بخشی از مقاله
نبوت( نياز انسان به پيامبران)
در جهان بينى الهى نياز انسان به پيامبر، ضرورتى است كه قابل ترديد نيست. اگر جهان هستى هدفى دارد و در مسير خود خط صحيحى را دنبال مىكند، بايد براى انسان هم كه جزيى از عالم است راهى روشن و دور از هرگونه خطا و انحراف وجود داشته باشد و اگر نباشد او وصله ناهمرنگ هستى خواهد بود.
اگر براى آفرينش انسان هدفى وجود دارد و بايد انسان به سعادت ابدى برسد، بدون داشتن طرحى كامل و جامع، اين هدف عملى نيست و انبيا براى تبيين چنين طرحى آمدهاند.
اگر انسان خطاكار است، هشدار دهنده مىخواهد و انبيا همان منذران و هشدار دهندگانند.
اگر انسان مسئول است و بايد در دادگاه عدل الهى پاسخگو باشد، ضرورى است كه بيان كنندهاى هم براى احكام و مسئوليتها وجود داشته باشد و پيامبران الهى براى اين امر آمدهاند.
اگر لازم است كه انسان خود را بسازد، بايد الگو و مدل داشته باشد و انبيا الگوى انسان كاملند.
اگر انسان بايد براى آينده خود فكر كند، بايد كسى هم باشد كه آينده را براى او تشريح كند.
در اين نوع تفسير و بينش است كه نقش انبيا براى كاروان انسانيّت روشن مىشود و چنين بينشى تنها در جهانبينى الهى است.
امّا در جهان بينى مادّى كه براى هستى راهى و هدفى معيّن نشده و انسان هم بدون طرح و نقشه قبلى ساخته شده و پس از چندى رو به نابودى مىرود، مسألهاى به نام نبوّت مطرح نيست.
بنابراين، مسأله نبوّت در متن زندگى ما و در خط اصلى قرار دارد، يعنى رسيدن به هدف انسانى و اسلامى كه تنها از يك راه ممكن است؛ راهى بدون شك و سهو، آن هم از منبع وحى و علم بى نهايت الهى كه به تمام عوامل سعادت و شقاوت ما آگاهى دارد.
اكنون دنياى علم و صنعت شاهد انواع انحرافات و جنايات افراد و ملّتهايى است كه چون در خط انبيا نبودهاند، با اختراعات و اكتشافات خود، جهنّمى ساختهاند كه مردم را در آن مىسوزانند. آنان حتّى در كنفرانسها و جلساتى كه به نام حمايت از مظلوم برگزار مىكنند از حقّ وتوهاى ظالمانه برخوردارند و با وجود ميليونها شكم گرسنه در جهان بودجههاى ميلياردى صرف مسابقات تسليحاتى مىكنند و با داشتن انواع وسايل رفاهى باز به مواد مخدّر پناه مىبرند. با مشاهده چنين وضعى ترديدى نيست كه انسان به رهبرى معصوم و خطى سالم نيازمند است.
دلايل نياز به انبيا
با توجّه به مطالبى كه بيان شد مى توان دلايل نياز به انبيا را اين گونه بر شمرد:
1- هدفدار بودن هستى
در جهان بينى الهى، هستى هدفدار است و انسان جزيى از هستى است و هستى براى او آفريده شده (1) و در اختيارش قرار گرفته است. (2) بنابراين او نمىتواند يله و رها باشد.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
به عبارتى ديگر: نمى توان پذيرفت كه تمام هستى هدف دارد، ولى انسان كه هستى براى او آفريده شده، بىهدف است.
فرض كنيد تمامى امكانات براى راه اندازى مدرسهاى فراهم شده است؛ مدرسهاى با تجهيزات كامل از جمله كلاس، آزمايشگاه، كتابخانه، امكانات آموزشى و كمك آموزشى و ... كه دانش آموزان نيز در كلاس حاضرند، امّا معلّمى در كار نيست و يا اتاق عملى را تصور بفرماييد، كاملا مجهّز، بيمار نيز آماده، ولى دكتر جراحى در ميان نيست، معناى اين كار چيست؟ يعنى هيچ؛ يعنى كارى بيهوده و عبث.
2- حركت هستى
خداوندى كه حركت هستى را بدون ابهام و ترديد قرارداد، بر مبنا و مقتضاى عدل خود، انسان را متحيّر رها نمىكند.
علاّمه طباطبايى (ره) مىفرمايند: كلّ هستى يك حركت بدون شك دارد، بدين معنا كه تمامىِ موجودات در راه رشد خود شك و ترديدى ندارند، اشتباه نمىكنند و در نهايت به رشد و كمال مىرسند. در اين صورت آيا صحيح و قابل قبول است كه انسان گيج و متحير باشد؟
بى شك، انسان نيز بايد يك راه بدون تزلزل در پيش رو داشته باشد كه با پيمودن آن به كمال برسد و لازم است اين راه را خداى حكيم و عادل - همانگونه كه در اختيار تمامى موجودات قرار داده است - در اختيار انسان نيز قرار دهد و او را از سر در گمى نجات دهد، ولى تفاوتى كه انسان با ساير موجودات دارد اين است كه انسان مىتواند اين راه رشد و كمال را بپيمايد و مىتواند رها كند.
3- لطف خداوند
بر مبناى قاعده لطف، (3) بر خداوند لازم است بندگان را هدايت كند و راه سعادت را به آنها نشان دهد و نزول كتابهاى آسمانى و فرستادن پيامبران، لطفى است كه از سوى خداوند شامل حال بندگان مىشود. چنانكه در قرآن مىفرمايد: «انّ علينا للهدى» (4) هدايت مردم بر عهده ماست. خداوندى كه مىداند در مسير حركت انسان، انواع راههاى منحرف وجود دارد و شيطانها كمين كردهاند و هوسها و غرائز، هر انسانى را به سمت و سويى مىكشانند و او را از راه راست منحرف مىسازند، آيا ممكن است او را بدون راهنما رها كند؟
آيا رهاكردن انسانى كه راه را نمى داند، از خداوند رحمان و رحيمى كه اين همه به بندگان خود لطف دارد، شايسته است؟
بديهى است كه اگر خداى متعال پيامبرى نفرستد، انسان راه و مسير و هدف را گم مىكند. خداوند خود نيز در قرآن يكى از دلايل ارسال پيامبران را راهنمايى انسانها و اتمام حجّت بر آنها دانسته است. آنجا كه مىفرمايد: «لو لا ارسلت الينا رسولاً فنتّبع آياتك من قبل أن نذّل و نخزى» (5) و در جاى ديگرى مىفرمايد: «لئلاّ يكون للنّاس على اللّه حجّة بعد الرُسُل» (6)