بخشی از مقاله

چکیده

انسان اشرف مخلوقات الهی داراي دو بعد در زندگی خود است: یک بعد مادي و ظاهري و یک بعد درونی و معنوي. علوم صنعتی و پزشکی به طور مستقیم بعد مادي و به طور غیر مستقیم بعد معنوي زندگی انسان را تحت تاثیر قرار می دهند - تاثیر این علوم بر بعد معنوي زندگی انسان همیشه مثبت نبوده و نیست - ، علوم انسانی نیز به طور مستقیم بر بعد معنوي حیات انسان مؤثرند. از آنجایی که بعد مادي انسان فناپذیر و نابود شدنی است و این بعد معنوي انسان است که باقی خواهد ماند لذا علوم انسانی باید بیش از علوم صنعتی و پزشکی مورد توجه قرار گیرد، بر همین اساس در مقاله حاضر به دنبال مشخص کردن چالش ها ي پیش روي علوم انسانی و چگونگی رفع آنها با توجه به رهنمودها و منویات مقام معظم رهبري - مدظله العالی - هستیم.

کلمات کلیدي: علوم انسانی، اسلام، چالش ها، راهبردها، آیت االله خامنه اي

مقدمه

به عنوان مقدمه می توان به اهمیت و جایگاه علم از منظر مقام معظم رهبري پرداخت، ایشان در با تاکید بر اینکه مدیریت علم باید به دست ما بیفتد می فرمایند: در دنیا براى اینکه ثابت کنند که علم ذات سکولار دارد و دانش با ارزشها کارى ندارد، خیلی سعی شد و برایش فلسفه درست کردند؛ استدلال کردند و بحث کردند براى اینکه مفهوم دانش را یک مفهوم مجرد از ارزشها معرفی کنند؛ درست نقطهى مقابل کارى که الان شما کردهاید. شما میگویید جهاد دانشگاهی؛ جهاد یک ارزش است. حقیقت مطلب هم این است که علم و عقل ابزار دو جنبهیی است؛ میتواند در خدمت ارزشها قرار بگیرد، میتواند در خدمت حیوانیت و سبعیت قرار بگیرد. بستگی به این دارد که مدیریت علم با چه کسی است. اگر مدیریت علم به دست انسانهاى دنیاطلب و قدرتطلب و زراندوز و سلطهطلب بود، همین میشود که امروز شما در دنیا مشاهده میکنید؛

یعنی علم ابزارى براى استعمار، استثمار، تحقیر ملتها، اشغالگرى و براى ترویج فحشاء، سکس و هروئین خواهد شد. اگر علم نبود، استعمار هم نبود. اروپاییها به برکت علمشان توانستند در دنیا راه بیفتند و ملتها را زیر سلطهى استعمار بگیرند و به اختلاف مناطق، صد، صدوپنجاه و دویست سال ملتها را عقب نگه دارند و آنها را از سرمایههاى مادى خودشان محروم کنند؛ استعدادهاى انسانیشان را سرکوب کنند و کشتار به راه بیندازند. وقتی علم در مدیریت انسانهایی قرار گرفت که جز به جنبههاى حیوانی زندگی نمیاندیشند، همین خواهد شد. اما اگر علم بهوسیلهى بندگان صالح مدیریت شد، آنوقت خدمت میکند و زیان نمیرساند. - - 1

-1 اهمیت علوم انسانی

از دیدگاه مقام معظم رهبري اهمیت علوم انسانی به همان اندازهي است که علوم صنعتی و پزشکی مهم است و پیشرفت و نظریهپردازي در آن از اهمیت فوق العاده اي برخوردار است که به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست. ایشان بسیاري از حوادث و اتفاقات دنیا را ناشی از نظریهپردازيهاي دانشمندان علوم انسانی میدانند و میفرمایند: "بسیارى از حوادث دنیا حتّی در زمینههاى اقتصادى و سیاسی و غیره، محکومِ نظرات صاحبنظران در علوم انسانی است؛ در جامعهشناسی، در روانشناسی، در فلسفه؛ آنها هستند که شاخصها را مشخص میکنند - - 2 ایشان در دیدار با دانشجویان و اساتید نگرانی خود را نسبت به آمار بالاي دانشجویان در حال تحصیل در رشته هاي علوم انسانی ابراز کرده و می فرمایند:

طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعهى عظیم دانشجوئی کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوى دولتی و آزاد و پیام نور و بقیهى دانشگاههاى کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانیاند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینهى علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینههاى علوم انسانی مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزى که معتقد به جهانبینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی یا روانشناسی یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو براى این رشتهها میگیریم؟ این نگران کننده است. - - 3

-2 چالشهاي علوم انسانی در داخل کشور

-2-1 غربت علوم انسانی در دانشگاه

علم انسانی در کشور و دانشگاه ها و خصوصا در میان مسئولین ما غریب واقع شده و با وجود تاکیدات رهبري آن طور که باید به آن پرداخته نمی شود، آیت االله خامنه اي - مدظله العالی - در یکی از صحبت هاي خود در خصوص علت این موضوع چنین اشاره می کنند که: آن وقتی که علوم انسانی وارد کشور شد، مجموعههاي فکري و علمی معتقد به اسلام، با این علوم به شکل ”علم” آشنایی نداشتند؛ البته غیر از فلسفه و تاریخ و ادبیات و این چیزهایی که بومی کشور ما بود. رشتههاي متعددي از علوم انسانی مثل جامعه شناسی، روان شناسی و بسیاري از رشته هاي دیگر آن، پدیدههاي جدیدي براي کشور ما بود. کسانی هم که متصدي و مباشر این کارها بودند، غالبا کسانی نبودند که اعتقاد به مبانی اسلامی داشته باشند. حقیقتاً غربیها روي این مسائل کار کرده بودند؛ کارهاي مدون و علمی و سروتهدار ارائه کردند و اینها هم روي آن سهل گرائی و آسان پذیري، همت و تلاش نکردند تا این علوم را بر پایه مبانی بومی - حالا اسلامی اگر نبود، لااقل بر مبناي تفکرات و فرهنگ ایرانی- بنا کنند. با سهلگرائی، علوم انسانی را گرفتند و ترجمه کردند، که تا امروز ادامه پیدا کرده. و این موضوع، زمانی اهمیت می یابد که بدانیم امروز غربیها یک منطقه ممنوعهاى در زمینه علوم انسانی به وجود آوردهاند؛ در همه بخشهاى مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعهشناسی و روانشناسی بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتی فلسفه و حتی فلسفه دین. یک عده آدم ضعیفالنفس هم دلباخته اینها شدهاند و نگاه میکنند به دهن اینها که ببینند چه میگویند؛ هر چه آنها گفتهاند، برایشان میشود وحیمنزل؛ این است که بد وغلط است. - - 4

-2-2 غرب زدگی برخی اساتید

یکی دیگر از مشکلات مهم و قابل توجه در حوزه علوم انسانی که بسیار هم خطرناك می باشد از ناحیه استادان ضعیفالنفسی است که قدرت تحلیل نظریههاي دانشمندان غربی را ندارند و مقهور اقتدار علمی غرب شدهاند. ایشان میفرمایند: امروز غربیها یک منطقهي ممنوعهاي در زمینهي علوم انسانی به وجود آوردهاند؛ در همهي بخشهاي مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعهشناسی و روانشناسی بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتی فلسفه و حتی فلسفهي دین. یک عده آدم ضعیفالنفس هم دلباختهي اینها شدهاند و نگاه میکنند به دهن اینها که ببینند چه میگویند؛ هر چه آنها گفتهاند، برایشان میشود وحیمنزل؛ این است که بد و غلط است. - - 5

در مقابل این دیدگاه ها ایشان معیار استاد واقعی را پرورش انسان در تراز شهید چمران بیان می کنند و تاکید می کنند که: لازم هم نیست حتماً رشتهى علوم دینی یا معارف را تدریس کند؛ نه، شما گاهی یک جا در درس فیزیک، یا در درس ریاضی، یا در هر درس دیگرى – علوم انسانی و غیر انسانی – میتوانید یک کلمه بر زبانتان جارى کنید، یا یک استفادهى خوب از یک آیهى قرآن بکنید، یا یک انگشت اشاره به قدرت پروردگار و صنع الهی بکنید که در دل این جوان میماند و او را تبدیل میکند به یک انسان مؤمن. استاد اینجورى است. عکسش هم البته هست. متأسفانه اساتیدى در دانشگاههاى امروز ما هستند – اگرچه کمند – که درست نقطهى مقابل عمل میکنند – حالا درسشان هرچی هم که است؛ مربوط است یا نیست – و با یک کلمه، این جوان را از آیندهى خودش ناامید میکنند، از آیندهى کشورش ناامید میکنند، از آیندهى حضورش در کشور ناامید میکنند، او را به میراث گذشتهى خودش بیاعتنا میکنند، او را تشنهى نوشیدن از سرچشمههاى ناسالم و آلودهى بیگانگان میکنند و رها میکنند. از این قبیل هم داریم. استاد یک چنین نقشی دارد. - 6 -

-2-3 ترجمه گرایی غلط

ایشان در نفی ترجه گرایی صرف می فرمایند: ترجمه گرایی در دانشگاه؛ که هر چه که آن طرف مرزها، مرزهاى غربی و کشورهاى اروپایی، گفتهاند، ما همان را ترجمه کنیم و اگر کسی حرف زد، بگویند مخالف علم حرف میزند؛ پیشرفت نیست و ما این را پیشرفت نمیدانیم. البته این بدان معنا نیست که ایشان با ترجمه، مشکلی داشته باشند، بلکه ترجمه اي را خوب می دانند که علم ساز باشد و باعث به وجود آمدن علم بومی شود: این که ترجمه را رد کنیم؛ من این را بارها در مجامع دانشگاهی گفتهام؛ نخیر، ترجمه هم خیلی خوب است؛ یاد گرفتن از دیگران خوب است؛ اما ترجمه کنیم تا بتوانیم خودمان به وجود آوریم. حرف دیگران را بفهمیم تا حرف نو به ذهن خود ما برسد؛ نه این که همیشه پاى حرف کهنه دیگران بمانیم. یک حرفی را در زمینه مسائل اجتماعی پنجاه، شصت سال پیش فلان نویسنده یا فیلسوف یا شبه فیلسوف فرهنگی گفته، حالا آقایی بیاید در دانشگاه، دهنش را با غرورپر کند و همان را دوباره به عنوان حرف نو براى دانشجو بیان کند! این پیشرفت نیست؛ پسرفت است. زبان و ملی را مغشوش کردن، هویت اسلامی ملی را سلب کردن و مدلبازى به جاى مدلسازى، پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربی شدن را پیشرفت نمیدانیم. - - 7 ایشان در جایی دیگر نیز بزرگترین مصیبت براي هر ملت را این امر می دانند که افرادش ترجمه اي فکر کنند و فرآورده هاي منسوخ شده دیگران را براي رفع نیازهاي داخلی خود استفاده کنند. - - 8

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید