بخشی از مقاله
حكومت و اخلاق از ديدگاه امام علي عليه السلام
امام على(ع)، كارگزاران حكومت و راهكارهاى اصلاحات
يكى از برنامههاى اصلاحى حضرت على(ع) در دوره زمامدارى، گماشتن نيروهاى شايسته، كارآمد و صالح در مصادر امور حكومت بود. زيرا استقرار و دوام حكومت به ويژه با شاخصههاى ديندارى و عدالت، بدون كارگزاران شايسته عملى نخواهد بود. از اينرو، يكى از مقولههاى مهم و مورد توجه جدى امام على(ع)، كارگزاران حكومت بود.
چگونگى گزينش و انتخاب اين نيروها در مناصب گوناگون سياسى، نظامى، مالى، قضايى و ادارى، آشنا نمودن آنان با دستورالعملهاى مديريتى، شيوه زمامدارى و رفتار با مردم، و نظارت بر عملكرد و مديريت آنان به منظور حسن اجراى امور كه به تأمين امنيت جامعه، رضايت عمومى مردم، استحكام و ثبات حكومت منجر گردد، از مسايلى است كه امام(ع) بدانها پرداخته است.
حضرت(ع) با اين مبانى نظرى سعى داشت تا مدلى از نظام مديريت اسلامى را در زمان خويش اجرا نمايد و براى آينده مسلمانان نيز معيارهاى لازم و اصول كلى را ارائه دهد. در اين مقاله كوشش مىشود تا برنامههاى اصلاحى امام على(ع) در باره كارگزاران حكومت، به ويژه مواردى چون معيارهاى انتخاب، توصيهها و رهنمودهاى مديريتى، و سياستهاى نظارتى و مراقبتى ايشان تحليل و تبيين گردد.
مقدمه
يكى از اصول مهم انديشه حضرت على(ع)، لزوم استقرار حكومت براى انتظام امور مردم و سامان يافتن نظام اجتماعى است. زيرا برقرارى امنيت داخلى، توازن اجتماعى و نظم،وصول بودجه عمومى، جلوگيرى از هرج و مرج و دفع فساد، جنگيدن با دشمنان ومتجاوزان، فعاليت دستگاه قضايى و اجراى احكام و مقررات قانونى، از امورى است كهجز با تشكيل حكومت ميسر نخواهد گشت و در سخنان امام على(ع) به اين مهم اشاره شده است.
ايشان هنگامى كه سخن خوارج را كه مىگفتند: «لا حُكْمَ اِلّا للَّه»، شنيد، فرمود:
«سخن خوارج سخن حقى است كه از آن اراده باطل مىشود ... مردم چارهاى ندارند جز اينكه زمامدارى داشته باشند، چه نيكوكار يا بدكار. مؤمن در امارت و حكومت او (حاكم نيكوكار) به طاعت مشغول است، و كافر بهره خود را مىيابد، و با قدرت او، بودجه عمومى جمعآورى و با دشمن پيكار شود، امنيت راهها تضمين گردد و حق ضعيف از قوى گرفته شود تا خوبان براحتى زندگى كنند و مردم از شرّ فاجران آسوده گردند.»[1]
مواردى كه در سخن حضرت آمده از ضرورىترين نيازهاى هر اجتماعى است كه بايد به وسيله نظام حكومت برآورده شود. بنابراين، نياز به حكومت، از بديهىترين امورى است كهعقل فطرى بدان حكم مىكند. اين امر، به گروهى از انسانها يا زمانى خاص بستگى ندارد،بلكه در همه زمانها نياز به زمامدار و تشكيلاتى كه جامعه را اداره نمايد، وجود داشته است و دارد.
اما حكومت مورد نظر امام على(ع) از سه شاخصه مهم «ديندارى»، «عدالت» و «مردمدارى» برخوردار است. تحقق عينى و عملى اين شاخصهها در جامعه، به وجود زمامداران و كارگزاران صالح و شايسته بستگى دارد. اگر رهبر و پيشواى جامعه در صراط حق بود و بر معيارهاى دينى رفتار كرد، يعنى مبانى نظرى و فعل سياسى او منطبق با اصول شريعت و احكام دين بود، و كارگزاران او در مسؤوليتهاى گوناگون از صلاحيت اعتقادى و عملى لازم و رفتار شايسته با مردم برخوردار بودند، و مردم نيز با نصايح و ارشادات او، به وظايف و تكاليف خود در برابر زمامداران و مديران رفتار نمودند، سلامت جامعه در يك توازن اجتماعى و هماهنگى اركان مختلف، تأمين خواهد شد.
از آنجا كه امام على(ع) به عدالت اجتماعى در حكومت اهتمام جدى داشت، يكى از راهكارهاى عملى تحقق آن را، گزينش كارگزاران و مديران شايسته در امور مىدانست. علاوه بر صلاحيت و شايستگى زمامدار و پيشواى اصلى جامعه، كارگزاران و عاملان او در مناصب گوناگون نيز بايد از شايستگى لازم برخوردار باشند. از اينرو، آن حضرت كه قبل از تصدى خلافت مسلمانان، نسبت به كارگزاران ناصالح در رأس امور ناخرسند بود و به ويژه خليفه عثمان را از خطرات و سوء رفتار عاملانش اندرز مىداد، آنگاه كه امر پيشوايى مردم را بر عهده گرفت، يكى از برنامههاى اصلاحىاش، بركنارى واليان فاسد و گماشتن نيروهاى شايسته، مطمئن و باتقوا به جاى آنها بود.
او علاوه بر اينكه در انتخاب كارگزاران از جنبه صلاحيتى و مديريتى حساسيت نشان مىداد، نظارت خاصى را نيز بر اعمال آنها، در زمانى كه متصدى امور بودند، به كار مىبست. به تخلفات آنها به سرعت رسيدگى مىنمود و ايشان را نسبت به عملكرد نادرست بازخواست، سرزنش و توبيخ مىكرد. قبل از اعزام واليان به شهرها، در باره چگونگى رفتار و سلوك آنها با مردم و مشى والىگرى، سفارشها و توصيههاى لازم را به ايشان مىنمود و در نامههايى كه به عاملان خود مىنگاشت آيين مديريت اسلامى را براى آنها تبيين مىكرد.
نمونه مفصل اين دستورالعمل در نامه پنجاه و سوم نهجالبلاغه معروف به «عهدنامه مالك اشتر» آمده كه منشورى است از شيوه حكومتدارى اميرالمؤمنين و روح اين فرمان بر اساس «عدالت اسلامى» قرار دارد. بيش از سى نامه از هفتاد و نه نامه حضرت امير در نهجالبلاغه به كارگزارانى نوشته شده كه از جانب او در شهرهاى مختلف به كار گماشته شده بودند، از قبيل فرمانداران، مرزداران، فرماندهان سپاه، مأموران خراج و زكات و ساير كارگزاران.
با ملاحظه متن نامهها، به خوبى مىتوان دريافت كه ايشان چگونه به امور مردم و امنيتآنها اهتمام داشته و از اينكه عاملان او در حوزه اختيار خود مرتكب خطا و انحرافشوند نگرانى داشته است. زيرا از نظر وى، «بزرگترين خيانت، خيانت به امت است»[2] و همت آن امام بر آن بود تا مردم در حكومت او از ناحيه كارگزاران و مسؤولان امور در امنيت به سر ببرند.
امام على(ع) در الگوى مديريتى خود، چند اصل مهم را رعايت مىنموده است:
1. انتخاب كارگزاران و مديران حكومت بر اساس معيارهاى صلاحيتى و ارزشى
2. اصل قرار دادن لياقتها، شايستگىها و توانايىها در واگذارى مسؤوليت به كارگزاران و عدم دخالت روابط شخصى و خويشاوندگرايى (نفى دودمانگرايى و اشرافيتسالارى)
3. برخوردارى از دستورالعمل جامع مديريتى (داشتن پشتوانه نظرى و معرفتى مديريت وحكومت)
4. تبيين وظايف و تكاليف رهبرى، كارگزاران و مردم نسبت به يكديگر
5. اهتمام به انطباق قول با عمل در رفتار خود به منظور تأثيرگذارى فرامين بر عاملان حكومت و مردم (هماهنگى مبانى انديشهاى با فعل سياسى)
6. ارائه توصيهها و رهنمودهاى لازم به كارگزاران حكومتى هنگام پذيرش مسؤوليت
7. نظارت و مواظبت دقيق بر رفتار و عملكرد مديران، حتى شيوه زندگى آنان
8. سياست تشويق و توبيخ عاملان حكومت به منظور اجراى عدالت و جلوگيرى از بروز انحراف و ظلم و ستم در جامعه.
با دقت در سخنان ارزشمند ايشان مىتوان به تبيين اين اصول، به ويژه معيارهاى انتخاب كارگزاران حكومت، دستورالعملها و توصيهها در رفتار و اخلاق اجتماعى كارگزاران با مردم، سياستهاى نظارتى بر عملكرد و شيوه مديريت كارگزاران، پرداخت.
1. برنامه اصلاحى امام على(ع)
جامعه زمان حضرت على(ع) به آسيبهاى گوناگونى دچار گشته بود. اين آسيبها هم در مبانى اعتقادى و انديشهاى مردم و نوع نگرش آنان به دين و دنيا پديد آمده بود و هم در مبانى اخلاقى و رفتارى و خصلتهاى روحى و روانى آنان خود را نمايانده بود.
در آن جامعه، فساد و بدعت آشكار شده بود، مردم از سنّت پيامبر اسلام(ص) و اهداف او دور افتاده بودند. تبعيض نژادى و قومگرايى و عصبيتهاى جاهلى در حكومت اسلامى رخ نموده بود. فساد مالى رايج و بيت المال مسلمانان به سادگى به يغما مىرفت. واليان ناشايست در شهرهاى اسلامى به ظلم و ستم و زراندوزى رو آورده و بر امور مردم مستولى شده بودند. اين همه، و نگرانى از آينده دين اسلام و سرنوشت مسلمانان، از عواملى بود كه امام على(ع) را به فكر چاره انداخت.
از نگرانىهاى عمده ايشان، پيدايش انحراف در حكومت اسلامى و دور شدن آن از مسير عدالت، دينگريزى جامعه و حاكمان و رغبت آنان به دنيازدگى و غفلت از قوانين و تعاليم اسلامى بود. او نمىتوانست نسبت به اوضاع و احوال سياسى، اخلاقى و اعتقادى امت مسلمان بىتفاوت بماند. از اينرو، زمانى كه از خلافت ظاهرى بركنار بود نگران وضع اسلام و مسلمانان بود و آنگاه كه زمام امور را به دست گرفت نيز نگران آينده آنان بود و به مردم هشدارهاى لازم را مىداد؛ به ويژه آنان را از تسلط بنىاميه و انحرافات آنها و آينده نابسامانى كه گريبانگيرشان خواهد شد، آگاهى مىداد.
آشفتگى اوضاع و تغيير اخلاق و حالات مردم و سرگرمى آنها به دنيا كه بخشى از آن به حاكميتهاى نادرست و عدم اجراى قوانين اسلامى در جامعه و كارگزاران ناصالح مربوط مىشد بارها در سخنان حضرت بازگو شده است.[3] آن حضرت، پس از اينكه به خلافت رسيد، با شناختى كه از انحرافات جامعه زمان خود داشت به اصلاح آن همت گماشت تا اساس حكومت و مديريت جامعه بر مبانى دين استوار گردد و با استقرار حكومت دينى، عدالت اسلامى تحقق يافته و مردم در مسير زندگى شايسته انسانى و در راه كمال حقيقى قرارگيرند.
او دريافت كه جامعه نيازمند اصلاحات اساسى است. مىبايست تبعيضهاى ناروا و ظالمانه از جامعه زدوده شود، اموال به تاراج رفته از بيت المال و بخششهاى نابجاى ديگران متوقف شده يا بازپس گردانده شود و ميان صاحبان اصلى به مساوات تقسيم گردد. واليان فاسد از مصادر امور بركنار شده و به جاى آنان، عناصر صالح، باتقوا و شايسته، زمامدارى جامعه اسلامى را بر عهده گيرند. ظلم و ستم از جامعه رخت بربندد و به جاى آن عدالت و اخوت اسلامى حكمفرما شود.
امام على(ع) برنامه اصلاحى خود را در ابعاد سياسى، اقتصادى و مالى، حقوقى و اخلاقى از همان بدو زمامدارى خويش اعلام نمود و بر تحقق آنها تأكيد ورزيد. اگرچه مطمئن بود كه اين اصلاحات در جامعهاى كه به همين نابسامانىها عادت يافته، مشكلاتى را به بار خواهد آورد و يقيناً كسانى كه منافعشان به خطر مىافتاد در برابر آن واكنش نشان داده و كارشكنى نمايند. به دليل همين آيندهنگرى بود كه ابتدا از پذيرش بيعت آنان خوددارى نمود و اين مسأله را در سخنان متعددى مطرح كرده است.[4]
«مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آريد، زيرا ما به استقبال حوادث و امورى مىرويم كه رنگارنگ و فتنهآميز است و چهرههاى گوناگون دارد و دلها بر اين بيعت ثابت و عقلها بر اين پيمان استوار نمىماند، چهره افق حقيقت را ابرهاى تيره فساد گرفته، و راه مستقيم حق ناشناخته مانده. آگاه باشيد اگر دعوت شما را بپذيرم،
بر اساس آنچه كه مىدانم با شما رفتار مىكنم و به گفتار اين و آن، و سرزنش سرزنشكنندگان گوش فرا نمىدهم. اگر مرا رها كنيد چون يكى از شما هستم كه شايد شنواتر و مطيعتر از شما نسبت به رييس حكومت باشم، در حالى كه من وزير و مشاورتان باشم بهتر است كه امير و رهبر شما گردم.»[5]
بدون ترديد، ايجاد اصلاحات در جامعه و برپا داشتن عدالت و تحقق حكومت دينى مبتنى بر سيره و سنّت نبوى و علوى، نيازمند وجود ياران و كارگزاران مخلص، زيرك، كاردان، شجاع و فداكار بود كه با بينش درست نسبت
به تعاليم اسلام و شناخت نسبت به امام خود، مطيع فرمانهاى او بوده، به دستوراتش عمل كنند، در جنگها سستى نورزند و به دشمن پشت نكنند و در امور مردم صادقانه كوشش نمايند. در حالى كه پيروان نادان، عافيتجو و دنياطلب، كجفهم و سهلانگار كه نه شجاعت جنگ و جهاد در مقابل دشمن را داشتند و نه اعتقاد و شناخت عميق از دين، يكى از مشكلات امام على(ع) و از موانع برنامههاى اصلاحى او بود.[6]
راز عدم همراهى مردم با برنامههاى حضرت، در تباين اهداف آنان قرار داشت. اهداف امام، بلند و متعالى و معطوف به كمال انسانى بود و خواستههاى ياران همان بهره جستن از تمتعات مادى و دنيوى بود. لذا افراد دونهمت از يارى و همراهى مردى كه همت بلند و والا داشت باز مىماندند.[7] اهداف او، برپا داشتن عدل، راست گردانيدن حق، دفاع از دين، اصلاح امور شهرهاى اسلام، امنيت مردم محروم و تحت ستم بود.[8]
رسيدگى به مردم و آسايش و امنيت آنان از دغدغههاى حكومتى حضرت على(ع) بوده است. فقر و ضعف عمومى مردم و مشكلات و رنجهاى آنان، حضرت را مىآزرد به گونهاى كه شكوه مىكرد چگونه من راحت بخوابم و دلخوش باشم كه امير مردم هستم در حالى كه شايد در حجاز و يمامه و اطراف، افرادى باشند كه گرسنه يا تشنه به سر برند.[9] او در شيوه زمامدارى معتقد بود:
«اِنَّ اللَّهَ تَعالى فَرَضَ عَلى اَئِمَّةِ الْحَقِّ اَنْ يُقَدِّرُوا اَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ ...؛[10]
خداى تعالى به پيشوايان حق واجب گردانيده كه خود را با مردم تنگدست برابر نهند تا اينكه فقير و تنگدست را پريشانىاش فشار نياورده نگران نسازد.»
خود او در سادهزيستى و قناعت و برابر قرار دادن زندگى خويش با مستمندان جامعه چنان بود كه فرموده است:
«سوگند به خدا بر اين جبّه خود چندان پينه دوختم تا اينكه از دوزنده آن شرمنده شدم و گويندهاى به من گفت: آيا آن را از خود دور نمىكنى؟»[11]
و در وصف بيزارى خود از ظلم و ستم مىفرمايد:
«سوگند به خدا اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان به سر ببرم و يا با غل و زنجير به اين سو و آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم.»
امام على(ع) رهبرى بود كه آنچه را مىگفت بدان پايبند بود و به طور عملى سعى مىنمود الگويى از زمامدار عادل و پيشواى حقطلب در مكتب اسلام جلوهگر سازد. دوره كوتاه مدت زمامدارى او فرصتى بود تا بتواند اهداف خود را با طراحى اصول مديريتى تحقق بخشد هرچند مشكلاتى كه رخ نمود مانع از عملى شدن برنامههاى ايشان گرديد.
1-1. معيارهاى انتخاب كارگزاران
يكى از عواملى كه مىتوانست به اهداف حضرت على(ع) در تحقق جامعه مطلوب خويش كمك نمايد، انتخاب كارگزاران شايسته و صالح بود و همان گونه كه پيشتر اشاره شد، اين امر يكى از اصول مهم مديريت ايشان به شمار مىرفت. با تأمل در سخنان حضرت در نهجالبلاغه مشخص مىشود كه او در انتخاب كارگزاران حكومت دقت لازم را به عمل مىآورده و متناسب با نوع مسؤوليت و وظيفه، ملاك و معيارهايى را در نظر مىگرفته است. سپس به كارگزاران عالىرتبه خود نيز معيارهاى لازم را در انتخاب عناصر تحت امر، توصيه مىنموده است.
امام على(ع)، كارگزاران خود را در مسؤوليتهاى مختلف سياسى، نظامى، مالى، ادارى، قضايى و ... بر اساس شاخصههايى متناسب با سِمَت آنان انتخاب مىكرد. علاوه بر معيارهاى عمومى و مشترك در جنبههاى عقيدتى و اخلاق فردى مانند عقيده به اسلام، ايمان، تقوا، حُسن سابقه و اين قبيل ويژگىها، معيارها و شاخصههاى ديگرى را در انتخاب كارگزاران رعايت مىكرد تا با ايجاد نظام مديريتى كارآمد و شايسته، امور مردم به بهترين شكل انجام شده و عدالت اجتماعى تحقق يابد. بدين صورت، ايشان ديندارى و تعهد را بافضيلتگرايى و شايستهسالارى توأم نمود و كوشش كرد تا حكومت دينى در خدمت مردم را مستقر سازد.
حضرت در نامهاى به محمد بنابىبكر كه به سبب عزل شدنش از حكومت مصر دلگير شده بود دلايل عزل او و انتخاب مالك اشتر را به جاى وى بيان نموده است. او در بيان ويژگىهاى مالك مىفرمايد:
«اِنَّ الرَّجُلَ الَّذى كُنْتُ وَلَّيْتُهُ اَمْرَ مِصْرَ كانَ رَجُلاً لَنا ناصِحاً وَ عَلى عَدُوِّنا شَديداً ناقِماً؛[12]
همانا مردى را كه فرماندار مصر قرار داده بودم نسبت به ما خيرخواه و به دشمنان ما سختگير و درهم كوبنده بود.»
در اين نامه، موارد زير از جمله معيارهاى انتخاب مالك براى مسؤوليت فرماندارى مصر، ذكر شده است:
1. خيرخواهى نسبت به رهبر و امام جامعه،
2. صلابت و قدرت مقابله در برابر دشمن و عدم مسامحه و سازش با مخالفان،
3. توانايى لازم براى انجام مسؤوليت.
در بيان ويژگىهاى محمد بنابىبكر نيز معيارهايى مانند خيرخواهى، تلاش و كوشش،شجاعت و توانايى، قدرت دفاع و پاسدارى را نام برده است.[13] در نامهاى ديگر بهمردم مصر، آنگاه كه مالك اشتر را به سوى آنها اعزام مىنمايد، او را با ويژگىهايى توصيفنموده و همان موارد را از معيارهاى انتخاب وى براى وظيفه ولايتدارى برشمرده است از جمله:
1. محافظت و حراست از مسؤوليت (تعهد و احساس مسؤوليت)،
2. كوشا و فعال بودن،
3. شجاعت و نترسيدن از دشمن،
4. صلابت و شجاعت بر بدكاران،
5. قاطعيت و بُرّندگى در امور،
6. اطاعت از رهبرى و امام جامعه،
7. خيرخواه مردم بودن،
8. بر معيار حق عمل نمودن (حقگرايى)،
9. برخوردارى از تدبير و قدرت حل مشكلات.
«... من بندهاى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزهاى وحشت نمىخوابد و در لحظههاى ترس از دشمن روى نمىگرداند، بر بدكاران از شعلههاى آتش تندتر است، او مالك پسر حارث مَذحِجى است. آنجا كه با حق است، سخن او را بشنويد، و از او اطاعت كنيد، اوشمشيرى از شمشيرهاى خداست كه نه تيزى آن كُند مىشود، و نه ضربت آن بىاثر است. اگر شما را فرمان كوچ كردن داد، كوچ كنيد و اگر گفت بايستيد، بايستيد، كه او در پيشروى وعقبنشينى و حمله، بدون فرمان من اقدام نمىكند. مردم مصر، من شما را بر خود برگزيدم كه او را براى شما فرستادم، زيرا او را خيرخواه شما ديدم، و سرسختى او را در برابر دشمنانتانپسنديدم.»[14]
امام(ع) در سخنى اشاره مىكند كه قصد داشته هاشم بنعتبه را براى فرماندارى مصر انتخاب نمايد. در بيان علت اين انتخاب، به دو ويژگى مهم او اشاره مىكند كه براى اداره ايالت مهمى مانند مصر كه مورد طمع معاويه و در معرض تهاجم سپاهيان او قرار داشت، مؤثر بود:
1. مقاومت و پايدارى در برابر دشمن،
2. شدت و صلابت بر دشمن به گونهاى كه فرصت تاخت و تاز نيابد.[15]
در عهدنامه حضرت به مالك اشتر از كارگزاران برجسته حكومت، معيارهايى در انتخاب مشاوران و وزيران و ديگر نيروهاى انسانى ذكر شده كه اهتمام و حساسيت ايشان را در تعيين كارگزاران حكومت و شايستگى و سلامت آنان نشان مىدهد. از ديدگاه او، مشاوران نبايد بخيل، ترسو و حريص باشند. زيرا فرد بخيل، زمامدار را از نيكوكارى باز مىدارد و از تنگدستى مىترساند.
فرد ترسو در انجام كارها، روحيه زمامدار را سست مىكند و فرد حريص، حرص را در نظرها زينت مىدهد. چون ريشه همه اين خصلتها، بدگمانى به خداوند است، اين افراد از جنبه اعتقادى نيز ضعيف بوده و ويژگى لازم را براى مشورت ندارند. اما وزيران، نبايد سوء سابقه داشته و قبلاً در خدمت بدكاران و حكام ستمگر بوده باشند، بلكه بايد از افراد خوشنام، داراى قدرت تفكر و رأى، صراحت بيان در حقگويى، و كسانى كه ستمكاران را يارى نكرده باشند، انتخاب گردند.[16]
«بدترين وزيران تو، كسى است كه پيش از تو وزير بدكاران بوده، و در گناهان آنان شركت داشته، پس مبادا چنين افرادى محرم راز تو باشند، زيرا كه آنان ياوران گناهكاران ويارىدهندگان ستمكارانند. تو بايد جانشينانى بهتر از آنان داشته باشى كه قدرت فكرىامثال آنها را داشته، اما گناهان و كردار زشت آنها را نداشته باشند.
كسانى كه ستمكارىرا بر ستمى يارى نكرده، و گناهكارى را در گناهى كمك نرسانده باشند. هزينه اينگونه از افراد بر تو سبكتر، و ياريشان بهتر، و مهربانيشان بيشتر، و دوستى آنان با غيرتوكمتر است. آنان را از خواص، و دوستان نزديك و رازداران خود قرار ده، سپس از ميانآنان، افرادى را كه در حقگويى از همه صريحترند، و در آنچه را كه خدا براى دوستانشنمىپسندد تو را مددكار نباشند انتخاب كن، چه خوشايند تو باشد ياناخوشايند.»[17]
امام(ع)، افراد عاقل، دانشمند، باتجربه و محتاط را بهترين كسان براى مشورت مىداند:
«خَيْرُ مَنْ شاوَرْتَ ذوى النُّهى وَ الْعِلْمِ وَ اوُلوُا التَّجارِبِ وَ الْحَزْم.»[18]
معيار ديگرى را كه در انتخاب مشاور ذكر كرده، «خداترسى» است:
«شاوِرْ فى اُموُرِكَ الَّذينَ يَخْشَوْنَ اللَّهَ تَرْشُدْ؛[19] با افرادى كه از خدا مىترسند مشورت كن تا به
حقيقت برسى.»
از مشاوره با فرد نادان پرهيز داده زيرا رأى او انسان را به هلاكت مىكشد:
«رأىُ الْجاهِلِ يُرْدى.»[20]
اصولاً آن حضرت، مشورت كردن را پشتيبان نيكويى[21] مىداند كه زمامداران و كارگزاران يك نظام بىنياز از آن نيستند زيرا با اين عمل در عقول ديگران شريك مىشوند و از استبداد رأى كه موجب هلاكت است پرهيز مىكنند.[22]
حضرت در باره كارمندان دولت سفارش مىنمايد پس از اينكه مورد آزمايش قرار گرفتند به كار گماشته شوند و در انتصاب آنان حتماً با صاحب نظران مشورت شود. وى توصيه مىنمايد كه كارمندان دولت با ويژگىهاى زير انتخاب شوند:
1. باتجربه باشند،
2. باحيا باشند،
3. از خاندانهاى اصيل و باتقوا باشند كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند.
دليل انتخاب افرادى با اين ويژگىها آن است كه «اخلاق آنان گرامىتر، و آبرويشان محفوظتر و طمعورزىشان كمتر، و آيندهنگرى آنان بيشتر است.»[23]
در انتخاب نويسندگان و منشيان امور ادارى نيز معيارهايى را برشمرده از جمله اينكه: صالح باشند، روحيه تجاوزگرى و سركشى نداشته باشند، گستاخ و پردهدر نباشند، در انجام وظايف محوله كوتاهى نكنند، فراموشكار نباشند، در تنظيم قرارداد سستى نورزند، منزلت و قدر خود را بشناسند، امانتدار باشند، آثارى نيكو در ميان مردم به جا گذاشته باشند، و براى زمامداران قبلى چگونه خدمت كردهاند.[24]
در انتخاب فرماندهان نظامى نيز به دليل اهميت سپاه در جامعه اسلامى بر رعايت معيارهايى تأكيد نموده كه موارد زير از آن جمله است:
خيرخواه، پاكدامن، شكيبا، صبور، عذرپذير، رحيم بر ناتوان، شديد بر اقويا، عدم تجاوزهنگام شدت عمل، عدم سستى هنگام ناتوانى، اصالت خانوادگى، پارسايى خانواده، سوابق نيكو، دلاورى و سلحشورى و بخشندگى، شخصيت متين و موجه، مهربان، يارىگر سربازان، و ...
«براى فرماندهى سپاه كسى را برگزين كه خيرخواهى او براى خدا و پيامبر(ص) و امام تو بيشتر، و دامن او پاكتر، شكيبايى او برتر باشد، از كسانى كه دير به خشم آيد، و عذرپذيرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان، با قدرت برخورد كند، درشتى او را به تجاوز نكشاند، و ناتوانى او را از حركت باز ندارد. سپس در نظاميان با خانوادههاى ريشهدار، داراى شخصيت حساب شده، خاندانى پارسا، داراى سوابقى نيكو و درخشان، كه دلاور و سلحشور وبخشنده و بلندنظرند، روابط نزديك برقرار كن ... برگزيدهترين فرماندهان سپاه تو، كسىباشد كه از همه بيشتر به سربازان كمك رساند، و از امكانات مالى خود بيشتر در اختيارشان گذارد ...»[25]
در يكى از مانورهاى نظامى، وقتى ميان دو تن از فرماندهان لشكر، زياد بننصر و شريح بنهانى، اختلاف بالا گرفت، اميرالمؤمنين(ع) مالك اشتر را به سِمَت فرمانده كل برگزيد و به سوى آنان فرستاد. دلايل انتخاب مالك را به فرماندهى، عدم سستى و سهلانگارى، عدم لغزش، عدم افراط و تفريط در رفتار ذكر نموده است.[26]
از ديگر مناصب حكومتى كه امام على(ع) در باره دارنده آن معيارهايى را توصيه نموده، قضاوت است. قضاوت عادلانه و داورى به حق از امورى است كه در برقرارى امنيت عمومى و فراهم نمودن رضايت مردم مؤثر است. اين امر منوط است به انتخاب قاضيانى شايسته كه از روى حق داورى نموده و از مسير انصاف و عدالت خارج نشوند. به لحاظ اهميت قضاوت در جامعه، حضرت هم در انتخاب قاضيان معيارهايى را توصيه كرده و هم پس از گماشته شدن به اين منصب، سفارشهاى لازم را در باره آنان نموده تا به ظلم و ستم وارد نشده و دنياطلبى بر آنان مسلط نگردد. معيارهايى كه در انتخاب قاضى توصيه نموده عبارتند از:
1. برترين فرد در علم قضا،
2. پرحوصله و صبور،
3. اشتباهپذير،
4. اهل بررسى و تحقيق،
5. داراى مناعت طبع،
6. محتاط در شبهات،
7. خستگىناپذير،
8. پىگير،
9. شكيبا،
10. قاطع در فصل خصومت،
11. استحكام اراده و ثبات رأى (كه در اثر مدح و ستايش، وسوسه نشود و با تملق ديگران منحرف
نگردد).
آنگاه سفارش مىنمايد:
«پس از انتخاب قاضى، هرچه بيشتر در قضاوتهاى او بينديش و آنقدر به او ببخش كه نيازهاى او برطرف گردد و به مردم نيازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامى دار كه نزديكان تو، به نفوذ در او طمع نكنند، تا از توطئه آنان در نزد تو در امان باشد.»[27]
حضرت براى سالم ماندن كارمندان پس از انتخاب و مصون ماندن دستگاه ادارى كشور از انحراف، مواردى را توصيه نموده كه رعايت آنها در سالمسازى نظام مديريت كشور مؤثراست:
1. بررسى رفتار و عملكرد كارگزاران،
2. گماشتن عيون راستگو و اهل وفا براى نظارت بر اعمال آنان.
اين بررسى و نظارت سبب مىشود كه آنها امانتدار و با مردم مهربان باشند.
3. پرداخت حقوق كافى به آنان، زيرا موجب بىنيازى و اصلاح آنان مىگردد، در نتيجه به اموال بيت المال دست نمىزنند و در امانات خيانت نمىكنند.
4. مجازات و توبيخ شديد كسانى كه خيانت ورزند.[28]
2-1. توصيهها و دستورالعملها
يكى از اقدامات حضرت على(ع) نسبت به كارگزاران خود، ارائه توصيهها و رهنمودهاى لازم به آنان است تا با انجام نيكوتر مسؤوليت خود، رضايت عمومى مردم تأمين گردد و از ناحيه اين كارگزاران بر مردم ظلم و ستم روا نگردد. او به طرق مختلف، با گماشتن عيون، كسب اخبار و اطلاعات، بر اعمال و رفتار كارگزاران خود نظارت مىكرد و از كوچكترين خطاى آنان، اغماض نمىكرد. در نامههاى متعددى، كارگزاران خود را در امر مهربانى نمودن و برخورد نيكو داشتن با مردم سفارش مىكند و نيز آنان را از برخورد خشنو نادرست و ظلم و ستم با مردم و خيانت و دزدى در بيت المال و دارايى انسانهابرحذر مىدارد. حتى كسانى را كه ذرهاى در امور بيت المال مسلمانان تخطى كرده، ياكار ناشايست انجام دادهاند توبيخ مىكند، گاهى آنها را عزل و براى محاكمه نزد خود فرامىخواند.
1-2-1. فرمانداران
امام(ع) در نامهاى به محمد بنابىبكر، هنگامى كه او را در آغاز سال 37 هجرى به سوى مصر فرستاد، سفارشهايى در باره اخلاق اجتماعى و رفتار با مردم نموده، به ويژه او را به فروتنى، نرمخويى و مهربانى، گشادهرويى و خوشرويى، رفتار مبنى بر مساوات با مردم توصيه نموده است. سپس خطاب به او در برابر انتخابش به سرپرستى لشكر بزرگ مصر، بر رعايت اصولى تذكر مىدهد، از جمله:
1. مخالفت با خواستهها و تمنّيات دل،
2. دفاع از دين،
3. به خشم نياوردن خدا به خاطر رضايت ديگران،
4. برپاى داشتن نماز اول وقت.[29]
به فرماندار خود در شهر مكه، قُثَم بنعباس، رهنمود مىدهد كه «در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومى با مردم بنشين، آنان كه پرسشهاى دينى دارند با فتواها آشنايشان بگردان، و ناآگاه را آموزش ده، و با دانشمندان به گفتگو بپرداز، جز زبانت چيز ديگرى پيامرسانت با مردم، و جز چهرهات دربانى وجود نداشته باشد، و هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم مگردان زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، گرچه در پايان حاجت او برآورده شود ديگر تو را نستايد. در مصرف اموال عمومى كه در دست تو جمع شده است انديشه كن، و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت ببخش، و به مستمندان و نيازمندانى كه سخت به كمك مالى تو احتياج دارند برسان، و مازاد را نزد ما بفرست تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هستند تقسيم گردد.»[30]
در نامهاى ديگر به يكى از كارگزاران خود در سال 38 هجرى، مسؤوليتهاى فرماندارى و اخلاق اجتماعى را كه براى يك حاكم در قلمرو اسلامى ضرورى بوده است، بيان مىكند. اين رهنمودها همه براى تأمين امنيت مردم، سلامت جامعه اسلامى، جلوگيرى از انحراف كارگزاران و ... ارائه شده است:
1. حفظ مرزهاى كشور اسلامى،
2. يارى دين،
3. توأم ساختن شدت با مدارا در رفتار اجتماعى،
4. تواضع در برابر مردم،
5. گشادهرويى و فروتنى با مردم،
6. تفاوت نگذاشتن در برخورد با مردم (رعايت مساوات با انسانها).[31]
و در نامهاى به عبداللَّه بنعباس، هنگامى كه او را در سال 36 هجرى به فرماندارى بصره منصوب نمود، در اخلاق فرماندهى، مواردى چون گشاده رويى با مردم هنگام ديدار و در مجالس رسمى و در مقام داورى، و پرهيز از خشم را به او توصيه مىنمايد[32] و در نامهاى ديگر به همين كارگزار، او را به مدارا و رفتار نيك با مردم قبايل و زدودن وحشت از دلهاى آنان سفارش مىكند.[33]
حضرت در سخنى ديگر، در اخلاق كارگزارانحكومتى، موارد زير را مطرح نموده است:
1. اهتمام به قرآن و عمل به احكام آن،
2. عبرتگيرى از حوادث تاريخ،
3. توجه به خدا و معاد،
4. سخن گفتن به حق،
5. پرهيز از كارى كه مسلمانان را ناخوشايند است،
6. عدم ارتكاب خلاف در پنهانى،
7. فرو خوردن خشم،
8. بخشش هنگام قدرت،
9. فروتنى هنگام خشم،
10. مدارا در حكومت،
11. نيكو داشتن نعمتهاى خداوند،
12. تباه نكردن نعمتهاى موجود،
13. حفظ آبرو،
14. راز نگهدارى (بازگو نكردن همه شنيدهها)،
15. پرهيز از دوستى با بىخردان و خلافكاران،
16. پرهيز از گروههاى غافل، ستمگر و باطل،
17. پرهيز از حضور و نشستن در مكانهاى بدسابقه و محل فتنهها،
18. برحذر بودن از همنشينى با فاسقان،
19. گرامى داشتن خدا و اطاعت از او،
20. دوست داشتن دوستان خدا،
21. توجه به افراد ضعيف،
22. مدارا با نفس در واداشتن به عبادت (عدم تحميل و اكراه بر آن).[34]
در فرمان حضرت على(ع) به مالك اشتر كه منشورى است مشتمل بر آداب مملكتدارى و شيوه حكمرانى و مديريت نظام اسلامى، از ابعاد مختلفى كه يك حكمران مىبايست در قلمرو تحت اداره و فرمانروايىاش عمل نمايد، سخن به ميان آمده است. ايشان در باره رفتار سياسى و شيوه سلوك حاكم با مردم و معيارهاى انتخاب مشاوران و وزيران و ديگر نيروهاى انسانى براى همكارى و مشورت و اداره امور، حتى دوستى و مصاحبت با افراد، نكات ارزندهاى را مطرح نموده است.
ابتدا در ويژگىهاى شخصى، مالك را بر انجام يا نهى از امورى دستور مىدهد، سپس به نحوه ارتباط با مردم و اقشار مختلف اجتماعى، و رعايت معيارها در انتخاب عوامل انسانى مىپردازد و هشدارهاى لازم را در صفاتى كه زمامدار نبايد داشته باشد به او مىدهد. اصلاح كار مردم، آبادانى شهرها، نبرد با دشمنان، جمعآورى خراج، مسؤوليتهايى است كه بر عهده يك كارگزار گذاشته شده است.
در ضرورت خودسازى، نكات زير را يادآورى كرده است:
خداترسى و اطاعت از او، پيروى واجبات و سنّتهاى الهى، ضايع نساختن دستورات الهى، يارى نمودن خدا به تمام وجود، باز داشتن نفس از هواها و آرزوها و سركشى، اعمال صالح، مهار كردن هواى نفس، اجتناب از محرمات.
آنگاه در اخلاق اجتماعى و روش برخورد با مردم، موارد زير را توصيه نموده است:
1. مهربانى و دوستى با مردم،
2. عفو و بخشش بر خطاهاى احتمالى آنان،
3. عدم سختگيرى و كيفر دادن مردم،
4. مهار كردن خشم و خشونت،
5. عدم تكبر و خودبزرگبينى در رفتار با مردم،
6. پرهيز از غرور و خودپسندى،
7. رعايت انصاف با مردم و خويشان و نزديكان،
8. حقگرايى و عدالتخواهى و مردمگرايى،
9. عدم تكيه بر خواص به بهاى خشم عمومى مردم،
10. دور ساختن عيبجويان از خود،
11. پوشانيدن بدىها و زشتىها،
12. رفع دشمنىها و كينهها،
13. عدم تصديق سخنچين،
14. پيوند با پرهيزكاران و راستگويان،
15. فضيلت دادن نيكوكار بر بدكار،
16. نيكوكارى به مردم براى جلب اعتماد آنان،
17. تخفيف ماليات،
18. عدم اجبار مردم به كارى كه دوست ندارند،
19. حفظ آداب و سنتهاى پسنديده جامعه،
20. بدعت نگذاشتن آداب زيانآور،
21. گفتگو و مباحثه با دانشمندان و حكيمان كه مايه آبادانى و اصلاح شهرها و برقرارى نظم و قانون خواهد بود،
22. رسيدگى به امور محرومان و مستضعفان جامعه،
23. فاصله نگرفتن از مردم (حضور در جمع مردم)،
24. امتياز ويژه ندادن به خويشان و نزديكان، و موارد متعدد ديگر ...
اما هشدارهايى نيز در برخى زمينهها داده است. مانند پرهيز از خونريزى ناحق، پرهيز از خودپسندى و خودستايى، پرهيز از منّتگذارى بر مردم و خلف وعده، پرهيز از شتابزدگى و سستى در كارها، برحذر بودن از امتيازخواهى، و اثرات ناگوار هر كدام از اين صفات ناپسند را هم ذكر كرده است.[35]
به دليل توجه خاص آن حضرت به محرومان و مستضعفان، در ميان اقشار مختلف اجتماعى، بر اين قشر تأكيد ويژهاى نموده و كارگزاران را به رعايت حقوق و حل مشكلات آنها دستور داده است:
«خدا را، خدا را! در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه، كه هيچ چارهاى ندارند (و عبارتند) از زمينگيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان ... پس براى خدا پاسدار حقى باش كه خداوند براى اين طبقه معين فرموده است: بخشى از بيت المال، و بخشى از غلههاى زمينهاى غنيمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديكترين آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسؤول رعايت آن مىباشى
. مبادا سرمستى حكومت، تو را از رسيدگى به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترك مسؤوليتهاى كوچكتر نخواهد بود. همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روى برمگردان، به ويژه امور كسانى را از آنان بيشتر رسيدگى كن كه از كوچكى به چشم نمىآيند و ديگران آنان را كوچك مىشمارند و كمتر به تو دسترسى دارند ...
در رفع مشكلاتشان به گونهاى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى، زيرا اين گروه در ميان رعيت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند و حق آنان را به گونهاى بپرداز كه در نزد خدا معذور باشى. از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده كه راه چارهاى ندارند و دست نياز برنمىدارند، پيوسته دلجويى كن كه مسؤوليتى سنگين بر دوش زمامداران است ... پس بخشى از وقت خود را به كسانى اختصاص ده كه به تو نياز دارند، تا شخصاً به امور آنان رسيدگى كنى، و در مجلس عمومى با آنان بنشين و در برابر خدايى كه تو را آفريده فروتن باش، و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سرِ راهشان دور كن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو كند.»[36]
2-2-1. مأموران مالى
يكى از دغدغهها و حساسيتهاى خاص حضرت على(ع) نسبت به كارگزاران بيت المال و مأموران جمعآورى خراج و زكات بود كه با امور مالى مردم سر و كار داشتند. زيرا در اين مسؤوليت، احتمال سختگيرى بر مردم براى وصول ماليات، روا داشتن ستم و اجحاف، گاهى نيز خيانت و تخلف در امانت وجود داشت. از اينرو، ايشان در نامههاى متعدد، ضمن هشدار به مأموران خود، دستور العمل كلى را در شيوه برخورد با مردم و جمعآورى ماليات بيان نموده و آنان را از رفتار غير انسانى و دون شأن يك كارگزار اسلامى برحذر داشته است.
از ديدگاه امام(ع)، حاكم اسلامى در قلمرو خود بايد ماليات و بيت المال را به گونهاى وارسى كند كه صلاح مالياتدهندگان باشد، زيرا بهبودى ماليات و مالياتدهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه مىباشد و تا امور مالياتدهندگان اصلاح نشود كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت زيرا همه مردم نانخور ماليات و مالياتدهندگانند.