بخشی از مقاله
تقدير نامه
وظيفه خود ميدانم از جناب آقاي دكتر احمد احمدزادهبياني كه خود از محققين به نام ميباشند با توجه به اينكه در تمام مراحل انجام اين تحقيق صميمانه كمال مساعدت را نموده و از راهنمائيهاي مكرر و بيدريغ ايشان برخودار بودهام نهايت تشكر وسپاسگزاري را بنمايم.
» به نام خدا«
تقديم به مادر عزيزم يگانه تكيهگاه و همراه زندگيم كه حاصل عمر پرثمرش همه برايم مهر بود وسراسر زندگيم همه برايش رنج. باشد كه بدينوسيله جزئي از زحمات بيكران او را جبران كرده باشم.
تقديم به : پدر مهربانم اين باغبان گلهاي بهشتي كه لحظهلحظه عمرش در راه آسايش و راحتي من سپري شد.
تقديم به همسر دلبندم كه حاصل يك عمر پرتلاش پدر مادري فداكار از آن اوست.
تقديم به دو يار مشفق هميشگيام محبوب و منيژه
درآخروظيفه خود ميدانم بدينوسيله از زحمات ارزنده وبيدريغ جناب آقاي ذبيحالله كاشي كه در جمعآوري اين تحقيق مرا ياري نمودند كمال سپاسگزاري را بنمايم.
چكيده تحقيق:
بعضي از افراد درانتخاب شغل تسليم حوادث ميشوند و برخي بدون نقشه و فكر تحت تأثير اعضاي فاميل، شغلي راانتخاب ميكنند كه با خصوصيات فردي آنها منطبق نيست برخي از مردم نيز تحت تأثير ارزشهاي اجتماعي بدون درنظر گرفتن خصوصيات رواني و طرح نقشه خاص شغل خود را انتخاب ميكنند.
بطور كلي هدف از اين پژوهش مقايسه و برسي رغبتها و گرايشات شغلي بين دانشآموزان دبيرستاني عادي و ناشنوا ميباشد. اهميت اين پژوهش از آن جهت است كه با در نظر گرفتن تفاوتهاي فردي و گرايشات مختلف افراد بتوان ملاكهايي را كه براي هر فرد در هر كشور و با هر فرهنگي مهم ميباشد تعيين نمود.
فرض صفر در اين تحقيق اين است كه تفاوتي بين رغبتهاي شغلي دانشآموزان عادي و ناشنوا وجودندارد جامعه تحقيق در اين پژوهش شامل دانشآموزان دختر عادي ناشنوا دبيرستاني ميباشد و نمونه تحقيق شامل 50 نفر عادي و 5 نفر ناشنوا ميباشد.
روش نمونهبرداري به صورت نمونهبرداري كومهاي يا دردسترس است كه بدليل راحتي و در دسترس بودن دانشآموزان از اين روش استفاده ميگردد.
ابزار تحقيق در اين پژوهش پرسشنامه ارزش شغلي سوپر ميباشد پس از اجراي آزمون از آزمودنيها براي مقايسه و بررسي دو گروه عادي و ناشنوا از محاسبات آماري و آزمون در مجذور خي استفاده ميگردد فرص صفر در اين آزمون بيان ميكندكه يك متغير از متغير ديگري تأثير نميپذيرد و يا تفاوتي با آن ندارد پس از اجراي آزمون بر تكتك پرسشهاي اين پرسشنامه نتيجه بدين شرح بدست ميآيد:
دانشآموزان عادي و ناشنوا در موارد زير با هم متفاوتند:
1- ضرورت داشتن ابتكار و خلاقيت براي حل مشكلات شغلي
2- امكان پيشرفت در شغل
3- پرداختن به شغلي كه به قدرت هنري نياز دارد.
4- دائمي بودن شغل
5- پرداختن به شغلي كه به توانايي ذهني نياز دارد.
در ساير موارد ملاكهاي پرسشنامه دانشآموزان عادي و ناشنوا يكسان بوده و هيچ تفاوتي مشاهده نگرديد.
فصل اول
مقدمه
يكي از عوامل مهم تحول و نوسازي جامعه آموزش و پرورش ميباشد بسياري از صاحب نظران امور تربيتي با اين سؤال مواجه هستند كه چگونه ميتوان روندهاي فرسوده آموزشي را تغيير داده نطام آموزش و پرورش را بهبود بخشيد. نظام تربيتي در تغيير رفتار و هدايت نسل جوان همواره با آينده سروكار دارد بطوريكه هر چه دورانهاي آينده در نظر برنامه نويسان و مربيان آموزش و پرورش روشنتر باشد فعلايتهاي تربيتي و با كيفيت بهتر انجام گرفته و نتيجه مطلوبتري بدست ميدهد به همين جهت در جهان كنوني هيچ كشوري نيست كه در زمينه آموزش و پرورش به مطالعه نيازمنديها و ارزشهاي انساني در آينده نپردازد وكوركورانه يا بر اساس نيازها و ارزشهاي رايج زمان به تنظيم برنامههاي آموزشي دست بزند.
بطوركلي روشهاي جديد تعليم و تربيت مطالعه واقعيتها را در اطراف موضوعاني كه براي شاگردان جالب است سازمان ميدهد هدف اين روشها تربيت به مهمترين وجه ممكن است اين نوع تربيت تنها متضمن آنچه كه تدريس ميشود نيست بلكه شامل چگونگي توجه به علاقه و جلب علاقه دانشآموزان به درس خواندن نيز ميباشد. مقصود اين نيست كه مهمترين و با استعدادترين شاگردان از آموزش استفاده كنند بلكه برنامه بايد با توجه به آمادگيهاي فردفرد شاگردان تنظيم گردد تا همه بتوانند و از آن بهره بگيرند. برنامه آموش بايد بنجوي تنظيم گردد كه در عين حال كه شاگردان را از آموزش برخورد در نمايد علاقه به يادگيري را نيز در آنان تقويت كند.
بسياري از مربيان تعليم و تربيت استدلال ميكنند كه اگر دانشآموزان براساس علاقه خود آموزش ببينند و رشته تحصيلي را با توجه به علاقه خود انتخاب كنند موفقيت بيشتري كسب ميكنند و به اين ترتيب از اتلاف وقت و نيروي آنان جلوگيري خواهد شد. به اين منظور شناسايي علائق دانشآموزان امري ضروري است شناخت علائق يكي از جنبههاي مهم براي درك موقعيتهاي يادگيري شاگردان است و يكي از موقعيتهاي يادگيري پيشرفت تحصيلي است.
دانش مربوط به علائق شاگرد براي مربي اهميت زياد دارد چون از طرفي شاگرد را بهتر ميشناسد و سطح دانش او را براساس اين شناسايي بالاتر ميبرد واز طرف ديگر او را با رشتههاي تحصيلي مشاغل و حرفههاي مختلف آشنا ميكند به اين ترتيب مربي هم به جنبه فردي – احساسي و هم جنبه تحصيلي – حرفهاي شاگرد توجه ميكند از سوي ديگر رشد سريع تكنولوژي و پيشرفتهاي علمي و فني قرون اخير. تحولات ژرفي را در زمينههاي اجتماعي و اقتصادي پديد آورده است. در مملكت ما نيز اين تحولات و تغييرات در تمام شئون زندگي اثر گذاشته و امكانات تازهاي را سبب گشته است.
روي همين اصل افراد به انتخاب بجا و سنجيده شغل آيندهشان براساس علائق و استعدادهاي خود توجه بيشتري مبذول ميدارند تا علاوه بر تأمين آيندهاي بهتر و بهرهمندي هر چه بيشتر از امكانات ياد شده بتوانند اوقات كار خود را به صورتي مطبوع و دلپذير درآورند.
در عصر تكنولوژي و صنعت آموزش و پرورش باتربيت نيروي كارآمد ميتواند پيروزيهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي را نصيب ملت نمايد.
رشد سريع تكنولوژي آموزش و پرورش را نيازمند گسترش كمي و كيفي مينمايد و برنامههاي قالبي و محدود ديگر قادر به همگامي با سرعت مضاعف تكنولوژي نخواهد بود. در زندگي و تمدن مبتني بر كشاورزي و دامداري سرنوشت شغلي هر فرد معلوم بود و معمولاً شغل پدر را فرزندان به ارث ميبرند در چنين شرايطي نه سنجش علافه مطرح بود و نه در نظرگرفتن استعداد و نه راهنمايي شغلي، ولي در عصر حاضرمسأله به اين سادگي نيست فرصتهاي شغلي فراوان و گوناگون و وجود حالت ترديدزا و سرگرداني جهت انتخاب شغل و كوشش براي بكار گماردن بهترين فرد براي هر شغل لزوم توجه به علائق و خصوصيات و استعدادهاي افراد براي انتخاب يك شغل متناسب بيشتر از هر زماني جلوهگري ميكند.
بيان مسأله:
امروزه آموزش و پرورش هر كشوري سعي در پرورش و بارآوردن افرادي دارد كه بتواند با سيستم جامعه و همچنين با توجه به علاقه و رغبت خود كار مورد علاقهشان را پيدا كرده و بعنوان فرد مطلوب در جامعه فعاليت نمايند. اين امر در جهان در حدود سال 1914 . م شروع شده است. از طرف ديگر آموزش و پرورش ناشنوايان حدود چهارصد سال و در ايران حدود هفتاد سال سابقه دارد. اما هنوز آموزش و پروش نتوانسته پاسخگوي بسياري از سؤالات گروه عليالخصوص در زمينه راهنمايي شغلي و حرفهاي هنوز سئوالات زيادي بدون پاسخ ماندهاند
توجه به رغبتهاي كودكان از زمان تحول درآموزش و پرورش ايجاد گشته و با جايگزيني آموزش و پرورش فعال اين توجهات روزبه روز بيشتر ميشود.
قابل ذكر است كه براساس تعريف ارائه شده در فرهنگ عميد رغبت عبارتست از: خواستن، ميل داشتن، دوست داشتن، علاقه، ميل، اراده و آرزو. همچنين در فرهنگ لغت وبستر رغبت عبارتست از: تحريكي احساساتي كه با توجه به علاقه نسبت به چيزي توأم باشد رغبت زماني ايجاد ميشود كه انسان چيزي را دوست بدارد و آن شئي را مورد توجه قرار دهد و مشاهده كند يا درباره آن چيز بيانديشد و سرانجام از آن لذت ببرد بعبارت ديگر ميتوان گفت كه رغبتها همان ترجيح و دوست داشتنيهاي انسان است در لحظه معيني از زمان.
با توجه به اينكه در اين تحقيق انواع ناشنواها بطور جداگانه مورد بررسي قرار نگرفتهاند بنابراين بادي گفت كه: ناشنوا فردي است كه بنابر عللي و با درجات مختلفي از جس شنوايي خود محروم شده و هم اكنون در مدارس مخصوص ناشنوايان تحصيل ميكند.
در كشور ما اين مسأله يعني توحه به رغبتهاي كودكان و جايگزيني آموزشي و پرورشي فعال. هنوز در مدارس عادي كمتر بچشم ميخورد و در جامعه محدود ناشنوايان نيز اين امر هنوز مورد توجه قرارگرفته است. به جهت روشن نمودن يكي از اين سئوالات دست به تحقيق زده ميشود و طي آن يك آزمون( پرسشنامه شغلي) بين كودكان ناشنوا و افراد عادي اجرا ميگردد.
در اين تحقيق ميخواهيم روشن كنيم كه آيا:
» بين رغبتهاي شغلي دانشآموزان عادي و دانشآموزان ناشنوا تفاوتي وجود دارد؟«
فرضيه تحقيق:
رغبتهاي شغلي دانشآموزان ناشنوا با رغبتهاي دانشآموزان شنوا متفاوت نيست.( عدم تفاوت).
هدف تحقيق:
هدف تحقيق اولاً: انجام كاري عملي است تا بتواند يافتهاي بر يافتههاي ديگر بيافزايد.
ثانياً: ميتواند كاربردي براي والدين و مربيان و دستاندركاران نظام آموزش و پرورش اين كودكان داشته باشد. تحقيق حاضر ميتواند مربيان و مسئولين امر را از اهميت و تأثير ناشنوايي بررغبتهاي شغلي اين كودكان آگاه ساخته و روشهاي مناسب جهت راهنمايي و ارائه راهحلهاي مناسب را به دست دهد. نكته قابل توحه در تحقيق حاضر يافتن نظام آموزشي و تعليمي مناسب بمنظور فراهم آوردن زمينههاي مساعد در جهت برگزيدن شغلي منانسبشان است.
فايده و اهميت تحقيق:
اين تحقيق از آن جهت داراي اهميت است كه با در نظرگرفتن تفاوتهاي فردي و تمايلات و گرايشات مختلفي كه در هر فرد وجود دارد و اينكه اين گرايشان در اثر عوامل مختلف وراثت و محيط و نقايص عضوي و فرهنگ و شيوههاي تربيتي خاص موجود در خانوادهها كه ممكن است متفاوت باشد تمايلات و گرايشات مختلف در انتخاب شغل نيز در انواع مختلف انسانها متفاوت است.
اين مسأله بخصوص در مورد دو جنس زن و مرد يا دو گروه انسان عادي و ناهنجار بطور قابل ملاحظهاي مشهود است. علم به اين مسأله و آگاهي از اين تفاوتها. افراد، بخصوص جوانان جامعه ما را در دسترس پيدا كردن به شغل مناسب و خودكفايي ياري ميدهد مربيان آموزشي و همچنين اولياء نوجوانان با آگاهي به اين مسائل ميتوانند نوجوانان خود را از اين مشكل بزرگ يعني انتخاب شغل مناسبتر رهايي بخشد. چون وجود نقايص عضوي ميتواند سدراهي براي رسيدن به بعضي از مشاغل از قبيل مشاغلي كه با چشم در ارتباط است در افراد نابينا و يا مشاغلي كه در ارتباط با كلام يا شنوايي ميباشد در افراد ناشنوا باشد. پس با علم و آگاهي به اين مسائل و مشكلات و اينكه هر فرد با توجه به امكانات و ويژگيهاي شخصيتي و رواني كه دارد بهتر است چه شغلي را انتخاب نمايد من اين موضوع را انتخاب كردم تا شايد بتوانم با تحقيق كوچك خود حداقل كاري را در قبال جامعه و افراد جامعة خود انجام داده باشم.
ضرورت اجراي تحقيق:
همانطوريكه قبلاً ذكر گرديد راهنمايي حرفهاي در جهان هم اكنون سابقه هفتاد وئ هفت ساله دارد با نگاهي به اين سابقه ميبينيم كه در كشور ما هنور راهنمايي حرفهاي نتواسنته است حتي يك دهه درخشاني داشته باشد. با توجه به اينكه هدف اصلي اين تحقيق در جهت راهنمايي حرفهاي دانشآموزان ناشنوا صورت گرفته بنابراين لزوم فعاليت هر چه بيشتر آموزش و پرورش و تغيير سيستم آموزشي يا تقويت آموزش موجود در اينجا ضرورت پيدا ميكند.
بحث را كمي تخصصيتر كنيم. آموزش و پرورش ناشنوايان با شروع راهنمايي حرفهاي در جهان، در ايران شروع شده است اگر ما آموزش و پرورش استثنايي را چنين تعريف كنيم كه:
آموزش و پرورش استثناتيي بخ جنبههايي از تعليم و تربيت گفته ميشود كه جنبههاي استثنايي و فوقالعاده در آن رعايت شده باشد(روانشناسي استثنايي، دكتر غلامعلي افروز- صفحه 18).
با توجه به تعريف فوق ما در ادعاي خود مبني بر سابقه آموزش و پرورش ناشنوايان كمي ترديد به خود راه ميدهيم. در وايع مسأله توجه به رغبتهاي افراد هنوز در مدادس عادي شكل نگرفته است. راهنمايي آموزشگاهي د رحدود بيستو پنج سال پيش در ايران شروع شد و به عنوان مقطعي بين مقطع ابتدايي و متوسطه مطرح گرديد. با توجه به اينكه در كشورهاي پيشرفته عليالخصوص كشور فرانسه اين مقطع ضمن ارائه راهنمايي آموزشگاهي، راهنمايي حرفهاي را نيز در مدارس انجام ميداد. اين كشورها پيشرفت شاياني پيدا كردند. اما در كشور ما متأسفانه اين مقطع بعنوان يك الگوي ساخته شده و بدون تحول باقي مانده و تنها نامي به عنوان دورة راهنمايي برجا گذاشت. نظام آموزشي تغيير يافت و پرسشنامههاي زيادي نيز در شروع اين برنامه پر شدند. اما پس از گذشت چند سال اين مقطع نتوانست تحولي را در آموزش بوجود آورد.
راهنمايي حرفهاي كه بدنبال راهنمايي آنموزشگاهي مطرح ميگردد تنها بعنوان شعارهايي بيان شدند، اما هيچوقت جامة عمل نپوشيد اگر ما بخواهيم كودك يا بهتر بگوئيم دانشآموز پيشرفت داشته نمايد بايد انگيزهها، علائق و ميزان هوشبر او را در نظر بگيريم توجه به تفاوتهاي فردي در واقع همين نكته را ميرساند. درست است كه حتي دردنيا دو نفر انسان را نميتوان يافت كه از تمامي جهات( ذهني – عاطفي و جسماني) شبيه باشند اما در كودكان استثنايي اوضاع فرق متفاوت است. در واقع تفاوتها در اينجا برخي كاملاً نمايان و بعضي ديگر در ژرفاي زياد بوده و نيازمند تحقيقات بيشتر ميباشد.
در جامعه ما ايران ناشنواياني كه به دانشگاه راه مييابند اندك هستند و حتي بسياري از آنها د نيمههاي تحصيل، مدرسه را وداع گفته و به كارهايي روي ميآورند كه بتوانند درآمد مختصري داشته باشند. شايد اوضاع فعلي كشور ما اين مسأله را ايجاب نمايد اما با نگاهي به قبل از اوضاع فعلي ميتوان فهميد كه فعاليتهاي ناشنوايان مربوط به اوضاع نبوده و از ديرباز چنين بوده است.
اين حقير با تجارب بسيار اندك خود در آموزش اين قشر بر آن شدم كه قدمي در راه شناخت هر چه بيشتر اين كودكان بردارم شايد بدينوسيله شروعي بر زندگي بيفروغ آنان حاصل گردد.
» عوارض مشكل مورد تحقيق«
همانطويكه ميدانيم همه انسانها براي آنكه در ابعاد جسمي و ذهني ، رواني، اجتماعي و خلاقي بطور درست و متعادل رشد كنند در زمينههاي گوناگون و در همة زمانها به راهنمايي نياز دارند. راهنمايي عبارت است از» مجموعه فعاليتهاي مستمر و منظمي كه از جانب شخصي آگاه انجام گيرد و بدان وسيله خود و عوامل محيط را ميشناسد و ميتواند در زمينههاي گوناگون تصميمات درست و نطقي اتخاذ كند و توانايي بالقوهاش را شكوفا سازد« .
از طريق راهنمايي به فرد كمك ميشود تا با شناخت توانائيها، رغبتها و استعدادها و محدوديتهاي خويش و آگاهي از نيازها و امكانات جامعه تصميم درست و مناسبي در زمينههاي گوناگوني ايجاد كند و همچنين از نيازهاي شغل جامعه و چگونگي ارتباط رغبتها و استعدادهاي خود با مشاغل گوناگون آگاه شوند و در نهايت شغل مناسبي را انتخاب نمايد.
رغبت عبارت از» ميل و آرزو و خواستن كسي يا چيزي است.« رغبت انگيزه مهمي براي تلاش و حركت و هرچه فرد بالغتر ميگردد رغبتهايش توسعه و واقعيت بيشتري مييابند. حال اگر چنانچه فرد به رغبتهايش واقف گردد انتخاب شغلش مناسبتر خواهد بود براي انتخاب شغل مناسب بايد به خود فرد كمك شود تا رغبت خود را بشناسد بداند كه چه مشاغلي را
دوست دارد. و از چه مشاغلي خوشش نميآيد از اين طريق است كه ميتواند به شغل مور دنظرش دست يابد و در آن موفقيت كسب كند. در غير اينصورت نه تنها منوفقيتي حاصل نميگردد بلكه شخص سرخورده و نااميد گشته و بدون هدف و انگيزه عمل ميكند شخص با انتخاب شغلي كه لازمه آن استفاده از قواي خويش و احتياج به حداقل توانائيهاي اوست احتمال موفقيت خود را افزايش ميدهد شناخت رغبتها و استعدادهاي خويش و انتخاب شغل به طرق زيركانهاي نظام ارزشها، آرمانها، حدنصابها، و سلوك روزانه فرد را تغيير ميدهد و در تعيين نوع شخصيتي كه وي خواهد شد، مدد ميكند. كار در تعيين وض اجتماعي و اقتصادي خانواده بطوركلي مؤثر است و همچنين كار در سلامتي رواني و بدني فرد تأثير ميگذارد. با اين توضيحات روشن ميگردد كه توجه به رغبت و علاقه فرد در انتخاب شغل چقدر مهم بوده و باعث موفقيت يا عدم موفقيت وي در زندگي ميشود.
تعريف اصطلاحات و متغيرهاي تحقيق:
بررسي: عبارت است از پرسوجو وپژوهش و جستجو براي اطلاع يافت از مطلبي كه يا از آن اطلاع نداريم يا اطلاع كمي داريم.
رغبت: 1) براساس تعريف ارائه شده در فرهنگ عميد رغبت عبارت است از: خواستن، ميل داشتن. دوست داشتن، ميل، اراده و آرزو.2) همچنين در فرهنگ لغت و بستر رغبت عبارت است از تحريكي احساساتي است كه با توجه به علاقه زياد نسبت به چيزي توأم باشد. رغبت زماني ايجاد ميشود ك انسان چيزي را دوست بدارد آن شئي را مورد توجه قرار داده و مشاهده كند يا دربارة آن بيانديشد و سرانجام از آن لذت ببرد.بعبارت ديگر ميتوان گفت كه رغبتها همان ترجيح و دوست داشتنيهاي انسان است در لحظه معيني از زمان3) همچنين
رغبت عبارت است از احساساتي سرشتي و خويش خوانانهاي كه ما را وا ميدارد تا به جستجوي چيزهايي برآئيم كه برايمان جالب، فايدهمند و مطبوع هستند.4) در روانشناسي رغبت بمعناي مطابقت بين پارهاي از اشياء و تمايلات خاص فرد راغب نسبت به اين اشياء است به همين دليل اشياء توجه او را بخود جلب ميكنند و به فعاليت او جهت ميدهند.كاربرد رغبتها يعني تمايلات توسط كلاپارد بمنزله قاعده اساسي هر آموزش و پرورش متناسب قلمداد شده است. رغبت ظاهراً طبق نفوذ موفنيك همخوانيهاي افكار را زير سلطه خود ميگيرد ويليام
جيمز در اين زمينه به قانون رغبت همخوانيها اشاره ميكند.5) در رودانشناسي كودك رغبت بمنزله نياز ذهني است كه فعاليتي را كه خاص ارضاي آن است در كودك برميانگيزد و به هيچ وجه كودك را از ميدان عمل خود نميراند.
رغبتها برحسب( سن به ديويي و فرير) تغيير مييابند. رغبتها بر اثر توالي خود تسريع تحول ذهني را(به نظر ژانه) تنظيم ميكنند. رغبت را بايد از كنجكاوي كه زودگذر و مربوط به يك شئي است و توسط يك تحريك بروني تعيين شده متمايز دانست چه رغبت دوامپذير و تابع فعاليت دروني فرد است.
دختران دوره متوسطه:
تمامي دختراني كه پس از اتمام دوره راهنمايي تحصيلي براساس نظام آموزش و پروش جمهوري اسلامي ايران به دوره بالاتر كه دبيرستان( دوره متوسطه) ناميده ميشود قدم ميگذارند.
عادي( شنوا): منظوراز فرد عادي به فردي اطلاق ميشود كه از نظر جسمي و حواس ظاهري عادي بوده و داراي هيچ نقصي نباشد و از نظربهره هوشي نيز در حد متعادل يا هنجار باشد.
ناشنوا:ناشنوا فردي است متفاوت و معلول كه فقط بعلت نقص شنوايي زبان محيط خود را بدرستي نياموخته و كلامش آسيب ديده است. ناشنوايي نقص فردي است و تعاريف گوناوني بر آن رفته است و اكثر تعريف به رابطه بين شنوايي و تكلم تكيه دارند و عوارض ناشنوايي پيش از نقص مورد توجه بوده است. ناشنوا به كسي گفته ميشود كه در هنگام تولد و قبل از فراگيري زبان مادري دچار اختلال شنوايي شده باشد ميزان شنوايي او به حدي باشد كه نتواند زبان مادري را مانند افراد شنوا از محيط خود بياموزد.
1- از ديدگاه شنوايي سنجها: ناشنوا فردي است كه كمبود شنوايي بالاتر از 40 دسيبل در دستگاه شنوايي وي وجود داشته باشد و اين كمبود در سالمترين گوش او باشد.
2- از ديدگاه متخصين گوش و حلق و بيني ناشنوا كسي است كه نواقص موجود در دستگاه شنوايي وي اعم از گوش خارجي، مياني، گوش داخلي، مركز شنوايي در مغز وي قادر به دريافت و فهم سخن ديگران و صداهاي طبيعي محيط نكند.
3- از نظر جامعه شناسان ناشنوا به فردي اطلاق ميشود كه مبتلا به كسري( انتقالي، ادراكي، اميخته، رواني) است و ارتباط كلامي وي با ديگر افراد جامعه دچار آسيب گرديده است.
4- از ديدگاه متخصصين تعليم و تربيت ناشنوا به كسي گفته ميشود كه بخاطر نقص در اندام شنوايي حتي با استفاده از وسايل مكانيكي نتواند از آموزش و پرورش عادي استفاده كند و نياز به آموزش ويژه دارد.
ناشنوايي شديد: به افرادي كه بين 71 تا 90 دسيبل كمبود شنوايي دچار باشند گفته ميشود كه قادر به شنيدن صدا از طريق دستگاههاي تقويتكننده بسيار قوي مثل گوشيهاي گروهي هستند.
ناشنواي عميق: به ناشنوايي حاد و كر مطلق نيز مصطلح است كه كمبود شنوايي حدود 90 دسيبل به بالا را شامل ميشود مبتلايان به اينگونه كمبود شنوايي حتي با دستگاههاي تقويتكننده صوت هم قادر به شنيدن نيستند در دنياي سكوت بسر ميبرند. تنها راه رساندن صدا به اين نوع افراد از طريق قوه بساوايي( حس لامسه) با شيوه ايجاد ارتعاش ميباشد.
نيمه شنوا: كسي است كه صداهاي طبيعي. محيطي و كلامي براي او بدون استفاده از سمعك دشوار است و به كمبود شنوايي بين 41 تا 55 دسيبل مبتلا باشند. اكثريت اين افراد از آموزش وپرورش عادي نميتوانند استفاده كنند و نياز به آموزش خاص نيمه شنوايان دارند.
توضيح: در اين تحقيق كه بصورت عامل از كلمه ناشنوا استفاده ميشود منظور همه گروههاي مربوط يعني نيمهشنوا، ناشنوا، ناشنواي شديد، و ناشنوايي عميق را دربر ميگيرد وگروه خاصي مورد نظر نميباشد.
فصل دوم
تاريخ تعليم و تربيت كرولالها در جهان و ايران:
كوشش در راه خدمت به گروهي از ابناء بشر كه فاقد يكي از مهمترين حواس انساني ميباشن همواره مورد نظر دانشمندان، پزشكان،معلمين، و علماي اقتصاد و بالاخره مردان راه خدا بوده است.
تنها با مطالعه تاريخ است كه زحمات گذشتگان در راه تعليم و تربيت افراد كرولال بيشتر روشن ميگردد. گامهاي اوليه در اين راه از زمانهاي بسيار قديم برداشته شده و در نوشته بعضي از نويسندگان يونان قديم ديده ميشود كه كوششهاي اوليه در اين راه به قرن پنجم قبل از ميلاد ميرسد.
بقراط حكيم را عقيده براين بود كه رواني گفت حتي در طفل كر به طرز كنترل زبان او بستگي دارد. در قرن چهارم قبل از ميلاد ارسطو و افلاطون معتقد بودند كه شخص كر هرگز سخن گفتن نميآموزد زيرا زبانش بسته است و كوشش در اين راه را امري بينتيجه ميدانستند. چنانچه سقراط گويد: ( اگر ما زبان نداشته باشيم و يا صدايي از دهانمان خارج نشود بهتر است كوششي براي سخن گفتن با ديگران نكنيم و براي شناساندن مقصود از اشارات دستگاه استفاده نمائيم چنانچه اشخاص كرولال اين شيوه را بكار ميبرند).
در قرون اوليه اين فكر رواج داشت كه آنكه كر متولد ميشود طبعاً لال هم ميباشد و اين غير ممكن است كه بياموزد و سخن بگويد چنانچه گارلن براين عقيده بود و در اين باره مينويسد: اين حس شنوايي و اعضاي تكلم يك بستگي فيزيكي وجود دارد به همين دليل كساني كه كر متولد ميشوند و لال نيز ميباشند.)
در قروتن وسطي عقيده مردم بر اين بود كه سخن گفتن امري غير اكتسابي و غريزي است ومعتقد بودند كه ميتوان آن را از راه تقليد آموخت.
اولين مدرك تاريخي كه از تعليم كودكان كر در دست است مربوط به سال 691 ميلادي است چند سال بعد نيز در ايتاليا شخصي بنام پيتروكاسترو اقدام به تعليم كودكان كرو لالي نمود.
كاردنوا پزشك معروف قرن 16 ميلادي اقدام به پيداكردن الفباي مخصوصي براي تعليم و تربيت كرولالها نمود. او متد اشاره با تكلم به شاگردان خود عرضه داشت.
جانكافسكي يكي ار بنيانگذاران مكتب جديدي در زمينه تعليم و تربيت كرولالها بشمار ميرود او در متد جديدي كه عرضه داشت تأكيد نمود كه قبل از تدريس و ياددادن نام شيئي بايد خود آن را به كودك كرولال نشان داد. روش وي كه همان متد سمعي و بصري امروز ميباشد سالها بنام روش جديد مورد استفاده قرار داشت و امروزه نيز با تغييراتي از روشهاي مهم تربيتي بشمار ميرود.
يكي ديگر از كساني كه در اين زمينه قدمهايي برداشته جانلاك است. وي از جمله كساني است كه عقيده داشت تربيت و پرورش حواس كودك از بدويترين و لازمترين نكات در تعليم و تربيت كرولالهاست.
دكتر جان بولور اولين نويسنده انگليسي است كه مطالبي درباره مشكلات كري نگاشته است نامبرده يكي از پيشقدماني است كه فكرايجاد مدرسه كرولالها را در سر پروراند.
جاكوبروديگني اولين و بزرگترين معلم كرولال فرانسه متد هيجي يكدستي اسپانيايي را متداول نمود و تغييراتي در آن داد ولي از آنجا كه متد تكلم روزبروز توسعه بيشتري مييافت به متد او توجه زيادي نشد.
در سال 1767 ميلادي براي اولين بار مطالبي درباره تربيت شنوايي كرها توسط پرير منتشر گرديد. وي ادعا نموده تقريباً همة كساني كه كر خوانده ميشوند كمو بيش از مقداري شنوايي برخوردارند و با تربيت همان مقدار كم آنان قادر خواهند بود كلمات، جملات، يا آهنگهاي مختلف را از يكديگر تشخيص دهند.
هينيگز يكي از بزرگترين معلمين كرولال بشمار ميرود و روش وي تأثير بسزايي در تعليم و تربيت كرولالها در آمريكا داشته است. وي عقيده داشت كه فكر صحيح ناشي از طرز تكلم صحيح ميباشد و معتقد بود چنانچه به كرها سخن آموخته شود و آنان بتوانند همانند ديگر افراد جامعه تكلم كنند محققاً مسائل اجتماعي و ديگر فرضيههاي زندگي را بهتر درك خواهند نمود.
بتدريج كه اوراق تايخ تعليم و تربيت كرولالها را ورق ميزنيم به قرن نوزدهم ميرسيم در اين قرن پيشرفتهاي شگرفي در زمينه تعليم و تربيت كرولالها بوجود آمد.
در سال 1810 در شهر نيويورك آموزش و پرورش كرولالها توسط شخصي بنام جاناستانفورد شروع شد. كوشش و پشتكار نامبرده باعث شد دبستاني مخصوص اطفال كرولال در سال 1818 در همان شهر تأسيس گردد.
هوراسمن اهل ايالت ماساچوست آمريكا اولين كالج تربيت معلم آمريكا را در سال 1839 در شهر لكسينگتن تأسيس نمود. وي معتقد بود كه تنها متد تكلم است كه بايد در تعليم و تربيت كودكان كرولال بكار رود.
ساموئلهو براي اولين بار كودك خردسالي را كه از دو حس مهم بيشتري يعني بينايي و شنوايي محروم بود موردتعليم قرار داد عمل وي باعث شد كه در سال 1832 انستيتوي پركتير اولين مدرسه براي كودكان كرولال و كور تأسيس گردد.
دراواسط قرن نوزدهم يك وقفه در تعليم و تربيت كرولالها در آمريكا مشاهده ميشود اما در پايان قرن مزبور مجدداً در پيشاپيش كشورهاي ديگر قرار ميگيرد و با توجه روزافزون مردم به تعليم و تربيت كودكان مزبور روزبروز برتعداد مدارس روزانه، شبانهروزي، ملي و دولتي در سراسر آمريكا اضافه ميگردد.
با پايان قرن نوزدهم متد تكلم روشي شناخته شده و مورد قبول عامه قرار گرفت و كم و بيش يك موضوع مورد توجه همگان واقع شد و آن اينكه هركري بايد تكلم و سخن گفتن را بياموزد تا بتواند در اجتماع بين افراد شنوا جا و مقامي پيدا كند و با مكالمه و مراوده با آنها او نيز فردي و جزئي از اجتماع آنان محسوب گردد. امروزه امثر مدارس كرولالها متد تكلم را بكارميبرند و عده معدودي كه هنوز در تعليم كرها از اشاره استفاده ميكنند اصل تكلم راقبول داشته و به همين جهت اكثراً متد مختلط را بكار ميبرند.