بخشی از مقاله
تحلیل مفهومی تربیت در مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تربیت رسمی و عمومی و دلالتهای آن در سیاستگذاری تحول در آموزش و پرورش با تأکید بر نقش رسانه
چکیده
اتخاذ تصمیمات سیاستی برای تحول در آموزش و پرورش نیازمند فهم مشترک میان مجریان و سیاستپژوهان است. تعاریف، اهداف و اصولی که سیاستپژوهان تحول در آموزش و پرورش در سند ملی آموزش و پرورش تدوین نموده اند در صورتی میتواند مقدمهای برای تحول مطلوب باشد که مجریان امر تحول نیز تا حد قابل قبولی به فهم مشترکی با سیاستپژوهان در تعاریف، اهداف و اصول موجود در سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش رسیده باشند. از این رو انجام پژوهشهایی متکی بر رویکرد فلسفه تحلیلی که به ایضاح مفاهیم و گزارهها میانجامد از مقدمات لازم برای ایجاد این فهم مشترک است. مقاله حاضر قصد دارد با استفاده از روشهای رایج در رویکرد تحلیلی در فلسفه تعلیم و تربیت زمینهای برای بازاندیشی در مفهوم تربیت، که در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش پذیرفته شده است، فراهم نماید.
این بازاندیشی در مفهوم تربیت در سند مذکور علاوه بر این که میتواند وجوه پنهان یا کمتر آشکار این تعریف را نمایان سازد متضمن تأیید یا رد تصمیمات خاصی در عرصه سیاستگذاری نیز است. تحلیل مفهومی »تربیت« موجود در مبانی نظری تحول بنیادین نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی نشان میدهد که تربیت امری یک سویه از جانب مجریان نیست. تربیت در این سند متضمن نوعی تلقی است که مشارکت دانشآموز و خانواده در امر تحول را ضروری میداند. به عبارتی بر اساس تحلیل مفهومی تربیت در این سند مشخص میشود که تربیت مطلوب نمیتواند با تصمیمات و اقدامات یکجانبه از سوی مدیران محقق گردد.
همچنین نظریه انسان عامل بر شکلگیری عمل انسان مبتنی بر شناخت و اراده تأکید دارد. در این نظریه هر نوع اقدامی ارزشمند نیست بلکه ارزشمندی یک اقدام به عمل بودن آن است و عمل بودن نیز وابسته به ابتنای آن بر شناخت و اراده است. از این رو بر اساس نظریه انسان عامل، عمل مشارکت دانشآموز و خانواده در امر تحول از یک سو در گرو پذیرفتن ضرورت تحول از جانب ایشان است و از سوی دیگر مستلزم تفاهم ایشان با سیاستگذاران در مقصد تحول است. مشارکت مردمی در تحول بنیادین بدون داشتن تصوری از آموزش و پرورش مطلوب و نیز بدون آگاهی از وجود شکاف بین وضعیت موجود و مطلوب بعید مینماید. همچنین علاوه بر شناخت شاگردان و والدین ایشان از وضعیت موجود و مطلوب تربیت به عنوان شرط ضروری تحول باید به انتخابی بودن مشارکت ایشان به عنوان شرط دوم اشاره
نمود. چنانچه سیاستگذاران در تصمیمات خود این عنصر را در نظر نگیرند لاجرم در دام اقداماتی یکسویه خواهند افتاد؛ اقداماتی که مشارکت مردمی از پیش مفروض گرفته میشود.
از باهمنگری دو مقدمه فوق چنین استنباط میشود که اولاً تحقق تربیت مطلوب نیازمند مشارکت متربی و خانواده او است و اقدامات یک جانبه از سوی مجریان به مشارکت فعال ایشان منجر نخواهد شدثانیاً. مشارکت فعال دانشآموزان و والدین نیز در گرو شناخت و انتخاب ایشان است. بنابراین ضروری است تا راهکارهای ایجاد این شناخت از سوی سیاستگذاران شناسایی شده و اقداماتی بر اساس آنها شکل گیرد. در این مقاله سعی داریم با تبیین دو کارکرد »رسانه« در »آگاهی بخشی« و »تقویت انگیزهها« برخی از راهکارهای ضروری افزایش مشارکت مردمی در تحول بنیادین ارائه گردد.
اگر چه به اعتقاد برخی »سرگرمی« از اصلیترین کارکردهای رسانه است اما همین کارکرد، بستر بسیار مناسبی برای آگاهی بخشی فراهم مینماید. سرگرمی اگرچه از مهمترین انگیزههای مطالعه، شنیدن و دیدن رسانههای نوشتاری، شنیداری و دیداری است اما این کارکرد به ضرورت در همین حد باقی نمیماند و کارکردهای وسیعتری به خود میپذیرد. مخاطب رسانه لاجرم در معرض اطلاعات و تفاسیری است که صاحبان رسانه عرضه میکنند و جذابیت این نهاد، که به عنوان یکی از ارکان تربیت در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش شناخته شده است، فرصت مناسبی برای آگاهی بخشی به عموم مردم است. به عنوان مثال ساخت مستندات سینمایی از مسائل آموزش و پرورش کشور، به تصویر کشیدن مدارس و معلمان موفق، میزگردهای نقد و بررسی مسائل آموزش و پرورش ایران و.. از جمله اقداماتی است که میتواند اثرات مطلوبی در آگاهی دادن به مردم داشته باشد اما با این وجود، آگاهی بخشی از طریق رسانه با چالشهای جدی مواجه است.
یکی از این چالشها به ظرفیت رسانه در »القاء حقیقت« برمیگردد. رسانهها میتوانند با استفاده از ابزار هنر حقیقت را آنگونه که میخواهند جلوه دهند و یا لااقل اگر چنین قصدی نداشته باشند، امکان عدم توفیق در تبیین حقایق وجود دارد. زیرا فضای هیجانی و تلقینی رسانهها مانعی بر سر انتخاب مخاطبین به معنای دقیق انتخاب است. از این رو باید سعی نمود ضمن استفاده از هنر در تبیین واقعیتهای موجود در آموزش و پرورش و نیز ترسیم وضعیت مطلوب تعلیم و تربیت در رسانه، به گونهای عمل نمود که مخاطبین همواره در معرض انتخاب باشند؛ انتخابی مبتنی بر شناخت و اراده با کاهش حداکثری کارکردهای تلقینی رسانه.