بخشی از مقاله
در چهاردهم جولای 1789 میلادی، جماعتی از گرسنگان به زندان «باستیل» در پاریس، حمله کردند. فقرای پاریس که سان کولوت نامیده می شدند، از سیاستهای لویی شانزدهم، پادشاه فرانسه، به خشم آمده بودند. لویی که با بحران مالی شدیدی دست به گریبان بود، از مجلس طبقات عمومی در خواست کرد تا مالیاتها را افزایش دهد. این امر، موجب بروز انقلاب فرانسه گردید و به مدت 10 سال این کشور دچار هرج و مرج شد. لویی شانزدهم در سال 1792 اعدام شد و سرانجام، در سال 1799، هنگامی که ژنرال ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت.
لوئی شانزدهم
لوئی شانزدهم در سال 1770 م با شاهزاده خانم اتریشی به نام ماری آنتوانت ازدواج نمود. وی در سال 1774 پادشاه فرانسه گشت. پس از انقلاب، لوئی به همراه خانواده اش سعی در فرار از فرانسه داشت. او به پاریس برگردانده شد و متهم به خیانت گشت. در 21 ژانویه 1793، در مکانی موسوم به «پلاس دولا رولوسیون» در پاریس، گردن پادشاه با گیوتین زده شد. همسر او نیز نه ماه بعد اعدام شد.
عکس پیدا نشد
همه برای یکی
این پوستر می گوید که جمهوری هرگز تجزیه نخواهد شد
و خواستار «آزادی ، تساوی، برادری یا مرگ است.»
مه 1789م
پادشاه فرانسه، لوئی شانزدهم، همه اعضای مجلس را فرا می خواند و از آنها می خواهد تا مالیتها را افزایش دهند.
ژوئن 1789
اعضای مجلس سوم در زمین تنیس قصر پادشاه در ورسای تحصن می کنند و قسم یاد می کنند تا تغییر شیوه اداره فرانسه، با یکدیگر متحد باقی بمانند. آنها خود را به عنوان مجمع ملی اعلام می نمایند.
14 ژوئیه 1789
پاریسی های خشمگین با شنیدن اینکه سربازان پادشاه در راه هستند، 30000 تفنگ سرپر را از اسلحه خانه سلطنتی می دزدند. سپس آنها به زندان باستیل هجوم آورند. نبرد آغاز می گردد، اما زندان بدست مردم افتاده و قیام سراسر فرانسه را در بر می گیرد.
27 اوت 1789
مجمع ملی، بیانیه حقوق بشر و شهروندان را تصویب می کند. بر طبق این بیانیه، آزادی، یک حق طبیعی محسوب و تساوی تمام شهروندان در برابر قانون تضمین می گردد.
اکتبر 1789
کمبود مواد غذائی و شورشها ادامه می یابند. در پنجم اکتبر جمعیتی از مردم که اکثر آنها را زنان تشکیل می دادند از پاریس به سمت قصر پادشاه در ورسای، راهپیمایی و تقاضای نان می کنند. آنها اعضای خانواده سلطنتی را بعنوان اسیر با خود به پاریس می برند.
ژوئن 1790
اشراف، حقوق مربوط به القاب موروثی را از دست می دهند. کلیسا و اشراف، دارایی خود را مدیون این القاب هستند.
ژوئن 1791
پادشاه و خانواده اش سعی در فرار از فرانسه دارند، اما دستگیر شده و به فرانسه رجعت داده می شوند. هزاران تن از اشراف زادگان ، کشیشها و افسران ارتش که مخالف انقلاب هستند، فرانسه را ترک می گویند.
آوریل 1792
فرانسه علیه اتریش و پروسی که برای حمایت از پادشاه فرانسه ، نقشه حمله به فرانسه را داشتند، اعلان جنگ می کند. این آغاز جنگهای انقلابی علیه نیروهای مشترک اتریش، پروس، انگلستان و اسپانیا است. آنهاتا سال 1802 به مبارزه خود ادامه می دهند.
اوت 1792
رژیم پادشاهی و قانون اساسی 1791 در قیامی جدید بر انداخته می شوند. سیاسیون افراطی ، کنترل دولت انقلابی را در دست می گیرند.
سپتامبر 1792
انتخابات بر پا می گردد. برای اولین بار در تاریخ فرانسه، هر فرانسوی از حق رای برخوردار است. رژیم پادشاهی از میان می رود و در فرانسه یک جمهوری و دولت مردمی اعلام می گردد. از این پس، حتی پادشاه لوئی شانزدهم نیز یک شهروند خوانده می شود. شروع تقویم انقلابی از 22 سپتامبر است.
ژانویه 1793
در یازدهم ژانویه لوئی شانزدهم به جرم خیانت و شرکت در توطئه با قدرتهای خارجی گناهکار شناخته شده و 10 روز بعد اعدام می گردد.
2 ژوئن 1793
ژاکوبین ها، گروهی انقلابی افراطی به رهبری ماکسیمیلین روبسپیر، قدرت را در دست می گیرند. دوره وحشت آغاز می گردد.
16 اکتبر 1793
همسر لوئی شانزدهم، ماری آنتوانت، اعدام می گردد.
28 ژوئیه 1794
با اعدام روبسپیر و 21 تن از یارانش دوره وحشت پایان می پذیرد.
1795
قرار داد صلح با پروس و هلند و چند ماه بعد با اسپانیا به امضاء می رسد. یک دولت جدید به نام «دیرکتوار» (هیت مدیره) تشکیل می یابد. این دولت چندان موفق نیست و نارضایتی بوجود می آید.
1799
ناپلئون بناپارت، یک ژنرال ارتش انقلابی، قدرت را در دست می گیرد. دولت «راهنما» به ناچار کناره گیری می کند. ناپلئون بسرعت امنیت را برقرار می سازد و خود را اولین کنسول می خواند.
1802
ناپلئون به عنوان کنسول اول مادام العمر، انتخاب می گردد.
28 مه 1804
ناپلئون خود را امپراتور فرانسه نموده و همسرش ژوزفین امپراتریس می گردد.
زمانی فرانسه قدرتمندترین کشور اروپا بود. اما از اواخر قرن هجدهم، نظام حکومتی فرانسه، دچار بی کفایتی شده؛ دولت اغلب، کمبود پول داشت.
گیوتین
عکس پیدا نشد
مرگ لوئی شانزدهم
در 21 ژانویه 1793 یک کشیش شاهد
اعدام لوئی شانزدهم، پادشاه فرانسه،
در ملاء عام بود.
در 1791، در سال پس از انقلاب فرانسه، حکومت دستگاه جدیدی را برای اعدام در ملاء عام به خدمت گرفت. این دستگاه که گیوتین نامیده می شود برای قطع سرانسان با سرعت و بدون درد، طراحی شده بود. اما بزودی تبدیل به سمبول خوفناک دوره وحشت گردید.
مالیاتهای سنگین
رعایا و مزرعه داران تنگدست می بایست مالیتهای سنگینی پرداخت می کردند و کارگرانی که در شهرها زندگی می کردند نیز همانند آنان در فقر و فلاکت می زیستند. اشراف زادگان وکشیشان مالیات اندکی پرداخت کرده و اغلب یا کار نمی کردند و یا بسیار کم کار می کردند. در سال 1788 افزایش قیمت مواد غذایی بر اثر برداشت اندک محصولات کشاورزی ، بسیاری از مردم فقیر را ناتوان از پرداخت مالیاتهایشان نموده بود.
سان کولوت
مردم بی چیز پاریس سان کولوت (بدون کولوتها) خوانده می شدند، زیرا آنها بجای کولوت (شلوارهایی که تا بالای زانو بودند) که در آن زمان بین فرانسویان ثروتمند مد بود، از شلوارهای عادی استفاده می کردند.
الهام گرفتن از مردم آمریکا
وقایع این دوران خصوصا انقلاب آمریکا، مردم فرانسه را به تفکر در مورد شیوه اداره کشور خودشان واداشت. بسیاری از مردم خواستار آزادی بیشتر از حکومت مطلقه پادشاه بودند.
مجلس طبقات عمومی
این مجلس قدیمی فرانسه برای اولین بار در طول 175 سال، در سال 1789 تشکیل شد. اعضای مجلس از سه گروه که به عنوان نمایندگان تمام فرانسه بودند، تشکیل شده بود. گروه اول کلیسا و گروه دوم اشراف بودند و بقیه مردم فرانسه به گروه سوم تعلیق داشتند. آنها دارای هیچگونه حق قانونی نبودند و برخلاف گروههای دیگر نمی توانستند از پرداخت مالیات خودداری کنند.
مجمع ملی
در سال 1789، مواد غذائی بسیار کمیاب و قیمتها بسیار بالا بود. و دولت تقریبا ورشکست شده بود. وقتیکه لوئی شانزدهم (93 – 1754) در ماه مه ، اعضای مجلس را برای ریشه یابی مشکلات کشور فرا خواند، دیگر بسیار دیر شده بود. بسیاری از نمایندگان مجلس سوم (مردم عادی) شکیبائی خود را از دست داده بودند. آنها از خواسته لوئی برای افزایش مالیاتها اطاعت نکرده و خود را یک مجمع ملی اعلام نمودند.
هجوم به باستیل
در 14 ژوئیه 1789 ساکنان خشمگین پاریس، از ترس حمله سربازان پادشاه بسوی زندان باستیل هجوم بردند. این شورش منجر به شکل گیری قیامی در سرتاسر فرانسه به نام «ترس عظیم» شد. در ماه آینده، مجمع ملی، بیانیه حقوق بشر و اتباع را که مشخص کننده حقوق طبیعی تمام شهروندان را پذیرفت و همچنین خواستار سطح عادلانه مالیات شد .
لوئی می گریزد
در ژوئن 1791 لوئی شانزدهم به همراه همسرش ماری آنتوانت (93- 1755) و فرزندانشان سعی در فرار از فرانسه داشتند. آنها در شهر وارن دستگیر، و به پاریس بازگردانده شدند. این شب که موسوم به «شب وارن» است، تبدیل به نقطه عطفی در انقلاب شد. لوئی حمایت بسیاری از مردمی را که تا آن زمان به او وفادار بودند از دست داد. در آوریل آینده دولت انقلابی علیه اتریش و پروس اعلان جنگ داد.
نظام پادشاهی از بین می رود.
بعد از قیام اوت 1792 و انتخابات ماه بعد، مجلس جدید پر از سر سخت ترین دشمنان لوئی شد. لوئی به اتفاق همسرش و فرزندانش به زندان افکنده شد و در 21 سپتامبر مجلس رای به انحلال پادشاهی داد. پادشاه متهم به خیانت شد و در 21 ژانویه 1793 اعدام گشت.
دوره وحشت
طولی نکشید که شورشهای بزرگی علیه انقلاب در بخشهای مختلف فرانسه آغاز شد. انقلابیون افراطی موسوم به ژاکوبین ها به رهبری ماکسیمیلین روبسپیر (94- 1758) قدرت را در دست گرفتند. افراطیون با دستگیری تمام دشمنان انقلاب، سعی در کنترل اوضاع داشتند. «دوره وحشت» آغاز گشت و مردم فرانسه در وحشت از دست دادن جان خود زندگی می کردند.
پایان وحشت
در بسیاری از جهات، پایان دوره وحشت در ژوئیه 1794، پایان انقلاب نیز محسوب می شد. یک دولت ضعیف موسوم به «راهنما» قدرت را در اختیار گرفت. در سال 1799، یک ژنرال جاه طلب فرانسوی به نام ناپلئون بناپارت (1821- 1769) فرمانروای فرانسه شد. وی در سال 1804 خود را امپراتور فرانسه خواند. سالهای دموکراسی فرانسه به پایان رسیده بود، اما هنوز شعار اصلی انقلاب «آزادی، برابری، برادری» به مردان و زنانی که در سرتاسر دنیا در جستجوی آزادی و عدالت بودند روحیه می داد.
مرگ پادشاه
این نقاشی، صحنه اعدام لوئی شانزدهم، در بیست و یکم ژانویه 1793،
در ملاء عام را نشان می دهد.
در سال 1793م یک گروه افراطی به رهبری روبسپیر قدرت را در پاریس بدست می گیرد. این گروه هر کسی را که تهدیدی برای انقلاب محسوب می شد، دستگیر و اعدام می نمود. حدود 35000 نفر، از جمله رهبر محبوب، دانتون، در این کشتارها از بین رفتند. دوره وحشت با اعدام روبسپیر در ژوئیه 1794 پایان یافت.
ژرژ ژاک دانتون
یکی از رهبران انقلاب فرانسه، دانتون (94- 1759)، قیام سال 1792 را سازماندهی کرد و نظام پادشاهی را سرنگون ساخت. او سخنور بزرگی بود که مردم را به مبارزه برای سربلندی انقلاب ترغیب می نمود. دانتون بر دولت انقلابی تسلط یافت و علیرغم محبوبیتش در بین مردم توسط روبسپیر محکوم گشت و در 5 آوریل 1794 به گیوتین سپرده شد.
حقایق ثبت شده
انقلابیون سعی در تغییر نحوه اداره فرانسه داشتند. از مردم خواسته شده بود تا همدیگر را بجای «مادام» و «موسیو» همشهری خطاب کنند. یک تقویم جدید درست شد. سال اول این تقویم از 22 سپتامبر 1792 شروع می شد و به ماهها نامهای جدید، نظیر برومر (مه آلود) و ترمیدور (گرم) داده شده بود. این تغییرات مدت زیادی دوام نیافتند. اما تغییرات دیگری از قبیل به کار گرفتن سیستم اندازه گیری «متریک» و استفاده از فرانک فرانسه به عنوان پول رایج کشور، دوام یافتند.
نقلاب فرانسه نویدبخش انقلابهای دموکراتیک بوده است
دکتر سید جواد طباطبایی، استاد اندیشههای سیاسی، در سلسله درسهای اندیشه سیاسی فرانسه گفت: از نظر توکویل، با انقلاب فرانسه انقلابهای دموکراتیک آغاز شده است.
به گزارش خبرنگار مهر، عصر چهارشنبه، 28 آذرماه، دکتر سید جواد طباطبایی، پژوهشگر و نویسنده اندیشه سیاسی، در هشتمین جلسه از سلسله درسهای اندیشه سیاسی فرانسه که در موسسه مطالعات اندیشه سیاسی اقتصادی برگزار میشود، به معرفی اندیشههای الکسی دوتوکویل، اندیشمند فرانسوی قرن نوزدهم پرداخت و دلایل اهمیت توکویل در اندیشه سیاسی فرانسه را شرح داد.
طباطبایی سخن خود را با تأکید بر طیفهای مختلف متفکرانی که در زمانه انقلاب فرانسه به وجود آمدند آغاز کرد و گفت: گروهی از نظریه پردازان موافق انقلاب بودند مثل روبسپیر که سرسختانه از آن دفاع می کردند، برخی نیز چون ژوزف دومستر سرسختانه با آن مخالفت می کردند، اما برخی بودند که با نگاهی معتدل به اهمیت انقلاب تاکید داشتند. مخالفان بر بیهودگی انقلاب تأکید می کردند در حالی که موافقان به برهم ریخته شدن نظام سلطنتی تأکید داشتند.
مؤلف «مکتب تبریز» در ادامه گفت: هیچ یک از این اندیشمندان بدرستی متوجه نبودند که با انقلاب فرانسه چه رخ داده است.
وی سپس به بیان اهمیت توکویل در اندیشه سیاسی فرانسه پرداخت و گفت: اهمیت توکویل در این است که در چارچوب موافقان و مخالفان بحث نمیکند اما متوجه نکته بسیار مهمی شده و آن این است که با انقلاب فرانسه مسئله بسیار مهمی رخ داده است و بازگشت به گذشته ممکن نیست و با انقلاب فرانسه، انقلابی عظیم در اروپا و امریکا رخ داده است و از این رو باید نظریهای پیرامون آن تدوین کرد.
مترجم "تاریخ فلسفه اسلامی" سپس به زندگی توکویل پرداخت و گفت: الکسی دو توکویل در سال 1805 یعنی 13 سال قبل از مارکس و در دهه دوم انقلاب در یکی از خانواده های اشرافی شمال فرانسه متولد شد، کلمه توکویل اسم منطقه ای است که در آن جا یک کاخ سلطنتی فئودالی وجود دارد. او لیسانس حقوق گرفت و در 25 سالگی به بهانه مطالعه نظام زندانها به امریکا رفت.
نویسنده "جدال قدیم و جدید" گفت: توکویل در سال 1835 نخستین جلد از کتاب دموکراسی درباره امریکا را منتشر کرد. او معتقد بود که به دلیل برابری شرایط به تدریج برای افراد بشر یک وضعیتی پیش آمده که بیش از پیش در راه برابر شدن هستند. از این رو توکویل انقلاب را برابر شرایط معنا می کند. او انقلاب فرانسه را انقلاب علیه نابرابری ها و امتیازات اشراف و در مقابل آریستوکراسی می داند و معتقد است که انقلاب اصلی در جای دیگری صورت می گیرد که عبارتست از زوال تدریجی نظام های اشرافی.
دکتر طباطبایی در شرح نظر توکویل گفت: توکویل معتقد است که بحث اصلی انقلاب فرانسه نیست، بلکه انقلاب اصلی در جای دیگری صورت گرفته است که انقلاب فرانسه یکی از وجوه آن است. این اتفاق عصر جدید است. دورانی که از نظر توکویل عصر انقلاب دموکراتیک است.
وی سپس در نقد ترجمه دموکراسی به مردم سالاری پرداخت و گفت: در یونان سه نوع حکومت مونارشی، یعنی سلطنتی، الیگارشی یعنی حکومت ثروتمندان و آریستوکراسی یعنی حکومت خردمندان وجود داشت و لفظ دموکراسی پس از اینها ساخته شد. کراتیا از اصل با آرخائین یونانی متفاوت است و به معنای فرمان راندن بدون تحکم است و در دموکراسی قانون و رأی افراد و مردم حکومت میکند. از این رو دموکراسی نقیض مردم سالاری است و در آن قانون حکومت میکند.
نویسنده «زوال اندیشه سیاسی در ایران» با ارائه این توضیح گفت: از منظر توکویل عصر انقلابهای دموکراتیک آغاز شده است و مردم روز به روز برابر تر شده و این به آزادی منجر میشود . توکویل از مقایسه نظامهای فرانسه و امریکا در مییابد که به دلیل این که در امریکا نظام اشرافی موروثی مانند اروپا وجود نداشته، برابری بیشتر در آنجا جا افتاده است.
دکتر طباطبایی گفت: توکویل به یک چارچوب نظری جدید برای توضیح رویدادها قائل است و معتقد است که گذشته آینده را توضیح نمیدهد و اندیشه گذشته و اندیشه جدید بر اصول متفاوتی مبتنی هستند که منطقهای متفاوتی را می طلبند، در حالی که نظام گذشته بر اندیشه اشرافی مبتنی است، اندیشه جدید بر برابری متکی شده است. در نظام جدید نظامهای ماقبل دموکراسی از اعتبار افتادند و 2 نظام پدید آمده است، نخست نظام دموکراسی و دوم نظام استبدادی.
وی در پایان با اشاره به اندیشه مهم مونتسکیو، به عنوان پایه گذار واقعی جامعه شناسی، گفت: مونتسکیو معتقد است که حکومت در یک مناسبات اجتماعی صورت می گیرد که توضیح آن مهم است از این رو از نظر توکویل انقلاب فرانسه چون می خواست یک تحول اجتماعی را به وسیله یک انقلاب سیاسی ایجاد کند شکست خورد. از نظر او انقلاب اساسی انقلاب سیاسی نیست، بلکه انقلاب اجتماعی است که دارد صورت می گیرد. او سعی کرد انقلاب فرانسه را از طریق مخالف آن یعنی انقلاب امریکا توضیح دهد. او معتقد است که در امریکا انقلاب اجتماعی صورت گرفته است، در حالی که در انقلاب فرانسه، حاکمان جا پای حاکمان پیش از انقلاب گذاشتهاند.
انقلاب فرانسه و فلسفه آلمان
محقق و نویسنده اندیشههای سیاسی در ادامه سلسله درسگفتارهای انقلاب سیاسی فرانسه گفت: انقلاب فرانسه تنشهایی فکری میان فیلسوفان آلمانی از جمله کانت، فیخته و گوته به وجود آورد. به گزارش مهر، سیدجواد طباطبایی، محقق و نویسنده اندیشههای سیاسی، عصر چهارشنبه، هفدهم بهمنماه، در نخستین جلسه از دور جدید سلسله درسهای انقلاب سیاسی فرانسه که به همت مؤسسه مطالعاتی اندیشه سیاسی و اقتصادی برگزار میشود، به منظور تشریح اندیشه سیاسی ناشی از انقلاب فرانسه در قرن هجدهم، به توضیح بنیادهای آن در ایدهآلیسم آلمانی و اهمیت فلسفه آلمانی در آن پرداخت. طباطبایی که بهتازگی کتاب «نظریه حکومت قانون در ایران» از او منتشر شده است، سخن خود را با
تأکید بر اهمیت انقلاب فرانسه بر جدا شدن غرب از سایر کشورهای جهان آغاز کرد و گفت: با انقلاب فرانسه یک تحول در فرانسه رخ داد که به موافقان و مخالفان آن در جلسات پیشین اشاره کردیم و یک اتفاق نیز در آلمان در سطح فلسفه رخ داد. وی با اشاره به ویژگیهای آلمان در مقایسه با سایر کشورهای اروپا گفت: آلمان به دلیل موقعیت جغرافیایی و سیاسی از نظر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از سایر کشورهای اروپایی عقب مانده بود، با وجود این، فیلسوفان این کشور چون کانت، فیخته و بعداً هگل به این انقلاب توجه داشتند. مثلاً شلینگ دو رساله درباره حقوق و آزادی نوشته بود. به تعبیر دیگر فرانسویها کاری را انجام دادند که آلمانها در حوزه نظر به تأمل دوباره پیرامون آن برخاستند.
مؤلف «مکتب تبریز» با اشاره به ریشههای ایدهآلیسم آلمانی در اندیشه روشنگری گفت: انواع مختلف روشنگری در اروپا تحقق یافت، مثلاً روشنگری در فرانسه اساساً ضددینی و مخالف کلیساست، اما در آلمان روشنگری با مذهب نسبتی داشت. لوتر آلمانی بود و از اینرو آلمانها پروتستان شدند. این اصلاح دینی به عقیده هگل موجب شد که در آلمان انقلاب صورت نگیرد. نویسنده «ابنخلدون و علوم اجتماعی» به اهمیت تحول فکر آلمان از دو وجهه تاریخی- اجتماعی و تاریخ اندیشه تأکید کرد و گفت: تا سه سال قبل از انقلاب فرانسه امپراتوری
آلمان، فریدریش دوم، حاکمی فرهیخته بود که به فرهنگ فرانسوی علاقه داشت و دربارش محل رفت و آمد اهل دانش و فلسفه چون ولتر بود. رساله مهم «روشنگری چیست» کانت به او اشاره دارد. وی سپس به تحول اساسی فلسفه آلمان توسط ایمانوئل کانت و کتاب او «سنجش خرد ناب» در سال 1781 پرداخت و گفت: کانت در این کتاب کوشید کاری که کوپرنیک در حوزه علم کرده بود در حوزه فلسفه انجام دهد. انقلاب کوپرنیکی او انتقال مرکز شناخت از عین به ذهن بود. او کلمه انقلاب را قبل از انقلاب فرانسه در معنای جدیدی به کار برد. او پایه یک نظام فلسفی جدید را گذاشت که به آن ایدهآلیسم آلمانی میگویند.
نویسنده «زوال اندیشه سیاسی در ایران» در توضیح سخن خود اظهار داشت: در نظام ایدهآلیسم این عالَم خارج است که در قالبهایی که ذهن از پیش دارد ریخته شده و به صورت ایده فهمیده میشود. لفظ ایده که نخست افلاطون آن را به کار برد، قابل ترجمه نیست. در ایدهآلیسم ذهن از حالت انفعالی که از خارج تأثیر میپذیرد خارج میشود و میگوییم عالم خارج مادهای است که فاقد صورت است و در صورتهای ذهنی انسان ریخته میشود و صورتی که ما میشناسیم را پیدا میکند. طباطبایی به پیامدهای این نگاه کانت در مباحث عملی تأکید کرد و گفت: کانت از کتاب خود نتایجی برای تحول فکر گرفت. در نگاه او روشنگری یعنی انسان عقل خود را معیار سنجش همه امور قرار دهد و با این سنجش از حالت صغیر بودن خارج شود. از نگاه کانت عقل ضابط همه چیز است حتی دین. او رسالهای نوشت با عنوان «دیانت در محدوده صرف عقل». اعتقاد او به دین مبتنی بر دئیسم (اعتقاد به یک دین طبیعی در مقابل دین الهی) بود.
وی در ادامه گفت: از نگاه کانت انسان قابل پیشرفت است و راهی را میرود که عقل پیش پای انسان میگذارد. او جرأت دانستن را از طریق خرد میداند و ضابطه را از بیرون به درون منتقل میکند. او در حکمت عملی سعی کرد آزادی انسان را بر مبنای آنچه در سنجش خرد ناب گفته بود، توجیه کند. از نگاه او طبیعت ودیعهای برای انسان گذاشته که عبادت است از عقل. از اینرو مرجعیت را به درون برد و آن را عقل دانست. هگل نیز در رساله «ایمان و دانش» میگوید؛ ایمان هم باید در چارچوب عقل فهمیده شود، به همین دلیل است که هابرماس در آغاز کتاب «گفتار فلسفی تجدد» مینویسد که تجدد با هگل آغاز میشود. مترجم «تاریخ فلسفه اسلامی» اثر هانری کربن، در ادامه سخنان خود به تنشهای فکری که میان فیلسوفان آلمانی از جمله کانت، فیخته و گوته در اثر انقلاب فرانسه رخ داد پرداخت و در پایان ضمن اشاره به رساله بسیار مهم کانت؛ «روشنگری چیست» گفت: کانت در این رساله تأکید میکند که ما از مرجعیت بیرون تبعیت نمیکنیم.
در سال 1789 ميلادي، در فرانسه، انقلابي روي داد كه معروف به “انقلاب كبير فرانسه” شده است. اين انقلاب را فراماسونرها و طرفداران ايدههاي بورژوازي رهبري كردند و در متن “پروتكلهاي صهيونيزم جهاني” آمده است كه: «ما اين انقلاب را “انقلاب كبير” ناميديم».
انقلاب فرانسه يك انقلاب ليبرال - بورژوايي بود. قبل از وقوع انقلاب و در زمان سلطنت لويي شانزدهم، فرانسه داراي يك مجلس طبقاتي بود و اشرافيت فئودال از مزاياي ويژهاي برخوردار بودند كه نمايندگان بازرگانان و سرمايهداران و صاحبان صنايع فاقد آن امتيازها بودند. در جريان انقلاب فرانسه، رهبري با سرمايهداران و بازرگاناني بود كه ايدههاي بورژوايي و عصر روشنگري را در سر داشتند و تحت شعار “برابري” خواهان حقوق برابر با اشراف و لغو امتيازات ويژة فئودالي بودند.
بورژوازي، ذيل شعار “آزادي”، محدود شدنِ قدرت سلطنت و گسترش نفوذ زرسالارانِ صاحب سرمايه (بازرگانان، رباخواران، صاحبان صنايع) را طلب ميكرد و تودههاي مردم كه اكثراً از دهقانان فقير و پيشهورزان خردهپا و گروه كمجمعيت كارگران صنايع تشكيل ميشد، در آرزوي لغو مالياتهاي فئودالي و عشريههاي اجباري به كليسا بودند. تودهها تحت هدايت افرادي مثل “ميرابو”، “مارا”، “دانتون”، “ربسپير” و تأثيرپذيري از ايدههاي فيلسوفان عصر روشنگري به ويژه افرادي مثل “ولتر” و “روسو” عليه سلطنت مطلقة لويي شانزدهم طغيان كردند و در 14 فورية 1789 “زندان باستيل” را كه نماد استبداد خاندان “بوربون” بود، ويران ساختند.
با عقبنشيني لويي شانزدهم، سلطنت مشروطه تشكيل شد و بورژوازي ليبرال، بخش عمدهاي از قدرت را به دست گرفت. در فاصلة سالهاي 1790 - 1792 قدرت غالباً در دست كلوپ سياسي “ژيروندَن”ها يعني نمايندگان سرمايهداري ليبرالِ خواهان سلطنت مشروطه قرار داشت. شاكلة كلوپ “ژيروندن”ها توسط فراماسونرها اداره ميشد و رهبران معروف آن “ميرابو” فراماسونر بودند. اينان در مجلس ملي فرانسه، قوانين بسياري به نفع سرمايهداران و به منظور بسط سكولاريسم به تصويب رساندند، اما فكر چنداني به حال تودههاي فقير دهقانان و كارگران نكردند. از اين رو موج اعتراضات اقشار فرودست، دوباره بالا گرفت و اينبار نمايندگان جناح تندرو و بورژوازي كه “ژاكوبن”ها ناميده ميشدند به قدرت رسيدند. ژاكوبنها نيز اكثراً فراماسونر بودند و رهبر آنها “ربسپير”، سخت تحت تأثير ايدههاي دموكراتيك “ژان ژاك رسو” قرار داشت. در قريب دو سال حكومت ژاكوبنها (1792 - 1794) در فرانسه، رژيم جمهوري اعلام شد و عليرغم شعارهاي بسيار در خصوص “حقوق بشر” و “آزادي”، دوران “ترور و وحشت” حاكم شد و نزديك چهلهزار نفر توسط جمهوري انقلابي مدافع حقوق بشر با گيوتين گردن زده شدند و دهها هزار نفر بازداشت و روانة زندانها شدند و جو اختناق شديدي پديد آمد.
در دوران ژاكوبنها اگرچه اصلاحات ارضي به نفع روستاييان انجام شد اما مشكلات معيشتي مردم اغلب ادامه يافت و حاكميت صاحبان سرمايه، جانشين حكومت فئودالها و اشراف گرديد. تودههاي فقير روستايي و شهري چون روند اوضاع را به نفع خود نديدند، از حكومت نااميد شدند و دست از حمايت از آن كشيدند و جناحي از سرمايهداري فرانسه كه از دست ژاكوبنها ناراحت بود در 27 ژوئيه 1794 (9 ترميدور) كودتايي عليه “ربسپير” و “ژاكوبنها” صورت داد و آنها را سرنگون و ربسپير را اعدام كرد.
نقش تاريخي انقلاب فرانسه كه توسط ژاكوبنها كامل گرديد، لغو امتيازات فئودالها و اشراف، برقراري حكومت سرمايهداران به جاي فئودالها، بسط سكولاريسم و زمينهسازي براي ايجاد يك نظام دموكراسي ليبرال در فرانسه بود كه تا سال 1794 ميلادي، تقريباً موفق به انجام همة اينها گرديد؛ هرچند كه انقلاب، روندي پرفراز و نشيب و بسيار خونين و پرنوسان را طي كرد.
انقلاب فرانسه به لحاظ ايدئولوژيك تجسم آرمانهاي ايدئولوژي ليبراليسم بود و به لحاظ اجتماعي توسط طبقة سرمايهداري فرانسه و به ويژه روشنفكران مدرنيست رهبري گرديد؛ هرچند كه سختيها و مشقات و تلفات انساني آن را تودههاي محروم روستايي و شهري متحمل شدند. انقلاب فرانسه به لحاظ ميزان تأثيرگذاري و سير حركت و ايدئولوژي ليبرال بورژوايي رهبري كنندة انقلاب و نيز نتايج و تبعات گستردة آن در فرانسه و سراسر اروپا، به مظهر و نمونة كلاسيك انقلابهاي مدرن تبديل گرديده است. با انقلاب فرانسه، ليبراليسم به صورت
ايدئولوژي غالب و طبقة سرمايهداران صنعتي و تجاري و بانكداران به عنوان طبقة حاكم در فرانسه مطرح ميگردد و نظام فئودالي و سيطرة اشرافيت منسوخ ميگردد. انقلاب فرانسه به دليل ماهيت ليبرال - مدرن آن، خصلت سكولاريستي داشته و دارد و در تاريخ دويست سالة پس از انقلاب، روند كلي جامعة فرانسه به سمت نهادينه شدن هرچه بيشتر سكولاريسم و صنعتي شدن روزافزون جامعة فرانسه بوده است؛ هرچند كه مناسبات مذهب با حكومتهاي مختلف و وزن اجتماعي كليسا در دو قرن پس از انقلاب فرانسه، تغييرات و نوساناتي داشته است، اما به هر حال سمت و سويي كلي حركت رژيمهاي سياسي فرانسه به سوي بسط سكولاريسم بوده است.
صهيونيستها و به ويژه فراماسونرها به دليل نقش مهمي كه در رهبري علمي و هدايت فكري انقلاب فرانسه داشتهاند، بسيار سعي ميكنند اين انقلاب را سرآغاز “آزادي” بشر عنوان كنند. حقيقت اين است كه با انقلاب 1789 فرانسه، روح اومانيستياي كه از رنسانس به بعد در غرب ظهور كرده و گسترش يافته بود، در هيأت يك حكومت و رژيم سياسي ظاهر ميگردد. در واقع انقلاب فرانسه صورت مثالي انقلابهاي سياسي - اجتماعي عصر مدرن است و نه صورت مثالي هر انقلابي در هر جاي دنيا.
با انقلاب فرانسه مفهوم ليبراليستي آزادي به عنوان مفهوم اصلي و مشهور آزادي درآمد و تعريف حقوق بشر بر پاية خودبنيادانگاري نفساني اصالت يافت، بنابراين انقلاب فرانسه آغاز بسط عملي مفهوم ليبرالي آزادي است نه معناي حقيقي آزادي و چنانكه سير بعدي حوادث در فرانسه و اروپا نشان داد، انقلاب براي سرمايهداران و بورژواها آزادي به بار آورد اما زنجيرهاي گران استثمار كاپيتاليستي و ورشكستگي و فقر اقتصادي را بر جان كارگران و پيشهوران خردهپاي فرانسه محكم كرد و با حاكم كردن ساختار حقوقي و سياسي و تعليم و تربيت مدرن، آدمي را از ساحت ديني وجود خود، بيش از پيش دور كرد و گرفتار اسارت و از خودبيگانگي ساخت.
انقلاب فرانسه و فلسفه آلمان (روزنامه کارگزاران)
محقق و نویسنده اندیشههای سیاسی در ادامه سلسله درسگفتارهای انقلاب سیاسی فرانسه گفت: انقلاب فرانسه تنشهایی فکری میان فیلسوفان آلمانی از جمله کانت، فیخته و گوته به وجود آورد. به گزارش مهر، سیدجواد طباطبایی، محقق و نویسنده اندیشههای سیاسی، عصر چهارشنبه، هفدهم بهمنماه، در نخستین جلسه از دور جدید سلسله درسهای انقلاب سیاسی فرانسه که به همت مؤسسه مطالعاتی اندیشه سیاسی و اقتصادی برگزار میشود، به منظور تشریح اندیشه سیاسی ناشی از انقلاب فرانسه در قرن هجدهم، به توضیح بنیادهای آن در ایدهآلیسم آلمانی و اهمیت فلسفه آلمانی در آن پرداخت. طباطبایی که بهتازگی کتاب «نظریه حکومت قانون در ایران» از او منتشر شده است، سخن خود را با
تأکید بر اهمیت انقلاب فرانسه بر جدا شدن غرب از سایر کشورهای جهان آغاز کرد و گفت: با انقلاب فرانسه یک تحول در فرانسه رخ داد که به موافقان و مخالفان آن در جلسات پیشین اشاره کردیم و یک اتفاق نیز در آلمان در سطح فلسفه رخ داد. وی با اشاره به ویژگیهای آلمان در مقایسه با سایر کشورهای اروپا گفت: آلمان به دلیل موقعیت جغرافیایی و سیاسی از نظر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از سایر کشورهای اروپایی عقب مانده بود، با وجود این، فیلسوفان این کشور چون کانت، فیخته و بعداً هگل به این انقلاب توجه داشتند. مثلاً شلینگ دو رساله درباره حقوق و آزادی نوشته بود. به تعبیر دیگر فرانسویها کاری را انجام دادند که آلمانها در حوزه نظر به تأمل دوباره پیرامون آن برخاستند.
مؤلف «مکتب تبریز» با اشاره به ریشههای ایدهآلیسم آلمانی در اندیشه روشنگری گفت: انواع مختلف روشنگری در اروپا تحقق یافت، مثلاً روشنگری در فرانسه اساساً ضددینی و مخالف کلیساست، اما در آلمان روشنگری با مذهب نسبتی داشت. لوتر آلمانی بود و از اینرو آلمانها پروتستان شدند. این اصلاح دینی به عقیده هگل موجب شد که در آلمان انقلاب صورت نگیرد. نویسنده «ابنخلدون و علوم اجتماعی» به اهمیت تحول فکر آلمان از دو وجهه تاریخی- اجتماعی و تاریخ اندیشه تأکید کرد و گفت: تا سه سال قبل از انقلاب فرانسه امپراتوری
آلمان، فریدریش دوم، حاکمی فرهیخته بود که به فرهنگ فرانسوی علاقه داشت و دربارش محل رفت و آمد اهل دانش و فلسفه چون ولتر بود. رساله مهم «روشنگری چیست» کانت به او اشاره دارد. وی سپس به تحول اساسی فلسفه آلمان توسط ایمانوئل کانت و کتاب او «سنجش خرد ناب» در سال 1781 پرداخت و گفت: کانت در این کتاب کوشید کاری که
کوپرنیک در حوزه علم کرده بود در حوزه فلسفه انجام دهد. انقلاب کوپرنیکی او انتقال مرکز شناخت از عین به ذهن بود. او کلمه انقلاب را قبل از انقلاب فرانسه در معنای جدیدی به کار برد. او پایه یک نظام فلسفی جدید را گذاشت که به آن ایدهآلیسم آلمانی میگویند.
نویسنده «زوال اندیشه سیاسی در ایران» در توضیح سخن خود اظهار داشت: در نظام ایدهآلیسم این عالَم خارج است که در قالبهایی که ذهن از پیش دارد ریخته شده و به صورت
ایده فهمیده میشود. لفظ ایده که نخست افلاطون آن را به کار برد، قابل ترجمه نیست. در ایدهآلیسم ذهن از حالت انفعالی که از خارج تأثیر میپذیرد خارج میشود و میگوییم عالم خارج مادهای است که فاقد صورت است و در صورتهای ذهنی انسان ریخته میشود و صورتی که ما میشناسیم را پیدا میکند. طباطبایی به پیامدهای این نگاه کانت در مباحث
عملی تأکید کرد و گفت: کانت از کتاب خود نتایجی برای تحول فکر گرفت. در نگاه او روشنگری یعنی انسان عقل خود را معیار سنجش همه امور قرار دهد و با این سنجش از حالت صغیر بودن خارج شود. از نگاه کانت عقل ضابط همه چیز است حتی دین. او رسالهای نوشت با عنوان «دیانت در محدوده صرف عقل». اعتقاد او به دین مبتنی بر دئیسم (اعتقاد به یک دین طبیعی در مقابل دین الهی) بود.
وی در ادامه گفت: از نگاه کانت انسان قابل پیشرفت است و راهی را میرود که عقل پیش پای انسان میگذارد. او جرأت دانستن را از طریق خرد میداند و ضابطه را از بیرون به درون منتقل میکند. او در حکمت عملی سعی کرد آزادی انسان را بر مبنای آنچه در سنجش خرد ناب گفته بود، توجیه کند. از نگاه او طبیعت ودیعهای برای انسان گذاشته که عبادت است از عقل. از اینرو مرجعیت را به درون برد و آن را عقل دانست. هگل نیز در رساله «ایمان و دانش» میگوید؛ ایمان هم باید در چارچوب عقل فهمیده شود، به همین دلیل است که هابرماس در آغاز کتاب «گفتار فلسفی تجدد» مینویسد که تجدد با هگل آغاز میشود. مترجم «تاریخ فلسفه اسلامی» اثر هانری کربن، در ادامه سخنان خود به تنشهای فکری که میان
فیلسوفان آلمانی از جمله کانت، فیخته و گوته در اثر انقلاب فرانسه رخ داد پرداخت و در پایان ضمن اشاره به رساله بسیار مهم کانت؛ «روشنگری چیست» گفت: کانت در این رساله تأکید میکند که ما از مرجعیت بیرون تبعیت نمیکنیم
مقايسه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب فرانسه
پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 57 بسياري از تحليلگران سياسي اجتماعي را دچار حيرت کرد. بررسي شرايط نظام حاکم در سال 57 و همچنين امکانات مادي مردم و عدم حمايت آنها از خارج از کشور پيروزي انقلاب را بسيار دور از انتظار و حتي غير ممکن ميساخت.
به گزارش سرويس بين الملل برنا، انقلاب 1789 فرانسه به عنوان يک انقلاب تاثيرگذار در تاريخ سياسي جهان مطرح است. اين انقلاب بر اساس ليبراليسم پايه ريزي شد. بررسي و مقايسه انقلاب اسلامي ايران با اين انقلاب مطرح جهاني ميتواند تا اندازهاي راهگشاي درک صحيح از انقلاب اسلامي و همچنين برتريهاي خيره کننده آن باشد.
تضاد قدرت سياسي و قدرت اجتماعي
تنها جوامعي مستعد انقلابند که قدرت سياسي حاکم بر آن جوامع از مردم و اقشار جامعه فاصله گرفته و فاقد پايگاه اجتماعي باشد، در اين حالت اگر قدرتي مورد حمايت اکثريت، در جامعه پديد آيد و در پي خواستههاي اکثريت مخالف نظام حاکم باشد تضاد ميان قدرت سياسي و قدرت اجتماعي شکل ميگيرد. اين تضاد در بهترين حالت به يک انقلاب موفق تبديل ميشود و اين در صورتي است که يا قدرت سياسي در حالت ضعف خود باشد و يا قدرت اجتماعي از حمايت قوي مردمي و رهبري قدرتمند برخوردار باشد.
مولفههاي تشکيل دهنده قدرت سياسي عبارتند از:
1- شرايط اقتصادي 2- عامل نظامي 3- حمايت بين المللي. در قدرت اجتماعي هم سه عامل اصلي 1- مشارکت مردمي 2- رهبري 3- ايدئولوژي مطرح ميشوند. با بررسي قدرت سياسي قبل از انقلاب و قدرت اجتماعي به وجود آورنده انقلاب در انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامي ايران ميتوان به تفاوت هاي اين دو انقلاب و نقاط امتياز انقلاب اسلامي از ديگري پي برد.
الف- قدرت سياسي:
شرايط اقتصادي
فرانسه در زمان انقلاب در بدترين شرايط ممکن از لحاظ اقتصادي قرار داشت. اين کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب گريبانگير مشکلات و بحرانهاي مالي و اقتصادي فراواني بود. استقراضهاي کلان، عوايد محدود، قحطي و گرسنگي مردم موجبات تضعيف قدرت سياسي را فراهم کرده و در مقابل نارضايتي عمومي در جامعه را پديدآورده بود.
در اواخر حکومت شاه، رژيم ايران در مطلوبترين سطح از قدرت اقتصادي قرار داشت که در تمام دوران سلطنت 57 ساله رژيم پهلوي بيسابقه بود. با افزايش سريع و غير قابل پيشبيني درآمد نفت، رژيم ايران نه تنها تبديل به يکي از دولتهاي ثروتمند شد، بلکه جامعه ايراني را به يک جامعه کاملا مصرفي تبديل کرد. و برخلاف رژيم فرانسه، نه تنها دولت مقروض نبود، بلکه به بسياري از دولتها، وام هاي سخاوتمندانهاي اعطا کرده بود و از ذخاير ارزي قابل توجهي برخوردار بود.
عامل نظامي
ارتش فرانسه در زمان بحران قبل از انقلاب در اثر جنگها و شكستهاي پي در پي کاملا ضعيف و مختل شده بود و با توجه به وابستگيهاي طبقاتي آن که با تغيير و تحول موافق و متمايل بودند، حمايت خود را از پادشاه فرانسه سلب کرده بود.
ارتش ايران برخلاف فرانسه، در طول پنجاه سال پيش از پيروزي انقلاب در هيچ جنگ خارجي مهمي شرکت نکرده بود. محمد رضا شاه نيز به عنوان فرمانده کل قوا بيش از هر پادشاهي در ايران به قواي مسلح توجه داشت. ميزان موافقت نامههاي خريد تسليحاتي که در طول بيست سال از 1969-1950 تنها 741 ميليون دلار بود به رقمي معادل بيست ميليارد دلار در سالهاي بعد يعني از 1970-1971 رسيد. و ايران بزرگترين خريدار سلاح از کشورهاي امريکا، انگليس و فرانسه شد.
حمايت بينالمللي
قرن هجدهم يکي از قروني است که اصطکاک ميان کشورهاي مختلف به ويژه در اروپا زياد بود و جنگهاي بسياري در آن واقع شده است. لويي شانزدهم عليرغم قرابت و خويشاوندي که با پادشاهان ديگر داشت نه تنها در زمان انقلاب مورد حمايت قرار نگرفت بلکه دولتهاي ديگر اروپايي به ويژه انگليس به طور مستقيم در شعلهورتر شدن آتش انقلاب نقش موثري داشتند.
در سالهاي دهه پنجاه رژيم شاه از نظر حمايت بينالمللي در مطلوبترين موقعيت بود و کمتر کشوري وجود داشت که عليرغم بروز بحران تحت تاثير رقابتها و تضادهاي بينالمللي قرار نگيرد و از حمايت بلوک شرق و غرب و کمک مستقيم امريکا برخوردار باشد و در مقابل، انقلابيون از هرگونه کمک و همراهي بينالمللي محروم بودند.
ب- قدرت اجتماعي
مشارکت مردمي
ميزان مشارکت مردم در سقوط نظام فرانسه منحصر ميشود در حدود يک درصد که اکثر آنان نيز از طبقه اشراف يا نهايتا از طبقه بورژواي متوسط بودند. به همين دليل سقوط نظام صرفا به علت ضعف پادشاهي لويي شانزدهم صورت گرفت.
اما در ايران، سابقه 15ساله مبارزات مردمي که از سال 1342 به صورت جدي شروع شده بود باعث شد تا اکثر مردم ضمن آشنايي با ايدئولوژي نهضت ضمن انزجار از رژيم پهلوي به مشارکت وسيع در مبازات بپردازند و تمام اقشار مردمي اعم از کارگران، کارمندان، دانشگاهيان، حوزويان و بازاريان حضور فعالي در اين مبارزه داشته باشند. از سوي ديگر مبارزات مردم منحصر به تهران و يا شهرهاي بزرگ نبود بلکه در تمام نقاط کشور، اين مبارزه به صورت فعالانه ادامه داشت.