بخشی از مقاله
همکاری نهادهای بین المللی در فضای آنارشیک بین الملل ارائه ی یک مدل تبیینی
چکیده
بحث مربوط به همکاری و منازعه یکی از مهم ترین و اولین موضوعاتی است که در علم روابط بین الملل و همچنین فضای واقعی بین الملل مطرح بوده است.در واقع پس از جنگ جهانی اول بود که ذهن بسیاری از سیاستمداران و عالمان روابط بین الملل به این سمت سوق یافت که آیا امکان همکاری بین بازیگران ملی وجود دارد یا خیر و آیا بازیگران ملی می توانند از طریق همکاری با یکدیگر مانع از وقوع جنگ دیگری شوندهمکاری در فضای آنارشیک بین المللی همواره از مسائل مورد توجه اندیشمندان روابط بین الملل بوده است و در این حوزه مباحث گسترده ای ارائه شده است.دیدگاه های تئوریک در حوزه ی مذکور ادله های مختلفی را پیرامون نقش نهادهای بین المللی و همکاری بین المللی ارائه نموده اند.یکی از مهم ترین دیدگاه های تئوریک که در رابطه با نقش نهادهای بین المللی در همکاری بین دولت ها و همچنین بین نهادها مسائل مهمی را مطرح نموده است نهادگرایی نئو لیبرال می باشد.در پژوهش حاضر به بررسی این دیدگاه و ادله های آن به منظور نشان دادن امکان همکاری بین نهادهاو نقش آن ها در حل و فصل مسائل مربوط به امنیت انسانی و بشری پرداخته شده است.
واژگان کلیدی: فضای آنارشیک،نهادگرایی نئولیبرال،همکاری بین المللی،امنیت انسانی
مقدمه
نظام بین الملل عرصه ی رقابت بین دولت های ملی محسوب می شود و بازیگران ملی در این مسیر در درجه ی نخست به فکر منافع ملی خود هستند. طبق گفته ی مورگنتا1 بازیگران در صحنه ی نظام بین الملل همواره در چارچوب منافع ملی عمل می کنند و منافع ملی چراغ راهنمای سیاست خارجی محسوب می شود. فضای آنارشیک2 بین المللی امکان همکاری بین المللی را کاهش می دهد و نوعی نظام خودیاری3 را برای بازیگران رقم می زند.در این راستا قدرت نیز یک اصل اساسی و تعیین کننده است.مفهوم قدرت در این زمان توسط رئالیست4 ها تعیین می گردید و در واقع در رشته ی روابط بین الملل تفکر پیرامون قدرت در مدتی طولانی در حوزه ی سلطه ی رئالیسم بود و قدرت هدف ضروری همه ی دولت ها در نظر گرفته می شد.از آن زمان رئالیست ها با موفقیت قدرت را به عنوان یک دستگاه تحلیلی برای ساخت مفهوم سیاست بین الملل و در درجه ی اول نیز قدرت به عنوان ظرفیت نظامی و امکان آن برای طبقه بندی دولت ها و تبیین رفتارشان به کار بردند. در جهت تعیین قدرت نیز معمولا اندیشمندان روابط بین الملل تعریف دال5 از قدرت را اقتباس کردند که قدرت را به این صورت تعریف می کند: A" وادار می کند B را به انجام کاری که در صورت نبود آن B آن را انجام نمی داد".((Berenskoetter,2007,PP1-4
لیبرالیسم6 اگرچه در قالب آرمان گرایی7 ابتدا تجلی یافت اما رفته رفته جای خود را به نولیبرالیسم 8 داد که توجهی اساسی به نقش نهادها و احتمال همکاری بین المللی داشت.کسانی مانند نای9 و کوهن10 به بررسی این مساله پرداختند که نهادهای بین المللی نیز می توانند نقشی اساسی ایفا نمایند و در کنار بازیگران ملی به بازی بپردازند.نهادگرایی نولیبرال11 نشان می دهد که گروه هایی مانند تروریسم12 یک بازیگر بین المللی محسوب می شود که از طریق مکانیسم های فراملی مانند ارتباطات و فضای مجازی می تواند نقشی اساسی در فضای روابط بین الملل ایفا کند. طبق گفته ی نای تکنولوژی در حال افزایش توانایی دسترسی تروریست ها به قدرت تخریبی است و همچنین ظرفیت ارتباطی بین آن ها را افزایش می دهد.( (Nye,2004,p24هدف از این پژوهش این است که نشان دهیم نهادگرایان لیبرال چگونه امکان همکاری بین المللی را در نظر می گیرند و همچنین رقبای آن ها یعنی رئالیست ها چه عقایدی را در این رابطه مطرح می سازند. به عبارتی سوال اصلی این پژوهش این است که نهادگرایی نولیبرال چگونه امکان همکاری بین المللی بین نهادها را در فضای آنارشیک بین المللی امکان پذیر می داند و نهادها چگونه می توانند زمینه را برای حل و فصل مسائلی مانند امنیت انسانی و محیط زیستی فراهم سازند.در ادامه ی بحث به بررسی دیدگاه های مذکور می پردازیم و ادله های خود را در این رابطه مطرح می سازیم.
مساله ی همکاری و منازعه در روابط بین الملل
بحث مربوط به همکاری و منازعه یکی از مهم ترین و اولین موضوعاتی است که در علم روابط بین الملل و همچنین فضای واقعی بین الملل مطرح بوده است.در واقع پس از جنگ جهانی اول بود که ذهن بسیاری از سیاستمداران و عالمان روابط بین الملل به این سمت سوق یافت که آیا امکان همکاری بین بازیگران ملی وجود دارد یا خیر و آیا بازیگران ملی می توانند از طریق همکاری با یکدیگر مانع از وقوع جنگ دیگری شوند. منازعه نوعی از رقابت است که در آن طرفین در عین تلاش و تقلا برای دستیابی به منابع کمیاب سعی میکنند با تقویت موضع و ارتقای موقعیت و منزلت خود، دیگری را از رسیدن به هدف مطلوب بازداشته،منصرف یا خارج سازند. همکاری نیز عبارت است از انطباق و هماهنگی سیاستها در راستای منافع مشترک.(دهقانی،1382،صص(77-84 بر این اساس برخی معتقدند که منازعه یک اصل اساسی در فضای روابط بین الملل بوده و امکان همکاری بین کشورها به شدت دشوار و موقتی است.در مقابل گروهی با ارائه ی ادله هایی امکان همکاری در فضای روابط بین الملل را امکان پذیر می دانند.این بحث در واقع یکی از موضوعات اساسی در دنیای پس از جنگ جهانی اول بوده است به نحوی که اولین مناظره ی بزرگ در عرصه ی روابط بین الملل نیز این مسائل را تحت شعاع خود قرار داده بود.در واقع مناظره نخست،به دنبال بروز جنگ جهانی اول آغاز شد.این جنگ،به دوره صد ساله صلح در اروپا((1814-1914پایان بخشید و ایدهآل های صلح و امنیت را منتزلزل کرد.
متفکران روابط بین الملل درصدد بررسی علل بروز جنگ جهانی اول برآمدند تا از وقوع مجدد آن جلوگیری کنند.به دنبال ایجاد این تمایل،دو گروه فکری واقعگرایان و آرمانگرایان پدید آمدند. این مناظره بیشتر بعدی هستیشناختی1 داشت.در این مناظره اختلاف بنیادین در مورد سرشت نظام سیاسی بین الملل و انگیزههای رفتار دولتها بود که از نظر محتوایی همواره روی تحقق صحل تأکید میشود.(خجسته نیا،افتخاری،1387،صص(50-53 این مناظره در واقع زمینه را برای جدال بین دو مکتب اساسی در نظام بین الملل فراهم ساخت که یکی از آن ها مربوط به واقع گرایی و دیگری آرمان گرایی بود.واقع گرایی به شدت مخالف این مساله بود که دولت ها بتوانند در فضای بین المللی به همکاری با هم بپردازند و به دلایلی که در بخش بعدی اشاره خواهیم نمود معتقد بودند که در نظر گرفتن احتمال همکاری بین بازیگران یک اقدام آرمانی است و لذا حقیقت روابط بین الملل مبتنی بر جدال و منازعه ی همیشگی میان بازیگران است.در مقابل آرمان گرایانی مانند ویلسون2 به شدت بر بعد همکاری جویانه ی بین المللی تاکید می ورزیدند و معتقد بودند که احتمال همکاری بین بازیگران ملی وجود دارد و از طرفی نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل نیز می توانند در این مسیر دارای نقشی اساسی باشند.بنابراین در این مناظره دو بحث اساسی مطرح بود : یکی مربوط به احتمال همکاری در فضای بین المللی بود و دیگری نقش بازیگران غیر دولتی که رئالیست ها به شدت مخالف آن بودند.در ادامه به بررسی دیدگاه رئالیستی پیرامون نقش نهادها ی بین المللی و همچنین احتمال همکاری در فضای بین المللی در چارچوب این دیدگاه می پردازیم.
رئالیسم ، همکاری و نقش نهادهای بین المللی
رئالیست ها به شدت مخالف همکاری پایدار بین بازیگران ملی هستند و بر موقتی بودن آن تاکید می ورزند. از نظر واقعگرایان همکاری در هر زمینهای که صورت پذیرد،آسیبپذیر است.همکاریهای امنیتی برای تامین امنیت شخصی و علیه دشمن صورت میگیرد،لذا هدف از ائتلافهای نظامی و همکاریهای تسلیحاتی اعم از خرید و فروش تسلیحات و انتقال اطلاعات علاوه برسود اقتصادی،نوعی نمایش موازنه قدرت و مسابقه تسلیحاتی هم می باشد.واقعگراها معتقدند چنانچه شرایط ایجاب کند،همکاری نظامی که بالاترین سطح همکاری است نیز ناپایدار خواهد شد.در این خصوص شکست همکاری نظامی بین روسها با صربها و اعراب شایان توجه است و مشاهده شد که روسها به پیمانهای خود وفادار نماندند.(رحمتی،عسگرخانی،1389،ص(143 در مکتب واقعگرایی آنچه مهم شمرده میشود،»وظیفه رسمی«سیاستمداران و نه»انگیزهها و اندیشههای شخصی«یا »اخلاقی«آنان است.مورگنتا در این زمینه از سیاست مدارا و دلجوئی نویل چمبرلن1 در سالهای قبل از جنگ جهانی دوم یاد کرده و اذعان میدارد انگیزه پاک چمبرلن باعث تحریض هیتلر2 به جنگ شد و میلیونها نفر را به کام مرگ فرستاد.همچنین روبسپیر3 در زمان انقلاب کبیر فرانسه4،تقوای بسیاری به خرج داد اما رادیکالیسم5 آرمانگرایانه او باعث شد تا بسیاری از افراد انقلابی و حتی باتقوا به پای چوبه دار روند و حتی خود وی هم اعدام شود و انقلاب یکه روبسپیر رهبری آن را برعهده داشت،آهنگ شکست را تجربه کند.(نصری،1382،ص(794
لذا از نظر واقع گرایان به طور کلی به دو دلیل امکان همکاری بین بازیگران وجود ندارد.یکی مربوط به دیدگاه واقع گرایان سنتی است که اغلب ذات شرور انسان را مورد توجه قرار می دهند و دیگری نوواقع گرایان است که فضای آنارشیک بین المللی را عامل اصلی عدم همکاری می دانند. رهیافت واقع گرایی سنتی ریشه در مباحث ماکیاولی6 و هابس7 درباره سرشت انسان و ماهیت سیاست دارد. از دیدگاه ماکیاولی، انجام کار نیک یک اجبار و ضرورت است و مردمان در صورتی که آزاد شوند به هرج و مرج و بینظمی روی میآورند؛ از این رو حیات و بقای شهریار در گرو اندیشه جنگ و افزایش قدرت نظامی است پس، بر شهریار است که هیچ هدفی در پیش و هیچ اندیشهای در سر نداشته باشد و دل بر هیچ کار نگمارد، مگر جنگ و سامان و نظم آن... از دیدگاه هابس نیز، میل به قدرت در انسان سیریناپذیر است که تنها با مرگ پایان میپذیرد و انسان نمیتواند به داشتن قدرتی معتدل و محدود قانع و خرسند باشد، زیرا بدون قدرت بیشتر نمیتواند قدرت فعلی خود را که لازمه بهزیستی است تضمین کند.(ستوده،1382،صص(199-200 دیدگاه سنتی در واقع با تاکیدی که بر ذات اصلاح ناپذیر و شرور انسان دارد امکان همکاری بین بازیگران دولتی را به شدت امکان ناپذیر می داند و لذا بر بیشینه سازی قدرت توسط خود بازیگران تاکید می ورزد. در نوع دوم واقع گرایی یعنی نوواقع گرایی دولت ها همچنان بازیگران اصلی هستند . نوواقعگرایی با تکیه بر روش های علمی،درصدد تبیین روابط بین الملل هستند.همچنین بر قابلیت های نابرابر دولت ها و ساختار آنارشیستی سیستم دولت اشاره داشته و به مطالعه روابط قدرت های بزرگ می پردازند و معتقدند که این روابط مهمترین پیامد ها و نتایج را برای سیاست بین الملل در بر خواهد داشت.(جکسون،سونسون،1385،ص(135 نوواقع گرایی استدلال می کند که سیستم بین المللی آنارشیک است . آنارشیک به معنای بی نظمی و خشونت نیست بلکه به معنای نبود یک حکومت مرکزی است.(,(2006,p397 Collard-Wexlerطبق این دیدگاه دولتها گرچه از نظر قدرت با یکدیگر متفاوت هستند، اما رفتاری کاملا مشابه با یکدیگر دارند.این رفتار مشابه ناشی از تأثیر و قید و بندهای ناشی از اصل نظم دهنده سیستم، یعنی آنارشیسم، است.به عبارت دیگر، در شرایطی که دولتی جهانی برای اجرای مقررات وجود ندارد و فضایی از بیامنی حاکم است، هر واحد(دولت)ناچار است برای خود تأمین امنیت کند.معمّای» امنیت1 «برای همه دولتها، بدون توجه به ویژگیهای متفاوت ساختار داخلی آنها، مشترک است.بهترین راه برای تأمین امنیت نیز تلاش برای افزایش قدرت و توان ملی است.بدین خاطر به دلیل وجودمعمّای» امنیت«برای همه دولتها، بتدریج رفتار همه آنها مشابه و یکسان میشود؛یعنی، همه دولتها در جستوجوی تأمین امنیت خود از طریق به حداکثر رساندن قدرت و تأمین منافع ملی هستند.والتز2 در توضیح این یکسانی رفتار دولتهای نابرابر از نظر قدرت میگوید که اصل نظم دهنده سیستم، یعنی آنارشی، این رفتار مشابه را به وجود میآورد.(احمدی،1376،صص(123-124 ساختار آنارشیک بین الملل بنابراین یک مانع عمده بر سر راه همکاری میان بازیگران ملی محسوب می شود.
رئالیسم در رابطه با نقش نهادهای بین المللی نیز معتقد است دولت ها بازیگرن اصلی روابط بین الملل هستند و سازمان های بین المللی تابع منافع قدرت های بزرگ می باشند وهنجارها و ایده ها در روابط قدرت نقشی ندارند . از نظر آن ها دولت ها معاهدات بین المللی را به خاطر فشار قدرت های بزرگ می پذیرند.به عنوان مثال رئالیست های کلاسیک همچون ای . اچ کار3 و مورگنتا4 معتقدند که دولت ها ، ایدئولوژی های لیبرالی ، شامل حقوق بشر را به منظور تایید پی گیری منافع ژئوپلیتیکشان5 به کار کار می برند.(( Moravcsik,2003,p221 بنابراین در چارچوب تفکرات رئالیستی جایی برای کنش سازمان های بین المللی باقی نمی ماند و دولت ها هستند که اصول و قواعد آن ها را مشخص کرده و می توانند به آن نیز بی توجه باشند. از نظر آن ها ، قواعد ، هنجارها ، نهادها و سازمان ها در هر سیستمی تنها به وسیله ی قدرت های بزرگ و برای رفع نیازهای آن ها ایجاد می شود. رئالیست ها تاکید می کنند که دولت ها روابطشان با دیگران را در یک چارچوب برد-باخت می بینند . آن ها متفقند که سیاست جهانی به بهترین وجه متمرکز بر بازیگران دولتی به عنوان کارگزاران تغییر و کنش هستند و قسم دیگر بازیگران تنها دارای تاثیرات اندکی در خروجی ها و فرآیندهای عمده هستند.(( Chernoff,2007,pp47-49 بر این اساس دولت که اغلب در روابط بین الملل یک پای ثابت به شمار میرود و به عبارت دیگر،بوده،هست و خواهد بود نه تنها ناپدیدار است بلکه سابقهء نسبتا کوتاهی هم دارد. طبق این دیدگاه دولتمقیّد به چیزی میشود که آنتونی گیدنز6 از آن با عنوان»مجموعهای از روابط متقابل میان دولتها«یاد میکند.در نتیجه «روابط بینالملل،به معنی پیوندهایی نیست که میان دولتهای از قبل تأسیس شده پدید آمده باشد و بدون آنها بتوانند قدرت حاکمهءشان را حفظ کنند،بلکه در حکم شالودهای است که حیات دولتهایملّی اساسا بر آن استوار است.)« کیتینگ،1381،ص(72
امکان ایجاد همکاری در فضای بین الملل
در مقابل نوواقع گرایی ، لیبرالیسم به احتمال همکاری بین المللی اعتقاد دارد و ادله هایی را در این زمینه مطرح می سازد.به طور کلی می توان از 3 نوع لیبرالیسم نام برد که هر یک در رابطه با بحث همکاری بین المللی راهکارهای متفاوتی را ارائه مینماینداین 3 نوع شامل نهادگرایی ، اقتصادی و وابستگی متقابل اقتصادی و همچنین اجتماعی و داخلی می باشد.( M. (Tarzi,2004,p119اولین نوع لیبرالیسم مربوط به دیدگاههای اقتصادی است که معتقد است فرآیندهای همکاری جویانه در بین دولت های ملی می تواند زمینه را برای صلح بین بازیگران فراهم سازد. در سطح بین المللی لیبرالها تأکید دارند که سازگاری منافع موجود در داخل،خارج از اقتصاد ملی نیز وجود دارد.بنابراین اگر در سطح بین المللی تجارت آزاد وجود داشته باشد، همهی کشورها از بالاترین سطح مطلوبیت ممکن برخوردار خواهند شد و هیچ پایه و اساس اقتصادی برای تضاد بین المللی و جنگ وجود نخواهد داشت.همچنین لیبرالها ابراز میدارند که دولت باید به همان شکلی که اقتصاد داخل را اداره میکند،روابط اقتصادی با خارج را نیز اداره نماید؛یعنی باید قواعد و مقررات لازم را که غالبا رژیم بین المللی1 خوانده میشود،برای ادارهی مبادلات بین پولهای ملی مختلف،وضع و تضمین کند تا هیچ کشور و یا گروه داخلی از رقابت بین الملی غیرمنصفانه، زیان نبیند.(سوری،1385،ص(259
طبق این دیدگاه ، رشد وابستگی متقابل2 و تغییر ساختار اقتصاد بین الملل،میبینیم که خصوصا در دهه 1970 اقتصاد به صورت هدف در آمد و روابط اقتصادی کشورهای دیگر متأثر از روابط سیاسی و استراتژیک جنگ سرد نبود و»نظام بین المللی از اواخر دهه 60 و 70 پیچیدگی روابط متعدد و متداخل کشاکش و همکاری را پیدا می کند)«واعظ مهدوی،1375،ص(76 در واقع متفکران لیبرال روابط بینالملل،ضمن اتکا بر مفروضات اساسی اقتصاد لیبرال،موضوع هماهنگی منافع و انتفاع همگانی داخل مرزهای ملی را به عرصه بینالملل تسری میدهند. در این چهارچوب،چنانچه در عرصه بین الملل تجارت آزاد جریان داشته باشد،همه کشورها از بالاترین سطح مطلوبیت ممکن برخوردار میشوند و دلیل اقتصادی برای جنگ و نزاع میان آنها باقی نمیماند.در این دیدگاه،عمدتا وجود رابطه علی-معلولی میان پیشرفت سرمایه داری در دهههای پایانی سده نوزدهم،خیزش امپریالیسم3 و بروز جنگ جهانی اول پذیرفته نمیشود.به نظر آنها،باید بین اقتصاد و سیاست تمایز قائل شد،زیرا، به رغم تمایل اقتصاد بازاری به پیشرفت،سیاست میتواند مانع آن شود.از دیدگاه لیبرالیستی،تجارت و مبادلات اقتصادی عامل برقراری مناسبات صلح آمیز میان ملتها هستند.نفع متقابل حاصل از وابستگی متقابل اقتصادی میان اقتصادهای ملی زمینه تقویت همکاری بینالمللی است.سیاست به ایجاد واگرایی میان مردم تمایل دارد،اما اقتصاد عامل پیوند و همگرایی آنهاست.همکاری اقتصادی دولتها،براساس»دستاوردهای مطلق4« ، با وجود امکان تفاوت انتفاع طرفها،سبب انتفاع کلیه طرفهای همکاری میشود . بنابراین،دولتها برای تضمین صلح در روابط بینالملل،باید زمینههای مبادلات آزاد اقتصادی را فراهم کنند.(قنبرلو،1390،ص(174
دیدگاه دوم لیبرالی که امکان همکاری بین المللی را در نظر دارد مربوط به نظریه ی صلح دموکراتیک1 است که در نوع لیبرالیسم اجتماعی قرار می گیرد و تلاش دارد تا مولفه های اجتماعی داخلی را به حوزه ی بین المللی تسری دهد. فرضیه این نظریه این است که:»کشورهای دمکراتیک و لیبرالی هرگز با یکدیگر به جنگ نمی پردازند و تعارضهای احتمالی آنها به طور مسالمتآمیز حل و فصل میگردد.«بر این اساس این موضوع یک ویژگی تجویزی و هنجاری دارد؛هواداران این نظریه بخصوص لیبرالها و نئولیبرالها بر این اعتقادند که کشورها هر اندازه به سوی ساختارهای دمکراتیک حرکت نمایند و هر اندازه ایدهها و نهادهای مرتبط با دمکراسی توسعه یابد به همان اندازه نیز محیط بینالمللی از امنیت بیشتری برخوردار میشود و جنگ و تعارض نیز محدود خواهد شد.( فندیوس المان،1380،ص(150 کانت2،مبتکر نظریه صلح دموکراتیک است که ادله هایی را برای صلح و همکاری بین دولت ها مطرح نموده است. از نظر او اگر رضایت شهروندان در تصمیمگیری برای اعلام جنگ،لازم باشد تردیدی نیست که به طور طبیعی،مردم بسیار با احتیاط در این بازی مخاطرهآمیز وارد خواهند شد.چرا که این،خودمردماند که باید در جنگ،شرکت نمایند.این،مردماند که درد و مشقت آن را به دوش خواهندکشید،و این،خود مردم هستند که پس از پایان جنگ،باید هزینههای بازسازی را متحمل شوند.بنابراین،از دیدگاه کانت،از آنجا که دموکراسی،منجر به روابط صلحآمیز خواهد شد،توسعه دموکراسی که به ناچار در نتیجه رشد فهم انسان،محقق خواهد شد صلح را توسعه خواهدداد.لذا به نظر کانت،پایان تاریخ،شاهد صلح ابدی میان دولت های دموکراتیک خواهد بود.کانت اشاره می دارد که از آنجا که در درون دولتهای دموکراتیک،شهروندان،دارای حقوق مشروع شهروندی قلمداد میشوند که به موجب آنها هریک دارای احترام برابر با سایرین در بهرهبرداری از این حقوق است،تجلی این فرهنگ در سطح دولتها منجر به احترام متقابل میان دولتهای دموکراتیک و در نتیجه،منجر به تمایل به حل وفصل اختلافات از راههای مسالمت آمیز خواهد شد.یکی از عوامل بروز جنگ،احساس یک دولت مبنی بر برتری بر سایرین و در نتیجه،مشروعیت تحمیل نظر و خواست خود به هر روش ممکن است که با رواج فرهنگ احترام متقابل میان دولتهای دموکراتیک،این زمینه برطرف خواهد شد.(حیدری،1387،صص(34-35
نوع سوم از لیبرالیسم که همکاری بین المللی را امکان پذیر می داند مربوط به نهادگرایان است که اساس همکاری بین المللی را نهادها و رژیم های بین المللی مربوط می دانند.این نگرش یک مبنایی را فراهم می کند برای این که همکاری بین المللی را از طریق مکانیسم ها ی نهادی امکان پذیر سازد.نای و کوهن از مهم ترین نظریه پردازانی هستند که در این رویکرد جای می گیرند. نای و کوهن در پی این هستند که نشان دهند که سازمان و نهادهای بین المللی در کنار بازیگران دولتی یک عنصر تعیین کننده در صحنه ی نظام بین الملل هستند و از طرق مختلف می توانند رفتار دولت ها را تحت شعاع خود قرار داده و زمینه را برای صلح و همکاری بین المللی فراهم نمایند.