بخشی از مقاله

تاریخ هنر اسلامی

فصل اول: زمینه‏های پیدایی هنر اسلامی
طرح تاریخ هنر اسلامی و شرح اوضاع حاکم بر آن مشکل‏تر از بررسی و مطالعه‏تاریخ علم یا سیاست اسلامی است که غلبه حضور و احوالات و ظهور آن در کلمات ونق

وش و الحان اقتضای تعمق و تذکری بیش از مطالعه علم یا سیاست،که اغلب تفکرحصولی و تدبیر و یا وجود سنت رسمی وجه غالب آن است،دارد.علی الخصوص که دربادی نظر و ظاهرا برخی هنرهای رایج در تمدن اسلامی در بعد از قرآن و ماثورات‏حضرت نبی(ص)و ائمه اطهار تکوین و گسترش یافته‏اند (1) .اگر فلسفه و دانش یونانی بانهضت ترجمه و با تدابیر بسیار به تمدن اسلامی روی می‏آورد و جبهه مخالف علوم‏شرعی را در این تم

دن به وجود می‏آورد،هنر بیگانه نیز با تایید خلفای اموی و عباسی‏به کمک معماران و نقاشان و شاعران موجی را در تمدن اسلامی ایجاد نمود.با این‏تفاوت که تعارض

آن با عالم اسلام به جهت پذیرش فرهنگ کفر آمیز فرعونی‏و آخر الزمانی اموی-عباسی کمتر جلوه می‏کرد و تنها گروهی محدود از متفکران‏اسلامی نحله‏ها و صوری از آن را نظرا و گاه عملا تحریم کردند-از جمله صور ونحله‏هایی از شعر و موسیقی باطل و نقاشی و پیکر تراشی جاهلی که صریحا پیامبر(ص) آن را طرد کرده بود-اما بیشتر صور هنری ملل و نحل مشتر

ک آن عصر به نحوی از انحاءبا پذیرش صورت اسلامی در ساختمان فرهنگ سنتی اسلام شرکت کردند،و گاهی نیزاسلام را در حکم ماده صورت خویش در آوردند و در حقیقت‏«صورت‏»همان صورت‏شرک و کفر بود.این آثار بخشی از هنرها و علوم فلسفی و غریبه و فنون و اخلاق وسیاست نظری و عملی بیگانه از جهان اسلامی را تشکیل دادند در حالی که ربطی به اصل‏ذات اسلام نداشتند و با آن متباین بودند.
به هر تقدیر با گسترش دیانت اسلامی در فتوحاتی که بیشتر در عصر اموی اتفاق افتاد، بسیاری از هنرها چون سایر شئون فرهنگی ملل و نحل مختلف در قلمرو ولایات اسلامی‏قرار گرفتند و از آنجا که بسیاری از آنها به صورت آثاری مادی و تجربی بودند نظیرمعماری، نقاشیها و پیکره‏ها و صنایع مستظرفه(تجملی و ضروری)،بسیار سریعتر واردجامعه اسلامی شدند به طوری که بسیاری از این آثار در دوره امویان در تمدن اسلامی‏رواج یافت (2) .علاوه بر آن قبل از فتو

حات اسلامی اندکی از این آثار به مکه و دیگر ولایات شبه جزیره به جهت راه ارتباطی میان شرق و غرب وارد شده بود،از باب نمونه‏وجود نقاشیها و پیکره‏ها در خانه کعبه و دیگر نقاط شبه جزیره بود که چون بت پرستیده‏می‏شدند (3) .و مقامی در حد نقاشی و پیکره در ادیان اساطیری داشتند که با ظهور اسلام‏همه منسوخ گشتند.بعضی از هنرها نیز در نزد عرب جاهلی هنرهاهنگامی که با روح اسلامی مواجه شدند احساس بیگانگی را در وجود متفکران اسلامی‏برانگیختند.پس از فتوحات صدر اسلام،هنگامی که جامعه دینی آرامش درونی و بیرونی‏می‏یافت در محیط شهری به تدریج‏به جای توجه به سرچشمه فیاض روح اسلامی،هنربیگانه‏ای که محیطی کما بیش یونانی-رومی داشت-که اندکی با نفوذ مسیحیت تغییرصورت داده بود-در حکم ماده هنر اسلامی قرار گرفت (4) .ذوق اسلامی در مواجه باکلیسای عظیم بیزانس که از عنصر نور و تاریکی و ایکونها بهره می‏گرفت وجهه همتش رامصروف تجربیات جدید هنری با بهره گیری از عناصر معماری بیزانس و ایران نمود و درقلمرو شعر،موسیقی،نقاشی و صنایع مستظرفه از مواد بیزانسی و ایرانی نیز فراتر رفت وبه خاور دور نیز متوجه گردید.بدینسان تفکر و تاریخ هنری جهان قبل از اسلام به مثابه‏ماده برای صورت نوعی عالم اسلام درآمد.صورت نوعی هنر اسلامی ذیل مظهریت اسم الله اکبر از یکسو از وحی و کلمات قدسی و نگاه معنوی پیامبرانه به عالم متاثر می‏شدو از سوی دیگر از ترکیب ابداعی و حضور تخیلی در ساحت قصص (5) بهره‏مند می‏شد.
فصل دوم: شمه‏ای از تفکر و تاریخ هنری جهان قبل از اسلام
ماده هنر اسلامی
امپراتوری روم در سالهای 395 و 410 پس از انشقاق و سقوط امپراتوری روم غربی‏منحصر به روم شرقی یعنی امپراتوری بیزانس گردید و وارث هنر بخش شرقی یعنی وجه‏یونانی مآب هنر رومی شد و سپس با تصرفات و تحولاتی هنر خاص مسیحی بیزانس‏را ایجاد کرد.این هنر در عصر یوستینیانوس به اوج خود رسید.از میان بناهای این عصر وبزرگترین جلوه‏های Hagia Sophia به معنی حکمت هنری بیزانس کلیسای معروف‏«ایاصوفیه‏»(به یونانی مقدس)را می‏توان نام برد که یکی از برجسته‏ترین یادگارهای فن‏معماری است(این کلیسا پس از فتح قسطنطنیه از سوی مسلمانان عثمانی به مسجد تبدیل‏شد) (6) .این کلیسا و کلیساهای نظیر آن در حقیقت جامع هم

ه هنرهای مسیحی درامپراتوری بیزانس بود.
اما مسیحیت در قلمرویی به حکومت رسیده بود که یکی از بزرگترین هنرهای جهان‏یعنی هنر یونانی-رومی در آن به ظهور رسیده بود.هنر مسیحی در حقیقت‏بر ویرانه‏های‏این هنر نسج‏یافت و بخشی از آن را در حکم ماده برای صورت نوعیه و کل مطلق خویش‏اخذ کرده و شیوه‏ای جدید از معماری و نقاشی و شعر و موسیقی و صنایع را بنا نهاد که‏بالذات متباین با هنر یونانی-رومی بود (7) .از نظر متفکران مسیحی صور خیالی آثار هنری‏چون ودیعه و موهبتی الهی تلقی می‏شدند،و از ایقت در اینجا آثار هنری‏جلوه تذکری بودند برای تجسم لاهوت در ناسوت و خدا در وجود مسیح.
نگاهی چنین به هنر آن را به مقام تقدس در جامعه مسیحی می‏رساند و از اینجاست که‏بسیاری از آثار هنری یعنی شمایلها و ایکونها را در مقام و مرتبه و به منزله تصویر منقوش‏کلمات انجیل و تورات تلقی کردند و شایسته پرستش و تقدیس دانستند.مدتی نیز Edit بر ضد این تلقی پدید آمد که به نام نهضتی‏در زمان لئون سوم با فرمان مشهور Iconoclasme معروف شد و پس از چندی به شکست انجامید. نهضت‏شمایل شکنی
به هر تقدیر جریانی از هنر مسیحی در شرق بر اساس تلقیات فوق تکوین یافت و دربیزانس شکفته شد.شاعران به محاکات ساحات وجودی مسیح(ع)(یعنی یکی از اقانیم‏ثلاثه)،مریم، حواریون و قدیسین و دیگر مضامین دینی پرداختند و سروده‏هایشان راحاصل الهامات غیبی دانستند که فرشتگان در آسمانها آنها را می‏سرایند،و نقاشان درنقاشیها تصاویر مقدسین را در کنار دیگر تصاویر چنان پرداختند که دیگر واقع نمایی رابالتمام از دست داده بود.هیچگونه پرسپکتیو طبیعی در آنها اعمال نمی‏کردند و رنگها را چون سمبلها و رموزی برای جلوه‏گری حقایق به کار می‏گرفتند.معماران بیزانس بناهایی‏با شکوه و جلال ایجاد کردند و آنها را با تصاویر و موزائیکهایی زیبا آراستند تا فضایی‏معنوی را القاء نمایند.اینان معماری یونانی-رومی را طرد کردند و بر زمینه صلیبی شکل‏با هندسه مقدس و معنوی،کلیساهای بزرگی را بنا کردند و گاه با تغییراتی در معابد

یونانی-رومی،کلیساهای جدیدی را ایجاد کردند که تا حدودی از سنت اصیل مسیحی دور بود.
یکی از نمونه‏های این ابداع کلیسای یحیی تعمید دهنده است که قبلا معبد ژوپیتر بوده،و با آمدن اسلام به فلسطین و سوریه(شام)با بنایی نو صورت مسجد جامع دمشق را گرفت‏و برخی از عناصر و حالات قدیم مسیحی خود را تا حدودی حفظ کرد.
هنر زرتشتی-ایرانی
دومین هنری که اسلام در فتوحات خود با آن مواجه شد،هنر زرتشتی-ایرانی بود.
این هنر در حقیقت هنری تالیفی از هنرهای مختلف بود.«خرابه‏های کاخ شاه

ی‏»درش

وش و«تالار صد ستون کاخ تخت جمشید»نشان می‏دهد که طرح معماری‏«کاخ صدستون‏»از مصر، «کتیبه کمانداران‏»شوش از آشور و ساختمان کاخ تخت جمشید بر فرازسکوهای وسیع و تزئین آن با کنده‏کاری،از آسیای صغیر گرفته شده است.و این نوعی‏کامل از هنر اختلاطی است.
توین بی فیلسوف و مورخ معاصر انگلیسی در فلسفه تاریخ خویش بحثی راتح

ت عنوان سنکرتیسم طرح کرده است.به عقیده او،سنکرتیسم(اختلاط و تالیف‏صوری فرهنگها)از علائم دوران پایانی و انحطاط فرهنگها و تمدنهاست.آنگاه که‏فرهنگها روح خود را از دست داده،مورد تهاجم صور مختلف فرهنگی قرار می‏گیرند،این عصر فرا می‏رسد.
در حقیقت در تمامی دوران تالیف و اختلاط که دوره بحران است،حقیقت فرهنگهانیروی حیاتی خویش را از دست می‏دهند.(به تعبیر علم الاسماء تاریخی،اسمی که این‏فرهنگها مظهر آنند متزلزل و در بحران است)و بدین ترتیب تهاجم فرهنگی به پایان‏می‏رسد و عصر تدافع و تحجر فرهنگی فرا می‏رسد،و این عبارت است از عصر مسخ‏فرهنگها که به آن اشاره رفت.
در این دوران،اختلاط و التقاط سراغ فرهنگی که ضعیف شده،می‏آید.بالنتیجه‏ترکیب فرهنگها به وقوع می‏پیوندد.فرهنگهایی که باطنشان را از دست داده‏اند،نمی‏تواننددر برابر فرهنگهای دیگر مقاومت کنند.از این‏رو دچار اختلاط و التقاط فرهنگی‏می‏شوند.
نمی‏توان گفت چنین فرهنگ و تمدنی از صورت نوعی کدام تاریخ و فرهنگ تبعیت می‏کند، زیرا هیچ کدام از صورتها رسوخ در فرهنگ اختلاطی ندارد.یعنی فرهنگ‏صورت اصی

ل خود را از دست داده،ولی وجهی و صورتی متزلزل در آن می‏تواند قویتراز صورتهای متزلزل دیگر باشد.به عبارت دیگر این عصر،عصر ظاهر پرستی و تظاهرفرهنگی است.در اینجا تفکر اصیل فراموش و عمل بی‏فکر و ذکر اصیل انگاشته می‏شود.
از جمله فرهنگها و تمدنهایی که چنین علائمی دارند،تمدن و فرهنگ زرتشتی‏ایرانی از عصر سلوکی تا ظهور اسلام است.در این فرهنگ اختلاطی گرچه فرهنگ دینی‏و اساطیری سبت‏به فرهنگ یونانی غلبه دارد اما این به معنی نسبت عموم و خصوص‏مطلق نیست،بلکه ت

داخل(نسبت عموم و خصوص من وجه)دو فرهنگ اساطیری ومتافیزیکی در میان است،تا آنجا که ایران این عصر را چون بسیاری از مناطق متمدن،یونانی مآب می‏نامند.این اوضاع مقارن با دوره انتشار فرهنگ یونانی و تمامیت تفکرنظری یونانی و پیدایش و غلبه تفکر اختلاطی اسکندرانی است (8) .البته آغاز فرهنگ وهنر اختلاطی ایران به عصر هخامنشی برمی‏گردد.آثار معماری باقیمانده از این عصر،نشانگر این است که ایران محل برخورد فرهنگها و تمدنها و از آنجا هنر ایرانی مستجمع‏جمیع هنرهای مختلف اساطیری آن عصر بوده است.اما هنوز یونانیت عصر متافیزیک‏سراغ ایرانیان نیامده بود.
همان حقیقتی که در دوران ما قبل یونانی شرق برای هندی و چینی و ژاپنی و کره‏ای‏متجلی شده بود،در ایران و مصر و بین النهرین به وجهی دیگر از افق اساطیری به روی بشرگشوده می‏شود.صورتهای هندسی منقوش با بیان رمزی و سمبلیک که حکایت از«تفکرتنزیهی‏»ایران اساطیری دارد بیانگر تفاوت عرضی این تجلیات و انکشافات حقیقت‏است،و این از ممیزات اساسی هنر ایران و وجوه تفاوت آن با هنر شرق آسیاست که بر«تفکر تشبیهی‏»مبتنی است،و از این جهت‏به تفکر تنزیهی‏تر بین النهرین بیش از پیش‏نزدیک می‏شود.اما این بدان معنی نیست که هنر ایران از تشبیهی که به صورتهای تجسمی‏برسد تهی باشد.صورت اهریمن و اهورامزدا یکی در صورت حیوانی زشت و کریه و دیگری در حالتی زیبا بیانگر تشبیهی است که مضامین اصلی هنرهای اساطیری ایران ازآغاز تا عصر هخامنشی را-و بعد از آن تا عصر ساسانی با تغییراتی-به وجود آورده‏است.
علاوه بر موارد فوق در این هنر سیطره عالم فوق طبیعت صورتها و چهره‏های طبیعی‏را نیز تحویل به صور مثالی و خیالی کرده است،تا آنجا که با چهره‏های عادی کاملامتفاوت می‏شوند. حتی حیوانات و نباتات که به واقعیت نزدیکترند حالتی غیر طبیعی‏به خود می‏گیرند و بسیاری از مرغها و حیوانات به صور فوق طبیعی در می‏آیند و واسطه‏زمین و آسمان می‏شوند.اساسا نقوش حیوانی در هنر اساطیری جهات زمین را در خودنشان نمی‏دهند و در حجاریها تصویرهای انسانی

در یک آرامش و سکون و ثبات‏خارق العاده‏ای بسر می‏برند.همه قیافه‏ها شبیه به همند و ترسیم شخص بخصوصی نیستند.
در هنر معماری به کار رفته در تخت جمشید اختلاط و تالیفی از هنر«

ایونیک‏»و هنر«دوریک‏»ما قبل یونانی و سوابق تمدن مادها مشاهده می‏شود.این سابقه بیشتر درسر ستونهای تخت جمشید به وضوح دیده می‏شود.نقوش داریوش و سایر فرمانروایان نیزتالیفی از نقوش آشوری،یونانی و لیدیایی است که از طرفی به نقوش باستانی‏ت

ر ایران‏مربوط می‏شود. ترکیب و تغییرات در نشانه اهورا مزدا نیز یکی دیگر از نشانه‏های اختلاطفرهنگی دوره ماقبل یونانی مآبی است.
هجوم اسکندر،که طالب وحدت و اختلاط فرهنگ ایران و یونان بود،آغاز

اختلاطفرهنگ و هنر دینی و اساطیری ایران با فرهنگ و هنر متافیزیک یونان است.آثار این‏هجوم در هنر عهد سلوکی به وضوح مشاهده می‏شود.بسیاری از حجاریها و مجسمه‏های‏این عصر به سبک یونانی گرایش پیدا کردند.
پس از سلوکیان،شاهان اشکانی که خود را«دوستدار یونان‏»می‏خواندند به تاثیرات‏هنر یونانی در ایران به نظر خصمانه نگاه نمی‏کردند.نقوش این عصر تحت تاثیر هنریونانی به نسبت زیاد به طبیعت نزدیک می‏شود و بیشتر محاکات طبیعت و عالم واقع وهمچون هنر رومی روایت زندگی شاهانه می‏شود.البته این بدان معنی نیست که هنراساطیری قدیم یکسره به تابعیت و در حکم ماده هنر یونانی در

می‏آید،بلکه در بسیاری‏موارد وجه اساطیری بر هنر ایران غلبه دارد-بر خلاف هنر رومی که وجه یونانی بر وجه اساطیری آن غلبه یافته.زیرا هیچگاه هنر یونانی که تجلی حقیقت در تفکر متافیزیک‏یونانی و حضور خاص روح طاغوتی غرب در ساحت هنر است،نتوانست‏بر اذهان وعقول شاهان و مغان

زرتشتی سیطره پیدا کند،بر خلاف رومیان که دنباله‏رو تجارب عملی‏و همدل و همسخن با یونانیان محسوب می‏شوند (9) .
با توجه به مراتب فوق نفوذ هنر یونانی در سطح و ظاهر هنر ایرانی-زرتشتی رخ‏می‏نماید نه (Er

os) رب النوع عشق‏یونان در کنار در عمق،و غالبا ناخود آگاه،فی المثل وقتی که اروس سایر خدایان یونان درکنار شاه و ملکه ایران نقش می‏شود به وضوح‏می‏توان این تاثیر سطحی را دریافت (10) .به هر حال هنر ایرانی نیز چون هنر بیزانس غالباصورت دینی پیدا می‏کند،و بر اساس خدا شناسی،جهان شناسی و انسان شناسی‏زرتشتی به ظهور می‏آید.توجه به اشکال چهارگوش که دو قطرش مرکزی می‏سازدجلوه‏ای از جهان شناسی ادیان ایرانی و زرتشتی است که آتشکده‏ها بر اساس آن‏ساخته می‏شود.این شکل در حکم نقشی از جهان اوستایی است (11) که دررساله بن دهش تفصیلا بیان شده است (12) .مرکز این هان‏«خؤرنه‏»است‏یعنی‏محل آفرینش فرشتگان و مکان جاویدانان که دین زرتشت در آنجا ظهورمی‏کند،سرزمین ایران نیز در این ناحیه وجود دارد.خؤرنه با«فره‏»هم معنی و هم ریشه است.


در شمایل نگاری ایرانی‏«فره ایزدی‏»با توجه با انسانشناسی زرتشتی اهمیتی خاص‏پیدا می‏کند،این فره شمایلهای فرمانروایان و مغان ایران قدیم را چون هاله در بر می‏گیرد.
وجود فره در نقاشیها و نقوش بر جسته ایرانی صورت دینی را در هنر ایرانی غالب کرده‏است علی الخصوص با معانی خاص آن،که حالتی معنوی و روحانی به شئون مختلف‏جامعه از جمله سیاست و هنر ایرانی می‏دهد (13) .


حضور فره در معماری چهار تاق پارتی و ساسانی نیز مشاهده می‏شود،یعنی گنبدی‏بر چهار پایه که در معابد زرتشتی روی آتشگاهها را می‏پوشانده است.موزائیکها وظروف ایرانی نیز در این عصر از صورتهای خیالی دینی و اساطیری تهی نبود به این معنی‏که بسیاری از مضامین اوستایی و قصص دینی ایران را در بر دارند.نظیر«باغ بهشت‏»یا«پردیس‏»که به فارسی (pairi-Daoza) تعبیر شده است. باستان‏«پئیری-دئه‏زه‏»
بنابر تفکر اوستایی در عصر دینی و اساطیری ایران،شاعران و متفکران ایرانی امکان‏هر علم و صنعتی را با این فره و خؤره می‏دانستند،با این ودیعه آسمانی است که هنرمند باسیر در ساحت‏خیال از عالم جسمانی کنده می‏شود.تصویر معراج انسان که از نقوش دوره ساسانی است،نقشی است از عروج آدمی به آسمان.در حقیقت هنر زرتشتی همواره‏در مقام بیان این عروج بوده است (14) .
یکی از مهمترین مضامین هنر ایرانی-زرتشتی،تنازع و تعارض اهورا مزدا و اهریمن‏است که در عقاید اوستایی و اساطیری ایرانیان اهمیت‏بسزایی دارد.از اینجا ایرانیان‏قدیم همواره با تاریکی و ظلمت در ستیز بوده‏اند و بالطبع توجه به نور اساس هنر آنان راتشکیل می‏دهد. اساسا در تفکر زرتشتی جهان جسمانی تمثل عالم روحانی یا نور است (15) و به یک اعتبار،از آنجا که اهریمن به جهان جسمانی نزدیک است،مبدا ظلمت،واهورا مزدا که به عالم روحانی قریب است،مبدا نور محسوب می‏شود.
اتصال دو عالم جسمانی و روحانی به واسطه عالمی برزخی و بینابینی است که‏متفکران ایرانی آن را نیز به تصویر در می‏آورند.این مرتبه همان عالم خیال و مثال است‏که در حقیقت عالم و ساحت‏شاعرانه بشر به آن تعلق پیدا می‏کند و از آن فره و خوره نازل،و مایه تعالی انسان می‏شود.البته گاه دوره‏ای فرا می‏رسد که فره به کسی تعلق نمی‏گیرد وهمچنان که در بعضی از متون زرتشتی آمده،بعد از«گشتاسب‏»به کسی از جمله هنرمندان‏تعلق نگرفته است.از این رو خیال هنرمند در ساحت ظلمانی وجود سیر می‏کند تا ساحت‏نورانی.به عبارتی،هنرمند اسیر تسویلات اهریمنی است تا الهامات اهورایی.


گفتیم که اساس تفسیر عالم و آدم و مبدا عالم و آدم در تفکر زرتشتی نور و ظلمت‏است.این تلقی در هنر«مانوی‏»که اختلاطی از هنر مسیحی و بودایی و تفکر ثنوی‏زرتشتی است،به اوج می‏رسد (16) .هنر مانی در نقاشی به کمال رسیده و کتاب مصوری به نام‏ارتنگ یا ارژنگ معجزه دین وی به شمار می‏رفته است.بنابر تلقی مانویان،هر چه که زیبا و جمیل است‏باید شایسته پرستش باشد.آنان بنابر تفکر ثنوی،زیبایی و جمال را از آن‏روح می‏دانستند و از ساحت نورانی وجود،و در مقابل،ز

رشتی و قبح را از آن تن‏می‏دانستند و از ساحت ظلمانی وجود.مانی هنر نقاشی را چون وسیله‏ای برای عروج روح‏انسان می‏دانسته و معتقد بوده:«وظیفه این هنر آن بوده است که توجه را به عوالم بالاترجلب نماید:عشق و ستایش را به سوی فرزندان نور متوجه سازد و نسبت‏به زاده‏های‏تاریکی ایجاد نفرت نماید».تذهیب کاریهای کتابهای مذهبی نزد مانویان رواج‏بسیار داشته و در حقیقت صحنه‏ای از نمایش آزاد کردن نور و روشنایی به شمار می‏رفته است.در این راه مانویان برای نمایش روشنایی در آثار خود از فلزات گرانبها بهره جویی‏می‏کردند» (17) .
استمرار هنر و تفکر مانوی با وجود جاذبه‏های صوری به نحوی ویرانی حیات دینی‏حقیقی را در بر داشته است و پیروان این آیین در تمدن اسلامی و مسیحی و زرتشتی بانهان روشی در صدد تخریب مبانی این ادیان بوده‏اند،آنان که اباحیت و ثنویت‏خاصی رابسط می‏دادند،با شدیدترین مواجهات روبرو بوده‏اند.اغلب جماعت زندیقان درتمدنهای سه‏گانه دینی از اینان تکوین یافته‏اند.برخی نویسندگان احتمال داده‏اند که‏مخالفتهای مسلمانان با نقاشی و صورتگری به جهت تقدیس تصویر نزد این فرقه بوده‏است.
فقدان پرسپکتیو طبیعی و غیر طبیعی از ممیزات همه نقاشیهای ماقبل رنسانسی است (18) .
بنابر این،نقاشی مانوی نیز بر سطوح دو بعدی بدون عمق شکل می‏گیرد.به این ترتیب که در نقاشیهای این دوره تنها یک نقطه نظر وجود ندارد تا همه خطوط بر اساس آن نظام‏گیرند، بلکه نقاط متعددی روی سطح وجود دارد.در این تصاویر عمق با لایه لایه و چند سطحی کردن از طریق ایجاد سطوح نقوش نمایش داده می‏شود.چنین فضایی با کل وصورت نوعی فرهنگ مطابق است (19) و غالبا تمثلی از جهان ملکوتی به شمار می‏آید.این کل و صورت نوعی متعالی سبب گردیده که اشیاء از منظری غیر طبیعی یا ما وراء طبیعی‏مشاهده شوند.انسان در این حالت احسا

س مادی و بی‏روح نسبت‏به اشیاء و طبیعت نداردبلکه جان و نفس را صورت و حقیقت آن تلقی می‏کند.در این منظر همه عالم به وجهی‏روحانی جلوه‏گر می‏شود و هنرمند از نظم اقلیدسی-عقلی نر پرسپکتیوی که در عالم‏یونانی و جدید سیطره داشته فارغ می‏شود و عالم واقع جاندار و پر رمز و راز می‏گردد.پس‏با این منظر نقاش خود را متوجه عالمی فوق طبیعت می‏کند و از اینج
ممیزات فوق نه تنها ممیز هنر ایرانی است‏بلکه هنر هندی،چینی،مصری،یونانی‏ما قبل کلاسیک،بین النهرینی و کلا همه هنرهای اساطیری و دینی قدیم نیز چنین ممیزاتی‏را واجدند که هر کدام کما بیش در ساختمان هنر اسلامی در حکم ماده شرکت داشتند.
پی‏نوشتها:
1)به بیان بورکهارت در کتاب هنر اسلامی(ص 22)و بسیاری از مورخین و مستشرقین،هنر اسلامی باواسطه از قرآن کریم یا احادیث نبوی سرچشمه نگرفته و ظاهرا پایه دینی ندارند،در حالی که عمیقاصبغه اسلامی به خود گرفته‏اند.از نظر وحدت تنها هنر بودایی می‏تواند با آن رقابت کند.این رقابت‏علی رغم وجود موضوعات مشخص(بودا،نیلوفر آبی و ماندالا)در هنر بودایی است،در حالی که‏هنر اسلامی فاقد موضوعات خاص مقدس است.
2)در حالی که آثار فرهنگ یونانی،ایرانی و غیره به صورت مکتوب به تعداد انگشت‏شمار ترجمه‏شده بود،بسیاری از قصور و مساجد که در حقیقت مستجمع جمیع هنرهای آن عصر بود متاثر ازسبک یونانی-بیزانسی و ایرانی ساخته شده بود و معماران آن نیز خود زردشتی ایرانی و مسیحی‏یونانی بودند.در عصر ورود معارف و صنایع جدید به ایران نیز صنعت اسلحه سازی و هنرهای غربی‏سریعتر از فلسفه و علوم(تقریبا دویست‏سال قبل از آن)وارد ایران شد، چنانکه محبوبی اردکانی‏نویسنده کتاب آشنایی با مظاهر تمدن غربی در ایران می‏نویسد:«در زمینه هنر و نقاشی نخستین هنرمند ایرانی که صورت فرنگی را در عجم تقلید کرد و شایع ساخت‏«مولانا محمد سبزواری‏»فرزند شیخ کمال،نقاش معروف شاه تهماسب و شاه اسماعیل دوم بود.از این رو نقاشی نخستین هنراروپایی است که در ایران تقلید شده است،از میان مظاهر علم و هنر جدید،بیش از همه قابل انتقال‏و تقلید بود و قضا را شاه عباس هم خیلی مایل بود که صورت فرمانروایان اروپا و

افراد آنان را ببیندو بشناسد و خود این امر به پیشرفت نقاشی به رسم فرنگی یعنی نقاشی با سایه روشن و استفاده ازعلم مناظر و مرایا کمک کرد. سفرای خارجی تابلوهای متعددی به عنوان هدیه برای شاه‏می‏آوردند،اکنون اثری از این آثار محفوظ نمانده است.با به کار مشغول شدند و اعتبار یافتند.ازآنهاست‏«فیلیپ آنجل‏»و«جان لوکاست هلست‏»که در سال 1035 به ایران آمدند و در نزد پادشاه‏محبوبیتی پیدا کردند. دیگر«جوست لامپ‏»که تابلوهای نفیسی برای خاندانهای اشراف ایرانی‏نقاشی کرده است.خود شاه عباس دوم هم به نقاشی علاقه داشت و از اروپائیان تعلیم می‏گرفت و هم‏او بود که برای نخستین بار چند جوان ایرانی را به اروپا فرستاد تا نقاشی جدید را فرا گیرند.از آن جمله است‏«محمد زمان‏»پسر حاجی یوسف که شرح حال و آثار او در کتب اروپایی ذکر شده وانعکاس یافته است.»(نقل از صفحات 40 و 41 و نیز تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، حسین محبوبی اردکانی،دانشگاه تهران،1354،جلد اول،ص ص 232-235).به هر حال چنانکه‏تمدن اسلامی ابتدا با صنایع و هنرهای بیگانه آشنا شده و درس صنعت و هنر آموخته، ناشی ازسهولت تغییر ماهیت آن بوده است.روح دینی به سرعت در آنها تغییر ایجاد می‏کرده است که البته‏این امر مدتها طول کشیده تا هنری با روح دینی در عالم اسلامی تکوین یابد با این وجود بخشی ازصنایع و هنرها روح ممسوخ دنیوی خود را حفظ کردند و مجددا سر برآوردند.
3)در زمان فتح مکه وجود 360 بت(به صورت پیکره)و نقاشیهایی که دیوارهای درونی کعبه راتزئین می‏کرد نشانه حضور هنر شرک بود که به سفارش سران کافر کعبه و به دست هنرمندان بیزانس‏ساخته شده بود.
4)ماده هنر اسلامی از یکسو به جهان هند و بودایی یا هند و چین و از سویی به جهان اساطیری ایران ومصر و بین النهرین و از جهتی به تفکر حکمی یونانی-اسکندرانی پیوند می‏خورد.
muthos در فرهنگ ما قبل یونانی است.قصص با

اساطیر و اساطیر 5)قصص معادل historia به یونانی است.قصص که در قرن پنجم الاولین مرادف‏نیست.اساطیر از ریشه (fiction) دروغین پنداشته قبل از میلاد با ظهور فلسفه‏یونانی چونان وهم و خیال شد(فرهنگ اساطیر یونان و رم،پیرگریمال،ترجمه احمد بهمنش،تهران،امیر کبیر،1367،ص چهار)حکایتی است قدسی و مینوی.
روایت قصص حادثه‏ای است که در زمان اولین،زمان شگرف بدایت همه چیز،رخ داده است. به‏بیانی قصص حکایت می‏کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و

برجسته موجودات مافوق طبیعی،واقعیتی،چه کل واقعیت‏یا فقط جزیی از واقعیت جزیره‏ای،نوع نباتی خاص،سلوکی و کرداری‏انسانی یا مؤسسه‏ای پا به عرصه وجود نهاده است.بنابر این قصص همه متضمن ابداع و یا خلقت‏است‏یعنی می‏گوید چگونه چیزی پدید آمده،موجود شده،و هستی خود را آغاز کرده است.
قصص از آنچه که واقعا رخ داده و حقیقت دارد نشات گرفته است.مبادی قصص موجودات مافوق‏طبیعی‏اند.به تعبیر هیدگر این مبادی بنیاد می‏بخشند و طرح می‏افکنند و موجودیت قدسی‏به موجودات می‏بخشند.درباره قصص هنر اسلامی رک به فصول آتی.
6)چون ترکان مسلمان بر پایتخت‏بیزانس دست‏یافتند،خود را با شاهکاری از هنر معماری یعنی‏کلیسای جامع ایاصوفیه روبرو دیدند که گنبدی آسمانگونه داشت.عظمت‏ساختمانی این مکان‏مقدس نه تنها بر همه آثار معماری اسلامی برتری داشت-البته در سرزمین مسلمانان هند ساختمانی‏با گنبدی بسیار بزرگتر پدیدار شد-بلکه فضای بی‏کران آن

که با اشراق و کیفیت کشف و شهوداسلام با وجود تفاوتی که در مراسم و آداب دینی وجود داشت،شکوهمند می‏نمود.بی‏درنگ این‏مکان به دست‏سلطان محمد فاتح به مسجد تبدیل شد،بی‏آنکه در ظاهر آن دگرگونی ایجاد کند.
مدتها گذشت تا زمانی که موزائیکهای بالای سر در را که مریم عذرا و نیز کروبیان را در پیرامون‏گنبد نشان می‏داد با کتیبه‏ای قرآنی پوشانیدند.آیه‏ای بس مناسب در آن نگاشتند که همانا سوره نور
باشد.شاید چنین احساس می‏شد که این مکان مقدس که تاریخ بنای آن به پیش از اسلام می‏رسیدکما بیش تجسمی از این آیه باش

د.در حقیقت هم مضمون این آیه با این کلیسا نسبتی

Sohia است دارد،از آن رو که‏حکمت و دانش که پدیده‏ای است کلی با نام این کلیسا که دارای یک معنی و نیز فتح‏حاصل هم امری الهی است.هنر اسلامی(زبان و بیان)،بورکهارت، ص 151.معماران بزرگ‏عثمانی سر انجام بر ماده این بنا ابداع صورتی نو نمودند،سنان معمار بزرگ ترک طرحی نو برای‏مساجد اسلامی در افکند تا فضایی مناسب با روح اسلام ابداع گردد.مسجد جامع سلطان سلیم کمال‏این تجربه هنری بود.
7)برای تفصیل مطلب رک به کتاب حکمت معنوی و ساحت هنر.


8)بارزترین نمونه فرهنگهای اختلاطی،فرهنگ اختلاطی اسکندرانی است که جامع همه فرهنگهای‏موجود در عصر خویش بود.در میان صورتهای مختلف فرهنگی صورت نوعی فرهنگ یونانی وجه‏غالب این فرهنگ است.
9)از اینرو لازم است پس از پرداختن به وجوه یونانی هنر ایران قدیم به وجوه اساطیری و دینی آن‏بپردازیم.
10)تاریخ هنرهای مصور،حسنعلی وزیری،تهران،هیرمند،ج 1،146.
11)در اساطیر بودایی و تبتی این نقش به صورت‏«ماندالا»است.این ماندالاها انواع گوناگون دارند.
اغلب به صورت تصویری‏اند با چندین دایره متحدالمرکز،در میان آنها مربعی است که چهار دروازه‏دارد.هر دروازه به یکی از چهار جهت فضا گشوده شده است و در اصل دروازه‏ها چهار مثلث‏اندبا مرکزی که هر کدام با تصویری مزین می‏شوند.ساده‏ترین آنها«یانتر»است که از دایره‏ای تشکیل‏یافته و در داخل چهارگوشی قرار گرفته است.این مربع چهار در دارد و هر یک به یکی از چهارجهت فضا باز است و در میان مربع سلسله مثلثهای وارونه قرا رگفته.نقطه مرکزی در ماندالاها به‏مثابه مرکز عالم وجود و مبدا آفرینش است و مثلثها،دایره‏ها و مربعها همه تعینات وجودند.
12)بتهای ذهنی و خاطره ازلی،داریوش شایگان،امیر کبیر،1355،ص 194.
13)«خؤرنه‏»و«فره‏»و«خواریش‏»در فرهنگ اوستایی مقامی خاص دارد و اساس جهانشناسی‏و xvaranah و فارسی انسانشناسی زرتشتی است.این لفظ به اوستایی‏«خورنه‏» xvarreh مبدل گردیده است.همین لغت‏به hvarnah و پهلوی‏«خوره‏» قدیم‏«

هورنه‏» farrah در فارسی قدیم یاد شده و در فارسی‏«فر»و«فره‏»گردیده است.در آغاز صورت‏«فره‏» به معنی چیز به دست آمده،چیزی خواسته،چیز مطلوب و در اعصار متاخر«خؤره‏»به معنی خواسته(دارایی)و نیز به معنی‏نیکبختی و سعادت و لطف و تفضل به کار رفته است.در اوستا دو گونه خوره یاد شده است:خوره‏یا فره ایرانی و کیانی که اولی ثروت و شکوه و خرد و دانش می‏بخشد و دومی موجب پادشاهی وکامیابی سران و بزرگان کشور م

ی‏شود که بعد از روزگار پادشاهی گشتاسب به کسی تعلق نگرفت تاسوشیانت،که از فره ایزدی برخوردار است.شیخ اشراق سهروردی در حکمة الاشراق،ص 372-371 از قول زردشت نقل کند:«فره نوری است که از ذات خداوندی ساطع و به آن مردم بریکدیگر ریاست‏یابند و به معنویت آن هر یک بر عملی و صناعتی متمکن گردد».و نیز در رساله‏پرتونامه می‏آورد:«هر پادشاهی حکمت‏بداند و بر نیایش و تقدیس نور الانوار مداومت کند،چنانکه‏گفتیم او را فره کیانی بدهند و فرنورانی بخشند و بارق الهی او را کسوت هیبت و بهاء بپوشاند ورئیس طبیعی عالم شود،و او را از عالم اعلی نصرت رسد و خواب الهام او به کمال رسد.»
14)ارض ملکوت،هانری کربن،ترجمه ضیاء الدین دهشیری،مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها، 1358،ص 28.
15)یعنی عالم جسمانی ظهور و جلوه و تمثل عالم روحانی است و تنزل آن به مرتبه پائین. این نظر درهمه ادیان و در هنرهای دینی و اساطیری که در اطوار مختلف جلوه‏گر و ابداع شده است وجوددارد.
16)برای کسب اطلاعات بیشتر به کتابهای مانی و دین او اثر تقی‏زاده و ملل و نحل شهرستانی،تاریخ‏ادبیات ایران تالیف همایی،ایران در زمان ساسانیان نوشته کریستین سن و دایرة المعارف فارسی مصاحب رجوع کنید.
17)نقاشی ایرانی از کهن‏ترین روزگار تا دوران صفویان،

 

فرهنگ و هنر،1355،اکبر تجویدی،ص 41.
18)هنرمند تصویرگر با توسل به خط و رنگ عالمی را که متعلق هنر اوست‏بیان می‏کند.با وجودنحله‏ها و سبکهای مختلف نقاشی دو طریقه کلی را از جهت ابداع و محاکات عالم(نه مضامین و عوالم)می‏توان دید.در طریقه اول در پرده نقاشی یک نقطه وجهه نظر و دید بیننده وجود دارد وخطوط اصلی پرده نقاشی به سوی آن نقطه متوجه است و در طریقه دوم نقاط متعددی وجود دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید