بخشی از مقاله
چکيده
نگاهي اجمالي به اين مقاله نشان مي دهد ؛ رسانه ها در تمام مراحل فرايند شكل گيري سياست خارجي نقش دارند و رهبران سياسي رسانه ها را از جنبه هاي ملي و بين المللي مورد توجه قرار مي دهند. بر اساس يافته هاي اين مقاله محيط رسانه اي دوسويه به صورت اساسي در مطبوعات يا در صحنة مديريت يا در مديريت رسانه مورد توجه واقع مي شود.
نقش رسانه ها در فرايند تصميم گيري پيچيده است. زمانيكه رويدادي در صحنة بين المللي اتفاق ميافتد، رهبران سياسي آن واقعه را از طريق رسانه ها دنبال مي كنند. اين اطلاعات از طريق تركيب تصاوير مختلف پردازش ميشوند و از طريق سياست يا فرايند ساخت تصميم دنبال ميشود. مشاوران رسانه اي و كارشناسان روابط عمومي در اين جريانات دخالت كرده و مشاركت مي كنند؛ مقامات رسمي با آنها مشورت نموده و نظرات و عقايد آنان را مورد رسيدگي قرار مي دهند. در نهايت، زمانيكه آنها سياستشان را تعريف كرده و آن سياستها را با ابزارهاي رسانه اي مناسب تطبيق مي دهند، به اهميت رسانه ها پي ميبرند.
در مطالعات قبلي از نقش پيچيدة رسانه ها در تصميم گيري سياست خارجي غفلت شده است. آنها رسانه ها را به عنوان يكي از كانال هاي اطلاعاتي رهبران از وقايع و رويدادهاي بين المللي توصيف مي كنند كه به مثابة ورودي فرايندِ تصميم گيري محسوب ميشد. واقعيتهاي مطرح شده نشان دهنده آن است كه اين ديدگاه ها موضع رسانه را تضعيف كرده و بايد از لحاظ نظري بر تحقيقات و مطالعات كاربردي با رويكرد پيچيدة نقش قاطع رسانه ها در سياست خارجي تاكيد شود. اين مقاله چارچوب تحليل تصميم گيري سياست خارجي را توسعه داده و سعي ميكند تا بعضي از نواقص و موانع موجود در اين گونه مدلها را مرتفع كرده، تركيب فرايندهاي پيچيدة رسانه اي را در تصميم گيري وارد كرده و همچنين نقش مطبوعات و تلويزيون را در ساخت سياستگذاري منعكس كند.
كليد واژه: فرمول بندي سياست خارجي، رسانه ها، محيط رسانه اي دوسويه، مديريت رسانه، تصميم سازي
مقدمه
در شب 20 آگوست 1993، يوري ساوير و ابوعلا اصول اعلاميه اسراييل ـ فلسطين را در يكي از اتاقه اي رسمي مهمانسراي نروژ در نزديكي اُسلو ، امضا كردند. محتواي يكي از اين توافقنامه ها به مطبوعات درز كرد و دو روز بعد براي نخستين بار در روزنامة اسراييليِ يديوت آهارونوت منتشر شد. انتشار اين اخبار، افكار عمومي اسراييل را دربارة توافقنامه برانگيخت و باعث واكنش هاي بين المللي دربارة اين مساله شد.
مورد مذکور اولين گام ديپلماتيك در “ فرايند صلح اُسلو ” بود، و اين نوشته بر آن است تا نشان دهد اين يک مورد منحصر به فرد نبوده و داراي كاربردهاي نظري نيز مي باشد. در اين مقاله نشان خواهم داد که مدلهاي قراردادي تصميمات و فرايندهاي سياست خارجي به مطبوعات ، تلويزيون و ديگر رسانه ها و تاثيرات آنها، توجه کافي نمي کنند. رسانه و شاخصهاي آن بايستي با تحليل اين فرايندها تركيب شده و به ايجاد مطالعات ميانرشته اي منجر شود. رسانه (با در نظر گرفتن همة جوانب مختلفش) با دارا بودن يك عنصر مهم محيطي باعث ميشود كه تصميم گيران سياست خارجي، سياستهايشان را به عنوان عنصري از نتايج سياسي و تصميمات دولتها تداوم بخشند.
بررسيهاي پيشين در خصوص تصميم گيري سياست خارجي، رسانه ها را به عنوان يك كانال انتقال پيام در طي فرايند توصيف ميكند، اما واقعيت دهه هاي اخير مبين آن است كه كاهش يافتن ديدگاه ها و نقطه نظرات دربارة نقش واقعي رسانه ها باعث پيچيده تر شدن اين مساله گرديده است. تلويزيون، مطبوعات، راديو، و فناوريهاي چند رسانه اي تنها به مثابة كانال ارتباطي مطرح نيستند، چرا که آنها نقش مهمتري را در فرايندها و جريانات بازي مي كنند. رسانه ها نقش تعيين كننده اي در محيط تصميم گيري سياست خارجي دارند، محيطي كه نبايد تنها در مرحلة ورودي فرايند مورد نظر قرار گيرد، بلكه بايد بيشتر به عنوان بافتي كلي و به مثابه محيطي خروجي كه رهبران، خط مشيها را درآن تعيين مي كنند در نظرگرفته شود.
نوشته هايي كه در اين مقاله اساس جنبه هاي نظري را مطرح مي كنند از دو اصل نشات ميگيرند: نظريات تصميم گيري سياست خارجي از يك طرف و نظريه هاي تاثير ارتباطات جمعي از طرف ديگر. با استفاده از اين منابع يك چارچوب نظري ارائه خواهد شد كه نيازمند توصيف پيچيده و تركيبي الزامات رسانه اي در فرايند تصميم گيري سياست خارجي خواهد بود.
اين مقاله يك طرح از چارچوب سياستگذاري خارجي را بيان خواهد كرد كه كانالهاي رسانه هاي جمعي را به عنوان محيط ورودي و خروجي دو سويه به شمار ميآورد. منبع تحليل از نظريه هاي اصلي تصميم گيري سياست خارجي كه با نظريه هاي ارتباطات تركيب ميگردد، منشعب ميشود. اين مولفه هاي رسانه اي در مرحله ورودي چارچوب تصميم گيري سياست خارجي جاي خواهد گرفت. نظريه هاي مديريت رسانه در مرحلة خروجي چارچوب قرار ميگيرد و در پايان، كليت چارچوب ، ساختار ، نظريه ها و مفاهيم سياسي آنها مورد بحث قرار خواهد گرفت.
1.تصميم گيري سياست خارجي
از ميان مطالب و نوشته هاي گسترده دربارة تصميم گيري سياست خارجي، از سه مدل در ايجاد يك مدلِ كلي، استفاده خواهد شد تااز اين طريق نقش رسانه ها مشخص ميشود ، اين نوشتار روي مدلهاي تركيبي پويا، تمركز ميكند كه محيط را به مثابة يك مولفة ورودي اصلي در فرايندهاي تصميم گيري سياست خارجي در نظر ميگيرد.
نخستين مدل از اين نوع توسط گلن اشنايدر و همكارانش مطرح شد (اشنايدر، 1969). طبق اين مدل : “اقدامات و واكنشهاي سياستگذاران، به شرايط و عوامل بيرون از دسترسي آنها بستگي دارد و آنها به عنوان بخشي از يك سازمان دولتي محسوب ميشوند. در اين مورد دو جنبة تعيين كننده وجود دارند: خارجي و داخلي . . . هر كدام از اين جنبهها شامل مجموعة اي طبقه بندي شده از عوامل و شرايط بالقوه هستند كه ممكن است در كاركرد هر يك از آنها تاثيرگذار باشد.” (اشنايدر، 1969)
اين مولفان زمينة داخلي را به عنوان يك محيط انساني مركب از فرهنگ ، جمعيت و افكارعمومي توصيف مي كنند (اشنايدر، 1969). اگر ما به يك ديدگاه ديگري در اين زمينه اعتقاد داشته باشيم، ممكن است رسانه به مثابة يك مولفة اصلي در اين محيط در نظر گرفته شود. رسانه ميتواند به عنوان وسيله اي مورد توجه قرار گيرد که كه تعابير و انتظاراتِ غيردولتيِ اعضا يا گروههاي مختلف اجتماعي را بيان ميكند، همان گونه كه در مدل اشنايدر در قالب ابزاري براي بيان خط مشي دولتي در رسانه هاي تحت مالكيت يا تحت سلطة حكومتي، آمده است.
ميشل بريچر ساختار يا چارچوب مفصلي را براي تحليل تصميم گيري سياست خارجي گسترانده است و از رسانه ها با عنوان “شبكة ارتباطي درون سيستم سياسي” ياد ميكند كه “جريان اطلاعات در محيط عملياتي را به نخبگانِ مسوول” راامكان پذير ميسازد (بريچر، 1972). بريچر بر اين باور است كه : “سيستم سياست خارجي محيط يا موقعيت را شامل ميشود " . . . تعريف محيط عملياتي نشانگر اتخاذ تصميمات سياست خارجي است. مفهوم محيط به مجموعه اي از عوامل و شرايط بالقوة مرتبط بر ميگردد كه ممكن است بر رفتار خارجي حكومت تاثير بگذارد. محيط عملياتي پارامترها و محدوديتهايي را در برابر اقدامات تصميمگيران، مقرر ميدارد (بريچر، 19729.
اما بريچر مثل ديگر مولفان، رسانه ها را صراحتا به عنوان يكي از متغيرهاي ورودي فرايند تصميم گيري سياست خارجي در نظر نميگيرد. من از طريق متغير ورودي بخشي از محيط بين المللي را به عنوان يك عامل خارجي مورد توجه قرار مي دهم. درك رسانه ها به عنوان يك متغير ورودي به معني آگاهي از نقش آنها در تاثيرگذاري بر سياست و اجتماع، در برجسته سازي و ساخت واقعيت است. بريچر و ديگر محققان، سياست خارجي رسانه ها را در يك نگاه محدود به عنوان كانالي كه محيط عملياتي “ميتواند بر فرايند سياست خارجي تاثيرگذار باشد” در نظر ميگيرند. اين تاثير تنها در حدي است كه به نخبگان مربوط ميباشد [در حاليكه] اطلاعات ممكن است به اين متغيرها مرتبط باشد: رسانه هاي جمعي ـ مطبوعات، كتابها، راديو و تلويزيون (بريچر، 1972).
بريچر و اشنايدر و بعدها پاپاداكيس و استار رسانه را به عنوان عنصر دروني فرايند و به مثابة كانالي كه پيامها را از محيط امنيتي ـ سياسي ـ ديپلماتيك به رهبران انتقال ميدهد، توصيف مي كنند. چنين رسانه هايي به عنوان كانالهاي اطلاعاتي، نقش محدودي در تاثيرگذاري بر روي رهبران و تصميماتشان دارند. ديدگاه گسترده تري كه در ادبيات روابط بين المللي وجود ندارد، رسانه را به صورت بخشي از محيط بين المللي ـ خارجي در نظر ميگيرد كه بر سياست تاثيرگذار بوده و مطبوعات و تلويزيون را به مثابة منابع يا مولفه هاي خارجي مطرح ميكند و به عنوان يك متغير ورودي كه فرايندهاي تصميم گيري را به شكل ديگر متغيرهاي ورودي خارجي از محيط انتقال ميدهد، بيان ميكند.
در يك نگاه دقيقتر، رسانه نه تنها به عنوان بخشي از محيط بين المللي، بلكه به عنوان بخشي از محيط داخلي حكومت به حساب ميآيد. در دولتي كه رسانه، تنها كانال اطلاعاتي به شمار نميآيد، رسانه ها به شكل يك “شبكة ارتباطات” هستند كه هم بر خط مشي حكومتي، هم بر سيستم حزبي، گروههاي ذينفع يا طبقات اقتصادي ـ اجتماعيِ جامعه تاثير ميگذارند.
سومين مدل محيطي تصميم گيري سياست خارجي براي تحليل اقدام دولتهاي كوچك توسط پاپاداكيس و استار (=) در 1987 توسعه يافت، اما اين مدل در رابطه با ديگر دولتها مناسبتر است. محيطي كه در فرايند سياستگذاري منجر به ورود داده ها ميشود به عنوان “ساختاري از فرصتها، ريسكها، سود و زيان بالقوه و تحت فشار گذاشتن تصميم ديگران” توصيف ميشود (راسِت و استار 1992). مولفان نه رسانه هاي جمعي را در مدلشان وارد كرده اند، نه به شكل گيري بخشي از سطح اجتماعي محيط اشارهاي نموده اند، و نه حتي به قسمتي از فرصتها و تهديدهايي كه بر حكومت، در فرايند تصميم گيري سياست خارجي تاثير ميگذارد، توجهي نشان داده اند.
نمودار 1 ساختار كلي مدلهاي تصميم گيري سياست خارجي را به نمايش گذارده كه شامل رسانه ها نمي شود.
بنابراين، بايد به اين نكته اشاره شود كه همة اين مدلها نقش تصورات ذهني را به عنوان يك مكانيزم مهم فيلترينگ در فرايند تصميم گيري به شمار مي آوردند كه قويا توسط رسانه ها تحت تاثير قرار ميگيرند (بريچر،1972ـ اِليتسور،1986ـ فِرتسبِرگِر،1990). اين تصورات “شناخت كلي، عاطفي، ساخت ارزشي رفتار فردي، يا نگرش ذهني از خود وجهان” را به نمايش ميگذارد (بولدينگ در بريچر، 1972). اين تصاوير بخشي اساسي از سطح فردي روابط بين المللي ميباشد ، اما فرايند گستردهاي مثل تصميم گيري سياست خارجي را به نحو مطلوبي منعكس مينمايد (بولدينگ، 1959؛ دويچ و مِريت، 1965؛ اسكات، 1965؛ گراس اشتاين، 1996). بيان اين تصورات در رسانه در فرمي از فرايند شكل دهي است كه بعدا در مطالب بعدي اشاره خواهد شد. نمودار 2 فرايند را به عنوان مكانيزم فيلترينگ در تصوير نشان ميدهد.
نمودار 2 : فرايند شكل دهي
اين مقاله سعي ميكند به غير از رسانه هاي جمعي طبق فرايند سياست خارجي بر موانع موجود غلبه كند و يك ساخت تحليلي را كه بر نقش رسانه ها در اين روند تمركز ميكند، پيشنهاد دهد. اين چارچوب شبكه هاي ارتباط جمعي را به عنوان بخشي از محيط هايي در نظر ميگيرد كه بازيگران بين المللي (خصوصا دولت ـ ملتها) خارج از آن چارچوب فعاليت مي كنند. رسانه نقش دو سويه اي در چنين محيط هايي دارد. اول اينكه آنها داده هايي را به عنوان متغيرهاي مستقل وارد فرايند كرده و به محيط هايي مطرح شده در مدلهاي قبلي اشنايدر، بريچر، و پاپاداكيس و استار ضميمه مي كنند.
رهبران در برابر واقعيت هاي طرح شده توسط مطبوعات و رسانه ها به عنوان واقعيت هاي ساختگي، واكنش نشان مي دهند. ثانيا آن واقعيتها به عنوان بخشي از محيط است كه سياستگذاران خارجي ميكوشند از طريق تصميماتشان، بر آن تاثير گذارند. بدين معني كه رهبران در محيطي فعاليت مي كنند كه رسانه ها براي حل مشكلات تصميمات سياسي اتخاذ مي كنند، اما همزمانِ با آن، سعي مي كنند تا تصميماتي بگيرند كه تصورات ذهني در مورد آنان را بهبود بخشد و يا طرح و برنامهاي را توسعه دهند كه بر اقدامات رسانه ها در ارتباط با وقايع و تعاملات بين المللي تاثير بگذارد. اين محصول عنصر محيطي از محيط است. نمودار 3 رسانه را درون چارچوب به مثابة محيطي كه فرايند تصميم گيري را احاطه كرده نشان ميدهد، در حالي كه نه تنها به عنوان يك ورودي براي تصميمات به كار برده ميشود، بلكه به عنوان يك وسيلة اشاعه براي خروجي كه همان سياست است نيز، كاربرد دارد.
نمودار 3: ادغام رسانه
2.رسانه به مثابة محيط
رسانه هاي جمعي به عنوان يك عامل محيطي در يك دولت خاص شامل شش متغير ميباشند: اول، نظام ارتباطات سياسي در دولت تحت بررسي. دوم، سياست ارتباطي اتخاذ شده توسط هيات حاكمة آن دولت. سوم، موقعيت اقتصاد سياسي رسانه هاي جمعي. چهارم، انواع كانالها و فنون ارتباطات موجود در آن كشور. پنجم، عمليات ويژة انجام شده توسط كانالهاي رسانه اي. و در نهايت، ارزشهاي خبري، معيارهايي كه منجر به “دروازه باني” رسانه اي ميشود، متضمن آيتم ها و وقايع خبري است.
1.2نظام ارتباطات سياسي
روابط بين دولت و مطبوعات شامل سلسله روابطي بين الگوهاي اقتدارگرا و آزاديگراست (موندت، 1991). بعضي از نظريه پردازان بر اين اعتقادند كه اين روابط بايد به چهار نظرية مطبوعاتي تقسيم بندي شود: اقتدارگرا، شوروي، مسووليت اجتماعي، و آزاديخواه. دو الگو يا نظرية توسعه بخش و مشاركت دموكراتيك ميتوانند به آن چهار نظريه اضافه شوند (مك كوييل، 1994). اين نظامها توسط چه كساني مديران را منصوب مي كنند؟ و در نهايت، آيا محتواي رسانه كنترل يا سانسور ميشود؟ براي مثال در يك نظام اقتدارگرا رسانه ها توسط دولت اداره ميشوند و مالكيت رسانه ها متعلق به دولت است، رسانه ها از طرف دولت تامين مالي ميشوند، و اين دولت است كه مديران رسانه ها را منصوب كرده و رسانه ها را كنترل و سانسور ميكند. اين نظريات به عنوان ابزاري براي تعريف روابط خاص دولت ـ رسانه ها يا نظام ارتباطات سياسي در كشور يا دولت تحت بررسي ميباشد. اين روابط زمينه اي را براي محيط ارتباطات دولتي ايجاد ميكند و قوانين اصلي سياست ارتباطات دولتي در مورد رسانه ها را تعيين ميكند.
2.2سياست ارتباطات
حكومتها مطابق با الگوي نظام ارتباطات كلي دولت قوانين و مقرراتي را تنظيم و اعمال مينمايند. از طريق سياست ارتباطات، اهداف بدين گونه تعريف ميشوند: تقويت رقابت و تكثرگرايي در رسانه ها، محدود كردن مقررات، پيشگيري از ادغام مالكيت، اختصاص دادن فركانسهايي براي پخش، حمايت از حقوق كپيرايت و غيره (هرمان، 1996).
3.2موقعيت اقتصاد سياسي رسانه ها
بيشتر رسانه هاي جمعي مدرن از طريق معيارها و شاخصهاي اقتصادي، سودِ اسمي، و ملاحظات تجاري تحت تاثير قرار ميگيرند. گرايشات ديگري كه در اين مورد در نظر گرفته ميشوند عبارتند از (بگديكيان، 1987ـ هرمان، 1995):
•تبليغات اولين منبع درآمدي ميباشد
•گرايش سازمان هاي رسانه اي به ادغام و تمركز با موسسات بزرگ است
•سازمان هاي رسانه اي به نحو فزاينده اي توسط موسسات غيررسانه اي خريداري ميشوند
•سازمان هاي رسانه اي بخشي از شركتهاي جهاني چند مليتي ميشوند
•اين شركتها به سمت انحصار رسانه اي ميل مي كنند
•سازمان هاي رسانه اي براي جلب هر چه بيشتر مخاطبان از فنون مدرن تر استفاده مي كنند
•سازمان هاي رسانه اي پيوندهاي قويِ سيالي با دولت ها دارند.
اين هفت گرايش موقعيت اقتصادي رسانه هاي جمعي را مشخص مي كنند. بايد توجه كرد كه اين موارد بيشتر در دولتهاي در حال توسعه يا دموكراتيك وجود دارند. در دولتهاي اقتدارگرا كه رسانه ها تحت مالكيت دولتهاست، اقتصاد بازارهاي آزاد رسانه اي در اين دولتها محدود شده است. بنابراين، رژيم رسانه اي و همچنين سياست ارتباطات به اين نحو تعريف ميشود كه دامنة فرايندهاي تجاري از قبيل تمركز و جهاني شدن در يك دولتِ مشخص، در چه محدوده اي است.
4.2كانال ها و سازمان هاي رسانه اي
مجموع مطالبي كه در بالا به آن اشاره شد (نظام ارتباطات، پيشينة سياسي و اقتصادي ارتباطات)، چهارجنبة اساسي را مورد توجه قرار مي دهند ـ وجود كانالهاي مختلف ارتباطي، از روزنامه و راديو تا تلويزيون و فنون چندرسانه اي تعامليِ نوين را در بر ميگيرد (مك كويل، 1994ـ بالدوين، 1996ـ وينستون، 1995). بنابراين، تنوع كانالها مشتمل بر عملكرد محيط رسانة مليِ درون دولتي و كانالهاي معتبر يا ناقد بين المللي از خارج با بكارگيري تكنولوژيهاي نوين و ورود كشور به يك محيط رسانه اي بين المللي ميباشد. در حكومتهاي دموكراتيك مدرن، با تجاري شدن رسانه ها به سختي ميتوان بين اين دو محيط رسانه اي تمايز قايل شد و آنها ميتوانند به عنوان بستة رسانه اي با رسانه هاي داخلي، مطبوعات و منابع رسانة بين المللي تركيب شوند. در حكومتهاي اقتدارگرا، رسانه ها در بازار آزاد جاي نميگيرند، محتواي رسانه ها يكجانبه، انحصاري و داخلي است، زيرا رسانه ها حق تاثيرگذاري بر عوامل بين المللي و خارجي را ندارند.
5.2كاركردهاي نمادين رسانه
رسانه هاي جمعي از طريق كاركردهاي حرفهاي خود اجزاي تصميم گيري سياست خارجي به دست آمده را، فراهم ميآورند. هارولد لاسول به عنوان پيشگام در طرح كاركردهاي رسانه اي سه نقش رسانه ها را از هم تفكيك ميكند (لاسول، 1971) :
1.نظارت بر محيط
2.همبستگي بخشهاي اجتماعي در واكنش به محيط
3.انتقال ميراث فرهنگي از يك نسل به نسل بعدي.
دو كاركرد ديگر بعدا بر آن سه نقش ديگر اضافه شد (مك كوئيل، 1994) كه عبارتند از:
4.سرگرمي
5. بسيج اجتماعي
سه مورد از اين نقشها مربوط به محيط سياست خارجي ميباشد : كاركردهاي اطلاع دهنده، همبستگي و بسيج اجتماعي. در اعمال اين كاركردها، رسانه هاي جمعي جامعة ملي را به عنوان بخشي از محيط داخلي ادغام مي كنند.
خبرنگاران وقايع و رويدادهاي امنيتي، خارجي و بين المللي را به عموم عرضه مي كنند و روزنامه نگاران دادهها و اطلاعات موجود، تفسير و تحليل و گزارشهاي خبري را به اطلاع مردم ميرسانند. در مورد سومين نقش، رسانه ها پشتيبان قدرت رسمي و هنجارها ميباشند، بخصوص در مواقع بحراني و در طي مراحل صلح. در اينجا رسانه ها نقش عضوگيري و بسيج اجتماعي را ايفا كرده و به ايجاد ارتباط با عنصر محيطي دولت ـ رسانه مبادرت مي ورزند. (قابل ذكر است كه بعضي مواقع رسانه ها بر ضد دولت اقدام به بسيج اجتماعي مي كنند).
6.2ارزش هاي خبري
معيارهايي كه سردبيران را به سوي رويدادهاي مربوط به مسائل سياست خارجي، جنگ، و صلح در اخبار ميكشاند چيستند؟ آيا بايد روزنامه نگاران در اتخاذ چنين تصميماتي پيرو قوانين و مقررات باشند يا بايستي به صورتي خود انگيخته اقدام به تصميم گيري كنند؟ وضعيت مطلوب بايد بينابينِ اين دو مورد باشد، كارشناسان و متخصصان به شاخصهاي مربوط به ارزشهاي خبري تاكيد مي كنند (روج و گالتونگ، 1970ـ لارسون، 1984ـ وستراِشتال و جانسون، 1994). معيارهاي اصلي مربوط به ارزشهاي خبري در گزينش وقايع و رويدادها و خلق انواع اخبار به ترتيب زير ميباشد:
•ايدئولوژي به عنوان گرايش مهم سردبير خبر
•اخبار بايد تازه و شگفت انگيز باشد
•اخبار بايد مهم باشد، جنبة بين المللي داشته باشد، بايد از نظر رهبران و جوامع به نخبگان قدرتمند جهاني اشاره كند
•وقايع خشونت آميز و به تعبير ديگر، وقايع منفي پوشش بهتري خواهند داشت
•براي جوامع و ملتهايي كه رسانه ها آنها را تحت پوشش قرار مي دهند، بايد وقايعِ مربوط به اين ملتها را منعكس كرد و اين وقايع از نظر پوشش قابل دسترسي باشد.
•نهايتا روزنامه نگاران دنبال وقايعي هستند كه مطابق با الگوهاي خبري پيشين “شناخته شده” و مانوس باشند.
وقايع سياست خارجي كه به اين معيارها توجه مي كنند به عنوان اخبار مورد توجه قرار خواهند گرفت. در مورد توصيف جنگ، از تعارض به همكاري و مشاركت تغيير مييابد. اين وقايع خبري معمولا به مثابة رويدادهايي مهم از رسانه ها مطرح خواهند شد و آنها به عنوان مطالب ويژة مرتبط با وقايع، مباحث و فعالان بين المللي درگير در مسائل، بيان خواهند شد. بنابراين، رسانه ها به محيط فرايند سياست خارجي جهت مي دهند و در داخل اين رسانه ها تصميمگيران بايد به دنبال كسب حمايت و مشروعيت براي سياستهايشان باشند.
3.رسانه به مثابة ايجادكنندة محيط سياست خارجي
كانالهاي ارتباط جمعي دو جنبة گاه متفاوت دارند. آنها يك ورودي متغير دارند كه فرايند تصميم گيري سياست خارجي را تحت نفوذ قرار ميدهد و همزمان به محيط رسانه به مثابة يك خروجي خدمترساني مي كنند (يك “وسيلة پخش” از آن طريق سخنگوي كار دولتهاست) كه رهبران را وادار ميكند تا تصميماتشان را در آن بازگو كنند. اين تاثيراتِ دوگانة رسانه، عمدتا از برجسته سازي و شكل گيري ديدگاهها در رسانه ناشي ميشود.
1.3برجسته سازي
در اواخر دهة 1940، پل لازاسفلد و رابرت مرتون (1971)، يكي از نقشهاي اجتماعي رسانه هاي جمعي را به عنوان عملكرد مشورتي ـ موقعيتي، تشريح كردند. اين عملكرد بدين معناست كه رسانة جمعي وضعيتهايي را در مورد مسائل عمومي، اشخاص، سازمانها، و جنبشهاي اجتماعي در زماني كه توجه مطلوب به اين قاعده در رسانه هاي جمعي رونق ميگيرد، ايجاد ميکند. رسانه هاي جمعي، اقتدار افراد و گروهها را از طريق مشروعيت دادن به موقعيت آنها و اعطاي امتياز، افزايش مي دهند (لازاتسفلد و مرتون، 1971).
برنارد كوهِن (1963) اين ديدگاه را در حوزة سياست خارجي در كتاب كلاسيك خود در مورد نقش رسانه بر فرايند تصميم گيري در سياست خارجي، معرفي ميكند. همينجاست كه در توصيف محيط سياسي و ارائة گزينههاي سياسي ـ كه [وعدة] بهترين رهبري بر محيط را مي دهند ـ ميتوانيم نقش آفريني مطبوعات را به عنوان يك خصيصة مهم در تفكر جاري سياست خارجي، قلمداد كنيم. اين عملكرد “نقشه كشي” توسط مطبوعات، براي تاثيرگذاري واقعيشان در حوزة سياست خارجه آنقدر اهميت دارد كه بيانش در چند كلمة تفصيلي ميتواند مناسب باشد . . .
“براي بيشتر مخاطبان سياست خارجي، نقشة سياسي واقعا تاثيرگذار از جهان ـ كه ميتوان نقشة عملياتي جهان ناميد ـ به وسيلة گزارشگر يا ويراستار كشيده ميشود و نه توسط طراح . . . مطبوعات در بسياري از اوقات به جاي اينكه به مردم بگويند: چطور فكر كنند، موفق نيستند، ولي در اينكه به خوانندگانشان بگويند: درباره چه چيزي فكر كنند، به طور شگفتآوري موفق هستند”.
پاراگراف آخر كه در ادبيات ارتباطات، به عنوان اصلي بسيار پيچيده در رويكرد برجسته سازي ارزيابي ميشود، عمدتا به ماكسول و مك كامبز (1972 ـ 1981) مربوط است. مك كامبز ميگويد: وقتي كه رسانه هاي جمعي تاثير كمي بر هدايت با تهييج اوضاع بگذارند، اين فرض پيش ميآيد كه رسانة جمعي در مورد هر برنامة سياسي، برجسته سازي مي كند و از اين طريق اثرات مهمي بر مسائل سياسي مي گذارد (مك كامبز، 1972). به بيان ديگر، برجستگي يك موضوع يا مسالة در رسانة هاي جمعي، اهميت آن را در بين مخاطب تحت تاثير قرار ميدهد (مك كامبز، 1981).
مك كوئيل (1994) اين رويكرد را در چهار محور مورد توجه قرار مي دهد :
•بحث عمومي با مباحث مهم بيان ميشود. (دستورالعملي براي عمل)
•برجستگي از تركيب افكار عمومي و گزارة سياسي ناشي ميشود
•اخبار و اطلاعات رسانه هاي جمعي، محتوا و اولويت موضوعات را منعكس ميكند
•اين بازنمود موضوعات در رسانه جمعي تاثير مستقلي بر روي محتواي موضوع و برجستگي نسبي در افكار عمومي اعمال ميكند.
در اين قسمت از بحث تئوريك، بايد روشن شود كه رويكرد برجسته سازي نه تنها با نقشهاي تحليلي و اطلاعاتي رسانه به كار بسته ميشود، بلكه در عمليات استخدام و بسيج نيروها نيز، به اندازة نقش سرگرمكننده، داراي تاثير است. اينجاست كه رسانه ميتواند به مثابة ابزار آرامبخش روحي و ايجادكنندة “محيط سياست خارجة تجسمي” توصيف شود.
2.3چارچوب سازي
رسانه، واقعيت را با ابزار ديگري كه چارچوب سازي ميناميم، ايجاد ميكند. اهميت اين تكنيك از آنجاست كه هر كدام از مراكز متعارض سياسي بر سر ساختارهاي تفسيري مبارزه مي كنند (ولفسفلد، 1993). در اين فرايند، رسانه ماهيت وقايع را بوسيلة قالبهايي كه شكلگيري ايدئولوژيك يا نگرشهاي ارزشي رسانه بر آن نشانهها “خطوط داستان” و كليشههاي ذهني مرتبط متمركز است، تغيير ميدهد (اِنتمن، 1991). شواهد نشانگر آن است كه ديدگاه اشخاص از موضوعات ملي، بر اساس آنچه تلويزيون در قالبهاي خبري ميآورد منطبق است (اينگر، 1994). بنابراين در رقابت بر سر ساختارهاي رسانه اي، چند عامل مرتبط مانند روشهايي كه به بازيگران ] عرصة[ سياسي محول ميشود و گونههاي مختلف استفاده از زبان (مثلا در سرتيترها) را بايد تجزيه و تحليل كرد (روئه و نيل، 1993ـ ولفسفِلد، 1997). نهايتا چارچوبسازي، فرايندي است كه از طريق آن رسانه، تصاويري كه واقعيتها را در جريان تصميم گيري سياست خارجي منعكس و فيلتر ميكند، شكل ميدهد.