بخشی از مقاله
مزين شدن سال 1385 به نام مبارک پيامبر اعظم (صل الله علیه و آله و سلم) از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي همچنان که ناظر بر تحولات به وجود آمده در کشورمان و در سطح منطقه اي و بين المللي است ، مبين وجود ضرورت ها و الزامات اساسي در توجه مضاعف عموم مردم و مسوولان و حتي افکار عمومي جهان به ويژه در سطح جهان اسلام به وجود مقدس پيامبر اعظم اسلام حضرت محمد (صل الله علیه و آله و سلم) و بهره مندي از ويژگي ها و امتيازهاي خاص آن وجود مبارک است.
پيامبري که به تعبير رهبر معظم انقلاب ، مجموعه تکامل يافته فضايل همه انبيا و اولياي الهي در طول تاريخ و درخشان ترين کهکشان عالم وجود است.
در این میان توجه به اهداف مقام معظم رهبری از این نامگذاری، در دو عرصه لازم و ضروری است:
1- در سطح داخلي، به نظر مي رسد با توجه به شکل گيري و تقويت همبستگي ملي و مشارکت حداکثري مردم در مسائل مهم کشور ، مردمي آماده به کار و سرشار از اميد و جواناني پرشور و با استعداد ، بيش از هميشه نيازمند بهره گيري از الگوي رفتاري مناسب براي حرکت روبه جلو و شتاب بخشيده به امور کشور هستيم تا از اين طريق بتوانيم در عرصه هاي مختلف، فاصله خود را از قله هاي پيشرفت مادی و معنوی کاهش دهيم و با سربلندي از ميان کوران حوادث و توطئه هاي پيش رو عبور کنيم.
قطعا وجود مقدس پبامبر اعظم (صل الله علیه و آله و سلم) که الگويي تمام عيار و کامل است ، مي تواند راهگشا باشد و ما را در مسير درست تري قرار دهد.
ضرورت ها و الزامات اساسي آن نيز از سويي نيازمند بازخواني و مرور درسهاي پيامبر اعظم و از سوي ديگر ، مستلزم تبديل آنها به درسهاي زندگي و برنامه هاي جاري دولت و ملت است.
در اين ميان ، توجه به درسهای اساسي مکتب نبوي، از جمله مکارم اخلاق و استقامت و ايستادگي - که بدون شک اولي مقدمه دومي است - ضرورتي دو چندان دارد که تبديل شدن آن به یک فرهنگ و رويه عملي برای مردم و مسوولان نقش مهمي خواهد داشت.
ترديدي نيست که توجه دادن به ويژگي هاي پيامبر عظيم الشان اسلام بويژه به عنصر اخلاق ، به آن معنا نيست که جامعه ما از خصايل اخلاقي دور شده و نياز به بازگشت به مکارم اخلاقي دارد ، بلکه به دليل اين که ايران اسلامي که الگويي از جامعه اسلامي و اخلاقي و منادي حکومت اسلامي در جهان امروز است ، نيازمند تقويت مکارم اخلاق در سطح جامعه خود و در سطح بين المللي است. جامعه بين المللي که بشدت تحت فشار، بي عدالتي ، قدرتمداری ، زورگویی و سياست بازی سياستمداران اخلاق گريز است.
با اين حال ، بهره گيري مطلوب از وجود مبارک پيامبر اعظم اسلام ، ضمن اين که نيازمند توجه بيش از پيش به اصل خودسازي است ، مستلزم بهره گيري از تجربه هاي گذشته و استفاده از راهکارهاي عملي براي مردم و مسوولان در بخشهاي مختلف است تا بتوانند خيزش بلندي داشته باشند.
2- در سطح بين المللي و منطقه اي نيز به نظر مي رسد نامگذاري سال جاري به عنوان پيامبر اعظم (صل الله علیه و آله و سلم) ناظر به شيطنت ها ، توطئه ها و اقدام هاي مراکز قدرت جهاني و صهيونيسم بين الملل نسبت به دين مبين اسلام ، پيامبر عظيم الشان اسلام و جهان اسلام است.
علاوه بر اين که در سالهاي اخير تلاشهاي بسياري از سوي غرب و رسانه هاي گروهي وابسته به صهيونيسم بين الملل براي مخدوش کردن چهره واقعي اسلام صورت گرفته است و نظام سلطه جهاني نيز منابع و سرنوشت ملتهاي مسلمان را نشانه رفته و تهاجمات نظامي ، فرهنگي ، اقتصادي و سياسي را عليه کشورهاي اسلامي در دستور کار قرار داده است، اهانت سازمان یافته به ساحت مقدس پيامبر اسلام از سوي رسانه هاي گروهي غرب نشان داد تلاشهاي پيدا و پنهان براي فشار و تضعيف جهان اسلام در حال انجام است و در این میان اصل تفرقه افکني نيز محوريت يافته است.
از اين رو با نامگذاري سال جاري به عنوان سال پيامبر اعظم که به تعبير رهبر معظم انقلاب ، وجود ايشان در عرصه بين المللي نيز نقطه پيوند عقايد و عواطف همه ملتهاي مسلمان و همه امت اسلامي است، مي توان اميدوار بود که جهان اسلام ، به ويژه دولتها ، انديشمندان ، صاحب نظران و رسانه هاي گروهي داخلی و خارجی با درک دقيق موقعيت کنوني جهان اسلام ، در تبيين حقايق دين مبين اسلام و شخصيت منحصر به فرد پيامبر گرامی اسلام که پيامبر صلح و دوستي است ، و شناساندن وی به جهان تشنه معنویت و عدالت، تلاشي دوچندان داشته باشند و راه را بر خرافه ، تحجر و توطئه هاي دشمنان اسلام ببندند.
فرازی از پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب به مناسبت حلول سال 85
در اين مقطع زمانى، ياد و نام مبارك پيامبر اعظم از هميشه زندهتر است؛ و اين يكى از تدابير حكمت و الطاف خفيّهى الهى است. امروز امت اسلام و ملت ما بيش از هميشه به پيغمبر اعظم خود نيازمند است؛ به هدايت او، به بشارت و انذار او، به پيام و معنويت او، و به رحمتى كه او به انسانها درس داد و تعليم داد. امروز درس پيغمبر اسلام براى امتش و براى همهى بشريت، درسِ عالم شدن، قوى شدن، درس اخلاق و كرامت، درس رحمت، درس جهاد و عزت، و درس
مقاومت است. پس نام امسال به طور طبيعى، نام مبارك پيامبر اعظم است. در سايهى اين نام و اين ياد، ملت ما درسهاى پيغمبر را بايد مرور كند و آنها را به درسهاى زندگى و برنامههاى جارى خود تبديل كند. ملت ما به شاگردى مكتب نبوى و درس محمّدى (صلّىاللَّهعليهوآله) افتخار مىكند. ملت ما پرچم اسلام را در ميان امت اسلامى با استقامت و استحكام برافراشته است؛ سختىها را تحمل كرده است و كاميابىهاى حضور در اين ميدان شرف و افتخار را ديده است و به فضل الهى، كاميابىهاى بيشتر در راه است.
ما درس اخلاق پيغمبر، درس عزت پيامبر اعظم، درس علمآموزى و درس رحمت و كرامت و درس وحدتى را كه ايشان به ما داد و درسهاى زندگى ماست، بايد در برنامهى زندگى خودمان قرار بدهيم.
فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در صحن جامع رضوى
امسال نام پيامبر اعظم اسلام، سال ما را مزين كرد. دربارهى پيامبر اعظم چه عرض بكنيم؟ جز اينكه بگوييم: پيامبر اعظم اسلام، مجموعهى فضائل همهى انبياء و اولياء است؛ نسخهى كامل و تكامل يافتهى همهى فضائلى است كه در سلسلهى پيامبران و اولياء الهى در تاريخ وجود داشته است.
نام احمد، نام جمله انبياست چون كه صد آمد نود هم پيش ماست
وقتى نام پيامبر اعظم را مىآوريم، كأنه شخصيت ابراهيم، شخصيت نوح، شخصيت موسى، شخصيت عيسى، شخصيت لقمان، شخصيت همهى بندگان صالح و برجسته و شخصيت امير مؤمنان و ائمهى هدى (عليهمالسّلام) در اين وجود مقدس، متبلور و مجسم است. پيامبر اعظم را مىتوان به درخشانترين ستاره در كائنات عالم وجود تشبيه كرد و از آن وجود بزرگ و مقدس با اين عنوان تعبير كرد. چرا مىگوييم ستارهى درخشان، نمىگوييم خورشيد؟ چون خورشيد يك
جسم و جرم مشخص و معين است، نورانى است و با عظمت است؛ اما يك جرم و يك كرهى آسمانى است. لكن در اين ستارههايى كه شما مىبينيد، ستارههايى هستند كه يك كهكشانند و از اين كهكشانى كه ما در شبهاى تابستان در آسمان بالاى سر خودمان مىبينيم، هزاران برابر بزرگترند. كهكشان يعنى: آن مجموعهاى كه هزاران منظومه و هزاران خورشيد در آن هست.
پيامبر اعظم يك وجود كهكشانوار است و در او هزاران نقطهى درخشندهى فضيلت وجود دارد. در پيامبر اعظم، علم همراه اخلاق هست؛ حكومت همراه حكمت هست؛ عبادت خدا همراه با خدمت به خلق هست؛ جهاد همراه با رحمت هست؛ عشق به خدا همراه با عشق به مخلوقات خدا هست؛ عزت همراه با فروتنى و خاكسارى هست؛ روزآمدى همراه با دورانديشى هست؛ صداقت و راستى با مردم همراه با پيچيدگى سياسى هست؛ غرقه بودن جان در ياد خدا همراه با پرداختن به صلح و سلامت جسم هست؛ در او دنيا و آخرت همراه است؛ هدفهاى والاى الهى با اهداف جذاب بشرى همراه است.
او نمونهى كاملى است كه خداوند در عالم وجود، موجودى كاملتر از او نيافريده است؛ او مبشر است، بشارتدهنده است؛ منذر است، بيمدهنده است؛ بر همهى بشريت و بر همهى تاريخ شاهد و ناظر است؛ فراخوانندهى همهى بشريت به سوى خداست و چراغ نورافشان راه انسانهاست. «انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا و داعيا الى اللَّه بأذنه و سراجا منيرا».
سال پيامبر اعظم، سال اين وجود كهكشانوار براى دولت و ملت ماست. علاوهى بر اين، وجود پيامبر اعظم در عرصهى بينالمللى، نقطهى التقاى عقايد و عواطف همهى ملتهاى مسلمان است. از همهى اقوام، با همهى مذاهب گوناگون، نقطهى التقاى همهى امت اسلامى در عقيده و عاطفه، وجود مبارك پيامبر اعظم است. اينكه ما در يك چنين سالى با اين نام قرار داريم، تكليف بزرگى را بر گردن ما مىگذارد. ملت و دولت ما در اين سال، بايد طورى عمل كنند كه با حكمت نبوى، با علم نبوى، با حكومت نبوى، با عدالت نبوى، با اخلاق و كرامت نبوى، با فروتنى و عزت نبوى و با جهاد و رحمت نبوى هماهنگ باشد.
اينها البته كار يك سال نيست؛ كمااينكه پيغمبر اعظم، پيغمبر يك سال نيست، همهى سالها سال اوست؛ همهى تاريخ، متعلق به اوست. ولى اين به معناى اين است كه ما در راه ساختن آنچنان جامعهاى، آنچنان دنيايى و آنچنان تمدنى كه هدف پيامبر اعظم بود، امسال بايد يك خيزش، يك حركت بزرگ و يك گام بلند داشته باشيم. سال پيامبر اعظم، سال نگاههاى بلند، سال اميد، سال كار، سال مجاهدت، سال خدمت و سال طراحيهاى هوشمندانه براى آيندهى كشور است؛ سال حركت به پيش است.
فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار بسيجيان - فروردین 85
نامگذارى اين سال به نام مبارك «پيامبر اعظم» يك پيام دارد؛ اين پيام را بايد با همهى وجود و با همهى دل دريافت كنيم و به اقتضاى آن پيش برويم، و فقط اين نيست كه سال را متبرك كنيم به نام مبارك پيامبر. آن پيام، اين است كه جامعهى ما - از فرد و مجموعه - بايد روزبهروز خود را به آنچه كه پيامبر براى آن كمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزديك كند. اهداف والاى پيامبر اسلام را در «يك جمله» نمىتوان گنجانيد؛ ليكن مىتوان سرفصلهايى از آن را سرمشق كار خود در طول يك سال، يك دهه و يك عمر قرار داد.
يك سرفصل عبارت است از تكميل مكارم اخلاقى: «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه بدون برخوردارى افراد از خلقيات نيكو، نمىتواند به هدفهاى والاى بعثت پيامبر دست پيدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالى انسانى مىرساند، اخلاق نيكوست. اخلاق نيكو هم فقط خوش اخلاقى با مردم نيست؛ بلكه به معناى پروراندن صفات نيكو و خلقيات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمى كه در بين خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهىِ
يكديگر باشند، دچار حيلهگرىِ با يكديگر باشند، دچار حرص به دنيا و بخل نسبت به مال دنيا باشند و دچار كينهورزى با يكديگر باشند، در اين جامعه حتّى اگر قانون هم به طور دقيق عمل شود، سعادت در اين جامعه نيست. اگر علم هم پيشرفت كند و تمدن ظاهرى هم به منتهاى شكوه برسد، اين جامعه، جامعهى بشرى مطلوب نيست. جامعهاى كه انسانها در آن از يكديگر احساس ناامنى كنند، هر انسانى احساس كند كه به او حسد مىورزند، نسبت به او بددلى دارند، نسبت به او كينهورزى مىكنند، براى او توطئه مىچينند و نسبت به او و دارايىاش حرص مىورزند، راحتى در اين جامعه نيست. اما اگر در جامعهاى فضايل
اخلاقى بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به يكديگر مهربان باشند، نسبت به يكديگر گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنيا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به يكديگر حسد نورزند، در مقابل راه پيشرفت يكديگر مانعتراشى نكنند و مردمِ آن داراى صبر و حوصله و بردبارى باشند، اين جامعه حتّى اگر از لحاظ مادى هم پيشرفتهاى زيادى نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسايش و سعادت مىكنند؛ اخلاق، اين است. ما به اين احتياج داريم. ما بايد در دل خود، خلقيات اسلامى را روزبهروز پرورش دهيم. قانون فردى و اجتماعى اسلام در جاى خود، وسيلههايى براى سعادت بشرند (در اين ترديدى نيست)؛ اما اجراى درست همين قوانين هم احتياج به اخلاق خوب دارد.
براى اينكه در جامعه اخلاق استقرار پيدا كند، دو چيز لازم داريم: يكى تمرين و مجاهدت خود ماست و يكى هم آموزشهاى اخلاقى كه به وسيلهى آموزش و پرورش، مراكز تربيتى و مراكز آموزشى و علمى بايد در همهى سطوح به انسانها تعليم داده شود؛ اينها موظفند. اين يك قلم از كارهاى لازم در سال پيامبر اعظم الهى است؛ يعنى خودمان را در خلقيات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پيغمبر كنيم. يك فهرستى از صفات رذيله و زشت تهيه كنيم و ببينيم كه هر كدام از آنها
در ما هست، سعى كنيم آن را را كنار بگذاريم. همچنين يك فهرستى از خلقيات نيك تهيه كنيم و سعى كنيم با تمرين، آنها را براى خود فراهم كنيم. البته عامل پيشرفت در اين راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پيامبر، محبت به اين راه، محبت به آموزگاران اخلاق - يعنى پيامبران و ائمهى معصومين (عليهمالسّلام) - اين عشق است كه انسان را در اين راه با سرعت پيش مىبرد؛ اين عشق را بايد در خودمان روزبهروز بيشتر كنيم. «الّلهم ارزقنى حبّك و حبّ من يحبّك و حبّ كلّ عمل يوصلنى الى قربك»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهى و محبت كارهايى كه محبوب الهى است؛ اين عشقها را در دل خود برويانيم. اين يك قلم از تعليمات پيامبر، در سال پيامبر اعظم است.
يك قلم ديگر مسئلهى استقامت و ايستادگى است. در سورهى «هود» خداى متعال به پيغمبر مىفرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا». يك روايتى از پيغمبر هست كه فرمود: «شيّبتنى سورة هود»؛ يعنى سورهى «هود» من را پير كرد؛ از بس بار اين سوره سنگين بود. كجاى سورهى هود؟ نقل شده است كه مراد، همين آيهى «فاستقم كما امرت» است. چرا پيغمبر را پير كند؟ چون در اين آيه مىفرمايد: همچنانى كه به تو دستور داديم، در اين راه
ايستادگى كن، استقامت كن و صبر نشان بده. خود اين ايستادگى كار دشوارى است. اين «صراط» است؛ پل صراطى كه مظهر آن را در روز قيامت براى ما تصوير كردهاند. باطن عمل و راه ما در اينجا، همان پل صراط است؛ ما الان داريم روى پل صراط حركت مىكنيم؛ بايد دقت كنيم. اگر انسان بخواهد اين دقت را در همهى رفتار خود به كار بگيرد، او را پير مىكند. ليكن از اين مهمتر به گمان من، آن جملهى بعد است: «و من تاب معك». پيغمبر فقط مأمور نيست كه خودش ايستادگى كند؛ بايد خيل عظيم مؤمنان را هم در همين راه به ايستادگى وادار كند. انسانهايى كه از يك طرف در معرض هجوم بلايا و مشكلات زندگى هستند - دشمنان،
توطئهگران، بدخواهان و قدرتهاى مسلط - و از طرف ديگر، مورد تهاجم هواهاى نفسانى خودشان هستند - خواهشهاى نفسانى و دل بىطاقت انسان كه از زر و زيور دنيا مجذوب مىشود و به سمت آنها كشيده مىشود - از اين صراط مستقيم، به چپ يا راست انحراف پيدا مىكنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسى، محبت مقام و اينها، چيزهايى است كه هر كدام، يك كمندى بر گردن دل انسان مىاندازند و آن را به سمت خودش مىكشانند. مقاومت و ايستادگى در مقابل اينها كه انسان پايش نلغزد: «و من تاب معك»؛ مؤمنين را در بين اين دو جاذبهى قوى - جاذبهى فشار دشمن و جاذبهى فشار درونى دل هوسران - و اين دو مغناطيس، در خط مستقيم نگه داشتن و هدايت كردن، به گمان زياد، اين، آن كارى است كه پيغمبر را پير كرد.
مىدانيد نبى اعظم اسلام مسلمانها را - چه در دوران مكه (سيزده سال) و چه در دوران تشكيل حكومت در مدينه - از چه گذرگاههاى لغزنده و دشوارى عبور داد و به آن قلهها رساند؟ يك چنين حركت عظيمى، كار هيچ انسانى نبود. آن مردمى كه هيچى نمىفهميدند و از اخلاق انسانى هيچ بويى نبرده بودند. پيغمبر اينها را به انسانهايى تبديل كرد كه فرشتگان الهى در مقابل عظمت و نورانيت آنها احساس حقارت مىكردند. استقامت، اين است. امروز ما احتياج به استقامت داريم.
انتخاب نام مبارك رسول خدا (ص) براي امسال از سوي رهبري انقلاب، از چند جهت ميمون و مبارک است:
نخست از اين باب که در سال گذشته، يکبار ديگر تمدن غربي به رغم همه شعارهايش درباره احترام به افکار و انديشه ها، به رسول اکرم که بيش از يک ميليارد انسان به او عشق مي ورزند اهانت کرد. پيامبري که ناشر اخلاق و انسانيت است و به پيامبر اخلاق شهرت دارد. اين انتخاب باز هم انگيزهاي خواهد شد براي احترام بيشتر.
دوم آن که در اوج تبليغات سلفي ها که جنگ عليه شيعه را راه انداخته اند، اين انتخاب نشان خواهد داد که تشيع، اساس و بنياد دين مبين اسلام را رسول اکرم (ص) مي داند. در اين تفکر امام علي (ع) شاگرد پيامبر (ص) است و امامان هم هرچه روايت مي کنند، با واسطه اجدادشان از رسول خداست.
متأسفانه در جامعه شيعه به شناخت شخصيت پيامبر (ص) آنچنان که شايد و بايد بها داده نشده و نمي شود. اكنون حتي يک مرکز پژوهشي جدي در اين زمينه در ميان مؤسسات ديني در داخل کشور نيست و عمده فعاليت ها به بخش هاي ديگر به خصوص حوزههاي ولايي مربوط است. طبيعي است که کار در آن زمينه ها هم لازم است، اما غفلت از اين طرف قابل بخشش نيست.
و باز هم متأسفانه بايد گفت يکي از قوي ترين مراکز پژوهشي سيره نبوي در اسراييل و در دانشگاه هبرو (عبري) قرار دارد و چند دهه متوالي است که اساتيد و محققان آن مرکز به نگارش در اين زمينه مشغولند و پيداست که هدف نهايي آن، تلاش براي ويران کردن بنياد هاي اعتقادي مسلمانان است هرچه در پوشش علمي اين کار ها صورت مي گيرد.
اما آنچه مهم است، اين که در اين سال چه بايد کرد؟
از هم اکنون بايد مقدمات چند پژوهش جدي در باره شناخت بيشتر از آن حضرت را در زمينه هاي مهمي چون اخلاق و نيز حکومت و دولت فراهم کرد. روشن است که دولت براي چنين تحقيقاتي در بودجه سال گذشته پيش بيني لازم را نکرده و بنابراين بر دولت است که هرچه زودتر بودجه اي را به اين امر اختصاص دهد. طبعا متوليان اين امر نبايد از کساني باشند که از اين قبيل بودجه ها براي ظاهر سازي و تبليغات استفاده ميکنند. بلکه مي بايست مؤسساتي باشند که به جد به فعاليت هاي پژوهشي در اين زمينه مشغولند.
اين قبيل مؤسسات مي بايست کتابهايي در سطوح مختلف براي مردم بنويسند. به ترجمه کتابهاي خوب مشغول شوند و مهم تر از اينها کارهاي بنيادي - علمي در زمينه شناخت سيره آن حضرت را در دستور کار خود قرار دهند.
نکته ديگر اجراي مقدمه طرح هايي در زمينه هاي هنري به خصوص سينمايي است. اکنون نزديک به چهل سال از ساختن فيلم محمد رسول الله مي گذرد. اما هيچ کار تازه و جدي در اين زمينه به خصوص از ناحيه مسلمانان صورت نگرفته است. به نظر مي رسد مراکزي که متولي اين قبيل کارها هستند، لازم است تا از هم اکنون در انديشه اين امر بوده و تلاش کنند تا در قالب هاي مختلفي، به تهيه کارهاي جدي و جهاني بپردازند. مطمئنا نه يک کار، بلکه چندين کار بايد در اين رابطه صورت گيرد.
اما روشن است که کار هنري صرفا در سينما يا سريال هاي تلويزيوني نيست. بلکه شعرسرايي و داستاننويسي و ديگر ابزارهاي هنري موجود به خصوص نقاشي مي تواند در اين زمينه فعال شود. بايد زندگي رسول خدا (ص) نه تنها در بعد علمي و پژوهشي بلکه در بعد داستاني آن هم در سطوح مختلف ارائه شود.
انتخاب عنوان پيامبر اعظم (ص) گرچه عنوان خوبي است اما دو نکته وجود دارد. نخست آن که بايد توجه داشت که نمي بايست تعبير «پيامبر اسلام» که يک اصطلاح غربي است استفاده شود. و نکته ديگر اين که بهترين تعبير که خود قرآن بکار برده، «رسول خدا» است که اساس رسالت الهي را مورد تأييد و تأکيد قرار مي دهد.
نويسنده اين سطور اين خطا را هم در پيشاني تلويزيون دست کم يکبار ملاحظه کرد که نوشته شده بود: سال پيامبر اعظم اسلام. روشن است که کلمه اسلام نبايد به کار برده شود و همان طور که گذشت، بهترين تعبير رسول خدا يا پيامبر خداست.
از مسائلى كه قرآن به آن اهميت خاصى داده است، وظيفه جامعه اسلامى نسبت به پيامبر گرامى است، ما در اين بخش به وظائف دهگانهاى كه قرآن از آنها ياد مىكند، اشاره مىنمائيم و تشريح خصوصيات اين وظائف از قلمرو بحث ما بيرون است .
- اطاعت از پيامبر (ص)
پيامبر گرامى را از آن نظر كه وحى الهى را از مقام ربوبى دريافت مىكند، نبى (آگاه از اخبار غيبى) و از آن نظر كه مأمور به ابلاغ پيامى از جانب خدا به مردم است، رسول مىنامند، پيامبر در اين دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصيان است و وظيفهاى جز پيامگيرى و پيام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مىفرمايد:
«ما على الرسول الا البلاغ و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون (مائده /99): براى رسول وظيفهاى جز ابلاغ نيست و خدا از آنچه كه آشكار مىسازيد و يا پنهان مىداريد، آگاه است».
اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مىشود و مىفرمايد: «و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله (نساء /64): هيچ رسولى را اعزام نكرديم مگر اينكه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طريقى است نه موضوعى، يعنى به پيامهاى او گوش فرا دهند و به گفتههاى او مانند انجام نماز و پرداخت زكات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنين وظائفى در حقيقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پيامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پيامبر نيز به شمار مىرود و قرآن ماهيت اين نوع اطاعتها را در آيه ديگر به صورت روشن بيان مىكند و مىفرمايد: «من يطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر كس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».
بنابراين، در بعضى از موارد كه قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقيقى او نيست، بلكه اطاعت خدا است و به گونهاى به او نيز نسبت داده مىشود از اين جهت قرآن شخصيت رسول را از «مقام رسالت» چنين ترسيم مىكند:
«انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر (غاشيه /1-22): يادآورى كن تو تذكر دهندهاى، نه مسلط بر آنها».
در قلمرو اطاعت: در حالى كه رسول گرامى يادآور و آموزنده و پيام رسانى بيش نيست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مىگردد كه با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مىشود.
در اين قلمرو، پيامبر فقط گزارشگر وحى، و پيام رسان الهى نيست، بلكه رئيس دولت اسلامى است كه براى تنظيم امور امت، بايد به نصب و عزل فرماندهان و قاضيان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.
رسول گرامى آنگاه حقيقتاً داراى امر و نهى مىگردد كه از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدير كليه شؤون اجتماعى و سياسى واقتصادى و دينى معرفى گردد؛ در اين هنگام است كه او علاوه بر اطاعت طريقى، داراى حق اطاعت موضوعى مىگردد كه فرمانبر از دستورات او مايه پاداش، و نافرمانى موجب كيفر مىگردد.
قرآن روى اطاعت پيامبر در موارد زيادى تكيه مىكند و بر مفسر محقق لازم است ميان دو نوع اطاعت (طريقى و موضوعى) فرق بگذارد و آيات را بر دو نوع تقسيم كند.
الف: گروهى كه بر اطاعت رسول فرمان مىدهند و قرائن گواهى مىدهد كه مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهى است كه او تبليغ مىكند، مانند انجام فرائض و دورى از محرمات در اين صورت اطاعت رسول راهى است براى اطاعت خدا،و خود رسول در حقيقت، اطاعت و عصيانى ندارد.
ب: گروهى كه او را به عنوان «اولى الامر» و فرمانده وقاضى و داور معرفى مىكند و دست او را در تنظيم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهى مىدهد در چنين مواردى، اطاعت او خود، موضوعيت پيدا مىكند و داراى احكام و خصائص مىگردد.
آيات مربوط به بخش نخست به خاطر كثرت، نياز به بيان ندارد، مهم آيات مربوط به بخش دوم است كه برخى را يادآور مىشويم:
- «اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولى الامرمنكم (نساء /59) : خدا را اطاعت كنيد و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت كنيد».
شكى نيست كه رسول در آيه، خود از افراد «اولى الامرمنكم» مىباشد و به خاطر احترام بيشتر از وى، جداگانه از او نام برده شده، و (اولى الامر» زمامداران واقعى جامعه اسلامى هستند كه از جانب خدا به اين مقام نائل شدهاند و به خاطر داشتن چنين مقامى، داراى امر و نهى واقعى بوده و براى خود اطاعت و عصيانى دارند.
- «فلا و ربك لا يومنون حتى يحكموك فيما شجربينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليماً (نساء /65): چنين نيست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر اين كه تو را در اختلافهاى خود داور قرار دهند آنگاه از داورى تو در دل، احساس ناراحتى نكنند و كاملاً تسليم گردند».
در اين مورد رسول خدا به صورت قاضى و داورى، تجلى نموده و براى حفظ نظام داراى مقام امر و نهى خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاى او اجراء نگردد، داورى مختل، و هرج مرج بر جامعه حاكم مىگردد.
- «فليحذر الذّين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم (نور /63): آنان كه با فرمان پيامبر مخالفت مىورزند از آن بترسند كه فتنه و يا عذاب دردناكى دامنگير آنان گردد».
جمله «عن امره» حاكى از آن است كه پيامبر در اين چشم انداز گذشته بر مقام تبليغ و تبيين شريعت، امر و فرمان دارد كه مخالفت آن، داراى واكنش سختى است .
مؤيد مطلب، اين است كه آيه مربوط به مسأله جهاد و حضور در ميدان نبرد است در اين شرائط پيامبر، مبلغ احكام نيست، بلكه فرمانده «واجب الطاعه» است كه بايد دستورهاى او مو به مو مورد اجرا قرار گيرد.
- «انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا مع على امر جامعه لم يذهبوا حتى يستا ذنوه ان الذّين يستا ذنوك اولئك الذين يؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوك لبعض شانهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم الله ان الله غفور رحيم» (نور /62).
«مؤمنان واقعى كسانى هستند كه به خدا و رسول ايمان دارند واگر در امر مهمى با او باشند بدون اذن او به جايى نمىروند. آنان كه از تو اذن مىگيرند آنها كسانى هستند كه به خدا و رسول او ايمان آوردهاند در اين صورت هرگاه برخى ازآنان براى كارهاى خود اجازه بگيرند، به آن كس كه بخواهى اذن بده و براى آنان طلب آمرزش كن، خدا بخشاينده و رحيم است».
الزام به استجازه به هنگام ترك ميدان نبرد و يا به هنگام ترك مجلس كه براى مشورت درباره امر مهمى برگزار شده، نشانه مقام و منصب خطير رسول گرامى است كه حركات و سكنات افراد بايد زير نظر او صورت پذيرد.
- «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم (احزاب /6): پيامبر به مؤمنان از خود آنان اولى است» اين نوع اولويت كه در هيچ تشريعى در جهان نظير آن ديده نشده است، از جانب «مالك النفوس» به پيامبر افاضه شده كه از آن در مصالح جامعه اسلامى بهره بگيرد، و افراد به فرمانهاى او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند و مفاد اين آيه در همين سوره به صورت روشن نيز وارد شده چنانكه مىفرمايد:
- «و ما كان لمؤمن ولا مومنه اذا قضى الله و رسوله امر ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبيناً» (احزاب /36).
«بر هيچ مرد و زن مؤمن آنگاه كه خدا و پيامبر او در موردى فرمان دادند هيچ نوع اختيارى دركارشان نيست هر كس كه خدا و رسول او را مخالفت كند، آشكارا گمراه شده است».
دادن چنين قدرت و موقعيتى بر پيامبر نشانه دعوت به حكومت فردى و استبدادى شخص نيست زيرا اگر پيامبر خدا يك فرد عادى بود، طبعاً دادن چنين قدرتى به او، جز استبداد و حكومت فرد بر جمع چيز ديگرى نبود، در حالى كه او چنين نيست او يك فرد وارسته از هر نوع خودخواهى است كه جز رضاى خدا خواهان چيزى نيست، او در رفتار و گفتار خود، به وسيله «روح القدس» تأييد شده و از هر لغزشى مصون مىباشد در اين صورت امر و فرمان او مظهر فرمان خداست كه از زبان او به مردم ابلاغ مىگردد.
به خاطر چنين عصمت و مصونيتى است كه خدا در دو آيه زير، هر نوع پيشدستى را بر او تحريم مىكند و مىفرمايد:
7-«يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسوله و اتّقوا الله ان الله سميع عليم (حجرات /1) اى افراد با ايمان بر خدا و رسول او پيشى نگيريد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد خدا شنوا و دانا است».
- «و اعلموا ان فيكم رسول الله لويطيعكم فى كثير من الامر لعنِتّم (حجرات /7): بدانيد در ميان شما است پيامبر خدا اگر در بسيارى از امور از شما پيروى كند شماها به زحمت مىافتيد».
دلائل اطاعت پيامبر بيش از آن است كه در اين جا منعكس گرديد، آنچه مهم است تعيين حدود اطاعت و قلمرو آن است كه به گونهاى فشرده بيان مىگردد:
قلمروهاى سه گانه اطاعت: با توجه به آياتى كه در زمينه اطاعت رسول گرامى وارد شده مىتوان قلمرو اطاعت او را در زمينههاى مسائل سياسى و قضائى و نظامى محدود ساخت.
پيامبر گرامى علاوه بر مقام تبليغ احكام،رهبر سياسى و مرجع قضائى و فرمانده كل قوا است و در اين زمينهها «نافذ القول» و مطاع مىباشد و ما در هر مورد، نمونهاى را متذكر مىشويم:
الف: اطاعت در قلمرو مسائل سياسى: يكى از مسائل حساس به هنگام جنگ، اخبار جبههها و گزارشهاى مربوط به پيروزى و شكست است تصميمگيرى در پخش و عدم پخش اين گونه گزارشها، نياز به تفكر و انديشه، و رعايت مصالح عمومى دارد از اين جهت قرآن شخص پيامبر را معرفى مىكند آنجا كه مىفرمايد:
«هنگامى كه خبرى ايمنى بخش يا بيم زا (از پيروزى و شكست) به آنان برسد فوراً آن را پخش مىكنند و اگر آن را به پيامبر و صاحبان فرمان از آنها ارجاع كنند اهل استنباط و ريشه ياب از آنان، از حقيقت مطلب آگاه خواهند شد (و حقيقت را به آنان بازگو خواهند كرد) اگر كرم و رحمت او نبود همگى جز گروه كمى از شيطان پيروى مىكردند».(نساء /83).
پخش بى موقع خبر پيروزى چه بسا مايه غرور مىگردد، همچنانكه اشاعه خبر شكست موجب تضعيف روحيهها مىگردد و لذا وظيفه مسلمانان جز اين نيست كه اخبار رسيده را در اختيار پيامبر گرامى و صاحبان فرمان از خود (كه به فرمان پيامبر داراى مقاماتى شدهاند) بگذارند تا آنان پس از ريشهيابى و تحقيق، ديگر مسلمانان را از حقيقت امر آگاه سازند، البته اين آيه مربوط به رهبرى سياسى پيامبرگرامى است و اگر از «اولى الامر» نام مىبرد منافاتى با رهبرى سياسى رسول خدا ندارد زيرا «اولوالامر» به فرمان او «صاحبان فرمان» و «پيشوايان مردم» مىگردند بالأخص كه از نظر روايات، مقصود از آن «پيشوايان معصوم» است كه پس از پيامبر گرامى مرجع سياسى مىباشند.
ب: اطاعت در قلمرو مسائل قضائى: اگر پيامبر به حكم اين آيه يگانه رهبر سياسى است به حكم آيات ديگر، يگانه مرجع قضائى نيز مىباشدو داورى داوران ديگر به فرمان و نصب او رسميت پيدا مىكرد و چنانكه مىفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامرمنكم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله و اليوم الاخر ذلك خير و احسن تاويلاً» (نساء /59).
«اى افراد با ايمان خدا را اطاعت كنيد و پيامبر خدا و صاحبان فرمان از خود را اطاعت نمائيد اگر در چيزى نزاع كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين براى شما بهتر است و عاقبت و پايان نيكويى دارد».
اگر اين آيه دستور مىدهد كه مشكلات قضائى را به خدا و رسول او باز گردانيم مقصود از ارجاع به خدا ارجاع به نماينده او است.
به خاطر همين اصل كه پيامبر يگانه مرجع قضايى مسلمانان است، خدا گروهى را كه با وجود پيامبر، به حكام باطل مراجعه مىكردند، سخت نكوهش مىكند و مىفرمايد:
«آيا نديدى كسانى را كه مدعى ايمان به آنچه كه بر تو و بر پيشينيان از تو نازل شده است، مىباشند، و مىخواهند مظاهر طغيان (حكام باطل) را به داورى بطلبند و شيطان مىخواهد آنها را شديداً گمراه كند».(نساء /60).
مراجعه به طاغوت، دام شيطانى است كه مىخواهد انسانها را از راه راست (داورى پيامبر معصوم) به بيراهه ببرد.
اين آيات، پيامبر را يگانه رهبر سياسى و مرجع قضائى معرفى مىكند و مسلمانان را موظف مىدارد كه حتماً به او مراجعه كنند و از مراجعه به غير كه همگى مظاهر طاغوت و حكام باطل و خودكامهاند، خود دارى نمايند و فرمانهاى او را محترم بشمارند.
ج: اطاعت در قلمرو مسائل نظامى: قرآن پيامبر را يگانه مرجع نظامى مىداند به اندازهاى كه جزئىترين مسائل نظامى بايد با اجازه او صورت پذيرد مانند ترك ميدان جنگ كه بايد به اذن او باشد و اگر اذن او نباشد، بايد حضور خود را در ميدان بر همه چيز مقدم بدارند چنانكه مىفرمايد:
«انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستا ذنوه» (نور /62).
«افراد با ايمان كسانى هستند كه به خدا و پيامبر او ايمان آوردهاند آنگاه كه در كارى كه اجتماع در آن لازم است بدون اجازه او به جايى نمىروند».
لفظ «امرجامع» به معنى كار مهمى است كه اجتماع مردم در آن لازم است و مصداق واضح آن مسأله جهاد با دشمن و مبارزه با او است و شأن نزول آيه همين معنى را تأييد مىكند.
اگرپيامبر در اين آيات، يگانه رهبر و مرجع در امور سياسى و قضائى و نظامى معرفى شده به خاطر حفظ مصالح جامعه است كه بايد تمام تشكيلات در نقطهاى متمركز شده و مديريتهاى ردههاى گوناگون به مديريت واحد باز گردد و يك فكر و انديشه بر تمام تشكيلات سايه افكند.
به خاطر همين مقام نظامى است كه خدا اجازه نمىدهد (آنگاه كه پيامبر مردم را به جهاد دعوت مىكند) اهل مدينه و باديه نشينان آنها، از پيامبر تخلف جويند و براى حفظ جان خود از جان او چشم بپوشند چنانكه مىفرمايد:
«ما كان لا هل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه» (توبه /120).
«هرگز بر اهل مدينه و باديه نشينان اطراف آن روا نيست كه از پيامبر خدا تخلف جويند و براى حفظ جان خود، از او اعراض نمايند».
اين آيات كه نمونه آنها در قرآن فراوان است ايجاب مىكند كه مسلمانان وظيفه دارند كه در مسائل سياسى و قضائى نظامى و... به او مراجعه كنند و از سخنان او تخلف و تخطى ننمايند و در حقيقت قلمرو لزم اطاعت را روشن مىسازند.
- احترام پيامبر (ص)
تكريم بزرگان و ارج نهادن بر شخصيتهاى الهى با اعتقاد به عبوديت و بندگى آنها، تعظيم خداى سبحان است، احترام آنان نه تنها از اين نظر است كه انسانهاى كاملى بودند كه راه سعادت را به روى انسانها گشودند، بلكه در بزرگداشت آنها، انگيزه ديگرى در كار است كه عارفان را به احترام و تعظيم آنها وا مىدارد و آن، ارتباط محكم و پيوند استوار آنها با خدا است كه آنى با او به مخالفت برنخاسته و پيوسته مجريان فرمانهاى خدا و پويندگان راه كوى او بودند.
روى اين اساس هر نوع تكريم و تعظيمى كه از اعتقاد به قداست و طهارت آنها از گناه، و اخلاص و عشق آنان به كسب رضاى حق، و فداكارى و جانبازى آنان در گسترش آيين او، مايه بگيرد، در حقيقت تعظيم خدا و عشق به او است و اگر آنان را دوست مىداريم و احترام مىگذاريم از اين نظر است كه آنان خدا را دوست داشته و به او عشق مىورزيدند، و خدا نيز آنها را دوست مىداشت.
قرآن اين حقيقت عرفانى را در آيهاى بازگو مىكند و مىفرمايد:
«قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفرلكم ذنوبكم و الله غفور رحيم» (آل عمران /31).
«اگر خدا را دوست مىداريد از من پيروى كنيد (در اين موقع) خدا شما را دوست مىدارد و گناهان شما را مىبخشد و خدا بخشايشگر و رحيم است».
در اين آيه مهر به خدا علت پيروى از پيامبر گرامى (ص) معرفى گرديده به گونهاى كه گواه مدعيان دوستداران خدا، پيروى از رسول گرامى اعلام شده است، و نكته آن همان است كه يادآورى شد كه هر نوع گرايش به پيامبران از نظر گفتار و رفتار و اظهار مهر و مودت به شخص و مقام آنان، در حقيقت اظهار علاقه به مقام ربوبى است و همگى از يك عشق ريشهدار به خدا سرچشمه مىگيرد.
آيين وهابيت كه براسا هدم شخصيتها و ناديده گرفتن مقامات اولياى الهى سرچشمه مىگيرد، ابراز علاقه را به اولياء الهى پس از فوت، يك نوع شرك و عبادت اولياء و احياناً بدعت و يك نوع عمل نو ظهور تلقى مىكند، در حالى كه سراسر قرآن مملو از احترام به شخصيت اولياء و انسانهاى الهى است كه سراپا اخلاص و طهارت و قداست بودند و ما در اينجا بخشى از آيات الهى را وارد بحث مىنمائيم كه از ديگداه يك وهابى (با مقايسهائى كه در دست دارد)، دعوت به شرك، و از ديدگاه يك موحد واقعى دعوت به خود توحيد است:
در تكريم پيامبر گرامى همين بس كه قرآن يك رشته از افعال خدا را در عين انتساب به خود، به رسول گرامى نيز نسبت داده واز هر دو با هم يك جا نام مىبرد و مىفرمايد:
«ولو انهم رضوا ما اتيهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله انا الى الله راغبون» (توبه /59).
«اگر آنان به آنچه كه خدا و پيامبر او داده راضى گردند و بگويند خدا ما را كافى است، خدا از كرمش و پيامبر او به ما مىدهند ما به سوى خدا توجه داريم».
در حالى كه شعار هر مسلمان همان طورى كه در آيه ياد شده وارد شده است، جمله «حسبنا الله» است مع الوصف در همين آيه، خدا به اندازهاى به پيامبر خود احترام مىگذارد كه نام او را در كنار نام خود آورده و فعل واحد را به هر دو نسبت مىدهد و مىفرمايد:
- «سيوتينا الله من فضله و رسوله».
- «ما اتيهم الله و رسوله».
عين همين مطلب در آيه ياد شده در زير نيز منعكس است:
«يحلفون بالله لكم ليرضوكم و الله و رسوله احق ان يرضوه ان كانوا مؤمنين» (توبه /62):
سوگند ياد مىكنند كه شماها را راضى سازند كه خدا و پيامبر او شايستهترند كه آنان را راضى سازند».
جمله «والله و رسول احق ان يرضوه» آن چنان عظمت رسول گرامى (ص) را ترسيم مىكند كه رضايت او را در كنار رضايت خدا قرار مىدهد .
- «و ما نقموا الا ان اغنيهم الله و رسوله من فضله (توبه /74): آنان فقط از اين انتقام مىگيرند كه خدا و پيامبر او (آنها را) از كرمش بى نياز ساختهاند».
چه احترامى بالاتر از اين كه «اغناء» و «بى نياز كردن» كه فعل خدا است، به پيامبر خود نيز نسبت مىدهد و او را نيز مايه بى نياز شدن مردم معرفى كرده و مىفرمايد:
«ان اغنيهم الله و رسوله»
شما اگر نزد وهابيها بگوئيد: بحمدالله خدا و پيامبر او ما را بى نياز ساختند! فوراً شما رامتهم به شرك كرده و مىگويند تو مشركى زيرا كار خدا را به غير او نسبت دادى ولى غافل ازآنند كه قرآن مىفرمايد: «ان اغنيهم الله و رسوله».
اين نوع از نسبتها در عين واقعيت و صحت، يك نوع ارج گذارى بر پيامبر (ص) است .
- «و سيرى الله عملكم و رسوله ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون» (توبه /94).
«خدا و رسول او اعمال شما را مىبينند و سپس به سوى كسى كه از آشكار و پنهان آگاه است باز گردانيده مىشود و از آنچه انجام مىدهيد شما را با خبر مىكند».
- «و لما را المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما و عدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايماناً و تسليماً» (احزاب /22).