه مهم زير اتفاق ميافتد.
1. حيطه شناختي و سطوح مختلف اين حيطه در شكل زير مشخص شده است.
حيطه شناختي به طور كلي به يادگيري مطالب و كسب و شناخت و معرفت درباره آنها مربوط ميشود.
1. دانش: يادگيري در اين سطح صرفاً جنبه حفظي دارد و هدف معلومات و اطلاعات است. مثلاً در تربيت بدني نمونه اين هدفها عبارتند از:
تعريف اصطلاحات فني يك رشته ورزشي
دانستن ابعاد زمينهاي ورزشي و قوانين و مقررات آنها
تشريح فنون و تاكتيكهاي بازي فوتبال
تشريح مواد غذايي گوناگون براي كسب نتايج بهتر در رشتههاي ورزشي
توصيف سيستمهاي انرژي و تأثير آنها بر مدت زمان فعاليت.
2. فهميدن (درك و فهم): يادگيري در اين سطح عبارت است از توانايي پي بردن به مفهوم يك مطلب و بيان آن با جملاتي كه شخص خودش ميسازد. نمونههاي اين سطح در تربيت بدني عبارت است از:
ترجمه يك مقاله يا يك متن انگليسي در مورد فوائد ورزش.
تبديل اطلاعات آماري ليگ برتر فوتبال در يك نمودار به بيان گفتاري و نوشتاري
تفسير تاكتيكهاي رايج در بازي فوتبال
توانايي تفسير علل تغييرات در مديريت يك فدراسيون
پيشبيني نتيجه يك بازي بسكتبال يا فوتبال بر اساس اطلاعات و شناخت اوليه از تيمهاي شركت كننده
تشخيص پيامدها و عواقب شكست تيم ملي فوتبال
3. به كار بستن (كاربرد): عبارت است از توانايي كاربرد اصول علمي، فرضيهها و ديگر مفاهيم انتزاعي در وضعيت و موقعيتي مناسب بدون آنكه از طرف علم راه حلي ارائه شود.
نمونهاي از هدفهاي شناختي در طبقه كاربرد عبارتند از:
توانايي كاربرد اصول تغذيه در آمادهسازي تيمهاي ورزشي
توانايي كاربرد اصطلاحات و مفاهيم علمي مربوط به يك برنامه بدنسازي در يك رشته ورزشي خاص
بكارگيري اصول روانشناسي در مربيگري
توانايي بكارگيري قوانين فيزيك و مكانيك براي كسب ركوردهاي بهتر در دوميداني
4. تجزيه و تحليل: در سطح تحليل، برشكستن مطلب و اجزاء تشكيل دهنده آن و يافتن روابط بين اجزاء و نحوه سازمان يافتن آنها تأكيد ميشود. بنابراين يادگيري در اين سطح مستلزم گذشتن از مراحل دانش، فهميدن و به كار بستن است.
توانايي تجزيه يك تكنيك واليبال مثلاً آبشار به مراحل اجراي آن شامل سه گام، پرش، ضربه، فرود.
توانايي تميز دادن يا جدا كردن سفسطههاي غيرمنطقي از استدلالهاي منطقي
توانايي تحليل روابط بين اجزاء تشكيل دهنده يك مطلب با يك مسئله و مشكل
توانايي شناخت واحدهاي تشكيل دهنده يك سازمان ورزشي
5. تركيب: تركيب عبارت است از به هم پيوستن عناصر و اجزاء به منظور تشكيل يك كل واحد. به عبارت ديگر تركيب مستلزم درهم آميختن دوباره قسمتي از تجارب گذشته با مطالب جديد و بازسازي آن به صورت يك كل تازه و نسبتاً انسجام يافته است. عمل تركيب به طور معمول با خلاقيت همراه است.
توانايي نوشتن داستان يا شعر
توانايي نوشتن يك برنامه آمادهسازي براي تيم فوتبال دانشگاه
توانايي طراحي ماشينهاي بدنسازي جديد
توانايي تهيه طرح درس مناسب براي آموزش درس تربيت بدني عمومي
كشف علل و عوامل مؤثر بر كمتجربگي دانشجويان
6. ارزشيابي: ارزشيابي عبارت است از داوري و قضاوت درباره انديشهها، كارها، روشها، براي مقصود يا هدفي معين. ارزشيابي و قضاوت عاليترين مرحله شناخت است.
توانايي ارزشيابي اثرات ورزش و فعاليتهاي بدني بر سلامت جامعه.
تصميمگيري ريشه فدراسيون فوتبال جهت به كارگيري يك مربي خارجي براي تيم ملي.
ارزشيابي: تصميمگيري، قضاوت يا انتخاب مبتني بر معيارها و ارزشها
تركيب: تركيب اجزاء براي تشكيل چيزي نو
تجزيه و تحليل: تجزيه كل به اجزاء تشكيل دهنده آن براي شناخت عناصر آن
كاربرد: بهكارگيري اطلاعات در موقعيتي متفاوت از آنچه عيناً آموخته و فهميده شده.
درك و فهم: تفسيرها، ترجمهها و خلاصههاي اطلاعات معين
دانش: بازشناسي: بازشناسي و يادآوري آموختهها
حيطه عاطفي
هدفهاي عاطفي شامل اهدافي است كه با نگرشها، عواطف، علايق و ارزشها سروكار دارند و محصول آموزهاش شناختي، مهارتي و تربيتي كه در محيط مدرسه، خانه و جامعه صورت ميگيرد و عامل اصلي در اين حيطه ميزان علاقه فرد به يك موضوع ميباشد.