بخشی از مقاله
نقش شاعران و نویسندگان در پیروزی انقلاب اسلامی
انقلاب 1357 در ایران باعث دگرگونی در موضوع و درونمایههای آثار نویسندگان زن شد. پیش از انقلاب، زنان نویسندهی ایرانی مانند مردان بر مباحث کلی سیاسی و اجتماعی مانند عدالت و آزادی تاکید داشتند. اگرچه در نوشتههاشان به مسایل زنان نیز میپرداختند، اما دیدگاههاشان را در چهارچوب و در زمینهی مردسالاری حاکم بر ادبیات چپ ارایه میکردند و موضوعها، سبک، فرم، و زبان ادبیات متعهد، تا اندک زمانی پس از انقلاب برادبیات زنان نیز چیرگی داشت. در دورهی پس از انقلاب، بتدریج مسایل مربوط به رابطهی مرد و زن، ستم فرهنگی بر زنان، مفاهیم مربوط به بدن زن، و بطور کلی مباحث جنسیتی و دیدگاههای فمینیستی اهمیت مرکزی پیدا کردند. انقلاب به یگانگی موضوعی ادبیات زنان و ادبیات مقاومت پایان داد و در عوض، ناخواسته به ادبیات فمینیستی قدرت خیزش بخشید. تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری که در همان ماههای نخستین پس از انقلاب برپا شد و چندین روز هم طول کشید، آغاز این تغییر مسیر و گشودن زمینهای تازه، نه فقط برای شیوه ارایه و بیان نو، بلکه در جهت رونق گفتمان فمینیستی بود.1] به عبارت دیگر، نگارش متون ادبی توسط زنان، دو دورهی جداگانه و منقطع دارد؛ و مفاهیم ادبی ایجاد شده توسط زنان در این دو دوره، انعکاسی است از تغییرات در شرایط اجتماعی، تاریخی، و گفتمانی. در این مقاله که خلاصهای است که از یک بحث طولانی،
توضیح خواهم داد که تفاوت این دو گفتمان چیست و چرا این چرخش به وجود آمده است.
تحت تأثیر موج غالب جنبش ادبیات متعهد پیش از انقلاب، آثار زنان نویسندهی این دوره بیشتر بر مسایل اجتماعی و سیاسی
تأکید داشت. اگر هم مسایل جنسی و زنان مطرح میگردید، نویسندگان زن آنها را در فضای اجتماعی مردسالار و با رعایت پارامترهای مرد سالارانه جنبش ادبیات متعهد بیان میکردند. به عبارتی، قبل از انقلاب، آثار ادبی زنان هویت زنانه نداشت که به یک جنبش فمینیستی تبدیل گردد؛ و به همین جهت در قالب ادبیات متعهد و ایدئولوژی چپ باقی ماند. این ویژگیها در نوشتههای سیمین دانشور، سیمین بهبهانی، و حتی نوشتههای فروغ فرخزاد که اشعار اولیهاش به گفته بسیاری بسیار «زنانه» بودند، مشاهده میشود. این سه نفر از مهمترین نویسندگان و شاعران آن دوره بودند و آثار آنها بر نوشتههای زنان دیگر نیز اثر گذار بود. مطالعهی دقیق آثار آنها، آنچه را میخواستند درباره زمانشان بگویند آشکار میکند و نشان میدهد که آنان چگونه به شکل گیری جنبش ادبیات متعهد، که خود به بخشی از آن تبدیل شدند، کمک کردند؛ چگونه از آن تأثیر پذیرفتند و بر آن تأثیر گذاشتند. جداسازی مسایل جنسی و مسایل اجتماعی البته اختراع من نیست. دیگران نیز، هنگام بحث دربارهی داستانهای زنان، این تمایز تحلیلی را پیش کشیدهاند. مثلاً «تیرنی تلو»، منقد ادبی معاصر، شرح میدهد که چگونه نوشتههای زنان در بسیاری کشورهای امریکای جنوبی اشکال اقتدار اجتماعی را که بر اساس سیاست، جنسیت و متن را از هم جدا میکند جدا گانه مورد سؤال قرار گرفته میشوند.
در دوران پیش از انقلاب تمايلات غيرمذهبی همزمان با اصلاحات اجتماعی، به ویژه در مورد زنان، از مشخصهها
اصلی جامعه بود. در مقابله با این سیاستهای رژیم پهلوی، محافظهكاران مذهبی از در مخالفت برآمدند و گروههای چپ نیز اهمیت کافی برای آن قایل نشدند. در همین راستا، ادبيات متعهد، مسایل اجتماعی مانند عدم تساوی طبقات و ستم سياسی را مطرح کرد. ادبياتی هم که به قلم زنان پدید آمد، به همان موضوعات پرداخت؛ و بر این مبنا میتوان آن را جزيی از ادبيات متعهد انگاشت.
سیمین دانشور (1300) با چاپ رمان پر فروش «سووشون» (1347) و دو مجموعهی داستان کوتاه به عنوان یکی از بهترین داستان نویسان زن در ادبیات مدرن فارسی شناخته شد. «سووشون»، زندگی زنی به نام زری را که با مردی به نام یوسف ازدواج کرده است در خطهی استان جنوبی فارس بعد از جنگ جهانی دوم ترسیم میکند. یوسف یک فعال سیاسی است که در جنبش مقاومت علیه حضور نیروهای متفقین در ایران شرکت دارد.[ در پایان داستان، یکی از دوستان یوسف (که یک روشنفکر مبارز ایرلندی است)، زری را از درستی راهش مطمئن میکند: "خواهرم، گریه نکن. درختی در خانهی تو خواهد رویید و درختان دیگری در شهر و حتی درختان بیشتری در سرزمینت، و باد پیام را از درختی به درختی خواهد برد... در راه که میآمدی طلوع را ندیدی؟ با تصمیم شجاعانهی زری برای شرکت در فعالیت سیاسی، نه تنها تناقضهای درونیش پایان مییابد، بلکه جستوجوی طولانی او برای یافتن هدفی ورای خانهاش نیز به بار مینشیند.
منطق تبیینی داستان بر اساس جستجوی دلایل ستم اجتماعی، تسلط بیگانگان و نیاز مردم به دفاع از سرزمینشان استوار شده است. مسایل خاص زنان، اینجا و آنجا به عنوان تابعی از موضوع «جدیتر و عالیتر» آرمانگرایی ملی، نمود پیدا میکند. حتی قبل از پیوستن زری به جنبش، او انجام وظایف همسرانه و مادرانهاش را بالاتر از هر چیز میشمارد. ایدههای یوسف، انعکاس دهندهی آرمانهای ملی در آن زمان؛ و مرگش تمثیلی از شکست جنبش ملی است. زری، که از طرف جنبش مقاومت ملی حمایت میشود و سپس به آن میپیوندد، امید به ادامهی مبارزه را به نمایش میگذارد. باید توجه داشت که «امیدوار بودن» در آن دوران از چالشهای مبارزین به شمار میآمده است.
بنابر همهی این شواهد، داستان تصویری پدرسالارانه از مقولهی انقلاب القا میکند؛ تصویری که انقلاب را با سرزمین پدری پیوند میدهد. حتی زمانی که زری آمادهی درگیر شدن کامل در جنبش است، نقش او از یک همسر یا خواهر که به سوگواری ازدست دادن مردش مینشیند، فراتر نمیرود.[ او مدام از بالا نبودن سطح آگاهی و تعهد و اینکه نمیتواند تفنگ به دست پسر عزیزش بدهد، تأسف میخورد. این نظام زبانی غالب در ادبیات متعهد است که رابطهی بین دانشور و موضوعها و شخصیتهاش را تحت نفوذ قرار میدهد و به آن شکل میبخشد.
در واقع تمام آثار قبل از انقلاب سیمین دانشور، مانند داستان فوق، وضعیت بد زنان را در جامعه به تصویر میکشد. اما در این توصیف، بیشتر بر نقش طبقات و ستم خارجی تاکید دارد تا بر سلطهی مردان. تمام آثار او، تعهد او را به بیان ریشههای مسایل اجتماعی نشان میدهند. آنها بر نقش فراگیر فعالیت سیاسی انقلابی تاکید و از نفوذ فرهنگ غربی انتقاد میکنند؛ و در عین حال، فرهنگ پدرسالاری را به عنوان ریشهی عمدهی بسیاری از این مسایل نادیده میگیرند. او شخصیتهاش را به عنوان مدافعان انسانگرایی مطرح میکند و به طرفداران ادبیات متعهد اطمینان میدهد که اگرچه مسایل مربوط به جنسیت مهم هستند، اما تابعی هستند از تغییرات سیاسی. بنا به این دلایل و نیز به خاطر پرکاری و خلاقیت، دانشور، به عنوان اولین دبیر کانون نویسندگان ایران انتخاب شد.
فروغ فرخزاد (45-1314) یکی از شاعران سنت شکن و بسیار محبوب دوران قبل از انقلاب است. نوشتههای او را میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد؛ مجموعههای اولیهی او،« اسیر» (1334)، « دیوار» (1337) و «عصیان» (1338) شامل تصویرهایی جسمانی از عشق، شور و رنج است. این در حالیاست که دو مجموعهی «تولدی دیگر» (1343) و « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» (1346) به رنجهای بشر، بیعدالتی و شرایط اجتماعی زمانه اشاره دارند. این دو اثر آخر آشکارا زمینههای اجتماعی مسلط بر ادبیات متعهد را منعکس میکنند. فرخزاد، در اشعار اولیهاش احساساتش را دربارهی مردان بیان میکند. شعر «طغیان» درباره بیعلاقگی او به مردی است که در ازدواجی ناموفق به او تحمیل شده است. در شعری دیگر او با اعتماد به نفس به معشوقش اعتراف میکند که "تو مرا شاعر کردی" و رابطهاش با وی را میستاید. توصیف شاعرانهی فرخزاد از این دو رابطهی متفاوت، سنگ بنای بسیاری از اشعار اولیهی اوست. با این دوگانگی، او کوششهای زیبایی شناسانهی خود را بین توصیف آنچه که طی یک ازدواج ناموفق بر او گذشته و شرح آرزویش برای مشارکت در یک زندگی فعال اجتماعی، زندگی مشترک آزادانه با مردی که عاشقش است و پیوستن به جمع هنرمندان متعهد، تقسیم میکند.
تنها در صورتی آثار فرخزاد میتواند به بیانی «زنانه» تعبیر شود که فعالیتهای شاعرانه و زندگی او در رابطه با فرهنگ مردسالارانهی آن زمان ارزیابی شود.[12] اشعار فرخزاد دربارهی احساسات و هیجانات زنانه بسیار صریح است. او عشق و رابطهی عاشقانه بین زن و مرد را در قالب واژههایی ظریف به آواز درآورد و در اشعار و آثارش، دیوارهای زندگی بستهاش را فرو ریخت. اما زبان ادبی او زبان بیان مسایل مربوط به نابرابری جنسی نیست و مهمترین کارهای او دربارهی اجتماع است نه جنسیت. فرخزاد در یک مصاحبه میگوید: "اگر شعرمن، همانطور که شما گفتید، یک مقدار حالت زنانه دارد، خب این خیلی طبیعی است که به علت زن بودنم است. من خوشبختانه یک زنم. اما اگر پای سنجش ارزشهای هنری پیش بیاید فکر میکنم دیگر جنسیت نمیتواند مطرح باشد ... اصل کار آدم است. زن و مرد مطرح نیست." او اعتقاد دارد که " اصلا مطرح کردن این قضیه صحیح نیست "و به این ترتیب، نظر ادبیات متعهد را که به معیار جنسیت در نقد ادبی وقعی نمیگذارد میپذیرد.
از نظر نوآوری و مهارت در بیان شعری، سیمین بهبهانی (1306)، هم طراز فرخزاد و از مهمترین پدیدههای ادبی دوران معاصر است. او شاعری پرکار است که آثار قبل از انقلابش پنج جلد میباشد. این آثار با آثار جنبش ادبیات متعهد قبل از انقلاب، نقاط مشترک بسیاری دارد و در مبارزهای مشابه در جهت تبلیغ نظریات انقلابی مشارکت میکند. بهبهانی میگوید: "قسمت مهم و جالب کارهای من شرح درد و نارضایتی مردم است. باید بگویم از آنجا که شعرهایم را در معرض قضاوت مردم قرار دادهام، توسط منتقدین تشویق و توسط مردم به خصوص طبقات مظلوم و محروم جامعه به گرمی پذیرفته شدهام.
کوتاه سخن، ادبیات زنان در قبل از انقلاب، همانطور که در آثار دانشور، فرخزاد و بهبهانی دیده میشوند، حساسیت قابلملاحظهای در برابر موضوعهای اجتماعی نشان داده و موضوعهای مشخصاً زنانه را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهد. با وجود جو غیرمذهبی حاکم، گفتمان جنسی و مسایل جدی مربوط به رابطههای اجتماعی و جنسی، و نیز مسایل مربوط به آموزشهای جنسی، در حوزههای تولید هنری وارد نگردیدند و آنچه را که مجلات عامیانه و سینمای غالب در آن دوران به عنوان رابطهی جنسی ارایه میدادند، در چنان سطح پایینی قرار داشت که بیشتر به مخالفان آزادیهای فردی و جنسی کمک میکرد. از این گذشته، حتی میتوان گفت که برخی از آن تولیدات سینمایی از این راه به تحکیم فرهنگ مردسالاری نیز کمک میکردند.
پس از سقوط دولت اقتدارگرای سکولار شاه و ظهور رژیم مذهبی در 1357، بسیاری از اصلاحات اجتماعی و فرهنگی که طی چند دهه در دورهی پهلوی انجام گرفته بود، کنار گذاشته شد. رژیم مذهبی جدید قانون حمایت از خانواده را لغو، و جدایی جنسیتی و حجاب اجباری را اعمال کرد.[16] زنان حق طلاق، حق حضانت کودکان پس از طلاق، حق مسافرت آزادانه و حقوق برابر در محیط کار را از دست دادند. تظاهرات زنان بر علیه این محدودیتها به دلیل فشار نیروهای مذهبی و نادیده انگاشتن آن از سوی نیروهای چپ، گسترش نیافت. اما زنان از آن زمان به بعد در نوشتههای خود، پیوسته با مسئلهی حجاب و پیچیدگیهای فرهنگی مربوط به آن و دیگر گرفتاریهای جنسیتی خود در جامعه درگیر بودهاند.[17] آنها تشکیلات دولتی، بنیادگرایان و نیروهای چپ را (که متأثر از آنها بودند) همراه با فرهنگ پدرسالار نقد کردند.[18] نویسندگان فمینیست نوپدید، کسانی را که در مقابل محدود کردن زنان سکوت کرده بودند به اندازهی اعمالکنندگان محدودیتهای جدید، مقصر میدانستند
از طرف دیگر، تعداد زنان نویسنده در این دوران به شدت افزایش یافت کارهای اینان، جدا از ارزشهای ادبی، نشان دهندهی آگاهی آنان از مسایل زنان و مناسبات جنسیتی است. و عاملی که اهمیت فزایندهی مسایل جنسیتی را در کارهای ادبی زنان پس از انقلاب تبیین میکند، از یکسو نقش ساختاری حکومت در کنترل جنبشهای اجتماعی و ادبی، و از سوی دیگر، گرایش چپ نسبت به مسایل زنان است. این تأثیر سیاسی جدید بر ادبیات و «انقلاب فرهنگی» (که یک سال پس از انقلاب باعث تعطیلی چند سالهی دانشگاهها و اعمال محدودیتهای شدید در زمینهی نشر که مستقیماً آزادی زنان را تحت تاثیر قرار داد، تغییراتی را در موضوعها، شخصیت پردازیها و کلا زبان زنان نویسندگان پدید آورد.
کارهای نویسندگانی مانند شهرنوش پارسیپور، منیرو روانیپور و شهین حنانه (شاعر و ترانهسرا) این دگرگونیها را به خوبی نشان میدهد. علاوه بر این، اگر کارهای پس از انقلاب سیمین بهبهانی و سیمین دانشور را با کارهای پیشین آنها مقایسه کنیم، تغییرات گفتمانی ادبی زنان را بهتر درک خواهیم کرد. در خواندن آثار زنان، همانطور که ژاک دریدا و ژولیا
کریستوا پیشنهاد میکنند، باید به «محدودیت دوگانگی زن/مرد» که مانع کشف کامل متن میشود، توجه داشت.[21] اما باید از این هم فراتررفت تا بتوان نیروهایی را که به پاسخهای خلاق فردی میدان میدهند، کشف کرد. موضوع نوشتههای زنان نشان میدهد که آنان به تمام جنبههای زندگی اجتماعی و خصوصی، فقر، پدرسالاری، سنتهای ازدواج، تاریخ و سیاست توجه دارند؛ و در عین حال، این درون مایهها با زمینههای اجتماعی پس از انقلاب در ارتباط نزدیک هستند.
هر چند شهرنوش پارسیپور انتشار کارهای خود را قبل از انقلاب آغاز کرده است، اما تا اواخر دههی 1360 نویسندهی شناختهشدهای نبود. دو اثر وی، رمان «طوبا و معنای شب»(1368) و داستانهای به هم پیوستهی «زنان بدون مردان» (1369) از آثار مطرح و بسیار بحثانگیز بودهاند و باعث معروف شدن وی شدند. پارسیپور در این رمانها به شرایط زنان پرداخته است. شخصیتهای زن داستانهای وی از فشار جنسی زنان در طول تاریخ حرف میزنند. پذیرش امیال جنسی خود را شرح میدهند، عفت را به استهزا میگیرند و در برابر فرهنگ مردمدار مقاومت میکنند.[22]
در رمان «طوبا و معنای شب»، طوبا زن جوانی است که در خانوادهی مذهبی و تقریباً ثروتمندی در ابتدای قرن بیستم به دنیا میآید. وی با اختیار خود (اما در واقع برای نجات مادر بیوهاش از ازدواجی اجباری) با مردی 50 ساله ازدواج میکند و یک زندگی سنتی را آغاز میکند. شوهر وی خیلی زود به این نتیجه میرسد که بین خشکسالی و حضور طوبا در خانهی وی رابطهای وجود دارد.علاوه بر محتوا، سبک «طوبا و معنای شب» نیز متمایز از رئالیسم سوسیالیستی (سبک غالب بر آثار ادبی پیش از انقلاب) است. داستان پایان رئالیستی مرسوم را ندارد و با گذر از میان واقعیت و رویا، قواعد رئالیسم سوسیالیستی را رعایت نمیکند. گرچه بخش اصلی داستان به دورهی زمانی خاصی تعلق دارد (اواخر سلطنت قاجار تا اواسط سلطنت پهلوی)، اما شامل روایت داستانهای اساطیری دربارهی گذشته نیز هست؛ و به این ترتیب، ایران عصر میانه تا زمان حاضر را روایت میکند. این اثر بار دیگر نشان میدهد که اگر آثار جدی پیش از انقلاب تصویری کاملا منفی از طبقات بالا و خاندان سلطنتی ارایه میکردند که عنصری از تضاد طبقاتی بودند؛ اما در بخش عمدهی کارهای پس از انقلاب چنین تصاویری به ندرت دیده میشوند. در نوشتههای زنان نویسنده پس از انقلاب، مسایل فرهنگی اهمیت بیشتری نسبت به مسایل طبقاتی پیدا کردهاست.
پارسیپور در « زنان بدون مردان» تندروتر است. این رمان کوتاه ترکیبی از داستانهای درهم تنیدهای دربارهی پنج زن است که همگی بدون مردهاشان و از زمانها و فضاهای مختلف در باغی در کرج کنار هم قرار میگیرند. مهدخت، اولین آنها عمیقاً از فرهنگ پدر سالار آسیبدیده است. وی که شاهد تجاوز به خدمتکار جوانی است که منجر به از دست رفتن باکرگی وی میشود، به شدت آزردهخاطر است. او آرزو میکند که برای رهایی از این فشار روحی و روانی به درختی در آن باغ تبدیل شود. همانند دافنه در داستان «اوید»، اگر چه بدون آپولو و پینیوس، مهدخت نیز به درختی ریشهدار با شاخههایی بلند در باغ تبدیل میشود. در ادامهی داستان، درخت مهدخت دانه میدهد و دانههای او با آب به تمام نقاط دنیا سفر میکنند.
زرینکلاه، زن دیگری است که از زمان و فضای دیگری به باغ آمده است. وی اکنون 26 سال دارد. فاحشهای سرزنده است که از نوجوانی در فاحشهخانه کار کرده است. وی با روزی 2 یا 3 مشتری در روز کارش را شروع کرده است اما اکنون 20 تا 30 مشتری در روز دارد. در کتاب در بارهی او چنین میخوانیم:
"... مشکل از اینجا شروع شد که شنبهای، صبح از خواب بلند شد، آب خورد و آماده شد تا صبحانه بخورد. اکرم هفتی داد زد: زری مشتری آمده، خیلی عجله دارد...زرین کلاه از خیر صبحانه گذشت یا در لحظه گذشت. با غیظ برگشت به اتاق، روی تخت خوابید و پاهایش را از هم باز کرد. بعد مشتری آمد. مردی بود که سر نداشت. زرین کلاه حتی جرائت جیغ زدن نداشت. مشتری بی سر کارش را کرده بود و رفته بود. از آن روز تمام مشتریها بی سر بودند." زنان بدون مردان (79-80)[23]
این تصویر، با تصویر فاحشهخانهها در نوشتههای پیش از انقلاب نویسندگانی مثل سیمین بهبهانی کاملا متفاوت است. این متن به بدبختی یک طرف اشاره نمیکند؛ بلکه تصویری رئالیستی/سوررئالیستی از زندگی یک زن ارایه میدهد. در بخش دیگری از داستان، دو زن- مونس و فایزه - قبل از آغاز سفرشان به باغ دربارهی ساختار طبیعی بدن بحث میکنند. مونس 28 ساله، تصور میکرده که دوشیزگی یک پرده است. وقتی هشت ساله بوده به او گفتهاند که خدا دختری را که دوشیزگیاش را ازدست بدهد دوست ندارد و به همین دلیل وی نمیتوانسته از درخت بالا برود. وقتی که زنان دیگر به او میگویند که آن یک سوراخ است، احساس سردرگمی میکند. نگارش و انتشار این کتاب از جمله دلایلی بود که نویسندهاش را بیش از پنج سال به زندان فرستاد.
در آثار منیرو روانیپور نیز موضوعهای فمینیستی غلبه دارد. وی از نویسندگان معروف پس از انقلاب است و کتابهاش همچون آثار شهر نوش پارسیپور بارها منتشر شدهاند. روانیپور با صراحت به شرایط اجتماعی زنان و مناسبات جنسیتی اشاره میکند و بر اهمیت فعالیتهای ادبی زنان تاکید دارد. وی در مصاحبهای میگوید: "تا وقتی کاری منتشر نکنیم کسی ما را جدی نمیگیرد. تا آن موقع زنی تنها هستیم...و بعد میگویند، «زنی» مینویسد. انگار شخص ناقصی مینویسد. آن وقت همه میخواهند به او کمک کنند؛ مثل این که میخواهند فرد نابینایی را از خیابان رد کنند. بله! زنی مینویسد، کسی که انتظار میرود دهانش را ببندد." (30)[24] روانیپور میگوید: "زندگی من لبریز مبارزه و مقاومت برای نجات زنان کشور بوده است و بنابراین شخصیتهای من با رنج و مبارزه و همچنین اقبال و شادی روبرو بودهاند."[25] روانیپور با تاکید بر تصویر زنانی که رنج خود را فریاد میکنند، به طرفداران ادبیات فمینیستی میپیوندد که زنان را نه قربانی بی دفاع، بلکه شورشی میدانند.
گفتمان ادبی جدید نویسندگان زن پس از انقلاب، از عامل سنّ نیز تأثیر پذیرفته است. بسیاری از این نویسندگان نسبت به نویسندگان قبل از انقلاب در سنین پایینتری کارشان را شروع کردهاند. علاوه بر این، نسل جدید از ایدههای فمینیستی رایج از اواخر دههی شصت در غرب و بروز جنبشهای فمینیستی در دیگر کشورهای خاورمیانه تأثیر پذیرفتهاند.[26] این عوامل اهمیت شرایط سیاسی ناشی از انقلاب 1357 را کمرنگ نمیکنند. همانطور که سیاستهای حکومت پهلوی و تبلیغ
«فمینیسم» از بالا، گفتمان ادبی مربوط به آن دوران را تحتتاثیر قرار داد، حملهی نظام جدید جمهوری نیز بر آنچه تأثیر «انحطاط غرب» بر زنان میداند، زمینهی گفتمان دیگری را در تولید ادبی ایجاد کرد. در این گفتمان نوین، زنان، با روشنی و راستی بسیاری که ویژگی بسیاری از جنبشهایزنان در سایر نقاط جهان نیز هست، به مقابله با این حملات جدید برخاستند و تا آنجا رفتند که دیگر حتی از محدویتهای موجود در مورد ادبیات زنانهی پیش از انقلاب نیز اثری نیست. موضوعهای مرتبط با
موقعیت زنان و آگاهی فمینیستی در ادبیات زنان پس از انقلاب، حتی در کارهای اخیر سیمین بهبهانی و سیمین دانشور، غالب است. در نوشتههای پس از انقلاب این دو نویسنده، مسایل شخصی اهمیت تازهای یافته است و آنها دیگر به شکلها و موضوعهای گذشته نمیپردازند. علیرغم سانسور مذهبی، موضوعهای مربوط به زن، نیازهای عاطفی، بدن زن، و ستم جنسی بر زن دستمایهی بسیاری از اشعار و داستانهای دوران کنونی شده است.
این دگرگونی ادبی با دگرگونی در سایر حوزههای هنری و اجتماعی نیز هماهنگی دارد. امروز علیرغم بسته بودن نظام، جوانان بسیار راحتتر از گذشته دربارهی مسایل جنسی سخن میگویند. حتی فیلمهایی ساخته شدهاند که علیرغم مقررات دست و پاگیر، به مسایل جدی مربوط به رابطهی زن و مرد و مسایل جنسی میپردازند. وجود سایتهای پورنوگرافیک و آموزش جنسی و چندین سایت فمینیستی که با شجاعت در بارهی این مقولهها به زبان فارسی سخن میگویند، تابوهای چندین هزار ساله را یکی یکی درهم میشکند.
شعر،ادبیات، انقلاب
گفتگویی با حجهالاسلام والمسلمین جواد محدثی، محقق، نویسنده وشاعر، درباره «نقش شعر در انقلاب» و سرودههای وی در اینزمینه، به مناسبت فرا رسیدن «بیست و یکمین فجر انقلاب اسلامی.»
بسم الله الرحمن الرحیم
در این گفتگو هم دوست داریم از دیدگاه شما در مورد «نقششعر و ادبیات در انقلاب» آگاه شویم و هم کارهای خودتان را دراین زمینه بدانیم.
ابتدا در مورد قسمت اول سوال توضیح دهید.
در آغاز، ادای احترام میکنم به همه پیشکسوتانی که باخلاقیتهای ادبی و هنری خویش، بویژه با زبان شعر، در عصر خفقانطاغوت، پرچم مبارزه فکری و سیاسی با ستم را برافراشتند و جامعهرا به سوی افقی روشن و آیندهای پر امید، سوق دادند و چه بسا«شهید قلم» شدند و به خاطر سرودههای انقلابی خود، به زندان وشکنجه گرفتار شدند.
شعر، مخاطبان وسیعی دارد. وقتی هم که با محورهای ارزشی وانقلابی وارد ذهنیت جامعه شود، در گسترش آن مفاهیم، ایفای نقشمیکند. شاید که یکی از رسالتها و جهتگیریهای «شعر انقلاب» ،عبارت باشد از «جهتبخشی» و «امید آفرینی» نسبتبه آینده وفعالیتها و مبارزات مردم مسلمان و انقلابی. شاعران متعهد شیعهدر طول تاریخ، این رسالت را به خوبی انجام دادهاند و پیوستهموی دماغ حکام ستمگر و قدرتهای باطل بودهاند و با ترویجی که ازمرام اهل بیت و معارف ولایی داشتند، مردم را علیه جبارانمیشوراندند.
شما از چه زمانی وارد قلمرو شعر شدید و آیا جهتگیریاشعارتان، انقلابی بود؟
حدودا هفت هشتسال پیش از انقلاب، شروع کردم به سرودن شعر،البته آن وقتها بیشتر قالب «شعر نو» را انتخاب کرده بودم کههم طرفدار بیشتری در میان نسل جوان داشت، هم مسائل سیاسی واجتماعی را در آن قالب، بهتر و راحت میشد بیان کرد.
کیفیت عرضه اشعارتان چگونه بود؟ یعنی کجا چاپ میشد؟ کتابداشتید، یا با مجلات همکاری میکردید؟
اغلب، آن زمانها در ماهنامه مکتب اسلام، یا سالنامه جوان،معارف جعفری و پیام اسلام بود. آن زمان اینها به عنوان مجلات ونشریات مذهبی و متعهد به شمار میآمدند و اهل قلم و ادب، از اینوسیله استفاده میکردند.
حال و هوای پیش از انقلاب، شرایط ویژهای بود و حرفهای خاصیهم میطلبید; محورهای سرودههای شما در آن دوره چه بود؟
طبعا برای یک مسلمان دردمند، وضعیت عقب ماندگی مسلمانان وسلطه سیاسی غرب بر جوامع اسلامی، دردآور بود. تاخت و تازصهیونیستها در فلسطین، رنج آور بود، محرومیتهای مستضعفان درجامعه خودمان، جانکاه بود. طاغوت حاکم، بر مردم ستم میگفت وکشور را به بیگانگان فروخته بود، طبیعتا در آن زمان شرایط برایکسی که میخواستبا زبان شعر به مبارزه بپردازد، محتواهایی چون:
افشاگری علیه دشمنان، حمایت از مبارزات فلسطینیها، انتقاد ازنژادپرستی، غربزدگی، سکوت و خمودی، تاکید بر وحدت جهان اسلام،تبیین حماسی واقعه کربلا، نالیدن از غربت اسلام و قرآن و تفرقهمسلمانان، از جمله محورهایی بود که میشد به آن پرداخت. در همانزمان، سلطه جهنمی ساواک و مبارزات انقلابیون و زندانها وشکنجهها و تبعیدها، سوژههای مناسبی برای طرح در قالب شعر بود.
من وقتی به سرودههای قدیمیتر خودم مینگرم، این موضوعات خیلیچشمگیر در آنها مطرح شده است. حتی در شعری که درباره حضرتزینب(س)سروده بودم، نوعی انتقاد از دستگاه حکومتبود. با عنوان«زندانی بغداد» شعری درباره حضرت کاظم(ع)داشتم که به بهانهمظلومیت آن حضرت، گوشههایی به آزادگان و مبارزان اسیر در چنگطاغوت داشت. یک بند از آن شعر، این است:
جرم او چیست؟ آزاده بودن تن به دلخواه دونان ندادن هست فرجام ایمان، شهادت یا که در کنج زندان فتادن
در شعر دیگری که پیرامون «همه جا کربلا» بودن سروده بودم،در قالب چهار پاره، پیامهای شورانگیزی مطرح بود، مثلا به این دوبند دقت کنید:
تاریخ خون بنیاد و پر شور تشیع نهر خروشانی است از خون شهیدان اما تو ای تاریخ، ای حق پوش و خون پوش پر کردهای این نهر، با یاد پلیدان
ای نتیجه آگاه، ای خواهر! برادر! ای آنکه هر گام تو در راه رهایی است بر سلسله آشوب این شبها بر آشوب
«هر روز عاشورا و هر جا کربلایی است.»
لابد این گونه سرودنها هم برای شما هزینه داشت و دردسرایجاد میکرد; مثلا دستگیری، زندان و...؟
خوب، طبیعی است. شاعران دار بر دوش شیعه، همواره الهام بخشو مقتدای ما بودهاند. البته نه به خاطر این شعرها، ولی وقتی بهخاطر سخنرانیها و منبرها دستگیر و زندانی شدم، پای صحبت اینگونه سرودهها و آثار هم کشیده میشد و به عنوان سند جرم تلقیمیگشت. یادم هستیکی از همان سرودهها با عنوان «اسیر آزادیبخش» درباره حماسه آفرینی بانوی قهرمان کربلا در سفر کربلا و درسفر اسارت کوفه و شام، با اشاره به خطبههای حماسی زینب کبری درکاخ یزید، در قسمتی این چنین آمده بود:
«آهستهتر یزید!
این قدرتی که از پدرت ارث بردهای عزت برای ملت ما نیست، ذلت است از پای تا به سر شدهای غرق ننگها اما غرور چشم تو را کور کرده است من از کدام ننگ تو داد سخن زنم؟ از ننگ جاودان نیاکان مشرکت از لکههای ننگ که بر جا نهادهای از کاخ زور گویی و عیاش خانهات این قتل عام و «عیدظفر» ؟ کور خواندهای ما راه مستقیم گزیدهایم از موجها چه باک بوده است و هست کشتی حق زیر پای ما عزت برای ما و خدا و پیمبر است ننگ ابد برای تو و خاندان توست...»
این شعر را که مفصل هم هست، آن روزها جوانان و حتی برخیروحانیون انقلابی، در مراسم مختلف و ایام محرم، به صورت دکلمه وبا شور میخواندند و گوشه و کنایههایی که این شعر به دودمانسلطنت داشت، از نظرها مخفی نبود و موقع خواندن و شنیدن،اشاراتش را با چشم و ابرو به یکدیگر اشاره میکردند. گاهی دربازجوییها انگشت روی این گونه آثار میگذاشتند، چون در جامعه،برد بسیاری داشت.
نسبتبه اصل انقلاب اسلامی در آن دوره، شما چه دیدی داشتید وچشم انداز آینده را در شعرهایتان چگونه مطرح میکردید؟
«من به «روز» ، از پس پرده تاریکی «شب» مینگرم من ز «شب» ، همچنانی که ز پل میگذرند به امید سحری میگذرم»
این بخش پایانی یکی از سرودههای سال56 بود، در قسمت دیگریاز همین شعر، که میتواند زاویه دید مرا در آن دوران که هنوزامام در نجف بودند و حادثه19دی قم هم پیش نیامده بود. نشاندهد، گفتهام:
«من به خورشید جهانتاب که فردا از شرق سر بر آورده و با لشکر تاریکی، خواهد جنگید میاندیشم و به «فردا» و به فرداهایی همه بیگانه خواب همه لبریز از «روز» که سراسر همه جا و همه کس جشن خواهند گرفت مرگ «شب» های زمستان را، میاندیشم.»
البته همانطور که گفتم، رسالتشاعری ایجاب میکرد که همه ازدردها، ستمها، خفقانها، زندانها و فشارها بگوییم، هم مبشرآیندهای روشن و تصویرگر فردایی امید بخش باشیم، تا ملت مومن ومبارز، در چشم انداز آینده مبارزات خویش، زوال ظلم و حاکمیتاسلام را ببینند و پرشورتر و مصممتر تلاش کنند. گاهی هم شدتخفقان به حدی بود که حالتیاس بر انسان غلبه میکرد و شعرهابوی ناکامی و نالیدن داشت. این معلول نشناختن عمیق جوهرهباورهای دینی مردم و آمادگی برای شهادت بود. من در یکی ازسرودههای اول انقلاب خود، حالت عذر خواهی از مردم داشتم که درآن همه سال سیاهی و تباهی، دردنامه سرودم و به عمق روحیات مردمکه همگی شاعری بزرگ بودند و شعر بزرگشان «شهادت» بود، پینبرده بودم; در بخشی از آن چنین آمده بود:
«از بابت گذشته شعرم، شعرگذشتهام در پیشگاه ملتخود، شرم میکنم شعر گذشتهام. کانک پر از شکایت و غم بود اینک که در طلوع رهایی خطی ز رود خون شهیدان در صفحه نخست کتاب حماسهها بر جای مانده است رنگی دگر به خویش گرفته است رنگ امید و فتح به جای شکست و یاس رنگ خروش و خون و شهامتبه جای ترس شعر کنونیام احساس افتخار و ستایش ز ملتی است کاینسان دلاورانه، نبردی بزرگ را با دستهای خالی و قلبی پر از «خدا» پیروزمند و شاد به پایان رساند و ماند...»
این شعر، مربوط به اسفند57 است، یک ماه پس از پیروزی انقلاباسلامی.