بخشی از مقاله
مقدمه
در این پژوهش از راهکارها و اندیشههایی سخن میرود که سلطانمحمد نگارگر ضمن بهکارگیری اصول و قواعد هنر اسلامی مانند تصرف در شکل و رنگ، ریزهکاریهای تزیینی یا بهعبارتی دیگر »ذرهگرایی« دوری جستن از خلأ بهویژه با انتخاب گزینه »استحاله« از آنها در آثارش بهره میگیرد، راهکارها و اندیشههایی که بیتردید گویای توجه هنرمند به جریانهای اجتماعی و اعتراضیاند. از همنشینی اندام و چهرههای گوناگون در کنار هم ابتدا برداشتی دوگانه
ﻭ متناقض در ذهن مخاطب نقش میبندد، لیکن اگر به دقت بررسی شوند به خوبی درمییابیم که از همنشینی و همنوایی آنها مضمونی ﮊرفتر از عنوان اثر حاصل میشود. در اینگونه فضاسازیها بخشی از نقوش ارائهشده بهزحمت قابل رویتاند، چراکه وی قصدِ نمایش آنها را با وضوح کامل نداشته است و چه بسا برای دیدنشان به ذرهبین نیاز باشد، نقوشی که هنرمند بهصورت اکسپرسیو (بیانگر) در لابهلای کوه و صخرهها به تصویر میکشد تا حالات درونی شخصیتهای مدنظرش را با سودجستن از گزینه استحاله به نمایش گذارد. وی با بهکارگیری عنوان از پیش تعیینشده
ـ که اکثراً برگرفته ازنظم و نثر فارسی مانند شاهنامه فردوسی یا خمسه نظامی است ـ به خلق فضای ماورایی اثرش از یک سو، و ترسیم تصاویری که ظاهراً حضور فرعی
ﻭ کمرنگ دارند و گویای جریانهای اجتماعیاند از دیگرسو میپردازد. بدین گونه، سبب زایش معنایی نو در فضای اثرش میشود و مخاطب را به محتوایی رهنمون میسازد که از نیات درونی هنرمند سرچشمه میگیرد و از موضوع انتخابی وی بهتنهایی حاصل نمیشود. برای راهیافتن به کنه تفکر و مقصود سلطانمحمد ابتدا به دیدگاههای اجتماعی وقت نگاهی میاندازیم و سپس به توصیف و تحلیل برخی از اصول و قواعد هنر اسلامی میپردازیم که او در این ارتباط از آنها بهره میگیرد. همچنین به چگونگی ساختار معنا و پیام در آثار سلطانمحمد نگارگر و شیوه بهکارگیری لایههای پنهان و آشکار در آثارش اشاره میکنیم. با توجه به نگاه و نوآوریهای سلطانمحمد و تفاوتهایی که درآثار او
ﻭ همعصرانش دیده میشود، در این پژوهش پرسشهایی مطرح میشود:
۱ـ آیا شرایط زمانه و استبداد حاکم بر مردم باعث ترسیم چنین فضای هوشمندانه میشود یا اینگونه نقوش صرفاً حرکتی تزیینی قلمداد میشوند؟
۲ـ آیا سلطانمحمد نیز همچون گروهی از هنرمندان غرب به نمایش گروتسک و مجسمنمودن شکلهای عجیب
ﻭ غریب ـ جهت بیان صحنههای تمسخرآمیز ـ دل میبندد یا دراین وادی به بیان زخمهای درون انسانهای بینوا و جریانهای اجتماعی وقت میپردازد؟
این پژوهش بهروش توصیفیـتحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات آن کتابخانهای است و هدف اصلی آن ضمن
تصویر۱. »جشن سده (بزم هوشنگ شاه)«، اثر سلطانمحمد، شاهنامه شاهطهماسب، موزه متروپولیتن، حدود ۰۳۹ ق، ماخذ: Canbay,
2011:Folio22v
اشاره به برخی از اصول و قواعد هنر اسلامی دستیابی به ارزشهایی است که از طریق نوآوریهای سلطانمحمد نگارگر حاصل میشود، لذا در این پژوهش به دنبال معنایی هستیم که در آثار سلطانمحمد، از طریق جزﺀ یعنی از طریق نقش کردن چهره و اندام یا قسمتی از اندام (شخصیتها) آنهم بهصورت ریز و کوچک، با ضرباهنگی متفاوت ـ نسبت به ضرباهنگ معمول قلمش ـ در گوشههایی از ساختار اثر شکل میگیرد. چنین به نظر میآید که عناصر یادشده به وضوح خود را به مخاطب عرضه نمیکنند، اما با نگاهی موشکافانه درمییابیم که قرارگرفتن این اشکال در گوشه و کنار اثر ـ گاه بهصورت تودهای جمعی و گاه به شکل پراکنده ـ به شکلگیری مضمون پنهانشده یعنی مضمونی آزاد، کاملاً شخصی و درونی اشاره میکند. درواقع، مضمون اثر از طریق عنوانِ ازپیشتعیینشده و ترسیم چنین اشکالی به وجود میآید و به مخاطب انتقال مییابد، اشکالی که در گستره فضای نگارگریهای سلطانمحمد کاملاً آزاد، گویی خلقالساعه یا فیالبداهه شکل میگیرند و به زایش معنایی تازه در اثر میانجامند که به تنهایی از عنوان برگزیده هنرمند حاصل نمیشود.
پیشینه تحقیق
پژوهشهای نویسندگان ایرانی و خارجی درباره آثار نظامالدین سلطانمحمد تبریزی اکثراً جنبه تاریخی و توصیفی
فصلنامه علمی- پژوهشی نگره
تصویر۲. بزم هوشنگ شاه و درباریان، بخشی از نگاره »جشن سده«، ماخذ: همان.
دارند و بهندرت به روابط فضای تصویری او ـ بهخصوص به عناصر و اشکال پنهان در آثار او ـ اشارهای موشکافانه شده است، چراکه اینگونه اشکال با چشم غیرمسلح قابل رویت نبودهاند. گاه نیز نویسندگان بیگانه درباره بعضی از این شکلها که قابل رویت بودهاند ـ مانند عجایبالمخلوقات ـ نظر دادهاند که جز برداشتی سطحی نبوده است. برای نمونه، بازیل گری در کتاب نگاهی به نگارگری در ایران درباره نگاه نقاشانه سلطانمحمد چنین مینویسد: »سلطانمحمد آشکارا در ترسیم، خاصه اسب، استاد است که از ویژگیهای بارز مکتب نگارگری ایران به شمار میآید. پیکرههای انسانی وی متین و سرشار از زندگی هستند، ولی عامل تعیینکنندهای وجود ندارد تا انسان او را چهرهپرداز بزرگی بینگارد« (گری،۵۵۳۱: ۸۵۱).
بازیل گری در وصف آثار سلطانمحمد و وضع سیاسی و اجتماعی وقت و سرانجام شرایط حاکم بر نگارگری نیز چنین اظهار نظر میکند: »شرایط بیرونی و از آن جمله اوضاع سیاسی و اجتماعی بود که نگارگری را در ایران از تکامل به فراسوی این وضع مانع شد. نگارگری در مرحله نخست باززایی باقی ماند و به نمایان ساختن لذات فراوان جهان مادی و استادی فن خود پرداخت... انسان فقط میتواند به تصادفی افسوس بخورد که پیشرفت بیشتر نگارگری را در ایران امکانناپذیر ساخت« (همان:۹۳).
نویسنده مذکور در تحلیل آثار هنرمند ایرانی فقط به ظاهر امر توجه کرده و به آن مفاهیم ارزشمندی که
درآثار او به چشم میخورد دست نیافته است. بازیل گری بدون آگاهی از چشمه جوشان تفکر این هنرمند و بدون کوچکترین شک و تردید در برداشت و تجسس خود چنین بیپروا سخن میگوید و نهتنها سلطانمحمد را چهرهپرداز بزرگی نمیداند، بلکه بی هیچ استدلالی هنر ایران ازجمله نگارگری را درمرحله باززایی و به تصویرکشیدن جهان مادی تلقی میکند.
محمدحسن زکی مصری نیز درباره آثار سلطانمحمد به خطا رفته است. زکی در کتاب تاریخ نقاشی در ایران درباره آثارسلطانمحمد چنین مینویسد: »استاد نامبرده در این تصویر مجلس بزم و بادهگساری را نمایش داده که مردمی به عیش ونوش مشغولاند و دیگران به حالت رقص و طرب درآمده و بعضی از آنان از فرط شعف به روی زمین میغلتند. در حالی که نوازندگان همه را به طرب واداشته، بین آنان سه صورت دیده میشود که بسیار شبیه به صورت بوزینه است« (زکی،۷۵۳۱: ۰۴ـ۹۳۱). زکی با اشاره به صورتهای بوزینهمانند احتمال میرود به تغییرات شکلگرفته در نگاره وی پی ُبرده باشد، اما به منظور سلطانمحمد در ارائه چنین صورتهایی آگاهی نیافته است تا بتواند به عمق ذهنیت و اندیشههای وی راه یابد. بسیارند نویسندگانی که درباره آثار سلطانمحمد قلم زدهاند، لیکن به مفاهیم لایههای زیرین آثارش پی نبردهاند. تنها مقالهای که اخیراً به توصیف و تحلیل فضای تصویری
در نگارگری پرداخته است مقالهای است با عنوان »بررسی
۷
شماره۶۲ تابستان۲۹
بهکارگیری دیدگاههای اجتماعی در آثار سلطان محمد نگارگر با استفاده از اصول و قواعد هنر اسلامی
تصویر۳- بخشی از نگاره »جشن سده« یا »بزم هوشنگ شاه«، (ترسیم چند پیکره، بهصورت فشرده در کنار هم) شاهنامه شاهطهماسب، حدود ۰۳۹ ق، موزه متروپولیتن، ماخذ: همان.
تطبیقی عناصر بصری نگارههای حماسی و عرفانی« که نویسندگان آن از زاویه »حماسه و عرفان« به فضای نگارگری مینگرند. در پژوهش حاضر نگارنده به بررسی دیدگاههای اجتماعی در آثار سلطانمحمد میپردازد که با مقاله مذکور تفاوت اساسی مییابد.
آنچه اهمیت و ضرورت این تحقیق را آشکار میسازد فقدان کتاب یا مقالاتی است که به بحث و بررسی درباره رویکرد خلاقانه فضای تصویری برخی از آثار سلطانمحمد با توجه به تصویرکردن واقعیتهای اجتماعی پرداخته باشد، چراکه این مهم به نگاه نقاشانه و جُستوجو در ترکیببندیهای سلطانمحمد ـ آنهم با چشم مسلح و ابزاری چون ذرهبین ـ نیاز دارد تا بهخوبی چهره و اندام پنهانشده در لابهلای کوه و صخرهها یا در کنار انبوهی از شاخ و برگ درختان را ـ که به دور از اندام و چهرهسازیهای ماورایی (مثالی) یا عجایبنگاری اوست ـ شناسایی و قابل درک و رویت کند و از این رهگذر به خوانش چهره و اندامهایی بپردازد که با شخصیتهای برگرفته از اشعار شعرا یا نثرنویسندگان در ادبیات ایران و رویکردهای رایج مانند دیدگاهای تغزلی، مذهبی، حماسی و اسطورهای کاملاً متفاوت است.
بررسی رویدادهای اجتماعی دوره صفویه
در دوره صفویه جنگهای ناخواسته و خانمانسوز زندگی مردم را دشوار و منابع غذایی را محدود میکرد و چه بسا رفاه در اختیار دربار و درباریان وقت متمرکز شده بود. بیتردید، بیان هرگونه نارضایتی به تبعید، زندان یا مرگ مُنجر میشد و کسی را جرأت سخن گفتن از ناملایمات زندگی نبود.
»در زمان حکومت شاهاسماعیل، پیش از جنگ چالدران، کشمکش سهسویهای بر سر قدرت در بین خاندان سلطنتی
تصویر۴. »دربار کیومرث«، اثر سلطانمحمد، شاهنامه شاهطهماسب، موزه متروپولیتن، حدود ۱۳۹ق،ماخذ: Canbay,2011:Folio22v
صفویان، اویماق (قبایل ترکمان) و تاجیک (اشراف شهری و دیوانی ایرانی) درگرفته بود. در این کشمکش بغرنج، بارها علایق اساسی طرفین چهره نمود. اسماعیل پس از جنگ چالدران بهتدریج از شرکت مؤثر در امور دیوانی کناره گرفت و قدرت نظامی را در اختیار عناصر ایرانی قرارداد« (آﮊند،۰۸۳۱: ۹۸۱).
»پس از مرگ شاهاسماعیل بیثباتی و نابسامانی بیش از دوران زمامداری او فراگیر میشود. طهماسب اول (۳۸۹ـ۰۳۹ق/۶۷۵۱ـ۴۲۵۱م) ده سال و نیم داشت که به تخت سلطنت جلوس کرد. رقابت درونقبیلگی و دسایس حاصله از آن سیادت دهساله ترکمانان را به دورهای از هرج و مرج تبدیل کرد. در پایان سلطنت او بینظمیهای قزلباشان همه جا را فرا گرفت« (همان: ۰۹ـ۹۸۱). »دهقانان در بعضی نواحی یکچهارم کل محصول خود را مالیات ارضی میدادند. اخذ بخشی از محصولات و نیز پرداخت نقدی در درصدهای گوناگون وجود داشت. به نظر میرسد که شاه از هیچ نوع منبع درآمد چشمپوشی نمیکرد و حتی دو درصد از ارزش محصولاتی را که وارد شهر میشد نقداً دریافت مینمود. مأموران نیز با روستاییان رفتاری ناخوشایند داشتند و از آنها بارها بیگاری میکشیدند« (همان: ۸ ـ۷۹۱).
نویسنده مذکور، با توجه به ثروت شاهان و آرایش طبقاتی آنان در آن روزگار که بیتردید به ظلم و جور
فصلنامه علمی- پژوهشی نگره
تصویر۵. نشستن کیومرث در مرتفعترین قله کوه، بخشی از نگاره »دربار کیومرث«، ماخذ: همان.
ﻭ نیرنگ میانجامید، چنین مینویسد: »سلاطین صفوی از ثروتمندترین افراد زمانه خویش بودند و گزارشهای زیادی از ثروتهای افسانهای آنها در دست است. عادت پنهانکاری آنها در این قلمرو مشکل ارائه تصویری روشن از ثروت آنان را دوچندان میکند. همچنین ساخت طبقاتی دوره صفوی حاکی از تداوم چشمگیر سنتهای طبقهبندی اجتماعی ایران است که در دوره اوستایی ریشه دارد. نظریه اساسی چهار طبقه اجتماعی مبتنی بر شاه، اشرافیت نظامی، اشرافیت مذهبی، و روستاییان است که در دوره صفوی هم ادامه داشت« (همان: ۲ـ۱۰۲).
راجر سیوری نیز در کتاب ایران عصر صفوی درباره زمامداری و قدرت شاهان صفوی در اداره امور مملکتی به سه رکن اساسی اشاره میکند که نشاندهنده برخورد پادشاه و درباریان با اقشار گوناگون جامعه بهویژه با قشر ضعیف و ناتوان است. او مینویسد: »نخستین رکن: نظریه قدیمی حق الهی پادشاهان ایران بهواسطه برخورداری از هوَرنه (خوَرنه، فرَ یا فرَه ایزدی) بود. به بیان دیگر، این نظریه درقالب سایه خدا بر زمین به آن بازگردانده شد. دومین رکن: ادعای شاهان صفوی دایر بر داشتن نمایندگی از جانب امام مهدی(عج) بود. شالوده این ادعا آن بود که صفویان خود را از تبار امام موسی کاظم(ع) میدانستند. درنتیجه، هر مخالفتی با شاه گناه به شمار میآمد. رکن سوم: شاهان صفوی در مقام مرشد کامل سلسله صوفیان صفویه میتوانستند بر اطاعت مطلق صوفیان اصرار ورزند
ﻭ ناصوفیگری جرمی سنگین و سزاوار مجازات مرگ بود.« این موضوع ﮊان شاردن را بر آن داشت که بگوید حکومت ایران چه ازنظر مادی و چه ازنظر معنوی حکومت استبدادی
ﻭ مطلقه سلطنتی است و قطعاً هیچ پادشاهی خودکامهتر از پادشاه ایران وجود ندارد. میرزا ملکمخان ناظمالدوله (۶۳۳۱ـ۹۴۲۱ق) یک سده بعد از سقوط صفویه بر همین نکته تأکید میورزد (هولود،۵۸۳۱: ۶ـ۵۸۱).
با این وصف، نه تنها اقشار درباری و ثروتمند برتری خود را بر مردم، روستاییان و طبقه زحمتکش حفظ میکردند، بلکه با سرکوب آنان به درد و رنجی که از
تصویر۶. ترسیم چهرههای بهتزده در لابهلای کوه و صخرهها، بخشی از نگاره »دربارکیومرث«، ماخذ: همان.
پیامد جنگهای ناخواسته نشئت گرفته بود میافزودند. این واقعیت از چشم نافذ و تیزبین هنرمندی چون سلطانمحمد نیز پنهان نمیماند. بدین ترتیب، نه تنها ساختار طبقاتی این دوران در نظام اجتماعی مشاهده میشود، بلکه بهخوبی میتوان از آزاردادن مردم زمانه، خرابی کاشانه؛ غارت اموال و چه بسا ریختن خون مردم ـ در تاریخ این دوران در نگارگریهای سلطانمحمد آگاهی یافت. تصاویری که به نمایش حالت مسخگونه و متحجرشده انسان آن روزگار میپردازد و سخن از اندوه بیپایان و درد و رنج آنان دارد. برای روشنترشدن این موضوع به برخی از اصول و قواعدی که سلطانمحمد نگارگر رندانه و هنرمندانه از آنها در نگاره های خود سود میجوید، پرداخته می شود.