بخشی از مقاله

شاخصه های زندگی مومنان از دیدگاه قرآن


چکيده:
اسلام به عنوان يک مکتب داراي نظام تربيتي خاص خود است. اين نظام تمايزات اساسي با ساير نظامهاي تربيتي دارد. تبيين عناصر اين نظام شامل: هدف، برنامه، روش، ارزشيابي و ... مستلزم نظريه پردازي و استخراج اين عناصر از متون و منابع معتبرديني است. همانند بعد آموزش بعد پرورش نيز نيازمند ابزارهايي جهت سنجش و ارزشيابي است که شاخص ها نيز نوعي

از اين ابزارها هستند. شاخص هاي تربيتي ريشه در اهداف تربيتي دارند چون شاخص ها ابزاري جهت رسيدن به اهداف اند.
هدف از پژوهش حاضر بيان شاخص هاي تربيتي است که از آيات قرآن کريم استخراج شده و مي توان از آنها جهت بهبود، رشد و تعالي فعاليتهاي تربيتي استفاده کرد.
براساس آيات قرآن کريم هدف از خلقت انسان، خداگونه شدن و عبد خدا بودن است يعني هدف کلان تربيت، توحيد و ادراک همراهي پيوسته و حضور مستمر حق است « هو معکم أينما کنتم» (علم الهدي، 1386، ص 104).
براساس يافته هاي پژوهش مجموعه شاخص ها و معيارهاي تربيت اسلامي که از آيات قرآن استنباط مي شود را مي توان تحت سه مولفه فرايندهاي ذهني، رفتار و تمايلات دسته بندي کرد شاخص هاي ذيل هر مولفه عبارتند از: مولفه فرايندهاي ذهني شامل شاخص

هاي: علم و دانش، تفکر و تعقل، معرفت و بصيرت، نقد و ارزيابي، مولفه رفتار شامل شاخص هاي: تعهد و مسئوليت شناسي اجتماعي، عمل گرايي، عفت و پاکدامني، امر به معروف و نهي از منکر، عبادت، مولفه تمايلات شامل شاخص هاي: حب الهي، ولايت پذيري. اگرچه اين

شاخصها تحت سه مؤلفه دسته بندي شدند ولي بشدت با همديگر مرتبط هستند. با اجراي اين پژوهش اميد است ابزاري مناسب در اختيار نهادها، سازمانهاي آموزشي و مدارس قرار گيرد تا آنان را قادر به ارزيابي فعاليتهاي تربيتي خود با توجه به اهداف بکند.
کليد واژگان:
تربيت اسلامي، مؤلفه، شاخص
مقدمه:
دستيابي به اهداف و آرمانهاي تربيتي از نگرانيهاي اصلي هر نظام آموزشي است. در نظام آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران به سبب ويژگي اسلامي آن، دستيابي به اهداف تربيت ديني از جايگاهي ويژه برخوردار است. در هر يک از دو بخش آموزش و پرورش همانطور که در هدف گذاري دقت مي شود، بايد شاخص هاي مناسبي نيز با توجه به اهداف انتخاب شود. بويژه در بخش تربيت که چون تربيت ما ديني است و هدف گذاري آن از متن دين است شاخص هايي که جهت رسيدن به اهداف در نظر گرفته مي شود بايد با هدفها تناسب کامل داشته باشد. با

وجود فعاليتها و اقدامات تربيتي که هم اکنون در مدارس صورت مي گيرد ولي ارزشيابي و بازخورد گيري بيشتر مربوط به بخش آموزش است. در اين بخش از انواع ارزشيابي و شاخص هاي آموزشي جهت تعيين ميزان تحقق اهداف آموزشي استفاده مي شود و همين امر باعث شده کيفيت آموزش بيش از تربيت بهبود يابد، چرا که نوع خاصي از ارزشيابي در فعاليتهاي تربيتي مورد استفاده قرار نگرفته و ارزشيابي از اين فعاليتها بصورت صوري و بر اساس انتظارات اولياء دانش آموزان يا قضاوتهاي مديران و مربيان تربيتي و ناظران انجام مي گيرد. اين امر باعث آسي

بها و کاستي هايي در نظام حاکم بر آموزش و پرورش شده است از جمله: توجه بيش از حد به ظواهر امور و غفلت از حقايق، سطحي نگري در روشها و راهکارهاي اصلاح و ارتقاي تربيت ديني، انتظار نتايج سريع و فوري از تلاشها و اقدامات تربيتي، در محيطهاي تربيتي بصورت تشکيلاتي برخورد کردن و بخشنامه هاي يکسان صادر کردن و .. (ذوعلم، 1380، ص 24).
اين آسيبها نشان مي دهد بايد به مسائل آموزش و پرورش با ديدي جامعتر و سيستماتيک نگريست و توجه داشت که فعاليت بخش آموزش از سازمان به مقياسي متفاوت بر فعاليت بخش پرورش اثر مي گذارد و بر عکس (پارساييان و اعرابي، 1379، ص 14). در اين راستا سؤالاتي مطرح مي شود مانند : تا چه اندازه فعاليتهاي تربيتي در سطح کلاس درس، مدرسه و نظام آموزشي از مطلوبيت برخوردار است؟
چگونه قوت يا ضعف نظامهاي تربيتي را در مقايسه با يکديگر مي توان نمايان ساخت؟ و سوالاتي از اين قبيل نشان مي دهد که با ما علاوه بر پاسخگويي در بخش آموزش در بخش تربيت نيز بايد پاسخگوي فعاليتهاي انجام شده در مدارس باشيم. اين امر زماني معنا خواهد يافت که ما ارزشيابي جامعي از فعاليتهاي تربيتي داشته، نواقص و کمبودهاي تربيتي و فاصله اي که ما به لحاظ تربيتي تا وضعيت مطلوب و تعالي تربيتي داريم مشخص شده، بتوانيم با شفافيت در صدد رفع نواقص و بهبود کيفيت تربيت برآييم. بدين منظور نيازمند شاخص هايي هستيم که وضع

يت تربيتي موجود را با آن شاخصها مورد ارزيابي قرار دهيم. در اين پژوهش هدف ارائه اين مؤلفه ها و شاخص هاي تربيتي است. اين شاخص ها در هر يک از مکاتب تربيتي با توجه به ديدگاه آن مکتب نسبت به انسان و اهداف تربيتي تدوين مي شود. بعنوان مثال در مکتب رفتار گرايي، هدف بررسي رفتار آشکار موجودات زنده است و انسان را نيز همچون ديگر موجودات زنده مي دانند. لذا رفتار گرايان هدف از تعليم و تربيت را کسب يا تغيير رفتارهاي مختلف مي دانند( سيف، 1372، ص 205). از طرف ديگر شناخت گرايان توجه خود را معطوف به فرايندهاي ذهني کرده اند. از د

يدگاه اينان رفتار حاصل فرايندهاي ذهني است. در اين ديدگاه روانشناسان توجه به وجه تمايز انسان از ساير حيوانات يعني عقل، تفکر و ساير فرايندهاي ذهني کرده اند (سيف، 1372، ص 205). اما در اين بين اسلام نظري متعادل و مابين اين دو ديدگاه بيان مي کند. پيامبران ابتدا گرايشهاي فطري و حقيقت جويي را در انسانها بيدار مي کردند سپس با دادن شناخت و معرفت به انسانها زمينه عمل آگاهانه را فراهم مي کردند. يعني هر سه مؤلفه (مقوله) گرايشها و تمايلات، شناخت و معرفت (فرايندهاي ذهني) و رفتار از نظر اسلام داراي اهميت است. شناخت و تمايلات هر دو مقدمه رفتاراند، اگرچه که گرايشها به تنهايي نيز مي تواند

منجر به رفتار بشود ولي رفتار عالمانه فقط با شناخت و بصيرت ممکن است.
تربيت دراسلام: اهداف تعليم و تربيت ناگزير از نظريه اي درباره «انسان در جهان» و غايت زندگي و ارزش نهايي است که انسان بايد در تمام زندگي خويش پي گيرد. چون انسان آفريده خداست پس غايت زيست انساني مي تواند فارغ از غايت آفرينش باشد و غايت آفرينش انسان لزوماً با غايت آفرينش جهان اختلاف و تعارضي ندارد بلکه مربوط و شايد يکسان باشد.

قرآن نيز مقصد حرکت را صيرورت عالم و آدم بسوي خداوند معرفي مي کند « اليه المصير» و « الي الله المصير» (علم الهدي، 1386، ص 139).
تربيت اسلامي نيز جهت الهي دارد و به تمام عوامل موثر در انديشه، رفتار، جسم و روح انسان توجه دارد. تربيت از ديدگاه اسلام عبارتست از: « فراهم کردن زمينه ها و عوامل رشد و تکامل همه جانبه انسان و هدايت مسير تکاملي او به سوي وجود کامل مطلق با برنامه اي منظم و سنجيده مبتني بر اصول و محتواي از پيش تعيين شده. بنابراين تربيت فرايندي مداوم و پيوسته است که در تمام مراحل زندگي انسان موثر مي باشد ( ابراهيم زاده، 1383، ص 35).
چون در اين مقاله مجال بحث از تمام جنبه هاي تربيت اسلامي مانند تربيت عاطفي، سياسي، اجتماعي، عقلاني، ديني و ... نمي باشد، از طرفي اين جنبه ها را بطور کامل نمي توان از هم تفکيک کرد لذا جنبه هايي از تربيت که بيشتر مربوط به حوزه اخلاق و دين است را بررسي کرده و شاخصهاي آن ارائه خواهد شد.
هدف تربيت اسلامي رساندن انسان به مقام قرب الهي از طريق تحقق بخشيدن به استعدادهاي بالقوه و متوازن و متعادل بار آوردن انسان است که بتواند متخلق به اخلاق الهي و انبياء و اولياء شود ( ابراهيم زاده، 1383، ص 38).
بنابراين هدف کلي از تربيت «خداگونه شدن» و رسيدن به مرحله اي است که انسان محبوب و مرضي خداوند متعال شود. جهت رسيدن به اين هدف کلان و اهداف تربيتي ديگر نيازمند ابزاري تحت عنوان شاخص ها هستيم. حال اين سؤال مطرح مي شود که آيا اساساً

دستيابي و استخراج شاخص هاي تربيتي امکانپذير است؟ و از چه منابعي و چگونه ؟
محور اصلي و هدف نهايي همه آموزه ها و معارف ديني، تربيت «انسان کامل» با ويژگي ها و مشخصاتي است که در منابع اصلي واصيل ديني بدان تصريح شده است.
از منظر قرآن کريم انسان موجودي ارزشمند و کرامت يافته است «لقد کرمنا بن

ي آدم» که در بهترين و زيباترين اندازه گيري ها و قالبها آفريده شده است « لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم». اين انسان بايد با برخورداري از توانمندي هاي شگرف و ظرفيت بيکرانه اي که در وجود او نهاده شده و با استفاده از هدايت الهي سير تکاملي خود را رقم زند و متخلق به اخلاق الهي شود تا غايت خلقت او که رسيدن به اوج خليفه الهي و خداگونگي است، تحقق يابد (ذوعلم، 1380 ص 24).
اگر در اسلام، احکام و دستورات اقتصادي، سياسي و اجتماعي هم وجود دارد همه مقدمه و ناظربه «تربيت انسان» است يعني اسلام به تمام ابعاد تربيت توجه داشته و در آيات قرآن کريم و روايات معصومين صريحاً به آن اشاره شده است. لذا استخراج و استنباط شاخص هاي تربيتي از متن دين امري است کاملا ممکن و بدون توجه به اين شاخص ها سخن از تربيت ديني و نقد و ارزيابي نظام تربيتي موجود در جامعه تلاشي است بدون معيار و نتيجه.
اما منبع استخراج اين شاخص ها عبارتست از: عقل، کتاب و سنت. البته ارزش و اعتبار کتاب آسماني و سنت و سيره معصومين از طريق عقل ثابت مي شود همانطور که حجيت و اعتبارعقل هم کاملا مورد تاييد و تاکيد کتاب و سنت قرار گرفته است (ذوعلم، 1380 ص 24). شاخص هاي برگرفته از اين سه منبع شاخص هاي تربيت اسلامي است. نتيجه اينکه با بکارگيري شيوه علمي استنباط و استنتاج مي توان شاخص هاي تربيتي را از منابع سه گانه عقل، کتاب و سنت استخراج کرد.
شاخص هاي تربيتي:
متغيرهاي برنامه ريزي آموزشي را شاخص مي نامند. شاخص در لغت به معناي برآمده، فرد ممتاز، نمودار و نماينده، علامت و مشخص کننده ظهر آورده شده است. در برنامه

ريزي به عنوان علامتي است که مسير را مشخص مي کند و ما را در دستيابي به هدف کمک مي نمايد( شعباني، 1382، ص 109).
دايره المعارف پژوهشهاي آموزشي (1992) شاخص را چنين تعريف نموده است: « آماره اي مرتبط با سياستهاي آموزشي که بمنظور فراهم آوردن اطلاعات درباره رتبه، کيفيت و عملکرد نظام آموزش طراحي مي شود» (p410;1992;encyclopedia).  ولي کافي نيست. شاخص ها به تنهايي نمي توانند مبناي سياستگذاري و تصميم گيري قرار گيرد، بلکه با ننشان دادن نقاط قوت و ضعف، انجام بررسيهاي کيفي و مشاهدات عيني را در نظام آموزشي الزامي مي دارد (مشايخ، 1383، ص 112).
يونسکو شاخصها را به دو دسته کمي و کيفي تقسيم کرده و آنها را ابزاري براي اندازه گيري و نظارت بر نتايج و دستاوردهاي مورد انتظار تعريف مي کند و بيان مي دارد که شاخصها ميزان موفقيت يا پيشبرد اهداف را نشان مي دهد. (يونسکو، 2003، ص 11).
منظورما از شاخص در اين پژوهش عناصر، معيارها و نشانه هايي است که مسيرتربيت را مشخص مي کند و ما را در دستيابي به اهداف تربيتي کمک مي نمايد.
مولفه در لغت به معناي سازه، سازنده و تشکيل دهنده است (حق شناس و همکاران، 1383، ص 275) و در اصطلاح تعدادي امور مشابه تحت يک سازه را مؤلفه مي نامند. در اين پژوهش شاخص هاي مرتبط به هم تحت يک مؤلفه قرار مي گيرد.
اکنون پس از بيان توضيحات لازم با استناد به آيات نوراني و هدايتگر قرآن کريم، شا

خص هاي اساسي تربيت اسلامي بر شمرده مي شود:
عبادت:
عبادت يعني « انجام کاري به انگيزه و قصد تقرب الي الله» بنابراين روح عبادت و انگيزه اصلي آن قرب الهي است ( کاردان وهمکاران، 1382، ص 519).
عبادت در اصطلاح دو نوع است: عبادت خاص و عبادت عام. نوع اول صرفا بر اعمال شرعي خاصي نظير نماز و روزه اطلاق مي شود که به اصطلاح علم اصول «تعبدي» مقابل «توصلي» ناميده مي شود و منظور از عبادت عام « هرگونه عملي است که به انگيزه قرب الهي انجام مي

گيرد» و مراد در اينجا همان معناي عام است که معني اول را نيز در بر مي گيرد (کاردان وهمکاران، 1382، ص 520).
نتيجه اينکه عبادت تنها راه قرب الهي است و هرگونه عملي که مقدمه قرب باشد مانند گرايشها و تمايلات داراي کمال مقدمي است.
امام علي (ع) در حکمت 113 نهج البلاغه سودمندترين عبادت را انجام واجبات معرفي مي کند.
براساس نظر آيه الله جوادي آملي عبادت دو نوع است: عبادت بدني و عبادت روحي که در قرآن به هر دو مورد اشاره شده است (جوادي آملي، 1380 ص 125).
قرآن کريم مي فرمايد: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» جن و انس را فقط براي اينکه مرا بپرستند آفريدم (ذاريات، آيه 56).
آيه کريمه هدف آفرينش را در «عبادت» منحصر مي کند و حقيقت عبادت هم « تقرب» است. در نتيجه تنها هدف اصلي آفرينش « قرب إلي الله» است. عبادت به معني قرآني آن از اصلي ترين شاخص هاي تربيت اسلامي است. آن چنانکه آيات 63 تا پايان سوره فرقان، « عبادت الرحمان» را توصيف مي کند، بسي شاخصها و معيارهاي تربيت اسلامي در همين عنصر ممتاز و برجسته نهفته است.
اين معني عميق و گسترده از عبادت که در عمق خود انسان را به ربوبيت سوق مي دهد، متکي بر عناصر بينشي و اعتقادي و ارزشهاي فردي و اجتماعي است.


تواضع، انفاق، شب زنده داري و مناجات با خدا، رفق و مدارا، برخورد کريمانه با افراد نادان، عفت و پاکدامني، رعايت حق حيات انسانها، توجه به اهداف تربيتي در خانواده و اين قبيل ارزشها، خصوصيات و صفات عابدان است (دوعلم، 47، 1380).
هرکدام يک از ويژگيهاي اشاره شده، مي تواند به عنوان يک شاخص مستقل تلقي شود. که تنها به دو شاخص عفت و پاکدامني و تواضع و فروتني پرداخته مي شود. رعايت موازين اخلاقي و شرعي توسط زنان و مردان نامحرم در برخورد با يکديگر،توجه به حريم ها و حرمت هاي متقا

بل و پاکدامني و عفت در رفتار، نگاه، پوشش و ... (نور، آيات 30 و 31) از مهمترين شاخص هاي تربيت ديني است.
نقض اين حرمتها و حريم ها در قالبها و عناوين فريبنده که در غرب جديد و جوامع غرب زده به يک هنجار تبديل شده، ويژگي هاي دوران نوجواني و جواني و نيز گسترش ارتباطات و عوامل هجوم اخلاقي و فرهنگي غرب، ضرورت توجه به اين شاخص تربيتي را در آموزش و پرورش مضاعف مي سازد.
همچنين طبق آيات 18 و 19 سوره لقمان، 54 مائده و 36 نساء اجتناب از خودنمايي، فخر فروشي، برتري طلبي و خود بزرگ بيني و برخورداري از تواضع و فروتني در برابر پدر، مادر و معلم از شاخصهاي مهم تربيت ديني است (ذوعلم، 1380، ص 57) که بويژه در نظام تربيتي آموزش و پرورش توجه بدان ضروري است.
کساني که « تعبد» را در برابر «تعقل» مي پندارند، در حقيقت معناي تحريف شده عبادت را پذيرفته اند و گرنه روح تعبد راستين،جزبرمبناي تعقل و معرفت حقيقي، نمي تواند تحقق يابد که «

إنما يخشي الله من عباده العلماء» (فاطر، آيه 28) يعني معرفت،شناخت و تعقل انسان را بسوي تعبد مي کشاند.
بينش و بصيرت: بصيرت در لغت به معناي بينش و بينايي است (عميد، 1363، ص 271) و در اصطلاح روشن بيني در دين است (مطهري، 1380، ص 93). چون بصيرت چراغ راهي است که در تاريکي ها راه را بر انسان روشن مي سازد و او را از خطر افتادن و لغزش نگه مي دارد.
براي کسب بصيرت در دين بايد در دو ناحيه تلاش کرد:


1-ناحيه علم و آگاهي: هر قدر انسان با معارف و آموزه هاي ديني و الهي و با محتواي پيام خداوند و قرآن کريم و گفتار و عمل و سيره معصومين بيشتر آشنا گردد زمينه بصيرت و روشن بيني در دين بيشتر براي او فراهم مي گردد. نيز مطالعه و تفکر در اصول اعتقادي به اين امر کمک مي کند.
2-ناحيه عمل و بکار بستن آگاهي ها: عمل به آنچه از دين فرا گرفته ايم بويژه انجام واجبات و ترک محرمات که درجه اي از تقوي و پرهيزگاري مي باشد در کسب بصيرت و روشن بيني نقش کليدي دارد و اصولا بصيرت از ثمرات و آثار مستقيم تقوا و پرهيزگاري است (مطهري، 1380، ص 94).
خداوند در قرآن مي فرمايد: « إن تتقوا الله يجعل لکم فرقاناً»
اگر تقوي بورزيد خداوند قوه تشخيص و جداسازي حق از باطل به شما عنايت کند (انفال، آيه 29) .
بنابراين تربيت اسلامي مستلزم عمل گرايي و برخورداري از روحيه تلاش و فعاليت و مجاهدات در راه خداست. قرآن کريم در آيات 15 حجرات « إنما المؤمنون الذين آمنو بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم في سبيل الله اولئک هم الصادقون» و 69 عنکبوت
«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و إن الله لمع المحسنين»
نتيجه بخش بودن قطعي مجاهدت در راه خدا را مورد تأکيد قرار مي دهد و کساني را به راستي مسلمان مي داند که با پشتوانه و دستمايه ايمان و معرفت به جهاد و تلاش مي پرد

ازند. البته نگاه اسلام به عمل تنها جنبه کمي و فيزيکي آن نيست بلکه برخورداري از اخلاص و صداقت، روح عمل و عامل ارزش يافتن آن تلقي مي شود.
اگر خلقت جن و انس براي عبادت بوده است، حقيقت اين عبادت، بدون معرفت تحقق نخواهد يافت (طباطبايي، ج18، ص 394).
بنابراين ميزان عمل گرايي دانش آموزان خود به عنوان يک شاخص مي باشد. پيامبراسلام از سوي خدا مأمور مي شود صريحاً اعلام کند که حرکت او و پيروانش بر مبناي بصيرت و روشن بيني است.
« قل هذه سبيلي إدعوا إلي الله علي بصيره أنا و من اتبعني» (يوسف، آيه 801

)
بگو اين راه من است، من و پيروانم با بصيرت کامل، همه مردم را بسوي خدا دعوت مي کنيم.
در اين آيه خداوند به پيامبر خويش مي فرمايد که اعلام کن راه خدا، دعوت به توحيد خالص همراه با بصيرت و بينايي است و اگر کسي مي خواهد به آن قله رفيع برسد بايد به دعوت پيامبر خدا پاسخ مثبت دهد.
نکته اي که در اين آيه شايان توجه است، اين است که بار دعوت به سوي خداوند تنها بر دوش پيامبر نيست بلکه بر دوش پيروان او نيز هست. البته کسي مي تواند اين منصب سنگين و بزرگ را عهده دار گردد که مانند پيامبرازهر شرکي پاک شده و داراي علم و بصيرت و يقين به مقام خداوند باشد،نه هرکسي که ادعاي پيروي دارد يا طبق آيه « قد تبين الرشد من الغي» (بقره، آيه 256) ( راه درست از راه انحرافي روشن شده است.) راه رشد و کمال از مسير انحطاط و گمراهي باز شناخته شده و لذا اساس حرکت انسان به سوي کمال و رشد نمي تواند بر جهل و ناداني استوار باشد.
علم و دانش:
مي توان بطور خلاصه علم را چنين تعريف نمود: « حضور شيء يا صورت آن نزد عالم». حضور خود شييء در علم حضوري است و حضور صورتش در علم حصولي ( کاردان و همکاران، 1382، ص 418).


بنابر تعريف ديگر علم نقطه مقابل جهل و به معناي وضوح و ثبوت چيزي آمده است (مطهري، 1376، ص 63).
قرآن کريم نيز در آيه « هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون» (زمر، آيه 9) به برتري عالمان بر کساني که از اين ارزش برخوردار نيستند تصريح کرده است. در سوره طه آيه 114 « و قل رب زدني علما» به پيامبر اکرم (ص) امر مي شود که از درگاه الهي افزايش علم خود را طلب کند و در آيات ديگر قرآن کريم مانند بقره آيه 280، نحل آيه 95 و عنکبوت آيه 15و ... همواره کساني که اهل علم و آگاهي نيستند، سرزنش مي شوند و همين کاستي علت بسياري از کاستي ه

اي ديگر شمرده مي شود.
علاوه بر آيات قرآن کريم، مؤکد ترين و صريح ترين توصيه هاي رسول خدا درباره علم است. اين جمله از مسلمات همه مسلمانهاست که رسول خدا فرمود: « طلب العلم فريضه علي کل مسلم» تعليم و دانشجويي بر هر مسلماني فرض و واجب است و اختصاص به طبقه يا جنس خاصي ندارد. هر کس مسلمان است بايد دنبال علم برود.
همچنين فرمود: « اطلبوا العلم ولو بالصين» علم را پي جويي کنيد و لو مستلزم اين باشد که تا چين سفر کنيد، يعني علم مکان معين ندارد هر نقطه جهان که علم است برويد و اقتباس کنيد.
باز فرمود: « کلمه الحکمه ضاله المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها» سخن علمي و حکيمانه گمشده مؤمن است هر جا آنرا بيابد برمي دارد، مؤمن نيز علم را مال خود مي داند در دست هر که ببيند آن را مي گيرد. از نظر اسلام علم فريضه ايست که نه از لحاظ متعلم و نه از لحاظ معلم و نه از لحاظ زمان و نه از لحاظ مکان محدوديت ندارد و اين عاليترين توصيه اي است که مي توانسته بشود و شده است (مطهري، 1361، ص 276).
البته آنچه امروزه غالباً بعنوان مصرف مقلدانه دانش ديگران در مراکز آموزشي ما مي گذرد فاصله زياد ما را با تربيت اسلامي و توليد علم و تفکر علمي که در اسلام مطرح است و ريشه در منابع اسلامي دارد را نشان مي دهد (ذو علم، 1380، ص 47).
تفکر و تعقل:
اهل نظر فکر را « قوه کوبنده علم به سوي معلوم» (راغب اصفهاني، ص 643) و

تفکر را « کوشش اين قوه بر حسب نظر عقل» ( راغب اصفهاني، ص 643)، « زير بناي حياه انساني» (طباطبايي، ج5، ص 259) و « شگفت انگيزترين اعمال ذهني» ( مطهري، ج5، ص 99) بشرمعرفي کرده اند.
تفکربه معناي «رسيدن به مجهول و حل آن از طريق معلومات متناسب» در اسلام پايگاه ارزشمندي دارد (مطهري، 1376، ص 86)
به فرموده امام علي (ع) « تفکر انسان را به سمت نيکويي و عمل دعوت مي کند تا آنجا که ساعتي تفکر برتر از عبادت يکسال برشمرده شده است» ( سجادي، 1384، ص

38). اساس پذيرش دين تعقل، تفکر و انتخاب آگاهانه است و بر همين مبنا اصول دين تعبدي نيست.
از نظر اسلام انسان با توانايي برگرفته از عقل و انديشه به عمق امور پي مي برد. اينکه در قرآن و روايات پرورش اين توانايي و استفاده از آن در فهم دين مورد تأکيد قرار گرفته نشان دهنده نقش عقل در فهم حقايق و تکاليف ديني است.
در قرآن تفکر و تعقل هدف فهم آيات الهي است. اين شاخص به عنوان يک شاخص زير بنايي اگر به آن توجه نشود، ريشه ها و بنيه اصلي تدين دچار فرو کاهي و سستي خواهد شد. « افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اغفالها» (محمد، آيه 24) آيا آنها در قرآن تدبر نمي کنند يا بر دلهاشان قفل نهاده شده است. قرآن کريم مردمان را حتي به تدبر و تامل در آيات الهي فرا مي خواند و کساني را که بدون تعقل و ژرف انديشي با آيات خدا برخورد مي کنند مورد سرزنش قرار مي دهد.
اين کتاب آسماني تنها براي تلاوت نيست، بلکه هدف نهايي آن ذکر (يادآوري)، و تدبر (بررسي عواقب و نتايج کار)، انذار (بيم دادن) و خارج کردن انسانها از ظلمت به نور هدايت است که در آيات متعدد به آنها اشاره شده است.
همچنين در آيات « إن شر الدواب عند الله الصم البکم الذين لا يعقلون» (انفال، آيه 22)، « و قالوا کنا نسمع أو نعقل ما کنا في أصحاب السعير» (ملک، آيه 10) کساني را که اهل تعقل نيستند بدترين جنبندگان معرفي مي کند و علت انحطاط اهل دوزخ را عدم تعقل مي داند.


بنا بر فرموده قرآن کريم اولين گام در قيام الله تفکر است (سبأ، آيه 46) و انسان به تفکر در خويشتن و جهان اطراف خود دعوت شده است. « سنريهم آياتنا في الآفاق و

في أنفسهم حتي يتبين لهم أنه الحق» ( فصلت، آيه 53). بنابراين بدون تفکر رشد الهي انسان تحقق نمي يابد و تفکر ابزاري است که آدمي را از تاريکي جهل به سوي روشنايي علم و معرفت خارج ساخته و بينش و وسعت نظر به او مي بخشد يعني انسان با تفکر در خداوند، خويشتن و جهان اطراف به معرفت و بينش نايل خواهد شد. پرورش قوه تفکر دانش آموزان آنها را به سمت و سوي نقد و ارزيابي و تحقيق و پژوهش مي کشاند.
شاخص نقد و ارزيابي: نقد به معني جدا کردن خوب از بد و ظاهر ساختن عيوب يا محاسن کلام است (عميد، 1363، ص 1167). ارزيابي عبارت است از مقايسه آنچه که انجام شده با آنچه که بايد انجام گيرد، جهت شناخت نقاط قوت و ضعف برنامه ها (اعرافي و همکاران، 1380، ص 285).
قرآن کريم در آيه « و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا ما نتبع ما ألفينا عليه آبائنا أو لو کان آباءهم لا يعقلون شيئاً و لا يهتدون» (بقره،آيه 170) با اشاره به استدلال مشرکان، که پيروي روش پدرانشان را براي رد دعوت پيامبران مطرح مي کنند، تلويحاً آنان را به بازنگري و ارزيابي روش و مسلک گذشتگان فرا مي خواند که اگر روش آنان با معيارهاي فطري و عقلي سازگاربود آن را بپذيرند و الا نه.
در آيه ديگر « فلينظر الانسان الي طعامه» ( عبس، آيه 24) هم دقت و نگاه نقادانه در مهمترين کارهاي حياتي انسان را گوشزد کرده و نسبت به تبعيت و تقليد کورکورانه و م

حض ديگران هشدار مي دهد. در روايات همچنين موضوع نقد و بازنگري مستمر و محاسبه نفس بسيار مورد تأکيد قرار گرفته است. امام علي (ع) درخطبه 222 نهج البلاغه مي فرمايد: « فحاسب نفسک لنفسک فإن غيرها من الانفس لها حسيب غيرک» پس اکنون به خاطر خودت حساب خويش را بررسي کن زيرا ديگران حسابرسي غير از تو دارند. وظيفه امر به معروف ونهي از منکر نيز که مي تواند به عنوان شاخص مستقلي مطرح شود مستلزم نقد و ارزيابي متفکر، تحقيق و پژوهش سوق مي دهد.
شاخص ولايت پذيري: ولايت از ماده ولي به معناي قرار گرفتن چيزي در کنار چيز ديگر است به نحوي که فاصله اي در کار نباشد، يعني اگر دو چيز آنان چنان به هم متصل باشند که هيچ فاصله اي در ميان آنها نباشد ولي به کار برده مي شود (مطهري، 1378، ص 36).
در تعريف ديگر ولايت به معني تصدي و صاحب اختياري است و ازنظر اسلام دو نوع ولايت وجود دارد:
1-ولايت منفي که اجتناب از همدلي با کفار و منافقان و طاغوت است.
2-ولايت مثبت که در راستاي ولايت الهي است (مطهري، 1378، ص42).
آيه 59 از سوره نساء مي فرمايد: « يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولي ألامر منکم» و آيه 44 سوره کهف مي فرمايد: « هنالک الولايه لله الحق». اين آيات بيانگر آن است که يکي از خصوصيات تربيتي فرد مسلمان، پذيرفتن فرد مسلمان، پذيرفتن ولايت خداوند متعال، رسول اکرم (ص) و معصومين و کساني است که در ويژگي ها وخصوصيات اعتادي و علمي و رفتاري در مسير آن بزرگواران قرار دارند. ولايت پذيري به معني زور پذيري و تسليم بي قيد و شرط در برابر نظام حکومتي و حکومت کنندگان نيست، بلکه به معناي قبول حاکميت علم و عدالت و مشارکت براي تحقق شايسته سالاري و اشراف نخبگان ذي صلاح بر زمام امور جامعه است (ذو علم، 1380، ص 50).
اين شاخص بخصوص در جوامعي همچون جامعه ما که در گذشته ه

اي طولاني از حاکميت زورمندان و مستبدان، رنج برده اند و خود به خود روحيه اي ضد نظام حکومتي در لايه هاي ذهني جامعه شکل گرفته است بسيار ظريف و حساس است و تعميم و تعميق ولايت پذيري مبتني بر بصيرت و معرفت و تعقل و نقادي، کاري است دشوار و در عين حال ضروري.قرآن کريم در آيه 35 سوره احزاب پس از آنکه اوصاف اصلي مردان و زنان مؤمن را بر مي شمارد بلافاصله در آيه بعدي سخن از ولايت پذيري به ميان آورده است: « و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضي الله و رسوله أمراً أن يکون لهم الخيره ...» تأملي در سياق اين دو آيه و ترتيب آن نشان مي دهد تحقق اوصاف برجسته ايماني شرط لازم براي تحقق ولايت پذيري در حد اعلاي آن است (ذو علم، 1380، ص 50). يعني افرادي شاخص ولايت پذيري را دارند که داراي صفات عاليه ايماني باشند که زير بناي آن معرفت و بصيرت است. کساني که ولايت پذيري را تنها براي عوام لازم مي شمارند، در حقيقت به مقتضاي معناي عوامانه ولايت، داوري مي کنند و گرنه در معني حقيقي ولايت اين عقلا و نخبگان اند که در صف مقدم ولايت پذيري قرار دارند.
شاخص حب الهي: مطهري به نقل از کتاب « احياء علوم الدين» غزالي حب و بغض را اينگونه تعريف مي کند: « حب عبارتست از ميل طبع به شيء که در ادراکش لذت است و بغض عبارتست از نفرت طبع به شيئي که در ادراکش درد، تعب و سختي نهفته باشد» (مطهري، 1378، ص 75).
در جاي ديگر مطهري به نقل از صدرالمتألهين محبت را همين گونه با عبارت و بيان ديگر چنين تعريف کرده اند: « محبت عبارتست از ابتهاج (بهجت و سرور) به شيئي که موافق با طبيعت انسان باشد، اعم از اينکه آن شيئ يک امر عقلي باشد يا حسي، حقيقي باشد يا ظني» (مطهري، 1378، ص 34).
محبت راهي است به سوي همشکلي و همساني و محبت طريقي است براي دستيابي به کمال مطلوب. بنابراين دوست داشتن نيازي اصيل براي آدمي است.
آميختگي فطرت انسان با محبت دليلي است بر وجود محبت در ذات اقدس الهي زيرا نمي توان پذيرفت که محبت بدون آنکه در خداوند سبحان باشد آن را در آدمي به وديعت بگذارد. به عبارت ديگر وقتي خداوند به بنده اي از رحمت بيکران خود لطف مي کند،درحقيقت او را مورد محبت خويش قرار داده است.
براي يک فرد مسلمان، مهمترين شاخص رشد و تعالي اخلاقي و تربيت

ي اين است که محبوب خدا باشد و با رفتار و ويژگيهاي خود حب الهي را بدست آورده باشد. در قرآن کريم آيه 31 آل عمران « قل إن کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله» رسيدن به اين نقطه، مستلزم پيروي و تبعيت محض از نمود عالي و عيني اسلام يعني نبي اکرم (ص) شمرده شده است. از سوي ديگر اين شاخص زيربناي ساير شاخصهاست. اينکه از نظر احاديثي مانند: « هل الدين الا الحب؟» اساس و جوهر دين در حب و عشق خلاصه شده، مطلب گزافي نيست و در تربيت اسلامي ريشه دار کردن اين محبت و متمرکز کردن توجه قلبي و عشق دروني در حضرت حق ارزشي اساسي است. البته تقويت و تعميق عشق و حب حقيقي، در گرو م

عرفت و عبادت است که بدون اين دو عنصر، حب الهي از سطح احساس غريزي و فطري چندان فراتر نخواهد رفت همچنانکه در آيه 165 سوره بقره مي فرمايند: « و الذين آمنوا أشد حباً لله».
شاخص تعهد و مسوليت شناسي اجتماعي: منظور از تعهد و مسوليت شناسي اجتماعي اين است که دانش آموزان پس از آموزش بتوانند در جامعه اظهارنظر، ايفاي نقش و انتقاد سازنده کنند و مهارتهاي اجتماعي، همچنين روحيه گروه گرايي دانش آموزان در پي آن حس همکاري و مشارکت تقويت شود (سلطاني، 1380، ص 245).
ازمهمترين شاخص هاي تربيت اسلامي، احساس وظيفه در برابر جامعه و توجه به تعهد و مسوليت اجتماعي است. « و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر» (توبه، آيه 71) امر به معروف و نهي از منکر که برخاسته از رابطه برادري اسلامي و ولايت متقابل اعضاي جامعه است و ضرورت حفظ و حراست از حدود الهي در جامعه که در آيات فراواني از قرآن کريم ذکر شده است، اهميت اين شاخص را نشان مي دهد. اسلام نه تنها فرد را براي خود و در مقابل خداوند مسؤول و متعهد مي داند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤل و متعهد مي داند. امر به معروف و نهي از منکر همين است که اي انسان تو تنها از نظر شخصي و فردي در برابر ذات پروردگار مسئول نيستي تودرمقابل اجتماع خويش هم مسوليت و تعهد داري (

مطهري، 1361، ص 66).
با نگاهي بر آيات زير روشن مي شود که انفاق و تأمين مايحتاج نيازمندان آن هم بدون منت و آزار روحي به آنان، اصلاح بين مردم در منازعات و اختلافات و توجه به يتيمان و افراد بدون سرپرست از مصاديق ديگر اين شاخص مهم است که در آيات قرآن بر روي آن تأکيد شده است.
« يا ايها الذين آمنو لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذي ...» (بقره، آيه 264)
« انما المؤمنون إخوه فاصلحوا بين اخويکم» (حجرات، آيه 10) و « و اذا حضر الق

سمه اولوا القربي و اليتامي و المساکين فارزقوهم منه» ( نساء آيه 8)
نقد و بررسي: هر يک از مکاتب تربيت در گذشته و حال هدفهايي براي فرايند تعليم و تربيت معرفي مي کنند. در مقاله به دو مکتب مهم روانشناسي، مکتب رفتار گرايي و شناخت گرايي اشاره شد. به نظر رفتار گرايان هدف تعليم و تربيت کسب رفتارهاي مختلف است و پديده هاي ديگر روانشناختي از جمله احساس، ادراک، انديشه و ساير فرايندهاي ذهني را در پرتو رفتارآشکار مورد بحث و بررسي قرار مي دهند. به همين جهت اين روانشناسان يادگيري را تغيير در رفتار تعريف مي کنند (سيف، 1372، ص 205).
محدوديت اين ديدگاه آن است که توجهي به ذهن و فرايندهاي آن و تمايلات،علائق و انگيزه در دانش آموزان ندارد و تنها بر اساس رفتارهاي شخص در مورد ذهن يا نگرش او قضاوت مي کند. از جمله محاسن اين ديدگاه آن است که چون رفتار قابل مشاهده و عيني است، با آزمونها و مشاهده به راحتي مي توان رفتار فرد را اندازه گيري کرد.
شناخت گرايان، رفتار را به صورت وسيله يا سر نخي براي استنباط و استنتاج پديده هاي شناختي يا آنچه در ذهن انسان مي گذرد مورد توجه قرار مي دهند. برخلاف رفتار گرايان براي شناخت گرايان رفتار آشکار فرد مورد توجه نيست بلکه علاقه آنها بيشتر معطوف به فرايندهاي ذهني است که به اعتقاد آنان رفتار ناشي از آنهاست. از اين رو هدف تعليم و تربيت براي شناخت گرايان تغييرات حاصل در فرايندهاي دروني و ذهني شخص است نه ايجاد تغيير در رفتارهاي آشکار او (سيف، 1372، ص 206).


اين روانشناسان اگر چه به فرايندهاي ذهني که يکي از مباني اصلي شکل گيري رفتار است توجه دارند ولي از تمايلات و علائق غافل شده اند. از طرفي فرايندهاي ذهني به راحتي قابل سنجش و اندازه گيري نيستند. مکتب اسلام از جهتي مشابه رفتارگرايان و شناخت گرايان و از جهتي با آنان متفاوت است. چون اسلام به رفتارهاي ديني و فرايندهاي ذهني توجه داشته و اي

ن دو را با تمايلات و انگيزه ها نيز آميخته مي کند. تأملي در روش تربيتي پيامبر اسلام مؤيد اين مطلب است. ايشان در سنين پايين که شروع تربيت ديني است و استفاده از استدلال عقلاني (شناخت) ممکن نيست، به جاي تکيه بر برهان و استدلال ابتدا بر عمل تکيه مي کردند و با مهرباني و لطافت کلام، مردم را قلباًٌ به دين متمايل مي کردند و قبل از بحث و گفتگو درباره دين، فلسفه و فوايد آن دعوت به اقامه نماز مي کردند (يعني عمل توأم با ايجاد علاقه و انگيزه) و سپس باب بحث و گفتگو را مي گشودند (سعيدي، 1382، ص 105).
استدلال عقلي و اقامه برهان اگرچه مي تواند بعد شناختي دين (اعم از شناخت خداوند، جهان، انسان و معاد و ...) را بهبود بخشد و به استحکام آن کمک کند اما به تنهايي دانش آموزان را به انجام دادن عمل و تکاليف ديني و التزام به بايدهاي دين ملزم نمي کند. اگرچه عقل، شناخت و معرفت پشتوانه محکمي براي از بين بردن ترديدهاي ديني است و از دينداري احساسي و تقليدي و بسياري از آسيبهاي دينداري پيشگيري مي کند اما استدلالي عمل کردن دليل بر وجود انگيزه دروني براي عمل نيست. لذا مربيان بايد ابتدا با فراهم کردن محيط مناسب و ارائه الگوهاي تربيتي و ايجاد عادات نيک و بيدار کردن فطرتها زمينه تربيت ديني را فراهم کنند و سپس براي ف

راهم شدن آيه هاي اعتقادي و از ميان بردن ترديدها و پرهيز از دينداري سطحي دانش آموزان به مباحث عقلي و اقامه برهان بپردازند. بنابراين آنچه رفتار را شکل مي دهد تنها لايه ها و فرايندهاي ذهني فرد که ناشي از علم و دانش اوست نيست بلکه هم معرفت و شناخت و هم علاقه، انگيزه و تمايل به انجام کار رفتار فرد را شکل مي دهد. به عبارت ديگر مجموع فعاليتهاي رواني، احساسات، افکار (ذهني) و عواطف اند که رفتار و کردار هر فرد نمودار و ترجمان آن ف

عاليتهاست. آيات و روايات نيز اين مطلب را تأييد مي کند.
از نظراسلام انسان علاوه بر غرايزحيواني مشترک، داراي ويژگيهاي مختص، نظير حقيقت جويي، فضيلت خواهي، زيبايي طلبي، جامعه گرايي و خداپرستي است که اصالتاً و فطرتاً در نهاد وي نهفته است. همچنين خداگرايي و تعلق قلبي به ماوراي طبيعت به ويژه دين فطري و ذاتي انسان است « فطره الله التي فطر الناس عليها» (روم، آيه 30). بنابراين گرايشهاي ويژه انسان فطري و اصيل است و اين ادعا ريشه و هسته محوري معارف اسلام است (مطهري، 1369، ص 240).
کمال انسان رابطه خاصي با نيت (انگيزه انجام عمل) که برخاسته از اين گرايشهاست دارد.
در روايات آمده است « إنما الاعمال بالنيات» همانا قوم عمل به نيت و انگيزه هاست (شانه چي، 1380، ص 35).
نيت عبارتست از انگيزه آگاهانه که در تحقق فعل تأثير دارد. از اين رو گرايش، انگيزش و تمايلها از ابعاد مهم شخصيت انسان است و نقش بنيادين در رفتار دارد. تعليم و تربيت مي تواند با تنظيم اين گرايشها، ترجيح مهمترين آنها و نيز تقويت گرايشهاي عالي انساني و فطرت الهي در راه تربيت انسان کامل گام بر دارد.
همچنين روايات ما بيانگر آن است که شناخت و عمل در کنار هم مفيدند و امام علي (ع) مي فرمايند: « از ايمان راه به سوي کارهاي شايسته برده مي شود و از کارهاي شايسته راه بسوي ايمان (ايمان و عمل لازم و ملزوم يکديگرند) و با ايمان است که علم و معرفت آباد مي شود (ري شهري، 1377، ج1، ص 359). يا در روايت ديگر پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: « ايمان گفتاري است که به زبان رانده شود و عملي که صورت پذيرد و شناخت به وسيله خردها» (ري شهري، 1377، ج1، ص 362).
نيز در برخي روايات ما از عمل بدون شناخت نکوهش شده است. امام علي (ع) مي فرمايند: « در عبادتي که با شناخت توأم نباشد، خيري نهفته نيست» ( ري شهري، 1377، ج7، ص 3415).
امام سجاد (ع) نيز همين سخن را چنين بيان کرده اند: « هيچ عبادتي جز با شناخت ارزش ندارد» در اسلام آنقدر علم و علماء ارزشمنداند که حتي نگاه کردن به چهره عالم هم عبادت

شمرده شده است» ( ريشهري، 1377، ج1، ص 3423).
در مجموع مي توان گفت فرايندهاي ذهني (شناخت و معرفت) و انگيزه و تمايل به انجام عمل،مهمترين عوامل موثر در شکل
گيري رفتاراند. هرچه شناخت و معرفت بيشتر شود حب الهي و گرايشهاي اصيل و فطري در انسان قويتر شده و انسان را به سوي عمل صالح مي کشاند نمود عيني تربيت در رفتار است بنابراين اگر بخواهيم دانش آموزان ما تربيت اسلامي داشته باشند، بايد بر زير بناهاي رفتار يعني م

عرفت و تمايلات و حب الهي تأکيد کرد البته اين به معني آن نيست که توجهي به رفتار نکنيم.
تربيت مبتني براسلام مثلثي است که سه ضلع آن رفتار، فرايندهاي ذهني (معرفت و شناخت) و تمايلات و انگيزه هاست. هرسه ضلع اين مثلث جهت تربيت لازم و مکمل يکديگر بوده و جهت آنها هم به سمت توحيد و يگانگي خداوند است. شاخص هاي ارائه شده تحت اين سه مؤلفه قرار گرفته و در زير نشان داده شده است.
عمل و رفتار
-تعهد و مسئوليت شناسي اجتماعي
-عمل گرايي
-عفت و پاکدامني
-امر به معروف و نهي از منکر


-عبادت
فرايندهاي ذهني
-علم و دانش
-تفکر و تعقل
-معرفت و بصيرت
-نقد و ارزيابي


گرايشها و تمايلات
-حب الهي
-ولايت پذيري
عينيت خارجي اين شاخصها امري است نسبي که همواره قابليت رشد و تعميق خواهد داشت. البته هر چه ابزارها و تجربه هاي علمي بشر درباره راهکارهاي تحقق اين شاخص ها بيشتر شناخته و بکار گرفته شود، تعميم و تحقق آن عملي تر خواهد شد.
قرآن, زندگي, رستگاري
قرآن كريم كتاب زندگي است و تمامي آموزه هاي آن در راستاي بيان روش زندگي و انتخاب بهترين گزينه ها براي يك زندگي همراه با نيك بختي و سعادت است. در ابتدا به چند مطلب مقدماتي اشاره كنيم و سپس تصويري گويا از بهترين روش زندگي در قرآن كريم و گزينه هاي آن ارايه دهيم.
موضوع زندگي: موضوع زندگي فراگيرترين و مهمترين موضوعي است كه انسان با آن مواجه است. در ترتيب اسماء الهي نيز صفت "حيات" عام ترين صفت و "حي" فراگيرترين اسم خداي متعال است و ساير اسماء الهي همگي زير مجموعه اسم حي هستند.
در همين راستا علم زندگي و اينكه انسان بداند چگونه بايد زندگي كند، نيز دانشي بسيار فراگير و به حقيقت دشوار است. زندگي انسان با زندگي ساير جان داران تفاوت فراواني دارد. حيات جان داران ديگر از آن جهت كه با غريزه كنترل و هدايت مي شود، با همه پيچيدگي كه در آن به چشم مي خورد، نسبت به انسان كه جان دار عاقل و مختار است، بسيار ساده

و ابتدايي مي نمايد.
به راستي چه سعادتي دارد كسي كه روش خوب زيستن را مي داند و با راه و رسم صحيح زندگي آشنا است. البته مي پذيريم كه فراگيري اين دانش آسان نيست و نياز به فرهيختگي و زيركي بسيار دارد، ولي ضمنا مي دانيم كه هيچ گريزي از آن نيست. زندگي راهي است كه بايد برويم، علمي است كه بايد فرا بگيريم و به كار ببريم تا به سعادت در دنيا و آخرت، برسيم.
براي ترسيم بهترين زندگي از نظر اسلام و قرآن كريم ناچاريم به مواردي از ب

اب مقدمه اشاره نماييم و مسئله را به نحوي باز كنيم كه بتواند مقصود را به خوبي بيان نمايد.
تعريف زندگي: صفت "حيات" بسيط است، يعني جنس و فصل منطقي ندارد تا بتوان آن را تعريف كرد، ولي در مورد نمود آن مي توان گفت: مهمترين شاخصه حيات و زنده بودن، حركت است، حركتي كه در پديده هاي ناپايدار و زماني، در بستر يك مسير مشخص، جريان مي يابد و به مقصد مي رسد.
همه هستي ظرف حركت و رفتن است و سكون تنها در ذهن انسان امكان تكون مي يابد. به طور كلي هر ماندني عامل گنديدگي و نابودي است. به محض اينكه قلب آدمي از كار مي ايستد، مرگ پديدار مي شود، و بدن انسان به سمت فروپاشي و از هم گسيختگي مي رود.
حتي مرگ هم سكون مطلق نيست، سكوت هست، ولي سكون نيست. با مرگ تنها حركت انسان دگرگون مي شود، و در مسير ديگري جريان مي يابد. زمان مرگ، قلب از تپش مي ايستد و حركت تازه اي را آغاز مي كند، به سوي خاك شدن و تولد دوباره يافتن در چهره اي ديگر.
مي توان گفت: زندگي، يعني رفتن، شدن و در هر لحظه، رسيدن به مقصود آفرينش.
سمت و سوي زندگي: هر حركتي سمت و سويي دارد. سمت و سوي حركت انسان در زندگي را، حركت هستي تعيين مي كند. زندگي در حقيقت، نوعي همراه شدن با حركت خداوند به سوي ظهور و شكوفايي است، شكوفا شدن و شكوفا كردن تمام خوبي ها و به تعبيري خدايي شدن انسان.
ما همه از خداييم و به سوي او مي رويم انا لله و انا اليه راجعون. و زندگي، حرك

تي است كه انسان را به سوي خدايي شدن و رجوع الي الله به پيش مي برد. 1 مقصود دين از خداوند؛ يعني "ذات بي تعين" هستي، بنابراين حركت رجوعي انسان به سوي بي تعين است، براي بي نهايت ديدن و بي نهايت شدن، از خود گذشتن و به محبوب پيوستن.
چيزي كه دين بدان فرا مي خواند، جز همراه شدن با خدا و رسول و جانشينان او، و الگو قرار دادن ايشان در زندگي، اخلاق و عملكرد نيست. ما در دين داري خود نوعي گم شدن در محبوب ازلي و فاني شدن در الگوهاي زندگي را تمرين مي كنيم.


البته به بيراهه رفته و گمگشته در اين مسير بسيار است، خود خواهي، فريب، كبر، غرور و غفلت غوغا مي كند، ولي از ايشان كه بگذريم، تمامي تلاش هاي انسان هاي عالم، فرهيخته و مومن كه در مسير صحيح زندگي قدم مي زنند، به سوي چنين مقصدي است. در قرآن است كه: يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه. 2 اي انسان تو در تلاش و كوششي و مسير حركت تو به سوي ذات بي تعين خداوند است و در نهايت به او خواهي رسيد و بالاخره خويش را و تمامي تعين هاي فرا روي خويش را فراموش خواهي كرد و او را ملاقات مي كني. آدمي اگر بتواند از خويش بگذرد و خواسته هاي خويش را در خواسته ي محبوب خويش فاني سازد، حتما شاهد مقصود را در آغوش مي كشد و به سعادت خود كه خدايي شدن است، خواهد رسيد. از خود بگذر به حق رسيدي.
از دل و جان شرف صحبت جانان غرضست غرض اينست وگرنه دل و جان اين همه نيست.
دين، روش بهترين زندگي: به طور كلي دين، روش زندگي توحيدي است، روش خاصي كه براي رساندن انسان به فلاح و رستگاري برنامه ريزي شده است. تمامي اديان الهي به خصوص اسلام، براي رساندن آدمي به رستگاري، روش زندگي توحيدي را به انسان آموخته اند. توحيد در يك كلام يگانه عامل تامين فلاح و سعادت انسان و تنظيم كننده همه ر

وابط گوناگون او با خدا، مردم، خود و طبيعت است.
البته معناي توحيد، درك حقيقت و به خصوص وصول عملي بدان، كار دشواري است، ولي در صورتي كه انسان زندگي خود را با روش توحيدي دين، تنظيم نمايد، كاملا دست يافتني مي شود. تمامي راهبردها و راهكارهايي كه دين توحيدي به انسان عرضه مي كند در همين راستا تنظيم شده است. براي رسيدن به بهترين زندگي، پايان خوش و سعادت ابدي، كافي است كه انسان دين خدا را خوب بفهمد و نيكو عمل كند.
آموزه هاي ديني بسيار فراگيراند و تمامي ابعاد زندگي فردي و اجت

ماعي انسان را شامل مي شوند، ولي مجموع آنها براي همين هدف؛ يعني بهتر شدن زندگي انسان به معناي حقيقي كلمه، تنظيم شده اند.
واقعيت و ايده آل: اگر چه واژه "بهترين" در صورتي كه به طور مطلق لحاظ شود، مشعر به ايده آل زندگي انسان است و معمولا ايده آل، با آنچه ما در واقعيت با آن روبرو هستيم، متفاوت است، ولي اين تفاوت دليل آن نمي شود كه ما ايده آل هايمان را فراموش كنيم. روان شناسان مي گويند: ايده آلي فكر كن، ولي واقعي عمل نما. اين حرف خوبي است. ايده آل، سمت و سوي زندگي را تعيين مي كند، ديدگاه انسان را وسعت مي بخشد، به انسان هدفمندي مي دهد، انگيزه آدمي را تقويت مي كند، انسان را وا مي دارد تا به نهايت راه بينديشد و براي رسيدن به آن تلاش كند.
ما مي توانيم زندگي را در سه مقطع مطرح كنيم، زندگي متعادل، زندگي مطلوب و زندگي ايده آل، كه البته معيار تعادل و مطلوبيت در رابطه با ايده آل سنجيده مي شود. ما در هر صورت به انديشه ايده آل نياز داريم، ولي براي ساختن زندگي، بايد به امكانات و

شرايط خود توجه نماييم. هر كس زندگي خاص خود را دارد و بايد فرزند زمان و مكان خود باشد.
قرآن كريم در اين رابطه به معيارها و اصولي تكيه مي كند كه براي رسيدن به تعادل، مطلوبيت و زندگي ايده آل ، كاربرد دارد. ما هستيم كه بايد اين معيارها را ب

راي خود معنا كنيم، به مقداري كه فرصت و امكان مي يابيم، آنها را عملياتي نماييم و براي خود بهترين زندگي ممكن را بسازيم، زندگي اي كه در آن استعداد هايمان نميرند، نيروهايمان تلف نشوند و فرصت هايمان از دست نروند.
بهترين انتخاب: انسان از آن جهت كه آميزه اي از بدن مادي و روح مجرد است، هم زندگي مادي و طبيعي دارد و هم زندگي معنوي و فرا طبيعي. زندگي طبيعي و معنوي انسان هر يك اقتضا و نيازهاي خود را طلب مي كند و همه در يك مسير و يك راستا جريان مي يابند.
به رغم نظر كساني كه فكر مي كنند انسان سر دو راهي انتخاب است، يا بايد دنيا را انتخاب كرد يا آخرت را، قرآن كريم هم براي امور دنيوي و تامين نيازهاي زندگي اين جهاني انسان، رهنمود دارد و هم آخرت گرايي را ترويج مي كند. به طور اصولي تفكيك دنيا از آخرت انديشه به صوابي نيست و ما سر دو راهي انتخاب نيستيم كه مجبور باشيم يا اين را انتخاب كنيم يا آن را. بلكه دعوت شده ايم تا با انتخابي متعادل و متناسب، نيازهاي گوناگون خود براي يك زندگي مطلوب، تامين نماييم.
ايجاد هماهنگي ميان نيازهاي مادي و معنوي و تامين متعادل آنها، خواسته اي است كه از مجموعه هدايت هاي قرآن كريم و روايات اسلامي استفاده مي شود.
البته چون انسان همواره تحت فشار نيروهاي دروني و بيروني بسر مي برد، انتخاب هماهنگ و تامين متعادل نيازها براي او به دشواري صورت مي گيرد و در گز

ينشي دشوار براي حفظ تعادل، گاهي عقل فروكش مي كند و آدمي مغلوب خواسته هاي نفساني مي گردد، ولي اين توان به صورت قوه و فعل در او وجود داد.
مراتب زنده بودن: اكثر مردمان گمان مي كنند كه زنده بودن يك حقيقت مطلق است و موجودات هستي يا زنده اند يا مرده، ولي حقيقت اين چنين نيست.براي توضيح اين مطلب به دو نكته اشاره مي كنيم:
اول. اهل معرفت اتفاق نظر دارند كه وصف "حيات" مادر تمامي صفات خداوند، انسان و كل هستي است و ساير صفات و كمالات، مانند علم، قدرت، اراده، خالقيت و ربوبيت همگي زير مجموعه و تشديد كننده صفت حيات هستند.
دوم. برخي از حقايق مانند ذات الهي، در وجود، حيات و تمامي صفات و كمالاتي كه زير مجموعه صفت حيات هستند، مطلق اند، ولي كمال در ساير موجودات و مظاهر هستي نسبي است. مخلوقات الهي، حركتشان به صورت تدريجي و از مرحله استعداد به سوي شكوفايي است، بنابراين به هر مقدار كه انسان رستگار و شكوفا مي شود، صفت حيات در او رو به تزايد مي رود و افزون مي گردد.
نبايد خيال كنيم همه انسان هايي كه مي بينيم و با آنها برخورد مي كنيم، زنده اند. زنده بودن در انسان ها نسبي و داراي مراتب است. برخي از انسان ها حيات شان در حد گياهان است و برخي در حد حيوانات. قرآن كريم به اين دسته اشاره كرده و مي فرمايد: ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا. گمان مي كني كه اكثر ايشان مي شنوند و مي انديشند. جز اين نيست كه ايشان مانند چهار پايانند ، بلكه گمراهتر. 3
مطابق ديدگاه قرآني، تنها اندكي از كساني كه صورت انساني دارند، به حقيقت انسان اند و زندگي انساني دارند. كساني كه زندگي شان نباتي يا حيواني ا

ست در واقع مردگاني هستند كه به ظاهر زنده مي نمايند.
تازه كساني كه از حيات انساني برخوردارند نيز مراتب فراوان دارند، مرتبه حيات انبياء الهي، برتر از حيات اولياء و حيات ايشان برتر از زندگي ساير علماء، مومنين و سالكين است.
خلاصه اينكه انسان در مسير زندگي، به تعبيري، به سوي رستگار

شدن، شكوفا گشتن، و طي كردن مراتب زنده شدن، به پيش مي رود و به هر ميزان كه صفت علم و قدرت و زير مجموعه آنها در او ظهور و بروز مي يابد، زندگي اش تشديد مي شود، حياتش قوت مي گيرد و تا مقطعي به پيش مي رود كه در اثر محو شدن در ذات لا تعين هستي و شدت و قوت زندگي، قادر خواهد شد، مانند خداوند در جهان تصرف كند و خليفه خدا در روي زمين باشد.
بنابراين مي توان گفت: معيار بهترين بودن، زنده ترين بودن و ميزان بهترين روش زندگي، كارآمدترين روش تربيتي اي است كه بتواند حيات انساني را احياء كند و آدمي را در مراتب فلاح و زنده شدن به پيش ببرد.
فلاح و رستگاري در آيات قرآني: فلاح و رستگاري در قرآن كريم به عنوان نقطه عطف و مقصود نهايي زندگي و دين داري شناخته مي شود. تصويري كه از بهترين زندگي در اين كتاب مقدس وجود دارد، دعوت به راهبرد هايي است كه زمينه حصول تذكيه و پاكي انسان و از طريق آن، فلاح و رستگاري در دنيا و فوز و پيروزمندي در آخرت را فراهم مي كند. در سوره شم

س آمده: قد افلح من تزكي و ذكر اسم ربه فصلي. به تحقيق رست با واژه "لعلكم تفلحون" به اميد رسيدن انسان به فلاح به او آموزش مي دهد و گويي هدف زندگي انسان را فلاح و رستگاري مي داند. به طور مثال مي فرمايد: واتقوا الله لعلكم تفلحون. تقوا پيشه كنيد، اميد است كه رستگار شويد 5 و يا در سوره مائده مي فرمايد: وجاهدوا في سبيله لعلكم

تفلحون. در راه او مجاهده نماييد، به اين اميد كه رستگار شويد.6
در باره واژه "فوز" گفتني است، اين واژه بيشتر در مورد ظهور اخروي رستگاري استعمال شده است. كساني كه در دنيا رستگار مي شوند، به تعبير قرآن كريم، در آخرت، با ورود به بهشت و رحمت الهي، به فوز عظيم نايل خواهند شد. من يطع الله ورسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها وذلك الفوز العظيم. و كسي كه از خدا و رسول او اطاعت كند داخل باغ هاي مي شود كه نهرها در زير آن جاري است و تا ابد در آن مي ماند و آن فوز عظيم است. 7
معناي فلاح : در كتاب هاي لغت، واژه فلاح را به معني شق، يعني شكافتن، ظفر، يعني پيروزي، نجات، رستگاري و پيروزي آمده است. به طور مثال به برخي از اين موارد اشاره مي كنيم.
فلح، به فتح، يعني ظفر به معناي پيروزي. 8 .
افلح الرجل، يعني فاز و ظفر به معناي موفقيت و پيروزي. 9
الفلح، يعني الشق به معناي شكافتن. 10
فلاح با تشديد، يعني يفلح الارض اي يشقه به معناي كسي كه كشاروز است و زمين را مي شكافد. 11


الفلاح بدون تشديد، يعني الفوز والنجاة به معني رستگاري و نجات. 12
دانه اي را كه كشاورز در زمين مي كارد، وقتي شرايط براي رشد و شكوفا

يي آن فراهم مي شود، از يك طرف شروع به ريشه زدن و قوت گرفتن از زمين و از طرف ديگر شروع به شكافتن زمين و سر برآوردن و رشد كردن و شكوفا شدن مي كند تا مرحله اي كه به يك درخت كامل و پر ثمر تبديل مي گردد.


اين فرايند دقيقا در مورد انسان نيز صادق است و واژه فلاح در حقيقت اين فرايند را توضيح مي دهد. انسان اگر در يك محيط مناسب فرهنگي و تربيتي قرار بگيرد با قوت گرفتن از دانش، اخلاق و عمل صالح استعداد هاي خويش را شكوفا مي كند و به كمال نهايي و قرب الهي مي رسد. مزرعه انسان خانواده و جامعه است و كشاورزان او خداي متعال، انبياء الهي، علماء رباني، مربيان تربيتي و والدين هستند.
از اين منظر، بهترين زندگي، براي انسان وضعيت و موقعيت فرهنگي و تربيتي مناسبي است كه انسان با نيرو گرفتن از عوامل رشد و شكوفايي، استعداد هاي نهفته خويش را آشكار و شكوفا نمايد، از كمال خويش لذت ببرد و به سعادت و رستگاري در دنيا و آخرت نايل شود.
عوامل فلاح و رستگاري در قرآن كريم: بديهي است كه عوامل فراواني در موفقيت، شكوفايي و رستگاري انسان دخيل اند كه اشاره به تمامي آنها در اين مجال ميسر نيست. ما در اين مقاله، تنها به آياتي از قرآن كريم كه در آنها به طور مستقيم از عوامل فلاح و رستگاري انسان سخن رفته است، اشاره مي كنيم.
1- قرآن كريم در سوره مباركه مومنون رستگاران را توصيف مي كند و مى فرمايد: قد افلح المومنون به تحقيق مومنان رستگاراند و بعد در ادامه در باره صفات و رفتار مومنان مي فرمايد: كساني كه در نمازشان خشوع دارند و از لغو و بيهودگي اعراض مي كنند و كساني كه زكوة مي دهند و از گناه خويش را حفظ مي كنند و به امانت ها و پيمان هاي خويش وفا دارند و نمازهاي خويش را محافظت مي كنند آنها وارثند وارث فردوس و در آن براي هميشه جاودان مي مانند. 13 همانگونه كه مشاهده مي شود، قرآن كريم در اين مجموعه آيات تصوير بسيار زيبايي از ز

ندگي موفق و انسان هاي رستگار ارايه مي دهد.
2- در سوره مباركه لقمان، در وصف اهل هدايت مي فرمايد: اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون. كساني كه نماز را به پا مي دارند و زكات مي دهند و به آخرت ايمان دارند، آنان بر هدايت پروردگارند و آنان رستگارند. 14
3- در سوره مباركه اعراف مي فرمايد: الوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون. در روز قيامت اعمال آدمي توزين مي شود و و كسي به حقيقت موفق و رستگار

است كه عمل وزين تر، خالص تر و ارزشمند تري را در پيشگاه الهي عرضه مي كند. 15
4- در آيه ديگري از همين سوره مباركه قرآن كريم، ايمان آورندگان و ياوران پيامبرخدا (ص) و تبعيت كنندگان از نور قرآن را اهل فلاح و رستگاري حقيقي توصيف مي كند و مي فرمايد: فـالذين آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون. آنان كه بـه پـيامبر ايمان آورده و پاسدار عزت و حرمت او شده و پيرو نورى هستند كه با او نازل گرديده , به حقيقت رستگارند. 16
5- در سوره مباركه توبه علاوه بر ايمان به خدا، اهل جهاد با مال و جان در راه خدا را مشمول خيرات و رستگاري معرفي مي كند و مي فرمايد: لـكـن الـرسـول والـذيـن آمـنوا معه جاهدوا باموالهم وانفسهم واولئك لهم الخيرات واولئك

هم المفلحون.ولى پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده اند, با مال و جان خويش جهاد مى كنند و براى آنان خيرات است و آنان رستگارند. 17
6- در سوره مباركه نور، تسليم محض در برابر حكم خداوند را از عوامل فلاح شمرده و فرموده است: تنها سخن مومنان به هنگامى كه به سوى خدا و رسولش فرا خوانده مى شوند كه ميان آنها حكم كند, اين است كه مى گويند: انـما كان قول المومني

ن اذا دعوا الى اللّه ورسوله ليحكم بينهم ان يقولوا سمعنا واطعنا واولئك هم المفلحون. شنيديم و اطاعت كرديم(هر چند حكم خدا ـ به حسب ظاهر ـ به زيانشان باشد) و آنان رستگارانند. 18
7- در سوره مباركه روم، اداي حق الناس، كار براي رض

اي خدا و اشتياق لقاى او را از عوامل ثبوتى فلاح شمرده و فرموده: فـات ذالـقـربـى حـقـه والـمـسكين وابن السبيل ذلك خير للذين يريدون وجه اللّه واولئك هم المفلحون. حق خويشاوندان و مستمند و وامانده سفر را بده، اين براى كسانى كه اراده وجه الله را دارند و مشتاق لقاى خدايند, بهتر است و آنان رستگارانند. 19
8- در سوره مباركه مجادله، دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا ـ هر چند از خويشان نزديك باشند ـ از نـشـانـه هاى حزب اللّه شمرده شده و سپس يكى از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح را بودن در صف حزب اللّه معرفى كرده و فرموده: اولـئك حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون. آنان حزب خدايند, آگاه باشيد كه حزب خدا رستگارانند. 20
9- در سوره مباركه حشر خوددارى از بخل را از اسباب فلاح شمرده شده و از راه مفهوم بخل و امساك را مانع رستگاري انسان دانسته و فرموده: ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون. آنان كه از بخل نفس حفظ شده اند, رستگارند.21
10- در سوره قصص، توبه، ايمان و عمل صالح از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: فـاما من تاب وآمن وعمل صالحا فعسى ان يكون من المفلحين. اما كسانى كه توبه كرده، ايمان آورده و عمل صالح كرده اند, از رستگارانند.22
11- در سوره آل عمران، صبر در راه ايمان و مصابره و مرابطه و تقوا از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون. اى كسانى كه ايمان آورده ايد, شكيبا باشيد و يكديگر را

به صبر و مقاومت سفارش كنيد كه رستگار مى شويد. 23
صـبر به معناى حبس نفس بر چيزهايى است كه مقتضاى عقل و شرع است و عقل و شرع مقتضى حبس نفس از آنهايند و مصابره به معناى تصبر و تحمل سختى ها به طور دسته جمعى است و مرابطه اعم از مصابره است , چرا كه مرابطه به معناى ايجاد ارتباط ميان نيروها و كارهاى افراد در تمام شوون زندگى دينى است. در جـامـعه تعاون و همكارى در تمام شوون زندگى ضرورت دارد و اين , موجب قدرت و شوكت جامعه مى شود, به خصوص اگر در فضايل اخلاقى باشد.
12- در سوره مباركه مائده، علاوه بر تقوا و جهاد كه در برخى ديگر از آيات نيز مطرح است , توسل و جستن وسيله به سوى خداوند هم از عوامل ثبوتى

فلاح شمرده شده و فرموده: يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه وابتغوا اليه الوسيلة وجاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون اى كسانى كـه ايـمـان آورده ايد, در پيشگاه خدا تقوا پيشه كنيد وبه سوى او وسيله بجوييد و در راهش جهاد كنيد, باشد كه رستگار شويد. 24
13- در آيه ديگري از همين سوره مباركه, برخى از مصاديق پليدى كه از عمل شيطان است آورده و سپس بيان كرده كه يكي از راه هاي فلاح و رستگاري اجتناب از پليدى و عمل شيطاني است. در اين زمينه فرموده: . انـما الخمروالميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون. جز اين نيست كه شراب و قمار و بت ها و تيرهاى گروبندى , پليديى از عمل شيطان است، از آنها اجتناب كنيد, باشد كه رستگار شويد. 25
14- در سوره مباركه اعراف، پس از ذكر چند مورد از ن

عمت هاى الهى مانند نزول قرآن و خلافت روى زمين بعد از نوح و افزودن نعمت ها, توصيه كرده است كه بندگان مومن , به ياد نعمت هاى خدا باشند كه خود يكى ديگر از اسباب رستگارى است. در اين زمينه رهنمود داده و فرموده: فاذكروا آلا اللّه لعلكم تفلحون. نعمت هاى خدا را ياد كنيد, باشد كه رستگار شويد. 26
15- در سوره مباركه انفال، ثبات قدم و استوارى و پايمر

دى در راه جهاد با دشمنان دين و ياد بسيار خدا، از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: اذا لـقـيـتم فئة فاثبتوا واذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون. هنگامى كه با گروهى ازدشمنان برخورد مى كنيد, ثابت قدم باشيد و خدا را بسيار ياد كنيد, باشد كه رستگار شويد. 27
16- در سوره مباركه حج، عبادت و نيكوكارى از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده و فرموده: يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون. پروردگارتان را پرستش كنيد و كار نيكو به جاى آوريد, باشد كه رستگار شويد. 28
17- در سوره مباركه نور، آيه مورد بحث مربوط به تخلق مومنان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى است، بازگشت به سوى خـدا از عـوامل ثبوتى فلاح شمرده شده، هر چندكه قبلا هم به مساله توبه اشاره شده، ولى معلوم مـى شـودكـه قـرآن، تـخـلق مسلمانان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى را از مصاديق بارز و پر اهميت توبه و بازگشت به سوى خدا مى داند. در اين زمينه فرموه: تـوبـوا الـى اللّه جميعا ايه المومنون لعلكم تفلحون. اى مومنان ! همگى بازگشت به سوى خدا كنيد, باشد كه رستگار شويد. 29
18- در سوره جمعه به اهميت شركت در نماز جمعه اشاره م

ي كند و مي فرمايد: روز جمعه كه مي شود، به سوي نماز جمعه و ياد خدا بشتابيد و معامله را رها كنيد وپس از برگزارى نماز جمعه، در روى زمـيـن پـراكـنـده شويد و از فضل خدا طلب روزى كنيد و خدا را بسيار ياد كنيد, باشد كه رستگار شويد .....وابـتـغـوا من فضل اللّه واذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون.30


عوامل سلب فلاح و رستگاري: قرآن كريم علاوه بر بيان اسباب رستگاري و آموزش راه تحصيل زندگي موفق به اسبابي اشاره مي كند كه نيكبختي و رستگاري انسان را تهديد مي كنند. در پايان اين مقاله خوب است به اين عوامل نيز اشاره اي داشته باشيم. اين عوامل عبارتند از:
1- ظلم در قرآن كريم به معناى جامع آن، يعني ظلم به نفس و ظلم به غير و شرك، از اسباب سلبي فلاح معرفي شده است . تـعبير فوق در دو مورد در قرآن به كار رفته : يكى در مورد تعدى به ناموس ديگران كه از مصاديق ظـلـم بـه نـفـس يا ظلم به غير است و ديگرى در مورددروغ بستن به خدا و تكذيب آيات او كه از مصاديق شرك يا ظلم به نفس است , همه اينها از عوامل سلبى فلاحند. در انتهاي اين آيات آمده: انه لا يفلح الظالمون. ستمكاران رستگار نمى شوند. 31
2- عامل ديگري كه موفقيت و رستگاري را از انسان سلب مي كند، جرم و گناه است. جرم هم معناى عامى دارد.جمله فوق در ذيل آيه اى آمده كه درباره دروغ بستن به خدايا و تكذيب آيات اوست.قرآن اين گونه كارها را جرم و از موانع فلاح محسوب داشته و فرموده است: انه لايفلح المجرمون. كسانى كه مرتكب جرم شده اند, رستگار نمى شوند. 32
3- از دو آيه قرآن كريم استفاده مى شود كه سحر نيز از موانع فلاح و رستگارى است. آيه اول در مورد كسانى است كه آيات وحى را سحر مى شمارند. و آيه دوم در مورد كسانى است كه مى خواستند با سحر خود معجزه موسى(ع) را باطل كنند. در اين

زمينه آمده: ولايـفـلـح الـسـاحـرون. ساحران رستگار نمى شوند. 33 ولايـفلح الساحر حيث اتى. افسونگر هر جا باشد رستگار نمى شود. 34
4- مانع نهايي موفقيت و رستگاري انسان در زندگي كفر و ناديده انگاري مبدا و جهت وحدت هستي است. در دو آيه از قرآن كريم آمده: انه لايفلح الكافرون. جز اين نيست كه كافران رستگار نمى شوند. البته مـعـلـوم اسـت كـه كفر اعم از شرك است , چرا

كه هر مشركى كافر است , ولى هر كافرى لزوما مشرك نيست . 35
چند تبصره و تحليل: در پايان به منظور درك بهتر و روشن تر شدن نوع انتخاب و كاركرد اين عوامل، به چند تبصره اشاره مي كنيم:
تبصره1- تمامي آموزه هاي قرآن كريم، بيانگر روش بهترين زندگي بر

اي انسان است، منتهي واژه "فلاح" شايد بهترين واژه اي است كه قرآن كريم براي بيان اين منظور انتخاب نموده است. اين واژه با داشتن بار معنايي گسترده و زير مجموعه اي از عناوين و مطالبي كه در اين مقاله آمده، طي مجموعا چهل مورد تكرار در قرآن كريم، تصوير نسبتا جامعي از زندگي همراه با سعادت و رستگاري به انسان مومن عرضه مي كند. سعي ما در اين نوشته بر آن بوده كه گزارش خلاصه گونه اي از زندگي رستگاران در قرآن كريم ارايه دهيم. اميد است مورد استفاده نسل جوان قرار گيرد.
تبصره2- واژه "لعلكم" يا "فعسى ان يكون من المفلحين" در انتهاي برخي آياتي كه ذكر شد، به معناي "اقتضايي" بودن آن عوامل است، زيرا به لحاظ ادبي در اين واژه نوعي ترديد وجود دارد، يعني درست است كه هر يك از اين عوامل به تنهايي اقتضاي رسيدن به فلاح و رستگاري را دارد، ولي در صورتي مي تواند به عنوان عامل واقعي و "علت تامه" رسيدن

به فلاح و رستگاري مطرح شود كه در كنار ساير عوامل و همگام با ساير اسباب نقش ايفا كند؛ بنابراين عواملي كه ياد شد، مانند ايمان، توبه، عمل صالح، در شماره 10 و صبر و تقوا، در شماره 11 و توسل و جهاد، در شماره 12 و پرهيز از پليدي، در شماره13 و ياد نعمت هاي الهي، در شماره 15 و عبادت خدا، در شماره 16 و توبه، در شماره 17 و شركت در نماز جمعه و ياد خدا، در شماره 18، عواملي هستند كه در كنار هم و ساير عوامل و ر

عايت ساير شرايط، در تحقق رستگاري، سعادت و موفقيت انسان در زندگي كارايي دارند.
تبصره3- در برخي از آيات جمله: اولئك هم المفلحون به كار رفته است. در اين باره گفتني است: به عكس واژه لعلكم كه در آن نوعي ترديد مشاهده مي شود، اين جمله تاكيد مي كند كه عوامل زير مجموعه آن از عوامل قطعي رستگاري و سعادت انسان هستند. بنابراين هدايت، در شماره2 و سنگين بودن نامه عمل انسان در قيامت، در شماره3 و ايمان به رسول خدا(ص) و پاسداري و تبعيت او، در شماره4 همراهي و ياري رسول خدا در جهاد، در شماره5 و تسليم محض بودن در برابر حكم خدا و رسول، در شماره6 و اداي حق الناس، در شماره7 و دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان خدا، در شماره8 و خودداري از بخل، در شماره 9 به عنوان عوامل قطعي سعادت و رستگاري انسان معرفي شده اند.
تبصره4- از سياق و لحن آياتي كه به عوامل سلبي رستگاري اشاره مي كنند، استفاده مي شود كه عواملي همچون ظلم، در شماره1 و گناه، در شماره2 و سحر، در شماره3 و كفر، در شماره4 به طور قطع انسان را از مسير سعادت و رستگاري دور مي كنند و ظالم،

كافر، ساحر و گناهكار، هرگز روي رستگاري را نمي بينند، مگر اينكه توبه كنند و به سوي خدا باز گردند، زندگي خود را سامان ديگري بدهند و در مسير رستگاري قرار بگيرند، كه البته در اين صورت خداي متعال را توبه پذير و مهربان خواهد يافت.

آموزه های قرآن در حوزه زندگی



قرآن کتاب هدایت است. این را می توان از همین آیات نخست سوره بقره دریافت که می فرماید: ذلک الکتاب لاریب هدی للمتقین؛ قرآن کتابی است که در آن گمانی راه نمی یابد و برای هدایت پرهیزگاران است. اما با نگاهی تند و گذرا در زندگی مردمان می توان به سادگی دریافت که قرآن در عمل چنین نقشی را در زندگی بیشتری مردم نپذیرفته است و یا مردم چنین نقشی را برای قرآن در عمل نپذیرفته اند و نخواسته اند تا چنین نقشی را ایفا کند. از این رو بیش از آن که مفاهیم وآموزه های آن در زندگی مردمان نقش داشته باشد ، هنرهای پیرامونی آن گسترش یافته و در همه حوزه ها نفوذ کرده و خود را می تابابند. به سخن دیگر بیش از آن که نگاهی کاربردی به قرآن و آموزه های هدایتی آن داشته باشد به عنوان کتابی مقدس مورد توجه بوده است. این تقدس و قداست هر چند که تابوی برای آن شده است و از احتمال تعرض و اهانت بازداشته است ولی این حریم ناخواسته را نیز پدید آورده است که کسی به آن نزدیک نشود. همگان از قداست قرآن سخن می گویند و از این که نمی بایست کم ترین و کوچک ترین تعرض و اهانتی به ساحت پاکش صورت گیرد و کسی را دست آلوده به دامن کبریایی اش نیالاید.
آن چنان به قرآن از نظر کمیت های پیرامونی پرداخته می شود که از کیفیت و هدف و نقش او چیزی به چشم نمی آید. نقش قرآن به عمد و ی

ا به سهو به سایه رانده شده است و مهجوریت قرآن پدیدار شده است. آن اندازه که در آهنگ و گویش و ندا و شیوایی خوانش و نگارشش سخن گفته می شود و تاکید می گردد ، در حضور جدی قرآن در زندگی مردمان سخن نمی رود. آن اندازه تبلیغات درباره قرآن و خوانش آن انجام می شود که آدمی گمان می برد که قرآن در همه جا حضور جدی دارد. اگر به مساجد برود در همه جا بهترین نگارش قرآن را بر دیوارهای به رنگ های خوش لاجوردی می یابد. در هر گوشه مسجد به هزاران نگارش خوش و زیبا قرآن های چاپی

زیبا را می نگرد و در هر گوشه مسجد نوای خوش خوانندگان قرآن به گوش می رسد. در سیما و صدا چنان از قرآن و حضورش می توان دید که دیگر نیازی نمی بیند که از قرآن چیزی ببیند و یا بشنود. برنامه های قرآنی حضوری بیست و چهار ساعته از هر دو دسته شنیداری و دیداری اش دارد. خبرگزاری قرآن همه اخبار و اطلاعات در همه حوزه های قرآنی را بیان می دارد. این کمیت جدی و پررنگ اطلاعات قرآنی در همه هنرها و فنون انسانی از فیلم

و داستان و نقاشی و کند و کاری و قلمه زنی و مانند آن گویی چنان آدمی را اشباع و سیراب می سازد که دیگر احساس خلا نمی کند. از این رو از خود نمی پرسد که آیا قرآن مهجور است؟ چه چیزی می تواند وی را وادارد تا از خود چنین پرسش بیهوده ای را بکند. این کمیت عظیم مگر بیان گر حضور قرآن در زندگی آدمی نیست. همه جا قرآن به انواع و اقسام مختلف حضور دارد و نقش خود را نشان می دهد. دیگر چه نقشی مانده است که قرآن می بایست ایفا می کرد ولی انجام نداده و یا اجازه انجام آن به وی داده نشده است؟
این تراکم شدید و این کمیت عظیم هر انسانی را از بود قرآن سیراب می کند و چنین احساسی به وی دست می دهد که دیگر نیازی نیست که از قرآن گفته شود. به اندازه کافی از حضور قرآن گفته و دیده و شنیده شده است. احساس نیازی وجود ندارد تا دوباره این پرسش مطرح شود که چگونه می توان قرآن را به زندگی وارد کرد؟ یا چه کاری می بایست انجام داد و چه برنامه ای را باید ریخت تا قرآن به زندگی مردمان وارد شود؟ زیرا کمیت انبوه و سنگین قرآن در زندگی را همگی احساس می کنند و حضور جدی آن را در همه عرصه های حیات می بینند. بنابر این دیگر احساس نیازی نمی کنند تا از خود بپرسند چه کنیم تا قرآن در زندگی حضور پررنگ و جدی ای داشته باشد؟
به نظر می رسد که کمیت انبوه و سنگین حضور ظاهری قرآن چنان عم

ل کرده است که آدمی را گمراه نمود و ابلیس توانسته است تا نقش اصلی قرآن را چنان دگرگونه سازد که به جای آدم سازی و کمال سازی و هدایت به وسیله سرگرمی و تفریح و درآمدزایی مردمان تبدیل شده است. بسیاری از کارهای که ما با قرآن و آیات آن می کنیم و یا بسیاری از کارکردهایی که برای قرآن ساخته و پرداخته ایم همان کاری است که یهودیان با ایات آسمانی تورات و انجیل انجام داده و می دهند. عبریان در این کار استاد تمام هستن

د. آنان هم آیات وحیانی را منبع درآمدزایی خود قرار داده بودند و اکنون این امت محمدی است که قرآن را منبع ای برای درآمدزایی خود قرار داده است. یکی با نقاشی از آیات و تصویرگری از آن امرار معاش می کند و آن دیگری با نوای خوشش از آن پول در می آورد و آن دیگری به عنوان پژوهش های قرآنی قراردادهای میلیونی و یا صد میلیونی و حتی میلیاردی می بن

دد. در هنر و عرصه هنر هفتم و هشتم نیز پیشتاز است. هر گونه فیلم تخیلی و داستان عشقی را می توان از آیات قرآنی ساخت و در حوزه داده ها و اطلاعات اکنون حرف نخست را می زند. روزی نیست که در جست و جوگرهای گوگل و یاهو قرآن در صدر نباشد. بیشترین نگارش ها از قرآن صورت می گیرد و چاپخانه ها و انتشارات بسیاری سودهای بسیار می برند. تنها جایی است که سرمایه نه تنها در معرض خطر نیست بلکه سود تضمینی در آن نهفته است.
بنا این تفصیلات دیگر قرآن نه تنها مهجور نیست بلکه در همه جا نقش خود را به بهترین وجه ایفا می کند. مراکز و پژوهشکده های قرآنی بسیار ایجاد شده است و پول های هنگفتی هزینه می شود. قرآن منابع انسانی خاص خود را پرورش می دهد و هر کسی در هر حوزه قرآنی می تواند ده ها و صدها نفر را بیابد که متخصص امور و علوم و هنرهای قرآنی هستند. در سال های اخیر در حوزه های علمیه دانشکده های علوم قرآنی باز شده است و این آ

مار در دانشگاه های دولتی بسیار بیش تر از آن است که بتوان نادیده گرفت. در روستاها هم مراکز روخوانی و صوت و تجوید وجود دارد. رشته ای نیست که قرآن در آن مطلب و سخنی نداشته باشد و کوچه ای نیست که صدای عبدالباسط از آن به گوش نرسد. به هر حال در این انبوه جمعیت در هر کوچه ای یک نفری می میرد و نیازی به عزاداری است و محفل آن را قرآن گرم می کند. آیا این حضور همه جانبه و گسترده قرآن کفایت نمی کند؟


به نظر می رسد که واژگان در زمانه ما معانی خود را از دست داده اند. آیا این ها بیانگر حضور قرآن درزندگی است؟ آیا ما توانسته ایم مفاهیم قرآن را در زندگی خود چنان خدا خواسته وارد سازیم و زندگی و جامعه خود را قرآنی سازیم. نقش قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی چیست؟ چه کارکردهایی از قرآن انتظار داریم ؟ کارکرد ذاتی و جنبی قرآن چیست؟
روزی در یک خبر قرآنی در خبرگزاری قرآنی ایران خواندم که در روستایی چهار صد قرآن پژوه فعالیت می کنند. به نظرم جالب آمد و خواستم بدانم که این روستا کجاست و تا چه اندازه عالم و دانشمند پرور است. گفتم شاید روستای چون کوهستان است و عالم بزرگواری چون آیت الله کوهستانی در آن جا نقل مکان کرده است و طلاب عاشق قرآن را قرآن آموخته و متخصص علوم و دانش های قرآن نموده است و اکنون آن را برای چگونگی پژوهش در آیات قرآن چنان پرورش داده است که هر یک قرآن پژوهی شده اند. وقتی خبر را خواندم شگفت زده تر شدم؛ زیرا شماری افراد برای روخوانی در این روستا گرد آمده بودند و می کوشیدند آیات را از ر

و به درستی بخوانند. این کاری بس بزرگ است که مردم را دست کم با روخوانی قرآن اشنا سازیم ولی آیا این افراد قرآن پژوه هستند؟
این دگرگونه سازی مفاهیم است. کاری که با قرآن انجام داده می شود نیز این گونه است. نه این قرآن خوانان و روخوانی کردن قرآن ، قرآن پژوهی است و نه همه آن کارها

یی که در باره قرآن انجام می دهیم آوردن قرآن در زندگی مردم و جامعه می باشد. قرآن کتاب هدایت است و نه قرآن نقش هدایتی است. کارکرد اصلی و ذاتی قرآن آن است که مردمان را از گمراهی رهایی بخشد. به آنان یاد دهد که چگونه قوا و نیروهای خود را مهار و تعدیل کنند و آن را برای تکامل و رسیدن به لقاء الله بازسازی و هدایت کنند. برای رسیدن به این مقصد و مطلب هر چند نیازی است که روخوانی و برخی از مقدمات مانند علوم قرآن دانسته شود ولی نباید این مقدمات و بستر سازی را اصل قرار دهیم و از هدف بازمانیم. در این جا راه خود هدف شده است و ابزار به عنوان مقصد نشسته است. به جای این که قرآن در زندگی حضور یابد ابزاری برای درآمد و شغلی برای گروهی شده است و به جای آن که قرآن در برنامه های زندگی

ما حضور جدی داشته باشد حضور تجملی یافته است. این همان مهجوریتی است که قرآن مردمان را از آن باز می دارد و در روز قیامت از مردمان شکایت و گلایه می کند که وی را مهجور و عضین قرار داده اند.
امام خمینی (ره) قرآن را به جامعه و زندگی مردم آورد و امتی قرآن را ایجاد کرد

و آن چنان قرآن را در جان مردمان نفوذ داده بود که همه جا می توانستی عصر نبوی و بوی قرآن و پیامبر (ص) و امام امیرمومنان (ع) را استشمام کنی. وی به جای پرداخت به ظواهر قرآن ، کارکرد قرآن را به نمایش گذاشت و چنان مردمان را ساخت که ایثار می کردند. هنگامه دیجور زمستان نفت خانه خود را به بردار مومن دیگر می بخشید. دستگیر مستمندان بودند و در میدان جهاد شیر و در باغ مناجات شبانه سجاد و زین العباد زمان خود بودند. این همه نه با پژوهش های قرآنی شد و نه با قرائت و صوت و لحن.
قرآنی که امام خمینی (ره) به جامعه و زندگی مردم آورد، قرآنی بود که برای دوستان محبت و عشق آورد و برای دشمنان وحشت و هراس. این گونه بود که از قرآن امام خمینی (ره ) هراس داشتند و مردمان قرآنی او می گریختند. اذان او بود که دل های دشمنان را به وحشت می انداخت و دل های دوستان را در همه جای جهان آرام می ساخت. اذان و قرآنی که انگلیس و آمریکا را به وحشت نیاندازد چه سودی برای جامعه و مومنان دارد و چه زیانی برای دشمنان دین و اسلام خواهد داشت؟ چرا فریاد الله اکبر جوانان خمینی دشمنان را هراسناک می ساخت ولی صدای الله اکبر امروز ما آمریکاییان را ترغیب به ماندن می کند؟


برای این که قرآن از مهجوریت به در آید و در زندگی ما نقش اصلی و ذاتی خود را ایفا کند باید این نیاز در جامعه ایجاد شود که هنوز از قرآن هیچ بهره ای نگرفته اند و با اصول و اساس قرآن بسیار دور هستند. باید به جای این کمیت وحشتناک حضور دروغین قرآن در جامعه و زندگی بکاهیم و در مردم این احساس را پدید آوریم که تا چه اندازه از قرآن دور و تا چه اندازه ای بدان نیازمند هستند. این کار زمانی صورت می پذیرد که نقش و کارکرد قرآن را به جامعه بشناسانیم و کارکرد واقعی آن را معرفی کنیم و مفاهیم قرآنی را در همه حوزه های برنامه ریزی و تصمیم سازی وارد سازیم و به جای مصوبه و مراکزقرآن سازی به قرآنی سازی مردم بپردازیم.
قرآن کارکرد اصلی اش هدایت مردمان به سوی کمال است. هر چند که این نقش به طور طبیعی در کسانی که خود اهل پرهیز هستند به سادگی و خوبی انجام می شود و زمینه و بستر بهتری برای اجرای آن در چنین افرادی است ولی این کارکرد قرآن ویژه مومنان نیست ، زیرا قرآن هدایت عموم مردمان است. بنابراین در بهره گیری از قرآن و اثر گذاری آن تفاوتی میان مس

لمان و پرهیزگار و غیر مسلمان نیست. از این رو اگر قرآن در زندگی ما به خوبی اجرا شود دل های دیگران نیز به سوی قرآن کشیده می شود و قرآن بی هیچ هزینه اضافی در جهان گسترش می یابد؛ زیرا فطرت های سالم و پاک در همه جهان به سوی حق کشیده می شوند.

سبک زندگی در قرآن
همان طور که در مطالب گذشته اشاره شد، اصل عفت یکی از اصول بنیادین نظام ارزشی اسلام است. بر این اساس و در راستای حفظ عفت عمومی و تربیت عفیفانه فرزندان احکام و دستورهای بسیاری در قرآن کریم خطاب به مومنان صادر شده که در سوره نور بخش زیادی از آن ها آمده است. در این سوره که می توان آن را سوره «عفت» نامید، مهم ترین مسئله ای که مطرح شده، مسئله عفت عمومی و مبارزه با هرگونه آلودگی جنسی است. در حقیقت قرآن کریم همان گونه که از تزکیه نفس و انسان سازی سخن می گوید و هدایت بشر را دنبال می کند

، جامعه سازی و ایجاد جامعه ای متعالی و پیشرفته را نیز دنبال می کند و برای فراهم کردن آن، دستورهایی می دهد. توجه به عفت عمومی گامی در این راستاست.
پایه ریزی عفت عمومی از درون خانواده
قرآن کریم برای نهادینه کردن اصل عفت و ایجاد جامعه و افراد عفیف، هسته اولیه و سلول جامعه یعنی خانواده را مورد توجه قرار می دهد تا با دستورهایی جزئی و دقیق توجه والدین را به تربیت عفت آمیز فرزندان جلب کند و علاوه بر فراهم کردن محیطی امن برای لذت جنسی

همسران در خانواده، از هرگونه رفتار و حرکت زمینه ساز انحراف و آلودگی جنسی کودکان جلوگیری کند.
دراین زمینه خداوند آداب ورود به جایگاه خصوصی پدر و مادر را در آیه 58 سوره نور بیان می کند و می فرماید:
«یَا اَیُّها الَّذیِنَ آمَنُوا لِیَستَاذِنکُم الَّذیِنَ مَلَکَت اَیمانُکُم وَ الَّذیِنَ لَم یَبلَغُو الحُلُمَ مِنکُم ثَلاثَ مِراتٍ مَن قبل صَلاةِ الفَجر وَ حینَ تَضَعُون ثِیابَکُم مِن الظَّهیرَةِ وَ مِن بَعدِ صلاة العِشاءِ ثَلاثُ عَوراتٍ لَکُم لَیسَ عَلَیکُم وَ لا عَلَیهِم جُناحٌ بَعدَهُنَّ طَوّافُونَ عَلَیکُم بَعضُکُم عَلی بَعضٍ کَذلِِِکَ یُبَیِّنُ الله لَکُمُ الآیاتِ وَ الله عَلیمٌ حَکیمٌ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید باید بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده اند، در سه وقت از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، در نیمروز، هنگامی که لباس های (معمولی) خود را بیرون می آورید و بعد از نماز عشا. این سه وقت خصوصی برای شماست. اما بعد از این سه وقت گناهی بر شما و بر آن ها نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر طواف کنید ( و با صفا و صمیمیت به یکدیگر خدمت کنید) این گونه خداوند آیات را برای شما تبیین می کند و خداوند عالم و حکیم است.»قرآن کریم پیشتر در آیه 27همین سوره مومنان را از ورود به

خانه های دیگران بدون کسب اجازه از صاحب خانه نهی و احکام و آداب ورود به حریم خصوصی و خانواده را بیان کرد.
اما در آیه شریفه مورد بحث احکام و آداب مربوط به داخل خانواده و معاشرت فرزندان و خدمتکاران با والدین و همسران به عنوان ستون های اصلی خانواده را بیان می کند. بنابراین این دو آیه مکمل یکدیگرند.
به همین دلیل علامه طباطبایی این آیه را به منزله استثنا از حکم عمومی آیه 27

که فرمود: داخل شدن به خانه هر کس متوقف بر اجازه گرفتن است، می داند چون می گوید درباره غلامان و کنیزان (خدمتکاران) و نیز افراد نابالغ، اجازه گرفتن در سه وقت کافی است و بیش از آن استیذان واجب نیست.
محتوای آیه


به طور خلاصه این آیه شریفه دستور می دهد که خدمتکاران و کودکان نابالغ، در سه هنگام برای ورود به اتاق همسران باید اجازه بگیرند:
1 - پیش از نماز صبح
2 - هنگام ظهر که لباس های معمولی را در می آورید.
3 - بعد از نماز عشا(من قبل صلاة الفجر و حین تضعون ثیابکم من الظهیرة و من بعد صلاةالعشاء)
علت و فلسفه اجازه گرفتن
خداوند به علت این اجازه گرفتن اشاره می کند و می فرماید: این سه وقت، وقت پنهانی و خصوصی شماست و مردم در این اوقات خود را مقید به پوشاندن مانن

د سایر اوقات نمی کنند و یک حالت خصوصی دارند. علامه طباطبایی در این باره می نویسد: جمله «ثلاث عورات لکم» به دلیل حکم اشاره می کند و می فرماید: این سه موقع عورت است برای شما که طبعاً شایسته نیست غیر از شما کسی بر وضعتان مطلع شود. در فراز بعدی آیه هم می فرماید: به جز این سه زمان در اوقات دیگر لازم نیست به آن ها دستور دهید که برای ورود اجازه بگیرند. زیرا غیر از اوقات سه گانه، اوقات خدمت کردن و آمد و شد است و به اصطلاح خلوتی در کار نیست.
تربیت فرزندان
نکته ای که برخی از مفسران در تفسیر آیه متذکر شده اند، آن است که وقتی خداوند دستور می دهد که باید کودکان نابالغ برای ورود به اتاق زن و شوهر در سه وقت معین اجازه بگیرند، این دستور در حقیقت متوجه اولیا و پدر و مادر این کودکان نابالغ است و نه خود آنان، زیرا آ ن ها به حد بلوغ نرسیده اند تا حکم متوجه آنان شود. از این حکم می توان استفاده

کرد که قرآن کریم توجه والدین را به تربیت فرزندان جلب می کند و مسئولیت آنان را به ویژه در مسائل مربوط به عفت و پاکی جنسی یادآور می شود و نشان می دهد که اسلام تا چه اندازه در امر حفظ عفت عمومی ریزبینی و دقت نظر دارد و به آن اهمیت می دهد، زیرا چه بسا سهل انگاری والدین در این امر ممکن است سرچشمه انحرافات اخلاقی باشد.
آداب معاشرت اجتماعی و شاخص های آن از دیدگاه قرآن


روابط و ارتباطات اجتماعی سالم، بنیاد جامعه را می سازد. روابط اجتماعی، افزون بر اینکه تاثیرات شگرفی بر روان شخص به جا می گذارد و روحیات وی را متاثر می کند، همچنین تاثیرات بسزایی نیز بر جامعه به جا می گذارد. هرچه شخصیت فرد قوی و استوارتر باشد، تاثیرات وی بر جامعه بیشتر خواهد بود. کاهش یا افزایش دایره نفوذ هر کسی بر جامعه ارتباط تنگاتنگی باخصوصیات و صفات وی دارد.
البته در این میان نمی توان از آداب معاشرت غافل ماند؛ زیرا محافظت و صیانت بر آداب و رسوم اجتماعی می تواند دایره نفوذ اجتماعی شخص را افزایش دهد و تقویت نماید. بر این اساس، هر انسانی به ویژه مومن می بایست به این آداب توجه کند و از آن برای افزایش دایره نفوذ و تاثیرگذاری بر جامعه در راستای رهایی خود از خسران و زیان مبین و ظهور در نقش ربوبیت بهره گیرد. از این رو بخشی از آموزه های قرآنی به آداب معاشرت اجتماعی اختصاص یافته و نویسنده در این مطلب بر آن شده تا این آداب را تبیین نماید.

¤¤¤
معاشرت، مسیری برای رهایی
انسان موجودی اجتماعی است. این حکمی است که همگان بر آن اتفاق و اجماع دارند، هرچند که درباره علل و اسباب آن اختلاف دارند. اجتماعی بودن انسان مقتضی این است که روابط خود را با دیگری بشناسد و به درستی سامان دهد. بخش بزرگی از احکام و قوانین عقلانی و عقلایی و آموزه های اخلاقی به حوزه رفتار اجتماعی و چگونگی ارتباطات بشری و ساماندهی آن، بازمی گردد.
اسلام به عنوان دین و سبک زندگی بشر، به این مهم توجه ویژه ای مبذول داشته است، به ویژه که از نظر اسلام، زندگی دنیوی، قرار گرفتن آدمی در زیان و خسران مبین است که تنها با ایمان و عمل صالح از سویی و دعوت و توصیه دیگران به ایمان و عمل صالح به عنوان یک مسئولیت اجتماعی از سویی دیگر، می توان از آن رهایی یافت. (سوره عصر)
بنابراین، روابط سالم اجتماعی، به عنوان یک عامل رهایی از خسران و دست یابی به رستگاری در محور آموزه های قرآنی قرار می گیرد و معاشرت با دی

گران از جایگاه مهم و اساسی در زندگی بشر برخوردار می شود.
انسان کامل از نظر اسلام کسی است که خود را براساس آموزه های عقلانی و وحیانی، متاله و خدایی کرده و سپس در مقام مظهریت ربوبیت و پروردگاری از خدا و خلافت از او، به مسئولیت خود در قبال دیگران بپردازد. انجام این مسئولیت در مقام مظهریت ربوبی، در حوزه تعامل با انسان ها، نیازمند معاشرت و ارتباط درست و سالم با دیگران است. اینجاست که قوانینی برای تعامل درست و معاشرت و ارتباط سالم، از سوی وحی و عقل تبیین می شود.
البته از آن جایی که انسان موجودی لطیف و کلمه وجود

ی خاصی است، نوعی ارتباط و معاشرت با او، از نوع پیچیدگی برخوردار می باشد و برای ایجاد ارتباط سالم کامل، لازم است تا لطایفی مورد توجه قرار گیرد. این گونه است که آداب معاشرت به عنوان لطایف پیچیده در ارتباطات و معاشرت انسانی از سوی عقل و شرع مطرح شده و خداوند بخشی از آیات قرآنی را به آداب معاشرت سالم و درست اختصاص داده است تا انسان در رسیدن به مقامات کامل انسانی و نقش آفرینی درست در مقام ظهور ربوبی، از آن استفاده کند.

آداب معاشرت اسلامی
معاشرت، واژه ای عربی برگرفته از عشره به معنای آمیختن و مصاحبت است. (مجمع البحرین، ج 3، ص 403؛ التحقیق، مصطفوی، ج 8، ص 137؛ نثر طوبی، شعرانی، ج 2، ص 152)
معاشرت در اصطلاح به معنای ارتباط، دوستی، رفت و آمد داشتن با کسی (فرهنگ بزرگ سخن، ج7، ص7126)، گفت و شنیدکردن با هم (فرهنگ فارسی، ج3، ص 4212)، با هم زیستن، همدمی، رفاقت، با کسی زندگی کردن، خوردن و آشامیدن با هم و نشست و برخاست است (لغت نامه دهخدا، ج13، ص18632)
بنابراین، معاشرت به طور کوتاه مدت و یا بلندمدت و در حد اعلا و یا اقل آن صورت می پذیرد و اختصاص به دور زمانی بلندمدت ندارد. براین اساس، هرگونه روابط کوتاه مدت یا بلندمدت میان افراد یک جامعه می بایست در چارچوب قوانین و آدابی شکل گیرد تا

این روابط و معاشرت، سالم اسلامی باشد.
خداوند در آیاتی از قرآن براهمیت و ارزش آموزش و عمل به آداب معاشرت توجه داده و از والدین خواسته تا آداب معاشرت را در حوزه رفتارهای اجتماعی در خانه و جامعه به فرزندان بیاموزند. (نور، آیات 58 و 59).
بنابراین همانگونه که خداوند معاشرت سالم و درست را از طریق

پیامبران به مؤمنان و مردم می آموزد (انعام، آیه 54 و فصلت آیه 34 و نیز حجرات، آیات 1تا5) همچنین بر والدین است که آداب درست را از کودکی در محیط خانوادگی به کودکان خویش آموزش دهند. (لقمان، آیات 17 و 19) تا شرایط جامعه پذیری و حضور کودکان در جامعه فراهم آید.
در ارزش و اهمیت آموزش آداب معاشرت همین بس که خداوند در مقام تعلیم و آموزش پیامبران (کهف، آیه22) و مؤمنان (انعام، آیه 54 و حجرات، آیات 1تا 5 و آیات دیگر قرآن) برآمده و خود اقدام به آموزش و پرورش ایشان نموده است تا این گونه بر ارزش و اهمیت آداب معاشرت تأکید کند.
نابهنجار های رفتاری در معاشرت

با نگاهی گذرا به آموزه های وحیانی قرآن درباره آداب معاشرت می توان به دو دسته احکام سلبی و ایجابی اشاره کرد. به این معنا که برخی از این آداب متوجه ترک برخی از رفتارهاست و برخی دیگر نیز رفتارهایی است که می بایست به عنوان رفتارهای درست و سالم مورد توجه قرارگرفته و بر آن اهتمام ورزیده شود.
در آغاز به برخی از رفتارهایی اشاره می شود که در معاشرت به عنوان رفتارهای نابهنجار از آنها یاد می شود و شخص می بایست از آنها اجتناب ورزد.


از آن جایی که هرگونه رفتار سالم و نادرست می تواند روند اجتماعی و معاشرتی را به هم بریزد و مسیر ارتباطی انسان ها را به انحراف کشاند، خداوند در بسیاری از آیات به نابهنجاری های رفتاری و اخلاقی اشاره کرده و آن را عامل مهمی در فروپاشی جامعه سالم و ایجاد بحران در روابط اجتماعی دانسته است. از این رو بسیاری از رفتارهای ناسالم و نابهنجار معرفی شده و به عنوان رفتارهای ناپسند از آنها پرهیز داده شده است.
از جمله مهم ترین نابهنجاری های رفتاری و اخلاقی می توان به اختلاف

افکنی (آل عمران، آیه 103 و نساء آیه 35 و انفال، آیات 1 و 46)، آزار و اذیت دیگران را با سخنان نسنجیده (بقره آیات 263 و 264 و آل عمران، آیه 186 و آیات بسیار دیگر)، استهزای دیگران (بقره، آیات 14 و 15 و مائده آیه 57)، افترا و تهمت (نساء آیات 20 و 112 و نور، آیات 4تا7 و 12تا 15)، استفاده از القاب زشت و بد (حجرات، آیه11)، بخل ورزی (نساء آیات 36و 37 و 138)، بغض و کینه ورزی (حشر، آیه10)، تبعیض و برخورد دوگانه (عبس، آیات 5 تا 10)، تجسس در کار و زندگی دیگران (حجرات، آیه12)، تحقیر دیگران با بدنام کردن آنان (حجرات، آیه 11)، تفاخر و بزرگ فروشی (لقمان، آیه 18)، تکبر (آل عمران، آیه 75 و لقمان، آیه 18)، خیانت در امور مالی (آل عمران، آیات 75 و 160)، دشنام به عقاید دیگران (انعام، آیه 108)، گفتار خشونت آمیز (آل عمران، آیه 159)، دشمنی با دیگران (مائده، آیه 2)، با صدای بلند فریاد زدن (لقمان، آیه 19)، ظلم و ستم (نساء، آیه 148)، عیب جویی و عیب گیری (توبه، آیه 79) غیبت کردن (حجرات، آیه 12)، گمان بد و نادرست (همان و نیز نور، آیه 12)، همکاری در گناه (مائده، آیه 2)، منت گذاری (مدثر، آیه 6)، نجوای آمیخته به گناه و ممنوع (مجادله، آیات 9 و 10) و مانند آن اشاره کرد که می بایست از آنها اجتناب کرد تا شرایط برای معاشرت و روابط سالم اجتماعی میان افراد مختلف و اقشار گوناگون جامعه فراهم آید. هرگونه نابهنجاری می تواند روابط اجتماعی را خدشه دار سازد و معاشرت را غیرممکن و یا دشوار نماید.
رعایت هنجارهای رفتاری و اخلاقی در معاش

رت
از سوی دیگر، رعایت هنجارهای رفتاری و اخلاقی از اصولی است که خداوند در آموزه های قرآنی به عنوان آداب معاشرت از آن یاد کرده و بدان توجه داده است.
از جمله مهمترین هنجارهایی که می بایست در معاشرت بدان اهتمام ورزید موارد زیر است:احترام به عقاید و مقدسات دیگران (انعام، آیه 108)، احترام به عالمان و دانشمندان حاضر در مجلس (مجادله، آیه 11)، احترام به معلم در معاشرت و استفاده علمی از او (کهف، آیات 60 تا 77)، احترام به دیگران و جا دادن به آنانی که وارد مجل

س می شوند (مجادله، آیه 11)، احسان به دیگران (بقره، آیه 195 و آل عمران، آیه 134)، برخورد برادرانه (بقره، آیه 220 و حجرات، آیه 10)، ادای امانت به اهل آن (بقره، آیه 283 و آل عمران، آیات 75 و 161)، اجازه خواستن از صاحب خانه (نور، آیه 27)، اجازه خواستن پیش از ورود به حریم خصوصی دیگران (نور، آیات 58 و 59)، رعایت انصاف در برخورد با مردم بدون در نظر گرفتن اعتقادات آنان (آل عمران، آیه 75)، نرمی در گفتار و پایین آوردن صدا در معاشرت و سخن گفتن (لقمان، آیه 19و حجرات، آیات 2 و 3)، پذیرش دعوت دیگران برای شرکت در مهمانی (احزاب، آیه 53)، سلام کردن (نساء، آیه 86 که مصادقی از احسان است، الجوهر الثمین، ج 2، ص 76)، تحیت به نیکوترین وجه در مقابل احترام و تحیت دیگران (همان)، تعاون بر نیکی ها (مائده، آیه 2)، تواضع و فروتنی و پرهیز از تکبر (مائده، آیه 54 و نیز اسراء، آیه 37 و لقمان، آیات 18 و 19)، جا دادن به دیگران و برخاستن از جای خویش در مجالس برای تکریم به دیگران و در اختیار قرار دادن آن (مجادله، آیه 11)، حفظ شخصیت افراد و آبروی آنان (بقره، آیات 220 و 263

و نساء آیه 15 و آیات دیگر)، خوش خلقی و خوشرویی (آل عمران، آیه 159)، دفع بدی با خوبی (مومنون، آیه96 و فصلت، آیه 34)، سخن نیک و رفتار نیکو داشتن (بقره، آیه 83 و نساء، آیات 5 و 8)، صبر و شکیبایی در برابر گفته های مخالفان (مزمل، آیه 10 و بلد، آیه 17) و با اقشار محروم جامعه (کهف، آیه 28)، صداقت در گفتار و اعمال (توبه، آیه 1

19)، رعایت عدالت (نساء، آیه 135) عفو و نادیده گرفتن لغزش های مردم و گذشت از خطای آنان (بقره، آیه 109 و نیز آل عمران، آیات 134 و 159)، مشورت با مردم (همان)، معرفی خود به مخاطب (هود، آیه 81 و حجر، آیات 51 تا 58 و آیات دیگر)، مهربانی در گفتار و رفتار (آل عمران، آیه 159 و فتح، آیه 29 و حدید، آیه 27)، وفای به عهد در روابط (بقره، آیات 100 و 127 و اسراء، آیه 32) و وفای به وعده (مریم، آیه 54).
مراعات عرف عقلایی و هنجارهای پسندیده در معاشرت ها بویژه با جنس مخالف (بقره، آیات 229 و 231 و نساء، آیه 19 و احزاب، آیه 53) می تواند مسیر درست را برای سلامت شخص و شخصیت و جامعه نشان دهد و جامعه ایمانی را منسجم و مستحکم تر سازد.
به هر حال، از آیات قرآنی و آداب پیش گفته به خوبی به دست می آید که مراعات بسیاری از هنجارهای عرفی و شرعی و عقلی و پرهیز از نابهنجاری های سه گانه تا چه اندازه می تواند روابط اجتماعی را درمسیر سازنده قراردهد و آثار و برکات بسیاری را برای شخص و جامعه به ارمغان آورد.
به عنوان نمونه گذشت از خطای دیگران و نادیده گرفتن لغزش های مردم، از مصادیق احسان است و این نیکوکاری عملی، به شخص خطاکار این امکان را می بخشد تا به تصحیح و اصلاح رفتار خود اقدام کند و حرکت درمسیر نادرست را به حرکت درمسیر درست تب

دیل نماید. این به معنای فرصت بخشی به دیگران برای طی مدارج کمالی است که آثار آن به خود شخص عفوکننده و محسن نیز باز می گردد؛ زیرا انسان دریک محیط بسته زندگی نمی کند و ارتباطات اجتماعی و برآوردن نیازهای روحی و روانی و نیز اقتصادی از طریق آن،امری طبیعی است که نمی توان از آن گذشت، هر انسانی نیاز دارد تا روابط اجتماعی با دیگران داشته باشد؛ بازسازی، اصلاح و تصحیح رفتار دیگران از طریق عفو و احسان وگذش

ت، به خود شخص این امکان را می بخشد تا در یک محیط سالم تر روابط اجتماعی را تداوم بخشد و از آثار ارتباط بهره مند گردد.
ملاک ها و معیارهای معاشرت
اما اینکه درمعاشرت چه معیارهایی را درنظر داشته باشیم تا معاشرت های ما انسان ساز و جامعه ساز باشد و ما را درمسیر اهداف و فلسفه آفرینش یاری رساند، موضوعی است که درآیات دیگر قرآن به آن توجه داده شده است.
در قرآن دست کم می توان هفت معیار و ملاک برای معاشرت های انسانی شناسایی کرد که در اینجا به طور اجمال به آنها پرداخته می شود.
از مهم ترین معیارهایی که خداوند برای معاشرت و دوستی با دیگران بیان می کند، مساله ایمان است؛ زیرا ارتباطات میان مومنان با غیرمومنان می تواند تاثیرات منفی به جا گذارد؛ زیرا انسان همان اندازه که تاثیرگذار است ممکن است از دیگران تاثیر بپذیرد و کسی که کامل ساخته نباشد درمعرض خطر است. از این رو از جمله شرایط دوستی و معاشرت بر ایمان 
دومین معیار درمعاشرت ها و دوستی ها، تقواست که یکی از مهم ترین ملاک های قرآنی است و خداوند درآیاتی ازجمله 67 سوره زخرف برآن تاکید کرده است.
صداقت و راستگویی (نساء آیه 69)، صلاح و درستکاری (همان)، عرف عقلایی و خرد جمعی و سیره خردمندان (بقره، آیه 229 و نساء آیه 14 و لقمان،آیه 15 و طلاق،

آیه 2) درکنار معیار مصلحت و مصالح عمومی و خصوصی (انعام، آیه 152و اسراء آیه 34) و هجرت از محیط ناسالم به محیط سالم اجتماعی (نساء، آیه 89 و نیز انفال، آیات 72 تا 75 و حشر، آیه 7) ازجمله مهم ترین ملاک ها و معیارهای دوست گزینی و معاشرت با مردم است که خداوند برآن تاکید کرده است.
سیمای مومنان در قرآن کریم

خدای سبحان در اولین آیه از سوره انفال به مؤمنین توصیه می‌فرماید که اگر مؤمن هستید از خدا و پیامبرش اطاعت نمایید و در دو آیه بعد برخی از صفات مؤمن را ذکر می‌فرماید که ذکر این صفات، برای ما می‌تواند راهگشا باشد.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِیَت عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتهُمْ إِیمَاناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَكلُونَ * مؤمنان كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود دل‌هایشان ترسان مى‌گردد، و هنگامى كه آیات او بر آنها خوانده مى‌شود ایمانشان افزون مى‌گردد و تنها ب

ر پروردگارشان توكل دارند.
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * آنها كه نماز را بر پا مى‌دارند و از آنچه به آنها روزى داده‌ایم؛ انفاق مى‌كنند.
أُولَئك هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لهَُّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كرِیمٌ * مؤمنان حقیقى آنها هستند، براى آنان درجات (فوق‌العاده‌اى) نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى

بى‌نقص و عیب .
این سه آیه خصائص و امتیازات کسانی را كه به معنای حقیقی كلمه، مؤمن هستند بیان نموده و اوصاف كریمه و ثواب جزیلشان را برمی‌شمارد تا بدین وسیله جمله‌ای در آیه قبل را كه فرموده بود: "فاتقواالله و اصلحوا ذات بینكم" تاكید نماید . و از میان همه صفات ایشان، پنج صفت را انتخاب نموده و در این آیات ذكر كرده است و این پنج صفت، صفاتی هستند كه داشتن آن مستلزم داشتن تمامی صفات نیك و ملازم با دارا بودن حقیقت ایمان است كه اگر خود انسان در آنها تامل و دقت كند خواهد دید كه داشتن آن، نفس را برای تقوا و اصلاح ذات بین و اطاعت خدا و رسول آماده می‌سازد .
تعبیر به اقامه نماز (به جاى خواندن نماز) اشاره به این است كه نه تنها خودشان نماز می‌خوانند بلكه كارى می‌كنند كه این رابطه محكم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد، و تعبیر "مما رزقناهم"؛ (از آنچه به آنها روزی داده‌ایم) تعبیر وسیعی است كه تمام سرمایه‌های مادی و معنوی را در بر می‌گیرد، آنها نه تنها از اموالشان بلكه از علم و دانششان، از هوش و فكرشان، از موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبی كه در اختیار دارند در راه بندگان خدا مضایقه نمی‌كنند.
خداوند در این آیات، به پنج مورد از صفات برجسته مؤمنان اشاره كرده كه سه مورد آن، جنبه روحانى و معنوى و باطنى دارد و دو مورد آن جنبه علمى و خارجى. سه مورد اول عبارتند از احساس مسئولیت و تكامل ایمان و توكل و دو مورد دیگر عبارتند از ارتباط با خدا و ارتباط و پیوند با خلق خدا .
و آن صفات عبارت است از :
1- ترسیدن و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا،


2- زیاد شدن ایمان در اثر استماع آیات خدا،
3 - توكل،
4- بپا داشتن نماز ،
5- انفاق از آنچه كه خدا روزی فرموده است.
و معلوم است كه سه صفت اول از اعمال قلب و دو صفت اخیر از اعمال جوارح

است. و در ذكر آن رعایت ترتیب واقعی و طبیعی آن شده است، چون نور ایمان به تدریج در دل تابیده می‌شود و همچنان رو به زیادی می‌گذارد تا به حد تمام رسیده و حقیقتش كامل شود .
مرتبه اول آن كه همان تأثر قلب است عبارت است از وجل و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا، و جمله "انماالمؤمنون الذین اذا ذكر الله وجلت قلوبهم" اشاره به آن است . و این ایمان همچنان رو به انبساط نهاده و شروع به ریشه دواندن در دل می‌كند، و در اثر سیر در آیات الهی بر خدای تعالی و همچنین آیاتی كه انسان را به سوی معارف حقه رهبری می‌كند در دل، شاخ و برگ می‌زند، به طوری كه هر قدر مؤمن بیشتر در آن آیات سیر و تامل كند ایمانش قوی‌تر و زیادتر می‌گردد، تا آنجا كه به مرحله یقین برسد و جمله "و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم" ایمانا اشاره به آن است .
"وجل" همان حالت خوف و ترسى است كه به انسان دست مى‌دهد كه سرچشمه آن یكى از این دو چیز است، گاهى به خاطر درك مسئولیت‌ها و احتمال عدم قیام به وظائف لاز

م در برابر خدا مى‌باشد، و گاهى به خاطر درك عظمت مقام و توجه به وجود بى انتها و پر مهابت او است.
اشتباه نشود مفهوم توكل آنچنان كه بعضى از تحریف كنندگان پنداشته‌اند، چشم‌پوشى از عالم اسباب و دست، روى دست گذاشتن و به گوشه‌ای نشستن نیست، بلكه مفهوم

ش خودسازی و بلندنظری و عدم وابستگی به این و آن و ژرف‌نگری است، استفاده از عالم اسبا

ب جهان طبیعت و حیات، عین توكل بر خدا است، زیرا هر تاثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است .
گاه مى‌شود انسان به دیدن شخص بزرگى كه راستى از هر نظر شایسته عنوان عظمت است مى‌رود. شخص دیدار كننده گاهى آنچنان تحت تاثیر مقام پر عظمت او قرار مى‌گیرد، كه احساس یك نوع وحشت در درون قلب خویش مى‌نماید، تا آنجا كه به هنگام سخن گفتن لكنت زبان پیدا مى‌كند، و حتى گاهى حرف خود را فراموش مى‌نماید، هر چند آن شخص بزرگ نهایت محبت و علاقه را به او و همه دارد، و كار خلافى نیز از این شخص‍ سر نزده است. این نوع ترس، بازتاب و عكس العمل درك عظمت است. به این ترتیب پیوندى میان آگاهى و خوف، همواره بر قرار است، بنابراین اشتباه است، كه ما سرچشمه خوف و خشیت را تنها عدم انجام وظایف و مسئولیت‌ها بدانیم .
وقتی ایمان انسان زیاد گشت و به حدی از كمال رسید كه مقام پروردگارش را و موقعیت خود را شناخت، و به واقع مطلب پی برد، و فهمید كه تمامی امور به دست خدای سبحان است، و او یگانه پروردگاری است كه تمام موجودات به سوی او بازگشت می‌كنند در این موقع بر خود؛ حق و واجب می‌داند كه بر او توكل كرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامی امور مهم زندگی، وكیل خود گرفته و به آنچه كه او در مسیر زندگیش مقدر می‌كند رضا داده و بر طبق شرایع و احكامش عمل كند، و اوامر و نواهیش را به كار بندد، جمله "و علی ربهم یتوكلون" اشاره به همین معنا

است. افق فكر آنها آنچنان بلند است كه از تكیه كردن بر مخلوقات ضعیف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارد، آنها آب را از سرچشمه مى‌گیرند و هر چه مى‌خواهند و مى‌طلبند، از اقیانوس بیكران عالم هستى، از ذات پاك پروردگار مى‌خواهند، روحش

ان بزرگ و سطح فكرشان بلند، و تكیه‌گاهشان تنها خدا است .
وقتی ایمان انسان زیاد گشت و به حدی از كمال رسید كه مقام پروردگارش را و موقعیت خود را شناخت، و به واقع مطلب پی برد، و فهمید كه تمامی امور به دست خدای سبحان است، و او یگانه پروردگاری است كه تمام موجودات به سوی او بازگشت می‌كنند در این موقع بر خود؛ حق و واجب می‌داند كه بر او توكل كرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامی امور مهم زندگی، وكیل خود گرفته و به آنچه كه او در مسیر زندگیش مقدر می‌كند رضا داده و بر طبق شرایع و احكامش عمل كند، و اوامر و نواهیش را به كار بندد، جمله "و علی ربهم یتوكلون" اشاره به همین معنا است.
اشتباه نشود مفهوم توكل آنچنان كه بعضى از تحریف كنندگان پنداشته‌اند، چشم‌پوشى از عالم اسباب و دست، روى دست گذاشتن و به گوشه‌ای نشستن نیست، بلكه مفهومش خودسازی و بلندنظری و عدم وابستگی به این و آن و ژرف‌نگری است، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توكل بر خدا است، زیرا هر تاثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است .


وقتی ایمان به حد كاملش در دل مستقر گردید قهرا انسان به سوی عبودیت معطوف گشته و پروردگار خود را به خلوص و خضوع عبادت می‌كند، و این عبادت همان نماز است. علاوه بر این که به سوی اجتماع نیز معطوف گشته حوائج اجتماع خود را بر آورده می‌كند، و نواقص و كمبودها را جبران می‌نماید، و از آنچه خدا ارزانیش داشته از مال و علم و غیر آن انفاق می‌نماید، آیه "الذین یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون" همین معنا را می‌رساند .


پس از ذكر این سه قسمت، از صفات روحانى و نفسانى مؤمنان راستین مى‌گوید: آنها در پرتو احساس مسئولیت و درك عظمت پروردگار و همچنین ایمان فزاینده و بلندنگرى توكل، از نظر عمل داراى دو پیوند محكمند، پیوند و رابطه نیرومندى با خدا و پیوند و رابطه نیرومندى با بندگان خدا، آنها كسانى هستند كه نماز را (كه مظهر رابطه با خداست) بر پا مى‌دارند و از آنچه به آنها روزى داده‌ایم در راه بندگان خدا انفاق مى‌كنند. (الذین یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون)
تعبیر به اقامه نماز (به جاى خواندن نماز) اشاره به این است كه نه تنها خودشان نماز می‌خوانند بلكه كارى می‌كنند كه این رابطه محكم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد، و تعبیر "مما رزقناهم"؛ (از آنچه به آنها روزی داده‌ایم) تعبیر وسیعی است كه تمام سرمایه‌های مادی و معنوی را در بر می‌گیرد، آنها نه تنها از اموالشان بلكه از علم و دانششان، از هوش و فكرشان، از موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبی كه در اختیار دارند در راه بندگان خدا مضایقه نمی‌كنند.
در آخرین آیه مورد بحث، موقعیت و مقام والا و پاداش‌هاى فراوان اینگونه مؤمنان راستین را بیان می‌كند.


"وجل" همان حالت خوف و ترسى است كه به انسان دست مى‌دهد كه سرچشمه آن یكى از این دو چیز است، گاهى به خاطر درك مسئولیت‌ها و احتمال عدم قیام به وظائف لازم در برابر خدا مى‌باشد، و گاهى به خاطر درك عظمت مقام و توجه به وجود بى انتها و پر مهابت او است.
"اولئك هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كریم" این حكمی است ك

 

ه خداوند كرده و فرموده: ایمان حقیقی تنها در دل آن كسانی ثابت و مستقر گشته كه دارای پنج صفت بالا باشد، و به همین جهت هم اجر كریم ایشان را مطلق ذكر كرده و توضیح نداده كه چیست بلكه فرموده: "لهم درجات عند ربهم." پس صفات كمال و ثواب و اجر عظیمی كه اینگونه مردم دارند همان صفات و ثواب و اجری است كه مؤمنین حقیقی دارای آنند. و در این آیه كه فرمود: "لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كریم" كلمه "مغفرت" به معنای گذشت الهی از گناهان است، و "رزق كریم"؛ نعمت‌های بهشتی است كه نیكان از آن ارتزاق می‌كنند. و از همین جا معلوم می‌شود كه منظور از "درجات" در جمله "لهم درجات عند ربهم" مراتب قرب و منزلت و درجات كرامت معنوی است، و همینطور هم هست، برای این كه مغفرت و جنت از آثار مراتب قرب به خدای سبحان و فروع آن است . البته درجاتی كه خدای تعالی در این آیه برای مؤمنین نامبرده؛ اثبات می‌كند تمامی آن برای فرد فرد مؤمنین نیست، بلكه مجموع آن برای مجموع مؤمنین است. برای این كه درجات مذكور از آثار و لوازم ایمان است، و چون ایمان دارای مراتب مختلفی است، لذا درجات هم كه خداوند به ازای آن می‌دهد مختلف می‌باشد، بعضی از مؤمنین كسانی هستند كه یكی از آن درجات را دارا می‌شوند، بعضی دیگر دو درجه و بعضی چند درجه – به حسب اختلافی كه در مراتب ایمان ایشان است
پيشنهادها و توصيه هاي کاربردي :


-مديران آموزشي در وهله اول بايد متخصص تعليم و تربيت، معلم و مربي باشند و به جاي کنترل آگاهي به پرورش آگاهي ها و تربيت و آماده سازي دانش آموزان بپردازند.
-شناسايي فزاينده مديريت و مديران آموزشي بعنوان ابزاري براي تحقق هدفهاي تربيتي
-بايد برنامه ريزي هاي تربيتي بر اساس باورهاي ارزش مدار و بر مبناي دين اسلام صورت گيرد.
-برنامه ريزي جهت افزايش نقش تربيتي خانواده و همکاري فعال مدرسه با خانواده در انجام ارزيابي تربيتي
-انجام تحقيقات کاربردي تربيتي در آموزش وپرورش
-مؤلفه ها و شاخص هاي ارائه شده طي يک يا چند پژوهش ديگرعملياتي شود.
-افزايش ارتباط متقابل اولياء با متخصصان علوم تربيتي و عالمان ديني جهت اصلاح برخي نگرشهاي غلط تربيتي.

منابع فارسي:
قرآن کريم
امام علي (ع) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي(1378)، قم: مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)
ابراهيم زاده، عيسي (1383) فلسفه تربيت (رشته علوم تربيتي)، تهران: دانشگاه پيام نور
استونر،جيمزاي.اف.فري من. آر.ادوارد، گيلبرت.
دانيل آر (1995) مقدمه اي بر مديريت، مديريت در قرن بيست و يکم، برنامه ريزي، ترجمه علي پارساييان و سيد محمد اعرابي (1379)، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي
اعرافي، عليرضا و همکاران (1380) مجموعه مقالات همايش تربيت در سيره و کلام امام علي (ع)، تهران: تربيت اسلامي
الراغب الاصفهاني، ابوالقاسم حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تحقيق و ضبط محمد سيد گيلاني، المکتبه المر تضويه، تهران: ص 184.
بازرگان، عباس (1374) ارزشيابي آموزشي، تهران: سمت


جوادي آملي، عبدالله (1380) تفسير موضوعي قرآن، ج12، قم: اسراء
حق شناس و همکاران (1383) فرهنگ معاصر هزار انگليسي -فارسي، تهران: فرهنگ معاصر ذو علم، علي (1380) شاخص هاي تربيت ديني از نگاه قرآن کريم، قم: پژوهشگاه فرهنگ و ا
سجادي،سيد مهدي (1384) تبيين و ارزيابي رويکرد عقلاني به تربيت ديني، فصلنامه نوآوري هاي آموزشي، ش 11
سعيدي، محمود و کياني نژاد، عذر (1382).
بررسي عوامل تأثيرات نامطلوب درس بينش اسلامي، نشر محراب قلم
سلطاني، ايرج (1380) ارائه الگوي پوياي ارزيابي رشد اجتماعي و مسئوليت پذيري دانش آموزان، فصلنامه مديريت در آموزش و پرورش شماره هاي 39، 38، 37 و 40 ص 272-246
سيف،علي اکبر (1383) اندازه گيري، سنجش و ارزشيابي آموزشي، تهران: نشر دوران
سيف، علي اکبر (1383) روانشناسي تربيتي، تهران: نشر آگاه
شانه چي، کاظم (1380) علم الحديث و درايه الحديث، قم: دارالحديث
شعباني، حسين (1382) مقدمات برنامه ريزي آموزشي، تهران: رشد
علم الهدي، جميله (1386) اهداف تعليم و تربيت در اسلام، تهران: موسسه پژوهش و برنامه ريزي
عميد، حسن (1363) فرهنگ عميد، تهران امير کبير
کاردان و همکاران (1382) فلسفه تعليم و تربيت، ج1، تهران: سمت
مشايخ، فريده (1379)، ديدگاههاي نو در برنامه ريزي آموزشي، تهران: سمت
مطهري ، مرتضي (1378) ولاء ها و ولايتها، قم: صدرا
مطهري، مرتضي (1367) جاذبه و دافعه امام علي (ع)، قم: صدرا
مطهري، مرتضي (1380) ده گفتار، قم: صدرا
مطهري، مرتضي (1361) مجموعه آثار شهيد مطهري، ج5، قم: صدرا
مطهري، مرتضي (1367) انسان کامل، قم: صدرا


محمدي ري شهري، محمد (1377)، ميزان الحکمه، ترجمه حميدرضا شيخي، ج1، قم: دارالحديث
محمدي ري شهري، محمد (1377)، ميزان الحکمه، ترجمه حميدرضا شيخي، ج7، قم: دارالحديث
منابع عربي:
کليني رازي، محمد (1365)
الکافي، ج1،تهران: دارالکتب الاسلاميه


مجلسي،محمدباقر (1404) بحارالانوار، ج 27، بيروت: موسسه دارالوفاء
طباطبايي،محمد حسين (1362) الميزان في تفسير القرآن، ج1
طباطبايي،حسين (1362) الميزان في تفسير القرآن، ج5.
طباطبايي، محمد حسين (1362) الميزان في تفسير القرآن، ج18

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید