بخشی از مقاله
قرآن در قرآن
براي دريافت كارشناسي
پيشگفتار
«الحمدالله الذي انزل علي عبده الكتاب» ستايش خاص خدايي است كه اين كتاب استوار را بر بندة خويش فروفرستاد. خداوند اين كتاب را بر بندگانش نازل كرد تا بندگان خود را از گمراهي نجات دهد و راه نجات را در تمسك به اين كتاب و اهل بيت پيامبر (ص) قرار داد. همچنانكه پيامبر (ص) در حديث معروف ثقلين ميفرمايند: «إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي. ما إن تمسكتم بهمالن تضلوا بعدي ابدا» من در بين شما دو چيز گرانقدر باقي گذاشتم. كتاب خدا و عترتم كه اگر به آن متمسك شودي هرگز گمراه نخواهيد شد»
قرآن در تمامي ابعاد فردي، اجتماعي، مادي، معنوي، دنيوي و اخروي هدايت انسان را تأمين كرده است.
استاد مطهري ميفرمايند:
«قرآن مثل بعضي كتابهاي مذهبي نيست كه يك سلسله مسائل رمزآسا در مورد خدا و خلقت و تكوين مطرح كرده باشد و حداكثر يك سلسله اندرزهاي اخلاقي هم ضميمه كرده باشد. قرآن اصول معتقدات و انكار و انديشه هايي را كه براي يك انسان به عنوان يك موجود با ايمان و صاحب عقيده لازم و ضروري است و همچنين اصول تربيت و اخلاق و نظامات اجتماعي و خانوادگي را بيان كرده است.»
پس از آنجا كه شناخت قرآن يكي از ضروري ترين و مهم ترين نيازهاي هدايتي بشر است. شناخت آن به سادگي ميسر نيست. براي يافتن آن نيز بايد به خود قرآن مراجعه كرد و قرآن را در قرآن يافت.
نويسندة معروف اسلام «سيد قطب» در مقدمه كتاب خود «تصوير فني قرآن مجيد» بحث جالبي تحت عنوان «من قرآن را پيدا كردم» دارد كه خلاصه اش اين است.
«اين كتاب داستاني دارد، تا كتاب به چاپ نرسيده بود آن را در نزد خود نگاه داشتم ولي امروز كه كتاب براي چاپ فرستاده مي شود، ناچارم آن را فاش كنم:
در كودكي كه براي نخستين بار قرآن را مي خواندم، با اينكه فكر من قادر به درك معاني بلند آن نبود، چيزهايي از آن احساس مي كردم. هنگامي كه بعضي از آيات را مي خواندم، عكس ها و تصويرهاي جالبي در ذهن من نقش مي بست. من از اين تصويرهاي ساده و قدرت خلاقة قرآن، فوق العاده لذت مي بردم. و با آن، مدت ها سرخوش بودم، آن ايام با خاطرات شيرينش گذشت.
هنگامي كه قدم در محبط مدرسه گذاشتم وتفسير قرآن را در كتب تفسير خواندم و اقوالات اين و آن و احتمالات گوناگون را مطالعه كردم. ديدم ديگر اثري از آن «تصويرهاي روح پرور» و آن جمال دل انگيزي كه در كودكي مي ديدم، در اعماق فكر من پيدا نيست. متحير شدم، مگر اين همان قرآني نيست كه من در كودكي مي خواندم و آنقدر از معاني آن لذت مي بردم ! چرا امروز اينقدر مشكل و پيچيده و خالي از آن روح و زيبايي و لذت شده است؟! مگر اين قرآن ديگر است؟ آن تصويرهاي زنده و روح پرور كجاست؟ ناچار گفته هاي اين و آن و آن همه احتمالات مختلف و احياناً نامفهوم را رها كرده به مطالعه عميق خود قرآن پرداختم و قرآن را در خود قرآن جستجو كردم، نه در گفته هاي اين و آن.
ديدم قرآن بار ديگر، همان قيافة جذاب و دلپذير، همان تصويرهاي دل انگيز و جان پرور خود را به من نشان داد و من مسحور اين منظره ها شدم! البته اين نقشها و صورتهايي كه در اين موقع مشاهده مي كردم به آن سادگي دوران كودكي نبود؛ چرا اينكه آن روز تنها صورتهاي زنده و روح دار آن را مي ديدم ولي امروز در پشت آن ها هدفهاي عالي و مقاصد بزرگ و پرارزش قرآن را نيز مي بينم و در هر حال جاذبه و كشش آن هميشگي و لايزال است. شكر خدا كه من قرآن را پيدا كردم …»
در پايان برخورد لازم مي دانم كه از زحمات مسئولين دانشكده، كتابخانه و مخصوصاً استاد گرانقدر جناب آقاي محمدي تشكر كنم كه با راهنمايي هاي خود، در انجام اين پروژه مرا بسيار ياري كردند. و اميدوارم كه اين پژوهش بتواند قرآن را از ديدگاه قرآن هر چند در حد ناقص و ابتدايي معرفي كند. «ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم»
فصل اول :
كليات
اهميت موضوع
قرآن كريم تجلي خداوند است، همانطوريكه بشر نمي تواند به شناخت خدا نايل بيابد نمي تواند به شناخت تجلي او، قرآن نيز نايل بيابد، بشر خودش نمي تواند به سادگي قرآن را بشناسد، انسان نيازمند هدايت است و قرآن هم كتاب هدايت. و ما نيازمند به معرفي خود قرآن هستيم.
شناخت قرآن از ديدگاه خود قرآن داراي چنان ضرورت بي بديل است كه هيچ منبع ديگري نمي تواند جايگزين شود. اهميت اين پژوهش وقتي روشن ميشود كه به نكات ذيل توجه كنيم:
1- نخست اينكه اگر بخواهيم در مورد قرآن كريم صحبت كنيم به اولين مساله اي كه برخورد مي كنيم اين است كه عقل و حواس ما نمي تواند به همة مراتب قرآن وقوف پيدا كند، عقل انسان با همة پيچيدگي هايش در برابر عظمت قرآن به زانو درمي آيد و ساكت مي نشيند.
2- ثانياً كلام الهي مانند صاحب كلام، بزرگ و فضائلش لايتناهي است كه انسان اين موجود محدود نمي تواند سخن را در مورد قرآن كمال برساند. بر اين اساس ما براي شناخت قرآن نيز بايد به خود قرآن مراجعه كنيم تا ابعاد آن را خود معرفي كند.
تبيين موضوع
قرآن كريم سخن خداوند ، ثقل اكبر، كتاب جاويدان راهنماي بشر در تمامي عرصه هاي زندگي است. هيچ مساله اي در قرآن فروگذار نشده است. در عظمت آن همين بس كه خود مي فرمايد: لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشيه الله. اگر اين قرآن را بر كوهي نازل كرده بوديم، مسلماً او را مي ديدي كه خاشع و از ترس خدا متلاشي ميشود. و يا اينكه رسول اكرم (ص) ميفرمايند: «فضل القرآن علي سائر الكلام كنضل الله علي سائر خلقه» يعني برتري قرآن بر ديگر سخنان همچون برتري خداوند بر خلق خود اوست.
قرآن كريم بزرگترين هديه الهي است براي انسانها كه ايشانرا به سوي سعادت جاوداني هدايت ميكند. قرآن مهمترين دليل بر حقانيت اسلام و رسالت پيامبر گرامي (ص) كه همواره با بيان اعجاز آميزش حجت را بر همة آدميان تمام ميكند . «هنگاميكه قرآن به توصيف خود مي پردازد افقهايي از شناخت را در برابر ما مي گشايد كه چون به پژوهش بيشتر در آنها ميپردازيم مي توانيم از خصايص قرآن و صفات عالي و كمالي آن آگاه شويم. در فهم كتاب خدا بايد از خود قرآن مدد گرفت. هيچ بعدي از معرفت نيست كه راهنما و بينه اي از آن در اين كتاب آسماني نباشد. »
قرآن كه مبين هر چيز است نمي تواند مبين خود نباشد. و اين رساله به تبيين قرآن از ديدگاه خود قرآن اختصاص داده شده است.
براي شناخت قرآن راههاي مختلف و معرفهاي مختلفي وجود دارد. راه عقلي، تاريخي و سندي و … يكي از معرفها هم خود قرآن است كه به بهترين وجه خود را معرفي كرده است. اين رساله بر اساس اين معرف كار خود را شروع كرده است.
پيشينة موضوع:
بديهي است كه متن اصلي خود قرآن ميباشد و پس از آن قديميترين منابع روايات تفسيري و متون تفسيري اسلامي است و از صدر اسلام تاكنون دربارة قرآن پژوهشهاي بسياري شده و مطالعات گوناگون انجام شده است و هر كدام از آنها از جهتي قرآن را بررسي كرده اند و دربارة آن ها سخن به زبان آورده اند و به حق هم اين پژوهش ها در خور توجه است اما درباره اين موضوع به طور خاص سير كتابهايي نگاشته شده است كه مهمترين آنها عبارتند از:
آشنايي با قرآن اثر استاد مطهري، قرآن حكيم و قرآن در قرآن اثر آقاي جوادي آملي و قرآن در قرآن اثر محمدباقر بهبودي سيري در علوم قرآن اثر يعقوب جعفري قرآن شناسي اثر آقاي مصباح يزدي.
سوالات اصلي و فرعي تحقيق:
1- تعريف لغوي و اصطلاحي قرآن چيست؟
2- اسامي و نام هاي قرآن در قرآن كدام است؟
3- ويژگي هاي قرآن از ديدگاه قرآن كريم كدام است؟
4- آموزه هاي قرآن را بنويسيد؟
5- شيوه هاي پيام رساني قرآن چيست؟
6- آداب قرائت قرآن چگونه است؟
7- رسالت قرآن چيست؟
8- مخاطبان قرآن چه كساني هستند؟
روش تحقيق:
اين تحقيق به روش كتابخانه اي صورت گرفته است كه با مراجعه به كتابخانه و بررسي كتب مختلف تدوين شده است.
چكيده
در اين تحقيق افزون بر فصل كليات كه مشتمل بر ضرورت و اهميت موضوع تبيين موضوع پيشينه است. داراي 7 فصل ديگر ميباشد. در فصل اول تعريف لغوي و اصطلاحي قرآن، فرقان، ذكر و كتاب آمده كه به قولي اين 4 لفظ اسامي قرآن مي باشند و بقيه نام ها هم بررسي شده است.
در فصل دوم ويژگي هاي قرآن مورد بررسي قرار گرفته است. مانند ويژگي الهي بودن، حقانيت، رفع اختلاف و …
در فصل سوم آموزه هاي قرآن مطرح شده است كه حول 3 محور بيان شده: 1- طرح اعتقادات 2- آموزة اخلاقي 3- احكام
در فصل چهارم شيوه هاي پيام رساني قرآن گفته شده است. اينكه قرآن براي جلب توجه مخاطبان از چه روشهايي استفاده كرده يا به عبارت ديگر از چه روش هايي استفاده كرده كه مطلب بيان شده تأثير بيشتري روي مخاطب بگذارد.
در فصل پنجم آداب قرائت قرآن بيان شده است. اينكه براي قرائت بهتر با چه آدابي بايد همراه باشد.
در فصل ششم هم رسالت قرآن گفته شده است كه مهمترين رسالت قران انذار و هدايت است. و در فصل هفتم هم مخاطبان قرآن اينكه خطابهاي قرآن براي تمام مردم است ولي مردم در برابر اين خطابها چند دسته ميشوند.
واژگان كليدي
قرآن. فرقان. ذكر. كتاب
فصل دوم:
شناخت واژگان و نام هاي قرآن از ديدگاه قرآن
قرآن
اين واژه در آغاز به صورت وصف در مورد قرآن كريم به كار رفته است ولي به تدريج جنبة علميت پيدا كرده است. قرآن از ريشه «قرأ» اخذ شده است و راغب در مفردات خود آورده:«القراءةُ صنم الحروف و الكلمات بعضها إلي بعض في الترتيل و القرآن في الاصل مصدر قدحض بالكتاب المنزل علي محمد (ص) و قال بعض العلماء تسمية هذا الكتاب قرآناً من بين كتب الله لكونه جامعا لثمرة كتبه بل
لجمعه ثمرة جميع العلوم» : خواندن حروف و كلماتي كه كنار هم جمع ميشوند را قرائت مي گويند. قرآن در اصل مصدر است و به كتابي كه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده، اختصاص پيدا كرده است و چنانكه برخي علما گفته اند: وجه نامگذاري اين كتاب مقدس در بين كتابهاي آسماني بر قرآن آن است كه اين كتاب، جامع فوايد و آثار تمامي كتب آسماني است، بلكه جامع آثار تمامي علوم است.»«القرآن هو اسم لكتاب الله تعالي لايسمي به غيره و انما سمي قرآنا لأنه يجمع السور
و يضمها و قيل لانه جمع القصص و الامر و النهي و الوعد و الوعيد و الآيات و السور بعضها الي بعض و هو مصدر كالغفران و الكفران» قرآن اسمي است براي كتاب خداي تعالي كه هيچ كتاب ديگري بدين نام، ناميده نشده. همانا كه قرآن ناميده شد چرا كه سوره ها را جمع كرد و گفته اند كه چون در آن قصه ها، امر و نهي، وعده و وعيد ، آيات و سوره ها در كنار هم جمع شده است. قرآن مصدري است مانند غفران و كفران.»
كلمة «القرآن» پنجاه بار به كار رفته كه در همة موارد، منظور همين كتاب شريف است، مانند: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن …» يا «افلا يتدبرون القرآن …»
ساير موارد عبارتند از : مائده- 101، انعام-19 ، اعراف-204، توبه-111، يونس-37، يوسف-3، حجر-87، نحل- 98، اسرا-9- 41-45- 46- 60- 82- 88- 89، كهف-54 ، طه-2 - 114، فرقان- 30-32، نمل- 1- 6- 76- 92، قصص- 85، روم-58، سبأ-31، يس-2، ص-1، زمر-27، فصلت-26، زخرف-31، احقاف-29، محمد-24، ق-1-45، قمر-27-22- 32-40 ، رحمن-2، حشر-21، مزمل- 4-20، دهر-23، و انشقاق-21،
كلمة قرآن «بدون الف و لام نيز سيزده بار در مورد اين كتاب به كار رفته است: يوسف-2، حجر-1، اسرا-106، طه-113، يس-69، زمر-28، فصلت-3-44 ، شوري- 7، زخرف-3، واقعه-77، جن-1، و بروج-21.
كلمة قرآن در هفت مورد ديگر نيز استعمال شده كه در سه مورد آن منظور، مطلق خواندني و در چهار مورد ديگر، معناي مصدري ارائه شده است. يونس-15 و 16، رعد-31، اسرا-78 (دوبار) و قيامت 17 و 18.
«قرآن» در لغت به معناي خواندني است. اين واژه، در آغاز به صورت وصف در مورد اين كتاب آسماني به كار رفته، ولي به تدريج جنبة علميت پيدا كرده است. اين راي كه قرآن از مادة «قرن» گرفته شده و همزة آن زايد است وجه قابل اعتنايي نيست.» و شايد نظيري براي آن نتوان يافت.
«اين لفظ در خود قرآن در چند مورد به معناي خواندن به كار رفته است.»
ظاهراً در اطلاق كلمة قرآن بر اين كتاب، عنايتي جز اين كه الفاظي خواندني است، منظور نيست، چنانكه در اطلاق كلمة كتاب معنايي جز اين كه آياتي نوشتني يا نوشته شده در لوح محفوظ است فهميده نميشود. براي اين توصيف وجوه ديگري را ميتوان ذكر كرد:
1- اصل مادة «قرأ» به معناي جمع است. «القاف والراء والحرف المعتل. اصل صحيح بدل علي حمع و اجتماع و من ذلك القرية سميت قريةً لاجتماع الناس فيها و اذا همز هذا الباب كان هو و الاول سواء» اين واژه ريشة تك معنايي دارد كه بر گرد آمدن و جمع شدن دلالت ميكند. به روستا چون مردم در آن جمع باشند قرية مي گويند؛ هرگاه لام الفعل اين كلمه همزه باشد، معناي آن مثل ناقص يايي است. قرآن، صفت مشبهه بر وزن فعلان به معناي «جامع» يا مصدر و به معناي «جامع» يا «مجموع فيه» است كه ذكر كلمة قرآن بعد از جمع در آيه 17 سوره قيامت آن را تاييد ميكند. «إن علينا جمعه و قرآنه» . نكته ناميدن اين كتاب به اين نام، جامعيت آن نسبت به همة مطالبي است
كه بشر به آنها نياز دارد.
2- انتخاب اين نام براي اين كتاب، بدين لحاظ است كه مردم پيوسته متوجه خواندن آن باشند و نبايد آن را متروك بگذارند.
اين امر زمينة متواتر شدن قرائت قرآن را فراهم و مصونيت آن را از تحريف تضمين ميكند.
3- اين كتاب، مرتبه اي از كلام، بلكه علم الهي است و مقام حقيقي آن، بسي بالاتر از آن است كه به صورت الفاظ درآيد، ولي خداي متعال بر مردم منت نهاد و آن را چندان تنزل داد تا به صورت الفاظ خواندني درآمد و اين نام براي آگاهي دادن به اين مطلب است، چنانكه در آية 3 زخرف مي فرمايد: «انا جعلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون» براستي ما آن را قرآن عربي قرار داديم تا شما آن را بفهميد و درك كنيد.
4- اين وصف، بدان جهت است كه اين كتاب را خداوند متعال براي پيامبر خوانده است، چنانكه در سورة قيامت، آية 18، فإذا قرأناه فاتبع قرآنه، پس آنگاه كه آن را خوانديم، خواندنش را پي گير. و در سورة اعلي آية 6 مي فرمايد: سنقرئك فلاتنسي؛ بزودي تو را به خواندن (آيات خود) وامي داريم پس فراموش نخواهي كرد.
در موارد ديگر همين معنا با تعبير تلاوت بيان شده است؛ مانند آية 252 بقره، تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق، آن آيات الهي است، ما آن را به حق بر تو تلاوت مي كنيم. و از آن استفاده ميشود كه اين كتاب شريف، با همين الفاظ خاص بر پيامبر نازل شده، نه اينكه فقط معناي آن ها به قلب مباركش القاء شده و الفاظش از خود آن حضرت باشد.
در بيان اين وجوه، دو وجه اخير نزديكتر به نظر مي رسد.
هر كدام از كتاب هاي آسماني براي خود نام يا نام هايي داشته اند. قرآن نيز از اين امر مستثني نيست و داراي نام هايي ميباشد و چنانكه عناوين قرآن را ميتوان از ديدگاههاي مختلف دسته بندي كرد و ما در اين بخش آنها را در دو دستة عناوين و اوصاف مستقل و تبعي قرار ميدهيم.
الف) عناوين استقلالي:
مقصود از عناوين مستقل يا استقلالي، واژه هايي هستند كه به خودي خود و بدون آنكه صفت واژة ديگري قرار گريند، بر قرآن اطلاق شده اند. در قرآن مجيد بيش از چهل عنوان مستقل بر اين كتاب گران سنگ اطلاق شده كه به بررسي آنها ميپردازيم:
2- كتاب:
دومين نام قرآن كتاب است. البته علامه عسگري دامت افاضاته، اين قول را دربارة لفظ كتاب قبول ندارند و ميفرمايند: ليس الكتاب، اسما للقرآن لافي القرآن الكريم و لافي العرف المسلمين» كتاب اسم براي قرآن نيست نه در قرآن كريم و نه در عرف مسلمانان.
عن الصادق (ع): الكتاب الاسم الاكبر الذي يعلم به علم كل شيء الذي كان مع الانبياء»
شايد بتوان گفت در قرآن كريم پس از واژة قرآن بيشتر از هر واژه اي كلمة كتاب در مورد قرآن بكار رفته است. اين كلمه گاهي به صورت مفرد و گاهي با اضافه و به صورت كتاب الله و گاهي همراه با صفاتي مانند مبين و حكيم و … ذكر شده است.
دانشمندان علم لغت واژة كتاب را به معناي جمع كردن چيزي بر چيزي دانسته اند و علت اينكه به نوشتار كتاب گفته ميشود اين است كه حروف و كلمات با يكديگر ضميمه ميشوند. البته مي دانيم كتاب به معناي مكتوب است. اطلاق كتاب بر قرآن نيز از آن نظر است كه قرآن كلمات و حروف را در سطرها جمع كرده و يا سوره ها و آيه ها را جمع كرده است.»
كلمة «الكتاب» در پنجاه و شش مورد بر قرآن اطلاق شده است، مانند: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين» : آن كتاب كه ترديدي در آن نيست رهنمودي براي پرهيزكاران است و همچنين در چهار مورد لفظ «كتاب الله» وارد شده است: «إن الذين يتلون كتاب الله …»
كتاب مصدر است و لغت شناسان معناي اصلي آن را گرد آوردن و ثبت كردن دانسته اند. ولي در كاربرد رايج آن، به معناي نوشتن و نيز نوشته (معناي اسم مفعولي) بكار مي رود. كه منظور خداوند از واژة كتاب در مورد قرآن معناي دوم است.
در اينجا اين سوال پيش ميآيد كه اين وصف به چه مناسبت بر قرآن اطلاق شده است؟ و آيا پس از آنكه آيات قرآن نوشته شده اين واژه در مورد قرآن به كار رفته است؟ يا پيش از آن؟ و در صورت دوم چگونه بر الفاظي كه هنوز نوشته نشده است واژة كتاب اطلاق شده است؟
مفسران و محققان علوم قرآني در اين خصوص همداستان نيستند. برخي اطلاق كتاب بر قرآن را حقيقي دانسته و گفته اند آياتي كه در آن ها واژة كتاب در مورد قرآن به كار رفته است زماني نازل شده كه بخشي از آيات قرآن نوشته شده بود و به اين لحاظ واژة كتاب بر قرآن اطلاق شده است.
اين ديدگاه با روايات ترتيب نزول سور كه زركشي آن را منقول از ثقات مي داند، سازگار است. زيرا طبق اين نقل- با صرفنظر از آية سوم سورة بينه كه ناظر به لوحه هاي آسماني قرآن است.- اولين آيه اي كه در آن لفظ كتاب بر قرآن اطلاق شده آيه 29/ ص است كه پس از نزول بيش از سي و پنج سوره از سور قرآن نازل شده است و طبعا مسلمانان آيات پيشين را حفظ كرده و نوشته بودند. ولي اين برداشت مبتني بر يك حدس است و دليلي بر اثبات آن در دست نيست. به علاوه اگر چنين
دليلي هم در كار باشد معلوم نيست كه اطلاق كتاب بر قرآن به اين جهت باشد كه بخشي از آن نوشته شده است.
برخي ديگر معتقدند كه اين كاربرد مجازي است و به لحاظ آن كه در آينده نوشته خواهد شد و يا بايد نوشته شود اين واژه بر قرآن اطلاق شده است.
اين ديدگاه را نيز به خاطر خلاف ظاهر و بي دليل بودن نمي توان پذيرفت، ولي ميتوان گفت كه معناي كتاب، مكتوب شأني يعني نوشتني «ما من شأنه أن يكتب» است. چنانكه قرآن به معني خواندني «ما من شأنه أن يقرأ» و «اله» به معني پرستيدني «ما من شأنه أن يعبد» است.
و با اين تفسير، اين گونه اشكال ها بخصوص اشكالي كه در مورد «اله» وجود دارد كه منظور معبود به حق است يا مطلق معبود، پاسخ روشنتري مي يابد.
در مورد اطلاق كتاب بر قرآن وجه ديگري را ميتوان تصور كرد و آن اينكه منظور است نوشتن آن، نوشتن در «لوح محفوظ» و «كتاب مكنون» است و شناخت كيفيت آن منوط به شناختن لوح محفوظ ميباشد تا معلوم شود كه چه سنخ كتابتي با آن مناسبت دارد.
مرحوم صدر المتألهين در كتاب اسرار الآيات مي گويد: فرق ميان كلام خدا و كتاب خدا مانند فرق ميان بسيط و مركب است و گفته شده است كه كلام از عالم امر و كتاب از عالم خلق است و كلام وقتي تشخيص يافت كتاب ميشود.
«طبق اين نظريه كلام اصل و ريشة كتاب است و طبعاً از حيث رتبه مقدم بر آن ميشود اما ما تصور مي كنيم كه عكس اين مطلب درست است و ريشه و اساس و مادر كلام خدا كتاب خداست. زيرا كه اين كتابي كه بر جان و دل پيامبر نازل شده و هم اكنون در اختيار ماست صورتي است از حقيقت والايي كه نزد خداست و از آن حقيقت به لوح محفوظ و كتاب مكنون و كتاب مبين ورق منشور و ام الكتاب تعبير ميشود. جايگاه علوم و دفتر علم ازلي خداوند، رمز اصلي و كليد فهم اينكه چگونه قرآن بيان كنندة همه چيز (تبيان كل شي) است.
حال مي گوييم وقتي كتاب تشخص پيدا ميكند و تنزل مي يابد، به صورت كلام به گوش رسول مي رسد و كتاب خدا، كلام خدا ميشود مگر اينكه كتاب را به معناي كاغذ و مركبي بگيريم كه كلمات خدا در آن و با آن نوشته شده است.»
3- ذكر
«النكر، الحفظ الشيء تذكره. و الذكر الكتاب الذي فيه تفصيل الدين و وضع الملل و كل كتاب من الانبياء عليهم السلام، ذكر و في الحديث: القرآن ذكر نذكروه؛ اي أنه جليل خطير فأجلّوه. و قوله تعالي ص و القرآن ذي الذكر، أي ذي الشرف و الذكر و الشرف والفخر و في صفة القرآن، و في صفة القرآن، الذكر الحكيم أي الشرف المحكم العاري من الاختلاف.» ترجمه ؟
ذكر در 37 مورد بر قرآن كريم اطلاق شده است. در آيه 58 آل عمران مي فرمايد:
«ذلك فتلوه عليك من الآيات و الذكر الحكيم»: آن (حقايق) كه بر تو تلاوت مي كنيم از آيات الهي و يادآوري حكمت است.
قرآن ذكر است. يعني آيات آن وسيله اي است براي به خاطر سپردن و به ياد داشتن خدا و قيامت و حقانيت پيامبران و كتابهاي آسماني گذشتگان . قرآن ذكر است؛ يعني همواره بايد آن را خواند و بر زبان جاري نمود. قرآن ذكر است يعني شناخت خدا را فراموش كرده ايم به ياد ميآورد. قرآن ذكر است يعني از پيامبران و اقوام پيشين و ماجراي آنها بسيار زياد كرده است
ذكر به خاطر مواعظ و اخبار امت هاي گذشته است كه در آن هست، و نيز معني ديگر ذكر شرف است- چنانكه قرآن مي فرمايد: «و انه لذكر لك و لقومك» : اين قرآن شرفي است براي تو و قومت زيرا كه به لغت آن ها نازل شد.» اين نام نيز در قرآن بر قرآن اطلاق شده است. با ملاحظه بعضي از آياتي كه در آنها ذكر به معناي قرآن آمده چنين استنباط ميشود كه ذكر به معني رابطه پيامبر با خداست و منظور ثبت شدن حقايق غيبي در خاطره و ذهن پيامبر است. حقايقي كه از طريق وحي الهي دريافت ميكند. همانگونه كه وجود لفظي اين حقايق كلام و وجود كتبي آنها كتاب است، وجود ذهني و عقلي آنها ذكر است. با اين تفاوت كه كلام و كتاب هر دو كار خداست و لذا كلام الله و
كتاب الله گفته ميشود ولي ذكر كار پيامبر است و به همين جهت به قرآن ذكرالله گفته نميشود.
«البته اين برداشتي كه ما از ذكر كرديم منافات و مغايرتي با اين ندارد كه بگوييم ذكر بودن قرآن به معناي يادآوري و تذكر احكام و معارف الهي به مردم است و يا بگوييم قرآن از آن جهت ذكر است كه علو و شرف دارد. همچنانكه در لغت به اين معاني آمده است. از جمله موارديكه از قرآن به عنوان ذكر ياد شده است: انا نحن نزلنا الذكر و إنّا له لحافظون. : ما ذكر (قرآن) را نازل كرديم و ما نيز نگهبان آن هستيم. »
4- فرقان
«و الفرقان. القرآن. و كل ما فرق به بين الحق و الباطل. فهو فرقان و لهذا قال الله تعالي. و لقد آيتنا موسي و هارون الفرقان. الفرقان: من اسماء القرآن أي أنه فارق بين الحق و الباطل و الحلال و الحرام.» : و هر چيزي كه بين حق و باطل را جدا سازد آن فرقان است و براي همين خداوند متعال مي فرمايد: « وهمانا به موسي و هارون فرقان عطا كرديم، فرقان، از اسامي قرآن است به اين دليل كه جدا كننده حق از باطل و حلال از حرام است.
دربارة اصل و ريشة لغت فرقان نيز گفته اند:
«يدل علي تمييز و تنزيل بين شيئين» «فرق» بر جدا سازي و تمييز دادن ميان دو چيز دلالت ميكند.
«يكي ديگر از نام هاي قرآن «فرقان» است كه در چندين آيه از قرآن كريم اين اسم آمده است. درباره فرقان دو نكته را متذكر مي شويم كه :
1- فرقان اسم خاص قرآن نيست و به كتب آسماني ديگر نيز اطلاق مي شود، بطوريكه در خود قرآن به كتاب آسماني موسي فرقان اطلاق شده است.
ولقد آتينا موسي و هارون الفرقان.
همانا به موسي و هارون فرقان را داديم.
2- از بعضي از روايات ائمه معصومين استفاده ميشود كه فرقان به همة قرآن اطلاق نميشود بلكه به محكمات آن اختصاص دارد. امام صادق عليه السلام فرمود: قرآن همة كتاب است و فرقان محكماتي است كه عمل به آن واجب است.
در تعابير ائمه معصومين فرقان به عنوان يك امر محكم و استوار معرفي شده است؛ چرا كه با جدا سازي ميان حق و باطل ، هر چه بماند روشن و محكم است؛ معلوم ميشود كه باطل و حرام كدام است و نبايد گرد آن گشت و حق و حلال كدام است تا به آن عمل شود.
5- صحف
صحف جمع صحيفه و صحيفه در اصل به معناي شيء گسترده است. در آيات قرآن، مفاد صحيفه به معناي كتاب بسيار نزديك و منظور، لوحه هاي نوراني و غيرمادي است كه مفاد وحي بر آنها ثبت شده است.
كلمة صحف در دو جاي قرآن ، در مورد اين كتاب بزرگ به كار رفته است:
«رسولاً من الله يتلو صحف مطهره» فرستاده اي از سوي خدا كه صحيفه هايي پاك را تلاوت ميكند.
6- حديث و احسن الحديث
اصل اين لغت يعني، چيزي كه پيشتر نبوده و هم اكنون هست. از همين رو به سخن و گفتار حديث مي گويند. چون از آن چيزي پي در پي و نو به نو ايجاد مي گردد.
معاني ديگري كه ملازم همين معناي اصلي و مصاديق آن مفهوم است براي اين لغت ذكر شده است: حديث در مقابل قديم ميآيد (يعني : نو ، تازه) و حديث يعني پديده اي جديد و حديث يعني خبر؛ چه خبر كوچك و كوتاه و چه خبر مفصل و مبسوط.
قرآن حديث است يعني از نسخ گفتار و كلام است . «الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها شاني …» بهترين سخن و نيكوترين گفتار و زيباترين كلام است. سخني است نو و تازه و جديد كه پيشتر هيچ سابقه نداشته است.
و اينكه قرآن «محدَّث» است يعني، آيه ها و سوره هايش پي در پي و نوبه نو نازل مي گردد و به تكرار به گوش شنوندگان خوانده ميشود تا آنان را به خود آورد.
و اينكه قرآن «محدِّث» است يعني احداث ذكر ميكند و تذكرات و تنبيهاتي به وجود ميآورد»
حديث به معناي «سخن» و «احسن الحديث» به معناي «بهترين سخن» است.
7- تنزيل و منزل
تنزيل از مادة «نزول» به معناي فرود آمدن است و صيغة تفعيل دلالت بر كثرت دارد و كثرت نزول قرآن يا به لحاظ تعدد آيات و يا به لحاظ كثرت مراتب نزول است.
«نزول» در برابر صعود و عروج، گامي در مورد محسوسات به كار مي رود يعني جسمي از نقطة فوقاني به نقطه اي كه پايين تر از آن قرار گرفته، منتقل شود و گاهي در امور اعتباري استعمال ميشود. و گاهي در مورد امور حقيقي غيرحسي بكار مي رود. مانند قرآن كه از طرف خداوند متعال بر قلب پيامبر اكرم (ص) نازل شود از مقام علم الهي به مرحلة الفاظ و مفاهيم بشري تنزل يافته است.
كلمه تنزيل 12 بار
بر قرآن كريم اطلاق شده است.
8- آيات
آيات جمع آيه است و آن در لغت به معني علامت و نشانه و معجزه و كاري شگفت انگيز و هم به معني جماعت آمده است:
تمام پديده هاي جهان آفرينش آيات خدا و نشانه هاي علم و قدرت اوست، قرآن كريم هم، از آن جهت كه معجزه است و هيچ كس توانايي آوردن نظير آن را ندارد، آيات الله شمرده شده است.
به نظر مي رسد كه واژة آيه و آيات بر قرآن به دو صورت ميباشد. نخست اينكه همة قرآن نشانه هاي خداست و آيات الله است و ديگر توجهي به آية اصطلاحي در مقابل سوره نشده و در اين مقام است كه آيات الله داراي دو مرحله است. مرحلة احكام و ايجاز و مرحلة تفصيل و بسط، چنانكه مي فرمايد: كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير كتابي است كه آيات آن مستحكم شده و سپس با تفصيل از جانب خداوند حكيم و خبير بيان شده است.
دوم اينكه آيه به معني جمله هاي خاصي است كه از جايي شروع و در جايي ختم ميشود و واحد تشكيل دهنده سوره است. البته تعيين آيه به اين معني توفيقي است و معيار خاصي ندارد. وقايع تعليم و ارشاد شارع ميباشد.
آيه به معني دوم اصطلاح متاخري نيست كه مثلاً به وسيله صحابه و تابعين مصطلح شود بلكه مربوط به زمان پيامبر (ص) مي باشد و در زمان خود پيامبر (ص) اين اصطلاح بوده است.»
9- حق
«حق» معاني و مصاديق گوناگوني دارد . از ميان معاني لغوي و اصطلاحي و مصاديق حق گزينه هاي زير را مي آوريم.
حق از نام ها و يا صفات خداوند متعال است. اصل حق يعني مطابقت و موافقت (با واقع). حق يعني قرآن. حق همان است كه خلاف باطل باشد. حق موجود ثابتي است كه انكار آن جايز نيست. حق به درستي و راستي در گفتار نيز اطلاق مي گردد. «معاني عرفي حق عبارتست از حكمي كه مطابق با واقع باشد بر اقوال و عقايد و اديان و مذاهب نيز اطلاق مي گردد و در برابر آن باطل قرار دارد اما «صدق» فقط در گفتار معناي رايجي دارد كه مقابل آن كذب است.»
«قرآن حق است. يعني: حق يكي از نام هاي قرآن است. قرآن حق است، يعني حق يكي از صفات قرآن است، يعني حقي است كه از جانب خداوند است. قرآن حق است، يعني، در برگيرنده حقايق بيكران و خلاف باطل است. قرآن حق است، يعني : مطالب آن مطابق با واقعيت هستي است. قرآن حق است. يعني: موجود ثابتي است كه انكار آن جايز نيست. نزول قرآن نيز حق است و به حق هدايت مي فرمايد. » «إنا سمعنا كتابا انزل من بعد موسي مصدقا لما بين يديه يهدي إلي
الحق» ما كتابي را شنيديم كه پس از [كتاب] موسي نازل شده است كه كتابهاي آسماني پيش از خود را تصديق ميكند و به حق هدايت مي فرمايد. كلمة «حق» در 36 مورد بر قرآن كريم اطلاق شده است.
10- صدق (تصديق)
دين اسلام در برگيرندة همة اديان آسماني است و قرآن هم حاوي تمام تعاليم كتابهاي پيشين است، علاوه بر آن كه نسبت به آن كتابها برتري دارد، تصديق كنندة تعاليم آسماني آن كتابهاست. صحف ابراهيم، صحف موسي، تورات، زبور داود، انجيل از كتابهايي هستند كه در قرآن نام آنها آمده است و درستي مطالب آنها كه عاري از تحريف باشد مورد تصديق قرار گرفته است. مانند آية «و ما كان هذا القرآن أن يفتري من دون الله و لكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل الكتاب لاريب فيه من رب العالمين» اين قرآن چنان نيست كه از جانب غير خدا به دروغ و افترا نازل شده باشد، اما تصديق
كنندة كتابهاي آسماني پيش از خود و تفصيل گسترة كتاب است ترديدي در آن نيست كه از جانب پروردگار عالميان است. يا «فمن اظلم ممن كذب علي الله و كذب بالصدق اذ جاءه» پس چه كسي ستمكارتر از آن است كه دروغ بر خدا بسته و چون سخن راست (قرآن) برايش آمد، آن را تكذيب ميكند.
11- علم
بزرگترين ويژگي قرآن اين است كه از جانب خداوند عليم نازل شده است. قرآن به مقام و منزلت دانش و دانشمندان، ارج زيادي گذاشته است.
قرآن، براساس و پاية علم و دانش نازل گشته و تفصيل يافته است. پيامبر، به وسيلة قرآن، داناي به همة امور گشته است.
علم كتاب دانشي است كه خداوند، دارنده آن را گواه بر رسالت معرفي فرموده است.
قرآن «آيات بينات» است، در سينة آن ها كه به ايشان علم دادند، «راسخون في العلم» تعبير ديگري است از همان گروه كه تاويل قرآن و دانش هاي بي نهايت آن را مي داند. «دارندگان دانش قرآن» و نيز راسخان در علم، پس از رسول خدا (ص) مي باشند كه دانش قرآن را به تعليم پيامبر، آموخته اند . »
12- برهان
قرآن برهان پروردگار
«قرآن كريم اگر ادعا ميكند در كنار دليل و اگر دعوتي دارد در پرتو برهان است ، از اين رو خداي سبحان از آن به عنوان «برهان» تعبير كرده است. «يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم» يعني: اي مردم بدرستي كه از طرف پروردگارتان كتاب برهاني براي شما آمده است. برهان يعني ظهور، و بدليلي گفته ميشود كه باهر و ظاهر و گويا و قطعي باشد. از اين رو به چيزي كه روشن است و تاريك و مبهم نيست برهان مي گويد. موسي كليم (س) كه با عصا و يد بيضاء مبعوث شد، خداوند به او فرمود: «فذلك برهانان من ربك» يعني: اين دو معجزه دو برهان و دليل و شاهد روشني هستند كه جاي هيچ شكي را باقي نمي گذارند.»
13- بينه و بينات و تبيان و بيان
در آية 157 سورة انعام ذكر شده «فقد جاء كم بينة من ربكم» به تحقيق كه براي شما دليل روشني از سوي خداوندتان آمد. و منظور از بينه در اين آيه قرآن است.
خداوند متعال در آية 185 سورة بقره مي فرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بيناتٍ من الهدي و الفرقان»
«اگر قرآن بينه است و آيات و سوره هاي آن بينات، نه تنها اصل اعجاز قرآن روشن و شك بردار نيست بلكه محتواي آن و مضامين و معارفش نيز چنان واضح و روشن است كه زمينة هر شك و ريبي را از بين ميبرد.»
درآيه ي 89 سورة نحل نيز فرموده است:
«و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شي» و بر تو كتاب را فرو فرستاديم كه بيانگر همه چيز هست.
«از جمله اوصافي كه در قرآن ذكر شده و به جنبة هدايتگري قرآن مربوط ميشود عنوان «بلاغ» است. اين واژه كه مصدر باب تفعيل است به معناي پيام رساني و تبليغ ميباشد. قرآن كريم مجموعه اي از پيام هاي خداوند است كه پيامبر اسلام (ص) ماموريت داشت كه آنها را به مردم ابلاغ كند تا مردم با دريافت اين پيام هاي آسماني و به كارگيري انديشه هاي خود، به آن نوع از زندگي كه شايسته ي مقام انساني است برسند.
«ابغلكم رسالاة ربي و أنا لكم ناصح امين» پيام هاي پروردگارم را به شما مي رسانم و من نسبت به شما اندرزگر اميني هستم.»
15- حكمت
خداي سبحان قرآن را «كتاب حكيم» مي نامد. كلمة حكمت با همة صورتهاي گوناگونش بيانگر معناي استواري و استحكام است. بطور مثال يك نظام اجتماعي ، سياسي زماني كه برنامة اساسي ندارد، دچار هرج و مرج است ولي وقتي كه داراي برنامة درست و نظم و حساب و كتابي باشد، مي گويند در اينجا برنامه حق حكومت ميكند. كلمة «محكمه» ، «حكمت» و مانند آن ، نشانگر معناي استواري و غيرقابل زوال است.
خداي متعال كه قرآن را كتاب حكيم مي نامد، براي آن است كه قرآن به موقع سخن مي گويد، خوب سخن مي گويد، سخن خوب مي گويد و در كنارش برهان و دليل ميآورد. سخني كه برهان ندارد محكم نيست، متزلزل و فرو ريختني است ، قرآن چنان از استحكام برخوردار است كه به هيچ وجه نمي توان آن را از پاي درآورد.
«در چهارمين سوره از سور حواميم دربارة منشأ نزول چنين آمده است : «حم * والكتاب المبين * إنا جعلناه قرآن عربيا لعلكم تعقلون * و إنه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم» خداي سبحان سوگند مي خورد به كتاب مبين كه خود روشن است و روشنگر همة حقايق . وقتي اين كتاب تنزل يافت به كسوت لفظ درآمد و جامة لغت را در بركرد، عربي مبين است ولي در مقام بالا و «لدن» و «ام
الكتاب» كه صحبت از لفظ نيست ، آنجا حكيم است، كتابي است علمي و بلند. علو قرآن در كنار حكمت آن و حكمت قرآن در كنار اعتلاي آن ظهور كرده و به صورت قرآن درآمده و هر انساني كه با قرآن علي حكيم مانوس شود به مقدار انس با آن، از علو و حكمت برخوردار ميشود و با روحي بلند و جاني حكيم به اندازة خود مظهر خداي علي حكيم خواهد شد و ميتواند روح اعتلا و حكمت را در جامعه احيا كند.»
16- حكم
در آية 37 رعد آمده: وكذلك انزلناه حكما عربيا، و همچنين ما قرآن را كتابي با حكمت و فصاحت عربي فرستاديم. كه مقصود از آن قرآن مجيد است.
«در اين آيه براي حكم دو معناي متفاوت ذكر شده است : نخست به معناي دستورالعمل قطعي يا قضاوت مخصوص امور مورد اختلاف كه چون قرآن مجيد، دربردارندة احكام الزامي است و بين مردم ، به ويژه در امور مورد اختلاف، قضاوت مي كند، حكم ناميده شده است. دوم به معناي حكمت است و بر قرآن، به سبب ؟؟؟ بر معارف الهي «حكم» اطلاق شده است.
»
17- بصائر
«عنوان بصائر» به همين صورت جمع، به قرآن اطلاق شده است. بصائر جمع بصيرت است كه به معني بينش درست و درك صحيح ميباشد و ناظر به اين مطلب است كه قرآن كريم، بينش انسان را نافذ و تند و تيز ميكند و به او توانائي فهم درست و درك حقايق عالم را ارزاني مي دارد. انساني كه با هدايت قرآن گام برمي دارد، در تفكرات و انديشه ها و همچنين در تصميم گيريهاي خود دچار اشتباه و انحراف نميشود.»
آيات قرآن به انسان امكان ميدهد كه راه راست را ببيند و آن را از چاه بازشناسد . چشم دل را بينا مي سازد تا حقايق را با نور باطني ببيند، ولي اگر كسي عناد ورزيد و چشم خود را بست و نخواست از آن استفاده كند، نتيجة معكوس ميگيرد: «فمن ابصر فلنفسه و من عمي فعليها» پس هر كس چشم دل را (با قرآن) بينا سازد، به سود او و هر كس خود را كور باطن كند به زيان اوست.»
در سه جا اين صفت براي قرآن ذكر شده است:
«قد جاءكم بصائر من ربكم فمن ابصر فلنفسه و من عمي فعليها و ماأنا عليكم بحفيظ»
يعني از جانب خداوند ، بصيرت ها برايتان آمده است. هر كسي كه ديدهي خود را بگشايد. به سود خويش چشم گشوده است. و هر كس خود را به كوري بزند، به زيان خويش چنان گشته است. و من به هيچ روي نگاهبان شما نيستم.»
«قل انما اتبع ما يوحي إلي من ربي هذا بصائر من ربكم و هدي و رحمة لقوم يومنون»
: بگو، من فقط از وحي الهي پيروي مي كنم. اين قرآن، بصيرت هايي از جانب پروردگار شماست. و نيز هدايت و رحمت است. براي گروهي كه ايمان مي آورند.»
«هذا بصائر للناس و هدي و رحمة لقوم يوقنون»
: اين قرآن بصيرت هايي براي مردم است. و نيز هدايت و رحمت است براي گروهي كه يقين مي آورند.»
در معناي بصائر آمده است:
«البصائر جمع بصيرة و هي للنفس كالبصر للبدن»
: بصائر جمع بصيرت است و بصيرت براي روح، مانند چشم است براي بدن.
دربارة بصيرت نيز، معاني مختلف زير آمده است:
«البصيرة الحجة والاستبصار في الشي …»
بصيرت يعني صحبت و آگاهي يافتن در چيزي …
«البصيرة عقيدةُ القلب. قال الليث، البصيرة ، اسم لااعتقد في القلب من الدين و تحقيق الامر و قيل: البصيرة النطفة» يعني بصيرت عقيده ي قلب. ليث مي گويد : بصيرت اسم است براي چيزي كه از دين و درستي امر در قلب پديد مي آيد. گفته اند: بصيرت يعني زيركي و هوشياري …
«البصيرة الثبات في الدين بصيرت يعني ، پايداري در دين.»
با توجه به معاني مذكور روشن مي گردد كه قرآن بصيرت است يعني:
جهت روشني است كه موجب آگاهي در دين و هشياري و بينش و بيداري در اعتقادات قلبي مي گردد و به دنبال اين آگاهي و بينش و هوشياري ثبات و پايداري در دين پديد ميآيد.
18- بشير
«خداوند براي هدايت بشر پيامبران را فرستاد و ايشان هم آدميان را به پيروي از فرمان هاي الهي فراخواندند و ايشان را بشارت بهشت دادند. و قرآن هم به همين روش روشن و دلنشين، بر مردم بشارت داده كه در صورت پيروي از پيامبران و بشارت هاي آسماني قرآن، همان نيك بختي بر سرشان ساية سعادت مي افكند و در صورت سرپيچي، از عذابي دردناك و عاقبتي ترسناك بيمناكشان ساخته است.»
«كتاب فصلت آياته قرآناً عربيا لقوم يعلمون * بشيراً و نذيرا فأعرض اكثرهم فهم لايسمعون»
: «قرآن كتابي است كه آيات آن را تفصيل داده اند. قرآني است عربي (آشكار و روشن) براي گروهي كه مي دانند هم بشارت ميدهد و هم مي ترساند. پس بسياري از مردمان روي مي گردانند و آيات حق را نمي شنوند.»
اطلاق بشير و نذير بر قرآن بدين لحاظ است كه خبرهاي شاد كننده براي اهل ايمان و اطاعت، و خبرهاي ترس آور براي اهل كفر و عصيان را در بردارد. اين اوصاف از اين نظر اهميت دارد كه انگيزة فعاليت هاي انسان ترس و اميد است و فقط شناختن حق و باطل براي انگيزش او كافي نيست، البته منشا ترس، گاهي آلام و رنج هاي زودگذر مادي، گاهي عذاب و شكنجة ابدي و گاهي محروميت از وصال محبوب سرمدي است.
مردمي كه هنوز به آخرت و جهان ابدي ايمان نياورده اند ترسشان از محروميت مادي و اميدشان به منافع دنيايي است و ضعفا و متوسطان از مومنان، ترسشان از عذاب دوزخ و اميدشان به بهشت برين است و مؤمنان كامل، ترسشان به جهت دوري از خدا و اميدشان به خشنودي و نزديكي به اوست.
19- تفصيل و مفصل
در معناي «فصل» آمده است: «كلمة صحيحة تدل علي تمييز الشيء من الشيء و إبانته عنه» : كلمه اي است كه بر تمييز و تشخيص چيزي از چيز ديگر و جدايي از آن دلالت ميكند.
در معني «قول فصل» نيز گفته اند: «حق ليس بباطل، فاصلٌ قاطع، يفصل بين الحق و الباطل» سخن حق كه باطل نيست. جدا كننده ي قاطع كه ميان حق و باطل به روشني جدائي مي افكند.
و هو الذي انزل إليكم الكتاب مفصلا» و او كسي است كه كتاب را تفصيل يافته بر تو فرو فرستاد.
«تفصيل يعني تبيين يعني جداسازي به گونه اي كه وضوح و روشني و آشكار گشتن هم در اين جداسازي ملحوظ شده باشد.»
«اطلاق» تفصيل و مفصل، بر قرآن، به لحاظ بازكردن و توضيح مطالب و تقريبا مرادف با تبيين است و مويد آن اين است كه در ذيل آيات، گاهي تعبير تبيين و گاهي تعبير تفصيل به كار مي رود.»
20- شفاء
«يا ايها الناس قد جاء كم موعظه من ربكم و شفاء لما في الصدور …» : اي مردم، به تحقيق از سوي خداوندگارتان پند و بهبودي بخش بيماري هاي درون برايتان آمد.
«شفا» به كسر شين مصدر و به معناي بهبود بخشيدن از بيماري و درمان كردن آن است و به عنوان اسم مصدر به معناي بهبودي و درمان نيز استعمال ميشود.
اطلاق شفا بر قرآن مجيد از لحاظ درمان كردن بيماري هاي معنوي انسان است. اختصاص اين واژه به نوسان به لحاظ تأثير فعلي آن است.»
حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد:
«فاستشفوه من ادوائكم، و استعينوا به علي لَاوائكم. فإن فيه شفاءُ من اكبر الدّاء و هو الكفر و النفاق و الغي و الضلال» يعني شفاي بيماريهايتان را از قرآن طلب كنيد. در دشواريهاي زندگي ، از قرآن ياري بجوييد. اين قرآن شفابخش بزرگترين دردهاست. همان كفر و دورويي و سركشي و سرگشتگي است.»
21- موعظه
«و موعظة للمتقين» و پندي براي پرهيزكاران است.
«موعظه در حقيقت عبارت است از چيزي كه موجب رقت و نرمي دل مي شود؛ آن را به سوي خدا و پذيرفتن حق مايل ساخته، از سركشي، طغيان، تمرد و عصيان باز مي دارد، بنابراين نه تنها براي فهماندن مطلب بلكه براي تاثر قلب و رام شدن آن انجام ميگيرد، به عبارت ديگر سروكار آن با دل است نه با عقل.»
22- رحمت
«فقد جاءكم بينة من ربكم هدي و رحمة» به تحقيق براي شما دليلي روشن از خدايتان و رهنمود و رحمت فرا رسيد.
اطلاق رحمت بر قرآن بدان جهت است كه از يكسو با هدايت انسانها و در اختيار قرار دادن بينش هاي ضروري براي رسيدن به سعادت واقعي، رحمتي عام براي همة اصناف انسان ها فراهم مي سازد و از سوي ديگر براي اصناف ويژه انسان ها كه به اين بينش ها و راهنمايي ها تن مي دهند. رحمت خاص الهي را به ارمغان مي آورد؛ بنابراين، اختصاص دادن رحمت قرآن به مؤمنان ، محسنان، مسلمانان، قوم يوقنون و قوم يومنون كه در آيات آمده، به لحاظ آن است كه گروههاي ياد شده از مواهب آن بهره مند ميشود و با عمل به آن مشمول رحمت خاصة الهي ميشوند.»
تمام ويژگي هايي كه در قرآن، دربارة آن و همراه با صفت رحمت ذكر شده است ، در حقيقت برخاسته از جلوة رحمت خداوند است. ويژگي هايي از قبيل :
هدايت ، حكمت و هدايت ، شفا و هدايت ، بصائر و هدايت ، علم و هدايت ، بينه و هدايت ، تبيين اختلافات و هدايت ، تصديق و تفصيل و هدايت ، تبيان همه چيز و بشارت و هدايت ، برهان و نور مبين ، مبارك .
«بنابراين، رحمت خداوند يك جلوة عام دارد و يك جلوة خاص. جلوة عام كه در سراسر هستي ساري و جاري است و يك جلوة خاص كه زيباترين و مهمترين تجلي رحمت خداوند در وجود گرامي پيامبر (ص) متجلي گرديده است و عالي ترين بروز رحمت آن عزيز همان آوردن قرآن است كه قرآن نيز سراسر رحمت است.»
23- نور
در آية 174 سورة نساء آمده است:
« و انزلنا اليكم نوراً مبينا» و به سوي شما نوري روشنگر فروفرستاديم.
اطلاق نور بر قرآن ظاهراً به اين لحاظ است كه راه سعادت انسان را روشن و او را از حقايق هستي آگاه مي سازد، هم چنين ممكن است به لحاظ حقيقت متعالي آن باشد كه از سرچشمة بي نهايت نور، يعني خداي متعال صادر شده است.»
24- قول
«لقد وصلنا القول لعلهم يتذكرون .»
به راستي كه گفتار را پياپي بر ايشان نازل كرديم ، بدان اميد كه پند پذيرند.
25- كلام الله
«و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه»
گروهي از آن ها سخن خدا را مي شنيدند، سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف مي كردند.
26- وحي
«إن هو إلا وحي يوحي»
قرآن چيزي نيست جز وحي كه القاء شده.
27- هدي
«ذلك هدي الله يهدي به من يشاء …»
آن (قرآن) رهنمود خداوند است كه هر كس را مي خواهد با آن راهنمايي ميكند.
عناوين تبعي
مقصود از عناوين تبعي واژه هايي هستند كه صفت واژة ديگري قرار گرفته و به تبع آن واژة ديگر و همراه با آن بر قرآن اطلاق شده است.
1- علي
«علي» صفت مشبه از علو به معناي بلندي و والايي است و از جمله آن گروه از صفات قرآن است كه ناظر به بعد عظمت و قداست آن ميباشد و برتري قرآن و علو مرتبه آن را نسبت به ديگر كتابهاي آسماني بيان ميكند. علو مرتبة قرآن چيزي است كه در مخزن علم الهي و ام الكتاب ثبت شده است .» «نه آنچه نقش بسته بر كاغذ و نزد ماست.»
اين تعبير فقط يكبار در مورد قرآن كريم به كار رفته است:
«و إنه في ام الكتاب لدينا لعليّ حكيم.»
: به راستي كه قرآن، در ام الكتاب نزد ما والا و مستحكم است.
2- حكيم
از آنجا كه قرآن كريم از جانب خداوند حكيم نازل شده، خود نيز لقب حكيم دارد. حكمت به معناي رسيدن به حق و معرفت حقايق عالم ميباشد و قرآن از آن جهت حكيم است كه معارف آن دقيقاً مطابق با حقايق هستي و بر اساس فطرت انساني است و آيات حكيمة آن هماهنگ با نظام خلقت ميباشد و لذا قرآن كتابي براي همة انسانها در همة قرنها تا روز قيامت است.»
ذلك نتلوه عليك من الايات و الذكر الحكيم.
آن (قرآن) را بر تو تلاوت مي كنيم كه عبارت است از آيات و ذكر حكيم.
3- عظيم
عظيم صفت مشبهه و به معناي بزرگ است. گويا ريشة آن عظم به معناي استخوان باشد و به لحاظ آن كه بزرگي موجودات استخوان دار به بزرگي استخوان آنان بستگي دارد، عظمت به معناي مطلق بزرگي تعميم داده شده است.
توصيف قرآن شريف به «عظيم» هم به لحاظ حقيقت آن كه مرتبه اي از علم الهي است و هم به لحاظ اهميتش در تكامل انسان است.
«و لقد آتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم.»
و به تحقيق به تو سبع مثاني و قرآن بزرگ را داديم.
4- كريم
«اين صفت كه بيانگر كرامت و قداست قرآن است تنها يكبار در قرآن به خود قرآن اطلاق شده است.»
«إنه لقرآن الكريم في كتاب مكنون» به راستي كه آن (كتاب) قرآن ارجمند است.
«كريم» به معناي پرارزش، ارجمند و گرامي است و موارد كاربرد وسيعي دارد، به گونه اي كه از جماد و نبات گرفته تا انسان و ملك و حتي ذات اقدس الهي به آن وصف ميشود و توصيف قرآن به لحاظ مقام والا و ارجمندش نزد پروردگار و فراواني خيرات و بركات آن براي مردم است.»
5- مجيد
«مجد به معناي عظمت و كرامت فراگير و گسترده است و مجيد هم صفت خداست كه داراي فضل و كرم بي پايان است و هم صفت قرآن است كه معاني و معارف فراواني را در برگرفته است » و «نكته توصيف قرآن به مجيد، وسعت بركات آن است.» «بل هو قرآن مجيد في لوحٍ محفوظ» بلكه اين كتاب قرآن بزرگوار الهي است كه در لوح محفوظ حق نگاشته شده است.
6- عزيز
صفت عزيز در قرآن معمولاً به خداوند اطلاق شده است و به معناي صاحب قدرت قاهره اي است كه هيچ قدرتي نمي تواند آن را مقهور سازد.
«و إنه لكتاب عزيز لاياتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه تنزيل من حكيم حميد.»
و همانا آن كتاب عزيزي كه نه از مقابل و نه از پشت سر باطل نمي تواند به او راه يابد فرستاده شده از جانب خداوند حكيم و حميد است.
عزيز بودن قرآن به خاطر قدرت منطق و استدلال و اتقان و استحكام معارف آنست كه هيچگاه متهور و مغلوب واقع نميشود. البته مي توانيم معناي ديگر واژه عزيز را هم لحاظ كنيم. يكي از معاني عزيز چيز كمياب نادرالوجودي است كه به دست آوردن آن سخت و دشوار باشد. اطلاق عزيز به قرآن ميتواند از همين مقوله باشد.»
7- مبارك
«صفت مبارك براي قرآن به اين معناست كه قرآن، موجب سعادت و كام روايي و باعث فزوني و كثرت در همة خيرهاست» «قرآن به مبارك وصف ميشود چرا كه منبع خيرات ثابت بي شماري است.»
خواندن قرآن موجب سعادت و كامروايي آدميان و عامل خير و خوبي است و ملتي كه قرآن را برنامة زندگي خود قرار دهد به همة خوبي ها دست خواهد يافت و از بركات زمين و آسمان برخوردار خواهد شد و شايستگي آن را خواهد داشت كه از افاضات الهي بهره مند شود.
كتاب انزلناه إليك مبارك ليدبروا آياته.
كتاب مباركي است كه به تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبر كنند.
جالب اينكه قرآن هم خود مبارك است و هم در شب مبارك نازل شده است. «شب قدر»
«انا انزلناه في ليلة مباركة إنّا كنا منذرين» ما قرآن را در شب مباركي نازل كرديم، ما بيم دهندگانيم.»
8- قيم
«قيم» از مادة قيام به معناي راست ايستادن است. و هر گاه با حرف جر متعدي شود، معناي بر پا كردن، مراقبت و حفظ نمودن را دارد. قيم طفل، كسي است كه كارهاي او را انجام ميدهد و منافعش را حفظ ميكند.»
در قرآن كريم اين صفت گاهي براي دين اطلاق شده (ذلك الدين القيم ، اين دين استوار است) و گاهي براي خود قرآن (و لم يجعل له عوجا قيما ، و براي آن كثري قرار نداد، مستقيم و بيانحراف) و گاهي براي صحف مطهره (يتلوا صحفا مطهره فيها كتب قيمه ، كتاب هاي آسماني پاك را تلاوت ميكند و در آن نامه هاي استوار است) ذكر كرده است.
وجوه قيم بودن قرآن:
• قيم به معناي مستقيم است و در قرآن هيچگونه كجي وجود ندارد.
• قيم به معناي تضمين كننده مصالح مردم از طريق بيان احكام و شرايع.
• قيم به معناي تدبير كننده امور و قرآن كريم از آن جهت كه متضمن بيان دين قيم است، در واقع تدبير كنندة امور دنيوي و اخروي مردم ميباشد.
• قيم به معناي معتدل و قرآن كتابي است كه در آن افراط و تفريط نشده است.
• قيم بقه معناي نگهبان و قرآن با تصديق كردن كتابهاي آسماني ديگر در حقيقت آن ها را حفظ ميكند.
ميتوان همة اين وجوه را ميتوان به قرآن حمل كرد و مانعي از آن نيست.»
9- مبين
«اين صفت به تنهايي به قرآن اطلاق نشده بلكه به حالت مركب و به صورت كتاب مبين و قرآن مبين و نور مبين آمده است و به هر حال يكي از صفات قرآن ميباشد و دربرگيرندة اين مطلب است كه قرآن كتابي روشن و آشكار است.» «بيان همه چيز در قرآن آمده است، اما بيان آن علوم و دانش ها از قرآن، فقط به وسيلة معلمان و مفسران حقيقي قرآن ، يعني ائمه عليهم السلام مقدور و ممكن است.»
«تلك آيات الكتاب المبين» آن آيات كتاب روشنگر است.
10- متشابه مثاني
«كتاباً متشابهاً مثابي» كتابي همگون و بخش بخش.
قرآن را از آن رو مثاني مي گويند كه برخي داستان ها و اخبار و احكام و نيز پندهاي قرآن با دگرگوني در بيان هايي كه شبيه و مانند يكديگر است، تكرار شده است و نيز در تلاوت مكرر گشته است؛ از همين رو ملال آور نمي باشد، زيرا شنيدن آن نيكو و زيباست.»
وجه ديگري را نيز ميتوان ذكر كرد:
قرآن كلامي است كه به حسب اسلوب خاصش مقطع هاي شخصي دارد كه خود به خود از يكديگر جدا مي شوند، نه مثل گفتارها، نوشته هاي ديگر كه بايد فرازهاي آن ها را با توجه به معاني آن ها از يكديگر جدا كرد، بنابراين مثاني از مادة ثني به معناي عطف، ميل دادن و تا كردن است.
اين خصوصيت كه عبارات قرآن خود به خود از يكديگر جدا، و در عين پيوستگي داراي مقطعهاي شخصي هستند، مانند كاغذ تا خورده اي كه داراي لايه هاي متعددي باشد، وجه اطلاق مثاني بر اين كتاب شريف است.»
«متشابه از مادة شبه به معناي همانند است و چون باب تفاعل همانندي دو چيز را با يكديگر مي رساذند، هر گاه شيء واحدي به آن متصف شود بدان جهت است كه تعداد اجزاء آن شيء واحد يا امر ديگر مرتبط با آن در نظر گرفته شده است.
وصف كردن همه قرآن به متشابه، به لحاظ همانندي آيات قرآن است و اين همانندي يا ظاهري و يا معنوي است. همانندي ظاهري به اين سبب است كه همة آيات آن در حد اعجاز و داراي بلاغت است. همانندي معنوي بدين لحاظ است كه تضاد و تخالفي در مفاهيم قرآن وجود ندارد؛ بلكه همه با يكديگر متناسب و هماهنگ هستند و هدف واحدي را دنبال مي كنند.»
11- عربي
«يكي ديگر از صفات قرآن، صفت عربي بودن آن است، عربي، زبان بسيار مهم و مقدس و ارجمند است كه خداوند آن را به عنوان زبان برگزيدة خويش معرفي فرموده است. و تأكيد بر ياد گيري آن هم براي فراگيري اين زبان آسماني و فهم بهتر و عميق تر آيات قرآن است.»
«انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون» براستي كه ما قرآن را به زبان عربي نازل فرموديم، شايد كه عقل خويش را بكار گيريد.
«توجه به اين نكته لازم است كه يكي از معاني عربي همان فصاحت و بلاغت است. قطع نظر از كيفيت لسان چنانكه راغب در مفردات مي گويد: «العربي، الفصح المبين من الكلام» عربي سخن فصيح و آشكار را گويند.
در اين صورت هدف، تكيه روي زبان عرب نيست بلكه روي صراحت قرآن و روشنايي مفاهيم آن است. انزال كتاب به صورت قرآن و عربي بدين معناست كه آن را در مرحلة انزال به لباس قرائت عربي درآوريم و آن را الفاظي خواندني مطابق با الفاظ معمول نزد عرب قرار داديم. منظور از توصيف قرآن به اين صفت اين است كه احكامش واضح و آشكار و جاي سوء استفاده و تعبيرهاي مختلف ندارد.»
البته اين عناوين تبعي كه ذكر شد برخي به عنوان صفت است و برخي ديگر بيانگر يكي از وجوه ميباشد.
فصل سوم:
«ويژگي هاي قرآن»
ويژگي هاي قرآن بسيار زياد است و دسترسي به همة آنها خود يك رسالة جداگانه مي طلبد ولي ما در اين بخش به مهمترين ها آنها پرداخته ايم.
1- الهي بودن:
قرآن برترين نعمت خداوند است. خداي سبحان در سورة مباركه الرحمن پس از ذكر صفت «رحمانيت» خداوند سخن از تعليم قرآن به انسان در ميان آمده است. «الرحمن * علّم القرآن» اين آيات نوراني نشانگر اين نكته است كه قران كريم، اولين و مهمترين و پربارترين نعمت الهي است، زيرا انسان تنها در ساية تعليم خداوند و دريافت و تلقي قرآن به كمال نهايي خويش مي رسد و تا قرآن نباشد كسي به مقام انسانيت راه نمي يابد.
برترين نعمت خداوند يعني قرآن كريم «احسن الحديث» نيز هست، بهترين سخن و زيباترين كلامي است كه خداي سبحان نازل فرموده، چه از نظر الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت و چه از نظر محتواي غني و انسان سازش. اگر كلامي بهتر و عميق تر از قرآن كريم امكان مي داشت يقيناً خداي سبحان آن را براي خاتم انبيائيش نازل مي فرمود. اگر كلامي برتر از قرآن فرض شود و خداوند آن را به دست آخرين پيام آورش ندهد، منشأ آن يا ندانستن است يا نتوانستن و يا بخل ورزيدن كه همة اين ها از صفات سلبيه اي است كه ثبوت آنها بر خداي سبحان محال است. ممكن نيست چيزي موجود باشد و خدايي كه عين علم نامحدود است از او بي خبر باشد.
از طرف ديگر بخل و نبخشيدن از نقص و ضعف سرچشمه ميگيرد كه كمال نامحدود خداوند منزه از آن است. بنابراين قرآن بهترين پيام و كاملترين ره آورد جاوداني و برترين نعمت الهي است و كلامي برتر از آن ممكن نخواهد بود. البته محتمل است سبب عدم تحقق كلام برتر، هيچ يك از سراسر مزبور نباشد- كه همگي به ناحية فاعل برمي گردند- بلكه جهت عدم تحقق آن، فقدان قابليت مخاطبان باشد- كه به ناحية قابل برمي گردد- ليكن آنچه مقصود است حاصل خواهد شد. زيرا در دنيا، كلامي والاتر از قرآن محتمل نخواهد بود چون جامعه انساني براي پذيرش كاملتر از آن مستعد نيست.
مبدأ نزول قرآن
ذات اقدس اله در آياتي از كتاب خود، اصل نزول قرآن و مبدأ نزول آن را كه همان اسماي حسناي الهي است، بيان فرموده كه بخش عمدة اين آيات در «حواميم سبعه» است. حواميم سبعه به هفت سوره اي گفته ميشود كه در آغاز آن ها حروف مقطعة «حم» آمده باشد. اين شروع مشترك ، نشانگر مضمون مشترك و هدف ويژه اي است كه اين سوره ها دارند.
افزون بر اين هفت سوره در سوره هاي ديگري مانند واقعه، آل عمران، علق نيز به مسأله منشأ و مبدأ نزول قرآن اشاره شده است.
1- نزول از خداي حي قيوم
خداي سبحان در سورة آل عمران مي فرمايد: الم * الله لا اله الا هو الحي القيوم * نزّل عليك الكتاب بالحق» . آمدن اسماي حسناي الهي درآيات قرآن كريم بر اساس ارتباط موضوع مطرح شده با آن «اسم» است. اگر در آيه اي «الرحمن الرحيم» آمده و در آية ديگر «شديد العقاب» به دليل تناسب محتوايي آن آيات با هر يك از اين «اسماي حسني» است.
در اين آيات كريمه، پيش از ميان نزول قرآن دو اسم «حي» و «قيوم» براي خداوند كه نازل كنندة قرآن است، آمده و اشاره به اين دارد كه نزول قرآن كريم، از مبدأ «حي قيوم» است ولي فرمايد: آن خدايي كه حي و قيوم است و هيچ معبودي نيست مگر او، قرآن و كتابت خويش را در معيت و مصاحبت حق بر تو نازل نمود.
2- نزول از خداي رب العالمين
خداي سبحان در سورة واقعه نزول قرآن را از ساحت «رب العالمين» بيان فرموده است. «إنه لقرآن كريم * في كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون * تنزيل من رب العالمين» . اگر مقصود از عالمين در اين آيه جهان ها و عوالم باشد، معناي اين كريمه اين است كه قرآن از سوي پروردگار جهان ها و عوالم نازل شده و به همين دليل، هماهنگ با تكوين و عوالم هستي است. و اگر مقصود از عالميان، جهانيان باشد، در اين صورت معناي آيه اين ميشود كه قرآن كريم، از سوي پروردگار جهانيان نازل شده و از اين رو برآورندة نيازهاي همة انسان ها در همة عصرهاست و فطرت آنان را شكوفا مي سازد.
و جملة «في كتاب مكنون» توصيف دوم قرآن است. مي فرمايد: قرآن محفوظ و مصون از هر دگرگوني و تبديل است، چون در كتابي است كه آن كتاب اينطور است و آن كتاب عبارت است از لوح محفوظ، همچنان كه در جاي ديگر فرموده «بل هو قرآن مجيد في لوح محفوظ» .
و جملة «لايَمَسُّهُ اِلّا المُطَهَّرونَ» صفت كتاب مكنون و لوح محفوظ است. و معنايش اين است كه آن كتاب مكنون كه قرآن در آن است و يا قرآني كه د
ر آن كتاب است، از دسترس اغيار و ناپاكان محفوظ است و جز پاكان كسي با آن مساس ندارد.»
3- نزول از خداي معلم و اكرم
در سورة علق و در آغاز بعثت و رسالت رسول اكرم (ص) چنين آمده است: «إقرأ باسمِ رَبِّك الذي خَلَق * خَلَقَ الإنسانَ مِنْ عَلَق * إقْرَأ وَ رَبُّكَ الاكْرَم * الذي عَلَّمَ بالْقَلَم * عَلَّمَ الإنْسانَ مالَمْ يَعْلَم * .
در اين آيات كريمه مبدأ نزول قرآن، خداي «معلم» و «اكرم» معرفي شده و مي فرمايد: اي رسول ما! قرآن را با نام پروردگارت كه آفرينندة عالم است، قرائت كن. خدايي كه آدمي را از خون بسته آفريد، بخوان قرآن را كه پروردگار تو كريمترين كريمان است. خدايي كه ب
شر را علم نوشتن با قلم آموخت و به آدم آنچه را كه نمي دانست، به الهام خود تعليم داد.
4- نزول از خداي رحمان رحيم
در سورة فصلت كه يكي از حواميم سبعه است فرمود: «حم * تنزيل من الرحمن الرحيم» يعني اين كتاب از رحمت رحماني حق بشارت گرفته و از رحمت رحيميه تنزل يافته است. مقصود از اين رحمت، رحمت عاطفي نيست زيرا آن رحمت، به دليل انفعالي بودنش، ملازم با نقص است. چه اينكه به جهت عاطفي بودن، نياز به چيزي دارد كه عاطفه برانگيز باشد و احساسات عواطف شخص را برانگيزد و او را به رحمت وادار نمايد.
منظور از رحمت در اين آية كريمه و در اسماي حسناي الهي، رحمتي است كه نقص موجودات را به كمال، ترسيم ميكند و ناقص را از طريق هدايت، به كمال خويش واصل مي سازد و اين رحمت، رحمتي ابتدايي و غيرانفعالي است، رحمتي كه پيش از خلقت بوده و سبب خلقت است. چنانكه به جهت كامل ساختن مخلوق، همراه آن و پس از آن نيز خواهد بود. در بحث هاي آتي روشن خواهد شد كه هنگام اجتماع دو اسم از اسماي حسناي الهي مانند حي و قيوم، و رحمان و رحيم نكاح آن اسماي حسني و زواج آن صفات عليا سهم موثري در تنزل قرآن دارد.
5- نزول از خداي مبارك
در سورة دخان مي فرمايد: «حم * والكتاب المبين * انا انزلناه في ليلة مباركه» و سپس مي فرمايد: «اقرا من عندنا انا كنا مرسلين»
يعني قسم به اين كتاب مبين كه ما آن را در شب پربركت قدر نازل نموديم و اينكه نزول قرآن در شب «مبارك» از سوي خداي «تبارك و تعالي» است. قرآن ، تنزل يافتة بركت خدايي است، ظاهرش بركت ظاهري دارد و باطنش بركت باطني.
«و اسبع عليكم نعمه ظاهرة و باطنه» قرآن كريم، برترين نعمت الهي است كه در ظاهر و باطنش نعمت فراوان وجود دارد. فرض آنكه، اگر بركتي براي قرآن ثابت شود يا براي شب قدر مقدر گردد همة آن ها بالعرض خواهد بود، زيرا منشاء بركت ظرف زمان يا مظروف آن، ذات خداوند است كه بركت، به طور اصيل و ذاتي از آن اوست: «تبارك الذي بيده الملك» بنابراين، مبدأ نزول قرآن خداوند تبارك است.
6- نزول از خداي عزيز عليم
خداي سبحان در سورة مؤمن مي فرمايد: «حم * تنزيل الكتاب من الله العزيز العليم» اين كتاب آسماني از پيشگاه خدايي نازل شده است كه «عزيز مطلق» و «عليم مطلق» است. خدايي كه جامع همة كمالات است، قهراً عزت و علم را نيز داراست. آنچه كه در تنزل وحي و قرآن نقش مؤثر دارد، همان عزت در پرتو علم و علم در آغوش عزت است.
عزيز به وجودي مي گويند كه دسترسي به او ميسر نبوده، نفوذ ناپذير باشد. كسي كه اهل تسليم و سازش نباشد و از استحكام و استواري برخوردار باشد همان «عزيز» است. در لغت، زميني كه سفت و محكم و نفوذ ناپذير است «ارض ؟؟؟» ناميده شده است. خداوند از آن جهت كه چيزي در ارادة او نفوذ ندارد، بلكه تمام اشيا تحت نفوذ اوست، عزيز بالذات است و ماية عزت وجودهاي ديگر، و از آنجا كه ذاتاً حضور محض است و تمام اشيا در پيشگاه علمش حاضرند، «عليم مطلق» است و قدرتي در مقابل او وجود ندارد.
قبلاً اشاره شد كه نكاح دو اسم «عزيز» و «عليم» در تنزل قرآن سهمي دارد. يعني اين كتاب الهي، تنها محصول عزت خدا، يا تنها نتيجة علم خدا يا ثمرة عزت و علم جدا از يكديگر- به عنوان اينكه هر كدام در بخشي از نزول يا در بخشي از قرآن نازل مؤثر باشند- نيست بلكه رواج اين دو اسم، معناي خاص خود را دارد و محصول ويژة خود را خواهد داشت.
7- نزول از خداي عزيز حكيم
در آغاز سورة شوري مي فرمايد: «حم * عسق * كذلك يوحي إليك و إلي الذين من قبلك الله العزيز الحكيم» و در دو سورة جاثيه و احقاف با الفاظ و عباراتي واحد و يكسان مي فرمايد: «حم * تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم» در آية اول از سورة شوري، مبدا تنزل وحي را چه دربارة قرآن و چه درباره كتب آسماني گذشته خداي «عزيز حكيم» معرفي مي نمايد و در دو سورة بعدي با عباراتي يكسان، نزول قرآن را از مبدا عزت در پرتو حكمت مي داند.
خداوند در سورة ياسين براي تاييد رسالت پيامبر گرامي اسلام، قرآن را با وصف حكيم ياد ميكند و بر آن قسم مي خورد «يس * والقرآن الحكيم * انك لمن المرسلين» كتابي كه حكيم است، بطلان و خوف در آن راه ندارد، سخنان سست و بي برهان و خيالبافي هاي شاعرانه در آن راه ندارد و به همين جهت خداي سبحان رسول اكرم را منزه از شعربافي و تخيل سازي معرفي ميكند «و ما علمناه الشعر و ماينبغي له» يعني بافندگي هاي خيالي نه شايستة مقام رسالت است و نه ما به او شعر آموختيم، البته مقصود از شعر كلام منظوم نيست بلكه مقصود تخيلات و بافندگي هاي قوة خيال است كه شايستة مقام حكمت و حكيم نيست.يكي از اتهامات منكران گمراه اين بود كه پيامبر شاعر است و قرآن شعر اوست و مي خواستند با اين نسبت ناروا، قرآن را كتابي تخيلي و شاعرانه جلوه دهند. كه خداي سبحان در برابر چنين اتهامي، قرآن را كتابي محكم و استوار و حكيم معرفي ميكند.
8- نزول از خداي حكيم حميد
خداي سبحان علاوه بر آنكه در آغاز سوره فصلت، قرآن را تنزل يافته از خداي رحمن رحيم معرفي نموده، در آية ديگري از اين سوره، آن را تنزل از خداي حكيم حميد مي داند و مي فرمايد: « و إنه لكتاب عزيز * لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد» يعني قرآن كريم كتاب عزيز و نفوذ ناپذيري است كه از هيچ ناحيه اي بطلان در آن راه ندارد و اين كتاب به دليل آنكه از مبدأ حكيم حميد نازل گرديده، كتابي محمود و ستوده شده و قرآني مستحكم و استوار است. قرآني محمود كه ره آورد رسولي است كه به مقام محمود نايل آمده: «عسي أن يبعثك ربك مقاما محمودا» در عين لطافت و ظرافتش از استحكام عقلي برخوردار است كه آن را از شعر و تخيلي بودن منزه مي سازد.
9- نزول از خداي علي حكيم
يكي ديگر از ؟؟؟ سبعه سورة زخرف است كه قرآن را به وصف مبين و تنزل يافته از مبدأ «علي حكيم» معرفي نموده است. «حم * والكتاب المبين * إنا جعلناه قراناً عربيا لعلكم تعقلون * و إنه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم» خداي سبحان در آغاز اين سوره بر قرآن و كتاب مبين سوگند ياد مي كند، به كتابي كه هم روشن است و هم روشنگر همة حقايق
.
اين كتاب، وقتي كه تنزل يافت و پايين آمد در كسوت لغت و لفظ عربي مبين درآمد. اما همين كتاب، در مقام بالا و در نزد خداي سبحان، كتابي «علي و حكيم» و كتابي بلند و عالي مرتبه است. اگر خداوند قرآن را به اعتلا و حكمت ستود و معرفي نمود، براي آن است كه كلام متكلمي است كه آن متكلم، ذاتا داراي علو و حكمت است و چيزي كه از علي حكيم تنزيل يافت به تناسب خود از علو و استحكام محتوا و لفظ بهره مند خواهد بود. نكاح دو اسم «علي» و «حكيم» سهم خاصي در تناكح معارف قرآني با يكديگر دارد.
قرآن، حقيقتي ذو مراتب
خداي سبحان دربارة قرآن كريم دو نوع تعبير در آن بكار برده است. گاه مي فرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه» و گاه مي فرمايد: «إن هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم» گاهي اشاره دور آمده و گاهي اشارة نزديك.
سر اين دوگانگي تعبير آن است كه قرآن كريم كتابي نظير كتابهاي عادي و معمولي نيست كه اول و آخرش در دسترس انسانها باشد، بلكه قرآن كريم كتابي است الهي و داراي مراتب، مرتبة والا و مرحلة اعلايش همان «ام الكتاب» است كه در سورة زخرف بيان شده. اين مرحلة اعلي كه اصل قرآن و مادر و ريشة آن است، وجود و حقيقتي «لدي الله» دارد و نزد ذات اقدس الله است.
مرحله عالية قرآن ، همان است كه در دست فرشتگان كرام بررة است: «بايدي سفره * كرام برره» و مرحلة نازله اش «لدي الناس» و به لفظ عربي مبين ذكر كرده است: «حم * و الكتاب المبين * إنا جعلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون» و در آنجا كه مي فرمايد: «هذا القرآن» سخن از هدايت است و پس از آنكه مي فرمايد: «ذلك الكتاب» سخن از غيب است. «الذين يومنون بالغيب» . و اين نشانگر آن است كه قرآن «غيب» و «كتاب مكنون» دارد كه اصل مرتبة نازله قرآن است. وقتي كه انسان بر اوج قرآن مي نگرد و خود را حقير مي يابد، مي گويد: «ذلك الكتاب» و آن وقت كه الفاظ و ظواهرش را مي بيند كه قابل قرائت و تلاوت، و قابل فهم و استدلال و گفتن و شنيدن و نوشتن است، مي گويد: «هذا القرآن». در يك نگاه توجه به اوج قرآن است و در اين حال، تعبير مناسب، اشارة نزديك است.
اگر ذات اقدس
؟؟؟ بر فرمايش امام سجاد عليه السلام «الداني في علوه و العالي في دنوه» است. قرآن كريم نيز كه تجلي اوست، همين ويژگي را دارد. اگر خداوند متعال، در عين حال كه عالي و بالاست نزديك است و در عين حال كه نزديك است بلند و متعالي است. «بعد ؟؟؟ هم بعيد است و هم قريب، هم عالي است و هم داني، تجلي او يعني قرآن نيز داراي قرب، بعد، علو و داني است.
10- نزول از خداي مبارك
در سورة مباركة «دخان» كه يكي ديگر از ؟؟؟ سبعه است مي فرمايد: «حم * والكتاب المبين * إنا انزلناه في ليلةٍ مباركةٍ * و سپس مي فرمايد: «اَمَرا من عندنا إنّا كنّا مرسلين»
يعني قسم به اين كتاب مبين، كه ما آن را در شب پربركت قدر نازل نموديم و اين نزول قرآن در شب «مبارك» از سوي خداي «تبارك و تعالي»است. قرآن تنزل يافته بركت خدايي است؛ ظاهرش بركت ظاهري دارد و باطنش بركت باطني.
اگر بركتي براي قرآن ثابت شود يا براي شب قدر مقرر گردد، همة آنها بالعرض خواهد بود؛ زيرا منشأ بركت ظرف زمان يا مظروف آن ذات خداوند است كه بركت بطور اصيل و ذاتي از آن اوست. «تبارك الذي بيده الملك» بنابراين مبدأ نزول قرآن، خداوند متبارك است.
11- نزول از خداي عزيز عليم
در سورة مؤمن كه غافر ني ناميده ميشود و يكي از ؟؟؟ سبعه است فرمود «حم * تنزيل الكتاب من الله العزيز العليم.» اين كتاب آسماني، از پيشگاه خدايي نازل شده است كه «عزيز مطلق» و «عليم مطلق» است. خدايي كه جامع همة كمالات است. قهراً عزت و علم را نيز داراست. آنچه كه در تنزل وحي و قرآن نقش مؤثر دارد همان عزت در پرتو علم و علم در آغوش عزت است.
همچنين نكاح دو اسم «عزيز» و «عليم» در تنزل قرآن سهمي دارد، يعني اين كتاب الهي، تنها محصول عزت خدا يا تنها نتيجه علم خدا يا ثمرة عزت و علم جدا از يكديگر نيست. بلكه زواج اين دو اسم معناي خاص خود را دارد و محصول ويژه خود را خواهد داشت.
12- نزول ازخداي عزيز حكيم
در آغاز سورة شوري مي فرمايد: «حم * عسق * كذلك يوحي اليك و إلي الذين من قبلك الله العزيز الحكيم.» و در دو سورة جاشيه و احقاف با الفاظ و عباراتي واحد و يكسان مي فرمايد: «حم * تنزيل الكتاب من الله العزيز العليم.» كه در آية اول از سورة شوري مبدا تنزل وحي را چه دربارة قرآن و چه دربارة كتب آسماني گذشته خداي «عزيز حكيم» معرفي مي نمايد و در دو سورة بعدي با عبارتي يكسان نزول قرآن را از مبدأ «عزت» در پرتو «حكمت» مي داند.
خداوند در سورة ياسين براي تاييد رسالت پيامبر گرامي اسلام قرآن را با وصف حكيم ياد ميكند و به آن قسم مي خورد. «يس * والقرآن الحكيم * إنك لمن المرسلين» كتابي كه حكيم است بطلان و خلاف در آن راه ندارد و به همين جهت خداي سبحان، رسول اكرم (ص) را منزه از شعربافي و تخيل سازي معرفي ميكند. «و ما عَلَّمناهُ اليشعرَ وَ ما ينبغي له» يعني بافندگي هاي خيالي، نه شايستة مقام رسالت است و نه ما به او شعر آموخته ايم.
(- البته مقصود از شعر در اين آيه، تخيلات و بافندگي هاي قوة خيال است كه شايستة مقام حكمت و حكيم نيست-)
در تفسير مجمع البيان هم آمده است : خداوند در چند سورة قرآن نازل كردن قرآن را به خود نسبت داده است، تا در اول اين سوره ها عظمت شأن و جلالت قدر خود را با اضافه نمودن تنزيل قرآن به خويشتن بيان نمايد و اين عمل تكرار يك چيز نيست.
13- نزول از خداي حكيم حميد
خداي سبحان علاوه بر آنكه در آغاز سورة فصلت، قرآن را تنزل يافته از خداي رحمن رحيم معرفي نموده، در آية ديگري از اين سوره، آن را تنزل خداي حكيم حميد مي داند و مي فرمايد: «لايأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه تنزيل من حكيم حميد.» يعني قرآن كريم، كتاب عزيز و نفوذ ناپذيري است كه از هيچ ناحيه اي بطلان در آن راه ندارد و اين كتاب، به دليل آنكه از مبدأ حكيم حميد نازل گرديده، قرآني مستحكم و استوار است.
بعد از بررسي ويژگي الهي بودن با نظر به ساير آيات به اين نكته مي رسيم كه خدايي كه اين قرآن را نازل كرده:
1- خود هم ياد داده 2- و خود محافظت نموده
1- در سورة رحمن بعد از «الرحمن» كه صيغة مبالغه از رحمت است و بر زيادي رحمت دلالت ميكند رحمت به وسيلة بذل نعمت به همين جهت مناسب آمد كه در اين سوره نعمت هاي عمومي را به رخ بكشد.
جمله «علّم القرآن» آغاز شمارش نعمت هاي الهي است و از آنجايي كه قرآن كريم عظيم ترين نعمت هاي الهي بود و در قدر و منزلت مقامي رفيع تر از ساير نعمت ها داشت؛ چون كلامي است از خداي تعالي كه صراط مستقيم را ترسيم ميكند و متضمن بيان راههاي سعادت است، سعادتي كه آرزوي تمامي آرزومندان و هدف تمامي جويندگان است، لذا آن را جلوتر از ساير نعمت ها قرار داد و تعليم آن را حتي از خلقت انس و جني كه قرآن را براي تعليم آنان نازل شده، جلوتر ذكر كرد.»
2- خدايي كه قرآن را نازل كرده و آن را ياد داده خود هم محافظ قرآن ميباشد.
«انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون.»
«سياق صدر اين آيه سياق حصر است و ظاهر سياق مذكور اين است كه حصر در آن ناظر به گفتار مشركين است كه قرآن را هذيان ديوانگي و رسول خدا (ص) را ديوانه ناميده بودند … بنابراين معناي آيه اين ميشود كه : اين ذكر را تو از ناحية خودت نياوردي تا مردم عليه تو قيام نموده و بخواهند آن را به زور خود باطل ساخته و تو در نگهداريش به زحمت بيفتي و سرانجام هم نتواني و همچنين از ناحية ملائكه نازل نشده تا در نگهداريش محتاج آن باشي تا بيايند و آن را تصديق كنند، بلكه ما آن را به صورت تدريجي نازل كرده ايم و خود نگهدار آن هستيم و به عنايت كامل خود آن را با صفت ذكريتش حفظ مي كنيم.
پس قرآن كريم ذكري است زنده و جاوداني و محفوظ از زوال و فراموشي و مصون از زيادتي كه ذكر بودنش باطل شود و از نقصي كه باز اين اثرش را از دست دهد و مصون است از جابه جا شدن آياتش. پس آية شريفه دلالت بر مصونيت قرآن از تحريف نيز ميكند.»
2- نزول تدريجي
يكي از امتيازات قرآن بر ساير كتب آسماني اين است كه علاوه بر نزول دفعي بر قلب پيامبر اسلام، قسمت به قسمت و به تدريج نيز بر رسول خدا نازل گرديده است. به همين جهت دانشمندان، حكمت هاي متعددي را براي آن ذكر كرده اند: «الف: دواعي و مقتضيات و حوادثي كه متعاقبا رخ مي داد اقتضاء مي كرد كه قرآن نيز تدريجا و گام به گام همان حوادث نازل گردد، يعني نزول بسياري از آيات قرآن با حوادث و رويدادها و نيازمنديهاي گوناگون زمان پيامبر (ص) ارتباط و پيوستگي داشت و اين حوادث نيز به تدريج اتفاق ميافتاد.
به عبارت ديگر: برخي از رويدادها و وقايعي كه در زمان نبوت پيامبر اسلام (ص) اتفاق ميافتاد زمينة نزول بسياري ازآيات و سور قرآني بوده است كه از آن به «اسباب النزول» يا «شأن نزول» تعبير ميشود و چون اين حوادث يكباره اتفاق نمي افتد قهراً بايد قرآن به تدريج نازل گردد.
ب: بايد قبل از بيان حكمت دوم نزول تدريجي قرآن ياد آور شويم كه طبق برخي از روايات، قرآن كريم در سلسلة طولي، سه مرحله از نزول را طي كرده تا در اختيار مردم قرار گيرد:
1- نزول در لوح محفوظ 2- نزول در بيت العزه آسمان دنيا 3- نزول تدريجي آن به وسيلة جبرئيل بر پيامبر (ص).
مرحلة اخير نزول قرآن، به مردم مربوط ميشود، يعني بايد در اين مرحله، كلام الهي تدريجاً به مردم ابلاغ گردد ولي نزول تدريجي قرآن با اعتراض مشركين و يهوديان مواجه شد. چون مشركين معمولاً هر قصيده و شعر را يكجا مي شنيدند و نيز يهوديان معتقد بودند كه تورات يكباره بر موسي (ع) نازل شد و خداوند به آنها پاسخ ميدهد مبني بر اينكه نزول تدريجي قرآن به منظور تقويت و پشتگرمي و آرامش خاطر پيامبر (ص) ميباشد: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَروا لَوْلا نُزِّلَ عليهِ القرآن جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَكَ و رَتَّلناهُ تَرتيلاً.»
در تفسير مجمع البيان آمده : قرآن را قطعه قطعه و به صورت متفرق بر تو نازل كرديم تا قلبت را قوي كنيم و به بصيرت تو بيفزائيم. گويند علت اينكه كتابهاي ديگر يكجا نازل مي شد اين بود كه پيامبران پيشين مي خواندند و مي نوشتند. از اين جهت به صورت مكتوب يكجا نازل مي شد. اما پيامبر اسلام امي بود، نمي خواند و نمي نوشت از اين جهت قرآن تدريجاً براو نازل شد.»
«در الميزان نيز آمده است : ميان تورات و انجيل و قرآن غير از مساله دفعي و تدريجي بودن فرق ديگري نيز هست و آن اين است كه آن دو كتاب به صورت لوحي نوشته شده نازل شدند به خلاف قرآن كه اصلاً از مقوله كاغذ و خط نبوده، بلكه از مقوله صدا و مسموعات بوده است. و معلوم است كه كتابي كه به اين طريق وح
ي ميشود تدريجي بودن را لازم دارد. چون بايد كلمه كلمه خوانده و شنيده شود.»
در حقيقت پيوستگي و ادامة تدريجي نزول قرآن يكي از عوامل ثبات و پايداري پيامبر (ص) در مساله دعوت او بشمار مي رفت، چون مي بايد آزار و تهديد و يا تطميع مخالفان اسلام در اركان ايمان و پايداري آن حضرت تزلزل وارد نسازد.
ج: نزول تدريجي قرآن اين امكان را براي پيامبر و مردم همزمان او فراهم ميآورد تا بتواند قرآن را حفظ نمايند زيرا پيامبر اسلام (ص) امي بود يعني نه مي خواند و نه مي نوشت.
د: اگر قرآن به صورت جمعي و يكباره بر مردم نازل مي شد و احكام و قوانين آن دفعتاً به مردم ابلاغ مي گشت. زيرا بار وظائفي كه قرآن با ضوابط خاصي آن را مشخص كرده بود نمي رفتند.
3- ناتواني جن و انس از آوردن همانند قرآن
قرآن معجزه جاويد پيامبر اسلام است و اعجاز آن از اين جهت است كه هيچكس توانايي آن را ندارد كه سوره اي همانند آن را بياورد.
«اين موضوع را قرآن كريم در زمان نزول خود مطرح كرد و جهانيان را آشكارا به معارضه و مبارزه طلبيد و اكنون كه بيش از چهارده قرن از آن زمان مي گذرد، اين دعوت همچنان به قوت خود باقي است و قرآن تحدي ميكند.
به گواهي تاريج از آغاز تحدي قرآن كريم تا اين تاريخ هيچكس نتوانسته است همانند سوره اي از سوره هاي قرآن را بياورد و دشمنان اسلام از هر راهي براي مقابله با گسترش اسلام وارد شده اند.
قرآن كريم در سه مرحله تحدي كرده است:
در مرحلة اول از آن ها خواسته است كه مانند همة قرآن را بياورند.
«قُلْ لئن اجتمعت الانس و الجن علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا.»
«بگو اگر جن و انس جمع شوند بر اينكه مانند اين قرآن را بياورند نخواهند توانست مانند آن را بياورند اگر چه پشتيبان همديگر باشند.
بطوريكه ملاحظه مي فرماييد در اين آيه با تمام قرآن تحدي شده است ولي از آنجا كه اين سوره (اسراء) يك سوره مكي است و طبعاً در موقع نزول اين آيه همه قرآن نازل نشده بود، معلوم است كه تحدي به آن آياتي شده كه تا زمان نزول اين آيه نازل شده بود.
در مرحلة دوم، قرآن از مرحلة اول تنازل ميكند و منكران را به آوردن همانند ده سوره از سوره هاي خود مي خواند:
«ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشرسور مثله فقديات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين»
يعني مي گويند قرآن را دروغ بسته است پس بگو شما نيز مانند ده سوره آن به دروغ بياوريد و جز خدا هر كس را كه مي توانيد به كمك بخواهيد، اگر راست مي گوييد.
در اين آيه حجم تحدي تقليل مي يابد و به ده سوره مي رسد البته اين آيه نيز در يك سوره مكي است و در زماني نازل شده كه همة قرآن نازل نشده بوده است.
در مرحلة سوم باز هم قرآن تنازل ميكند و تنها يك سوره از سوره هاي قرآن را به تحدي مي گذارد و از آنها مي خواهد حال كه تمام قرآن و يا ده سوره از سوره هاي آن را نياورديد پس تنها يك سوره از سوره هاي آن را بياوريد.
«ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين»
يا مي گويند كه قرآن دروغ بسته است پس بگو سوره اي مثل آن را بياوريد و جز خدا هر كس را مي توانيد به كمك بخواهيد اگر راست مي گوييد.
«و إن كنتم في ريب ممّا نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون الله إن كنتم صادقين»
«و اگر در آنچه كه به بندة خود نازل كرده ايم ترديد داريم، پس سوره اي مانند آن را بياوريد و گواهان خود را جز خدا بخواهيد اگر راست مي گوييد.»
4- حقانيت قرآن
از آنجا كه قرآن از ابتداي ظهور و صدورش تا انتهاي نزول و فرودش همراه حق است، از هيچ جهت، پيش رو و پشت سر، چپ و راست، گمراهي و نابودي در آن راه ندارد. بنابراين قرآن در پديد آمدنش از جهل و خطا معصوم، و در بقا از گمراهي و بطلان مصون است. زيرا پس از حق، چيزي جز ضلالت و نابودي نيست. آري، پيشي گرفتن بر قرآن چون بازپس ماندن از آن، گمراهي است و انحراف از آن به سوي چپ و راست سرگرداني است. زيرا شاهراه همان مسير مياني است، نه راههاي جانبي و انحرافي و آن راه مستقيمي است كه سالك را به مقصد برساند.
بنابراين قرآن كتاب زنده اي است كه نمي ميرد و كلام حقي است كه باطل نمي گردد. زيرا مظهر تام خداوند حي است و مرگ و نيستي در آن راه ندارد. خداوندي كه حق است و هرگز بطلان به گرد او نمي چرخد.»
«والذي اوحينا إليك من الكتاب هو الحق مصدقا لما بين يديه …»
ترجمه : و آنچه از قرآن بسوي تو وحي كرديم حق است در حاليكه كتابهايي را كه پيش از آن بوده درست مي شمرد.
«سپس خداوند سبحان پيامبرش را خطاب نموده و گفت: و آنچه به تو وحي نموديم اي محمد و نازل كرديم آن را، آن صحيح و درست آميخته بفساد نيست و راستي كه مخلوط به دروغ نيست و عقل و خردي كه دعوت بر حق و منصرف از باطل ميكند.»
«اين كتاب حقي است كه به هيچ وجه باطل در آن راه ندارد. نه اينكه اين كتاب به تنهايي حق است.»
5- مصونيت قرآن از تحريف
«يكي از امتيازات مهم و برجستة قرآن مصون و محفوظ ماندن از تحريف و جابه جايي و زيادي و نقصان است آنچه كه به عنوان قرآن ميان ماست بدون كمي و زيادي همانست كه بر پيامبر خدا (ص) نازل شده و به همان صورت، دست نخورده باقي مانده است و هيچكس بر آن چيزي نيفزوده و چيزي كم نكرده است. در كتاب لسان العرب آمده : تحريف گفتار از جايگاه خود به معناي تغيير آن است و تحريف قرآن بدين معناست كه مفهوم حرف يا كلمه را به معنايي كه شبيه معناي حقيقي آن است تغيير دهند. همانگونه كه يهود تورات را به نظاير آن تغيير داد و خداوند كارشان را اين چنين توصيف كرد: يحرفون الكلم عن عن مواضعه.»
اين مطلبي است كه مسلمين از شيعه و سني بر آن وحدت نظر دارند و اگر از افراد نادري از شيعه و سني قول به تحريف نقل شده باشد به هيچ وجه اهميت ندارد و خلاف مسلمات امت اسلامي است.
در خود قرآن آيات متعددي وجود دارد كه از آنها استفاده ميشود كه قرآن هرگز قابل تحريف شدن نيست و خداوند با قدرت كاملة خود قرآن را از هر گونه تحريف و تغييري حفظ ميكند:
«إن الذين يلحدون في آياتنا لايخفون افمن يلقي في النار خير ام من يأتي آمنا يوم القيامة اعملوا ما شئتم إنه بما تعملون بصير- إن الذين كفروا بالذكر لما جائهم و إنه لكتاب عزيز- لايأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه تنزيل عن حكيم حميد.»
يعني كسانيكه در آيات ما الحاد مي كنند بر ما پوشيده نيستند آيا آنكس كه در آتش افكنده شود بهتر است يا كسيكه با ايمني در روز قيامت بيايد. آنچه را كه مي خواهيد عمل كنيد كه خداوند به اعمال شما بيناست. كسانيكه وقتي قرآن به آنها نازل شد كافر شدند (بدانند) كه آن كتابي است عزيز كه باطل نه از پيش رو و نه از پشت سر به او راه پيدا نمي كند و آن فرستاده شده اي است از جانب خداي حكيم حميد.»
در اين آيه شريفه نخست به كساني كه در فكر الحاد در آيات قرآني هستند و مي خواهند به قرآن صدمه اي بزنند هشدار داده ميشود كه كار و فعاليت هاي آنها از نظر خدا پوشيده نيست و خداوند آنها را زير نظر دارد و سپس آنها را تهديد به آتش جهنم ميكند و مجدداً هشدار ميدهد كه هر كاري بكنند خداوند به آن آگاه است و در آخر قرآن را كتابي عزيز و قدرتمند معرفي ميكند كه هيچ باطلي از هيچ طرف به قرآن راه پيدا نمي كند و اين مطلب صراحت دارد بر اينكه قرآن تحريف نشده است زيرا چه باطلي بالاتر از تحريف ميتواند وجود داشته باشد و چون طبق اين آيه هيچ باطلي به قرآن راه پيدا نمي كند، بنابراين تحريف و تغيير هم به آن راه نمي يابد.
يعني ما قرآن را نازل كرديم و ما آن را نگهبان هستيم.
همانگونه كه پيش از اين گفته ايم يكي از نامهاي قرآن «ذكر» است. در اين آيه خداوند به صراحت و روشني اعلام مي دارد كه نگهبان قرآن است و آن را از هر خطري محفوظ و مصون خواهد كرد.
براستي چگونه ممكن است كه خداوند خود نگهبان قرآن باشد و در عين حال كساني براي اعمال غرضهاي شيطاني خود در آيات قرآني دست ببرند و چيزي را بر آن بيافزايند و يا چيزي را از آن بكاهند چنين چيزي امكان ندارد.
«لاتحرك به لسانك لتعجل به إن علينا جمعه و قرآنه فإذا قرأناه فاتبع قرآنه ثم إن علينا بيانه»
يعني، زبان خود را حركت نده تا به آن (قرآن) عجله كني همانا برماست جمع آوري و خواندن آن و چون آن را خوانديم تو از خواندن آن پيروي كن سپس بر ماست بيان كن.
اين آيه در مجموع دلالت دارد بر اينكه خواندن و جمع آوري قرآن و سپس بيان آن به عهده خداوند است و بنابراين كساني نمي توانند در مقام جمع آوري و خواندن قرآن چيزي بر آن بيفزايند و يا از آن بكاهند. بطور كلي عنايت خاص پروردگار به قرآن كريم كه از اين آيات و آيات ديگر به دست مي آيد، خود تضميني است بر سلامت قرآن از هر نوع تحريف و تغييري كه دستهاي ناپاك و غرض آلودي بخواهند در آن اعمال كنند.»
6- جامعيت و تازگي
يكي از ويژگي هاي بسيار مهم قرآن اين است كه اين كتاب آسماني، جامع تمام علوم و معارف است چه علومي كه بشر تاكنون به آن دست يافته و چه علومي كه هنوز در دسترس بشر قرار نگرفته است و به شرحي كه خواهيم گفت همه يافته هاي علمي و كل دانش بشر به اضافة علومي كه هنوز بشريت پي به آن نبرده است در قرآن كريم آمده و تمام آنچه كه شده است و ميشود و خواهد شد در اين سفرة گستردة الهي موجود است.
«و نزلنا عليك الكتاب ؟؟؟ لكل شي و هدي و رحمة و بشري للمسلمين»
يعني «قرآن را بر تو نازل كرديم كه بيان كنندة همه چيز و مايه هدايت و رحمت و مژده براي مسلمانان است.
«چنين كسي كه به واقع گواهي ميدهد كه همة علوم و دانش ها در قرآن كريم وجود دارد و اين علم او شناختي حقيقي و يقيني ميباشد و دانشي است از روي بصيرت و نه تقليد و شنيدن از ديگران، زيرا هر چيزي يا خودش در قرآن كريم آمده است و يا علل و مبادي اش و يا به عنوان غايت و غرضش در قرآن مذكور است و لذا عجايب اسرار و احكام و علوم غيرمتناهي قرآن را نمي فهمد مگر كسي كه دانش او از نوع علم كلي و عقلي باشد.»
در تاييد اين كلام امام صادق عليه السلام ميفرمايند:
«ما من أمر يختلف فيه إثنان إلّاوله اصل في كتاب الله و لكن لاتبلغه عقول الرجال».
يعني: هر آنچه كه دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ريشه اي در كتاب خدا دارد اما عقل مردم به آن نمي رسد.»
در آية ديگري آمده است :
«ما كان حديثا يفتري و لكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شي و هدي و رحمة لقوم يومنون»
يعني : قرآن سخن دروغي نيست بلكه تصديق كننده كتاب هاي آسماني است كه پيش روي اوست و تفصيل همه چيز و مايه هدايت و رحمت براي گروهي است كه ايمان آورده اند.
«تفصيل به معناي بيان مطلب به طور مشروح است به گونه اي كه شامل جزئيات مطلب هم باشد.»
در آية ديگري با صفت مفصل اين ويژگي را بيان كرده است:
«و هو الذي انزل إليكم الكتاب مفصلا و الذين آتيناهم الكتاب يعلمون أنه منزل من ربك بالحق فلاتكونن من الممترين»
: خداوند كسي است كه كتاب را براي شما بطور مفصل نازل كرد و كساني كه كتاب را به آنها داديم مي دانند كه آن از جانب پروردگارت به حق نازل شده پس ، از ترديد كنندگان مباش.
بطوريكه ملاحظه مي فرماييد در اين آيات به خصوص در آية نخستين، قرآن خودش را بيان كنندة همه چيز معرفي مي كند، اكنون بايد ديد كه منظور از اين مطلب چيست و قرآن كريم چگونه تفصيل همة اشياء را در بردارد.
بسياري از مفسران در تفسير اين مطلب گفته اند: از آنجا كه قرآن يك كتاب هدايت و با هدف ارشاد و تربيت انسانها نازل شده بنابراين منظور از بيان همه چيز اين است كه قرآن تمام مسائل مربوط به هدايت و تربيت انسان ها را بيان نموده و چيزي را فروگذار نكرده است. اين مطلب به اين مي ماند كه يك نفر كتاب مفصلي دربارة شيمي تاليف كند و بگويد همه چيز در اين كتاب آمده، منظور او از همه چيز، آن چيزهايي است كه مربوط به شيمي است و او هرگز نمي گويد كه حتي مسائل ادبي هم در كتاب او آمده و قرآن نيز اعلام ميكند تمام چيزهائي كه مربوط به هدايت و تربيت بشر است در اين كتاب آمده است.
در آية ديگري نيز آمده است:
«لا رطب و لايابس إلا في كتاب مبين»
يعني هيچ تر و خشكي نيست مگر اينكه در كتاب مبين قرار گرفته.
مقصود از رطب و يابس به قرينة قبل و بعد آيه علم همة اشياست. يعني هيچ چيزي در كتاب الهي فروگذار نشده است يعني همة اموري كه در سعادت بشر دخالت دارد.
بحث كنوني راجع به مرحلة نازله قرآن كريم است كه به صورت قرآن عربي فرود آمده و جوامع بشري در خدمت آن است. ولي اگر بگوييم مقصود از كتاب مبين حقيقت ام الكتاب قرآن است يا مقصود از آن، تأويل قرآن است كه در نزد اهل بيت عليهم السلام است اين مطلب كه علم هر چيزي ولو آنكه مربوط به سعادت بشر نباشد در كتاب مبين است، سخن درستي است. ولي چنين مطلبي از بحث كنوني خارج است، زيرا سخن در اين است كه در مرحلة نازل قرآن كه عربي مبين است، آيا علم به همه چيز وجود دارد به نحوي كه بتوانيم با اجتهاد عادي و تفسير بشري آن را به دست بياوريم؟ چنين چيزي به شهادت خود قرآن دربارة قصص انبيا وجود ندارد.
سر اينكه خداوند قصص برخي از انبيا را در قرآن مطرح نفرموده، شايد اين باشد كه مردم آن روز، دسترسي به مناطق ماوراي چين يا ماوراي اقيانوس هند و اطلس نداشتند و به همين دليل از انبياي خاورميانه سخن به ميان آمده است
تا زمينة تحقيق و مطالعه در آثار امم پيامبران و عاقبت آنان وجود داشته باشد.
اگر قرآن كريم ماجرايي را براي هدايت بشر بازگو كند و نتواند آن را با تجربه ثابت كند و مردم به آن دسترسي نداشته باشند. چنين مطلبي سودي ندارد، مگر آنكه بعد از اثبات اعجاز قرآن و علم غيب الهي، فقط از باب اخبار غيب، برخي از وقايع بدون امكان اثبات تجربي آن نقل شود.
از اين رو اين قرآن كريم، علم همه اشياي تكويني را در خود ندارد و علم همه مطالبي هم كه در سعادت بشر تأثير دارد و آشنا شدن به آن ها سهمي در سعادت مردم و پرهيز از شقاوت دارد، آن را هم ندارد. ليكن علم به هر دو قسم ياد شده نزد معصومين وجود دارد كه مقداري از آنها را در احاديث بيان فرموده اند.»
قرآن كتاب جهان شمول
قرآن كريم به دليل آنكه كتابي جهان شمول و مصدق كتب الهي و مهيمن بر آنهاست، پيروان اديان ديگر و كساني را كه هنوز فطرتشان به خاموشي نگراييده با تعبيرات «يا اهل الكتاب» و «يا ايها الناس» مورد خطاب قرار ميدهد و آنان را به ساختن جامعة انساني و خدا محور دعوت ميكند.» حال بعد از اينكه جامعيت قرآن را مورد بحث و بررسي قرار داديم مي خواهيم اين را بگوييم كه اين كتاب با تمام وسعتش هيچ گاه براي خواننده خسته كننده و ملال آور نيست و براي كساني كه انس با قرآن دارند و بطور منظم قرآن را تلاوت مي كنند اين مطلب جالب است كه قرآن را هميشه تر و تازه مي يابند و اين همه تكرار و دوباره خواني براي آنها ملال آور و خسته كننده نيست.
آيات قرآني از يك نظم و نسق خاصي برخوردار است كه تكرار در خواندن آن هر چند صدها بار هم باشد، نشاط و شوق را از خوانندة آن نمي گيرد بلكه با وجود آن همه تكرار باز هم طراوت و تازگي خود را دارد.
به نظر مي رسد كه سر اين مطلب علاوه بر تاييدات غيبي و الهي، در اين است كه قرآن مطالب را به صورت متنوع آورده است. خوانندة قرآن مجبور نيست كه مطلب موردنظر خود را در فصلهاي بعدي بيابد و در انتظار تمام شدن فصلي و شروع فصلي ديگر باشد بلكه هر كجاي قرآن را كه باز كند گمشدة خود را در همانجا با چند آيه پس و پيش پيدا ميكند.
اگر عميق تر فكر كنيم خواهيم ديد كه مطلب از اين هم بالاتر است و علاوه بر تنوع مطالب طرز القاء مطلب هم صورتي ديگر دارد به اين معني كه قرآن مطالب را به صورتي و در قالبي ارائه ميدهد كه هر خواننده اي مطابق با استعداد و قدرت انديشة خود از آن بهره مند ميشود ممكن است يك آيه براي كسي كه استعداد فكري متوسطي دارد يكنوع معني بدهد و همان آيه براي شخصي كه از استعداد بالايي برخوردار است نوع ديگري معني بدهد.
به عبارت ديگر آيات قرآني به گونه اي است كه هر كس به اندازة فهم و درك و مقام علمي خود از آن استفاده ميكند و با انس گرفتن با قرآن هر بار كه آيه اي را مجدداً مي خواند از آن مطلب تازه اي به دست ميآورد.
بنابراين با خواندن مداوم قرآن فهم و درك انسان افزايش مي يابد و هر بار كه آيه اي را به طور مجدد مي خواند مطابق با فهم جديد خود از آن، معناي جديدي درك ميكند.»
از امام صادق (ع) پرسيدند كه چرا قرآن هميشه تازه است فرمود: «لأن الله تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض الي يوم القيامه»
يعني : زيرا كه خداوند قرآن را براي زماني خاص و مردمي خاص قرار نداده پس قرآن در هر زماني جديد است و در پيش هر قومي باطراوت است.
7- تنوع در بيان مطلب
نظم و تأليف آيات قرآن كريم و روشي كه قرآن در بيان مطالب خود به كار برده است با تمام كتابهايي كه به دست بشر تأليف و تصنيف شده فرق اساسي و جوهري دارد. «نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا إليك هذا القرآن » ترجمه، با بهترين حكايات را به وحي اين قرآن بر تو مي گوييم.»
در كتابهايي كه به دست بشر تأليف شده است، معمولاً يك يا چند مطلب، موضوع قرار داده مي شود و با فصل بندي خاصي بحث دربارة آن موضوع دنبال مي شود.
قرآن كريم در نظم و تأليف و بيان مطالب خود هرگز از چنين روشي پيروي نكرده است « و لقد ضربنا للناس في هذا القرآن من كل مثل » بلكه مطالب مختلف را از قبيل اعتقادات و اجتماعيات و عبادات و سياسيات و اقتصاديات و مانند آن ها به صورت متنوع و پراكنده و در مقاطع مختلف بيان كرده و در واقع آيات قرآني مانند سفره گسترده اي است كه در آن انواع غذاها را مي توان ديد.
از يكسو قرآن مطالب بسيار متنوع و گوناگوني را عنوان مي كند و از سوي ديگري آن مطالب را يكجا جمع نمي كند بلكه به طور پراكنده و متناسب با هدف خاصي كه در آيه دنبال مي كند
مي آورد و حتي داستانهايي كه از امم گذشته و انبياء سلف نقل كرده، نوعاً در لابه لاي سوره هاي مختلف پراكنده است و هر قسمتي از داستان كه با هدف خاص آيه اي تناسب داشته باشد آورده مي شود.
در روش قرآن آنچه مهم است تناسب مطلب با هدف تربيتي خاصي است كه آيه براي آن آمده است تكرار و تقطيع يك مطلب يا داستان نيز براي همين موضوع است.
قرآن كريم خود به اين روش يعني تنوع و پراكندگي مطلب، در بعضي از آيات اشاره كرده است.
و لقد صرفنا في هذا القرآن للناس من كل مثل
يعني ، و همانا در اين قرآن براي مردم از هر نمونه اي مي آوريم.