بخشی از مقاله
منظومه ده نامه یا روضه المحبین
از ابن عماد خراساني شيرازي
گرچه تحفه العشاق در مواردي از منظومه سلفش منطق العشاق تبعيت مينمايد، ليكن موارد متفاوت با آن نيز در منظومه كم نيست. شاعر در اينجا عناويني چون حكايت، تمامي سخن يا خلاصه سخن را حذف و گويي آنان را زايد ميدانسته، يا محتمل است اين عناوين و ابيات آنان جزو محذوفات كاتب بوده.
ديگر اينكه اوحدي روايت را به صورت نقل از كسي ديگر آورده، در حاليكه ركنالدين به گونهاي سروده كه گويي از تجربيات عرفاني و عاشقانه خودش بوده است. چنين به نظر ميرسد كه واقعه در اوان جواني خودش اتفاق افتاده و آن در نتيجه جدا ماندن از اميرزاده مذكور، امير بهاءالدين بوده است:
مرا روزي هواي دلبـــــري بود نظر بر روي زيبا منـــــــظري بود
كه از بهر رخش سرگشته بودم ز راه عافيت بــــــــــر گشته بودم
نه صبرم بود بي رويش نه آرام گذشته كــــــارم از آغــاز و انجام
نه او آگه ز آحوال درونـــــم كه دور از روي او در موج خونم ....
كه از آن احساس واقعي شاعر از دور ماندن از امير بهاء الدين مشهود است. به بيان ديگر اگر اوحدي در منطق العشاق بنا بر درخواست ممدوحي منظومه را سروده، در اينجا ركن صاين تنها و تنها از سوز درون دست به سرودن اين منظومه زده .به تصريح خودش زماني فكر سرودن اين منظومه به ذهنش خطور كرده كه شديداً تحت تاثير دوري از محبوب و لذا دوستي سرودن چنين منظومه را بدو پيشنهاد نموده
شبي با من رفيقي راز ميگفت زهر معنـــــي حديثي بــاز ميگفت
حديث عشقرا تقــرير ميكرد وزان معني چنين تفسير مــــــيكرد
كه كــــار عاشقي بادرد باشد هميشه روي عـــــــــاشق زرد باشد
اگر با او سخن گويي ندانــد سخــــــــــن جز از ره مستي نراند
گرچه تنظيم و ربط اجزاء اين منظومه به نظم و قاعده منطق العشاق نيست، لكن مايه داشتن از عواطف شخصي شاعر و از آن بيشتر سلامت و رواني سخن او بيش از منظومه اوحدي بوده و جلوه خاصي بدان بخشيده. پايان سخن را بر درج غزلي از اين منظومه قرار ميدهيم كه فرموده:
دلــــم زار ست و من زارم ز عشقـــت اسيـــــر رنج و بيمارم ز عشقت
علاجي كن كه رفت از دست كــارم دوايي كن كه بيـــمارم ز عشقت
ز عشقت نيست حاصل جز غم و درد بلي حاصل هميـن دارم ز عشقت
مرا درد دل از حد رفت ليــــــــــكن به درد دل گــــــرفتارم ز عشقت
اگر چه مـــــــــــــيكند آزار با من ولـــــــي هرگز نيازارم ز عشقت
مرا گفتي چرا گشتي گرفتـــــــــار گــــــرفتارم، گرفتارم ز عشقت
سومين ده نامه كه ما از آن اطلاع داريم توسط «ابن نصوح فارسي» به نظم كشيده شده وعنوانش محبت نامه بوده است. ناظم يكي از معاصران ركنالدين صاين مذكور در فوق بوده و نام كاملش را خواجه كمالالدين فضل دانستهاند. زادگاهش چنانكه در عنوان منظومه مشهود است فارس، ليكن در تبريز توطن داشته. نامبرده چنانكه در منابع مربوط نوشتهاند يكي از مريدان شيخ علاء الدوله سمناني، عارف معروف اين ادوار (متوفي به سال 736 ه.) و در هنر شاعري استادش را شاعر معروف اين دوران «سلمان ساوجي» دانستهاند.
ابن نصوح در آغاز شاعر دستگاه خواجه غياث الدين رشيدي سابقالذكر بوده، يعني همان كس كه ممدوح ركن صاين چنانكه گذشت به شمار ميرفته. ليكن بعداً به خدمت شاهان جلايري عراق عرب درآمده و مدح سلطان احمد جلاير (متوفي به سال 813 هـ.) را گفته كه همين سلطان به ظاهر بيشترين حمايت را از شاعر به عمل ميآورده. وفات ابن نصوح به سال 793 هـ . اتفاق افتاد.
آنچه مسلم است محبّت نامه تقديم به خواجه غياث الدين رشيدي وزير گرديده. دولتشاه سمرقندي، صاحب تذكره الشعرا كه اين ده نامه را به ما شناسانده متذكر ميشود كه منظومه بسيار مورد توجه مردم و نيز اهل علم بوده است. ولي مؤلف آتشكده آذر، يعني لطفعليخان بيگلدلي بر عكس اين نظر داده و ان را دور از دسترس همگان دانسته. ما نيز نظر به اينكه نسخه اين ده نامه تا كنون به نظرمان نرسيده لذا قادر نيستيم قضاوتي در باب مضمون و هنر شاعري ناظم در آن بنمائيم.
چهارمين ده نامه كه توسط خواجه عمادالدين فقيه سروده شده بر عكس موارد پيشين نشاني از ده نامه به معني نامه هاي عاشقانه متعارف نداشته، بلكه اين بار مضمون نامهها خطاب به سلاطين معاصر شاعر چون امير مبارزالدين مظفر و فرزندش شاه شجاع است. به عبارت ديگر اين بار ده نامه منظوم مورد بحث مجموعهايست از نامههاي منظوم و در بحور و قالبهاي شعري متفاوت كه شاعر در زمانها و به مناسبهاي مختلف براي وزرا و سلاطين وقت سروده و سپس بنابر قراين در اواخر عمر آنها را در مجموعهاي كه عنوان كلي آن پنج گنج(به سبك نظامي) و يكي از گنجهايش همين ده نامه بوده جمعآوري و مقدمه منثوري نيز بر آن نوشته است.
قابل توضيح است كه از همين شاعر و در مجموعه فوقالذكر منظومه ديگري به نام «محبتنامه» در موضوع عرفان ثبت است كه در مواردي عنوان آن با ده نامه مورد بحث مشتبه شده. محبت نامه مذكور هشت فصل دارد با عناويني چون: در بيان تعلق جوهر علوي و سفلي،در بيان تعلق جمادي به جمادي، در بيان تعلق جمادي با نباتي ....
قبل از بيان اشتباهي كه در مورد اين عمادالدين فقيه كرماني و ابن عماد شيرازي، صاحب ده نامه بعدي توسط فهرست نويسان خارجي به عمل آمده، لازم ميدانم اضافه نمايم كه نام كامل عماد فقيه خواجه عمادالدين علي فقيه كرماني بوده است. در مثنوي صفانامه، شاعر خود شرحي از احوالاتش آورده و گويد كه زادگاهش كرمان، پدرش از محرمان شيخ نظامالدين محمودعارف و او خود از شاگردان قطب الاقطاب زين الدين عبدالسلام كامويي(صوفي مشهوراين زمان) بوده است.ازقراين پدرشاعردستگاه ارشادوتكيه صوفيانه داشته بدين ترتيب كه شيخ نظام الدين محمود به سال 705 هـ . وفات يافته و به فاصله هفت روز مريدش، يعني پدر شاعر نيز در گذشته و شاعر تصريح ميكند كه با صغر سن ناگزير به جاي پدر بر مسند شيخي خانقاه نشسته است.
هفتصد و پنج ز هجرت چو رفت وز صفر از روز همانا كه هفت
منزل او روضة فـــــردوس گشت نامة شادي دلــــــــم برنوشت
تكيه به فرزند و برادر گـــذاشت آه، چو فرزند گراميش داشت
محرم خاصش پــــــدر اين گـدا رفت همــــــان هفته زدار فنـا
بندة بي تو شه در اين گوشه ماند كشته درودند همين خوشه ماند...
اما آغاز ده نامه عماد الدين فقيه چون ديگر ده نامهها با ستايش خداوند است
به نام آنكه معجز نــــامه اوست حروف كائنات از خامة اوست
محقق شد كه بينامش ز خامه نميآيد برون فرخنده نـــــامه
تعالي الله حكيم حكمت آموز كه در لعلي نهد در شب افروز...
سپس در سبب تأليف كتاب گويد:
چنين گويد فقير خستـــه خــاطر مشوش باطــــن شوريـــده ظاهر
كه در بـــــاب بيان اهـــل معنـي سرافـرازان ملـــك نكته دانـــي
كه گوي دانش از اقـــران ربودند دراين ميدان يــــد بيضا نمــودند
به ديوان در يكي ده نــــامه دارند كه از وي گـــــرمي هنگامه دارند
كه بايد ز در قم ده نامــــــهاي را ز نو اصلاح كـــــردن خامهاي را
گرايشان جمله بر يك وزن گفتند جواهر هم سَره هم سنگ سفتند
تو طرزي نو برون آور ز خاطـــر كه گردد صورتش نقش ضماير
اگر هر نامه در وزني دهد دست بر ارباب معـاني رخصتي هست ...
لازم به توضيح است از ده نامه موصوف عماد فقيه سه نامه خطاب به شاه شجاع، يعني جلال الدين ابوالفوارس حاكم فارس و شيراز مظفري است. چنانكه شاعر در الطاف او گفته:
مرا لطفش ز خاك راه بـــــرداشت كز آب چشم گريانم خبر داشت
همان لطف از كرم با جان من كرد كه باران بهاري با چمـــــن كرد
مرفه خاطرم اكنون و خــــــــــــّرم ندارد آشنايي با دلــــــــــم غم ...
ديگر نامهها خطاباتي است به امير مبارز الدين مظفري پدر شاه شجاع، غياث الدين محمد وزيروخواجه قوام الدين صاحب عيارممدوح خواجه حافظ
گرچه خود سراينده، چنانكه گذشت، معترف است كه شيوه ده نامه او با ديگر منظومههاي مشابه از حيث قالب شعري و مضمون متفاوت است،مضافاً به اينكه اين ده نامه به اعتراف گوينده به گونه اي سفارشي وكمترازمكنونات ذهني شاعرنشان دارد.وسرانجام اينكه برخلاف ديگرده نامه هاخطابات ومجادلاتي است باشاهان وقت، معهذا ديده ميشود كه چون ده نامههاي پيشين در بين مثنويهايش قطعات غزليات لطيفي هم ثبت است:
كسي با بيدلان خواري نكرد دست عزيزان را جگر خواري نكرده است
دل صاحبدلان را صيد كــــــردن نداند هر كه دلــــداري نكرده است
چه داند سرّ ســــــــــوداي زليـخا كه يوسف را خريداري نكرده است
دلا پيوسته در دور طلب بــاش كه عاشق جز طلبكاري نكرد است
* * * *
توضيح يك اشتباه
چنانكه گذشت در بعضي فهارس فهرستنويسان آثار خطي خارجي بين اين عمادالدين فقيه كرماني و ابنعماد شيرازي كه شرح ده نامهاش ميآيد خلط نمودهاند.اين خلط بيشترازجانب فهرست نويسان روسي به عمل آمده كه به دلايلي نامعلوم نسخه هاي متعددازآثارابن عمادفقيه درآن دياريافت وبه ظاهرچون ازابن عمادشيرازي منظورچيزي به نظرشان نرسيده بوده اين دوراباهم خلط نموده اند
نگارنده نمونه كامل اين مطلب را در فهرست نگاري متأخر يكي از فهرست نويسان روسي موسوم به «اولگ.اف.اكي موشكين، پرفسور و سرپرست بخش شرقي انستيتو مطالعات شرقي آكادمي علوم روسيه ملاحظه نمود. عنوان نوشته ايشان :"توضيحات در باب شرح حال عمادالدين فقيه كرماني و كلياتش. موجود در مجموعه كتابخانه ملي روسيه سن پطرزبورگ»مي باشد
Remarks on the Bioyraphy of the Imadal-Din FaQih of Kirmam and his Kullyat
fromthe collection of Russian National Library.By Oley .A.Akimushkin.
منتشره در بخش مقالات به زبان اصلي ( انگليسي ) نشريه ايراني نامه بهارستان، از انتشاران كتابخانه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي. سال سوم، شماره اول، تابستان1381.
براي دريافت بهتر خلط اين دو منظومه كه اتفاقاً نام سرايندهگان آن دو نيز بسيار نزديك به هم است نگارنده لازم ديد بخشهايي از مقاله فوق را عيناً ترجمه و در اينجا بياورد.