بخشی از مقاله
معماری هند
موقعیت جغرافیایی : شبه قاره هند، که در مرزهای شمالی به سرزمین اصلی قارۀ آسیا متصل می شود. سه منطقۀ مشخص جغرافیایی دارد : شمال شرقی، که در آن کوههای عظیم هیمالایا، مأوای سنتی خدایان، همانند مانعی سربرافراشته اند، منطقۀ حاصلخیز واقع در شمال غربی و جنوب کوههای هیمالایا، که در آن دره های سند و گنگ دامن گسترده اند، شبه جزیرۀ هند، مرکب از فلاتهای گرمسیری که به وسیلۀ کوهها و جنگلها از رودهای شمالی مجزا می شود. در این مناطق شدیدترین اختلافات اقلیمی، از گرمای گرمسیری تا برف و یخچالهای دائمی، از اقلیم بیابانی تا سنگین ترین بارانهای سالانه در جهان، به چشم می خورد.
نخستین فرهنگ بزرگ هند، در هزارۀ سوم پیش از میلاد، در اطراف بخش علیای درۀ سند متمرکز شده بود. موهنجودارو و هاراپا در پاکستان امروزی، از مناطق اصلی گسترش این فرهنگ بود. هنر هند تا ورود اقوام آریایی به آن سرزمین به صورت ممتد ادامه داشت و در زمینه های گوناگون، پیشرفت قابل توجهی نموده بودند، هجوم های آریائیان را که در حدود 1800 سال پیش از میلاد آغاز شد می توان علت بروز گسست در هنرهندی دانست.
موهنجودارو در کشور پاکستان آثار و بقایایی از معماری دوران باستان وجود دارد که از جملۀ آنها، بقایای موهنجودارو است ویرانه های شهر موهنجودارو، در 400 کیلومتری شمال کراچی واقع است. این اثر باستانی شاهد بلامنازعی است بر عظمت تمدنی که از 5000 سال پیش در درۀ ایالت سند پاکستان شکوفا شد. از نامهایی که بر این شهرکهن اطلاق شده «مانهاتن عصر برنز» است و این نام به سبب طرح شهرسازی مدرن و علمی کم نظیری است که داشته است.
خیابانهای قسمت پایین شهر بصورت شطرنجی و عمود برهم احداث گردید و بلواری عریض به پهنای بیش از 90 متر در جهت شمالی- جنوبی کشیده شده که بوسیلۀ خیابانهای فرعی شرقی- غربی قطع می گردد و ارتباط ساختمانهای مسکونی که در این میان قرار گرفته اند، بوسیله کوچه های باریکی برقرار می شود. (ش 1)
ش1- نقشه شهر و خیابانهای موهنجودارو
در طرح ساختمانهای منازل دو اصل اساسی رعایت شده است، یکی امنیت و دیگری آسایش. برای رفت و آمد سنگین خیابانهای اصلی معمولاً، خانه ها را طوری ساخته اند که درها در گذرگاههای فرعی باز شود و نور و هوا از حیات خلوتها تأمین گردد (پنجره ها از شبکه های سنگی یا کاشی ساخته شده است)
ضخامت دیوارها حاکی از دوطبقه بودن خانه ها است که در آنها از پلکان استفاده می شود. هم در پاکستان و هم در جاهای دیگر از این گونه بناها وجود دارد. در این خانه ها چاههای آخری آب تعبیه شده، دهانۀ چاه ها دارای دریچه ای است که مانع از افتادن حیوانات و کودکان به درون آنها می شود. این گونه توجه و دقت حتی تا زمان روم و یونان دیده نشده است. (ش 2)
چاهها و چاهکهای آجری، ابتدا فضولات فاضلاب ها را در خود جای می دادند و آب کثیف و اضافی بوسیلۀ کانالهای شبکۀ فاضلاب اصلی که در امتداد خیابانها و زیر پیاده رو کشیده شده بود، هدایت می شده است. این سیستم فاضلاب سرپوشیده درون شهری به کانالهای اصلی فاضلاب برون شهری متصل بوده است. این شهر دارای حمامی بزرگ و روی تپه ای مصنوعی از 7 تا 14 متر ارتفاع ساخته شده است.
حمام دارای استخری به طول 9/11 و عرض 7 و عمق 9/1 متر بوده که دیوارۀ داخلی آن با آجر و ملات و ساروج ساخته شده بوده است. این دیوار روی قشری از آسفالت به ضخامت 5/2 سانتیمتر قرار داشته و زیر آن دیوار اصلی آجری دوجداره وجود داشته است. کف این استخر تدریجاً به طرف مجرای فاضلاب شیب پیدا کرده و این مجرا آب را به کانالهای تاقداری که کهن ترین آثار معماری است، هدایت می کرده است. (ش 3)
ش3- پرسپکتیو حمام بزرگ موهنجودارو
از تأسیسات دیگر این شهر انبار غلۀ شهر است که دارای سقف چوبی بوده است. سومین بنای مهم در این شهر سالنی است مشتمل بر 20 ستون که در داخل آن حیاط خلوت کوچکی قرار دارد و احتمالاً به عنوان دفتر مرکزی مورد استفاده قرار می گرفته است.
از موارد شگفت انگیز تمدن موهنجودارو : 1- پیشرفت در زمینۀ استاندارد آجرهایی به ابعاد 9/27×42/13×35/6 سانتیمتر. 2- شبکه فاضلاب براساس اصول فنی و استاندارد. 3- خانه هایی براساس نقشه و اندازه یکسان. 4- برقراری عدالت اجتماعی با توجه به وضع ساختمانهای شهر موهنجودارو.
«سرجان مارشال» در مقایسۀ تمدن موهنجودارو با تمدنهای بین النهرین می نویسد : «این اکتشافات ثابت می کند که در سند و پنجاب طی هزارۀ چهارم و سوم پیش از میلاد، یک زندگی شهری بسیار مترقی وجود داشته است. وجود چاهها و گرمابه ها و مجرای مجهز در اغلب خانه ها، دلالت دارد بر اینکه وضع اجتماعی مردم آن لااقل با وضع مردم سومر برابر بوده و بر وضعی که در مصر و بابل حکمفرما بوده، برتری داشته است. حتی در شهر باستانی اورخانه ها به هیچ وجه از لحاظ کیفیت ساختمانی، با منازل موهنجودارو قابل مقایسه نیست».
ویل دورانت می نویسد : «قرائن نشان می دهد که در زمانی که خوفو نخستین هرم بزرگ را ساخت موهنجودارو و در دورۀ ترقی بوده و با سومر و بابل روابط بازرگانی، مذهبی و هنری داشته است. دلیل وجود این روابط، مهرهای مشابهی است که در موهنجودارو و سومر (مخصوصاً در کیش) به دست آمده و همچنین پیدا شدن مارتاجدار در میان شهرهای بین النهرین است. در سال 1932 هنری فرانکفورت در ویرانه های دهکده بابل، واقع در تل اسمر امروز (در نزدیکی بغداد) مهرهای گلی و مهره هایی بدست آورده که در نظر او و همچنین در نظر سرجان مارشال، اینها را در دو هزار سال پیش از میلاد از موهنجودارو و به بین النهرین آورده اند.» 7
آریاها، دورۀ ودائی : آریائیان دین ودایی را با خود به هند بردند. این اصطلاح از سرودهای (وداها) مشتق شده است که تا امروز باقی مانده اند. این سرودها خطاب به خدایانی سروده شده اند که مظاهر شخصیت یافتۀ طبیعت به شمار می روند.8 در این مذهب خدایان متعدد و عناصر طبیعی مورد ستایش بودند. خدایان عمدۀ آنها وارونا (آسمان، شب)، آگی (آتش)، سوما (قربانی)، ایندرا (آسمان) و ... بودند. گذشته از این به شیاطین ناپاک و شریری مانند اکسوراها (ابرها) که قربانیها را به هم می زدند نیز عقیده داشتند.1
در سدۀ ششم پیش از میلاد، دو دین بزرگ در هند ظهور کردند، یکی آئین بودا بود که تأثیر بسیار زیادی بر فرهنگ و هنر هند به طور کلی از قرن سوم پیش از میلاد تا سدۀ ششم یا هفتم میلادی داشت. هنرهای بسیاری از کشورهای آسیایی از آئین بودای هندی که با تولد بودا ساکیامونی، در حدود 563 ق. م آغاز گردید مشتق می شوند. بودا که فرزند پادشاه حاکم بر منطقه کوچکی در مرز نپال و هند بود. بنابر افسانه ها به طور معجزه آسایی در رحم مادرش شکل گرفت و از پهلوی او به بیرون جهید. بودا که شاهزاده ای نپالی، فقر و بیماری را نمی شناخت، پس از مشاهدۀ این واقعیت ها از شهر کناره گرفت راه ریاضت را پیشه کرد، سختیهای فراوانی را تجربه و اصول و عقایدی بنیاد گذاشت که در جهان بیش از یک میلیارد نفر پیرو پیدا کرد، اگرچه آئین بودا در هند اکنون بیرون اندکی را دارد ولی چین و کشورهای همجوار دیگر اغلب گرایش به بودائیسم دارند.
از معماری هندی پیش از «آشوکا» چیزی به جز خرابه های موهنجودارو به جای نمانده است (گویا بناهای هندی عصر ودایی و بودایی از چوب بوده و احتمالاً «آشوکا» اولین کسی بود که از سنگ برای مقاصد معماری استفاده کرد و در آثار ادبی، از ساختمانهای هفت طبقه و کوشکهای باشکوه سخن می رود، اما نشانی از آنها به جا نمانده است. «مگاستنس» کوشکهای شاهی، «پندراگوپتا» را چنان وصف می کند که از هر اثر باستانی ایران، غیر از تخت جمشید، برتر است. و ظاهراً آن کوشکها را از روی نمونه های ایرانی طرح کرده بودند. تأثیر هنر ایرانی تا زمان «آشوکا» پایدار ماند.
معماری عصر بودایی :
پس از گرویدن آشوکا به آئین بودا، معماری هندی بتدریج از زیرنفوذ بیگانه بیرون آمد، و از آن پس نمادها و المانهایش از این دین جدید نشأت گرفت. این انتقال، از سر ستون بزرگی که تنها اثر باقیمانده از ستون دیگر آشوکایی است که در «سارنات» برپا شده بود، بخوبی نمودار است، طرح اصلی این کاخ با تالار صد ستون تخت جمشید قابل مقایسه است.
سرجان مارشال این اثر را با «همه نظایر خود در جهان قدیم» برابر می داند. شکل ترکیبی آن در کمال هنرمندی پرداخته شده، عبارت است از چهار شیر نیرومند که پشت به پشت یکدیگر داده، به نگهبانی ایستاده اند. هر چهار شیر قالب و شکل ایرانی دارند. در زیر اینها، ردیفی از نقوش برجسته است از صورتهای خوشتراش، از جمله صورت حیوانات محبوب هندیان، یعنی قبل، و رمز محبوب هند، یعنی گردونۀ آئین بودا. زیرا این کتیبه نیلوفر آبی سنگی بزرگی است، که پیش از آنها در هنر معماری ایرانی فراوان دیده شده است، البته در سرزمین هند هم سابقۀ دیریایی دارد. گل به حالت عمودی نقش شده، گلبرگهای آن به پایین برگشته و تخمدان آنها نمایان است، که می توان آن را نشان زهدان جهان، یا به عنوان یکی از زیباترین تجلیات طبیعت، به مثابه تخت یکی از خدایان دانست. نماد نیلوفر، همراه آئین بودا، هنرچین و ژاپن را نیز تحت تأثیر قرار داد. یک نوع مشابه آن، یعنی طرحی که برای پنجره ها و درها استفاده می شد و به شکل «تاق نعلی» آمد و گنبد زمان آشوکا به آن روش و سیاق ساخته شدند. این سبک از انحنای «دلیجان سرپوشیده» سقفهای گالی پوش که خیزرانهای خمیده نگهدارندۀ آن بودند، تأثیر پذیرفته بود.14 (ش 4)
از آثار معماری دورۀ بودایی (بویژه معماری مذهبی) چند معبد ویرانه، و تعداد زیادی استوپا و معابد غاری به جا مانده است که بررسی آنها در این بحث ضروری است.
استوپا : استوپاها در معماری هند ویژگی خاصی دارند و از جمله بناهای بسیار مهم و حائز اهمیت دین بودایی هستند.
این آثار در روزگاران کهن پشته خاکی بود که بر گوری قرار می گرفت. در آئین بودا به یک بقعه (گنبد) یادبود تبدیل گردید. و معمولاً بقایای جسد یک پارسای بودایی در آن قرار داده می شد.
اکثر این استوپاها گنبدی آجری دارند. روی آن یاستی (دکلی) برافراشته اند، و پیرامونش را توده های سنگی ایجاد نموده اندک ه روی تمام سطوح نرده ها را با نقوش برجسته تزئین کرده اند، که تمامی نقوش بدون تردید از نمادها و نرده های آئین بودایی، هند است، و هریک بیانگر موضوعی خاص.
استوپای «بارهوت» از کهن ترین این استوپاهاست اما نقش برجسته های آنها ابتدایی هستند و در حالی که تزئینات نرده های استوپای «امراواتی» در حد بسیار بالایی است و با استادانه ترین روش ایجاد شده است. در اینجا فضایی به مساحت 1580 مترمربع از نقش برجسته پوشیده شده است. «احتمالاً برجسته ترین بنای یادبود هند است.»16
استوپای سانچی :
معروفترین استوپای هندی است. در سمت چنوبی پلکانی دارد که به استوپا- ساقه گنبد به ارتفاع شش متر- منتهی می شود و دسترسی به یک راهروی باریک نرده دار در گرداگرد گنبد را میسر می سازد.
ارتفاع گنبد از زمینپانزده متر است. که از آجر ساخته شده است. در بالای گنبد فضای مربع شکل محصوری به نام «هارمیکا» قرار دارد که در وسط آن نیز یک «یاستی» یا دکل نصب شده است.
یاستی با چند مزین شده است. دورتادور محل بنای استوپا نردۀ سنگی گردی کشیده شده است که در چهار سمت شمالی، شرقی، جنوبی، غربی آن چهار دروازه دارد. این دروازه های سنگی ظاهراً تقلیدی از فرمهای چوبی کهن است، که معمولاً مشخصۀ مدخل معابد خاور دور است.
بر هر وجب از ستونها، سرستونها، قطعات چلیپایی و تکیه گاهها انبوهی از گیاهان و اشکال انسانی و خدایی نقش شده است. روی یک ستون دروازۀ شرقی، نقش زیبایی از رمز دیرین «بودایی» یعنی «بودی» وجود دارد که صحنۀ روشن شدگی استاد را نشان می دهد، بر همان دروازه طاقچۀ زیبایی هست، که در آن «الهۀ یکشی» دیده می شود که دست و پای ستبر و میان باریک دارد.
استوپا همانند اکثر ابنیه هندی، بیش از یک عملکرد دارد. این بنا به عنوان مکانی برای حفظ خاکستر مردگان مقدس و پرسش، نماد مرگ بودا یا نشانۀ آئین بودا است. (ش 5)
معابد غاری :
در حالیکه پارسایان مرده ها را در استوپا قرار می دادند، رهروان زنده دل، در سنگهای کوه معابدی ایجاد می کردند که در آنها به خلوت، تن آسایی، آرامش و امنیت زندگی کنند. با اینکه در قرون نخستین میلادی چندین هزار غار معبد ساخته شد، که تعدادی از انها برای جینها بود، و لیکن تعداد فراوانی از آنها برای انجمنهای رهروان بودایی بود و اکنون هم هزار و دویست غار صخره ای از آنها به جا مانده است.
بیشتر این معابد غاری دارای سردری نعلی شکل هستند. در ورودی غار لوماس ریشی از این نوع است. این بناها در داخل دارای ستونهای مزین و استوار، سرستونهای جانوران و با نقوش برجسته اند. و اغلب سردها با ستونها و دیوارهای سنگی، یا رواقهای خوش نقش، تزئین شده اند.
درون معبد شامل یک «چیتیه» یا تالار اجتماع است. دو ردیف ستونهای شبستان را از راهروهای کناری جدا می کند. در انتهای تالار هم محرابی وجود دارد که بقایای اجساد مردگان مقدس را در آن نگاهداری می کردند. (ش 6)
معبد غاری کارلی :
یکی از کهن ترین معابد هندی است. که در سال 50 میلادی ساخته شده است و به قولی زیباترین آنها است که تاکنون هب جای مانده است. این بنادر «کارلی» در فاصلۀ میان «پونه» و «بمبئی» قرار دارد. در این معبد آئین بودایی «هینه یانه» به شاهکار خود دست یافت. (ش 7)
برای ایجاد معبد کارلی قلۀ یک تپه را خالی کرده و معبدی به طول تقریبی 38 متر و ارتفاع چهارده متر در آن ساخته اند (صحن مرکزی معبد به یک استوپای یک پارچه در مذبح منتهی می گردد و در دو سوی صحن نیز ستونهای عظیمی با سرستونهای زنان و مردان فیل سوار تعبیه گردیده و دو راهروی جانبی احداث شده است.
این ستونهای بزرگ تابع بخش انتهایی معبد هستند به همین علت در پشت استوپا یک غلامگردش ایجاد شده است.
در هر سوی در ورودی، فیل های غول پیکر مانند دو اطلس، ساختمانی چند طبقه را بر دوش خود نگهداشته، و در دوسوی درگاهی اصلی نیز کسانی ایستاده اند که ظاهراً صاحبان خیراند.
زوجهای مونث و مذکری بر سطوح نقش شده اند. این پیکرهای موجدار، با حالت خشک و بی حرکت استوپا در داخل تناقض دارند و مانند یاکشی های استوپای سانچی، از زندگی سخن می گویند نه از مرگ.
غارهای آجانتا : این غارها علاوه بر آنکه جای بزرگترین و با اهمیت ترین نقاشیهای بودایی هستند. با معبد «کارلی» برابری می کنند و از این نظر نمونه ای از هنر ترکیبی خاص معابد هندی هستند.
که نیمی معماری است و نیمی از آن پیکر تراشی است. در غارهای شماره 1و2 تالارهای اجتماعی وسیعی وجود دارد که شقف آنها با طرحهای بسیار زیبا کنده کاری و نقاشی شده و بر ستونهای محکم برپا شده که این ستونها در پایین چهارگوش در قسمت بالا مدور، و به نواره های گل آذین شده اند، در غار شماره 26، ستونهای عظیم به افریزی می رسند که پس از پیکرهایی که فقط بزرگترین نیروی دینی و هنری می توانست جزئیات و دقایق آنها را کنده باشد. (ش 8)
برج بوده گایا :
جالب ترین معبد از معابد بودایی هند این برج بزرگ است که با طاقهای جناقی (نیزه دار) خود ممتاز است، و با این همه تاریخ آن ظاهراً به سدۀ نخست میلادی می رسد. هرچند که بقایای معماری بودایی همه ناقص است و شکوه و عظمت آنها بیشتر در هنر پیکر تراشی است تا سبک معماری آن شاید که پیرایشگری دیر پا سبب شده باشد که نمای بیرونی آنها زننده و عریان بماند.
البته باید به این نکته اشاره نمود که در معماری مذهبی بودایی دو نوع ساختمان وجود داشت، یکی تالار تمرکز که در واقع گسترش حجرۀ راهب بود و دیگری گنبد با
بقيعه اشياي متبرکه, که اين دو نوع در ابتدا از هم مجزا بودند. اما هنگامي که معبدهاي کارلي و بهاجا حدود سه يا چهار قرن پس از مرگ بودا ـ در غرب هند ساخته شده اند به طور توام در يک ساختمان جاي داده شدند.
معماري معابد هندو (آئين هندو) : در زماني که آيين بودايي در اوج اقتدار بود آيين هندو به تدريج قدرت و نيروي لازم را براي هم در همشکستن آيين بودا فراهم آورد. از حدود قرن دوم , يا اوايل ق . م آيين هندو مجدداً به اوج خود رسيد. هند وان بهترين دستاورده اي هنري خويش را در جزيرة الفانتا در سدة ششم ميلادي به وجود آورند اين آثار اين گونه پدةيد آمده اند که درون قله اي را خاکبرداري کرده و يک تالار رستوران دار عظيم به وسعت سيصد متر مربع در آنم ايجاد کرده اند . بيننده به محض ور ود به اين معبد از ميان رديف ستونهاي سنگين به درون آن خيره مي شوند تا آن که پس ار مانوس شدن با تاريکي شکلهاي غول آساي سرديس شيوا در مقام مهادوا يعني خداي خدايان و تجسم نيروها خلاقيت, بقاء و تخريب, شبيه سازي شده است. تصور قدرت بيدرنگ از مشاهدة ابعاد سرها که تقريباً 420 سانتي متر از سطح معبد ارتفاع دارند و بر بيننده جز قيافه اي کوتوله جلوه نمي کنند, به بيننده القاء مي شود که هر يک از اين سه چهره جنبة گوناگوني از عنصر جاوداني را بيان مي کنند, چهرة وسطي نه سختگير و نه مهربان است.
در عاليترين حالت درون نگري جاوداني است و به عالمي وراي بشريت مي نگرد و در چهرة ديگر يکي نرم و لطيف, ديگري خشمگين و ترسان است. در ديوارهاي اطراف قابهاي کنده کاري شدة عميقي که افسانه هاي مربوط به شيوا را مجسم کرده اند, قرار دارد.
معماران نو آور هندو, با همان نيرو ي خلاقي که به آفرينش معابد غاري انجاميده بود, به ساختن نخستين نيايشگاه سنگي ساخته پرداختند. يکي از اين معابد که اکنون نيز بر پاست, «معبدويشنو» است که در اوايل سده ششم ميلادي ـ در زمان سلسة پادشاهي و امپراتوري گوتپا در «دئوگيري» واقع در شمال هند ساخته شد. معبد هند و تالاري براي نيايش دسته جمعي نيست, بلکه اقامتگاه خداست يگانه شرطي که رعايتش الزامي است ساختن اتاقکي براي تمثال يا نماد مورد پرستش است. اين مکان مقدس «گاربهاگريها» يا اتاقک شکم ناميده مي شود ديواره هاي جسيم و سقف سنگيني دارد تا بتواند خدا را در خود نگه دارد و حفظش کند. درگاهي براي ورود شخصي معتقد , تنها موردي است که به پاره هاي امور معماري نيلز پيدا مي کند. همانطوريکه دربارة استوپا ملاحظه کرديم اين نيايشگاه معاني ديگري نيز دارد, مثلاً نماد پوروسا يا انسان
ازلي است. به علاوه از لحاظ نقشه يک ماندالا , يا نمودار جادويي کيهان است و ابعادش بر اساس واحدها يا پيرايه هاي تعيين م ي گردند که اشارات و رموز جادويي دارند. مثلاً خود اين معبد نمايي است که بايد از بيرون مشاهده شود. تيوريهاي معاصر غربي دربارة معماري به عنوان هنري که با شکل محدود کنندة فضا براي ميسر ساختن اجراتي کارهاي روزانه آدميان سر و کار دارد در مورد معبد هندو صدق نمي کند. چون بايد آن را به عنوان يک اثر پيکراتراشي ارزيابي کرد نه يک اثر معماري . در معبد نخستين مانند نيايشگاه دئوگيري, تزيينات محدو د و ممنوع و شکل يک مکعب ساده است, که در آغاز يک برج نيز بر روي آنها نهاده مي شد. تمام دطوارها به جز ديوار مدخل ورودي يک پارچه و توپرند. اما سطوح کنده کاري شده اي مانند درگاهيهاي کاذب کار گذاشته شده در ديواره ها نيز دارند.
از آثار معماري هند و که در جنوب اين کشور است. گروه بي نظيري از پنج معبد کوچک و مستقل در «راتهاها» وجود دارد که احتمالاً به عنوان مدلهاي معماري از برخي تکه سنگهاي عظيمي که در آن منطقه پراکنده اند, تراشيده شده اند.يکي از اين معبدها مذبح دار است, ديگري به شکل يک ناو طاقدار طولاني با سقف گهواره اي است که در انتهاي آن منحنيهاي که قدمتي طولاني در معمار باستاني دارد ديده مي شود. کوچکترين آنها معبدي است که پلان چهار گوشه و سقف و بي شکل اش که سنگيني هم بر ديوار افکنده است قابل ملاحظه است.
معبد «دهاراماراجا» يعني بزرگترين راتها, مقصوره مکعب وار ساده اي مشابه مقصورة معبد دئوگيري دارد. از ديگر معابد هندو مي توان نيايشگاههاي موکت شورا, بهروانشهر, که از نظر معماري اهميت قابل توجهي دارد را بايد نام برد.
معماري معابد جين. يکي از مهمترين آيينه هاي هند باستان, آيئن جين است:
جينيها به هنر معماري علاقه و دلبستگي فرواني داشتند. در طي سدهاي يازده و دوازدهم ميلادي, معابدشان زيباترين معابد هند بود. شايد که بتوان گفت که آنها سبکي خاص در معماري پديد نياورند. بلکه نخست از نقشة معابد بو دايي, که در دل کوه کنده شده بود, تقليد کردند, سپس نقشة معابد محصور ويشنوياشيوا را, گروه گروه, بر فراز تپه اي بر پا داشتند. نماي اين معابد ساده است. اما از در ون بسيار پيچيده و فني بودند.
تقواي جين ها, موجب گرديد که پيکر نامداران جين را, يکي پس از د يگ ري در نيايشگاههاي بگذارند, که تعداد آنها بر بالغ بر 6449 پيکره بود.
معبد جين در «ايهلي» تقريباً به سبک يو ناني ساخته شده است, به شکل مربع با ستونهايي در بيرون يک رو اق, و يک مقصوره يا اتاق مرکزي در داخل درکحوراهو, جينها, ويشنوپرستان, و شيواپرستان, 28 معب د در کنار يکديگر ساخته اند. گويي به اين طريق ساخته اند.گويي به اين طريق خواسته اند حقانيت ديني خود را نشان مي دهند. کامل ترين آنها «نيايشگاه» پارشوناته» است که به شکل مخروطهاي مطبق رو ي يکديگر, با ارتفاع عظيمي برآورده اند. نماهاي صيقل خورده آن, جايگاه شهري واقع از پارسيان جين است.
علاوه بر اين جين ها در «مونت آبو» که هزار دويست و وبيست متر ارتفاع دارد, معبدهاي بسياري ساخته اند, که سه معبد از آنها باقي مانده است, معابد «ويملا» و «تيجپالا» و «آديناتا» که بزرگترين دستاورد اين فرقه در اين حوزه از هنر است.
در اين معابد و معابد هم عصرشان , انتقال از شکل هاي مدو ر نيايشگاههاي سبک بودايي به سبک برج دار هند قرون وسطي قابل ملاحظه است. شبستان, يا فضاي داخلي, محصور به ستون تالار اجتماعات, را به دبيران و به شکل يک سالن در آورده اند که پشت اين قسمت, زاويه است و بالاي زاويه, برخي حجاري شده و پيچيده بر پا کرده اند که سطوح مطبق متوالي, روي يکديگر قرار مي گيرد, معابد هند و در شمال بر اساس همين نقشه ساخته مي شد. چشمگير ترين اين معابد, گروه «بوونيشوره» در ايالات «اورسيا» است. زيباتدين اين گروه معبدي است. که آن را در قرن يازدهم ميلادي براي «ويشنو» ساخته اند. اين معبد برج عظيمي است متشکل از ستونهاي نيمه مدور که پهلوي هم قرار گرفته و پوشيده از مجسمه است, و سطوح سنگي آن هر چه بالاتر مي رود کوچکتر مي شود, برج, رو به درون انحنا دارد و به يک تاج و يک منار ختم مي شود.
هنديها تقوي و روح پرهيزگار خويش را نه فقط با شکوه و جلال معابد خود, بلکه, پرداختن به جزييات بسيار دقيق و ظريف نشان مي دهند. براي خداوند هيچ چيز بهتر از اين نيست.
اگر به تاريخ پر از فراز و نشيب هند نظري بيفکنيم, خواهيم ديد که بزرگترين دستاوردهاي آن را به جهل و تعصب از بين برده و مابقي را هم ويران کرده است. پرتغاليها, در «الفانتا» با توحش تمام مجسمه ها و نقش برجسته ها را خرد کردند. و هنديها بر همين اساس هرگاه دست هر بيگانه اي به معابد مي رسيد آن را ترک مي نمودند چون تصور مي کردند, که معبد آلوده شده است.
در شمال هند آثار معماري بيشتر دستخوش نابودي گرديد. ولي از روي بناهاي عظيمي که در جنوب باقي مانده به حدس ميتوان دريافت که در شمال نيز اين عظمت و شکوه برقرار بوده است. از طرفي چونکه حکومت مسلمانان در بخش جنوبي کمتر نفوذ کرد و از اين راه هنديها در جنوب قدرت بيشتري يافتند و اکبر شاه هم مسلمانان و هنديهاي غير مسلمان را به يکديگر نزديک نمود, و هر فرقه را به شناخت مذاهب و آئين همديگر آشنا نمود. و همين امر هم موجب گرديد که معبد در جنوب از رشد و نمو بيشت ري برخوردار شوند.
تعداد فراواني از معابد هند و در جنوب باقي مانده است. هند ساختماني معابد جنوبي متشکل از سه عنصر بود: دروازه, ايوانستواندار, برج ويمانه که تالار اصلي يا زاوايُه را درخود داشت. جز چند نمونه کاخ استثنايي, معماري هندي سراسر در خدمت دين بود. مردم به خود زحمت نمي داند که براي خودشان بناهاي باشکوه بسازند, اما هنر خود را وقف وقف خدمت به روحانيون و خدايان مي کردند. هيچ مثالي بهتر از اين نمي تواند نشان دهد که حکومت واقعي هند, خود به خود حکومت دين بود.
بطوريکه از آثار معماري همجوار هند مشخص است, هنر معماري به همراه دين هندي, از تنگه ها و مرزها گذشته, به سيلان, جاوه, سيام تايلند, برمه, تبت, ختن, ترکستان, مغولستان, چين و کره و ژاپن رسيده است. «در آسيا تمام راهها به هند ختم مي شود.» هنديان در قرن پنجم ق . م, از درة گنگ به سيلان رفته, در آنجا مسکن گزيدند.
دويست سال بعد, آشوکا يک پسر و يک دخترش را به سيلان فرستاد تا مردم آنجا را به آئي ن بودا در آورند, اگر چه اين جزيره مي بايست پانزده قرن با هجوم تاميلها بجنگد, تا زمان سلطة بريتانيا بر آن, يعني تا سال 1815, داراي فرهنگ غني بود, اما استعمارگران انگليسي با حيله گري و سپس ناجوانمردانه هند و بسياري از همسايگانش را به استعمار خويش درآورند و به شدت, به هند و فرهنگ و مذهب و تمدن آن آسيب کلي وارد آورند.
مقدمة مترجم
به نام پروردگار يكتا
فضاهاي معماري و شهري در گذشته، تحت تأثير دو گروه از عوامل شكل كي گرفته اند: نخست، مجموعة عوامل دروني و بومي، مانند مصالح محلي، دانش و تجربيات فني، فرهنگ و الگوهاي رفتاري؛ دوم، عوامل و تأثيرگذاريهاي بيروني؛ چه از طريق مصالح غيربومي يا نفوذ تجربيات و مهارتها، الگوها و غيره. طبعاً هرقدر روابط بيروني نيز كمابيش به همان نسبت كمتر مي شد. در جامعه ها و ناحيه هايي كه حداقل ارتباط ممكن را با ساير مناطق و جامعه ها داشتند، - مانند جوامع روستايي – يك شيوة معماري براي قرنها ثابت و بدون دگرگوني تداوم مييافت. اما طراحي فضاهاي معماري و شهري به خصوص در شهرهاي بزرگ و مراكز ايالتي و پايتختها، متناسب با كاركرد سياسي – اقتصاديشان در منطقه، از انواع تحولات و دگرگونيهاي حادثي، انتقالي و ساختاري دور نبودهاند؛ دگرگونيهايي كه در برخي موارد از روشها و شيوههاي معماري ساير نواحي و مناطق تأثير ميپذيرفته است.