بخشی از مقاله

انواع ادبي چيست؟

انواع ادبي، در رديف نظامهايي از قبيل سبك شناسي و نقد ادبي، يكي از اقسام جديد علوم ادبي و يا به قول فرنگي ها يكي از شعبه ها و مباحث نظريه ادبيات Theory of literature است. موضوع اصلي آن طبقه بندي كردن آثار ادبي از نظر ماده و صورت در گروه هاي محدود و مشخص است.

اگر بخواهيم به ادبيات هم از ديدگاه عملي نگاه كنيم، بايد بتوانيم آثار ادبي را طبقه بندي كنيم و انواع مشابه آثار ادبي را در طبقات مخصوصي قرار دهيم . زيرا مهمترين مختصه علم اين است كه مي تواند طبقه بندي كند. اين مهم در ادبيات به وسيله انواع ادبي صورت مي گيرد.اما در انواع ادبي هدف اصلي طبقه بندي كردن بر حسب ساختمان آثار ادبي و مختصات دروني و ساختاري آنهاست. بايد خاصه هاي مشترك دسته يي از آثار ادبي را استخراج كرد و وجوه تفارق را با دسته هاي ديگر نشان داد، و اين هدفي دشوار و ديرياب است از اين رو ناچار، گاهي به طبقه بندي كردن بر حسب صورت (مثلا تعداد ادبيات و وضع قافيه) بسنده مي شود.
در ادبيات غرب از تلفيق تراژدي ـ كمدي Tragicomedy به وجود آمده است كه ارسطو در كتاب فن شعر از آن سخن نگفته بود؛ و يا در ادبيات ما مولانا از تلفيق غزل و مثنوي، قالب غزل ـ مثنوي را بر ساخته است كه بديع نويسان سنتي از آن سخن نگفته اند و يا سعدي در قالب حماسي قصيده، به ادب تعليمي (پند و اندرز) پرداخته است و از اين رو در مختصات قصيده تغييراتي وارد كرده است.

شاهنامه از آن جا كه به طرح داستان هاي اساطيري و ملي قوم ايراني پرداخته است، جنبه حماسي دارد و حماسه، شعر بلند روايي است. فردوسي براي طرح مطالبي مفصل ـ حدود شصت هزار بيت ـ ناچار بوده است قالب مثنوي را برگزيند. هم چنين در سده هاي نخستين ادب فارسي كه تفوق با آثار حماسي بود قالب قصيده رواج داشت و بعدها به عللي كه مشروحا در مباحث تاريخ ادبيات و سبك شناسي مذكور است، ادب غنايي كه در غزل متجلي مي شود جاي حماسه و قصيده را گرفت.
تينياف Tynyanov يكي از فرماليست هاي روسي مي گويد :
«مساله تاريخ ادبيات و بحث تحول ادبيات، همان بحث جانشيني فرم هاي ادبي است.»
سلسله مراتب نوع يا نظام نوعي gener – system در دوره هاي سبكي ما كم و بيش چنين است :
سبك خراساني : قصيده، قطعه، مثنوي، رباعي، تركيب و ترجيع بند، غزل
سبك عراقي : غزل، مثنوي، رباعي، قصيده، قطعه، تركيب و ترجيع بند
سبك هندي : غزل، مثنوي، قصيده، قطعه

به نظر ما بهتر است بگوييم انواع، گاهي در دوراني مورد بي توجهي و غفلت قرار مي گيرند، اما ممكن است در ادوار بعد دوباره تجديد حيات كنند، مثلا غزل بعد از رواج شعر نو مورد بي توجهي قرار گرفت؛ اما امروزه دوباره مرسوم شده است. چنانكه غزل امروزي تحت تاثير شعر نو، تحول و تكاملي يافته است.

ديگر از مباحث انواع ادبي، بحث پيدايش انواع است كه در آن از پيدايش و حتي تاريخچه انواع ادبي سخن مي رود. برخي از اشعار نو مثلا «پريا»ي احمد شاملو بر مبناي ترانه هاي عاميانه ساخته شده است و يا جمال زاده و صادق هدايت در نگارش برخي از داستان هاي خود، از مايه هاي ساختاري داستان هاي عاميانه‌وفولكلوريك‌استفاده كرده اند.
مي توان آثار و انواع ادبي قديم را به شكل و صورت آثار و انواع جديد ادبي در آورد. استفاده از عناصر كهن هنري، در موسيقي و تئاتر هم مرسوم است.

آيا همه انواع ادبي در نزد همه اقوام وجود داشته است؟ مسلما خير، چنان كه نوع ادبي داستان كوتاه در ايران، بر اثر تقليد از نمونه هاي غربي، بعد از مشروطيت به وجود آمده است و قالب رباعي در ادبيات قديم عربي وجود نداشته است. اين بحث ممكن است به اين جا منجر شود كه اقوام مختلف كدام يك از انواع را از يكديگر تقليد كرده اند؛ چنان كه يك نظريه در باب پيدايش رباعي اين است كه از شعر اقوام ترك و چيني تقليد شده است

به خوبي مشهود است كه اين در ادب، تا كنون از ديدگاه انواع ادبي مورد مطالعه جدي قرار نگرفته است، مثلاً با توجه به اين كه اكثر اشعار ديوان كبير مولانا در قالب غزل است، چنين به نظر مي رسد كه ديوان مزبور از نوع ادب غنايي باشد؛ اما دقت بيشتر، ما را به برخي از مختصات حماسي در غزليات آن راهنمايي مي كند، چنانكه بايد براي آنها به نوع مختلط غنايي ـ حماسي قايل شد. حضور عناصر حماسي در متون عرفاني گاهي به حدي زياد است كه به ناچار بايد به نوعي حماسه كه آن را مي توان حماسه عرفاني ناميد قايل شد.
يك اثر حماسي ممكن است تمام مختصات حماسه را نداشته باشد يا چيزهايي بر سري داشته باشد.

مشكل ديگر اين است كه كار انواع ادبي، طبقه بندي آثار صرفا ادبي است؛ اما در مطالعات ادبي گاهي با آثار مهمي سرو كار داريم كه از ديدگاه ماده ادبيات كاملا جزو ادبيات محسوب نمي شوند؛ اما از نظر ماده جزو تاريخ محسوب مي شوند. و به همين ترتيب آثار متعددي را مي توان نام برد كه بيشتر، از جنبه هاي فلسفي يا عرفاني مورد توجه اند تا از نظر ادبي، و بايد مسامحه آن ها را در نوع ادب تعليمي قرار داد. آثاري از قبيل مثنوي معنوي يا سير العباد الي المعاد كه به اصطلاح جزو شعر علمي هستند و تفكر خاصي را آموزش مي دهند. در ادبيات قرون وسطايي هر ملتي ديده مي شود كه برخي از فرمهاي ادبي در خدمت موضوعات غير ادبي اند.
آثاري كه جزو فرعي يك طبقه بندي كلي هستند مثلا نوول نامه يي يا نوول تاريخي زير مجموعه نوع نوول محسوب مي شوند.

گاهي خاصه هاي اصيل يك نوع در اثري بيشتر و قوي تر و در اثر ديگر كمتر و كم رنگ تر است. هر اثر حماسي تحقق بالفعلي از تفكر و زبان حماسي است، اما تفكر و زبان حماسي، يك امكان بالقوه است.
از اين رو بايد گفت كه هر اثر حماسي نسبت به خود حماسه نسبت خصوص و عموم دارد. بدين ترتيب هر نوع ادبي، مجموعه نامحدودي از آثار ادبي است. پس در حقيقت نمي توان گفت كه فلان اثر حماسه است، بلكه بايد گفت از آثار حماسي است، يا عضو و شاخه يي از حماسه است.

ممكن است اثري امروزه زنده باشد، اما نوع آن رايج نباشد؛ مثلا كليله و دمنه امروزه تا حدي خوانده مي شود اما نوع فابل مرسوم نيست، يا گلستان هنوز خوانده مي شود حال آنكه شيوه ادبي آنكه يكي از فروع مقامه نويسي و نثر موزون است رايج نيست.
يكي از مسايل غامض ادبي، بيان تشابهات و فروق مفهوم سبك و نوع است.
اهميت كدام نوع ادبي بيشتر است؟ ارسطو تراژدي را از حماسه برتر مي دانست، و افلاطون حماسه را بر تراژدي ترجيح مي داد. در دوره رنسانس حماسه را عالي ترين نوع از انواع ادبي مي دانستند و امروزه نوع رمان را بر همه انواع ترجيح مي نهند. در مبحث انواع ادبي واضح است كه برخي از انواع مانند حماسه و غنا و تراژدي و كمدي از انواع ديگر گسترده تر و مهم تر هستند و بسياري از انواع فرعي را مي توانند شامل شوند.
انوري قصيده پرداز قرن ششم يك جا مسائل رواني و يك جا مسائل اجتماعي را در پديد آمدن انواع شعر خود موثر دانسته است :

خاطري چون آتشم هست و زباني همچو آب
فكرتي تيز و ذكائي رام و طبعي بي خلل
اي دريغا نيست ممدوحي سزاوار مديح
وي دريغا نيست معشوقي سزاوار غزلدر حماسه ممكن است به كنش هاي تراژيك هم برسيم، اما اصل بر دلاوري ها و سلحشوري ها و ايجاد افتخار و دادن اميد به يك قوم و ملت است.

سابقه انواع ادبي
سابقه انواع ادبي مثل غالب علوم ادبي به آثار ارسطوي يوناني و هوراس Horace رومي مي رسد. در فن شعر آنان، حماسه و تراژدي دو نوع عمده اند، هر چند ارسطو از ادب غنايي Lyric بحث نمي كند، ولي به طور كلي مي تو ان گفت انواع عمده ادبي در نزد قدماي غرب عبارت بود از :‌
1ـ نوع حماسي 2ـ نوع غنايي 3ـ نوع نمايشي كه خود دو گونه است :

الف) سوگنامه يا تراژدي ب) شادي نامه يا كمدي
در دوران معاصر، انواع جديدي به انواع ادبي سابق افزوده شد، داستان بلند، داستان كوتاه، بيوگرافي، مقاله نويسي و از اين قبيل. علاوه بر اين، هر نوع ادبي Genre، اجناسي Species هم دارد كه بعضا در قديم محلوظ نظر نبوده اند، چنان كه انواع و اقسام تراژدي يا حماسه يا غزل داريم كه برخي در قديم شناخته شده نبوده است. به هر حال نوع ادبي مي تواند فروعي داشته باشد، چنان كه مثلا شهر آشوب از فروع هجو است.

نظريات مختلف درباره طبقه بندي كردن انواع ادبي
شايد غير علمي ترين طبقه بندي كردن، طبقه بندي آثار ادبي به نظم و نثر باشد، زيرا در آن به خاصه هاي ماهوي ادبيات توجه نمي شود. آن گاه نظم را به شعبي و نثر را نيز به شعبي تقسيم كرده اند و غالبا به مشخصات ظاهري توجه داشته اند. از طرف ديگر اين تقسيم بندي بسيار قديمي است و در نزد همه اقوام معمول است و به هر حال در ادبيات هر قومي از لحاظ صورت بين نظم و نثر تفاوت است.
در باب اين كه نقد ادبي را مي توان يك نوع ادبي دانست يا خير، بهتر است به اين مساله توجه داشته باشيم كه درمباحث ادبي، ما با دو مفهوم علوم ادبي. مقصود از آثار ادبي، نوشته هايي است كه اصاله و بالذات ادبي هستند، مثل رمان و شعر و در آنها جنبه خلاقيت مطرح است. مقصود از علوم ادبي آثاري است كه درباره ادبيات نوشته مي شوند، علوم ادبي نظامهايي هستند كه ادبيات را بررسي مي كنند مثل نقد ادبي، تاريخ ادبيات، انواع ادبي و غيره.

جالبترين و جديدترين كوشش در تئوري انواع ادبي مباحث نورتروپ فراي اديب معروف كانادايي(1990 ـ 1912) در كتاب تشريح نقد ادبي است او به چهار نوع عمده ادبي معتقد است : نمايشي، پهلواني، هجايي و غنايي؛ اما مساله اين است كه هر كدام از اين انواع را به يكي از فصول سال و اوقات شبانه روز كه بيانگر دوره يي از تاريخ زندگي بشر است مربوط مي كند؛ بهار و سحر با تولد و طفوليت و تابستان و ظهر با شباب و خزان و غروب با پيري و مرگ و زمستان و شب با فنا و زوال متناظرند.

نقد نوعي يا نقد بر مبناي انواع ادبي
در نقد نوعي آثار هنري را بر مبناي قالب يا سبك يا موضوع تقسيم مي كنند، مثلا در سينما مي گويند : فيلم جنايي، فيلم تاريخي، فيلم وسترن ... نقد نوعي در ادبيات بدين معني است كه در مطالعه اثر توجه داشته باشيم كه نوع ادبي آن اثر كدام است و در اين نوع، بر حسب سنت چه قراردادهايي بايد ملحوظ شود.
نقد نوعي سابقه يي كهن دارد و در حقيقت يك طريقه سنتي در برخورد با آثار ادبي است منشا آن به فن شعر ارسطو مي رسد.
روش تكامل به دلايلي مشابه با آن در سلسله مراتب موجودات، مهره داران را برتر از نرم تنان مي دانند، موجب تهيه سلسله مراتبي در انواع مي شود.

تمييز انواع ادبي
كوتاه سخن آن كه اولا هميشه نمي توان نوع ادبي يك اثر را با دقت و صراحت مشخص كرد و ثانيا كمتر اتفاق مي افتد كه بتوان اثري را با ذكر نوع آن چنان كه بايد و شايد معرفي كرد. هنوز تقسيم بندي هاي ما و مصطلحات انواع ادبي، جامع و مانع نيستند.
گلستان سعدي از نظر صورت تلفيقي از مقامه و مناجات مسجع خواج عبدالله است و نه اين است و نه آن. و از نظر معني، ادبيات تعليمي است كه در آن حكايت پردازي هم شده است.

نوع، سبك، ساخت، شكل
نظريه انواع خيلي بحث برانگيز و تبيين مشابهات و فرق هاي نوع با مفاهيم ديگر نزديك به آن باريك و دشوار است، چنان كه بسيار اتفاق مي افتد كه مفهوم نوع با سبك و ساخت و شكل در هم مي آميزد.
به نظر مي رسد كه نوع بيشتر ناظر و متكي به معني و سبك بيشتر ناظر و متكي به صورت باشد. كليله و دمنه به لحاظ نوع، ادب تعليمي تمثيلي است اما به لحاظ سبك نثر فني تمثيلي است.

انواع ادبي در ايران
تقسيم بندي غريبان كه مبتني بر آراي ارسطو (وهوراس) در كتاب فن شعر است، بيشتر جنبه معنايي دارد و از اين رو جهاني است. اما تقسيم بندي ما در ايران بيشتر صوري بوده است و مثلا شعر را با توجه به تعداد ادبيات و وضع قافيه ها و به اصطلاح رنه ولك از روي شكل بيروني به غزل، قصيده و قطعه و رباعي تقسيم كرده ايم. نقص اين طبقه بندي اين است كه شعر را به لحاظ معني بررسي نمي كند. مثلا در قالب غزل، هم غنا مي بينيم و هم عرفان و هم سياست و هم وصف.

در شرح اين ده شيوه نوشته اند كه مقصود «نسيب و تشبيب، مفاخره، حماسه، مدح، رثا، هجا، اعتذار، شكوي، وصف، حكمت و اخلاق است.»
در قابوسنامه مي خوانيم : «آن سخن كه گويي اندر نوع نخستين عنصرالمعالي يعني مدح و غزل (تغزل، شعر غنايي) و هجا از بقيه مهمتر بوده است.
اين انواع را مي توان به نحو زير به صورت مرتب تر و علمي تر بيان كرد :
1ـ غنايي مقصود از نسيب و تشبيب (و غزل) همان تغزل است كه جنبه غنايي دارد.

2ـ حماسي، مفاخره و مدح ماهيت حماسي دارند.
3ـ هجايي، طنز در اين قسمت قرار مي گيرد.
4ـ روايي، وصف از فروع آن است.
5ـ تعليمي، حكمت و اخلاق (زهد) جنبه تعليمي دارند.
اما نثر، در كتب ما از نثر مرسل (ساده) و مسجع (موزون) و فني و مصنوع ( كه يك نوع آن ترسل است) سخن رفته است و اين تقسيمات هم بيشتر صبغه سبك شناسانه دارد.
در كتب قديم هيچ گاه مستقلا به بحث در انواع ادبي نپرداختند و اين وضع تا دوران ما هم چنان ادامه داشته است.
انواع حماسه
حماسه ها را به اعتبارهاي مختلف از قبيل قدمت و موضوع تقسيم كرده اند :
تقسيم بر حسب قدمت
1ـ حماسه هاي سنتي كه به آنها حماسه هاي ابتدايي يا نخستينه و حماسه هاي شفاهي نيز گويند.
مثل ايلياد، اوديسه، مهابهاراتا، رامايانا، اياتكار زريران، شاهنامه فردوسي، گرشاسپ نامه اسدي، بهمن نامه، برزونامه.
حماسه هاي سنتي را اصيل ترين انواع حماسه دانسته اند

2ـ حماسه هاي ثانوي يا حماسه هاي ادبي كه به صورت استادانه يي، بر مبناي حماسه هاي ادبي كه به صورت استادانه يي، بر مبناي حماسه هاي قديمي ساخته شده اند.
مثل اِنه ئيد ويرژيل كه بر مبناي ايلياد و اوديسه ساخته شده اند و بهشت گمشده ميلتون كه حماسه يي مسيحي است.
3ـ حماسه هاي متاخر يا سومين كه از روي حماسه هاي ثانوي، در ادوار متاخر ساخته شده است. مثل رستم و سهرابي كه ماتيو آرنولد شاعر انگليسي، بر مبناي رستم و سهراب شاهنامه ساخته است.

تقسيم بر حسب موضوع
1ـ حماسه اساطيري كه قديمي ترين و اصيل ترين نوع حماسه است. مثل حماسه سومري گيل گمش و بخش اول شاهنامه فردوسي ( تا داستان فريدون). قسمت هايي از ايلياد و اوديسه، قسمت هايي از تورات، رامايانا و مهابهاراتا را هم مي توان جزو حماسه هاي اساطيري دانست.

2ـ حماسه هاي پهلواني كه در آن از زندگي پهلوانان سخن رفته است.حماسه پهلواني ممكن است جنبه اساطيري داشته باشد؛ مثل زندگي رستم در شاهنامه و ممكن است جنبه تاريخي داشته باشد، مثل ظفرنامه حمدالله مستوفي و شهنشاهنامه صبا كه قهرمانان آنها وجود تاريخي داشته اند.

3ـ حماسه هاي ديني يا مذهبي كه قهرمان آن يكي از رجال مذهبي است و ساخت داستان حماسه بر مبناي اصول يكي از مذاهب است؛ مثل كمدي الهي دانته، خاوران نامه ابن حسام (شاعر قرن نهم) خداوند نامه ملك الشعرا صباي كاشاني.

4ـ حماسه هاي عرفاني كه در ادبيات فارسي فراوان است. در اين گونه حماسه، قهرمانان بعد از شكست دادن ديو نفس و طي سفري مخاطره آميز در جاده طريقت، نهايه به پيروزي كه همانا حصول به جاودانگي از طريق فنا في الله است، دست مي يابند. مثل حماسه حلاج در تذكره الاوليا. منطق الطير. بهگوت گيتا را هم كه از متون مذهبي هند محسوب مي شود، گاهي حماسه عرفاني خوانده اند.

ادبيات يوناني : ايلياد و اوديسه
ايلياد در 24 فصل، شرح هفته هاي آخر جنگ هاي ده ساله يونان و تروا است. پاريس پسر شاه تروا، هلن، شاهزاده زيباي يونان را از نزد شوهرش ربوده است و اين كار، يونانيان را به جنگ با مردم تروا مي كشاند.
اوديسه، 24 سرود دارد. اوليس يكي از پهلوانان يوناني جنگ تروا در راه بازگشت به وطن دچار سرگشتگي ها و گرفتاري هايي مي شود، مردم مي پندارند كه او مرده است. برخي بر آنند تا با همسر زيباي او پنه لوپ ازدواج كنند. اوليس، ناشناس به زادگاه خود بر مي گردد و خواستگاران سمج را به عقوبت مي رساند.

اديسه
اديسه نيز اثر هومر و شامل 24 سرود است. به عقيده يونانيان خدايان طرفدار تروا، در راه بازگشت پهلوانان يوناني مانعي ايجاد كردند و در اين باره داستانهايي بر سر زبانها بود. اديسه ماجراهاي اودوسئوس (اوليس) در راه بازگشت از جنگ هاي تروا به سرزمين مادريش ايتاكا (انطاكيه) است.

منشا ادب غنايي
شعر غنايي در دو معني به كار مي رود :
1ـ اشعار احساسي و عاطفي. 2ـ اشعار عاشقانه
در ادبيات ما بيشتر اين معني دوم معروف است و لذا ما محور بحث را بر آن مي نهيم. برخي از منتقدان اصل اشعار عاشقانه را به روابط مرد و زن در دوران مادرسالاري ـ كه جامعه تحت حكومت زن بود ـ مربوط كرده اند.
زير بناي ادبيات عرفاني هم از اين ديدگاه همان ادب غنائي است.

ادبيات غنايي داستاني
چنان كه قبلا گفته شد، شعر غنايي در تعريف ادباي غرب، شعري كوتاه و غيرروايي است و اگر بلند باشد به آن شعر غنايي نمايشي مي گويند. در ادبيات فارسي، چندين منظومه عالي غنايي داستاني وجود دارد مثل ويس و رامين، ليلي و مجنون و خسرو و شيرين كه بلند و روايي هستند و داستاني عاشقانه را روايت مي كنند.
در اين داستان ها موضوع اصلي بيان حالات و احساسات مربوط به وصال و فراق است.
بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه در ادب حماسي شاعر معمولا در داستان تصرف نمي كند و به هر حال كمتر احساسات و عواطف خود را بروز مي دهد و همين طور است در ادب دراماتيك، اما در ادب غنايي، شاعر اميال و آرزوهاي خود را در مواقع مناسب در قصه دخالت مي دهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید