بخشی از مقاله

دین وبحران فناوری

بحران فناوری ،نه ازذات ،که ازلجام گسیختگی آن سرچشمه می گیرد .این که انسان برساخت ماشین وبهره وری آزآن توانا باشد ،ذاتاًنوعی کمال وارزش به شمار می آید ،اما آن چه آفت زا است ساختن هرچیز ممکن وبهره وری به هرطریق ممکن ، بدون وجود حدومرزاست . کارنامه انسان متجدد نشان می دهد که حرصی لجام گسیخته وولعی پایان ناپذیر درساخت واستفاده از ماشین دارد به گونه ای که قراردادهای انسانی وتعمدهای سیاسی قادربرمحدود ساختن آن نیست واز این رو ،نیاز به عامل محدود کننده دیگری است .


به گمان ما ،تعالیم دینی –اگر سرلوحه عمل انسان معاصر قرارگیرد-به راحتی می تواند از عهده مهارکردن غول فناوری برآید . دین بانشان دادن جایگاه واقعی انسان درطبیعت ونقاط قوت وضعف او وحقوق وتکالیف او ،قیود ومحدودیت های بهره گیری از ماشین را تعیین می کند . انسان دینی ،کمال خویش را دراستفاده از تکنولوژی مطلق العنان نمی بیند ،بلکه به مجموعه ای از بایدهاونباید ها تن درمی دهد . برای مثال درنگرش دینی ،پرهیز از اسراف درمصرف انرژی ،حتی درموقعیتی که محدودیت عامل انرژی وجود ندارد ،کاری بایسته است

وبرخلاف پاره ای دیدگاه های تجدد گرا،نفس مصرف انرژی نشانه پیشرفت واز شاخصه های توسعه یافتگی به شمار نمی آید. اساساً،درنگرش انسان دین باور ،سلطه برطبیعت یک ارزش ذاتی نیست . بلکه صرفاًابزاری است برای شکوفاشدن استعداد های متعالی او وهمین هدف ،چندوچون بهره گیری از ماشین را معین می کند. ومرزهای فناوری راترسیم می نماید . اگردرمتون دینی ،سخن از مسخر بودن جهان برای انسان به میان آمده ،ابداًبه معنای مطلق العنان بودن انسان نیست ،بلکه مقدی به قیود وشرایطی است که درتعالیم دینی مطرح شده است . انسان دینی ،جهان را آیه ای از آیات الهی می داند وازاین رو آن را شایسته احترام وتکریم می شمارد.


برای انسان دینی ،ارزش های معنوی دردرجه اول اهیمت قراردارند واز این رو درحالی که پیشرفت درصنعت وفناوری را امری مطلوب می شمارد ،می کوشد تا از آن درجهت اهداف انسانی واخلاقی بهره گیرد وآماده است تاهرگاه آن مقدمه درخدمت این هدف نباشد ،مقدمه را درراه اهداف متعالی فدا کند . انسان دینی،برخلاف انسان متجدد ،هرگز داعیه خداوندگاری زمین را درسر نمی پروراند ،بلکه خویش را خلیفه خدا درزمین واز این رو مسئول فقط ونگاهداری محیط طبیعی خود می بیند .


آنچه گفته شد حدیث مجملی است از ماجرای مفصلی که درعصر تجدد برسرانسان رفته است . به باور ما ،بحران ها ومعضلات اساسی معاصر،دیریا زود واقعیت سراب گونه تجدد گرایی را به انسان خواهدنمود واورا به اندیشه بازگشت به دین ومعنویت دینی فروخواهد بود .ص 29 الی 30کتاب معارف اسلامی 1.


فناور ی نوین ،فرهنگ واخلاق ویژه خود را برجوامع پیشرفته تحمیل می کند . آزادی بی حد وحصردربهره برداری از ماشین ،روحیه قناعت پذیری وپرهیز از اسراف وتبذیر را –که قرن ها از فضایل اخلاقی به شمار می آمده است –خشکانده وآتش هوس خداوندگاری طبیعت را دردل انسان متجدد شعله ور ساخته وبذر پندار استغنا را که از مهیب ترین آفات اخلاقی است ،درذهن او کاشته است .


مصنوعات رنگارنگی که هرروز از سوی کمپانی های تولید کننده روانه بازارهای فروش شده و دراختیار مصرف کنندگان قرار می گیرد ،چنان انسان متجدد را مفتون ومسحورخویش کرده که از اندیشه درمسائل بنیادی تر بازمانده است . شهرفرنگ کالاهای تجملی سبب شده که روحیه تنوع طلبی ومدگرایی درجوامع شایع شود وچه آفات وبلاهایی که درپی گسترش این روحیه دامنگیر انسان ها نشده است !حجم غیر قابل تصور داده های اطلاعاتی ،که درسایه پیشرفت صفت رسانه ها دردسترس بشر قراردارد ،دستگاه ادراکی اورا چنان دچارتکثروتشتت کرده است که امروزه دیگررسیدن به حالت تمرکز دراندیشه ،آرزویی دست نیافتنی است .


دردهه های اخیر ،فناوری نوین ،خاستگاه بحران هایی اساسی ،نظیر بحران انرژی وبحران محیط زیست بوده است . طمع ورزی انسان مدرن ،زیاده روی بی سابقه ای را درمصرف انرژی های محدوده کره خاکی سبب شده ودرحال حاضر ،این پرسش به صورت جدی مطرح است که جهانی که منابع انرژی آن کفاف همه ساکنانش را نمی دهد،چه کسی حق حیات دارد . انسان متجدد ،پس از مصرف نابخردانه ومسرفانه مواهب الهی که طبیعت ،سخاوتمندانه دراختیارش نهاده بود ،اینکه دراین اندیشه فرورفته که لابد نسل های بعدی نیز دراستفاده ازاین مواهب حقی دارند !


به هرتقدیر ،اینک مارخوش خط وخال تکنولوژی که مدت زمانی درآستین انسان متجدد پرورانده شده ،به اژدهایی سهمگین مبدل گردیده که حیات سعادتمندانه بشربرروی کره خاک را به آتش کام خود می سوزاند ودیو سرکش صفت سخت درکارلگدمال کردن ارزش های انسانی است .امروزه این پرسش دربسیاری اذهان قوت گرفته است که آیا ماشین خادم آدمی است یا مخدوم او ،وبا نظربه پیشرفت حیرت انگیز صنعت ساخت . روبوت ها ،این هراس بربسیاری از دل ها سایه افکنده که روزی ماشین های مخلوق آدمی،اقتدارکامل خواهندیافت واورا برده وفرمانبردار خویش خواهند ساخت .ازص24 الی 26کتاب معارف اسلامی 1.


<<دین و تکثرگرایی >>

واژه پلورالیسم به معنای «گرایش به کثرت »است وپلورالیسم دینی یعنی تکثر گرایی ،چندگازگرایی ،تکثرومتعدددانستن دین حق ونفی انحصارحقانیت از دین خاص .
پیشینه پلورالیسم به غرب وجهان مسیحیت برمی گردد . این واژه برای نخستین با درعرصه سنتی کلیسایی مطرح شد ،شخصی را که دارای چند مبحث گوناگون درکلیسا بود ،پلورالیست می نامیدند. پس ازآن این واژه به ترتیب درعرصه اجتماعی،سیاسی ،فرهنگی ،اخلاقی ،معرفتی ودینی به کارآمد. دوعامل اساسی درپیدایش پلورالیسم دینی به ویژه درشکل افراطی اش درغرب مسیحی نقشی داشته است :


1-نهضت لیبرالیسم سیاسی که به لیبرالیسم دینی یا پروتستانیسم لیبرال منجرشده است .
2-آموزنده نجات درمسیحیت ،که ریشه هردو این ها به آیین مسیحین وعملکردکلیسا برمی گردد ،زیرا از یک سورفتار خشن کلیسا با مردم مسیحی واز سوی دیگر ،پافشاری کلیسابرحقانیت منحصربه فردآیین مسیحین کلیسایی واکنش های تندی را ازسوی بسیاری از روشنفکران و متفکران غربی برانگیخت .
دررأس آنها ،جان هیک وهمفکران اوبودند که به تفکر پلورالیستی دردین ویا پلورالیسم دینی شکل دادند. این عده معتقد شدند که حقیقت ورستگاری دراعضای یک دین ،مانند مسیحیت نیست ،بلکه همه ادیان بهره ای از حقیقت وحقانیت داشته،پیروی از برنامه های هریک از آنها می تواند مایه نجات ورستگاری گردد.


براین اساس ،نزاع حق وباطل از میان ادیان رخت بربسته وخصومت ها ،کشمکش ها ونزاع های دامه دار میان پیروان مذاهب وادیان جای خود را به همدلی وهمسویی می دهند .بنابراین ،پلورالیسم درمسیحیت ،پیامبر لیبرالیسم سیاسی ولیبرالیسم دینی ونیز ناشی از واکنش بود که درعصر حاضر دربرابر ،عقاید مسیحیت ،به ویژه درمورد عقیده به مسأله نجات ورستگاری ،پدید آمده است . به تعبیر دقیق تر،پروتستانیسم منشألیبرالیسم سیاسی ولیبرالیسم سیاسی منشألیبرالیسم دینی وپلورالیسم دینی مولود لیبرالیسم دینی است .


<<نقد وبررسی پلورالیسم دینی>>

متفکر بزرگ اسلامی ،شهید مطهری ،درباره وجود این حق درهرزمان ویکی ویگانه بودن آن ،چنین می گوید :
دین حق درهرزمانی یکی بیش نیست وبرهمه کسی لازم است ازآن پیروی کنند. این اندیشه که اخیراًدرمیان برخی از مدعیان روشنفکری رایج شده است که می گویند همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار درهمه وقت یکسان اند ،اندیشه نادرستی است .درست است که پیامبران خدا همگی به سوی یک هدف ویک خدا دعوت کرده اند ،ولی این سخن به این معنا نیست که درهر زمانی چندین دین حق ووجود دارد وانسان می تواند درهرزمانی هردینی را که می خواهد بپذیرد،بلکه معنای آن این است که انسان باید همه پیامبران راقبول داشته باشد وبداند که پیامبر ان سابق مبشرپیامبران لاحق ،خصوصاًخاتم وافضل آنان بوده اند.


پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که درهرزمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره اوست وقهراًلازم است دردوره ختمیه به آخرین دستورهایی که ازجانب خدا وبه وسیله آخرین پیامبر رسیده است عمل کنیم واین،لازمه اسلام ،یعنی تسلیم به خداوند وپذیرفتن رسالت های فرستادگان اوست .....درهرزمانی یک دین حق وجود دارد وبس .
باآنچه گفته شد بی اعتباری پلورالیسم دینی روشن می گردد . ولی بی اعتباری پلورالیسم دینی هرگز به معنای درستی ایده انحصاری دانستن مسأله نجات ورستگاری دردین خاص نیست ،بلکه به این معناست که دین درهرزمانی وازجمله درزمان ما وجود دارد وآن نیز یکی بیش نیست


<<اسلام ،دین حق ونجات بخش بشر>>

باید به این حقیقت اعتراف کرد که مدارک ودلایل روشن وخود پذیری برحقانیت منحصربه فرد اسلام وجود دارد که با وجود این مدارک ودلایل ،ادعای همبستگی وهمسانی همه ادیان ادعای دورازواقع وبدون دلیل است .ازجمله ادله برتری،کمال وحقانیت اسلام می توان به این موارد اشاره کرد:خود پذیری گزاره ها وآموزه های اسلامی وسازگاری آنها با هم ،مستند بودن منابع ومتون اسلام،زنده بودن ودست نخوردگی (عدم تحریف)کتاب آن (قرآن )واعجاز وتحدی کردن ومبارزه طلبی آن ،جامعیت احکام وکارآمدی وکارکردهای مثبت آنها .

اهل نجات بودن افراد به درجه ایمان وکفرافراد بستگی دارد وهرکس براساس مقدار اعمال وبه تناسب اعتقاد داشتن درجای مناسب خود قرارمی گیرد وهمان طورکه شهید مطهری فرمود حساب افراد با خداست ومانمی دانیم که خداوند چه معامله ای با آنها می کند ،با این حال با توجه به آیات وروایات ،کافران جاهی قاصر که اگر حق به آنها عرضه شود عناد نمی ورزند وایمان می آورند وازآن طرف ،اعمال نیک هم دارند ودرفساد وجنایت وقتل هم غوطه ورنیستند ،اینها به طورختم با گروه کافرمعانه تفاوت دارند وچه بسا که اهل نجات هم باشند.از ص
31 تا 38 کتاب دین شناسی .

<<علم ودین :تعارض یا تعامل>>

یکی از مباحث مطرح درکلام جدید رابطه علم ودین است مبنی براین که آیا علم به معنای عام (اعم از علوم تجربی وانسانی وشاخه های دیگر آنها )به عنوان رهاورد وعقل شهر،با دین به معنای واقعی کلمه (دین یا ادیان آسمانی ووحیانی)تعارض داشته وبایکدیگر ناسازگارندودیدگاههاورهاوردهای علمی ، دیدگاهها وداده های دینی را نفی ونقض می کندوبالعکس ،یا اینکه اصلاًمیان علم ودین هیچ گونه ناسازگاری وجود ندارد واین دودرتعامل وسازگاری کامل بوده ومؤید ومکمل یکدیگرند ،همچنان که عقل ودین چنین اند؟


بررسی های نشان می دهد که درگذشته چه دردنیا ی غرب وچه درجهان اسلام،هرگز میان علم و دین جدایی نبوده ودرنتیجه ،تئوری «تعارض علم ودین » اصلاًجای طرح وبحث نداشته است . اما درقرن وسطی دردنیاز غرب به این دلیل بود که نه علم از چنان رشد وبالندگی برخورداربود که قادربرارائه نظریاتی درباره انسان وجهان برخلاف آموزه های دینی مسیحی باشد ونه اساساًکلیسا چنین اجازه ای را به کسی می داد تا برخلاف دیدگاههای مسیحیت کلیسا یی درباره مسائل مختلف اظهارنظر کند.


اما دردنیای اسلام به این دلیل تعارضی وجودنداشته است که اساساًمیان اسلام وعلم وعقل جدایی نیست ؛ واسلام دین عقل وفطرت است وهرگز آموزه های برخلاف عقل وعلم درآن یافت نمی شود .به کاررفتن حدود هزاربارواژه های عقل ،علم ،فکرو مشتقات آنها درقرآن کریم ،گواه روشن آن است وگواه دیگرآن این است که درمدارس دینی –اسلامی وحوزه های علمیه آن همه علوم تدریس می شود و از این جهت مرزی میان علوم قائل نمی شدند . درحلقه درسی رئیس مذهب شیعه امام جعفرصادق (ع)دانشمندان علوم مختلف (ازفقه ،کلام ،طب،شیعی، تفسیر و ......)حضورداشتند وآن حضرت برای همه آن عالمان رشته های مختلف علوم ،تدریس می کردند. ازاین که دانشمندان بزرگی چون جابربن حیان ،شیمی دان معروف ،محمد زکریای رازی ،پزشک مشهور ،ابوریحان بیرونی ،ابوعلی سینا،ابونصرفارابی ،خواجه نصیر طوسی وصدها وهزاران دانشمند علوم مختلف ازقبیل فیزیک فشیمی ،ریاضی

،هیئت ونجوم ،زیست شناسی ،تاریخ وجغرافیا و.....به همراه عالمان وفقیهان دینی همگی دریک صف قرارداشته وهمه آنها را عالمان اسلامی می گویند ،همین است که اشاره شد .
از این رو ،جدانگاری علم ودین ،پدیده ای جدید وغربی است ودوران رنسانس علمی –صنعتی درآن دیار وپیشرفت سریع وخیره کننده بشردرعلوم تجربی وانسانی برمی گردد .جهش سریع علمی وتوانمندی بالای علم درپاسخگویی به بسیاری از پرسش ها ونیازهای بشرونیزنقش تعیین کننده تجربه وآزمودن درگشودن مجهولات وپیدایش معلومان از یکسو وناسازگاری برخی از آموزه های دینی –مسیحی با فرآورده ها وداده های علمی از سوی دیگر ،موجب شد تا این ذهینت دربرخی دانش آموختگان دانشگاهی وغیرآنها پدید آید که با وجود توانایی علوم برای پاسخگویی به مجهولات علمی وحل مشکلات زندگی ،دیگر


نیازی به دین نیست ؛چراکه به باورآنان ،علم (روش علمی و تجربی )تنها راه قابل اعتماد برای رسیدن به واقعیت هاست .
این کامیابی های علمی بشردرکمترازنیم قرن ،چنان چشم هاراخیره کرده بود که گمان می کردند با علم می توان بهشت موعود ادیان الهی را درروی زمین بنانهادرعلم ،حلال تمامی مشکلات ودرمان دردهای وجودی انسان است .


به عنوان نمونه برتر اندراسل –سخنگوی فیلسوفان علم گرای پوزیتیویست درباره چیرگی علم بردین می گوید:
میان علم ومذهب ،اختلاف دامنه داری تا سالهای اخیر وجود داشت تا آن که علم به نحو تغییر ناپذیر ی پیروز شد .
اما آیا این ادعا یا پیش بینی علم گرایان افراطی درست ازآب درآمد وعلم توانست همه نیازهای بشررا برآورده سازد ودین رابه شکلی از صحنه زندگی بشرخارج سازد؟وآیا اساساًمیان علم ودین اختلاف وتعارفی وجود دارد؟


گذشت زمان نه چندان طولانی ،خلاف این ادعای علم باوران دین گریز را ثابت کرد،زیرا با آشکارشدن ناتوانی علم درپاسخگویی به پرسش های بنیادی انسان وصل بسیاری از مشکلات زندگی مادی ومعنوی او ،نیاز به دین ،بیش از پیش محسوس شد ودرنتیجه ،دین با قوت وقدرت بیشتری به صحنه زندگی بازگشت
توضیح آن که به طور مشخص از نیمه دوم قرن بیستم وبه ویژه درسه دهه آخر آن ،بازگشت به معنویات ودین آغاز شد ودرمحیط های علمی ودانشگاهی طرح مباحث دینی وارتباط آن با علم بسیارپررنگ گردید به طوری که امروزه درسی علم ودین از پرطرفدارترین وبالنده ترین بحث ها دردانشگاههاست تنها دردوسال اخیر،بیش از دویست دانشگاه درآمریکا درسی علم ودین را ارائه کرده اند و اخیراًدانشگاه »لیتز»انگلیسی ،مرکز مطالعات میان رشته ای درمورد تعامل علم ودین را ایجاد کرده ودوره فوق لیسانس علم ودین را دایر نموده است ودانشگاه
«باستون»آمریکا دوره دکترای علم ودین وفلسفه را تأسیس کرده است .


اکنون بزرگترین جایزه روز که مبلغ آن حتی از جایزه نوبل هم بیشتر است (یعنی یک میلیون ودویست هزاردلار )به کسانی اعطا می شود که این رشته مشترک (علم ودین )پژوهش می کنند .


<<کالبد شکافی تعارض علم ودین درغرب >>

اشاره شد که اندیشه ناسازگاری علم ودین هنگامی درغرب شکل گرفت که یافته های جدید علمی وکشفیات وپیشرفت های صنعتی واقتصادی دردوران رنسانس بابسیاری ازآموزه های دینی کلیسا هماهنگ وهمسو نبود واربابان کلیسا هم برای حفظ موقعیت خود ،به مبارزه با علم وعالمان برخاستند وبا حربه ارتداد وتفکر به قطع وقمع آنان پرداختند.
گرچه بعدهای به دلیل عقب نشینی کلیسا از بسیاری از ادعا ها واعتقادات جزمی خودوتسلیم دربرابر علم از یکسو وآشکارشدن ناتوانی علم دربرآوردن بسیاری از نیازهای بشرازسوی دیگر،تب مبارزه ی میان علم گرایان ودین باوران فروکش کرده ودرنتیجه ازتعداد مدعیان تعارض علم ودین به شدت کاسته شده ،ولی چنان که می دانیم این اندیشه (تعارض علم ودین )به کلی از میان نرفت وهنوز هم طرفدارانی به ویژه درمیان طیف روشنفکر تحصیل کرده دانشگاهی درغرب (وبه نفع آنها درشرق وجهان اسلام وایران )دارد.

<< تعارض علم ودین >>

بررسی هانشان می دهد که مهم ترین علل ماندگاری اندیشه تعارض علم ودین درغرب،دوچیز می باشد :
1-نارسایی مفاهیم دینی –مسیحی ووجود مواردخلاف عقل وعلم فراوان درکتاب مقدس .
2-پیدایش ورشد مکاتبی با روح ماتریالیستی (وماتریالیسم علمی )درغرب ،که یا ازاساس بادین وخدا مخالف وضد بودند ویا حداقل فراورده های علمی را برداده ها وآموزه های دینی ترجیح می دادند . برخی از مهم ترین این مکاتب یا نخاله های فکری درغرب ،عبارتند از :اومانیسم ،لیبرالیسم،پوزیتویسم،اگزیستانیالیسم
الحادی،سکون رسیم ،راسیونالیسم (عقل گرایی وعقل محوری)وغیرآن . از ص41الی 47دین شناسی


<<تعامل علم ودین دراسلام وعلل آن>>

اسلام به عنوان آخرین وکامل ترین دین ازسلسله ادیان الهی مطرح است که با توجه به داشتن متون وحیانی (قرآن وروایات قطعی الصدور)دست نخورده وتعریف نشده باقی مانده ومصداق کامل دین حق می باشد. بنابراین وقتی از چنین دینی سخن می رود ،درواقع از اصل دین ودین اصیل وحق خالص الهی سخن می رود ،نه از دین (یا ادیان )تعریف شده و آمیخته با خرافات . ازاین رو،وقتی روشن شود که اسلام نه تنها با علم وعقل مخالفتی ندارد بلکه شالوده اش برعقل وعلم پی ریزی شده است ،نتیجه می گیریم که اساساًدین ویا ادیان اصیل وحق آسمانی با علم وعقل مخالف نیستند. براین اساس ،اگرمخالفتی میان علم ودین احساس شود ،مخالفت ویا تعارض ظاهری وغیرواقعی است به این بیان که یارها ورد علمی وعقلی قطعی ویقینی نیستند یا
آموزه های دین اسلام.


اما دراسلام ،بنابردلایلی که به اجمال درادامه می آید ،میان علم ودین تعارض ومخالفتی نیست واین دو درتعامل کامل اند :
1-دربحث «جامعیت وکمال دین اسلام »روشن شد که اسلام از چنان جامعیت وکمالی برخورداراست که سعادت کامل دنیوی واخروی انسان سرلوحه اهداف آن قراردارد . چراکه دین ودنیا دراسلام ازیکدیگرجدانیست وتأمین سعادت دنیوی انسان نیز جزوی از اهداف اسلام است . از این رو،برای همه شئون زندگی دنیوی و اخروی او برنامه وقوانین لازم را دارد که درصورت تبیین درست واجرای دقیق آن به طور یقین این هدف اسلام درباره انسان برآورده خواهد شد. چنان که درمقاطعی از تاریخ گذشتن چنین شد. روشن است آیینی با چنین جامعیت وهدف عالی،نمی تواند ازعلم وعقل دورباشد.


2-چنان که بیان شد اسلام ،دین عقل وفطرت است ،روح استدلالهای قرآنی را عقل وبراهین عقلی و فلسفی تشکیل می دهد ،ونزدیک به هزاربار نیزواژه های عقل ،علم ،فکروواژه های هم خانواده آنها درآن به کاررفته است .


در این گونه آیات –که فزون ارزشهاست –مضاف برتأیید وتمجید از مطلق دانش وحکمت ،دعوت به مطالعه فراگیر درطبیعت وتدبر وتفکر درآن ،تصریح به نام بعضی از علوم وفنون مورد استفاده پیامبران و غیرآنان ،به بسیاری از مسائل علمی نیز اشاره می کند که هنوز علم آن روزبه روز به آن مسائل دست نیافته بود؛مانند خلقت جهان،موجودات جانداردرکرات دیگر ،حر کت زمین ،آفرینش انسان ،(به ویژه مراحل هفتگانه تکوین جنین انسان )،نروماده بودن گیاهان وسایرموجودات ،ارتباط کرات آسمانی ،تصاعد گازها وفرودآمدن شهابها وسنگهای آسمانی وکیهانی ،کمبود اکسیژن درفضای بالای زمین ،توسعه ی جهان و.......... .


3-درروایات فراوانی ،نیز پیشوایان معصوم دینی (ع)برمطلوب وارزشمند بودن مطلق علوم ،یادگیری ودانش آموزی دراسلام ،تصریح وبرفراگیری آنها دستور اکید داده اند.
به عنوان نمونه ،چند روایت زیر ذکر می شود :
رسول خدا (ص)می فرماید :اُطلِبوُا العِلمَ وَلَو بِالصّینِ . علم ودانش را هرچند به رفتن به چین باشد ،بجویید (بیاموزید ).
نیز می فرماید :


طَلَبُ العِلمِ فَریضهٌ عَلی کُلَ مُسلِمٍ .دانش آموزی برهر مسلمانی –اعم از زن ومرد –واجب است .
معنای روشن این حدیث این است که علم آموزی ،یکی از مهم ترین واجبات دینی است .با توجه به معنای علم دراین گونه روایات ، آیا می توان گفت این گونه علوم از دین جدا واسلام نیز مخالف علم است ؟


علی (ع)نیز می فرماید :
اَلحِکمهُ ضالَّه المُؤمِنُ یَأخِذُ ها اَینَها وَجَدَها ......وَلَو فی اَیدی المُشرِکینَ .
حکمت ودانش ،گمشده مؤمن است هرجا که آن را بیابد فرامی گیرد،هرچند دردست مشرکان باشد.
روشن است که مراد ازعلم دراین گونه روایات ،علوم دینی خاصی نیست ،زیرا دراین صورت ،دستور عزیمت به مناطقی مانند چین غیرمسلمان ونظیرآن برای فراگیری دانش ومعارف دینی خاطر نظیر فقه ،تفسیر ومانند آن ،دستور لغو وبیهوده ای خواهد بود .


4-اعتراف بسیاری از دانشمندان غیر مسلمان ومسیحی ،گواه دیگری برخوانا پذیری علم ودین دراسلام است .دراین جا به چند نمونه از این اعترافات اشاره می شود.
دکترگرنیه فرانسوی می گوید :«تمام آیات قرآنی مربوط به علوم طبیعی ،بهداشتی وپزشکی را که من خود از کودکی با آنها (علوم )سروکارداشتم ومورد تتبع وبررسی قراردادم ودرپایان که تمام آن آیات با معارف جدید ما هماهنگی دارد ولذا مسلمان شدم .»
پروفسور مولما ،استاد دانشگاه فنلاند می گوید: «ارنست رنان گفته است :اسلام دینی است فطری،آزاده جدی معقول ،بی تعصب ودریک کلمه دینی است فراخورهمه مردم روی زمین .»


برتراند راسل :«دانشمندان اسلامی اولین کسانی بودند که تجربه (=روشن تجربی)را درعلوم به کاربرده اند .»
جورج سارتون در«مقدمه برعلم تاریخ »(ج 1،ص 721می نویسد :وظیفه ای اصلی بشریت توسط مسلمانان ایفا می شد . بزرگترین فیلسوف یعنی فارابی مسلمان بود ؛بزرگترین ریاضی دانان یعنی ابوکامل وابراهیم بن سنان مسلمان بودند ؛
بزرگترین جغرای دان وجامع العلوم یعنی مسعودی مسلمان بود ؛بزرگترین مورخ یعنی طبری هم مسلمان بود .»
از ص49 تا 54کتاب دین شناسی .

<<سکولاریسم،حربه ای ناکاراعلیه حکومت دینی! >>

«سکولاریسم »برگرفته از واژه لاتینی" secalaris"،است واژه سکولاریسم،دارای معانی ویامعادل های زیادی می باشد ،از قبیل :دنیا گرایی،دنیا زدگی ،جدا انگاری دین ودنیا ،عرفی گرایی با ولی دریک تعریف نسبتاً جامع مصطلح ،سکولاریسم عبارت است از :گرایشی که طرفدار ومروج حذف دین یابی اعتنایی به آن وبه حاشیه ،اخلاق و........است . سکولاریسم دراین معنای مشخص عمدتاًیکی از ویژگی های تمدن وفرهنگ دوره های جدید است ؛ویکی از مؤلفه های مدرنیته های غربی محسوب می شود .
بنابراین مشهورترین معنا ومعادل سکولاریسم ،همان جداانگاری دین از دنیا،سیاست وحکومت و دریک عبارت کوتاه ،دورکردن دین از صحنه زندگی اجتماعی وسیاسی وخصوصی سازی آن ،می باشد .


یکی از پژوهشگران غربی درباره مفهوم سکولاریسم (جدا نگاری دین ودنیا)چنین می گوید :
اگربخواهیم جدا انگاری دین ودنیا را به اجمال تعریف کنیم ،می توانیم بگوییم :فرآیندی است که طی آن وجدان دینی ،فعالیت های دینی واهیمت اجتماعی خود را ازدست می دهند.وبدان[معنا]است که دین درعملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده می شود ،وکارکردهای اساسی درعملکردجامعه با خارج شدن از زیر نفوذ ونظارت عواملی که اختصاصاًبه امرماوراءطبیعی عنایت دارند عقلانی می گردد.....جداانگاری دین ودنیا مفهوم غربی است که اساساً فرآیندی را که به خصوص به بارزترین وجهی درطول قرن جاری درغرب رخ داده است توصیف می کند .


به این نکته باید توجه داشت که سکولاریسم رایح درعرف سیاسی وبین المللی ومورد حمایت دولت های استعماری واستکباری غربی یک ابزار سیاسی با گرایش دین ستیزانه است که درمواردی که ممکن باشد برحذف دین از صحنه زندگی به طورکلی وبی اعتنایی مطلق بروحی و شریعت ،اصرار می ورزد .

<<زمینه های پیدایش وعلل گسترش سکولاریسم >>

درپیدایش وگسترش سکولاریسم درغرب وسایر نقاط جهان علاوه برحمایت ها وترویج آشکار ونهان دولت های استعماری وابتکاری عواملی چند نقشی داشته اند .که برخی از مهم ترین آن به آیین مسیحیت وعملرکرد سردمداران کلیسا برمی گردد . تأثیر مسحیت درپیدایی و پویایی سکولاریسم به حدی است که به جرأت می توان گفت :بذرهای سکولاریسم وبه ویژه اندیشه جدایی نهاد دین (کلیسا)از نهاد حکومت (وسیاست)ازماهیت آیین معرف مسیحیت ومتون دینی آن بر می خیزد . به عنوان نمونه ،درانجیل یوحنا از حضرت عیسی (ع)نقل شده فرمود :«اکنون پادشاهی من از این جهان نیست .یافرمود :«مال فقیررا به فقیر ادا کنیدومال خدا را به خدا .همچنین درآیین مسیحیت درزمینه مسائل اجتماعی ،سیاسی وحقوقی

وقوانین معتنابه وروشنی وجود ندارد . درحقیقت آنچه دردوران حاکمیت کلیسا مورد استفاده بود قوانین بشری ومبتنی بر یکسری علوم قدیم بود که تحقیقات پژوهشگران علمی جدید یا نارسایی آنهارا اثبات کرده بود ،یا اعتبار ووثاقت آنها را مشکوک می دانست . قوانین موجود درعهد عتیق (تورات )نیز آن چنان معتنابه وقابل توجه نبوده وکارآیی چندانی نداشته ومتناسب با نیازهای روز نیست .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید