بخشی از مقاله
آراي عرفاني حكيم نظامي گنجوي
چكيده
حكيم نظامي گنجوي به عنوان يكي از اركان ادب فارسي در تاريخ ادبيات ايران مطرح است. اما در كتابهاي ادبي تنها به بيان خصوصيات شعري و همچنين توصيفات، مبالغه، صورخيال و... در اشعار او پرداخته شده و كمتر از عرفان و آراي عرفاني او سخن به ميان آمده است. در اين رساله سعي شده آرا و آموزههاي عرفاني او در حد بضاعت نگارنده مورد بررسي قرار گيرد.
نخستين بابي كه براي رسيدن به موضوع اصلي رساله، گشوده شده؛ آشنايي مختصري است با نام و نسب و زندگي و آثار او كه به پنج گنج معروف است. نظامي از شاعراني است كه در ضمن اشعار خود به وقايع مهم زندگي مانند ازدواج، فرزندش محمد، فوت پدر، مادر، دايي و همسرش اشاره كرده است. بنابراين در مورد بيشتر حوادث مهم زندگي وي نكات مبهي وجود ندارد.
هرچند نام استادان نظامي از نكات پوشيده و نامعلوم زندگي اوست؛ اما مقام علمي و ادبي او بر كسي پوشيده نيست. او تا حدود سن سي سالگي به دنبال كسب علم و دانش بوده و پس از آن كه دقايق و نهانيهاي علوم را يكايك بازجسته است؛ گوشهگيري و عزلت را انتخاب نموده و به رياضت و تربيت نفس همت ميگمارد؛ تا اين كه به معرفت حقيقي ميرسد. درباب دوم ضمن اين كه به بيان اين مطالب پرداخته شده، تاثير سنايي و شاعران ديگر بر نظامي مدنظر قرار گرفته است.
او علاوه بر اين كه سخت به مايههاي عقيدتي شعر سنايي و ناصر خسرو معتقد است؛ به ظرافتهاي شعري و اظهار دانش و فضل خود در علوم مختلف و به ويژه علوم ادبي در شعر خويش، اهتمام ميورزد. شعر نظامي از نظر درون مايه عقيدتي، دنبالهرو آثار اخلاقي ـ عرفاني سنايي، و سخن حكمي ـ اخلاقي ناصر خسرو و از نظر گرايش به مفاهيم علمي براي خلق مضامين، پيروانوري است.
نظامي در بيان مفاهيم الهيات و به ويژه در مناجات و راز و نيازهايش از تغزل و توصيف استفاده نميكند. بنا به گفته علامه محمد تقي جعفري گويا اين روش از قرن هفتم به بعد رايج شده است.
اما تأثير نظامي بر شاعران بعد از خود نيز واضح و آشكار است. حتي شاعران بزرگي چون مولوي، سعدي و حافظ از اين تأثير مصون نبودهاند و اين مطلب، مقام بلند علمي و ادبي او را مينماياند.
باب سوم اين رساله تأملي بر افكار و عقايد اوست. عدهاي براساس برخي از ابياتش او را شافعي و اشعري ميدانند؛ اما اشعار ديگري از او نشان ميدهد كه وي معتقد به نوعي تقيه در ابراز افكار و عقايد بوده و نميتوان به طور قاطع راجع به عقايد او اظهار نظر كرد.
نظامي حكيم است و حكيم به حكم حكتمش، سخاوتمندانه و دلسوزانه به هدايت و راهنمايي خلق ميپردازد و از طرفي ديگر ادبيات فارسي، ريشه در انديشه و ديدگاه توحيدي دارد و در اين ديدگاه پند و اندرز و احساس مسئوليت در برابر ديگران وظيفه هر انساني و به ويژه انسان آگاه و خردمند است. بنابراين او كه از شجره طوباي بالنده و تنومند اسلام بهره برده و به اين سخن گرانبار مولا علي (عليه السلام) «كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته»؛ تأسي نموده، خود را مسئول و موظف ميداند كه به نصيحت ديگران بپردازد. نصايحي كه پشتوانهاي قرآني و روايي دارد. گاه ابيات و اشعار او ترجماني از يك آيه يا روايتي از ائمه معصومين عليهم السلام است. براي بيان پند و اندرزها و بهرهگيري از آنها، در باب چهارم به جايگاه پند و اندرز در ادب فارسي و به ويژه در آثار نظامي پرداخته شده است.
اما در باب پنجم كه قسمت اصلي و شالوده اين رساله بر آن نهاده شده؛ مباحثي در عرفان نظري و عملي انتخاب شده و ضمن معرفي مختصر آن مبحث، آياتي از كلام الله مجيد و احاديثي از ائمه معصومين عليهم السلام؛ به عنوان سرچشمه و منبع اصلي عرفان ناب و همچنين بيان سخن و يا اشعار فحول عرفان؛ ابياتي از حكيم نظامي نيز آورده شده است.
مطلبي كه يادآوري آن در اين قسمت لازم است؛ اين كه مشخصات دقيق منابع و مآخذ مانند سال و محل نشر و نام انتشارات كه در پاورقي به آن اشاره نشده؛ در بخش فهرست منابع و مآخذ آورده شده است. اما نكته بديهي در اين رساله كاستيها و كمبودهاي بيشمار آن است كه به بضاعت مزجاه نگارنده و گستردگي مباحث باز ميگردد؛ بنابراين از اساتيد گرانقدر و خوانندگان محترم پذيرفتن عذر تقصير را خواهانم.
مقدمه
ماندگارترين، دلانگيزترين و زيباترين آثار ادبي جهان همان هايند كه با رنگ خدايي شكل گرفتهاند و از درون عارفان برآمدهاند و همين امتياز ادب فارسي است كه به ادبيات و شعر فارسي شخصيتي خاص بخشيده و آن را از برجستهترين و پرجاذبهترين آثار ادبي جهان قرار داده است.
شعر و نثر فارسي به دليل وجود شاعراني عارف و حكيم، محل تجلي فطرت كمالجوي آدمي است. انسان سازي و پرورش عقل و دگرگوني حال در جهت رسيدن به كمال، رسالت خطير شاعران اين مرز و بوم است. آنان در اشعار خود سعي نمودهاند فهمي والا درباره «انسان آن چنان كه هست.» و «انسان آن چنان كه بايد.» به دست دهند و راه و روش رسيدن به آن چه كه بايد بود؛ را نيز ارائه دهند.
شعر و ادب فارسي با عرفان، پيوندي ناگسستني دارد پيوندي كه ريشه در درون، روان و عواطف انسان دارد. اصولاً شعر هنگامي شكل ميگيرد كه شاعر در درون خود لحظههايي عاطفي را تجربه ميكند زماني كه اين لحظهها تكرار شود شاعر با تجربههاي دروني بسياري روبهرو ميشود و به تدريج در خود اين آمادگي را احساس ميكند كه ميتواند اين تجربهها و احساسات را به ديگران منتقل كند و عرفان نيز تجربهاي دروني و كشف و شهودي باطني است. اين تجربيات اگر در وجود شخصي كه درد و داغي نهفته در دل دارد ايجاد شود؛ شعري ميسرايد ناب و آن چه را در دل دارد، بر زبان آورده و آن چه را كه در درون مييابد به بيرون انتقال ميدهد.
عرفان علاوه بر اين كه تجربهاي دروني است؛ درد و داغي دروني، تب و تابي باطني و شور و سوزي فطري است پس طبيعي است كه درد و سوز و شور و شوق دروني اگر با زبان دل كه زبان شعر است بيان شود اثري جاودانه بگذارد و ارتباطي بسيار نزديك و تنگاتنگ با خواننده خود برقرار كند.
از اين جهت بيشتر عارفان و دلآگاهان براي آشكار كردن و بيان كشف و شهودهاي باطني خويش و ديد و دريافت دروني و فوران درد و داغ وجودي خويش از شعر مدد گرفتهاند و آزمونها و تجربيات و نكات عرفاني را به صورت آموزههايي بسيار والا در شعر درآوردهاند و چنين است كه چنين ميراث گرانقدري در ادب فارسي، مشحون و مالامال از نكات عرفاني در دسترس ما قرار گرفته است.
نكته ديگر اينكه تجربههاي عرفاني احساس را اوج ميدهد. لطف و صفا و پاكي خاصي به دل ميدهد و باعث عروج عاطفه ميشود و در يك كلام زمينه را براي صعود دريافت و شكوفايي شعور و شناخت آن چه از حيطه عقل برتر است، فراهم ميكند بنابراين طبيعي است كه چنين افرادي هنرمندانه حكمت و هنر و عقل و احساس را به تصوير كشند و چنان استادانه مضامين والاي عرفاني را در پس كلمات قرار دهند كه در ذهن خواننده اعجاز كند.
زبان فارسي جولانگاه هنرنمايي شاعران بزرگي همچون حافظ، مولوي، عطار، سعدي، نظامي و... بوده است. از ميان اين شاعران، حكيم نظامي كه از اركان مهم ادب فارسي به شمار ميآيد، نادره حكيمي است كه به دليل فطرت توحيدي و بينش عميق و معلومات وسيع، اشعاري نغز همراه با آموزههاي اخلاقي دارد. كلك هنرآفرين او داستانهايي زيبا را به نظم كشيده كه خواننده را شيفته و مجذوب كرده و ضمن جذب و ايجاد علاقه در خواننده نصايح بسيار ارزشمند خود را سخاوتمندانه به همگان تقديم ميدارد.
هنر او نه تنها در رواني كلام و به كارگيري كلمات در موقعيتهاي مناسب و سلاست و استحكام به جلوه درآمده كه عاليترين معاني و مفاهيم حكمي، عرفاني و اخلاقي را نيز به زيبايي به نظم كشيده است. از هنرنماييهاي او همين بس كه اشعاري بزمي ترتيب داده و مجالس بزم خود را زيركانه به رعايت اصول اخلاقي، عفت، حيا و حتي بيان مفاهيم عرفاني آذين بسته است.
چنان كه در ليلي و مجنون او ميبينيم عشقي پاك، مقدس و الهي را عرضه ميكند و در خسرو و شيرين انزجار و نفرت خود را آشكارا و نهاني از لجام گسيختگي و شهوتراني اعلام داشته و جانبداري خود را از فضيلت عفت مرتباً گوشزد ميكند و با بيان پرهيزكاري شيرين و ادامه داشتن اين پرهيز و رعايت كردن حدود تا زماني كه منجر به ازدواجي سالم شود بسيار زيبا، عفت و پاكدامني را القا ميكند. عناصري كه باعث حفظ عفت ميشود بر مبناي آن چه از بيانات نظامي بر ميآيد خداترسي، پرهيزكاري، شرم، حيا، صبر، اعتقاد به حلال و حرام است كه آنها را از مؤلفههاي سعادت آدمي ميداند.
عفت قلم از ويژگيهاي شخصيت نظامي است آثار نظامي به جز مخزنالاسرار صحنههاي عاشقانه فراواني دارد. اما هرگز زبان و قلم را به ايجاد صحنههاي ركيك سوق نداده است و در چنين مقاطعي مانند ملاقات خسروپرويز با شكر و يا شيرين يا اسكندر با كنيزان و يا حضور بهرامگور در هفت گنبد با كنيزان، از حدود نزاكت و اخلاق خارج نشده است لذا مطالعه اشعار او، نظامي را شاعري عفيف، صبور، با ادب، باگذشت و قانع معرفي ميكند كه اين همه نتيجه حكمت اوست.
نظامي حكيم است و حكيم كسي است كه حكمت ميداند و حكمت از نظر لغوي دانايي، علم، دانشمندي، عرفان ومعرفت معنا شده است. لفظ حكمت در قرآن كريم در مورد علم دين و حقيقت و گاه در معني كلام خدا و قرآن به كار رفته است. اما حكمت به هر يك از معاني فوق كه در نظر گرفته شود بدون تربيت نفس به دست نميآيد. بنابراين ميتوان گفت حكيم نظامي مانند هر حكيم ديگري عارف است و به ياري خدا سعي شده در فصل پنجم اين مطلب با آوردن اشعار اين شاعر عارف بررسي گردد.
نام و نسب و ولادتگاه نظامي:
حكيم جمالالدين ابومحمد الياسبن يوسفبن زكيبن مؤيد نظاميگنجهاي از استادان بزرگ و از اركان شعر فارسي است. نام و نسب او را در كتب و مآخذ قديم مشوش نوشتهاند. عوفي او را «الحكيم الكامل نظاميالگنجهاي» نوشته وشرحي ديگر از اسم و نسب او نداده است. او خود نام و نسب خويش را در بعضي ابيات آورده و بنابر آن اشارات، نام او الياس بوده است:
در خطّ نظامي ارنهي گام بيني عدد هزار و يك نام
و الياس كالف بري زلامش هم با نود و نه است نامش
زاينگونه هزار و يك حصارم با صد كم يك سليح دارم
(نظامي=1001=اسماءالله. الياس ـ الف=99=اسماءحسني، پس وي از يك طرف در حصار اسماءالله و از طرف ديگر در پناه اسماءحسني و از آفات محفوظ است.)
نام اصلي نظامي چنان كه باخر (دكتر ويلهلم باخر آلماني اولين كسي كه به تحقيق در مورد نظامي پرداخته است) نشان ميدهد الياس بوده و كنيهاش ابومحمد و لقبش نظامالدين كه نظامي از آن مشتق شده است، ميباشد. در مورد لقب نظامي برخي نيز گفتهاند چون پدر اندر پدر حكيم نظامي همگي نظامي و لشكري بودهاند، وي تخلص نظامي را براي خود برگزيده است. در نسخهاي لقب نظامي جمالالدين ضبط شده است. در مورد نام شاعر نيز برخي او را محمد و پارهاي الياس و هدايت و احمد ناميدهاند و نيز در نسخههاي قديمي خمسه «ويس» نوشته شده و در چند نسخه خطي و چاپي خمسه «كهويس» و «كاويس» ضبط گرديده است. مرحوم وحيد دستگردي در حاشيه ليلي و مجنون ميگويد كه در بيت:
يارب تو مرا كه ويس نامم در عشق محمدي تمامم
منظور شاعر اين است كه اويسوار عاشقم اما تصريح شاعر به نام خود همان الياس است.
پدرش يوسفبن زكي مؤيد در دوراني كه شاعر هنوز جوان بوده در گذشته است:
گرشد پدرم به سنت جد يوسف پسر زكي مؤيد
با دور به داوري چه كوشم دور است نه جور چون خروشم؟
او در جايي ديگر در مرگ پدر چنين مينالد:
درين سيلاب غم كز ما پدر مرد پسر چون زنده ماند چون پدر مرد
چو نامد در جهان پاينده چيزي همه ملك جهان نرزد پشيزي
به نظر ميرسد بعد از مرگ پدر نظامي، مادرش نيز كه از خانواده يكي از اشراف كُرد بوده مدت زيادي زنده نبوده است:
گر مادر من رئيسه كُرد مادر صفتانه پيش من مُرد
از لابهگري كه را كنم ياد تا پيش من آردش به فرياد
نظامي برعكس بسياري از شعرا به مطالب مهمي از زندگي خويش در اشعارش هنرمندانه اشاره كرده است. مانند نام پدر و مادر و مرگ آنها كه در بالا اشاره شد و همچنين مرگ دايي خود و راجع به فرزندش محمد و همسرش به نام آفاق و دو زن ديگرش در اشعار خود مطالبي آورده است. در مرگ دايي خود سروده:
گر خواجه عمر كه خال من بود خالي شدنش وبال من بود
از تلـــخ گــواري نوالهام در ناي گلو شكست نالهام
به عقيده باخر به احتمال زياد اين دايي پس ازمرگ پدر نظامي سرپرستي او را به عهده گرفته است.
نظامي به فرزندش نيز در بيت زير اشاره دارد:
فرزند محمد نظامي آن بردل من چو جان گرامي
تاريخ ولادت نظامي معلوم نيست. باخر كه غالباً اطلاعات خود را به بهترين منبع موجود يعني به اشارات ضمني خود شاعر درباره زندگياش منحصر كرده است؛ سال ولادت او را در سال 535 و در گنجه ميداند. محل تولد شاعر را اكثر تذكرهنويسان گنجه دانستهاند اما بعضي از تذكرهنويسان به دليل ابياتي از خود شاعر اصل او را از قهستان قم دانستهاند:
چو دُر گرچه در بحر گنجه گمم ولي از قهستان شهر قمم
به تفرشدهي هست «تا» نام او نظامي از آنجا شده نامجو
مورد ديگري كه عدهاي دليل عراقيالاصل بودن نظامي ميدانند اين است كه: «او در اشعار خود جاي جاي به ياد عراق است و به زندگي در گنجه علاقهاي ندارد. در حالي كه يك كلمه تركي كه زبان مردم گنجه در آن زمان بوده است به كار نبرده، اما كلمات عراقي فراوان است» و اشعار زير را به عنوان شاهد ذكر ميكنند:
بانگ برآورد جهان كاي غلام گنجه كدام است و نظامي كدام؟
عراقيوار بانگ از چرخ بگذاشت به آهنگ عراق اين بانگ برداشت
من آن بلبلم كز ارم تاختم به باغ تو آرامگه يافتم
«او در اشعارش كه حدود پنجاه هزار بيت (سي هزار بيت در خمسه و بيست هزار بيت در ديوان) است؛ كمتر كلمهاي به تركي كه زبان رايج آن زمان در گنجه بوده آورده و اين علاقه شديد او به نياكانش بوده است.او گاهي حتي به تركان تعرض ميكند و به نسب بلند خود كه ايراني است افتخار ميكند.
تركي صفتي وفاي ما نيست تركانه سخن سزاي ما نيست
آن كز نسب بلند زايد او را سخن بلند بايد
تقيالدين كاشي در خلاصهالاشعار و زبدهالافكار ترجمهاي از نظامي دارد كه شيخ علي نقي كمرهاي آن را اين گونه تلخيص كرده است: ذكر سلطانالمحققين شيخ نظامي عليهالرحمه اصل وي از ولايت قم است اما مولدش در گنجه واقع شده.
لازم به يادآوري است كه در بررسي آثار نظامي به كلماتي تركي بر ميخوريم كه در آن ايام متداول بوده و او از آنها در اشعارش استفاده كرده و ادعاي بعضي كه در پنجاه هزار بيت نظامي حتي يك كلمه تركي به كار نرفته، نوعي مبالغه به نظر ميرسد.
«لطفعلي بيگ آذربيگدلي در مقدمه يوسف و زليخاي خود گفته است:
دگر سرو ديار قم نظامي كزو ملك سخن دارد تمامي
ز خاك تفرش است آن گوهر پاك ولي در گنجه مدفون است در خاك
محمدعلي تبريزي معروف به مدرس در ريحانهالادب في تراجمالمعروفين ميگويد:«نظاميگنجوي مطرزي قمي تفرشي فراهاني كنيهاش ابومحمد و لقبش جمالالدين و نظامالدين. موطن ومدفنش شهر گنجه از بلاد آذربايجان روسيه، شهرتش نظامي و اصلش تفرش قم يا به نوشته بعضي فراهان قم است.»
خانواده نظامي:
نظامي سهبار ازدواج كرده است. اولين ازدواج او با آفاق كنيزي قبچاقي بوده كه ملكفخرالدين بهرامشاه به پاس تقديم مخزنالاسرار به او پيشكش ميكند. از او صاحب فرزند پسري به نام محمد ميشود. گفتهاند ليلي و مجنون را به خواهش همين فرزند كه محمد نام داشت؛ آغاز كرده و در آن كتاب به محمد پندواندرزهايي بسيار زيبا و آموزنده داده است كه در فصلهاي بعد به آن اشاره ميكنيم.
آفاق، اولين همسر نظامي عمر كوتاهي داشته و خيلي زود نظامي را در عزاي خود مرثيهخوان كرده است:
به حكم آن كه آن كم زندگاني چو گل بر باد شد روز جواني
دراين افسانه شرط است اشك راندن گلابي تلخ بر شيرين فشاندن
سبك رو چون بت قبچاق من بود گمان افتاد خود كآفاق من بود
پس از مرگ آفاق، نظامي به تنهايي به تعليم و تربيت يگانه فرزندش همت ميگمارد و او را به خدا ميسپارد:
چو تركان گشته سوي كوچ محتاج به تركي داده رختم را به تاراج
اگر شد تركم از خرگه نهاني خدايا ترك زادم را تو داني
نظامي دوبار ديگر ازدواج ميكند اما همواره معتقد به داشتن يك همسر است و براي اين باور دليل ميآورد:
يكي جفت تنها تو را بس بود كه بسيار كس مرد بيكس بود
چو يكرنگ خواهي كه باشد پسر چو دل باش يك مادر و يك پدر
او در ضمن ازدواجهاي مكرر خود عفت و محجوب بودن خود را نيز حفظ كرده، زيرا هرگز دو زن در كنار هم نداشته و حتي اوضاع و احوال بد روزگار و تربيت نادرست فرزندان را نتيجه بيعفتيها و زيادهخواهيها و عدم توانايي بر اميال و غرايز ميداند:
از آن مختلف رنگ شد روزگار كه دارد پدر هفت و مادر چهار
مقام ادبي نظامي:
در كتاب تاريخ ادبيات ايران آمده است: «نظامي از شاعراني است كه بيشك بايد او را در شمار اركان شعر فارسي و از استادان مسلم اين زبان دانست. وي از آن سخنگوياني است كه مانند فردوسي و سعدي توانست به ايجاد يا تكميل سبك و روش خاصي توفيق يابد.
اگر چه داستان سرايي در زبان فارسي به وسيله نظامي شروع نشده و چنان كه ديدهايم از آغاز ادب فارسي سابقه داشته است؛ ليكن تنها شاعري كه تا پايان قرن ششم توانست اين نوع از شعر يعني شعر تمثيلي را در زبان فارسي به حد اعلاي تكامل برساند، نظامي است. وي در انتخاب الفاظ و كلمات مناسب و ايجاد تركيبات خاص، تازه و ابداع و اختراع معاني و مضامين نو و دلپسند در هر مورد و تصوير جزئيات و نيروي تخيل و دقت در وصف و ايجاد مناظر رائع و ريزهكاري در توصيف طبيعت و اشخاص و احوال و به كاربردن تشبيهات و استعارات مطبوع و نو در شمار كساني است كه بعد از خود نظيري نيافته است.