بخشی از مقاله
نظريه برونر
جروم برونر يکى از روانشناسان آمريکاست که در زمينهٔ يادگيرى شناختي، بويژه دربارهٔ فعاليت آموزشى و کلاس، به مطالعه و تحقيق پرداخته است. او صاحب نظريهٔ يادگيرى اکتشافي (discovery learning) است. برونر بيشتر به مطالعهٔ فرايند يادگيرى در کلاس درس مىپردازد و به مطالعهٔ يادگيرى حيوانات از جمله موش، ميمون و پرندگان کمتر رغبت نشان مىدهد. او ديدگاههاى خود را در کتابى به نام به سوى يک نظريهٔ آموزشى (Toward a Theory of Instruction) مطرح کرده است. وى معتقد است که نظريات آموزشى بايد جوابگوى اين سؤال باشند که چگونه مىتوان بهتر و بيشتر آموخت، نه آنکه تنها به توصيف و تشريح يادگيرى بپردازند. به اعتقاد او، شاگردان را نبايد در برابر دانستهها قرار داد، بلکه بايد آنان را با مسأله روبرو کرد تا خود به کشف روابط ميان امور و راهحل آنها اقدام کنند. برونر مىگويد: برنامه بايد به قدرى منظم و سازمان يافته باشد که شاگرد را به فعاليت وادارد؛ زيرا اگر ما پاسخ را مستقيماً در اختيار شاگردان قرار دهيم، آنان را به کتاب و معلم متکى مىسازيم و سبب مىشويم که از خود کوششى نشان ندهند و در نتيجه، رضايتخاطر از يادگيرى به دست نياورند و انگيزههاى يادگيرى در آنان تضعيف شود.
رشد ذهنى از ديدگاه برونر
برونررشد ذهنى کودک را به يکسرى گامهاى پياپى (A series of stairsteps) که هر کدام داراى قابليتهاى معينى است، تشبيه مىکند که رشد هر يک از اين قابليتها پيشنياز (Prerequisite) رسيدن به گام بالاتر است. محيطهاى متفاوت در تسريع و کند کردن اين گامها نقش مؤثرى دارند. بنابراين، اختلافنظر دو دانشمند در ميزان تغييرى است که از محيط حاصل مىشود. پياژه عقیده داردکه تغيير به مقدار متوسط حاصل مىشود، در حالى که برونر به عظمت اين تغيير اعتقاد دارد.
برونر علاوه بر تأکيد نقش محيط، مىخواهد تغييراتى در اين نقش بهوجود آورد، جائى که پياژه فقط ناظر به رشد در مراحل مختلف بوده و مىخواهد شواهدى از ادراک کودک در اين مراحل بهدست آورد. هدف کوششهاى برونر اين است که فهم کودکان را فزونى بخشيده و حرکت آنها را در طى اين مراحل تسريع نمايد.
با وجودى که برونر معتقد است تغييرات آشکار تفکر کودک يکى در زمانى است که او صحبت کردن را مىآموزد و تغيير ديگر در ۵ تا ۷ سالگى و سومين تغيير آشکار در آغاز دورهٔ نوجوانى بهوجود مىآيد، معهذا مىگويد مراحل متوالى رشد ذهنى کودک بهطور روشن با سن او ارتباط ندارند. اين نکات با سنين موردنظر پياژه براى انتقال از مرحلهاى به مرحلهٔ ديگر، تقريباً مطابقت دارند.
او روشهاى پياژه را بهصورتهاى گوناگون ضمن پارهاى از کارهاى خويش در هاروارد بهکار برده است. بهطور مثال، آزمايش پياژه را دربارهٔ ابقاء ذهنى کميّت بدينصورت تکرار نمود که پردهٔ کوتاهى بين کودک و ليوانها قرار داد تا فقط قسمت فوقانى ليوانها قابل رؤيت باشند.
او يک ليوان نيمه پر از آب رنگى و يک ليوان خالى بزرگتر از ليوان قبلى را به کودک نشان داد. سپس تمام محتواى ليوان کوچک را در پشت پردهٔ داخل ليوان بزرگتر ريخت. کودکان قسمت فوقانى ليوان را که آب به داخل جريان داشت، مشاهده مىکردند. ليکن به سبب وجود پرده، قادر به ديدن ارتفاع آب در داخل ليوان نبودند. وقتى دربارهٔ تساوى مقدار آب داخل ليوان با مقدار قبلى از کودکان سؤال شد، نصف کودکان چهار ساله و تقريباً تمام کودکان ديگر جواب صحيح دادند.
سپس او پرده را کنار زده و سؤال خود را دربارهٔ تساوى مقدار مايع تجديد کرد. وقتى کودکان چهار ساله عملاً ارتفاع آب را که در ليوان بزرگتر پائينتر از ليوان قبلى بود ديدند، عقيدهٔ خود را عوض کردند و اظهار داشتند که ميزان آب کمتر شده است. ليکن کودکان بزرگتر همان جواب قبلى را دادند. کودکان چهار ساله به سبب بستگى به ادراک (Perception-Bound) خود، تحت تأثير ظاهر امر قرار گرفته بودند. کودکان بزرگتر و افراد بالغ در برابر ظاهر فريبندهٔ اين آزمايش نوعى مصونيت در خود بهوجود مىآوردند.
طبيعت اين مصونيت چه بوده و از کجا بهوجود آمده است؟ توضيح برونر دربارهٔ اين مطلب بستگى به اين نظريهٔ او دارد که انسان در فرآيند تجسم از سه نظام متفاوت استفاده مىکند: يکى ضمن عمل، ديگرى از راه تصويرهاى بصرى (Visual images) و بالاخره از طريق بهکار بردن علائم. بزرگسالان به آسانى قادر هستند از يک وسيله به وسيلهٔ ديگر متوسّل شده و يا به اقتضاء موقعيت از ترکيب هر سه آنها استفاده بهعمل آورند. ليکن کودکان از اين توانائى برخوردار نيستند.
از آنجائى که نظام علائم سختترين و بغرنجترين فرآيند تفکر است، لذا کودکان به دو نظام اولي، متوسل مىشوند.
در آزمايش از آنجائى که کودکان نمىتوانستند بيشترين قسمت ليوان را مشاهده کنند، لذا تصور بصرى که معمولاً براى آنها اولويت دارد، از کار افتاده بود. در نتيجه بهطورىکه برونر عقيده دارد، آنها نظام علائم (Symbolic system) را بهکار بردند تا نمايشگر آب غيرقابل رؤيت باشد و بدينوسيله توانستند مسئله را در ذهن خود حل نمايند.
برونر چنين تفسير کرد که وقتى پرده کنار برود، نظام علائم کودک که هنوز ضعيف است، تحت تأثير آنچه که به چشم مىبيند از بين مىرود. مصونيت کودکان بزرگتر ناشى از پيشرفت کافى نظام علائم است، بهطورىکه آنها قادر هستند در برابر خطاى چشم (Optical illusion) مقاومت کنند.
علائم که اساساً نوعى رمز و يا کوتاهترين راه نشان دادن اشياء هستند، احتمالاً انواع گوناگونى دارند. معمولىترين و همهجانبهترين آنها زبان (Language anguage) است. در همين جا است که دوباره نقش زبان در تفکر کودک، راه پياژه و برونر را از يکديگر جدا مىسازد. پياژه زبان و تفکر را بهعنوان دو نظام جدا ولى خيلى نزديک بههم قلمداد مىکند. نظر او اين است که هرچند زبان کمک محسوب مىشود، ليکن به تنهائى قادر نيست عمليات ذهنى را که جوهر تفکر منقطى است بهوجود آورد. او کسب مرحلهٔ ابقاء ذهنى را به رشد منطق کودک نسبت مىدهد نه به پيشرفت مهارت او در زبان.
چهار عامل مهم در فعاليتهاى آموزشى در نظريه برونر
جروم برونر با مطالعه و تحقيقاتى که در زمينه يادگيرى شناختى بويژه دربارهٔ فعاليت آموزشى و کلاس انجام داد چهار عامل مهم که فعاليتهاى آموزشى را تحتتأثير قرار مىدهد را به شرح زير بيان کرد:
تأکيد بر اهميت انگيزش درونى (intrinsic motivation)
انگيزه درونى آن است که فعاليت صحيح و موفقيتآميز موجب رضايتخاطر و تقويت رفتار گردد، نه پاداشهاى بيروني. به اعتقاد برونر، پاداشهاى درونى از پاداشهاى بيرونى بسيار مؤثرترند. در اين زمينه، او به چهار نوع انگيزهٔ درونى عمده به شرح زير اشاره مىکند:
الف- ميل به يادگيرى.
ب- سائق ذاتى (inherent drive) همکارى با ديگران.
ج- کنجکاوى و ميل به تحقيق براى رفع ابهام.
د- انگيزهٔ قابليت يافتن و توانمند شدن.
به نظر برونر، معلمان توسط اين چهار انگيزه براحتى مىتوانند شاگردان را تشويق کنند يا برانگيزانند و موجب يادگيرى مؤثر شوند.
تأکيد بر اهميت شهود (intuition)
برونر علاوه بر تأکيد بر جريان و ساخت يادگيري، بر اهميت شهود و اشراق و راز آشنايى تأکيد مىکند و اصرار مىورزد. او بر اين باور است که حفظ کردن علوم رياضى و کلامى هدف شايستهاى براى آموزش و پرورش نيست، بلکه هدف آموزش و پرورش بايد ارتقاى سطح بينش و فهم شهودى باشد. وضعيت آموزش بايد آنچنان باشد که شاگردان با يک نگاه تيز و ژرف موضوع را درک کنند.
تأکيد بر ساخت يادگيرى (structure of learning)
برونر در تأکيد بر ساخت يادگيرى چهار نکته را مطرح مىسازد:
الف- دانستن ساخت اساسى موضوع مورد مطالعه فهم را آسان مىسازد؛ به بيان ديگر، اگر مطالب يا محتواى آموزشى به شکل منطقى سازماندهى شود، شاگردان آن را بهتر ياد مىگيرند؛ مانند تقسيم موجودات به دو دستهٔ جمادات و جانداران، و جانداران به دو دستهٔ گياهان و جانوران، و جانوران به دو زير مجموعهٔ بزرگ مهرهداران و بىمهرگان، و به همين ترتيب تا پايينترين زيرمجموعهها.
ب- وجود ساخت يادگيرى به معلم کمک مىکند تا ميان دانش مقدماتى و عالى رابطه برقرار کند و خلأهاى ممکن را پر سازد.
ج- در هر حال، جزئيات يک ساخت يادگيرى فراموش مىشوند، اما زمانى که مطالب به گونهاى منطقى سازمان داده شوند، بهتر و بيشتر و آسانتر در حافظه نگهدارى مىشوند.
د- فهم انديشههاى اساسى يک ساخت يادگيرى و دريافت رابطهٔ اجزاء با کل موجب سهولت انتقال مىشود و از پيچيدگى مفاهيم آموزشى مىکاهد.
تأکيد بر فرايند يادگيرى (process of learning)
از نظر برونر، فرايند کسب معرفت مهم است، نه حفظ کردن حقايق. به نظر او، کسب معرفت يک فرايند است نه يک محصول؛ از اين رو، معلم نبايد اصول و قواعدى را که شاگردان بايد ياد بگيرند به آنان بياموزد، بلکه بايد سعى کند تا خودشان براى کشف اصول و قواعد، درگير يک جريان استقرايى شوند؛ زيرا در يادگيرى اکتشافي، بيش از آنچه آموخته مىشود، چگونگى يادگيرى مورد توجه و اهميت است. در اين نوع يادگيري، مهم نيست که شاگرد چه مىآموزد، بلکه مهم اين است که چگونه مىآموزد. در واقع، نگرش شاگردان، بيش از ميزان معلومات آنها اهميت دارد.
هدفهای آموزشی از دیدگاه برونر
برونر تحصیلات آموزشگاهی را وسیله مهم و مؤثری در راه گسترش فرهنگ و مهارتهای هوشی و فکری اعلام می کند . به عقیده ی او آموزش و پرورش پیشرو و شاگردان را با توجه به زمینه های فرهنگی و هنری سرزمین آنان به فراگرفتن مهارتهایی که با حواس و رشد مفاهیم و نمادها سر و کار دارند تشویق می کند .