بخشی از مقاله
در مورد شيوههاي امريكا براي اعمال عمليات رواني بر ضد شوروي سابق و ديگر دشمنانش، تاكنون مباحث زيادي مطرح و شيوههاي اين كشور با استفاده از شواهد، بررسي شده است.
با توجه به وسعت جهان اسلام از نظر جمعيت، فرهنگ، قوميت و … و با توجه به اينكه پيروان دين اسلام در حال افزايش است (به نحوي كه پيشبيني ميشود تا سال 2023 اسلام بيشترين پيروان را خواهد داشت) و به ويژه با توجه به اين مطلب كه منافع امريكا در بيشتر مناطق جهان با چالش گرايشهاي اسلامي مواجه است؛ چگونگي مبارزه و برخورد امريكا با دنياي اسلام به مطالعات بسيار عميق و علمي نياز دارد. البته، پر واضح است كه امريكا در رويارويي با جهان اسلام مجبور است به ابعاد نرمافزاري منازعه بپردازد؛ بنابراين، عمليات رواني از شاخصترين مؤلفههاي بعد نرمافزاري جنگ است. اين مقاله با ارائه بحثهاي تئوريك و نيز شواهد تاريخي در صدد است گوشههايي از تلاشهاي عمليات رواني امريكا را بازگو كند و در پايان، توصيههايي را به خوانندگان ارائه دهد.
مقدمه
از زمان فروپاشي اتحاد شوروي و شعلهور شدن جنگ دوم خليج فارس در سال 1991، دولتهاي منطقه ـ به ويژه ايران ـ از سوي امريكا در معرض يك عمليات رواني هدفمند، سازماندهي شده و مطالعه شده قرار گرفتند. طبيعت و گرايشهاي حكومت امريكا همواره تهاجمي و نظامي بوده است، زيرا سياستمداران آن يا صاحبان شركتهاي بزرگ هستند يا در چنين شركتهايي سهام دارند يا در مقام مديران عاليرتبه اين شركتها موظفاند كه در راستاي منافع خود و افزودن به ثروتهايشان
تلاش كنند. همچنين، فعاليت اين شركتها يا در زمينه تجارت نفت است يا در صنايع بزرگي كه به توليد جنگافزار ميپردازند، بنابراين، بودجههاي توسعه تسليحات نظامي و جنگافزار نظامي را در سطح ميلياردي جذب ميكنند. هر چند آيزنهاور ـ رئيس جمهور پيشين امريكا ـ مردم را از تسلط اين شركتها بر سياست بر حذر داشته بود، اما ميتوان گفت سياست خارجي امريكا را ژانرالهاي پنتاگون و كارخانههاي صنايع جنگ تعيين ميكنند. معروف است كه مناقشات سياسي و عمليات
رواني ابزار اجراي سياست خارجي و ستون فقرات آن هستند. در همين راستا، جيمز پلدوين معاون فرمانده نيروي دريايي امريكا در مقدمه كتاب جنگ سياسي گفته است: «غالباً جنگ با به كارگيري وسايل نظامي تعريف ميشود كه از طريق، در صدد كسب اهداف سياسي است، اما بايد گفت عمليات رواني سياسي براي دستيابي به اين اهداف، راه مؤثرتري است. در اين راستا به كارگيري تصاوير، افكار، سخنراني، شعار، تبليغات، فشار اقتصادي و فناوري اطلاعات، بر سياست دشمن اثر ميگذارد».
در واقع، كشورهاي اسلامي از دهه هفتاد به بعد با پيامهاي عمليات رواني زندگي ميكنند. اوج اين وضعيت را در حمله امريكا بر ضد تروريسم و توطئههاي اين كشور در بحران عراق شاهد هستيم. از اين پس، دخالتهاي بيپرده امريكا در امور كشورهاي اسلامي و خطرهاي آن براي دولتهاي منطقه را بيشتر شاهد خواهيم بود؛ دخالتهايي كه با شعار توسعه دموكراسي و
يكسانسازي اقتصادي و سياسي انجام ميگيرد. حكومت امريكا اكنون عمليات رواني ويرانگري را بر ضد جهان اسلام و حتي بر ضد مردم امريكا بر پا كرده است. حوادث 11 سيپتامبر شرايطي را فراهم كرد تا اين جنگ از پيش آماده شده – كه سياست خارجي بوش را در مورد خاورميانه شكل ميدهد – امكان اجرا پيدا كند. البته جورج بوش پس از انتخاب شدن به رياست جمهوري امريكا به دنبال چنين بهانهاي بود، وي هرگونه تعريف ديگري از تروريسم را رد و خود را تنها مرجع تعريف و
تعيين مصاديق تروريسم معرفي كرد و در اين راستا، رفتار هر دولتي را كه با سياستهاي وي موافق نباشد، هدف بمباران عمليات رواني قرار ميداد. اهداف پنهان و واقعي حكومت امريكا در برابر عراق از چشم ناظران سياسي پوشيده نيست، اما متأسفانه در اثر اعمال نيروي عمليات رواني امريكا بر دولتهاي اسلامي و حتي اخيراً بر برخي دولتهاي اروپايي، اين اهداف بر ضد ملت عراق متمركز
شده است. البته بعضي از دولتهاي عربي در اين زمينه مقصر هستند؛ زيرا آنها باور دارند كه بايد به خواستههاي امريكا پاسخ مثبت بدهند. در واقع، اين عمل آنها تسليم شدن در برابر خواستههاي امريكا براي رهايي از تهديد عراق بود. مسئله مهمتر اينكه، اهداف امريكا در پشت پرده براندازي حكومت در عراق، جهاني كردن ادعاهاي دروغي است كه كارشناسان عمليات رواني در پنتاگون آنها را ميسازند. بنابراين، بهانهتراشيها و ادعاهاي آنها در توجيه جنگ بر ضد عراق به گونهاي است كه رفتهرفته همه باور ميكنند كه اهداف اعلام شده امريكا، اهداف واقعي جنگ است. به بيان ديگر، آنها دروغهايي را اختراع ميكنند و در اثر تكرار اين دروغها از وسايل ارتباط جمعي
مخاطبان دچار شك و ترديد ميشوند كه آيا اين ادعاها را باور كنند يا براي خنثي كردن آنها تلاش كنند؟ بنابراين، مخاطبان بايد اهداف پنهان آنها را كشف و بر اطلاعات دروغ تمركز كنند و از اين طريق، آنها را افشا كنند. اين، بهترين شيوه رد توجيهات تبليغاتي حكومت امريكا براي شروع جنگ در كشورهاي ديگر است. در غير اين صورت، كشورهاي مردمي قصور بزرگي را مرتكب ميشوند كه عدم آگاهي آنها را نسبت به آثار عمليات رواني نشان ميدهد. آيا آن كشورها تجاهل ميكنند يا واقعاً از روشها و خطرهاي عمليات رواني بياطلاعند؟ به راستي در فرهنگ سياسي امريكا عمليات رواني نان سياست و اكسير حيات است. بنابراين بررسي مشروحي در مورد اهميت عمليات رواني در سياست امريكا انجام ميگيرد.
عمليات رواني- تبليغاتي: اصول و به كارگيري در مفهوم امريكايي
نخست به برخي از گفتههاي سياستمداران و نظاميان امريكايي درباره تأثيرات عمليات رواني و جايگاه آن در سياست خارجي امريكا اشاره ميشود. پل اسميت از محققان برجسته مؤسسه دفاع ملي در مورد جنگ سياسي ميگويد: «در جنگ، كشتن عنصر اساسي نيست بلكه عنصر اساسي مجبور كردن دشمن به رفتار موافق اراده ماست». بنابراين، در اينجا عمليات رواني قرينه اراده سياسي است و اين نوع از جنگ، با ابزار خاص خود و با اشكال مختلف وارد صحنه ميشود تا درجات بيشتري از فشار را بر دشمن وارد كند. هما ميدوكان( ) ميگويد: «روشنگري استعماري
بهتر از توپخانه است كه بر بدنها غلبه ميكند. عمليات رواني امريكا از طريق شكنجه روح عمل ميكند». دگلاس بلورفاب رئيس آژانس اطلاعات مركزي امريكا سيا ميگويد: «نقش عمليات ويژه (رواني) در استراتژي ايالات متحده در دهه هشتاد چنين بود: اين كشور به مدت دو سال انواع كمكهاي اقتصادي را بدون چشمداشت اقتصادي خاصي در اختيار برخي كشورها قرار دارد كه در واقع هدف آن پشتيباني از عمليات ويژه بود».
امريكا در زمينه تبليغات، موفق عمل كرده است، چرا كه در زمينه بازاريابي تجاري براي كالاهاي خود در جهان موفق بوده است. اين كشور به دليل اينكه براي بحثهاي روانشناسي رفتاري اهميت زيادي قائل است، پيشگام بلامنازع اين علم در جهان است. روانشناسي، ارتباط بين رفتار و ذهن انسان را بررسي ميكند، بنابراين با شناخت كاركردهاي رواني ميتوان رفتار را دگرگون كرد. آن دسته از شركتهاي تبليغاتي كه روانشناسان را براي برنامهريزي به كار گرفتهاند همواره موفق بودند. آنها كالاهاي لوكس را به منزله نياز افراد جا انداختهاند. اين شاخه از روانشناسي، روانشناسي مصرفكننده ناميده( ) ميشود.
بنابراين، ميبينيم كوكاكولا به نوشيدني رايج و همبرگر به غذايي سريع در همه كشورها تبديل شدهاند، از اين قبيل، موارد ديگري را هم ميتوان نام برد؛ همچنان كه مفهوم امريكايي جهاني شدن در صدد ترويج فرهنگ امريكا به طور اخص و تمدن كشورهاي صنعتي به طور اعم است. در نتيجه، جهاني شدن، مساوي با امريكايي شدن معنا ميشود و تبليغات هدفدار و جهتدار به دنبال معرفي روش زندگي امريكايي در جايگاه مدل رفتاري، اعتقادي، مصرفي و فكر سياسي است.
اما در سطح به كارگيري تبليغات در زمينه سياسي افقهاي وسيعي وجود دارد، زيرا در اين زمينه تبليغات ابعاد و روشهاي متعددي را اتخاذ كرده است. از جمله اين روشها، روشهاي ارتباطاتي است كه هدف آن وارد كردن خودكار يك تصور در ساختار شناختي افراد است به نحوي كه افراد متوجه نميشوند كه در معرض تبليغات قرار دارند، براي نمونه به اخبار ناقص يا گمراهكنندهاي كه جهان، روزانه در معرض آن قرار دارد، به ويژه اخبار مربوط به آنچه كه امريكا آن را مبارزه با تروريسم مينامد، ميتوان اشاره كرد. در اين خبرها، از تعقيب سران القاعده و كشف پروژههاي تروريستي
آنها صحبت ميشود و مردم، به طور دائم از خطر آنها ترسانده ميشوند بدون اينكه صحت يا سقم اين اخبار معلوم شود. دستگاه تبليغاتي امريكا اين شايعات را به عنوان حقايق مطرح ميكند. شايد بتوان گفت بهترين مثال در اين زمينه، اظهارات كالين پاول، وزير امورخارجه امريكا، در چهارم فوريه 2003 در شوراي امنيت سازمان ملل است. وي مجموعهاي از تصاوير ماهوارهاي را به اعضاي شوراي امنيت نشان داد و ادعا كرد كه اين تصاوير از اردوگاههاي تروريسم در عراق، تسليحات ممنوعه و كاميونهايي كه سيستمهاي ساخت عاملهاي شيميايي و ميكروبي را حمل ميكنند، برداشته شده است. پاول در اين اظهارات بر خطر گاز اعصاب و سياه زخم تأكيد كرد و در مورد ميزان كشندگي آنها به طور مشروح سخن گفت. وي نتيجهگيري كرد كه اين وسايل با كمك القاعده براي كشتار امريكاييان تدارك ديده شده بنابراين جنگ بر عليه صدام حق ماست.
با بررسي گفتار پاول در مييابيم كه عمل وي يك تاكتيك رواني است؛ يعني حلقهاي از حلقههاي عمليات رواني براي ايجاد وحشت در بين امريكاييان با استفاده از اطلاعات غلط و حتي دروغ تا اينكه براي جنگ با عراق آماده شوند، ولي بازرسان تسليحاتي موردي از آن همه تسليحات ادعايي نيافتند، سرنوشت گاز اعصاب و ميكروب سياه زخم روشن نشد و بازرسان نيز از هرگونه غوغا پيرامون امكان به كارگيري اين عاملها از سوي عراقيها خودداري كردند (بعدها در جريان جنگ نيز وجود تسليحات اثبات نشد). بنابراين، عمل پاول در آن تاريخ، واقعي جلوه دادن خطري موهوم در افكار عمومي با هدف توجيه جنگ عراق به اتهام گمراهي بازرسان و نقص قطعنامه 1441بود،
از اين رو، در ميان مردم ترديدهايي مبني بر احتمال وجود اين خطرها و تهديد مردم امريكا ايجاد ميشود. اين غوغاسازيها با هدف ايجاد عكسالعمل مردمي انجام ميشود كه به تأييد جنگ حتي خارج از چهارچوب حقوق بينالملل منجر شود.
از ديگر تأثيرات عمليات رواني- تبليغاتي، نفوذ و جهتدهي به مردم بيطرف (بدون موضع سياسي) است كه از طريق تكرار پيامهاي تبليغاتي رسانهاي متعدد انجام ميگيرد. به عنوان مثال در پايان جنگ جهاني دوم در حالي كه مردم امريكا از سوي اتحاد شوروي هيچ نگراني احساس نميكردند و شوروي در واقع، دوست امريكا و بر ضد دشمن مشترك يعني نازيسم بود، هيچ امريكايي فكر
نميكرد كه كشورش مورد هجوم شوروي قرار بگيرد- صرفنظر از اينكه شوروي در مورد تسليحات و نيروي نظامياش دچار خودستايي شده بود- در اين شرايط، ابزارهاي تبليغاتي امريكا نظر مردم را بر ضد اتحاد شوروي برگرداندند. در اين دوره برخي از سياستمداران و ژنرالها تغيير شغل دادند و به عنوان تحليلگر و ناظران سياسي در رسانهها مشغول شده بودند. آنها دست به دست هم دادند تا افكار عمومي را به اين سمت هدايت كنند كه تهديد شوروي واقعيت دارد. آنها براي استوار ساختن اين تلقين از كلمات پرده آهنين براي وصف اتحاد شوروي استفاده كردند تا با نسبت دادن عنصر پيچيدگي و ابهام به روسها از طريق تغيير ساختار شناختي و سيستم اعتقادي در سطح رواني، وجود خطر روسها را به امريكاييان القا كنند
.
در دهه 1950 اين كارشناسان براي تكميل زرادخانه عمليات رواني به ايجاد پناهگاههايي در مقابل حملات هوايي دست زدند تا ميزان وحشت از اتحاد شوروي را بالاتر ببرند (مانند جنوني كه هماكنون نسبت به ترس از تروريسم ايجاد شده است). سپس كارخانجات تسليحاتي پس از اينكه مردم انگيزه كافي براي پرداخت ماليات براي توسعه تسليحات پيدا كردند به توليد مقدار بيشتر تسليحات اقدام كردند. زماني كه مقادير زيادي اسلحه انباشته شد، ناچار بايد مورد مصرفي پيدا ميشد؛ لذا جنگ كره با شعار مبارزه با نفوذ كمونيسم، از كره شمالي آغاز شد و پس از آن، جنگ ويتنام شروع شد و مردم امريكا همواره از صفحه تلويزيون بيرحمي و شرارت را ميديدند. ايالات متحده مدام
شعارهايي پيشگيرانه بر ضد كمونيسم و خطرهاي آن تكرار ميكرد و براي مردم امريكا اين سوال پيش آمده بود كه آيا مفهوم چنين شعاري صحيح است و مصداق آن چيست؟ جالبتر از همه اينكه تبليغات بر ضد كمونيسم و شوروي آن قدر تكرار شده بود كه سالها پس از فروپاشي شوروي، گروه زيادي از مردم امريكا همچنان كمونيسم و اتحاد شوروي را دشمن خود ميدانستند و تصور ميكردند امريكا با بحران بزرگي مواجه است. رؤساي دولتهاي بعدي نيز منافعشان را در ترويج صنايع جنگي و اشتغال كارخانهها به ساختن تسليحات ميديدند كه از اين طريق، سودهاي
سرشاري نصيب آنها ميشد و البته در اين راه، بنگاههاي تبليغاتي با ايجاد وحشت، بازاريابي ميكردند. افزون بر اين، اهداف استراتژيك امريكا براي سيطره بر منابع نفتي و ثروت و ايجاد امپراطوري سرمايهداري امريكا ايجاب ميكرد تا همواره دشمناني براي امريكا خلق شود. همانگونه كه از مطالعه جنگ سرد و بحرانهاي خطرناكي مانند بحران موشكي كوبا، كه جهان را در آستانه جنگ هستهاي قرار داد، مشخص ميشود تبليغات سياسي، در پشتيباني سياست خارجي امريكا نقشي اساسي بازي ميكرد، از سوي ديگر، در جريان مسابقه تسليحاتي، ساختن تجهيزات
قويتر و شديدتر مورد نظر قدرتهاي بزرگ قرار گرفت. در دورهاي كه تبليغات ضدكمونيستي امريكا در پي برنامهريزي براي تسهيل حضور نظامي امريكا در تمامي جهان بود، روشهاي ديگري از تبليغات بر رفتار اجتماعي يا هواداريهاي گروهي متمركز شده بود. اين مسئله مربوط به سالهاي آخر جنگ سرد ميشد؛ زماني كه جنگ زميني ايدئولوژيك از اروپا به نقاط ديگر دنيا از جمله دولتهاي بيطرف در جهان سوم منتقل شد.
عمليات پنهاني
هريروستك( ) رئيس سابق آژانس اطلاعاتي امريكا در كتاب خود كه در سال 1977 چاپ شد، عملياتهاي سري امريكا را چنين توصيف ميكند: «در اواسط دهه 1950 عمليات پنهان امريكا صرفاً بلوك شرق و غرب را به تبليغات سياه و سفيد تقسيم ميكرد، بنابراين، غرب، مساوي با آزادي و شرق، برابر با بندگي و ذلت بود. اما در دهه شصت، زماني كه كوشش تبليغاتي امريكا متوجه جهان سوم شد لازم بود تا اين روش تلطيف و مناسب با جامعههاي جديد غيرسرمايهداري طراحي شود». عمليات تبليغاتي پنهان در جهان سوم در واقع، مبارزهاي براي سيطره بر وسايل
اطلاعرساني، نويسندگان و ستوننويسان روزنامهها با در اختيار گرفتن مجلات و خبرگزاريها و استفاده از روزنامهنگاران محلي براي تبليغات بر ضد ارزشهاي اين كشورها بوده است. مقالات، پس از ارسال به اين روزنامهها، مناسب با مصرف محلي تنظيم و براي چاپ آماده ميشدند. در اين روزنامهها، براي جلب مخاطب، از داستانهاي هيجانانگيز نيز استفاده فراوان ميشد. حقيقت امر آن است كه مخاطب را ميتوان با دقت و به صورت هدفمند به طرف مجموعه خاصي از عقايد هدايت كرد، زيرا توليدكنندگان ايدئولوژي و انگيزه برنامههاي مجهولي براي گيرندگان پيام ارسال ميكنند. واقعيت امر اين است كه به كارگيري همكاران بومي و پشتيباني پنهان عمليات رواني داخلي- و
مسايلي از اين قبيل – ثابت كرده است كه تبليغات بايد به صورت گمراهكننده باشد تا پذيرفته شود. بنابراين به تعبير ديگر پيام بايد طوري ساخته شود كه به منزله حقيقتي آشكار قابل تصديق باشد و از داخل جامعه برخيزد؛ لذا، اين گونه تبليغات، تبليغات پنهان يا تبليغات سياه ناميده ميشود. اين گونه پيامها بايد به همراه و در ميان پيامهاي معمولي ديگري گنجانده شود، همچنان كه روستك در يادداشتهايش گفته است عمليات سياه براي موفقيت بايد اين پيامها را از سوي منابع مجهول و ناشناخته گزارش كند تا منبع اصلي تبليغاتي پنهان بماند. به عنوان مثال راديو بيگانهاي كه از آسياي مركزي پخش ميشود، اسنادي را ارائه ميكند كه مخاطبان گمان ميكنند اين اخبار از سفارت
روسيه به بيرون درز كرده است. بنابراين، چنين تبليغاتي ـ به ويژه هنگاميكه زمان زيادي براي طراحي آن صرف شده باشد ـ با هدف دستيابي به تحولات سياسي يا اجتماعي، بخشي از پيروزي بزرگ كه جنگ سياسي ناميده ميشود، ميباشد. چنين جنگي همراه با فشارهاي ديپلماتيك است. در حال حاضر امريكا اين فشارها را بر ضد دولتهاي اسلامي به كار ميبرد. كمك اقتصادي، نظامي، تشويق، ترساندن و … روشهايي است كه امريكا در جريان حمله به افغانستان بر پاكستان اعمال كرد و نتيجه دلخواه را ـ كه همراهي پاكستان بود ـ به دست آورد. دخالتهاي فرهنگي كه امروزه بر امور دولتهاي اسلامي اعمال ميشود تا برنامههاي مذهبي و نظارتي آنها بر كتابهاي درسي دگرگون شود، تأثير زيادي بر مردم كشورهاي مورد هدف ميگذارد.
تبليغات ميتواند مخاطبان را از جهت عاطفي فريب دهد. مطالعات رواني در دو دهه اخير در امريكا اثبات كرده است كه استفاده از عنصر نژاد ميتواند تأثيرات تكاندهندهاي بر مردم داشته باشد. در تحقيقاتي بر روي بچههاي رنگين پوست امريكا معلوم شد كه آنها عروسك سفيد رنگ را بيشتر از نوع سياه رنگ آن انتخاب ميكنند. اين رويكرد كه به خود بيزاري تعبير ميشود، به عنوان پديدهاي بديهي تبليغ شد و متأسفانه برخي از سياهپوستان نيز به آن اعتقاد دارند.
با استفاده از همين روش، ميسيونرهاي پرتستان اعزامي امريكا به مناطق مختلف جهان دهها سال است كه اشكال مختلف سرمايهداري توراتي( ) را ترويج ميكنند و در روان مردم اين اعتقاد را گسترش ميدهند كه خير يا نعمت، پاداشي است كه خداوند آن را به صورت اشياء مادي اعطا ميكند؛ بنابراين، فقر كاستي اخلاقي فرد فقير را حكايت ميكند. ملاحظه ميكنيم كه چگونه در اين تفسير مفهوم فقر و طبقه فقير تحريف شده است. داير كردن كليساهايي در ليبريا و اشتغال به تجارت از آن طريق، موضوع تبليغات و پوشش مستمر تبليغاتي را تفسير ميكند.
در ساليان اخير گروههايي از پروتستانها و مؤسسات توراتي از طريق امريكا در ليبريا تأسيس شد. آنها براي جذب ليبرياييها تلاش كردند. نمايندگان امريكا، جذب مشاركت مالي براي امريكا را يكي از وظايف نمايندگيهاي كليسا ـ در خارج ـ ميدانستند. براي نمونه، در ساخت كليسا از مردم كمك مالي دريافت كردند، اما اسم و سازماندهي و رسوم امريكايي و سفيدپوستان بر آنها حاكم شد و از مردم خواسته شد كه در برنامههاي كليسا شركت كنند تا با آيين جديد آشنا شوند. ايجاد
تشويش و ابهام در هويت ديني ـ مخصوصاً در دينداران جوان ـ هدف اصلي اين برنامههاست. در ليبريا از اعضاي جوان كليسا خواسته شد كه آشكارا ارتباط خود را با كليسا و كشيشها بپذيرند و خود را در مرتبه پايينتري نسبت به آنها به حساب آورند. آنچه در اين ميان مبهم است اينكه آنها با به كارگيري ابعاد رواني به دنبال توهين به هويت و شخصيت فردي جهان سومياند؛ و اين امري است كه سيا به طور مداوم در مورد نسل جديد جهان سومي اعم از مسلمانان و مسيحي به آن ميپردازد و از جمله به عنوان نفي حجاب سنتي مسلمانان است. نمايندگيهاي مذهبي امريكا در ليبريا يادآوري ميكنند كه ثروت، عامل مهمي در سعادت بشر به شمار ميآيد و تفاوت بين كره شمالي و جنوبي را در اين رابطه مثال ميزنند.
قدرتهاي غربي نميتوانند از طريق ايجاد نمايندگيهاي مستقيم درهمه كشورهاي به تبليغات و تأمين منافع خود بپردازند؛ بنابراين، در بعضي كشورها، منافع خود را از طريق نفوذ در رسانهها پيگيري و حفظ ميكنند. در بعضي از كشورهاي جهان سوم فعالان تبليغاتي اجير ميشوند و با جهتدهي از سوي مراكز جاسوسي فعاليت ميكنند. اين حجم عظيم از عمليات تبليغاتي نشان ميدهد كه
تغيير دادن افكار عموميكشورها كار بسيار پيچيدهاي است. همچنين كشورهاي ثروتمند قادرند با تهديد كشورهاي ضعيف به قطع كمكهاي اقتصادي، در ساختار اطلاعات مردم دخالت و مشاركت كنند. كشورهاي غربي اداره فني برخي رسانهها را در كشورهاي جهان سوم به دست ميگيرند. از همين رهگذر، اين كشورها برخي از برنامههاي پيچيده را در اين رسانهها اجرا و در ضمن آنها، پيامهاي تبليغاتي خود را ارسال و وضعيت افكار عمومي را كنترل ميكنند. آنها تغييرات افكار عمومي را كنترل و بر افكار مخالف نظارت ميكنند.
فريب و گمراهسازي؛ دانشي مستقل
كتابهاي روانشناسي اجتماعي، راههاي متعددي را مطرح ميكنند كه با استفاده از آنها ميتوان مخاطب را فريب داد يا گمراه كرد. كساني كه در معرض تبليغات قرار دارند، در صورتي كه تبليغات به صورت پنهان و ناخودآگاه اعمال شود، احتمال تأثيرپذيري آنها بيشتر است، اما اگر پيام تبليغاتي به صورت مستقيم و تأكيدي بيان شود، به طور طبيعي انسانها در برابر چنين تبليغاتي مقاومت ميكند. در صورتي كه مخاطب، خود، موضوع تبليغات باشد و مسائل به صورت غيرمستقيم مطرح شود، عكسالعمل منفي كاهش خواهد يافت. مخاطبان تبليغات در صورتي كه پيام تبليغاتي را از منابع مختلفي دريافت كنند به نحوي كه آن منابع، منبعي خاص را تقويت كنند، احتمال اينكه پيام را بپذيرند بيشتر است. براي نمونه، زنان اگر مطلبي را كه از كسي شنيدهاند، از چند نفر ديگر مخصوصاً
كارشناسان و متخصصان و يا كساني كه مانند آنها فكر ميكنند، بشنوند سريعتر آن مطلب را قبول ميكنند، در بعضي شرايط و در مورد برخي مسائل ممكن است پيام تبليغاتي بسيار قوي عمل كند و آن از طريق گفت و گو بين دو نفر مخالف است كه بالاخره يكي از دو طرف ـ مثلاً به علت عدم اطمينان به او ـ تأئيد نميشود. به عنوان مثال شبكههاي تلويزيوني گاهي گفت و گويي را بين دو نفر برگزار ميكنند و از بيننده ميخواهند كه با دنبال كردن گفت و گو، در نهايت، خود قضاوت كند. در اينجا مخاطب مجاز است كه يكي از طرفين را تأييد و ديگري را رد كند اما اگر حتماً يكي از آن دو صادق است؟
در عمليات رواني، كارشناسان تبليغات، براي دامن زدن و برانگيختن تغييرات در مواضع و تفكرات، به طور گسترده از روشي استفاده ميكنند كه راه آهن مطلوب ناميده ميشود. اين روشي كه با استفاده از برخي افراد يك جامعه نسبت به آن جامعه انجام ميشود، برداشتهاي غلط و گمراهكنندهاي را خلق ميكند كه به توليد اعتقادات خاصي منجر ميشود، به نحوي كه گويي اين اعتقادات واقعي هستند.
تفسير اين مسئله بسيار ساده است؛ زيرا همه افراد، جزئي از گروهها هستند و در عادات و
ارزشهاي مشتركي با گروههاي ديگر مشاركت دارند، يعني روابط متقابل در جريان است. بنابراين، براي نمونه، فردي كه به ايمان اسلامي مقيد است به طور طبيعي پارهاي از امور ـ مانند مصرف الكل يا خوردن گوشت حرام ـ را رد ميكند. مخالف و پرهيز از مسكر و گوشت غير پاك از اعتقادات ديني ناشي ميشود. بنابراين، حمله جهتدار براي تغيير يا تخريب اين اعتقاد ديني بايد به صورت پيچيده و تدريجي اجرا شود تا اطلاعات از فرمان ديني را از بين ببرد؛ چرا كه به عنوان مثال دعوت صريح از مسلمانان براي مصرف مشروب تلاش بيهودهاي است كه مقاومت و مخالفت مخاطبان را در پي دارد، اما اگر اين دعوت به صورت پنهان و غيرمستقيم به عمل آيد، ميتواند مثمرثمر باشد. مثلاً اگر برنامهاي اجرا شود كه در آن پيرامون فوائد شرب خمر مناظرهاي صورت بگيرد، به طور طبيعي در اي
ن گفت و شنود مطالبي از هر دو طرف ـ موافق و مخالف ـ پذيرفته خواهد شد؛ بنابراين، وظيفه اين برنامه ايجاد فضاهاي تناقض عاطفي در قبال پذيرش يا رد مشروب در آن واحد( ) است؛ يعني يقيني كه پيش از اين شرب خمر را به طور قاطع رد ميكرد با ترديد روبرو بشود و به تعبير ديگر، ساختار شناختي اشخاص به سستي گرايد. در چنين شرايطي، اغلب يقينها كه در واقع انفعالي و غيرقاطع است، لرزان ميشود و عامل تبليغات به هدف خود كه خلق شناخت مطلوب است، دست مييابد.
قدم بعدي در اين روش و اين تحول اعتقادي ـ رفتاري اين است كه كارشناسان تبليغات برخي از افراد جامعه اسلامي يا مزدوراني را در شكل شهروند مسلمان، به نوشيدن مشروب در مقابل ديد مردم وادار كنند، و اين عمل، به عنوان تأكيد بر افكار جديد ـ كه نماد آن خوردن مشروب است ـ
انجام شود؛ با اين توجيه كه اين شخص، مسلمان مدرن و واقعگرايي است. لذا امروزه ميبينيم كه امريكا اين روش را به ميزان خطرناكي در رابطه با جوامع مسلمان به كار ميبندد. به راستي به كارگيري چنين عواملي براي چنان نقشهايي در مقابل پول، افراد مسلمان را بر آن ميدارد كه فكر كنند كه امريكاييان ميپندارند هر چيزي ـ حتي عقايد ديني ـ قابل خريداري است. بنابراين، لازم است اين امور از طريق رسانهها به اطلاع مردم رسانده شود تا فرهنگ ملي در مقابل نفوذ بيگانه محفوظ بماند.
روش ياد شده، توانايي استفاده از ابزار تلقين و القا را به كارشناسان عمليات رواني ميدهد. در اين روش كه نيروي گمراهكننده نام گرفته است، به افراد تلقين ميشود كه آنها كفايتهاي زيادي دارند و به دليل برخورداري از مراتب بالا قادرند بر ديگران نيز تأثير بگذارند