بخشی از مقاله
تبیینی بر «نهشرقی، نهغربی» شعارهای اصلی مطرحشده در انقلاب اسلامی
چکیده: میتوان گفت انقلاب اسلامی ایران به اولین و اصلیترین مطلوب خود كه حاكمیت اصول دینی بر شیوه حكومتداری بود، دست یافته و آن را تاحدودزیادی محقَق میداند. بدیهی است فروعات منتج از دینیشدن حكومت كه عبارتند از نفی سبیل بیگانگان (نهشرقیونهغربی)، آزادی، استقلال، عدالت و توسعه اجتماعی، رهاسازی مظلومان جهان، حراست از منابع ملی، حفظ امنیت و...، همگی در صورتی بهطوركامل تحقق مییابند كه ریشههای حكومت دینی بهدرستی پایدار و استوار گردند
پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچون هر پدیده دیگر، آثار و پیامدهایی داشت كه به نظر میرسد این آثار و پیامدها را باید برخاسته از ذات انقلاب اسلامی دانست كه همراه با آن شكل گرفتند و از خواستههای اولیه انقلابیون بهشمار میروند. مهمترین این آثار را میتوان در چهار زمینه سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیك، اقتصادی و امنیتی طبقهبندی كرد. در زمینه سیاسی، انقلاب اسلامی به پیروزی جنبش آزادیخواهی و ضداستعماری ملت ایران انجامید؛ در زمینه فرهنگی و ایدئولوژیك، ایران اسلامی به دیدگاههای انقلابی نوین دست یافت و درصدد صدور آن برآمد؛ در زمینه اقتصادی، روند تولید و تامین نفت مورد نیاز صنایع غرب از منطقه خلیجفارس مختل گردید و در زمینه امنیتی باعث ایجاد گسست در یكپارچگی خطوط و ترتیبات امنیتی موردنظر ایالاتمتحده برای محاصره شوروی شد و هركدام از این تاثیرات، بررسی جداگانهای میطلبند.
اما مهمترین شعارهایی كه در طول دوران مبارزه علیه رژیم، بهویژه در سالهای آخر، مطرح میشدند و درواقع منویات امامخمینی(ره) را به نمایش میگذاشتند، دو شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» بودند كه درواقع شالوده و زیربنای فكری نظام حكومتی مدنظر امام را تشكیل میدادند. مقاله حاضر ضمن تشریح ابعاد سیاسی مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب، سرانجام سه عنصر عمده مندرج در شعار «استقلال، آزادی، جمهوریاسلامی» را مورد تبیین قرار خواهد داد.
انقلاب اسلامی نتیجه همراهی و هماهنگی همه گروههای مبارز ملت ایران از جمله خودمختارطلبها، كمونیستها، دموكراتها و مذهبیون بود كه علیرغم برخورداری از اهداف و برنامههای مختلف، همگی تحت رهبری امامخمینی(ره) به مبارزه با رژیم شاهنشاهی پهلوی تا سرنگونی آن ادامه دادند و هریك بهنوبهخود در سرنگونی رژیم و تحولات پس از آن نقشآفرین بودند.[i] روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران و تحولات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درواقع تحت تاثیر این واقعیت و متاثر از تضاد میان این گروهها، جریانها و جنبشها، پایهگذاری شد. این مساله از آنجا ناشی میشد كه سه جریان یعنی خودمختارطلب، كمونیست و دموكرات، هیچكدام توانایی بسیج میلیونی مردم ایران در مقابل استبداد شاهنشاهی برخوردار از حمایت و پشتیبانی اقتصادی، سیاسی و امنیتی ایالاتمتحده را نداشتند و لذا بهناچار به جنبش مذهبی ملت ایران تحت رهبری امامخمینی نزدیكی و همسویی جستند.
نارضایتی جنبش مذهبی از رژیم پهلوی به زمان رضاشاه بازمیگردد كه با تكیه بر قوه قهریه، تلاش بیسابقهای را برای تضعیف روحانیت شیعه در ایران آغاز كرد.[ii] اقدامات سركوبگرانه رضاشاه موجب گردید نهتنها رهبران مذهبی بلكه عموم مردم، با اصلاحات مورد نظر او از در مخالفت درآیند و در سال 1320، پسازآنكه وی تحتتاثیر متفقین مجبور شد كشور را ترك كند، گروههای مذهبی یكی از جبهههای اصلی مخالفت با رژیم را تشكیل دادند. ازاینزمانبهبعد، توجه به مذهب در قالب تلاش برای احیای جایگاه آن در زمینههای مختلف، تاكید بر قوانین اسلامی، ترویج رفتارهای مذهبی ممنوعشده توسط دولت و نیز انتشار كتابهای بسیار درباره اسلام، نمود یافت. اما این تجدید حیات مذهبی، هنوز وجهه سیاسی بهخود نگرفته بود و بیشتر به موضوعات مربوط به ایمان فردی و تعالیم اخلاقی دین بسنده میكرد. پس از وفات آیتالله بروجردی در سال 1339، شاه كه به نظر میآمد از فشار مذهبیها رها شده باشد، اجرای طرحهای غیرمذهبی خود را آغاز كرد و ازهمانزمان نشانههای ظهور تفكر سیاسی در میان روحانیت بهتدریج آشكار شد. در سال 1341، آیتالله خمینی(ره) با كسب حمایت هر دو جناح فعال و نیمهفعال روحانیت، مخالفت خود با طرحهای غیرمذهبی حكومت را آغاز كرد.[iii]
حضرت امام(ره) قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را «مخالف شرع مقدس» و «مباین صریح قانون اساسی» دانست و آن را بهعنوان توطئهای «برای ازبینبردن قرآن مقدس»، تخطئه كرد. ایشان در دوم آذر 1341 با هشدار به اسدالله علم، نخستوزیر، و اعلام مخالفت با تصویب این لایحه، مبارزه آشكار خود را با رژیم شاهنشاهی آغاز نمود و همزمان از امریكا نیز بهعنوان دشمن اصلی قرآن و روحانیت یاد كرد.[iv]
رژیم در همان سال 1341 با طرح «انقلاب سفید»، قدم بعدی خود را در راه غیرمذهبیكردن كشور و تضعیف نهاد مذهب برداشت كه به واقعه كشتار طلاب علوم دینی فیضیه قم منجر گردید. این واقعه كه طی آن تعدادی از طلاب كشته شدند، به شكلگیری دوره جدیدی از مبارزه جدی علیه رژیم منجر شد كه نهتنها اشتباهات و زیادهرویهای رژیم بلكه موجودیت آن را نشانه گرفت. در این دوره حضرت امام(ره) رژیم پهلوی را نهتنها به بیبندوباری و فساد، بلكه به اعمال نفوذ در انتخابات، نقض قانوناساسی، تحدید مطبوعات و احزاب سیاسی، ازبینبردن استقلال دانشگاهها، نادیدهگرفتن نیازهای اقتصادی تجار، كارگران و دهقانان، تضعیف اعتقادات اسلامی، ترویج غربزدگی، فروش نفت به اسرائیل و افزایش مستمر شبكه دیوانسالاری مركزی متهم میكرد و آن را مورد حمله و اعتراض قرار میداد.
در خرداد 1342 و در آستانه ماه محرم، رویارویی جنبش مذهبی با رژیم به اوج خود رسید. در روز عاشورا (دوازدهم خرداد)، امامخمینی(ره) در سخنرانی خود در قم، ضمن محكومكردن اعمال رژیم، به شاه هشدار داد كه كاری نكند وقتی مجبور شود كشور را ترك كند، مردم به شادی بپردازند. بههمینخاطر، رژیم دو روز بعد امام را دستگیر كرد و به بازداشتگاهی در تهران منتقل نمود. دستگیری امام، نفرت عمومی از رژیم شاه را به حد انفجار رساند. در شورشی كه در پانزدهم خرداد در شهرهای قم، تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، كاشان و دیگر نقاط كشور رخ داد، در نبرد چندروزه میان تظاهركنندگان بیسلاح با واحدهای ارتشی ــ كه دستور كشتار داشتند ــ بنابه روایتهای مختلف، تعدادی بالغ بر چهارهزار نفر و طبق برخی آمارها حتی تا پانزدههزار نفر[v] كشته شدند. از همان زمان، واقعه پانزدهم خرداد 1342، سرآغاز نهضت عمومی مذهبی و نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران محسوب گردید. در این روز، آیتالله خمینی بهعنوان رهبر ملی و سخنگوی خواستههای مردمی، و اسلام بهعنوان مبنای ایدئولوژیك مبارزه علیه شاه و حامیان خارجی او شناخته شد. در شرایطی كه احزاب غیرمذهبی اعتبار خود را پس از سقوط مصدق از دست داده بودند، دورهای از فعالیت سیاسی مردمی تحت هدایت رهبری مذهبی امامخمینی(ره) شكل گرفت كه به قول حامد الگار، جدیت و شدت این شورش «از پیش حاكی از انقلاب اسلامی 1357 بود.»
امام(ره) در سال 1343، اعتراضات خود را بر طبع استبدادی رژیم، كرنش و فرمانبرداری آن در برابر ایالاتمتحده و همكاری روزافزون آن با اسرائیل متمركز نمود[vi] و در سخنرانی خود برضد كاپیتولاسیون، در چهارم آبان، به خطر متوجه ایران و اسلام از سوی استعمار غربی چنین اشاره كرد: «تمام گرفتاریهای ما از امریكا است. تمام گرفتاریهای ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از امریكاست. این وكلا هم از امریكا هستند. این وزرا هم از امریكا هستند.»[vii] اعطای مصونیت قضایی به مستشاران نظامی امریكایی در مهرماه آن سال نیز موضوع حملات ضداستعماری حضرت امام علیه امریكا قرار گرفت و ایشان در همان سخنرانی چهارم آبان، با اعلام عزای عمومی، امریكا را «خبیث» و رئیسجمهور امریكا را «منفورترین افراد بشر... پیش ملت» ایران خواند.[viii] چند روز پس از این سخنرانی، یعنی در سیزدهم آبان، امام به تركیه و سپس به عراق تبعید گردید.
تصویب قانون حمایت از خانواده در سال 1346 كه بیتوجه به شرع مقدس، به دادگاههای غیرمذهبی صلاحیت رسیدگی به اختلافات خانوادگی را میداد و حقوق مردان را در مقابل زنان محدود میكرد، همچنین جایگزینكردن تقویم اسلامی هجری با تقویم شاهنشاهی كه ایران را یكباره از سال مذهبی 1355 به سال شاهنشاهی 2535 جهش میداد، و نیز برحذرداشتن زنان از پوشیدن چادر در محیطهای دانشگاهی، برنامههای ضداسلامی حزب رستاخیز، دخالتهای حكومت در امور اوقاف، نشر كتابهای مذهبی و اعزام مبلغ از سوی رژیم شاهنشاهی، سرانجام واكنش شدید روحانیت و از جمله حضرت امام(ره) را برانگیخت. امام در اولین سالگرد تاسیس حزب رستاخیز در بیستویكم اسفند 1353، طی سخنانی از تبعیدگاه خود در عراق، اینگونه اقدامات حزب رستاخیز را در راستای «ریشهكنكردن اسلام، نابودی كشاورزی، صرف منابع كشور در پای سلاحهای بیفایده و غارت كشور به نمایندگی از امپریالیسم امریكا» قلمداد نمود.[ix]
نخستین اعتراضات آیتالله خمینی كه با هدف اولویت شریعت اسلامی و لزوم تبعیت زمامداران از احكام اسلامی صورت میگرفت، پس از كشتار و سركوبهای متعدد رژیم شاهنشاهی و اصرار آن بر قوانین ضدمذهبی، بهتدریج رادیكالتر شد. تز تدارك جایگزین برای رژیم شاه را درواقع حضرت امام(ره) در فاصله اول تا بیستم بهمنماه سال 1348 طی سیزده جلسه تدریس در نجف تئوریزه كرد و این مبحث بهصورت كتاب اولینبار در سال 1352 تحت عنوان «ولایت فقیه: حكومت اسلامی»، انتشار عمومی یافت. این ایده اعلام میداشت كه در اسلام قدرت مذهبی و سیاسی از هم جدا نیستند و تنها فقیه است كه میتواند حاكم مشروع باشد. از آن زمان به بعد بود كه حضرت امام به هیچ جایگزینی برای رژیم شاهنشاهی جز حكومت اسلامی راضی نبود.
آیتالله خمینی چنان شهرت و محبوبیتی در میان اقشار ملت ایران پیدا كرده بود كه انتشار یك مقاله توهینآمیز علیه ایشان در روزنامه اطلاعات (در شماره مورخ هفدهم دی 1356)،[x] به شكلگیری قیامها و تظاهرات سراسری و پیوستهای دامن زد كه از مساجد، هدایت میشدند[xi] و انقلاب عملا از این زمان آغاز شد.[xii] در این اوضاع و احوال، دو جنبش كمونیستی و دموكراتیك نیز كه در اواخر بهار 1357 و در اوج تظاهرات مردمی از انزوا خارج شده بودند،[xiii] با تظاهرات مردم مذهبی همسو شدند و ضمن پذیرش رهبری آیتالله خمینی، پشت سر ایشان حركت كردند.[xiv] گذشته از گروههای شناختهشده مخالف رژیم پهلوی، همه اقشار مختلف مردم بهنحوی بهخاطر وجود تورم، فساد، فشار و اختناق، سیر نزولی اقتصاد و نادیدهگرفتهشدن تعالیم اسلامی ناراضی بودند اما به گفته سایروس ونس، وزیرخارجه كارتر، «مغناطیسی كه گروههای مختلف ناراضی را بهدور خود جمع كرد، اپوزیسیون مذهبی بود»[xv] و لذا عموم تظاهركنندگان، با تاكید امامخمینی(ره) اضمحلال رژیم شاهنشاهی و تاسیس حكومت اسلامی تحت رهبری ایشان را خواستار شدند.
سرانجام با اعتراض گروهی از همافران و دانشجویان نیروی هوایی به قطع برنامه تلویزیونی ورود امامخمینی(ره) به تهران، آتش انقلاب در دو پایگاه هوایی تهران (مركز آموزش دوشانتپه و فرحآباد) شعلهور شد. مردم انقلابی با هدف حمایت از همافران و دانشجویانی كه مورد حمله گارد شاهنشاهی قرار گرفته بودند، به این دو پایگاه حمله كرده و پس از دستیابی به اسلحه، با گارد شاهنشاهی به درگیری مسلحانه پرداختند؛ بهگونهایكه تا دو روز بعد (بیستودوم بهمنماه سال 1357) كه پیروزی انقلاب اسلامی از رادیو صدای انقلاب اعلام شد، كلیه پایگاههای نظامی و انتظامی و مراكز حساس دولتی را به اشغال خود درآوردند و اینچنین، «آخرین دژهای استبداد فرو ریخت»[xvi] و امامخمینی كه از دیرباز استبداد را عامل استعمار خارجی میدانست، طی پیامی، مبارزات قهرمانانه ملت ایران را «عامل شكستهشدن سدهای استبداد و استعمار» خواند.[xvii]
بسیاری از گروههای سیاسی، اصلاحات اجتماعی، تامین آزادی و دموكراسی را در چارچوب رژیم پهلوی و با برنامه تضعیف تدریجی نظام سلطنتی دنبال میكردند اما جنبش مذهبی، علاوه بر آزادی، خواهان سرنگونی رژیم شاهنشاهی، استقرار جمهوری اسلامی و قطع وابستگی به قدرتهای خارجی بود و همین مساله، وجه تمایز این جنبش با دیگر گروههای مخالف رژیم پهلوی را شكل میداد. رقابت قدرتهای بزرگ بر سر نفت و گذرگاه ایران، و نیز همسویی رژیم پهلوی با غرب، در كنار مبارزه مستمر اقشار مختلف مردم با جلوههای استعمار، استبداد و استكبار، موجب شد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، دو شعار «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» سرلوحه برنامهها و اهداف انقلابیون قرار گیرند؛ چنانكه مردم آنها را بهصورتهماهنگ در راهپیماییهای ضدرژیم سر میدادند[xviii] و سرانجام نیز همین خواستهها و شعارها در جایگاه آرمان غالب انقلابیون قرار گرفتند و تودههای مردم را با خود همراه كردند. مرتضائیفر، كه در میان انقلابیون مذهبی به وزیر شعار مشهور شده است، در مصاحبهای اختصاصی، ضمن اشاره به تظاهرات بزرگ تاسوعا و عاشورای 1357، درباره نحوه اتخاذ این دو شعار میگوید: «مردم هر تقاضایی داشتند، به صورت شعار میگفتند. درآنزمان استقلال، آزادی و تغییر نظام سلطنتی بود به اسلامی،... خود حضرت امام این خواستهها و تقاضاهای مردم را بیان میكردند و ما هم به صورت شعار درمیآوردیم. مثلا ایشان بیان میكردند كه ما حكومت سلطنتی نمیخواهیم، ما شعار میساختیم كه: نظام شاهنشاهی الغا باید گردد، نظام اسلامی ایجاد باید گردد.»
آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی
1ــ آزادی:
همچنانكه پیش از این نیز گفته شد، اقشار مختلف مردم از خودكامگی و سركوب روزافزون شاه و الیگارشی حاكم به تنگ آمده و خواستار رهایی و آزادی بودند. مردم شعار آزادی را در مقابل استبداد و خودكامگی پادشاهی سرمیدادند كه مطابق قانوناساسی میبایست صرفا مقامی تشریفاتی داشته باشد، اما شاه عملا در كلیه امور كشور و حتی در امور قانونگذاری دخالت میكرد و برخلاف قانون، سنت و مذهب حاكم بر جامعه ایران، به تصویب و ترویج قوانین و مقررات ضداسلامی، از جمله قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید و قانون حمایت از حقوق خانواده اقدام مینمود. «آزادی»، خواسته اول تمامی اقشار ملت ایران بود و همه مخالفان رژیم پهلوی، اولویت و جایگاه خاصی برای آن قائل بودند اما در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، به تبعیت از ذوق ایرانیان در ساختن عبارات منظوم و نیز سنت رعایت روانی كلام براساس همآوایی درونی، همصدایی حروف و آهنگینبودن كلمات، این كلمه (آزادی) در درجه دوم و پس از كلمه «استقلال» قرار گرفت.[xix]
آزادی از حكام مستبد وابسته، گذشتهازآنكه بهلحاظ نظری پیشنیاز، پیشزمینه و مقدمه كسب استقلال از قدرتهای خارجی سلطهگر بهشمار میرود، از نظر تاریخی هم در روند پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابیون ابتدا به آزادی دست یافتند و سپس در راستای دستیابی به استقلال و تحكیم مبانی جمهوری اسلامی تلاش كردند؛ كماآنكه به اعتقاد بسیاری این تلاش همچنان ادامه دارد. دراینراستا، میتوان به سخنان امامخمینی در چهاردهم دیماه 1358، در دیدار با استادان دانشگاه تهران در قم، اشاره كرد كه ضمن تشریح تفاوتهای انقلاب اسلامی با انقلابها و كودتاهای دیگر ــ از جمله كودتای كمونیستی افغانستان ــ آزادی ملت ایران در تعیین حكومت را یكی از دستاوردهای انقلاب اسلامی برشمرد: «ملت از زن و مرد، از بچه و بزرگ، همه قیام كردند و این حكومت جائر را از بین بردند... نكته دیگر اینكه همه هم كه قیام كرده بودند، یك چیز میخواستند و آن [این] كه حكومت عدل میخواستند، حكومت اسلامی میخواستند. این آمال همه بود... اینجا بعدازاینكه این سد شكسته شد، پشت سر سد یك آزادی مطلق [بود] تمام فرودگاهها باز بود... همه روزنامهها و همه مقالات و همه گویندگان و همه چیزها و همه راهها هم باز بود. حالا هم كه باز است... در دنیا ما نداریم یك همچو انقلابی كه دنبال سرش این جوری با انسانیت رفتار شده باشد، آزادی داده شده باشد.»[xx]
2ــ استقلال:
این خواسته انقلابی ملت ایران را كه در دو شعار یادشده مطرح شده بود، میتوان از دو جنبه مورد مطالعه قرار داد:
الفـ كلمه «استقلال»، به معنی خودكفایی، در مقابل وابستگی رژیم پهلوی به غرب و وابستگی برخی گروههای مبارز و انقلابی ــ همچون گروههای مختلف جنبش كمونیستی كه به شوروی یا چین متمایل بودند ــ اتخاذ شد و درواقع تداوم مبارزه در این راه در زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و... را نشان میداد. امامخمینی(ره) در سخنرانی خود در چهاردهم دیماه 1358، وابستگی رژیم پهلوی به بیگانگان را چنین تبیین كرد: «كوشش كردند كه از همه جهات این مملكت را به آسیب برسانند... یك دانشگاه استعماری درست كرده بودند برای ما، كه جوانهای ما... به نفع دیگران بیشتر صحبت میكردند تا به نفع خودشان... ما عقیدهمان این شده است كه غیر از غرب دیگر كسی نیست... ما باید وابسته باشیم یا به شرق و یا به غرب... خودمان میتوانیم سرپا بایستیم... ما ترجیح میدهیم به اینكه از این تمدنی كه ما را فاسد دارد میكند دست برداریم و برسیم به یك زندگی بسیط انسانی... خودمان كمكم خودكفا خواهیم شد... همهاش غرب نیست.»[xxi]
این نحوه برداشت از استقلال، اصلا به معنی قطع رابطه با جهان اطراف و انزوا نبود و هیچیك از سه جنبش فعال سیاسی نیز از آن طرفداری نمیكردند. امامخمینی در پنجم اسفند 1357.ش/بیستوچهارم فوریه 1979.م در دیدار ولادیمیر وینوگرادف، سفیر شوروی در تهران، به پیام محبتآمیز رهبران شوروی چنین پاسخ داد: «ملت ما از همه آزادیها محروم بود. كشور ما از استقلال صحیح محروم بود. ملت ما از این مظالم به جان آمد و قیام كرد، یك قیام اسلامی بزرگ. این قیام سیاسی فقط نبود، یك قیام دینی بزرگ بود... ما برای حیات زیر سلطه غیر، ارزشی قائل نیستیم. ما ارزش حیات را به آزادی و استقلال میدانیم... با تمام قدرتهایی كه بخواهند تجاوز كنند به مملكت ما مبارزه خواهیم كرد... ما از همه قدرتها میخواهیم كه در كشور ما در امور داخلی كشور ما دخالت به هیچوجه نكنند درصورتیكه دخالت نكنند، ما با همه روابط حسنه خواهیم داشت.»[xxii]
اتخاذ این شعار درواقع با توجه به وضعیت حاكم بر صحنه بینالمللی صورت میگرفت؛ چراكه قدرتهای وقت، به اقتصاد به دیده مهمترین عامل سلطه و ابزار اعمال حاكمیت و نفوذ خود مینگریستند و از نیازمندی كشورها در راستای تحقق این اهداف بهره میجستند. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، تجارت میان ایران و ایالاتمتحده رونق بسیاری داشت؛ بهطوریكه در سال 1357.ش/1978.م واردات ایران از این كشور به چهارمیلیارد دلار، یعنی به میزانی بالغ بر بیستویكدرصد كل واردات ایران، میرسید و ایالاتمتحده عملا به سطح شریك اول ایران در عرصه بازرگانی ارتقا یافته بود.[xxiii] در اشاره به نقش و اهمیت اقتصاد در آن دوران، جواد منصوری، معاون وزیر امورخارجه ایران در دوران جنگ تحمیلی، گفته بود: «امروز، تولید، پشتوانه قدرت سیاسی و ابزار اعمال سیاست خارجی است» و اعتقاد داشت كه برای مبارزه با سلطه اقتصادی كه زمینهساز سلطه سیاسی است، باید به خود و به منابع خودی تكیه كرد و در ارتباط با دیگران و در تلاش برای نیل به زندگی پیشرفته، متنوع و متحرك، نباید اختیار و استقلال در تصمیمگیری و سیاستگذاری را از خود سلب نمود: «اینكه برای مثال حق چانهزدن در قیمتگذاری نفت از آن ما باشد و این ما باشیم كه تصمیم میگیرد با كدام كشورها رابطه داشته باشد یا كدامیك را به رسمیت نشناسد و حتی با آن مبارزه كند [و] اینكه به كدام پیمان نظامی و اقتصادی منطقهای وارد شویم یا چگونه و چطور از خود دفاع كنیم، تنها در گرو مصلحتاندیشی خود ما باشد... با این تفاصیل، استقلال عبارت است از داشتن قدرت تصمیمگیری و سیاستگذاری، و اعمال آن تصمیمات و سیاستها.»[xxiv]
بــ جنبه دیگر استقلال، درواقع نفی شرق و غرب بود كه ملت ایران هر دو را بهعنوان استعمارگران ملت ایران و دیگر ملتها و همچنین استثمارگران منابع آنها میشناخت. این جنبه از استقلال، از آغاز انقلاب ــ و حتی قبل از شكلگیری انقلاب ــ بهصورت شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و حتی بهعنوان یك سیاست حاكم بر نظام اسلامی درآمد و نشانگر عزم انقلاب اسلامی و اصرار آن برای پیمودن راهی جدا بود. حضرت امام(ره) در یازدهم شهریور 1360 طی سخنانی دراینباره اظهار كرد: «از همان بدو انقلاب و از قبل از بدو انقلاب كه شالوده انقلاب ریخته میشد، مسیر، مسیر انبیاء بود، مسیر راه مستقیم نهشرقینهغربی بود، جمهوری اسلامی بوده و تاكنون هم ملت ما به همان مسیر باقی است.»[xxv] ایشان در جای دیگر در تبیین این سیاست و تعیین مصداقهای شرق و غرب اظهار داشت: «ما نه با امریكا كار داریم و نه با شوروی. ما خودمان هستیم. اینكه با همه دولتها رابطه داشته باشیم، یعنی رابطه دوستانه، نه روابط بین ارباب و رعیت و ما این روابط را نمیخواهیم... ما میخواهیم اینطور باشیم كه نه ظلم كنیم و نه زیر بار ظلم برویم.»[xxvi] اهمیت این جنبه از استقلال در نظر امامخمینی(ره) به اندازهای بود كه ایشان در بیستوهشتم شهریور 1367.ش/نوزدهم سپتامبر 1988.م در پاسخ به نامه یكی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی نوشت: «ما اگر توانستیم نظامی بر پایههای نهشرقینهغربی واقعی و اسلام پاك منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نماییم، انقلاب پیروز شده است.»[xxvii]
تحلیلگران و سیاستمداران و حتی صاحبنظران جمهوری اسلامی ایران درخصوص اینكه آیا استقلالطلبی ملت ایران در قالب شعار نهشرقینهغربی، صرفا تاكیدی بر عدم وابستگی و نپذیرفتن آیین و مرام شرق و غرب بود و یا انقلاب اسلامی قصد داشت با این دو الگو مبارزه كند و سبك و شیوه جدیدی از زندگی ارائه دهد، اختلافنظر دارند؛ چنانكه برخی، از آن بهعنوان سیاست موازنه مثبت تعبیر میكنند و معتقدند منظور از آن، «همكاری با جهان غرب و شرق و در جهت مصالح مردم و انقلاب» است[xxviii] و برخی دیگر با ارائه یك برداشت مشابه با سیاست عدم تعهد، معتقدند كه «آن، نشاندهنده دشمنی با شرق و غرب نیست بلكه نشاندهنده روشها و شیوههای ما در سیاست خارجی است كه نه بهصورت شرقیها است و نه بهصورت غربیها.»[xxix] مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت انقلاب اسلامی، معتقد بود كه شعار نهشرقینهغربی، مفهومی «كاملا ملی و دفاعی» داشته و منظور از آن «احراز استقلال همهجانبه خودمان در برابر بیگانگان و ابرقدرتها... و عدم اتكا به بلوكهای شرق و غرب، چه بهلحاظ سیاسی و اقتصادی و نظامی و چه به لحاظ اخذ و اقتباس ایدئولوژی از مكتبهای ماركسیستی یا كاپیتالیستی» بوده است. وی با انكار جنبه ضدغربی این شعار، معتقد بود شعار مذكور پس از پیروزی انقلاب و از اواخر دولت موقت دچار «تعبیر و تحریف و تعمیم» شده است.[xxx] اما به نظر میرسد كه این خواسته، بهآنصورتكه در انقلاب اسلامی مطرح شد و از سوی انقلابیون مذهبی با جدیت مورد پیگیری قرار گرفت، علاوهبر اصرار به عدموابستگی به بلوك شرق و غرب تحت رهبری شوروی و امریكا، در پی مبارزه با این دو بلوك نیز بوده است. دلایل این برداشت را بهطورخلاصه میتوان با استنادهای قرآنی، فقهی و تاریخی به شرح زیر توضیح داد.
این شعار برگرفته از آیه سیوپنجم سوره نور است كه میفرماید: «خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است. داستان نورش به چراغدانی میماند كه در آن چراغی برافروخته باشد و آن چراغ در میان شیشهای است كه چون ستارهای درخشان است. این چراغ فروزان، درخت زیتون مباركی است كه نه شرقی است و نه غربی. مایع روشنایی آن، چنان است كه بیهیچ آتشی، فروزان است. اشعه نوری است كه بر روی هالههای نور، متراكم است. خداوند هركس را كه بخواهد، به نور خود رهنمون میشود و... .»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، از آن به عدموابستگی به شرق و غرب تعبیر كرده و میافزاید: این آیه، دلالت كافی بر عدم كفایت شرق و غرب دارد. وی معتقد است كه خوبی و مرغوبیت این درخت بهخاطر نه شرقی و نه غربیبودن آن است؛ چراكه بدون هرگونه وابستگی به افق شرق و غرب، نور مورد نیاز خود را بهطور مستقیم از خود خورشید تامین میكند.[xxxi]
از نظر فقهی، این شعار از دو بخش نفی شرق و غرب و اثبات جمهوری اسلامی تشكیل شده است و به عبارت ایدئولوژیك، به معنی «نفی سلطه و حاكمیت سیاسی و مكتبی شرق و غرب و برقراری حاكمیت و ولایت نظامی اسلامی بر جامعه است.»[xxxii] از نظر قرآن، مسلمانان موظفند تولا و تبرا پیشه كنند و ضمنآنكه به یك نوع ولایت و دوستی همت میگمارند، نوع دیگر را از خود طرد كنند. مسلمانان از دوستی با غیرمسلمانان و نیز از رفتن به زیر بار سرپرستی آنان نهی شدهاند و در آیه «یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا عدوی و عدوكم اولیاء» و برخی آیات در سورههای دیگر ــ از جمله: ممتحنه/3ــ1، انعام/14، شوری/10، كهف/26، عنكبوت/41 و مائده/56 ــ علت لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه، مبتنی بر این واقعیت اعلام شده كه آنها دوست دارند دیگران را نیز به كیش خود درآورند و لذا روابط مسلمان با غیرمسلمان باید احتیاطآمیز باشد.
اصل نفی سبیل كافران بر مسلمانان نیز مؤید این جنبه از شعار نهشرقینهغربی است: «ولن یجعل الله للكافرین علی المومنین سبیلا» (نساء/141): یعنی، خداوند هرگز (نه در گذشته و نه در آینده) راه سلطه كافران بر اهل ایمان را باز نگذارده و نخواهد گذارد. «بنابراین قاعده، خداوند در قوانین و شریعت اسلامی هیچگونه راه نفوذ و چیرگی كفار بر مسلمانان را نپذیرفته و در هیچ زمینهای شرعا جایز نیست كه كفار بر مسلمانان غلبه كنند.»[xxxiii] این آیه از احكام ثانویه فقهی محسوب میشود و آیه «اوفوا بالعقود» را در مواردی كه قرارداد امضاشده میان مسلمانان و غیرمسلمانان تالی فاسد داشته باشد، منسوخ میكند؛ بهاینمعناكه بهمحض كشف زیان برای جامعه اسلامی، قرارداد خودبهخود باطل و از درجه اعتبار ساقط میگردد تا راه هرگونه سلطه غیرمسلمانان بر مسلمانان، بسته شود. سیدعلی قادری اهم عناوین زیرمجموعه اصل نفیسبیل را كه تاكنون در فقه اسلامی مطرح شدهاند، در موارد زیر خلاصه كرده است: 1ــ عدم جواز ولایت غیرمسلمان بر مسلمان 2ــ عدم جواز استشاره از غیرمسلمان در امور مسلمانان 3ــ سقوط حق قصاص غیرمسلمان 4ــ عدم جواز تزویج غیرمسلمان با مسلمان 5ــ عدم ثبوت حق شفاعت برای غیرمسلمان.[xxxiv]
از نظر تاریخی نیز شعار نهشرقینهغربی، زمانی مطرح شد كه سیستم دوقطبی بلوك شرق و غرب بر روابط بینالمللی حاكم بود و كشورهای كوچك و متوسط برای حفظ تمامیت و منافع ملی خود چارهای جز پیوستن به یكی از این دو بلوك نداشتند. سیاست نهشرقینهغربی درواقع این وضعیت را ظالمانه و صرفا برپایه حفظ منافع قدرتهای بزرگ و استعمارگر میدانست و از این دیدگاه، دو ابرقدرت را مجموعه واحدی از استكبار جهانی به شمار میآورد كه نهتنها حقوق ملتهای محروم و مستضعف بلكه حقوق مردم و ملتهای خود را نیز پایمال كردهاند. با این نگرش به تاریخ بود كه انقلاب اسلامی نهتنها وابستگی به هیچیك از ابرقدرتها را منطقی و اصولی نمیدانست، بلكه برای اصلاح یا ازبینبردن نظام ظالمانه حاكم بر كل روابط بینالملل، تلاش و مبارزه مینمود.[xxxv]
منوچهر محمدی با تایید این برداشت از مبارزهطلبی انقلاب اسلامی، مینویسد: «اصل نهشرقینهغربی جمهوری اسلامی... برخلاف تز عدم تعهد، حالت تدافعی و انفعالی نداشته بلكه با اتخاذ سیاستی تهاجمی، فعال و پویا بر علیه استكبار شرق و غرب مبارزه میكند و همچنین اعتقاد به حكومت واحد جهانی تحت لوای اسلامی دارد.»[xxxvi] بیتردید همین برداشت از نهشرقینهغربی بود كه برخی را واداشت تا اعلام كنند: «با استقلال در سیاست، یقینا زمینهساز جریان سومی در جهان خواهیم بود و این دوقطبیبودن جهان بهطوركلی شكسته میشود و ما بهعنوان قطب سوم مطرح خواهیم شد.»[xxxvii]
سیاست نهشرقینهغربی تنها غرب و امریكا را مد نظر نداشت، بلكه در موارد مختلف و متعدد در مقابل شوروی نیز به اجرا گذاشته شد؛ كه ازجمله میتوان به انحلال حزب توده ایران، دستگیری كلیه سران و اعضای فعال این حزب و اخراج هیجدهتن از اعضای سفارت شوروی از ایران به اتهام دخالت در امور داخلی كشور اشاره كرد. اما ازآنجاكه دخالت امریكا و نفوذ و سلطه آن بر رژیم شاهنشاهی در ایران بیشتر بود، اجرای این سیاست به این صورت نمود یافت كه امریكا و منافع آن در ایران را هدف گرفته است. این شعار در سال 1360.ش/1981.م بالای در ورودی وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران نصب شد تا نمایندگان دیپلماتیك مقیم تهران هیچگاه این خواست عمومی ملت انقلابی ایران را از خاطر نبرند.
3ــ جمهوری اسلامی:
«جمهوری اسلامی» در دو شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نهشرقی، نهغربی، جمهوری اسلامی»، بر شیوه حكومتی مورد نظر مردم كه از قرآن، سنت و تعالیم اسلامی برگرفته شده بود، دلالت داشت. این شیوه حكومتی باید جنبه بیدینی یا ضدمذهبی را از حكومت و حاكمیت میزدود و با اتخاذ یك موضع ضداستكباری، نهتنها از آلایشهای فسق و فجور پرهیز میكرد، بلكه با ترویج اعتقاد به وحدانیت و برتری خداوند و روحیه اخلاص و پاكباختگی در محضر او، به جامعه ناب و فاضلهای دست مییافت كه در مرحله اول بهصورت یك قطب جدید برای جذب محرومان و مستضعفان جهان درآید و الگوی مناسبی برای پیروی موحدان و دینباوران باشد، در مرحله دوم حكومت بزرگ اسلامی را از طریق یك فدراسیون یا اتحادیه كشورهای اسلامی تشكیل دهد و در مرحله سوم حكومت واحد جهانی را زمینهسازی نماید. در زیر، این الگوی جایگزین، تحت عناوین حاكمیت احكام اسلامی بر همه امور اجتماعی، ماهیت جهانشمولی و فرامرزی اسلام، ولایتفقیه و صدور انقلاب مورد بررسی قرار میگیرد:
الف ــ حاكمیت اسلام بر همه امور اجتماعی (پیوستگی دین و سیاست):
الگوی نظام جمهوری اسلامی، بهعنوان یك الگوی جایگزین برای نظام شاهنشاهی، بر مبنای معتقدات مذهب تشیع و با تاكید بر دو اصل امامت و عدالتخواهی مطرح گردید و از سوی عامه مردم مورد حمایت و پذیرش قرار گرفت. حامد الگار محوریت امامت و عدالتخواهی را از اركان شكلگیری توان فزاینده اندیشه انقلابی شیعی دانسته و مینویسد: «در هر مقطع و مرحلهای از تاریخ اسلام كه تعبیر و تفسیری از شیعه عرضه شود، اساسیترین موضوع در آن، عبارت خواهد بود از اصل امامت و تشخیص امام؛ كه بهنوعی، مصداق ابعاد روحانی رسالت پیامبرگونه نیز بهحساب میآید.»[xxxviii]
از نظر شیعیان امامیه، غیر از امام علی(ع) ــ كه در غدیرخم به جانشینی پیامبراكرم(ص) تعیین شد ــ و اهلبیت آن حضرت(ع)، هیچكس شایسته حكومت نیست و این وضعیت با شروع غیبت كبرای امام دوازدهم(ع) همچنان تداوم یافت. این اعتقاد، درواقع مشروعیت هرگونه رهبری در تمام طول غیبت امام را مورد سوال قرارمیدهد.[xxxix] این آرمانخواهی و جهتگیری شیعه، ازیكسو پیروان خود را به پرهیز از مشاركت و دخالت در سیاست ترغیب مینمود و ازسویدیگر به ایجاد خلأ در بسط و تدوین اندیشه سیاسی شیعه منجر گردید؛ چنانكه نظریه سیاسی فقه شیعه منحصرا به بخشی از تعریف امامت محدود شد و تا قرنها بعد نیز موضوع اندیشه سیاسی شیعه از جنبه نظری چندان مورد توجه قرار نگرفت.
جدایی شیعه از سیاست، با یكی دیگر از وجوه آرمانخواهی آن تشدید شد و آن اعتقادی بود كه اجرای عدالت واقعی را جز با بازگشت امام(عج) غیرممكن میشمرد. این بخش از نظریه، مستقیما به دیدگاه و برداشت اخلاقی شیعه از انسان مربوط میشد؛ چراكه اعتقاد به اینكه انسان ذاتا خطاكار است، در احتیاط زیاد شیعه در پذیرفتن مسئولیت اداره امور و اجرای عدالت بیتاثیر نبود.[xl]
تقریرات امامخمینی(ره) طی درسهایشان در نجف، بهصورت كتاب جهاداكبر منتشر شد. محتوای كتاب نشان میدهد كه جنبش مذهبی امام، بیشازآنكه جنبشی سیاسی برای سرنگونی یك نظام فاسد باشد، قیامی الهی و در راستای دعوت انبیا برای تربیت و تعالی انسان و جامعه انسانی بوده است. ازاینرو تا دهه 1330، جریان تفكر دینی در ایران، دوره سازندگی فردی را سپری میكرد و عمده تلاش خود را در راستای تعلیم و تربیت دینی و معنوی و تربیت شاگردان برجسته صرف مینمود[xli] و از اوایل دهه 1340 بود كه به كار فرهنگی و تربیتی در سطح جمعی تمایل یافت.[xlii] این نحوه تفكر از آیه شریفه «انالله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» الهام میگرفت و براساس این آیه، تحول درون و تهذیب نفس فرد را اساس تحول جامعه و تاریخ میدانست؛ لذا ایجاد یك حركت فرهنگی برای تربیت افراد به اولین كارویژه اندیشه انقلابی شیعی تبدیل گردید.[xliii]
دیدگاه حضرت امام(ره) درباره تشكیل حكومت اسلامی بر ضرورت ارتباط دین با نظام سیاسی تاكید مینمود. ایشان درباره رابطه میان دین و سیاست، همواره اعلام میكرد كه دامنه و قلمرو قوانین اسلام، منحصر و محدود به ابعاد عبادی آن نیست و احكام اسلام در تمامی ابعاد زندگی انسان ــ با توجه به تحولات زمان ــ جاری هستند: «احكام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است كه یك نظام كلی اجتماعی را میسازد. در این نظام حقوقی، هرچه بشر نیاز دارد فراهم آمده است، از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشویی گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل... برای همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت كند، انسان كامل و فاضل، انسانی كه قانون متحرك و مجسم است و مجری داوطلب و خودكار قانون است. معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سیاسی و اقتصادی جامعه اهتمام میورزد تا همه شرایط به خدمت تربیت انسان مهذب و بافضیلت درآید.»[xliv]
ب ــ ماهیت جهانشمولی و فرامرزی اسلام و انقلاب اسلامی:
امامخمینی اعتقاد داشت كه جامعه اسلامی در زمان پیامبراكرم(ص) یكپارچه بوده و بعدها بر اثر رفتارهای ضداسلامی و تحتفشار استعمارگران تجزیه شده است و لذا امت اسلام به یك انقلاب نیاز دارد تا همه این سرزمینهای پراكنده و مجزا از هم، دوباره بههمانصورت یكپارچه شوند. ایشان با استناد به سنت و رویه پیغمبر اكرم(ص) ــ كه خودشان، هم حكومت تشكیل داد و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام و اداره جامعه برخاست و به فرمان خدا برای پس از خود حاكم تعیین كرد ــ و نیز با توجه به ماهیت و كیفیت احكام اسلامی (از جمله احكام مالی، دفاعی، جزایی و حقوقی) نتیجهگیری میكند كه پس از رحلت رسولاكرم(ص) نیز تشكیل حكومت لازم و ضروری است.[xlv] حضرت امام(ره) با اشاره به انحراف سیاست و حكومت اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص) و دشمنی معاندان با ولایت علیابنابیطالب(ع)، تاكید میكرد اساس حكومت درواقع از زمان بنیامیه و بنیعباس دگرگون شده است؛ چراكه حكومت آنها ضداسلامی بود و رژیمهایی هم كه پس از آنها به نام اسلام برپا شدند، «كاملا وارونه و سلطنتی» عمل كردند و نهایتا در دوره اخیر، استعمارگران و حكام مستبد و جاهطلب ــ بهویژه در ماجرای دولت عثمانی ــ وطن اسلام را تجزیه نمودند و آن را به چندین ملت مجزا تبدیل كردند.
بدینترتیب و با استناد به خطبه حضرت زهرا(س) كه فرمود «امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است»، امامخمینی(ره) نتیجهگیری میكرد: «ما برایاینكه وحدت امت اسلام را تامین كنیم، برایاینكه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دستنشانده آنها خارج و آزاد كنیم، راهی نداریم جز اینكه تشكیل حكومت بدهیم؛ چون به منظور تحقق وحدت و آزادی ملتهای مسلمان بایستی حكومتهای ظالم و دستنشانده را سرنگون كنیم و پسازآن، حكومت عادلانه اسلامی را كه در خدمت مردم است بهوجود آوریم.»[xlvi] ایشان با تكیه بر مبانی شرع و حق، دلایل متعددی را برای توجیه لزوم سرنگونی حكومتهای ستمگر از طریق انقلاب ذكر میكند، از جمله اینكه: «هر نظام سیاسی غیراسلامی، نظامی شركآمیز است چون حاكمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور كنیم و از بین ببریم... شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مومن و بافضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضدشرایط حاكمیت طاغوت و قدرتهای ناروا است... ما چارهای نداریم جز اینكه دستگاههای حكومتی فاسد و فاسدكننده را از بین ببریم و هیاتهای حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنیم. این وظیفهای است كه همه مسلمانان در یكایك كشورهای اسلامی باید انجام بدهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند.»[xlvii]