بخشی از مقاله
امروزه انسان معاصر دیدگاه ها و اندیشه های نوینی در مورد مسائل مختلف پیش روی خود دارد. یکی از این موارد ایده های فضا_زمانی است. از آن جایی که مخاطب هنر معاصر به تناسب ارتباط بین این دیدگاه ها با هنر نیازمند است، در این پژوهش به بررسی نظریه های موجود در باب زمان در طول تاریخ پرداخته شده است. رویکرد فضا_زمان مورد ارزیابی قرار گرفته است. در ادامه به بررسی ارتباط بین فکر و احساس یا به عبارتی علم و هنر پرداخته شده و اشاره می شود که ارتباط این دو چگونه سبب پیشرفت تمدن و انسان خواهد شد. در این تحقیق که به روش کتابخانه ای انجام شده است، چگونگی تطبیق ایده های فضا_زمانی علمی با مقوله های هنری مثل نقاشی و معماری و شهرسازی می پردازیم. نتیجه ی حاصل از این پژوهش به لزوم استفاده از ایده های نوین فضا_زمانی و استفاده از بعد چهارم در هنر معاصر و معماری و شهرسازی می انجامد.
کلمات کلیدی: فضا_زمان، بعد چهارم، تصور فضایی، ادراک فضایی
.1 مقدمه
نویسنده سده نوزدهم چارلز لمب (Charles lamb) نوشت: " هیچ چیز مانند زمان و فضا مرا شگفت زده نمی کند؛ و باز هیچ چیز کم دردسر تر از زمان و فضا نیست، زیرا هرگز به آن ها فکر نمی کنم. زمان و فضا هر چه باشد، بیشتر مردم نگرانی چندانی درباره آن ندارند؛ اما همه ی ما گاه می پرسیم زمان چیست، چگونه آغاز شده و ما را به کجا می برد." [1] زمان، مفهومی چنان آشنا، ملموس، بدیهی، پیش پا افتاده و کلیدی است که نوشتن درباره اش به شجاعت نیاز دارد و شک کردن و به چالش کشیدن برداشت های رایج درباره اش به جسارتی افزون تر. زمان مفهومی چنان حاضر و نافذ است که هر پیشنهاد جدیدی برای جور دیگر دیدن آن، به راهبردهایی رفتاری برای دگرگونی در کردار هم می انجامد.[2] زمان در طول تاریخ مفهومی یکسان نداشته و به همین نسبت رابطه ی آن با فضا مدام در حال تغییر بوده است. نظریه های نسبیت انشتین و افشای هیجان انگیز ماهیت غیر منتظره فضا_زمان در شمار اکتشافات علمی عمده این قرن هستند، و جایگزین ایده های فضا و زمانی شدند، که از دوره ی گالیله و نیوتون مورد قبول بودند.[3]
گشودن دنیایی تازه بر احساس همواره از وظایف اصلی هنرمندان بوده است.[4] معمار جهت حفظ حضور خود در ورطه ی تمدن امروز جهان، باید با علم و فلسفه ی روز آشنایی کامل داشته باشد و قادر باشد محیط مصنوع را با استفاده از موارد فوق به صورتی خﻻق و هنری نشان دهد.[2] اما دیر زمانی است که جمود احساس بر جوامع بشری مستولی است؛ هنری مقید گذشته از دنیای معاصر روی گردانده و یا به عبارت دیگر احساس آدمی از دنیای امروز
هنوز شکل نیافته، شکلی که مظاهر دنیا در آن به صورت سمبل تجسم یابند.[4] بازنگری در مفهوم زمان و رابطه ی معماری با آن راهی است تا تعادل ﻻزم بین مفهوم زمان و فضا و به تبع آن هماهنگی ﻻزم بین محیط انسان ساخت و زمانه ایجاد کرد، تا معماری جایگاه درست خود را در سیﻻن زندگی روزمره و زمانه حفظ کند. این مقاله برآنست تا با بازنگری در شکل و مفهوم رابطه ی معماری و زمان دریچه ای نو در شناخت این رابطه ی مهم باز کند.
.2 تاریخچه زمان
انسان در طول تاریخ نگرش های مختلفی نسبت به زمان داشته است که در طی دوران دست خوش تغییر شده اند. در ادامه به بررسی زمان در عصر باستان، زمان در عصر کﻻسیک، دیدگاه نیوتون به زمان و در آخر دیدگاه فضا_زمانی انشتین خواهیم پرداخت.
.1-2 دیدگاه باستانی به زمان
سه شکل اصلی از زمان در جوامع باستانی پدیدار شدند. سه شکلی که از همان ابتدا، به دلیل ترکیب رخدادهای تکرار شونده و نوظهور، در کنار یکدیگر حضور داشتند، اما با تخصص یافتن جوامع و دگرگونی شان در مسیر تکامل، اشکال خاصی از آن ها بر بقیه چیره شد بی آن که قادر به ریشه کن کردن بقیه باشد.[2]
_ برای گردآورندگان و شکارگرانی که در افقی گسترده از فضا حرکت می کردند و به مکان خاصی پایبندی نداشتند، زمان خصلتی خطی و گشوده داشت. داده های موجود در مورد شیوه فهم زمان در این جوامع بسیار اندک بود، با وجود این از همین منابع اندک چنین برمی آید که وابستگان به این فرهنگ ها زمان را به صورت نقطه ای _یک اکنون بسط یافته_ یا خطی درک می کردند.[2]
_ زمان در دید کشاورزان اولیه توالی بی پایانی از چرخه های سالیانه، یا مشتقاتی بزرگ تر از این چرخه ها بوده است. این زمان با نقطهای ازلی و دوردست در ابتدای پیدایش گیتی نشانه گذاری می شده، که معموﻻ در قالب اساطیر آفرینش و افسانه های مربوط به زایش چیزها و قواعد تبلور می یافت.[2] به این ترتیب، در جوامع کشاورز اولیه زمان ملموس، تکرار شونده، و چرخه گونه هر روزه از زمانی دوردست و ازلی، که رخدادهایی مهم در آن یک بار برای همیشه رخ داده بود، تفکیک شد.[2]
_ در جوامع کوچگرد با شکلی تازه از صورت بندی زمان روبرو هستیم که قالبی خطی و محورگونه دارد. در این جوامع، رخدادهای مهم در توالی یکسویه و جهت داری در کنار هم قرار می گیرند. در این جوامع زمان نقطه ای و اکنون بزرگ و برجسته ی کهن همچنان دور از دسترس باقی می ماند و به جای آن زمانی خطی پدیدار می شود. زمانی که در شرایط یکجانشینی به خاطر پیوند به چرخه های ساﻻنه سر و تهی به هم پیوسته داشت و حلقه ای را تشکیل می داد، حلقه ای که با به حرکت درآمدن جامعه کوچگرد، گسسته شده و به محوری خطی و یکسویه دگردیسی می یافت.[2]
.2-2 دیدگاه کﻻسیکی به زمان
ارسطو در کتاب طبیعیات زمان را به عنوان تناسب میان حرکت ها و بر اساس تمایز دو مفهوم قبل و بعد تعریف می کند. از دید او، زمان با سنجش تغییرات هم ارز است، اما آن را با خود تغییر و حرکت نمی توان مترادف گرفت. چرا که تغییر و حرکت ظرف و شرایط فهم زمان هستند، نه خود آن. ارسطو به پیوسته بودن زمان باور داشت و به صراحت عنوان کرده بود که برای زمان واحدی کمینه و کوچک وجود ندارد، و همیشه بین هر دو مقطع زمانی، زمانی دیگر وجود خواهد داشت. به این ترتیب ارسطو دو عنصر اصلی منسوب به زمان، یعنی ارتباط آن با دگرگونی و تغییر و پیوسته بودنش را مورد بحث قرار داد.[2]
.3-2 زمان از دیدگاه نیوتون
نیوتن به چارچوبی از زمان و مکان معتقد بود که همچون یک دستگاه مختصات ریاضی عمل می کرد و با وجود انتزاعی بودنش، به شکلی مطلق و مستقل از ماده و رخدادهای جاری در آن وجود خارجی داشت. نیوتون به چند دلیل انقﻻبی را در فهم جدید از زمان پدید آورد،[2] نخستین دلیل اهمیت نیوتون آن است که با اقتدار تمام، دیدگاهی مطلق انگارانه را در مورد زمان پرورد. براساس این دیدگاه، زمان محوری واقعی، عینی و بیرونی بود که مستقل از ماده و رخدادهای درونش وجود داشت و از این محتوا تاثیر نمی پذیرفت.[2] دومین دلیل، آن بود که نیوتون زمان را به صورت محوری هندسی تعریف کرد. یعنی او زمان را محوری دانست که مانند محور طول شمارش پذیر است و به شکلی موازی با آن وجود دارد. به تعبیری، نیوتون نیرومندترین نسخه هم ارزی زمان و مکان را که تا آن هنگام ابداع شده بود به دست داد. به این ترتیب، زمان به مکان تحویل شد و در علم مکانیک همچون محوری شبیه به محور مکان مورد فهم و محاسبه قرار گرفت.[2] برداشت عادی و ملموس نیوتون از زمان، در واقع علمی کردن صورت بندی زمان خطی، شمارش پذیر، و جهت داری بود که در ادیان سامی پیشینه داشت.[2] پس از آن تقریبا تمام اندیشمندانی که در سده های هجدهم و نوزدهم در مورد زمان می اندیشیدند این اصول مشترک _یعنی پیوسته، مطلق، و مکان واره بودن زمان_ را پذیرفته بودند.[2] برداشت نیوتون و تصویری مکانیکی که از جهان به دست داد به قدری نافذ و اثرگذار بود که برای دو قرن سمت و سوی اندیشیدن در مورد زمان را تعیین کرد.[2]