بخشی از مقاله
نقش منطقه آذربایجان در انقلاب مشروطه
چکیده:
منطقه آذربايجان در تكوين انديشههاي روشنفكري و انقلابي پيش از مشروطه و همچنين در پيروزي انقلاب مشروطه نقشي تاريخي داشته است. پايداري مردم تبريز در «حصر تبريز» به فتح تهران بوسیله مشروطه خواهان آذری، شمالي و بختياري انجاميد. درباره انقلاب مشروطه اين پرسش مطرح است كه اكثريت هاي قومي چه نقش ايجابي يا سلبي در آن داشتند؟ فرضيه مقاله ميگوید «منطقه آذربايجان از نظر داخلي و خارجي در تكوين و پيروزي انقلاب مشروطه نقشی بنيادين داشته است». از نظر داخلي منطقه آذربايجان كه مقر وليعهد قجر و يكي از قطب¬هاي اقتصادي كشور بود، نسبت به ساير مناطق كشور پیشرفتهتر بود. جنگ ايران- روس و پیامدهای ناشي از آن نيز در مخالفت مردم با قاجار نقش اساسي داشت. همچنین عوامل خارجي يعني انديشههاي انقلابي صادره از اروپا و روسيه، بازرگانی خارجي و حضور استعمار بريتانيا و روسيه موجب شدند مردم منطقه آذربايجان به مخالفت با حكومت و اصلاحات بنيادي گرایش پیدا کنند. در بخش نتيجهگيري دلايل اثبات فرضيه تشريح شده است.
واژگان كليدي:
آذربایجان، انقلاب مشروطه، تبریز
مقدمه
درباره تاريخ معاصر ايران از سوي پژوهشگران ايراني و خارجي پژوهش هاي متعدد انجام شده است و به كم و كيف آن از ديدگاه¬هاي مختلف نظري (Theoretic) و عقيدتي (Ideological) نگريسته شده است. پژوهشگران با توجه به ميزان آشنايي از گذشته تاريخي ايران و همچنين عقايد شخصي خود، هر يك تاريخ ايران را به شكلي ديدهاند و بسيار اتفاق ميافتد كه میان تحليل¬هاي آنها از وقايع ايران تضاد و تناقض وجود داشته باشد. به عبارت ديگر، درباره علل و نتايج
تحولات تاريخي ايران آراي بسيار متنوع ارائه شده است. به انقلاب مشروطه از يك ديدگاه به منزله تحول سياسي و فرهنگي ناشي از ترويج انديشههاي روشنفكران دیني و غيردیني نگريستهاند و از ديدگاهي ديگر، آن را حركتی ملي و ميهني دانستهاند كه در جريان آن شخصيت¬هاي ملي
و علماي ديني مردم را در برابر استبداد بسيج كردند. نظر سوم انقلاب را يك حركت صنفي و ليبراليستي ميداند كه تجار و قشر سرمايهدار آن روز اهداف خود را در چارچوب آن تعقيب ميكردند (هاشمي زهي، 1383: 24).
به همان ميزان كه در باره كليات تاريخ تحولات ايران - همچون انقلاب مشروطه- آثار متعدد ارائه شده است، در باره جزئيات تاريخي وقايع اين مرز و بوم - دست كم به زبان فارسي- با تنوع زيادي روبهرو نيستيم و از اين جهت امروز حتي به نسبت دوره مشروطه كه وقايع نگاري¬هاي شخصي متعدد از فرهيختگان آن زمان در دسترس است، با كمبود آثار جديد پژوهشي درباره اجزاي سازنده اين دوره تاريخي سرنوشت ساز مواجه هستيم. انقلاب مشروطه از هر زاويهاي كه تحليل شود نقش آذری ها را در جريان سازي سياسي، پشتيباني از انديشهها و شخصيت¬هاي سياسي و پيروزي يا شكست تنش ها و رقابتهاي سياسي نميتوان ناديده گرفت. بررسي «نقش منطقه آذربايجان در انقلاب مشروطه» پژوهشي است كه به مسئله آذری¬ها، به عنوان يكي از زواياي كمتر بررسي شدهي انقلاب مشروطه پرداخته است. نقش اقوام در انقلاب مشروطه چه از جهت ايجابي يعني تاثيرات مثبت آنها بر روند انقلاب و چه از جهت سلبي يعني نقش منفي تنش هاي قومي در جريان انقلاب مورد نظر مقاله حاضر است. پرسش اصلي پژوهش آن است كه «آذري¬ها چه نقشي در انقلاب مشروطه داشتند»؟ فرض اصلي پژوهش بيان ميدارد «منطقه آذربايجان از نظر داخلي و خارجي (بینالمللي) در تكوين و پيروزي انقلاب مشروطه نقش بنيادين داشته است». براي رسيدن به پاسخ پرسش و ارزيابي فرضيه، از منابع کتابخانهاي شامل کتب، پژوهش ها و مقالاتي که به انقلاب مشروطه و جريان¬هاي درگير آن پرداختهاند، استفاده شده و بهویژه از منابع تحليلي كه با ديدگاه-هاي جامعه شناختي به اين واقعه تاريخي نگريستهاند؛ بهره گيري شده است. با مراجعه به تاريخ تفکرات سياسي، دادههاي به دست آمده، توصيف و سپس تحليل شده است.
در بخش نخست مقاله به ويژگي¬هاي خاص انقلاب مشروطه، وضعيت سياسي ايران و شرا
يط طبقه حاكمه در زمان به وجود آمدن انديشه و جنبشي كه منتهي به انقلاب مشروطه در سال 1285 هـ/1324ق/1906م شد، اشاره شده است. محتواي بخش دوم و سوم پاسخ به پرسش پژوهش درباره نقش مثبت و سپس منفي آذري¬ها در انقلاب مشروطه است. در بخش سوم، ابتدا اتحاد گروه ها و دستههاي مختلف حول اهداف انقلابی كه موجب پيروزي انقلابيون شد، مطالعه شده و سپس فروپاشي اين اتحاد میان انقلابيون و آشكار شدن تضادهاي فكري، عقيدتي، میان
شهري، میان گروهي و قومي- زباني كه به عنوان عاملی منفي به جنگ داخلي و سربرآوردن استبداد رضاخاني منجر شد مورد بحث قرار گرفته است. در بخش چهارم علل اهمیت تبریز در آغاز و انجام انقلاب مشروطه بازشناسی شده است. در بخش پنجم درباره علل و پيامدهاي چندپارگي قوميتي در ايران و نقش ايجابي (مثبت) و سلبي (منفي) اين پديده در جريان انقلاب بحث شده است.
1- ايران در آستانه جنبش مشروطه
انقلاب مشروطه در تاريخ انقلاب هاي جهان از دو جهت منحصر به فرد و ويژه است. يكي اينكه مجريان آن يعني رهبران انقلابي از ميان طبقات حاكم، اشراف و رجال برجسته كشور برخاسته بودند. روشنفكران برخاسته از طبقه متوسط جديد و وابسته به طبقات بالاي اجتماعي از عوامل عمده ساخت دولتی جديد بودند كه پس از انقلاب مشروطه برقرار شد (بشيريه، 1380: 257).
عامل ويژه ديگر كه در انقلاب 1911-1906 نقش داشت جايگاه علما در آن بود (Keddie, 1995: 100-106) و (بصیرت منش، 1385). انقلاب در محيطي رخ داد كه هم طبقات بالاي اجتماعي و هم علماي ديني حامل تفكر تحول خواهي بودند (نجفی، 1379: 199). به سخن روشن اين دو قشر اجتماعي، روشنگران و روشنفكران جامعه را تشكيل ميدادند. پس از صفويه در حافظه تاريخي مردم ايران، علما بیشتر به عنوان قهرمانان ناكام عدالت شناخته شدند. برخی از علما در برابر قدرت گرفتن حاكمان و نيز خارجيان و حتي گاهي در برابر بازرگانان ميايستادند. طبقات متوسط بیشتر از میان حكومت مستبد مركزي كه به خارجيها خدمت ميكرد و علما، گروه دوم را انتخاب ميكردند (Keddie, 1995: 91). با توجه به نوع رابطه مردم و روحانيت همانطور كه كدي اشاره كرده است نقش علماي شيعي ايراني در بسيج سريع دستههاي مختلف مردم در شورشها و انقلابهای اجتماعي بیهمتا بوده است (1995: 65) و در بسیاری از برههها آنها «پیشاپیش نهضت¬های اجتماعی ایران» قرار داشتند (مومنی، 1352: 53). بزرگترين ابزار تاثير نيروهاي دیني با محوريت مجتهدان، علما، امامان مساجد و واعظان بهره برداري از محافل دیني و منبرها براي ايجاد سدي در برابر تعديات دولت به منزله هسته جامعه مدني سنتي بود. دولت قاجار نيز بهطوركلي با وجود كشمكش¬ با طبقه روحانيت، به دليل سرشت دیني كل مردم ايران، ارزش و جايگاهی والا براي دین قائل بود و سلاطين قجر ارتباط منظم و مستمري با رهبران دیني داشتند (بصیرت منش، 1385: 29؛حائری، 1364: 75-85 و 104-124).
نمايندگان نيروي روشنفكري افزون بر تجار بینالمللي و بازرگانان فرنگ رفته، كساني بودند كه از زمان عباس ميرزاي وليعهد براي كسب علوم و فنون جديد به خارج از كشور رفته بودند. رهبران و اعضاي برجسته اين نيرو يا از ميان طبقات حاكم برخاسته بودند يا از سوي آنها حمايت ميشدند. از جمله اقدامات اوليه اين افراد كه نشان دهنده نفوذ روشنگري به جامعه سنتي و شرقي ايران بود، ايجاد چاپخانه و نخستين ارتش مدرن ايران در تبريز، انتشار روزنامه به زبان تركي در اسلامبول
(استانبول) و باكو و به زبان فارسي در باكو، هند و تهران و انتشار خاطرات سفرهاي خارجی بود (خواجه سروي، 1382: 156). در نظام سياسي قاجار پس از پادشاه (دربار تهران) و وليعهد (دارالسلطنه تبريز)، گروه انبوه شاهزادگان داراي اهميت زياد بودند. آنها در تعيين سنخ حكومت،
چگونگي اعمال قدرت، اداره امور سياسي و اقتصادي مملكت نقشی موثر بازي ميكردند. اهميت سياسي شاهزادگان از آن رو بود كه سلسله قاجار در طول 130 سال حكومتداري ميكوشید فرمانروايان ايالات و ولايات را از ميان كساني انتخاب كند كه در رگهاي آنها «خون شاهي» در جريان باشد. شاهزادگان براي اعمال حاكميت خود دستگاه عريض و طويل اداري در گوشه گوشه مملكت ايجاد كرده بودند. گسترش اين ديوانسالاري نقش شاهزادگان را در تصميمات مملكتي بيشتر و
بيشتر مي کرد و بسیاری از روشنفکران از میان آنها برخاستند (ازغندي، 1379: 87). از ابتدا در ميان اين شاهزادگان و وابستگان آنها انديشههاي منتقد و روشنگرانه وجود داشت كه بهویژه از زمان ناصرالدين شاه كه به عنوان اصلاح طلبترين پادشاه قاجار به نسبت بقيه شاهان قجر «از فهم سياسي خوبي برخوردار» بود (ازغندي، 1379: 83)، فرصت بروز و ظهور پيدا كردند (عاملی رضایی، 1389: 58). رهبران مشروطه بخصوص در جناح معتدلين و تا حدودي نيز ليبرالها از روشنفكران طبقه حاكمه بودند.
افزون بر پيدايي تفكر اصلاح طلب، با الهام از غرب يا با اتكا به نهادِ روز به روز درحال ِ تقويت ِروحانيت، عامل ديگر كه در تضعيف قاجار نقش داشت شكست مصلحين درون حكومتي بود. ميرزا تقي خان فراهاني (امير كبير) كه خود از ميان طبقات پايين اجتماع برخاسته بود و حاج ميرزا حسين خان سپهسالار، نماينده رجال ِاشرافي ِ غربي مآب (زيباكلام، 1378: 326-231) کوشیدند برخي عناصر ناكاراي نهادينه را از نظام حكومتي قجري حذف كنند و به جاي آنها بر ظرفيت¬هاي كارآمدي آن نظام بيفزايند و هر دو در تحقق آرمان هايشان ناموفق بودند. نتيجه آنكه منتقدين و مخالفين از آن پس به امكان اصلاح در چارچوب نظام و نظامنامه حكومتي قاجار بدبین و از آن نااميد شدند (عنایت، 380: 277). خواستِ مشروطه شدن حكومت يا مقيد كردن حكومت سلطنتي به قوانين نوشته شده، نشان دهنده بدبیني عميق رجال سياسي ايران به دربار و شاه بود.
درباره شخصيت مظفرالدين شاه و نقش وي در انقلاب مشروطه دو نظر وجود دارد. برخي در كل او را فردي دیني و خيرخواه ميدانند كه بر خلاف پسرش محمد علي ميرزا، لجوج، قدرت طلب و ديكتاتور نبود: «مظفرالدين شاه شخصيتي آرام، معتدل و سليم النفس داشت و بنابراين پيشبرد مشروطه در زمان وي با سهولت انجام شد» (زيباكلام، 1383: 37). برخي ديگر وي را فردي ضعيف النفس و بيمار ميدانند كه زحمتِ پرداختن به امور مملكتي را به خود نميداد و همه را به مشاورين چاپلوسش محول ميكرد؛ گرچه حتي اگر ميخواست توان كشورداري را نداشت. به نوشته اعلم الدوله «مظفرالدين شاه از همه چيز و همه كس ميترسيد؛ از رعد و برق و صداهاي ناگهاني ميترسيد؛ از آدمهاي ناشناس و از كساني كه براي نخستين بار پيشش ميآمدند، ميترسيد؛ از عذاب آخرت و مسئوليت¬هاي وجداني ميترسيد...» (برزگر، 1383: 92). به هر حال، مظفرالدين شاه سه هفته پس از تحصن معترضان در سفارت انگليس مشير الدوله يكي از رجال برجسته آزاديخواه را به نخست وزيري برگزيد و اعلاميه تشكيل مجلس شوراي ملي را امضا كرد و پنج روز پس از آن در گذشت. بدين ترتيب، انقلاب پايان يافته بود ولي مبارزه براي مشروطيت تازه آغاز شده بود (آبراهاميان، 1377: 109). انقلاب مشروطه بنا به دلايلي بدون خونريزي (به نسبت انقلاب هاي
معروف دنيا) و بسيار سريع به نتيجه رسيد. عمدهترين دلايل پيروزي زودرس و آسان انقلاب آن بود كه انقلابيون خود از طبقات حاكم يا طبقات بالاي اجتماعي بودند. شخصيت ضعيف شاه قاجار و حمايت بي دريغ و سفت و سختِ علماي طراز اول شيعه در نجف، كربلا، قم و تهران (تقیزاده، 1382: 19) از انقلاب علل ديگر ين پيروزي شيرين بودند (نجفی، 1379: 69 و95). حتي بازرگانان و روشنفكران كه داعيه داران تحولات ايران مدرن بودند سعي ميكردند پاي عالمان برجسته را به ميدان وقايع اجتماعي بكشند تا از اين طريق كسب مشروعيت كنند (Keddie, 1995: 64).
2- انقلاب مشروطه و اقوام ايراني
شواهد تاريخي نقش دوگانه منطقه آذربايجان در تحكيم پايههاي انقلاب مشروطه و سپس بروز دودستگي ميان انقلابيون را تایید میکنند. ورود ساير اقوام به جريان انقلاب در این امر تاثیرگذار بوده است (حسینی، 1385: 166). بلافاصله پس از انقلاب مشروطه ده¬ها انجمن قومي، سياسي و اجتماعي نخستين نطفههاي تشكل¬هاي مدرن سياسي و اجتماعي را پايه گذاري كردند. اين ساختار نهادي مدرن در تقابل با نظام سياسي سنتي و ديوانسالاري نظامي- اداري متمركز سنتي ايران عصر قاجار قرار داشت (رویدل، 1382: 334). انقلاب برآيند صف آرايي سه مسلك غير متشكل ولي متمايز بود كه اندک اندک شناخته شدند. آزدانديشان و ترقي خواهان، مدافعان سلطنت مطلقه شاهنشاهي (هاشمي زهي، 1383: 24)، اعتداليون و روحانيون در ميان هر سه دسته وجود داشتند اما در ميان معتدلين ِمدافع مشروطه، بزرگ ترين روحانيون شيعه قرار داشتند. روشنفكران بيشتر در دسته آزادانديشان قرار داشتند و بزرگان و اشراف معتبر در دسته معتدلين قرار داشتند. از ميان سه دسته مستبدين (سلطنت طلبان)، معتدلين (ميانه روها) و آزاديخواهان (ليبرالها)، دسته دوم اكثريت مجلس یکم را تشكيل ميدادند و دسته یکم در اقليت قرار داشتند (آبراهاميان، 1377: 112). ليبرالهاي ميانهرو و راديكالها بیشتر در ميان دسته سوم قرار داشتند. در حالي كه معتدلين از سوي طبقه متوسط سنتي حمايت ميشدند، روشنفكران و مبارزين منطقه آذربايجان بیشتر در ميان آزاديخواهان قرار داشتند. رویدادهای بعدي نشان داد كه نقطه ثقل راديكاليزم و تندروي همين دسته ليبرالها بودند. آزاديخواهان به رهبري سيد حسن تقي زاده از تبريز (علوی، 1385: 53) و يحيي اسكندري از تهران پشتيبان اصلاحات گسترده بنيادين در حوزههاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي بودند. بيشتر 21 نماينده اين جناح از اعضاي انجمن هاي سياسي- روشنفكري چون «كميته انقلابي»، «مجمع آدميت» و «گنج فنون» بودند كه پس از انقلاب تشكيل شده بودند. برخي از اين افراد را جامعه شيخي تبريز، گروه قومي- دیني مورد حمايت بازرگانان و برخي علما، براي دوره یکم انتخاب كرده بود. برخي ديگر را نيز اصناف تهران برگزيده بودند و مابقي از سوي خود مجلس براي پر كردن كرسيهاي مجلس انتخاب شده بودند (آبراهاميان، 1377: 112).
3- آذربایجان در انقلاب مشروطه
«انجمن آذربايجان» نمونهاي از انجمن هاي قومي- منطقهاي بود كه در كنار سي انجمن قومي، دیني، صنفي و سياسيِ طرفدار مشروطه تشكيل شده بود (زيباكلام، 1383: 10). اين انجمن که فعالترين و بزرگترين گروه بود سه هزار عضو داشت و توسط بازرگانان تبريزي و مهندس برق جوانی
به نام حيدر خان عموغلي تاسيس شده بود (آبراهاميان، 1377: 111). اعضاي انجمن آذربايجان و فرقه دمكرات (ديموكرات فيرقه سي) كه هر دو تشكل¬هايي با اكثريت آذری و با مركزيت فكري باكو و تبريز بودند در رویدادهای بعدي مشروطه نقشي مهم بازي كردند (باقی، 1370: 144). اين نقش مهم بیشتر در جريان راديكاليزم انقلابي و كشاندن رقابتهاي سياسي به سمت و سوي
خشونت سياسي هدایت ميشد (شیرالی، 1384: 162)؛ بگونهاي كه در متون سياسي از حيدر عمواوغلي رئيس فرقه دمكرات به عنوان يكي از نخستين پيشگامان قتل¬هاي سياسي زنجيرهاي ياد شده است (علوی، 1385: 163-165). پيوند رهبران و اعضاي اين دستهها با انقلابيون روسيه و انديشه انقلابي ماركسيستي يكي از علل گرايش تشكلهاي آذربايجاني به سمت خشونت و راديكاليزه شدن آنها است.
بدين ترتيب انقلاب مشروطه و تشكيل مجلس یکم آغاز دسته بندي¬هاي مختلف سياسي بود و تبريز به پايگاهي براي تعدادي از احزاب و تشكل¬هاي مهم تر تبديل شد. تقدير تاريخي و مقتضيات اجتماعي اقتضا ميكرد كه تبريز در ادامه روند انقلاب و پيروزي آن همچنان نقشی مهم و تعيين كننده را بازی کند. پس از آنكه محمد علي شاه از توشيح قانون اساسي سرباز زد، با اعتراضات عمومي در شهرهاي مختلف كشور مواجه شد. حدود 20 هزار نفر از مردم تبريز پيمان بسته بودند كه به اعتصاب ادامه دهند و حتي تهديد كردند كه «اگر قانون اس
اسي بلافاصله تصويب نشود، آذربايجان را از ايران جدا خواهند كرد» (امين، 1380: 89-86). برخي تلگرافهاي مخابره شده از تبريز نيز با عنوان تهديدآميز «ملت آذربايجان» امضا شده بود. در تهران انجمن¬ها و باشگاه¬هاي مختلف يك انجمن مركزي تشكيل دادند و در بازار و ادارات دولتي اعتصاب عمومي بر پا كردند و سه هزار داوطلب مسلح را كه اكثرا از انجمن آذربايجاني¬ها بودند براي دفاع از مجلس بسيج كردند. همچنين يك صراف تبريزي كه احتمالاً با گروه سوسيال دمكرات حيدر خان ارتباط داشت امين السلطان، صدر اعظم مستبد مورد حمايت شاه را ترور كرد و بلافاصله رو به روي مجلس خودكشي كرد (جمال زاده، 1382: 68-72). شاه كه در نتيجه كشته شدن امين السلطان و تظاهرات گسترده هراسان شده بود و نميتوانست به نيروي نظامي پراكنده و بي پولش اميدي داشته باشد، عقب نشيني کرد (آبراهاميان، 1377: 116) و متمم قانون اساسي تصويب شده بوسیله مجلس را امضا كرد. بسياري از ناظران و پژوهشگران خارجي علت اصلي يا يكي از علل اصلي عقب نشيني محمد شاه را فشار دو دولت روسيه و انگليس ميدانند كه بنا به گفته آنها دست كم در آن مقطع زماني هنوز موافق مشروطه خواهان بودند (به عنوان نمونه: آوري، 1379: 261-234).[1]
گرچه شمار آزاديخواهان اندك بودند، شخصيت برتر و اهميت بيشتر داشتند زيرا به گفته ادوارد براون عزم آنها براي دست يابي به قانون اساسي مدون جدی بود و شناخت بهتر از قوانين اساسي غربي داشتند. آزاديخواهان كه بر انجام اصلاحات انقلابي در سطحي گسترده، حتي اصلاحات غير ديني، اصرار داشتند حاضر بودند براي دستيابي به اهداف اصلي مشروطه با نمايندگان ميانهرو همكاري كنند (آبراهاميان، 1377: 113-112). اين همكاري در سال¬هاي نخست مشروطه و تا پس از استبداد كبير متحقق شد ولي پس از عزل محمد علي شاه و بخصوص در دورهاي كه به كابینه بختياريها معروف شد طرفين حتي به ترور شخصيتهاي جناح مخالف خود دست زدند. در همين زمان بود كه آيت الله سيد عبدالله بهبهاني كه حامي اعتداليون بود بوسیله فردي منصوب به دسته حيدر عمواوغلي ترور شد.
نيروهاي قومي در دفاع از مشروطه يكبار ديگر زماني وارد صحنه شدند كه محمدعلي شاه با برخي مصوبات مجلس كه نيروي نظامي را از كنترل شاه خارج ميكرد، مخالفت کرد. جامعه اصناف در پشتيباني از مشروطه اعتصابي عمومي برپا كرد و بيش از 100 هزار نفر از جمله حدود هفت هزار داوطلب مسلح انجمن آذربايجاني¬ها و انجمن فارغ التحصيلان براي دفاع از مجلس شوراي ملي
آماده شدند (براون، 1380: 139-160). شاه بلافاصله عقب نشيني كرد ولي از شيوه ديرين شاهان ايراني براي تحقق اهداف خود بهره گرفت، يعني به دنبال دشمنان ِدشمنانش رفت. محمدعلي شاه با احياي كشمكش¬هاي قومي - به ويژه ميان شيخيه و متشرعه در تبريز، كريمخاني¬ها و متشرعه در كرمان، مسلمانان و زرتشتيان در يزد، فارس و ترك در تهران، حيدريها
و نعمتيها در قزوين و اردبيل- سعي در تحكيم استبداد خود و تضعيف مخالفان دولت داشت (آبراهاميان، 1377: 114). محمدعلي شاه همچنين كوشید حمايت خوانيني كه مشروطه به منافع سياسي- اقتصادي آنها آسيب زده بود و همچنين توجه علماي دیني بزرگ و حتي علماي شهرهاي كوچك را به دست آورد. وي نه تنها از وجهه دیني شيخ فضل الله نوري، عالم سياسي بزرگ (علوی، 1385: 122)، بلكه از اعتبار سيد كاظم يزدي، عالم ديني مشهور نيز براي دستگاه خودكامگي خود بهره ميبرد (هاشمي زهي، 1383: 34).
پس از آنکه رحيم خان رئيس قبايل شاهسون آذربايجان وفاداري خود را به محمدعلي شاه اعلام كرد. امير مفخم رئيس حاج ايلخاني بختياري و همسر يكي از شاهزاده خانم هاي قاجار نيز اعلا
م وفاداري كرد و با مردان مسلح خود وارد پايتخت شد و بدين ترتيب طلايههاي جنگ داخلي آشكار ميشد بدون اينكه كسي از آنچه در پيش بود آگاهي داشته باشد. شاه كه اكنون نيروي نظامي ده دست آورد. به دنبال آغاز جنگ جهاني یکم و بخصوص پس از قرارداد 1907 كه ايران را به مناطق نفوذ بريتانيا و روسيه تقسيم ميكرد، اكنون دو قدرت استعماري درگير جنگ رقابت را كنار گذارده بودند و با يكديگر متحد شده بودند؛ اين مسئله به زیان ايران بود. انگليس¬ها اكنون همانند روس ها ترجيح ميدادند يك حكومت با ثبات ولي ناكارا همانند قاجار روي كار باشد تا يك حكومت مدرن و دمكراتيك ولي نا استوار مثل كابینههاي پس از مشروطه. قدرت شاه پس از به توپ بستن مجلس بوسیله بريگاد قزاق در خرداد 1287 آشكار شد. چند تن از راديكالهاي مشروطه خواه و ضد شاه در باغ شاه به شهادت رسيدند، سيد حاجي ابراهيم آقا، نماينده ليبرال تبريز، در هنگام فرار كشته شد و يحيي ميرزا اسكندري در اثر شكنجه جان سپرد، سيد جمال واعظ به همدان تبعيد شد و به طور مشكوكي درگذشت، آيت¬الله طباطبايي و بهبهاني نيز در خانههايشان زنداني شدند. سلطنت طلبان و نيروهاي طرفدار محمدعلي شاه تهران را تصرف كردند، اما تهران تمام ايران نبود. در گذشته، چنين تصرف و تسخيري سرنوشت ساز بود، ولي اين بار ثابت شد كه به دست گرفتن پايتخت گرهگشا نيست. سه تن از پنج مجتهد برجسته نجف و كربلا، بلافاصله از مشروطيت دفاع كردند و آشکارا شاه را محكوم کردند. داوطلبان مسلح نخست در تبريز و سپس در اصفهان، رشت و سرانجام در بیشتر شهرهاي ديگر از جمله تهران از انقلاب دفاع كردند. هرچند در گذشته، پايتحت جريان و روند رويدادهاي ايالات را تعيين ميكرد، اكنون ايالات روند تحولات پايتخت را شكل ميدادند (آبراهاميان، 1377: 123-121). همانند گذشته تاريخيِ تحولات ايران شديدترين درگيري¬ها در تبريز روي داد (Keddie, 1995: 78). در ايالت آذربايجان، دولت موقت آذربايجان بوسیله انجمن ايالتي تشكيل شد و گروه هاي قومي شيعه با گروه هاي غير همدين و جنبش¬هاي چپگرا (كه منشا آنها باكو بود) ائتلاف كردند. سوسيال دمكرات¬هاي باكو يكصد داوطلب مسلح قفقازي را به تبريز فرستادند تا در كنار مردم مسلح كه دور دو قهرمان محلي به نامهاي ستار خان[2] و باقر خان[3] گرد آمده بودند، قرار گيرند (براون، 1380: 237-236) و (Mafinezam & Mehrabi, 2008: 11). شهر
تبريز به عنوان نماد دفاع از مشروطه رسما در برابر دولت مركزي قرار گرفته بود. مدافعان تبريز پس از تصرف شهر، در محاصره شاهسونها و روستایياني قرار گرفتند كه به تبعيت از روحانيون ضد مشروطه، آنها را مرتد و ملحد ميدانستند. تبريز با حمايت از مجلسيان و مخالفت با دربار به صور
ت يك كانون مبارزه دو جانبه درآمد (براون، 1380: 222). «تبريز به مدت نه ماه در برابر نيروهاي استبدادي ايستادگي كرد و نه ماه محاصره را به خاطر حراست از اصول و هدفهاي مشروطه تحمل کرد. اقدامات تبريز سبب شد كه اميد روسيه به ايجاد يك حكومت خودكامه و زير نفوذ روسيه ... بر باد رود» (آوري، 1379: 256).
هنگامي كه در 22 تير ماه يپرم خان و صمصام السلطنه به تهران رسيدند داوطلبان مسلح شهر با گشودن دروازههاي اصلي به يك پيروزي زودرس دست يافتند. هنگامي كه سلطنت طلبان پراكنده و متواري شدند و شاه به سفارت روسيه پناهنده شد جنگ داخلي موقتا و براي مدت كوتاهي (حدود يك سال) به پايان رسيد (آبراهاميان، 1377: 127). چند ماه بعد در آبان 1288/1909 در ميان شور و شوق گسترده مردم، دوره دوم مجلس شوراي اسلامي شروع به كار كرد و بلافاصله
به دولت سردار اسعد بختياري و سپهدار تنكابني راي اعتماد داد. انتظاراتی بزرگ كه از دولت دمكراتيك مشروطه ميرفت هنگامی که در اواسط سال 1288/1910 هواداران دو دسته رقيبِ
مجلس در خيابان¬هاي تهران برابر همديگر سنگر گرفتند، به ناامیدی تبديل شد. يك سال بعد در ايالات جنگ در گرفته بود و به همين دليل وضع اقتصادي كشور بدتر از گذشته شد. در اواخر سال 1289/1911 نيروهاي روسي و انگليسي شروع به تصرف نواحي شمالي و جنوبي كشور كردند و عوامل آلماني نيز مشغول قاچاق اسلحه و نفوذ در ميان روساي ايلات بودند. ده سال بعد در سال 1299/1920 در ايالتهاي آذربايجان و كردستان حكومتهاي خودمختار برقرار شده بود، روساي ايلات جاي حكومت مركزي را در ايالتها و مناطق مختلف كشور گرفته بودند و به دلخواه خود حكومت ميكردند و شمال و جنوب كشور در دست روس و انگليس بود (حسینی، 1389: 177-178). كابینه بختياريها به رياست صمصام¬السلطنه و سردار اسعد اوج شكاف¬هاي قوميتي و پايان راه مشروطه در حضيض جنگ¬هاي گروهي- قومي بود.
4- علل اهمیت تبریز در آغاز و انجام انقلاب مشروطه
در تاريخ ايران دوراني كه سيد جواد طباطبايي آن را «مكتب تبريز» ناميده است با اصلاحات عباس ميرزا پس از شكست ايران در جنگ با امپرتوري تزار در نيمه یکم سده نوزدهم از دارالسلطنه تبريز آغاز ميشود (شیرالی، 1384: 14) و با پيروزي نهضت مشروطه خواهي در دهه اول سده بيستم به پايان رسيد. مكتب تبريز كانون تجددطلبي، مشروطه خواهي، گسترش انديشه آزادي و هواداري از حكومت قانون بود (طباطبايي، 1384: 17-16). در واكنش به شكست ايران در جنگ هاي ايران و روس، نطفه آگاهي از بحران خودآگاهي، در «خط مقدم جبهه» در دارالسلطنه تبريز بسته شد و همين آگاهي و خودآگاهي در تاريخ ايران دوراني حدود يكصد سال را در بر ميگيرد كه زادگاه آن تبريز بود. اين سده، سده روشنگري و مشروطه خواهي بود (طباطبايي، 1384: 521).
اهميت تبريز از آن جهت بود كه وليعهد قاجار در سنين كودكي به آذربايجان به عنوان والي مهم ترين ايالت ايران فرستاده ميشد. وليعهد در تبريز كه به پايتخت دوم ايران مشهور بود ديوانسالاري عريض و طويل اداري ايجاد ميكرد (ازغندي، 1379: 87-86) و دارالسطنه تبريز بر مسائل سياسي- اداري، نظامي، اجتماعي- فرهنگي و اقتصادي مملكت اعمال نفوذ ميكرد. وليعهد قاجار با اداره ايالت
پراهميت و ثروتمند آذربايجان مشق اداره سياسي- اقتصادي كشور را ميآموخت. در واقع تبريز پايتخت دوم ايران بود و بسياري از تصميمات كشوري به نظر رجال سياسي و نظامي بستگي داشت كه در تبريز مستقر بودند. برجستهترين نقش ايالت آذربايجان در سركوب مخالفين تاج و تخت و مدعيان سلطنت بود و از اين طريق كشور را از جنگ داخلي و چندپارگي نجات ميداد. سازمان اداراي دارالسلطنه همانند دربار تهران بر ديوانسالاري گسترده استوار بود كه با تكيه بر دبيران و وزيران و با شيوههاي سنتي ايراني به امور مملكت سامان ميدادند (علوی، 1385: 21-24).
منطقه آذربايجان با مركزيت تبريز از آغاز نهضت مشروطه نشان داد كه بيش از ساير نقاط ايران به اهداف و ابزارهاي دمكراسي علاقمند است، چرا که آذربايجان در شمال غربي سرحدات مملكت پارس، دروازه ارتباط ايران و غرب بوده است و به همين دليل از نظر فرهنگي، از جهت سياسي و از نظر بازرگاني و اقتصادي اهميت زياد داشت. از نظر فرهنگي، مردم اين خطه در ارتباط با عثماني، اروپا و روسيه در جريان تحولات روز دنيا قرار ميگرفتند. امپراتوري پر قدرت عثماني كه سرحدات آن تا قلب اروپا پيش رفته بود نمونهاي از تركيب سنت اسلامي با مدرنيسم غربي بود. از نظر سياسي افكار روشنگرانه بخصوص پس از انقلاب فرانسه از مرزهاي آذربايجان به ايران صادر ميشد و روس ها به عنوان بديلی در برابر مدرنيسم استعمارگر اروپايي از آغاز سده بيستم انديشههاي عدالت محور و اجتماع گرا را ترويج ميكردند. در حالي كه نيمه شمالي آذربايجان به جمهوري آذربايجان روسيه و سپس شوروي تبديل شد، مردم همدين و همزبان باكو و ارمنستان به انتقال مفاهيم روشنگرانه به مسلمانان و ارمنيان آذربايجان ايران و از آن طريق به كل كشور پرداختند (مومنی، 1352: 14). شايد بنا بر دلايل فوق بود كه عباس ميرزا نخستين ارتش منظم و مدرن ايران را در آذربايجان تشكيل داد (شهرامنیا، 1379: 323-329). از نظر اقتصادي منطقه آذربايجان به عنوان مركز تهاتر در ايران و آسياي مركزي و حتي براي برخي از كالاهاي هندي كه به مقصد بازارهاي اروپا و روسيه ارسال ميشدند (آوري، 1379: 257) داراي اهميت بود.