بخشی از مقاله
بررسي مکاتب و نظريه هاي مختلف در روان شناسي شخصيت و بيان شخصيت سالم از ديدگاه نظريه پردازان
چکيده
يکي از شاخه هاي روان شناسي ، روان شناسي شخصيت است که روان شناسان ، نظريه ها ي مختلفي در مکاتب مختلف دراين باره ارائه نموده اند ، در اين شاخه ابعاد مختلف شخصيت ،جنبه هاي ادراکي ، هيجاني، ارادي، بدني افراد وچگونگي سازگاري فرد با محيط را مورد مطالعه قرار مي دهد. در مقاله حاضر به تعاريف روان شناسي شخصيت ، روان شناسي رشد شخصيت ، ماهيت شخصيت و مکتب ها و نظريه هاي شخصيت ، تيپ هاي شخصيتي و شخصيت سالم پرداخته ايم . روش پژوهش ما براي جمع آوري اطلاعات ، استفاده از منابع کتابخانه اي ، ديجيتالي و سايت هاي معتبر مي باشد و هدف از اين پژوهش ، به ماهيت شخصيت انسان پي ببريم و انسان که داراي شخصيتي پيچيده است ؛ در نظريه هاي مختلف بررسي نموديم .
کلمات کليدي: شخصيت ، روان شناسي شخصيت ، مکتب و نظريه هاي شخصيت ، تيپ هاي شخصيتي، شخصيت سالم
١. مقدمه
در قرن حاضر،درباره شخصيت نظريه هاي متعدد و گوناگون آورده شده است .به طوري که تعريف مختلفي براي شخصـيت آورده شده است که ناشي از گوناگوني اين رشته هاست .به طوري که تعريف مختلفي براي شخصيت ارائه شده است کـه ناشـي از گوناگوني اين نظريه هاست که صاحبانشان نظرات متفاوتي از چگونگي تشکيل و تحول شخصيت و مفـاهيم انگيزشـي رفتـار آدمي دارند. نظريه هاي مربوط به شخصيت هر چند که باهم فرق دارند ، در مواردي و اصولي نزديک بـه يکديگرنـد وتـا حـدي همانند هستند . از اين رو چنين به نظر مي رسد که مي توان آنها را باتوجه به عامل يا عواملي که در هرکدام مهم تـر از عوامـل ديگر پنداشته شده اند ، طبقه بندي کرد. ولي لازم است خاطرنشان سازيم که هيچ طبقه ايي به خصوص در مورد نظريـه هـاي مربوط به شخصيت ، نمي توانند خالي از عيب و نقص باشد و قطعي محسوب مي شود. نظريه اي که به يک اعتبار در طبقـه اي آمده است ، ممکن است به اعتباري ديگر در طبقه ديگري قرار گيرد و اين خود دليـل اخـتلاف طبقـه بنـدي هـايي اسـت کـه تاکنون صورت گرفته است .
سوال اصلي در مطالعه شخصيت و نظريه هاي مربوطه اين است که شخصيت چيست ؟ با وجود مطالعات و تحقيقـات زيـاد به دليل پيچيدگي شخصيت که ناشي از پيچيدگي انسان است هنوز پاسخ واحد يکساني به ايـن سـوال داده نشـده اسـت و بـه همين دليل نظريه هاي مختلفي پيرامون اين موضوع شکل گرفته است که مي توان آن ها را در هشت رويکرد اصلي روانکاوي ، تيپ شخصيتي ، رفتاري ، يادگيري اجتماعي ، تحليل عاملي ، شناختي ، انسان گرايي و رويکرد حيطه محـدود ، مـورد بررسـي قرار داد.
١-١. تعريف شخصيت
از نظر ريشه شناسي، کلمۀ شخصيت (personality به انگليسي يا personalit به فرانسه ) از ريشه لاتين (persona) گرفته شده است که به معناي ماسکي بوده که در يونان و روم قديم ، بازيگران تئاتر بر چهره مي گذاشتند. اين تعبير تلويحا اشاره به اين مطلب دارد که شخصيت هر کس ، ماسکي است که او بر چهره خود مي زند تا وجه تمييز او از ديگران باشد [١].
دريک تعريف جامع از شخصيت مي توان گفت : «شخصيت عبارت است از «مجموعه ي سازمان يا فته و واحدي متشکل از خصوصيات نسبتا ثابت و پايدار که بر روي هم ، يک فرد را از افراد ديگر متمايز مي سازد» [٢] .
در تعريفي ديگر، هيلگارد (Hilgard) شخصيت را «الگوهاي رفتار و شيوه هاي تفکر که نحوه سازگاري شخص را با محيط تعيين مي کند» تعريف کرده است [٣] .
شخصيت به همه خصلت ها و ويژگي هايي اطلاق ميشود که معرف رفتار يک شخص است ، از جمله ميتوان اين خصلت ها را شامل انديشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسياري عادات دانست . اصطلاح ويژگي شخصيتي به جنبه خاصي از کل شخصيت آدمي اطلاق مي شود.
٢-١.شخصيت از ديدگاه مردم
واژه «شخصيت » در زبان روزمره مردم معاني گوناگوني دارد. يکي از معاني آن مربوط به هر نوع صفت اخلاقي يا برجسته است که سبب تمايز و برتري فردي نسبت به افراد ديگر مي شود مثلا وقتي گفته نمي شود «او با شخصيت است . »يعني «او» فردي با ويژگي هايي است که ميتواند افراد ديگر را با «کارآيي و جاذبه اجتماعي خود» تحت تأثير قرار دهد. در درس هايي که با عنوان پرورش شخصيت تبليغ و داير ميشود، سعي بر اين است که به افراد مهارت هاي اجتماعي به خصوصي ياد داده ، وضع ظاهر و شيوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعي در ديگران ايجاد کنند همچنين در برابر اين کلمه ، کلمه
«بي شخصيت » قرار دارد ؛ که به معني داشتن «ويژگي هاي منفي» است که البته به هم ديگران راتحت تاثير قرار مي دهد اما در جهت منفي [٤].
٣-١. شخصيت از ديدگاه روان شناسي
ديدگاه روان شناسي در مورد «شخصيت » چيزي متفاوت از ديدگاههاي «مردم و جامعه » است در روان شناسي افراد به گروه هاي «با شخصيت و بي شخصيت » يا«شخصيت خوب و شخصيت بد» تقسيم نميشوند؛ بلکه از نظر اين علم همه افراد داراي «شخصيت » هستند که بايد به صورت «علمي» مورد مطالعه قرار گيرد اين ديدگاه به شخصيت و انسان باعث پيدايش نظريه هاي متعددي از جمله : «نظريه روان کاوي کلاسيک ، نظريه روانکاوي نوين ، نظريه انسان گرايي، نظريه شناختي ، نظريه يادگيري اجتماعي و ... در حوزه مطالعه اين گرايش از علم روانشناسي شده است [٥] .
٤-١. شخصيت شناس
«شخصيت شناس »؛ يعني کسي که کارشناس در مطالعه و فهم الگوهاي هماهنگ افکار، احساسات و افعالي است که افراد نشان ميدهند. مسلما بسياري از روانشناسان و روان پزشکان را ميتوانيم با اين تعريف ، شخصيت شناس بناميم .کار ايشان مشتمل بر يکي يا همه اين فعاليت هاي چهارگانه است : روان درماني، ارزشيابي، تحقيق و نظريه پردازي [٦] .
هدف کلي شخصيت شناس ، «طبقه بندي» سبکهاي هستي، همراه با تعيين واضح شباهتها و تفاوتهاي موجود ميان دسته هاي داخل در طبقه بندي است .شخصيت شناس با پذيرش اين امر که فشارهاي اجتماعي و زيستي در رفتار اثر مي گذارند، مخالف نيست ، بلکه به گمان او تأکيد خاص بر اين عوامل ، ساده انگاري بيش از اندازه در فهم زندگي است ؛ يعني در حقيقت ، رفتار افراد تحت تأثير شخصيتهاي ايشان نيز هست [٧] .
٥-١. روان شناسي رشد شخصيت
تاريخچۀ زندگي يک فرد در واقع مدت ها پيش از تولد او آغاز مي شود زيرا تأثير عوامل ژنتيکي و محيطي پيش از تولد آغاز مي شوند. معمولا رشد شخصيت را پس از تولد طي چند دوره مورد مطالعه قرار مي دهند که عبارتند از: دورة شيرخوارگي (از تولد تا ٢ سالگي)، دوره پيش دبستاني (٢ تا ٦ سالگي)، دوره کــودکي ميــانه (٦ تا ١٢ سالگي) و دوران بلوغ . دوران شيرخوارگي از جهات گوناگون بر رشد شخصيت در دورة بزرگسا لي تأثير مي گذارد. مثلا وجود واکنش مانع محرک در بعضي از نوزادان است که در نهايت منجر به اختلال شخصيتي در خود ضروري مي شود. وابستگي يکي از واکنش هايي است که در دوران نوزادي در نوزاد نسبت به مادر ايجاد مي شود که حاکي از احساس امنيت خاطر در نوزاد بر اثر وجود و حضور مادر است اين الگوي رفتاري در حيوانات نيز مشاهده شده است [٨].
٢.ماهيت شخصيت
اکنون گزاره اي راجع به ماهيت کلي شخصيت بيان مي کنيم که بر حسب انواع اموري که شخصيت شناسان انجام ميدهند معنيدار باشد: شخصيت عبارت است از مجموعه ثابتي از خصلت ها و گرايش هايي که آن دسته از وجوه اشتراک و تفاوت هاي رفتار روان شناختي افراد (افکار، احساسات و اعمال ) را تعيين ميکند که استمرار زماني دارند و ممکن نيست به سادگي آنها را به عنوان نتيجه اختصاصي فشارهاي اجتماعي و زيست شناختي موقتي فهم کنيم . تنها بخشي از اين گزاره که ممکن است نيازمند توضيح باشد، گرايش ها و خصلت ها است .
«گرايش ها» عبارتند از: فرآيندهايي که جهت گيري در افکار، احساسات و اعمال را معين مي کنند؛ و «خصلت ها» عبارتند از: ساختارهاي ثابت شخصيت که نه براي حرکت به سوي اهداف يا تحقق کارکردها، بلکه براي تبيين واقعيت و محتواي اهداف يا مقتضيات به کار ميروند. «خصلت ها» همچنين براي تبيين افکار، احسا سات و اعما لي که علي الظاهر بيش از آنکه جهت دار باشند، در طبيعت تکرار مي شوند، به کار مي روند. نمونه اي از يک «گرايش » ميتواند تلاش براي وصول به کمال در زندگي باشد، در حالي که «خصلت هاي» مرتبط آرمانياند، مثل زيبايي يا بزرگواري که کمال را معين ميکنند [٩].
در ادامه به بررسي رويکردهاي موجود در ارتباط با شخصيت و ماهيت آن و مکاتب عمده مرتبط با آن پرداخته شده است .
١-٢. مکتب روان پويايي )psychodynamics(
١-١-٢. روانکاوي (پسيکوآناليز psychoanalysis( فرويد
مکتب روان کاوي در قرن بيستم يکي از مکاتب روانشناسي شناخته شده بود. اين مکتب براي روشن کردن ابعاد گستردة روان انسان ، نه تنها به صورت بخشي از نظريه و روش علمي در بررسي رفتار انسان درآمده بلکه به نحوي بسيار دامنه دار و پايدار، بر فرهنگ ها و اجتماعات موجود بشري تأثيرگذاشته است . به طور کلي از نظر اکثر دانشمندان ، اولين نظريۀ جامع رواني در تاريخ علوم به روان پزشک اتريشي و مؤسس اين مکتب ، زيگموند فرويد، تعلق دارد[١٠].
از ديدگاه فرويد، روان يا شخصيت انسان به مثابه تکه يخ قطبي بسيار بزرگي است که تنها قسمت کوچکي از آن آشکار است ؛ اين قسمت سطح آگاه را تشکيل مي دهد. بخش عمدة ديگر آن ، زير آب است که ناخودآگاه )unconscious( را تشکيل مي دهد. بخش ناخودآگاه ، جهان گسترده اي از خواسته ها، تمايلات ، انگيزه ها و عقايد سرکوب شده است که انسان از آن آگاهي ندارد. در حقيقت تعيين کنندة اصلي رفتارهاي بشر، همين عوامل ناخودآگاه او هستند که از سه قسمت عمده تشکيل مي شوند: نهاد (id)، خود (ego)، فرا خود (superego( از نظر فرويد، رفتار يا روان يا شخصيت انسان هميشه محصول ارتباط متقابل متعامل و يا متعارض اين سه عامل است [١١] .
اساس نظريۀ روانکاوي که متأثر از علوم به شدت علي و عيني فيزيک و فيزيولوژي در قرن نوزدهم اروپا بود، بر فرضيۀ صرفه جويي نيرو (conservation of energy) استوار است . براساس اين فرضيه ، انرژي از شکلي به شکل ديگر تغيير مي کند ولي هيچ گاه مقدار خود را در طبيعت از دست نمي دهد؛ يعني انرژي رواني (psychic energy) از انرژي جسمي به وجود مي آيد و برعکس [١٢].
٢-١-٢. روان شناسي تحليلي (analytic psychology) يونگ
کارل گوستاويونگ مهم ترين شاگرد و همکار فرويد بود و مدت ٦٠ سال از زندگي خود را صرف شناختن روان پيچيدة انسان و شيوه هاي برطرف کردن مشکلات آن کرد. در حال حاضر از او به عنوان يکي از بزرگترين متفکران مسايل رواني در قرن بيستم ميلادي نام مي برند[١٣] .
يونگ شخصيت هر فرد را محصول تاريخ قرون و اعصار اجداد او مي داند. به نظر او شخصيت انسان امروزي، براساس تجارب جمعي و تصاعدي نسل هاي گذشته و حتي انسان هاي اوليه شکل گرفته است . مبناي شخصيت ، قديمي، ابتدايي، فطري، ناخودآگاه و احيانا جهان شمول است .
اهميتي که يونگ براي گذشتۀ نژادي و تاريخي شخصيت فرد قايل بود، باعث شد که بيش از هر روان شناس ديگري به مطالعۀ اسطوره ها، مذاهب ، سمبول هاي قديمي، آداب و رسوم و عقايد انسان هاي اوليه بپردازد و براي آنها همان قدر اهميت قايل شود که براي خواب ها، تخيلات و هذيان هاي پسيکوتيک قايل است [١٤].
به نظر يونگ ، شخصيت از چند سيستم جدا اما مربوط به هم تشکيل شده است . مهم ترين اين سيستم ها عبارتند از: ايگو؛ ناخودآگاه شخصي و عقده هاي آن ، نا خودآگاه جمعي و آرکي تايپ هاي آن ، پرسونا، آينما، آينموس و سايه . در نظريه يونگ ، مفهوم خويشتن (self) محور اسا سي تمام شخصيت ا ست .
يونگ اساس نظريه روان پويايي خود را بر پايه دو اصل استوار ساخته است : يکي اصل جا به جايي نيرو (equivalence( و ديگري اصل هم ترازي نيرو (entropy)[١٥] .
٣-١-٢. روانشناسي «خود» (ego psycholog)، تکامل نظريه روانکاوي
براساس نظريه فرويد، هوش فطري انسان و تفسير و تعبير مختارانه و منحصر به فردي که هر انساني از زندگي به عمل بياورد، ناديده گرفته مي شود و دقيقا از همين جا است که نقش «روان شناسان خود» (ego pyshologists) اهميت پيدا مي کند. از جمله افرادي که براي نقش «خود» در ساختار شخصيت انسان اهميت ويژه اي قائل شد، آنا فرويد دختر فرويد بود. وي کورکورانه ازنظريات پدرش تبعيت نکرد بلکه با اعمال خلاقيت ، برخي ازنظريه هاي زيگموند فرويد را تغيير داد و ديدگاه هاي جديدي ارائه کرد[١٦].
انديشمند ديگري که در اين حوزه فعال بود، هاينز هارتمن بود و او را مي توان پدر مستقيم و فعال روانشناسي خود دانست .وي کوشيد که روانکاوي را به جاي آنکه صرفا کوششي براي تبيين روان نژندي باشد، به روانشناسي فعاليت بشر که خود بر آن حاکم است ، تبديل کند.
در نظريه هارتمن ، خود ضعيفي که از سوي فرويد ارائه شده بود به يک خود نسبتا مستقل و قوي تبديل شده است که محور اصلي کوشش هاي انسان براي ايجاد زندگي پربار و خوشايند در ارتباط با انسان هاي ديگر است [١٧].
٤-١-٢. نظريه رواني – اجتماعي اريک اريکسون
اريک اريکسون يکي از روان کاواني است که معمولا به «روان شناس خود» معروف اند. اين گروه از روان شناسان براي فعاليت و کارکرد ايگو (ego) که به فارسي «خود» ترجمه شده ، اهميت زيادتري قائل هستند .
وي معتقد بود که پديده هاي رواني را تنها در سايه ارتباط متقابل بين عوامل زيستي با پارامترهاي اجتماعي، رواني، رفتاري و حتي تجارب شخصي مي توان به درستي شناخت [١٨].
در ميان نظريات اريکسون ، نظريۀ «مراحل هشت گانه زندگي Eight Ages of man» از همه جالب تر و ابتکاري تر بوده و اهميت زيادي نيز دارد. در اين نظريه ، اريکسون در پي آن است تا نقش فرهنگ را در تکامل و رشد شخصيت نشان دهد. او براي شناخت مسائل مهمي که ا نسان در رابطه با خود و جهان با آنها روبروست ، بينش جديدي عرضه مي کند [١٩].
مراحل هشت گانه رشد از ديد اريکسون عبارت اند از:
١- طفوليت ٢- اوان کودکي ٣- سن بازي ٤- سن مدرسه ٥ - نوجواني ٦- جواني
٧- ميانه سالي ٨- پختگي
اگر چه اريکسن اعتقاد دارد که هشت مرحله رشد، جهان شمول ا ند و شامل همه انسان ها مي شوند، ليکن به اين موضوع نيز اذعان دارد که در نحوه برخورد هر فرد با مسائلي که در هر مرحله ، به وجود مي آيند و در حل آنها، تفاوت هاي فرهنگي تأثير عمده اي دارند [٢٠].
٢-٢. مکتب روان شناسي و روان پزشکي اجتماعي (نظريه پويايي رواني – اجتماعي رفتار انسان )
پيروان مکتب روانشناسي اجتماعي تحت تأثير علوم اجتماعي (social sciences) جديد و به خصوص مردم شناسي ( an thropology) به اين نتيجه رسيدند که فرد انسان عمدتا محصول اجتماعي است که در آن زندگي مي کند. يعني شخصيت انسان بيشتر از عوامل بيولوژيک ، به وسيله عوامل و نيروهاي اجتماعي شکل مي گيرد.تعدادي از مهم ترين اين انديشمندان عبارتند از: آلفرد آدلر، هري استاک ساليون ، کارن هورني، اريک فرام [٢١] .
١-٢-٢.نظريه آلفردآدلر
روان پزشک اتريشي که او را مي توان به حق ، پدر نهضت جديد روانشناسي اجتماعي در روانکاوي دانست . اساس نظريه او بر اين است که انسان در اصل به وسيلۀ عوامل اجتماعي برانگيخته مي شود و نه عوامل بيولوژيک . همچنين اينکه انگيزة انساني رفتار بشر، جستجو براي قدرت است [٢٢].
٢-٢-٢.نظريۀ هري استاک ساليون
بر طبق نظريۀ مشهور او يعني «نظريه روان پزشکي بين فردي»، شخصيت انسان از الگوهاي نسبتا ثابت و مداوم و از روابط تکراري «بين فردي» تشکيل مي شود. اين روابط ، درهر فرد مجموعه خاصي را در بر مي گيرد و در تمام عمر استمرار مي يابد [٢٣].
٢٣--٢.نظريه کارن هورني
طبق تحقيقات وي، انگيزه اصلي رفتار انسان ، احساس امنيت (security) است . اگر فرد در رابطه با اجتماع و به خصوص کودک در رابطه با خانواده احساس امنيت خود را از دست بدهد، به اضطراب اساسي (basic anxiety) دچار مي شود [٢٤].
٤-٢-٢.نظريه اريک فرام
وي نظريه پرداز شخصيت در مارکسيسم است . او نظريات مارکس و فرويد را در زمينه شخصيت با هم مقايسه کرد و تفاوت هاي آنها را بيان داشت . او مکتب خود را «انسان گرايي ديالکتيکي» ناميد. اساس نظريه فرام درباره انسان عصر ما، اين است که بشر احساس تنهايي و انزوايي شديد مي کند زيرا از طبيعت و ساير انسان ها بريده شده است [٢٥].
اساس شناخت روان انسان ، تجزيه و تحليل احتياجات اوست که از شرايط زيستي او سرچشمه مي گيرند. اين احتياجات پنج
گانه عبارتند از:
١- احتياج به ارتباط داشتن ٢- احتياج به سرآمد بودن ٣- احتياج به ريشه داشتن ٤- احتياج به احساس هويت
٥- احتياج به داشتن قالب رواني [٢٦] .
٣-٢.مکتب رفتارگرايي (behaviorism(
اگر مکتب رفتارگرايي، جامع ترين مکتب روانشناسي به حساب نيايد، به طور قطع علمي ترين آنها محسوب مي شود. زيرا ريشه در آزمايشگاه دارد و از لحاظ روش پژوهش ، با ساير علوم طبيعي شباهت بسيار نزديکي دارد. طرفداران اين مکتب ، براساس اين پشتوانه آزمايشي و علمي، سعي کرده اند اکتشافات و نظريات خود را تا حد ممکن بر پايه اي دقيق ، روشن و استوار بيان کنند که قابل آزمايش ، قابل تکرار و قابل پيش بيني باشد يعني بر همان ويژگيها که از خصوصيات علوم طبيعي هستند[٢٧].
اين مکتب براساس مفاهيم يادگيري (Learning) بيان شده و بانيان اصلي آن فيزيولوژيست معروف روسي ايوان پاولف و روان شناس آمريکايي جان واتسون بوده اند. اين دو پايه گذار اصلي نظريه يادگيري شرطي يا نظريه S-R هستند. مفهوم اصلي در اين نظريه ، عادت (habit( است که در اثر ارتباط بين محرک خارجي (Stimulus) و پاسخ به آن (response) به وجود مي آيد [٢٨] .