بخشی از مقاله
چکیده
از زمان پیدایش ایده توسعه پایدار تا به امروز ، با ایجاد چارچوب ها و رهیافت هاي گوناگون، تلاش هاي بسیاري جهت تبیین اصول و مفاهیم آن صورت گرفته است. اما آنچه که آشکارا نتایج این تلاش ها و اقدامات ها را زیر سوال مـی بـرد، ناکارمـدي آنها در جهت پایدار نمودن محیط زیست انسانی براي حیاتی درخور و متعالی است. امروزه بشریت بـیش از هـر زمـان دیگـر درگیر آزمندي و جنگ و جدال بر سر زیاده خواهی و قدرت طلبی خویش است و گرفتار بیماري حادي که نسخه فعلـی توسـعه پایدار آن را درمان نخواهد کرد. جهان ما به تعریف جدیدي از مفهوم توسعه پایدار نیاز دارد؛ تعریفی که در آن علاوه بر حفظ و ارتقاء جنبه هاي محیطی، اجتماعی و اقتصادي، تعالی اخلاق و فرهنگ انسانی و تکامل روحی او را نیز لحاظ گردد. لذا بازتعریف ایده رایج توسعه پایدار با افزودن مفاهیم اخلاقی و معنوي و غیر مادي به این مثلث سنتی ضرورت دارد . با لحاظ نمـودن ایـن رکن مهم، می توان به چهارچوبی مناسب جهت حیاتی ارزشمندتر و درخور شان و منزلت مقام انسان به عنوان جانشین خـالق در زمین، دست یافت. این مقاله به بررسی ضرورت و چگونگی ورود این مفاهیم متعالی به فرایند توسعه پایدار می پردازد و بـا تحلیل و تجمیع نظرات و مطالعات مختلف، مولفه هاي این بعد چهارم توسعه پایدار را تبیین و توصیه می نماید.
کلید واژه ها: توسعه پایدار، اخلاق، بعد چهارم توسعه، تکامل معنوي ، وجدان بیدار .
١- ادرس پستی: تهران- خ آفریقا- خ سایه- پلاک ٣٤- سازمان فضایی ایران تلفن: ٢٤٣٠ – ٢٣٣٤٤
1
سرآغاز
در شرایط کنونی جهان، موضوعات مرتبط با پایداري و توسعه پایدار، چارچوبی اساسی و غیر قابل اجتناب بـراي ایجـاد اسـتراتژي هـایی مـی باشند که جهت تصمیم گیري در سطح کلان و راهبردي توسعه کشور ضروري هستند. با شدت یافتن مشکلات جهانی مربوط به مصرف بـی رویه منابع سرزمین و متعاقب آن، بروز اثرات زیان بار محیط زیستی و همچنین اقتصادي – اجتماعی در سراسر جهان در دهه هاي اخیر، کـه تداوم حیات را در کره زمین به مخاطره انداخته است و عزم کشورها در مشارکت جهـانی جهـت کـاهش و کنتـرل ایـن اثـرات و بـازتعریف و سازماندهی فعالیتهاي انسانی، "فرایند توسعه پایدار" که بطور همزمان توسعه و بازده اقتصادي و رفـاه اجتمـاعی را بهمـراه حفـظ پایـداري محیط طبیعی و حفظ و بازیابی منابع سرزمین تجویز می نماید، بعنوان نقشه راه آینده توسعه ملل- و بعنوان یکـی از مهمتـرین دسـتاوردهاي اجلاس هاي محیط زیستی سازمان ملل- مورد استقبال و تایید غالب کشورهاي جهان قرار گرفته است.
توسعه، فرآیندي چند بعدي می باشد. توسعه را در معناي جامع آن می توان به صورت ذیل تعریف نمود : حرکت درون زا، متعادل، مـنظم و متوازن هر سیستم پویا، متشکل از اهداف مختلف، در جهت کمال و ارتقاء کیفیت. از اوایل دهه 80 میلادي، اصطلاح توسعه پایدار به تدریج جانشین سایر اصطلاحاتی شد که تا آن زمان براي توسعه محیط زیستی بکار برده می شد. کمیسیون توسعه پایدار سازمان ملل، توسعه پایدار را به صورت زیر تعریف می کند: توسعه اي که احتیاجات نسل حاضر را بدون لطمه زدن به توانایی نسل ها ي آتی در تأمین نیازهاي خود، برآورده می نماید.
جهت توصیف ایده توسعه پایدار تعاریف بسیار و چارچوب هاي مختلفی در نظر گرفته شده است. از جمله: " فرایند توسعه پایدار به محـدودیت هاي اکولوژیکی حساس است و در پی به حداقل رساندن اثرات ناخواسته بهره برداري و استفاده از منابع طبیعی است، بطوریکه اثرات منفی بر روي بقاي منبع نداشته باشند. همچنین فرایندي است که در آن هزینه هاي جایگزینی اقتصادي و محیط زیستی استفاده از یکدر منبع، بایـد نظر گرفته شود."( (Trinder,2008
اگرچه در مشهورترین تعریف ارائه شده از ایده توسعه پایدار توسط کمیسیون توسعه محیط زیست سازمان ملل ، مفهومی کاملا اخلاقی نهفته است که عبارتست از "در نظر گرفتن غیرخود در هنگام انجام یک عمل "که درواقع همان اخلاق کاربردي است، در سیاستها ، خط مشی ها و شاخص هاي تدوین شده، کمتر ردي از این جنبه تعریف می بینیم.
آنچه که در این میان مغفول مانده و توجه کمتري به آن شده، اهمیت توجه به غایت نهایی ایده پایداري، یعنی اخلاق و الهیاتـروزه اسـت. امـ بازتعریف ایده رایج توسعه پایدار با افزودن مفاهیم اخلاقی و معنوي و غیر مادي به این مثلث سنتی ضرورت پیدا کرده است، شاید بـا افـزودن این ضلع مهم، به چهارچوبی مناسب جهت حیاتی ارزشمندتر و درخور شان و منزلت مقام انسان به عنوان جانشین خالق در جهان، دست یابیم.
این مقاله به تحلیل عقاید صاحبنظران، ضرورت و چگونگی واردهیمنمودن مفا اخلاقی به فرایند توسعه پایدار می پردازد.
2
چارچوب نظري
بعد چهارم پایداري چیست؟
بارفورد و همکارانش((2013 مانند بسیاري دیگر (Hawkes ,2001; Littig & Griessler ,2005 ;Dahl,2012) معتقدنـد کـه در مـورد مدل سه بعدي پایداري (محیط زیستی- اقتصادي و اجتماعی) ، نگرانی هاي فزاینده اي وجود دارد و این مدل از توجه یک بعد اساسی مغفول مانده است. این بعد مغفول مانده که بارفورد از آن با واژه " ارزش هاي انسانی " یـاد مـی کنـد، مـی توانـد بصـورت جنبـه هـاي مختلـف :
فرهنگی- زیبایی شناختی یا نهادي- سیاسی و یا مذهبی- روحانی در نظر گرفته شود. در ادامه مروري مختصر بر هریک از جنبه
هاي عنوان شده خواهیم داشت:
جنبه فرهنگی- زیبایی شناختی: این بعد بر هنر و جنبه هاي زیبایی شناسانه تمرکز دارد. Hawkes معتقد است که بعـد فرهنگـی کـه بصورت حس سلامت، خلاقیت ، تنوع و نوع آوري درك می شود، باید بعنوان یکی از نیازهاي اساسی یک جامعه سالم در نظر گرفتـه شـود.او به تعریف وسیع تري از فرهنگ وراي هنر و میراث فرهنگی اشاره دارد، او به کل الگوهاي مشخص معنوي، مـادي ، ویـژه گیهـاي فکـري و عاطفی که یک جامعه یا گروه اجتماعی را شکل می دهد توجه می کند(. Hawkes, 2001 یونسکو نیز به نقش اساسـی فرهنـگ در اخـلاق پایداري بعنوان یک رکن ایستا در فرایند توسعه پایدار یا یک پایه اساسی براي سه رکن دیگر، اشاره دارد.((UNESCO,2015
جنبه سیاسی-نهادي: جنبه هاي نهادي توسعه پایدار بطور گسترده اي در کمسیون توسعه پایدار سازمان ملل مورد توجـه و معرفـی قـرار گرفته است. Spangenberg "نهاد" را نتیجه فرایندهاي بین فردي مانند ارتباطات و همکاري می داند که منجر به ایجاد سیستم قـوانین و اطلاعاتی می گردد که بر تعاملات میان اعضاي جامعه حاکم است. علاوه بر نهادهـا، ایـن بعـد در برگیرنـده دومفهـوم دیگـر شـامل: جهـت گیریهاي نهادي (هنجارها) و مکانیزمهاي نهادي( سیستم هاي رسمی قوانین و رهیافت ها، که ممکن است نهـادي، سیاسـی، اجتمـاعی و یـا قانونی باشند.) علاوه بر بکارگیري این یعد در دستورکار 21 توسط سازمان ملل، توسط کمسیون اروپا و سازمان ملل مورد پذیرش قرار گرفتـه است. (Spangenberg ,2002).
جنبه مذهبی- روحانی: جنبه دیگر که کمتر شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته و مورد تمرکز این تحقیق است، درایدهّوجدانبیداري اخلاقی و معنوي جهانی نهفته که تحول پایداري را پایه ریزي می کند. Rockefeller این بیداري وجدان در حال ظهور را چنـین تعبیـر مـی کند: در حقیقت ستون اولیه مسیر پایدار زندگی بر این مبنا که بینش و شجاعت اخلاقی در تولیـد سیاسـت هـا ، بـراي حصـول بـه تحـول در پایداري ضرورري است.(.(Clugston ,2011 در بیانیه ری و +٢٠ نی ز بی داری وج دان و اخلاق رک ن اص لی س ه رک ن دیگ ر برش مرده ش ده است.(( Southern African Faith Communities Environment Institute,2012
هر سه جنبه یاد شده علارغم تفاوت هاي ظاهري در یک چیز مشترك هسـتند و آن مطـرح نمـودن ارزش هـاي انسـانی اسـت. بـارفورد و همکارانش((2013 معتقدند که "ارزش هاي انسانی" مهمترین رکن این بعد پایداري را تشکیل می دهد.آنها ارزش را در قالب دو تعریف بیان می کنند:-1 اصول یا استاندارهاي رفتار و -2 قضاوت فرد در مورد آنچه براي او در زندگی مهم است. البته اصول و رفتارها نیز از آنچـه بـراي افراد مهم است منتج می شوند بنابرین تعریف دوم در برگیرنده تعریف اول نیز هست. پذیرش جهان بینی خاص و یا یک سري از اولویـت هـا در زندگی موجب ایجاد حس اجبار یا "باید اخلاقی" می گردد.اجبار به انتخاب خیر اصلح تر در مقابل خیر کمتر و انتخابشّر کمتر در مقابـل شّر بیشتر.
3
آنچه که در بسیاري از مباحثات در مورد ایده پایداري مورد غفلت قرار گرفته است، تعریف اول (اصول و یا استانداردهاي رفتار) است.که از آن
به ارزش هاي اخلاقی یاد می شود. این بعد چهارم، هم طراز سه بعد دیگر پایداريباید، در گفتمان ها و تعاملات بـین المللـی بکـار گرفتـه و دیده شود (Burford et al. 2013) ؛ چیزي که در مناسبات امروزه کمتر به چشم می خوردبُ.عدي که دالی و میـدوز آن را ـادمهـم تـر از ابعـ دیگر پایداري می دانند. در واقع اخلاقیات و الهیات، در چارچوبی که اولین بار توسط دالـی (1973) مطـرح شـده و میـدوز (1998) نیـز آن را بعنوان مناسب ترین گزینه جهت توصیف توسعه پایدار انتخاب کرده، بعنوان هدف نهایی توسعه پایدار در نظر گرفته مـی شـوند. دالـی ارتبـاط میان اقتصاد انسانی و منابع کره زمین را چنین به تصویر یامی کشد: در سطح اول قاعده یک مثلث فرضـی، کـه پشـتیبان هـر عمـل و هـر اقدامی است، ابزارهاي نهایی قرار دارد که توسط آنها تمام زندگی و تبادلات اقتصادي ایجاد و حمایت میـرمایهشوند. ایـن سـطح، همـان سـ هاي طبیعی است. انرژي خورشیدي، چرخه هاي بیوژئوشیمیایی، اکوسیستم ها و اطلاعات ژنتیکی که در خود جا داده اند و انسان هـا بعنـوان موجودات زنده. این ابزارهاي نهایی توسط ما ایجاد نمی شوند. اینها میراثی است که در آنها متولد می شویم و از آنها هرچیز را که داریم یا می دانیم شکل می دهیم. انها توسط علوم مطالعه می شوند و از طریق فناوري به ابزارهاي میانی منتقل می شوند.
ابزار میانی، دستگاه ها، ماشینها، کارخانه ها، نیروي کار ماهر، ماده و انرژي فراوري شده، سرمایه هاي ساخته شده و سرمایه هاي انسـانی و مواد خام هستند. این ابزار میانی ظرفیت تولیدي اقتصاد را تعیین می کنند. اقتصاد دانان از آن به "ورودي" در اقتصاد تعبیر می کنند ( بطـور سیستمی، ورودي هاي سرمایه هاي طبیعی قیمت گذاري نشده را که از سطح پایین تر وارد می شوند در نظر نمی گیرند). ابزار میانی ضروري هستند اما براي حصول به اهداف بالاتر کـافی نیسـتند و مـدیریت، ارزشـیابی، توزیـع، حفـظ و اسـتفاده از آنهـا دغدغـه اقتصـاد دانـان و سیاستمداران است.
اهداف میانی، اهدافی هستند که دولت ها و حکومت ها نوید می دهند و انتظار می رود که اقتصاد آن را برآورده کندخدماتنند: کالاها و براي مصرف کنندگان، سلامت، ثروت، سواد، تفرج، ارتباطات، تحرك. چیزي که اقتصاد دانان "خروجی" می نامند. اینها چیزهایی است کـه
همه می خواهند اما حصول به اینها هیچ تضمینی براي رسیدن به "رضایت" نیست. چنانچه در بسیاري از جوامع مولفه هـاي ایـن سـطح بخوبی پوشش داده شده، اما مردم همچنان احساس پوچی می کنند. زیرا اهداف میانی، خود، هدف نیستند بلکـه ابـزاري جهـت حصـول بـه چیزي والاتر و ارزشمندتر هستند.تغییر و تبدیل اهداف میانی به اهداف غایی بستگی به یک "اخلاق تاثیرگذار" یـا "دین" یـا "فلسـفه اي" دارد که بتواند به این سوال جواب قانع کننده دهد: "این سلامت، ثروت و تحصیلات براي حصول به چیست؟"
راس لذا در هرم فرضی، اهداف غایی قرار می گیرد که بخودي خود مطلوب هستند نه اینکه ابزاري براي بدست آوردن هدف دیگري باشند.
میدوز معتقد است که تعریف و یا اندازه گیري این هدف غایی بخصوص براي مردم مغرب زمین مشکل است. دالی اهداف غایی را چنین مـی نامد: غیر مطلق.2 اما میدوز تعدادي واژه را که به اعتقاد او مردم جهت توصیف این اهداف غایی از فعالیت هاي اقتصادي و زندگی انسانی بکار می برند به سطح نهایی مثلث می افزاید: خوشبختی، هماهنگی، تحقق ارزوها، احترام به خود، شناخت خود، جامعـه، هویـت، استعلا و روشن فکري. امکان پذیر نبودن توصیف این لغات، نشانگر کیفی بودن آنهاست، چیزي که مادي نیسـت امـا بـه وجـود تمـامی سطوح مادي پایین تر از خود در مثلث مذکور، نیاز دارد. بنظر میدوز، چارچوب عنوان شده بهترین و موثر ترین چارچوب از میان دیگر روش ها و توصیف ها جهت به تصویر کشیدن ایده توسعه پایدار است.
2 ‐ Summum bonum
4
رفاه
خوشبختی، ھماھنگی، ھویت، تحقق و شناخت خود، استعلا و روشن فکری
سرمایه ھای انسانی و اجتماعی
سلامتی، ثروت، تفرج، تحرک، سوادو دانش،ارتباطات، کالا و خدمات
سرمایه ھای ساخته شده و انسانی
نیروی کار، ابزارالات، کارخانه ھا، مواد خام فراوری شده
سرمایه ھای طبیعی
انرژی خورشیدی، بیوسفر، اکوسیستم ھا، چرخه ھای بیوژئوشیمیایی کره زمین
اھدافخداشناسیغایی و
اخلاق
اھداف میانی
اقتصاد سیاسی
ابزار میانی
علم و فناوری
ابزار غایی
شکل -1 چارچوب منتخب جهت تبیین ایده توسعه پایدار منبع : (Meadows,1998)
توسعه پایدار در واقع ایده اي جهت بسط حسابداري اقتصادي براي به حساب آوردن سطح بالا( توسعه) و سطح پـایین( پایـداريـذکور)هرم مـ است. جامعه صنعتی امروز، هزاران شاخص براي سطح میانی هرم ، تعدادبرايکمی سطح پایین هرم و متاسفانه تقریبا هیچ شاخصی را بـراي سطح بالا (یا همان اهداف غایی مد نظر این نوشتار) در نظر نمی گیرد . (Meadows,1998) بی دلیل نیست کـه مـی بینـیم جامعـه انسـانی هرروز بیش از پیش از اهداف متعالی تهی می گردد و توسعه پایدار تبدیل به خواسته مستمر جهانیان شده است که بنظـر مـی رسـد هیچگـاه تحقق نمی یابد.
5
فرایند توسعه پایدار باید ما را متوجه حفظ سطح اول و آخر هرم نماید. سلامت اکوسیستم و محیط زیست و در نهایت تعالی انسـانی و اهـداف عالی بشري. اگرچه که ممکن است در وهله اول متضاد بنظر برسند، اما دو ایده "توسعه" و "پایـداري" بایـد از سـطحـالايپـایین و بـ هـرم استخراج شوند.
لذا قابل تصور است که سلامت، تحصیلات و هماهنگی، حتی اگر جابه جایی انرژي، سرمایه و کار کمتر منجر شود، می توانند افـزیش یابنـد.
این روند دقیقا در جهت توسعه پایدار است. در واقع هدف اولیه در یک جامعه پایدار تولید بیشتر اهداف غایی، با کمترین ابزار
ممکن است.
شاخص هاي اهداف غایی
در یک جامعه که تمایل به حرکت در مسیر توسعه پایدار دارد، اهداف غایی می توانند توسط شاخص هایی مورد بررسی قرار گیرند . (Max‐ Neef,1991)پس از مطالعات بسیار میان فرهنگ هاي متنوع جهان فهرستی از " نیازهاي اولیه انسان" را معرفی کرده است. شامل:
-1 امرار معاشمحبت-2 امنیت -4 - 3درك -5مشارکت - 6 تفریح و استراحت -7خلاقیت -8هویت -9آزادي
و میدوز، مولفه هاي دیگري مانند زیبایی، تعالی، روشن فکري و بخشش را به آن می افزاید.(( Meadows,1998
این نیازها تقدم و تاخر ندارند و برآوردن یکی موجب عدم نیاز به دیگري نمی گردد. نوع دستیابی و وسیله دستیابی به آن هم در جوامع مختلف متفاوت است. بنظر می رسد اهداف غایی می توانند حداقل بطور کیفی، توصیف و تعیین شوند و بـراي افـراد مختلـف هـم
تفاوت چندانی وجود ندارد اما وسیله ها و ابزار حصول به آنها در افراد مختلف متفاوت است.
اهداف غایی بر اساس اولویت ها یا خیر و صلاح؟
مردم غالبا در موردآنچه زندگی آنها را بهتر یا بدتر میکند دچار اشتباه می شوند. تعدادي از فلاسفه نیز به همین دلیل تأکیـد میکننـد آنچـه مهم است تمایلات فرد نیست بلکه خواستههایی است که او در صورت آگاهی کامل از نتیجه (واقعی) هر عمل دارد. اگر در مورد ساختن یـک ساختمان نظر شما را بپرسند که احداث آن مستلزم خشکانیدن مردابی باشد که به ظاهر هیچگونه جاذبهیی ندارداحتمالاً.مرداب ساختمان را بر ترجیح میدهید زیرا نمیدانید مرداب چه جامعه متنوعی از گیاهان و جانوران را حمایت میکند. اگرکاملاً آگاه میبودید اولویت شما چیزي دیگري میبود و اگر خیلی دیر از ماهیت آنچه نابود شده باخبر شوید، حس میکنید زیان دیدهاید. لـذا تجزیـه تحلیـل هزینـهـایج-فایـده، نتـ مطمئنی نمیدهد و تأثیر چنین ساخت و سازي را بر رفاه انسان به دقت ارزیابی نمینماید، مگر آن که کوشـش جـدي در آگـاه کـردن کامـل مردمی که قرار است نظرشان پرسیده شود، بهعمل آید. (بنسون،(1382
همچنین میان آنچه براي یک موجود خوب است (ارزش عینی) و آنچه موجود فکر میکند که برایش خوب است (ارزش ذهنی) تفاوت اسـت.
6
تیلور در مورد تفاوت ارزشهاي عینی و ذهنی می گوید: آنچه که یک موجود میل میکند یا آگاهانه دنبال مینماید به آنچه اوکه عملا بـراي خوب است، ارتباطی ندارد. موجودي که قابلیت عمل آگاهانه طبق میل خویش را داشته باشد، اگر بـه درسـتی مطلـع شـود، دنبـال آن چیـزي میرود که برایش خوب است، اما تمایل به آن، به خاطر خوبی آن است نه این که چون فرد بدان میل میکند پس آن خوبست. آنچه بـراي او خوبست، خوبست خواه او هر طور که میل کرده باشد، اصولاًیا قابلیت میل کردن داشته باشد یا نداشته باشـد(. (Taylor,1989
لذا مفهوم خوب بودن چیزي براي یک موجود را باید از میل و ترجیح، و در واقع از هر نوع زندگی آگاهانه، جدا کرد. لذا آنچه در مورد هر گونه اي ضرورت دارد این است که بدانیم براي بقا در شرایط سالم و تحقق آنچه که خصوصیت آنگونه است، و براي آن بوجود آمده است، چه چیزهایی مورد نیاز است. لذا اهداف غایی حیات نباید بر میل و خواسته افراد بلکه بر مصلحت و خیر آنها تعریف و دنبال شود. به دلیل فقدان این بینش و بصیرت در تصمیمات سیاستمداران است که بحران فعلی جهان رقم خورده است.
بحران آن است که امروزه بشریت بیش از هر زمان دیگر درگیر آزمندي و جنگ و جدال بر سر زیاده خواهی و قـدرت طلبـی و سـلطه جـویی خویش و اثرات منفی حاصل از آن بر محیط زیست، اجتماع و اقتصاد خویش است. بشریت به تعریف جدیدي از مفهوم توسعه پایدار نیـاز دارد؛ تعریفی که در آن علاوه بر حفظ و ارتقاء جنبه هاي محیطی، اجتماعی و اقتصادي، تعالی اخلاق و فرهنگ انسانی و تکامل روحی او را نیـز در بر گیرد. ایده رایج توسعه پایدار با افزودن مفاهیم اخلاقی و معنوي و غیر مادي به این مثلث سنتیف باید مورد بازبیوارنوكنیقرار گیرد. معتقد است جهان امروز با کمبود پنج چیز روبهروست: منابع، اطلاعات، هوش، عقلانیت و همدردي؛ کمبود چنین چیزهاست که به ناکام ماندن نیازها و امیال انسان و فجایع فعلی انجامیده است. او می گوید "کمبود همدردي"یا شفقت، بنیاديترین نوع محدودیت است که به این بحران دامن می زند. بنابرین بنظر می رسد در تعیین اهداف غایی آنچه به مصلحت و صلاح و خیر انسان است نقش اساسی دارد نه از آنچه او می خواهـد یا ترجیح می دهد.
نقش اخلاق محیطچارچوبزیستدر ارتقاء توسعه پایدار
اخلاق محیط زیست، محل تعامل میان اهداف غایی و ابزار غایی، میان" توسعه" و "پایداري" می باشد. همـانطور کـه مطـرحـرم شـد، در هـ توسعه پایدار ، محیط زیست بعنوان ابزار اصلی در قاعده و اخلاقیات بعنوان اهداف اصلی در راس هرم جاي دارند. تعامل میان دو انتهاي هـرم جهت حصول به توسعه پایدار ضروري است. میان آنچه بطور فیزیکی هستیم و داریم( سرمایه هاي طبیعی) و آنچه بطـور غیـر فیزیکـی بایـد باشیم و داشته باشیم( اخلاقیات و الهیات). جائی که اخلاق به حفظ محیط زیست و بالعکس محیط زیست نیز به تعالی اخلاق انسـانی کمـک می کنند. در این میان توجه به مفاهیم و دانش اخلاق محیط زیست می تواند ما را در دستیابی به یک چارچوب مناسب جهت تلفیـق اهـداف غایی با ابزار غایی جهت ایجاد یک چارچوب موثر و جامع براي ایده توسعه پایدار، یاري رساند.
اخلاق محیط زیست به این واقعیت که فرد موجود زنده، خواه از هر نوع که باشد، خود جزئی از محیط زیست خویش است، توجه کامـل دارد .
برخی از آگاهان عقیده دارند که موضوعهاي مورد توجه اخلاق محیط زیست عبارتاند از جهان، طبیعت، آنچه در طبیعت در خور ارزش است، و اینکه چگونه پذیرفتن ارزش براي طبیعت، بایستی رفتار انسان را تنظیم کند. بنابراین وظیفهي اخلاق محیط زیست ، ایجاد اصولی است کـه بر روابط انسان با طبیعت حاکم باشد- یعنی مسئولیتهاي انسان براي ممانعت از آسیب، حفاظت در مقابل آسـیب یـا پیشـبرد فعالانـه خیـر و مصلحت. اخلاق محیط زیست. در وسیعترین مفهوم خود، عبارتست از مطالعهي رابطه ما با همه چیزهایی که جزیـی از محـیط زیسـت یـک موجود اخلاقی است. موجودي که براي او موضوع درستی و نادرستی طرح میشود. این چیزها شامل سایر انسانها و آنچه که انسان میسـازد نیز میشود.
7
فلاسفه در تعریف »اخلاق« و »اخلاقیات« با یکدیگر اختلاف نظر دارند، اما اکثر آنها را عقیده دارند کـه" اخلاقیـات متـرادف بـا مصـلحت گرایی نیست". شخص مصلحتگرا که پیامد اعمال خویش بر دیگران را در نظر دارد، وقتی منافع خودش با دیگــران در رقابـت قـرار بگیـرد لزوماً اولویت رابه منافع دیگران نمیدهد و حتی آن را با منافع خویش به یک اندازه در نظر ندارد. اما اخلاقیات از فرد میخواهد که خـود را در درجهي دوم ببیند. ممکن است از فرد بخواهد که در مواردي که ضرورت احترام به میثاقهاي مورد پذیرش او ایجاب میکند، از پیگیري رفـاه یا خواست خویش دست بدارد (بنسون،. (1382 بسیاري از کسانی که با آنها سروکار داریم خارج از حیطهي همدردي محدود ما قرار میگیرند.
در مورد روابط ما با اینها معماي همکاري پیش میآید. به نفع ماست که بتوانیم همکاري کنیم، اگر آنچـه همکـاري را ممکـن سـاخته اجبـار خارجی باشد، انگیزهي مربوطه نفع شخصی است. اما اگر همکاري از طریق نوعی گرایش نظیر گرایش به وفاي به عهد، احترام به تعهـدات و عمل وفادارانه باشد، انگیزهي آن اخلاقی محسوب میشود. بنابرین رویکردي در اخلاق محیط زیست کـه فـرد را از دایـره محـدود مصـالح و منافع خویش و حتی گونه خویش، بیرون برده و همراهی و همکاري با نظم موجود درطبیعت و احترام و همدردي با مظاهر آفرینش و حیات را تجویز می کند، می تواند به تعالی روح و تکامل معنوي انسان- که هدف غایی توسعه پایدار و حیات اوست- رهنمون گردد.
کمال و سعادت انسان از دیدگاه فلاسفه مختلف
در طول تاریخ، فلاسفه مختلف نظرات متفاوتی را در مورد هدف غایی و کمال و سعادت انسان مطرح نموده اند. بطور مثال ملاصدرا ، نهایـت عالم مادي را خلقت انسان و غایت وجود انسان را رسیدن به عقل مستفاد که شناخت وجود حضرت حق باشد بر می شمارد. در نتیجه سـعادت حقیقی از نظر صدرا عبارت است از: ادراك نظري معقولات که در بالاترین حد آن، عقل مستفاد و شناخت خداوند متعال قرار می گیرد.
تعداديکه از فلاسفه معتقدند اگر انسان بتواند از خواسته هاي قواي خود، مستقل شود و بین خواسته هاي درونی تعادل ایجاد کند و به سـوي رفتارهاي شایسته و پسندیده گرایش یابد و فضایل اخلاقی را در وجود خویش تا حد رسیدن به ملکه هـاي نفسـانی پـرورش دهـد، بـه آزادي درونی و عدالت خواهد رسید که مرز سعادت حقیقی در بعد عملی انسان خواهد بود. بنابراین، اگر انسان در بعد نظري، صورت هایی را به خوبی درك کند، در بعد عملی ظاهر، گناه نکند و رفتار خوب داشته باشد، و در بعد عملی باطن با پروراندن اخـلاق و ملکـات پسـندیدهـه در خـود، بـ نشاط و آرامش درونی برسد؛ چون نفس تمام این معقولات و ملکات را با خود دارد و با آنهامتحّد و یکپارچه بـاقی مـی مانـد، بـدین صـورت انسان در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد بود( ملاصدرا،(1354
ارسطو در تعریف خوشبختی می گوید خوشبختی همان است که انسانها بدان اقبال دلرند، چنینو اشتیاقی به میل خواست افراد متکی نیسـت، بلکه مبتنی بر خواسته اي است که عقل عملی بر آنها مهر تایید می زند و آنها را با کمال و شکوفایی سرشت آدمی سازگار می داند( لگنهاوزن،
(1376
دیدگاه ارسطو درباره خیر غایی، با دیدگاههاي دینی، بویژه یهودیت، مسیحیت و اسلام، انطباق دارد؛ چرا که سرنوشت حیات اخروي انسـان بـا طرز رفتار او در این جهان رقم می خورد. بر همین قیاس، ارسطو بر این باور بود که تا آن هنگام که زندگی فرد به پایان نرسیده است، براستی نمی توان درباره خوشبختی او اظهارنظر کرد. زیرا داشتن زندگی سعادتمندانه به همه رویدادها و از جمله واپسین رویدادهاي زندگی آدمی بسته است. نقطه افتراق میان دیدگاه ارسطو و دیدگاه ادیان این است که سعادت غایی در دید ادیان نوعی پاداش زندگی خوب به شمار می آیـد، در حالی که در اندیشه یونانیان به صراحت اسمی از این پاداش اخروي به میان نیامده است. عالمان الهیات و متخصصان ادبیـات روم باسـتان در این باره که تا چه میزان می توان این دیدگاهها را با هم آشتی داد، اختلاف نظر دارند. تفاوت دیگر تفکر ارسطو با ادیان، مساله شـانس اسـت.
به نظر ارسطو، کسب فضایل شرط لازم نیل به خوشبختی است نه شرط کافی؛ زیرا کسی که در اوضاع اسف بار رنج می برد هرچند از فضیلت
8
بسیار بهره مند باشد نمی تواند سعادتمند به شمار آید.
اغلب اندیشه هاي معاصر درباره ماهیت خیر، با تفکر ارسطویی و همچنین با تفکر دینی، بیگانه است. از دید منفعت گرایان، انسان اخلاقا ملزم است به گونه اي عمل کند که بیشترین خوشی را براي بیشترین افراد جامعه فراهم آورد، هرچند به قیمت از دست رفتن خوشی خـود او تمـام شود. وظیفه گرایان نیز بر آنند که مقتضیات اخلاقی ممکن است با مقتضیات مصلحت اندیشی در تعارض باشد. براساس دیدگاههاي دینـی و نیز دیدگاه ارسطو و افلاطون، تعارضی در کار نیست تا اقدام به رفع آن نمود؛ زیرا آنگاه که ارزش واقعی زندگی فضیلت مدارانه را دریـابیمآن، را در راستاي خیر و صلاح خویش به حساب می آوریم و از قوانین اخلاقی فرمان می بریم.
نظریات قراردادگراي معاصر، خیر آدمی را در تامین خواسته ها، امیال یا منافعی می دانند که دستخوش عوامـل متعـددي اسـت. بعضـی تنهـا خواسته هاي عقلانی یا ترجیحات آگاهانه را می پذیرند و بعضی دیگر براي تشخیص خیر انسان، مراتـب مختلفـی از خواسـته هـا و منـافع را ملحوظ می دارند. صرف نظر از نحوه انجام این کار، نتیجه آن است که این نیازها، خواسته ها، منافع و علایق فـرد اسـت کـه خیـر و صـلاح اجتماعی و سیاسی را تعیین می کند. هر گونه تمهیدات سیاسی که منافع و علایق را به شکلی عادلانه یا سودمند بـراي همـه فـراهم سـازند، عادلانه تلقی می گردند. اما از نظر ارسطو موضوع برعکس است؛ بدین معنا که فعالیت سیاسی صرفا وسیله اي بـراي سـعادت فـردي نیسـت، بلکه از آنجا که انسان طبعا اجتماعی است، فضیلت او لزوما در بافت اجتماعی تحقق می یابد. در تفکر دینی نیز جامعه چیزي بیش از مجموعه اي از تمهیدات می نماید که ارزش آنها از گرایششان به ترویج سعادت فردي نشات گیرد. آرمانهاي جوامع دینی بر همسان بودن منـافع فـرد، جامعه و افراد آن تاکید می نهند. (لگنهاوزن، (1376
فضایل اخلاقی از دیدگاه اخلاق محیط زیست
اخلاق محیط زیست این پرسش را مطرح میکند که یک انسان خوب درجهانارتباط با طبیعی بایستی چه فضایلی و چه گرایشی داشته باشد
تا یک زندگی خوب انسانی را سپري کند؟
اگر براي حفظ محیط زیست همکاري ما ضرورت داشته باشد، براي میسر شدن این همکاري بایـد فضـیلتهاي لازمـه را دارا باشـیم. اینهـا عبارتند از : اعتماد، اعتبار، ازخود گذشتگی، امانتداري. فضایل اخلاقی فراگیرتر فرد، یعنی آنچه کـه فـرد را بـه خـاطر داشـتن آنهـا تحسـین میکنیم یا احترام میگذاریم، فراتر از این مفهوم متداول اخلاق است.
مکتب نظریهي سنتی اخلاق که فضیلت را محور اخلاق میداند توجهاش نه فقط به یک زندگی اخلاقی بلکه به داشـتن یـک زنـدگی خـوب استمثلاً. از دیدگاه ارسطو که بنیانگذار واقعی این مکتب بوده، زندگی خوب انسانی نه فقط کسب صفات خوب، بلکه داشتن صفات درسـت و مناسب است. این صفات درست مشتمل بر کسب و بهکار بردن ظرفیتهایی است که ما را انسان میکند. لذا ارسطو فضایل را به دودسـته تقسیم میکند: یکی فضایل خصلتی که اغلب به فضایل اخلاقی اطلاق میشود و دیگري فضایل فکري. یـک فضـیلت فکـري مهـم داشـتن قضاوت خوب است که براي تصمیمگیريهاي اخلاقی درست ضرورت دارد. در برخورد ما با جهان طبیعت، فضیلت فکري و فضیلت اخلاقی، (
یعنی همان پندار نیک و کردار نیک) هر دو دخالت دارند. بسیاري از فلاسفه تجربهي حیرت را در عرصههاي علم، دیـن و زیباشـناختی مهـم دانستهاند. حیرت در همهي این عرصهها واکنش به جهان طبیعت یا جنبههاي خاصی از آن است. در عرصههاي علمی وزیباشـناختی واکـنش به پدیدههاي طبیعت به خود آن و براي خود آن است. اولین وضعیت اخلاقی را که هپبورن با موضوع حیرت تداعی میکنـد احتـرام بـه سـایر موجودات است. از دیدگاه هپبورن علاوه بر احترام، سه فضیلت دیگر با حیرت قرابت دارند: شفقت، ملاطفت و فروتنی. شفقت فضـیلتی اسـت که به احساسهاي دیگران و بهخصوص درد و رنج آنها توجه دارد. لذا دیگرانی که شفقت به آنها بسط مییابد تنها میتواند شامل آنهـایی شودکه خود داراي احساس هستند.
دیدن طبیعت به عنوان چیزي که فقط به خاطر راحتی و تأمین ما ترتیب یافته، به قول هپبورن، تصویري نادرست و خودبینانه است. او دیـدگاه
9
محیط زیستگرایان رادیکال را که عقیده دارند هیچ ارزشی براي ظرفیتهاي عقلانی ما نباید در نظر گرفت و براي تمام طبیعت کـه مـا نیـز چیزي جز یکی در میان دیگران نیستیم، بایستی به یک اندازه ارزش قایل شدرا نیـز نـوعی بـدنامی و نـوعی فروتنـی افراطکارانـهي اشـتباه میخواند. هپبورن از برخی از جنبههاي معین جهان یا موجودیت کلی جهان به عنوان ناحق و رایگان؛ »هدیهیی نادرخور« یاد میکند. چنـین دیدگاهی ریشه در فضیلت حقگذاري دارد که فضیلتیبه همخون با حیرت است. باور ما حقگذاري در خور آن کس است که منفعتی را به مـا ارزانی داشته؛ یعنی به کسی یا چیزي آن را مدیونیم.
بنسون به نقل از (اسکروتن، (1996 می گوید: "دینداري به زبان ساده به معنی پذیرش عمیق شکنندگی و وابستگی ما است، پذیرش این که باري را که به میراث بر دوش میکشیم نمیتوان بیکمک دیگران تحمل کرد. گرایش به شکرگزاري به خاطر وجـود خـود و حرمـتـه بـ دنیاي که بدان وابستهایم و حس کردن این راز نامکشوف که چگونه در وجود میآییم و میرویم جملهي این احساسها در خاکساري ما در مقابل عمل طبیعت یکجا گردهم میآیند." (بنسون،(1382
این فضایل کیفیاتی است که داشتن آنها آشکارا به نفع انسان است. با این وجود با داشتن آنها نگاه انسان به طبیعت از وضعیتصرفاً ابزاري بسی فراتر میرود. این موضوع محور اعتقاد هپبورن و اونیل است. هر دو مؤلف بر امکان دیدن چیزها، آنطور که هسـتند، و یـافتن بیـداري و آگاهی غیرطمعورزانه تأکید میکنند که این خود موجب درك ارزشهاي غیرابزاري در جلوهها و اشیاي طبیعی میشود. این دیـدگاه همچنـین ارضاء را با تعمق و توجه، و نه با مصرف، مرتبط میداند، چیزي که در نهایـت بـه حفاظـتگرایی و نـه بهرهکشـی و مراقبـت و نـه تخریـب، میانجامد. گشادگی بیچشمداشت به جهان و به عمل درآوردن ظرفیتهاي انسانی براي مشاهده و درك آن به رفاه بشر کمک میکنـد. ایـن بدان معنی است که توجه و مراقبت، فارغ از طمع نسبت به چیزيدر بیرون از فرد، به رفاه او میافزاید.
انسانسعادت از منظر قرآن
در ادیان مختلف به هدف از خلقت انسان پرداخته شده است. در دین اسلام کمال انسان در حصول به هدفی است که خـالق بـراي او در نظـر گرفته است. جهان هستی تنها در خدمت چنین هدفی است که در خدمت انسان و فایده رساننده براي او، قرار گرفته است. لذا تعیین اهـدافی غیر از هدف خالق، به عدم رضایت نهایی و گمراهی انسان خواهد انجامید. معناي جانشین خداوند بودن دقیقا به معنـاي محـل ظهـور اسـماء الهی بودن است یعنی محل تجلی تمامی خوبی ها و کمالات الهی.
خداوند انسان را خلق نموده تا اسماء خودش را در آینه مخلوق ببیند. خداوند در قرآن می فرماید :" والله الاسماء الحسـنی فـادعوهـرايبهـا" بـ خداوند اسمایی است که همه آن اسماء نیک هستند و خدا ارا با آن اسماء فرا بخوانید. سپس می فرماید که تمامی آنهـا را بـه انسـان آموختـه است.یعنی جانشین خداوند ظرفیت پذیرش تمامی جلوه هاي حضرت حق را دارد. بلی انسان جانشین خداوند بر روي زمـین اسـت.او آمـده تـا
مبهوت جلال الهی و مظهر جمال او گردد. "ظاهر" عالم را ببیند و" باطن" حقایق معنوي بر وي آشکار شود و محـل تجلـی تمـامی اسـماء
طاهرزاده،الهی گردد. ( (1387
استاد شهید دکتر مرتضی مطهري در کتاب هدف زندگی، به این نکته اشاره می کند که با اینکه غالبا گفته می شود انسان بـراي رسـیدن بـه سعادت آفریده شده است. اما نظریات مختلفی جهت رسیدن و درك سعادت وجود دارد. عده اي آن را در تحصیل علم و اراده می دانند و عـده اي در کسب و بهره مندي بیشتر از مواهب طبیعت، اما قرآن هدف خلقت و حضور انسان در زمین را عبادت می نامد. در قرآن هیچگـاه ایـن منطق مطرح نمی شود که انسان براي بیشتر دانستن و توانستن آفریده شده است بلکه آفریده شده تا خداوند را پرسـتش کنـد و اگـر عبـادت خداوند در میان نباشد بسوي هدف خلقت گام بر نداشته و سعادتمند نیست. قرآن می خواهد انسان را بسـازد و بـه او هـدف و آرمـانی متعـالی بدهد. در بخشی دیگر از کتاب آسمانی، ایجاد عدالت اجتماعی هدف مبعوث شدن پیامبران معرفی شده است. همچنین سعادت انسـان در گـرو
10
تذهیب نفس عنوان شده است. اما هدف از تمامی موارد عناون شده نزدیکی به خداست. زیرا انسان موجودي است الهی کـه هـیچ چیـز نمـی تواند خلاء وجود خداوند را در وي پر کند.( 1390، مطهري)
بحث و نتیجه گیري
با توجه به مطالب عنوان شده ، بنظر می رسد هدف غایی در هرم توسعه پایدارکه از طریق اخلاقیات و الهیات حاصلـزي می گـردد، بایـد چیـ بیشتر از احساس رضایت و امیال مقطعی و ترجیح داده شده انسان ها باشد. بلکه با تاسی به مفاهیم ناب قرآنی و دیـن مبـین اسـلام و دیگـر ادیان اسمانی، دستورالعملی است الهی، حک شده در فطرت انسانی، جهت رسیدن به سعادت و اوج تکامل و خیر براي آدمی؛ هدفی که بخاطر حصول به آن به کره خاکی قدم نهاده ایم : هماهنگی با طبیعت و قوانین الهی، کمک به گسترش خیـر و خـوبی و آگـاهی معنـوي و صـلح و دوستی و روشن بینی و تعالی و فضایل اخلاقی و احساس همدردي و یکپارچگی با همه مظاهر حیات. خصوصیات و افعالی که بخـودي خـود خوب و نیک هستند و انسان جهت تعالی و رشد معنوي خویش و در نهایت رسیدن به مقام قرب به خداوند نیازمند آنهاست و در نهایت انسـان مظروف تجلی اسماء الهی در حیات زمینی خود می باشد.
لذا آنچه که در ایده توسعه پایدار باید مطرح باشد، بجاي تعریف فرایندي یک طرفه، ایجاد رهیافتی سیستمی بر مبناي چرخهُ "اهداف- ابـزار"
است که هماهنگی و تعادل میان ظرفیت موجود طبیعی، نیازهاي اولیه انسانی و اهداف غایی او را میسر می سـازد؛ همچنـین اسـتوار نمـودن اهداف غایی بر مبناي تعریفی صحیح و درخور از سعادت و خوشبختی انسان. بدون شناخت ظرفیت و آستانه هاي محیط طبیعی از یـک سـو، نیازهاي واقعی انسان و فراتر از آنها، ارزشهاي متعالی و الهی او و ایجاد ارتباط و بازخور میان آنها، حصول به اهداف توسـعه پایـدار و در واقـع پایداري حیات درخور انسان، تضمین نمی گردد.
در این میان بنظر می رسد هدف از حصول به اهداف نهایی توسعه پایدار بجاي احساس رضایت درونی باید بر تعالی و کسـبو خیـر معنـوي الهی و به منصه ظهور رساندن قابلیت هاي الهی روح انسان متمرکز باشد. هدفی که در نهایت به توسعه و تکامل روحی و معنوي و سعه صدر انسان می انجامد، حتی اگر موجبات رضایت و رفاه کوتاه مدت و مقطعی او را فراهم نیاورد. بعد چهارمی که در تعـاریف جـاري توسـعه پایـدار کمتر از آن حرفی به میان آورده می شود. توسعه اي که پایداري و هماهنگی آن با دیگر ابعاد توسعه ، جهت حیات پایدار و درخور آدمی مـورد نیاز است و تنها در این صورت است که انسان به نهایت رضایت و احساس سعادت و خوشبختی واقعی و پایدارـايخواهـد رسـید. از مولفـه هـ مطرح براي این بعد چهارم توسعه در این دیدگاه عبارتند از: گسترش عدالت و خیرخواهی، همدردي و شـفقت، احتـرام بـه قـوانین طبیعـیو مخلوقات دیگر، روشن بینی، کسب فضایل اخلاقی و عبادت خالق و حیرت از آفرینش جهان ،احساس یکپـارچگی بـا آن ـلاشودرنهایـت تـ جهت تجلی اسماء الهی( که به منصه ظهور رسیدن نهایت خیر و خوبی است) در وجود خود.
توجه به چنین توسعه پایداري، رویکردي است که شایسته است در تدوین سیاست هاي ملی و بین المللی، خط مشی هـا، برنامـه هـا و طـرح هاي توسعه پایدار نهادینه شده و مورد پایش قرار گیرند تا بتوان ادعا نمودپایداريِ توسعه درخور شأن انسانی، تضمینبدون شده است. چرا که تعریف این عالی ترین مرتبه هرم توسعه، جاده طولانی تلاش انسان جهت حصول به توسعه پایدار هیچ سـرانجام مطمـئن و رضـایت بخشـی
نخواهد داشت.زیرا درچارچوب فعلی توسعه پایدار، تنها به توسعهتوجه ابزار شده نه تعالی جان و روح آدمی کـه تمـامی مولفـه هـاي دیگـر در
خدمت این تکامل روحینهایت،اومی باشند. در می توان گفت اگر جهانیان با سعی در تغییر درك و آگاهی خـود، بـه جـاي صـرف انـرژي،
سرمایه و تلاش براي جنگ، دشمنی و تفرقه، آنها را صرف صلح و همدلی و ارتقاء آگاهی معنوي خویش مییقیناکردند، جهانی بس متفـاوت
و پایدارتر را تجربه می کردیم. 11
فهرست منابع
- بنسون، جان. .1382 مبانی اخلاق محیط زیست انتشارات.وهاب زاده، ع. جهاد دانشگاهی(دانشگاه مشهد). 336 ص.
- مطهري، م .1390. هدف زندگی. انتشارات صدرا.چاپ چهاردهم.
- طاهرزاده ،ا .1387. هدف حیات زمینی آدم. انتشارات پردیس.چاپ سوم.
- لگنهاوزن، م. .1376 تاملی در مفهوم خیر اخلاقی. موسويم، . فصلنامه نقد و نظر، شماره 13
- صدر الدین، م.ا . 1354. المبدأ و المعاد. آشتیانی، ج.ا . انجمن حکمت و فلسفه ایران.