بخشی از مقاله

چکیده

هدف مقاله حاضر این است که نشان دهد چگونه ژانرهای ادبی در آستانه یک تحول اجتماعی یا سیاسی از درون دگرگون شده و تغییراتی در خور ملاحظه می یابند. روش پژوهش کتابخانهای است و تلاش می شود این فرضیه در یک مصداق مشخص یعنی شعر عارف قزوینی در عصر انقلاب مشروطه بررسی گردد.ادبیات هیچگاه به عنوان حوزهای سراسر انتزاعی ارتباط ناپذیر با حوزه های دیگر تعریف نشده است.

هرچند فاصله گذاری میان زندگی و ادبیات در بسیاری از موارد به خلق آثار شعری داستانی بزرگی انجامیده، در مواردی نیز بسیاری از آثار ادبی مواد خام خود را به میانجی الهام گرفتن از مناسبات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی دریافت کرده اند. به تعبیر دیگر، آثار ادبی از آنجا که سرشتی اجتماعی دارند، همواره این قابلیت ذاتی را دارند که بر امور اجتماعی تأثیر بگذارند و همچنین از آن تأثیر بپذیرند.

در شعر عارف، خواننده شاهد روایت های غنایی از عشق و عواطف است که البته کاملا درون گرایانه نیست. به این اعتبار، شاعر گاه در مرزهای امر اجتماعی حرکت میکند. اما در آستانه تحولات سیاسی و اجتماعی، شعر عارف از درون دچار تنشی می شود که البته اساسا خصلتی سازنده و خلاق دارد. این دستاورد از یک سو به خصلت تأثیرپذیری ادبیات از حوزه های اجتماعی و سیاسی باز می گردد و از سوی دیگر گواه روح حساس شاعر در بزنگاه های خطیر است.

مقدمه

نظریه پردازی ادبی در طول قرن های متمادی مسئله فردیت و امر اجتماعی را در ادبیات و آثار ادبی واکاوی کرده است. این که ادبیات صرفا امری فردی و شخصی است که ناظر بر خصوصی ترین و شخصی ترین الهامات شاعر و نویسنده است و یا این که در اس و اساس خود بارقه هایی از امر اجتماعی را حمل می کند. اما نهایتا نتیجه ای که به دست آمد، به درستی هر دو سویه را منظور نظر خویش قرار داده است. حقیقت امر این است که ادبیات هرچند محصول مکاشفه های شخصی و تجارب روحی نویسندگان و شاعران است، به همان اندازه نیز راه را برای دخالت تأثیرات گوناگون امر اجتماعی و سایسی باز می گذارد.

می توان این مسئله را در شعر بسیاری از شاعران بزرگ و رمان نویسان مشهور نشان داد. با این حال این پژوهش می کوشد نمونه و مصداقی همچون عارف قزوینی را مطرح کند. این انتخاب ساده و دلبخواهی نبوده است. عارف را نباید با دیگر شاعران هم عصر او مترادف و مساوی دانست. دلیل این ادعا بازمی گردد با محتوا و همچنین قوالب آثار او. او شاعری است که هرچند سویه های غنایی درخشانی در شعرهایش وجود دارد، با این حال از نظر اتکا به امر اجتماعی و سیاسی شاعری فوق العاده حساس است که نمی تواند بی تفاوت از مسئله های مهمی همچون استبداد یا فقر فرهنگی هم میهنانش بگذرد و تنها از قامت و رنگ و روی معشوق سخن بگوید.

از سوی دیگر او صرفا شاعری سیاسی و اجتماعی نیست. در بسیاری از غزلیات، تصانیف و ترانه های او رد پای درخشانی از ادب غنایی به چشم می خورد که نشان دهنده سویه ها و تجربه های عمیق درونی شاعر است. در ادامه بیشتر به معرفی او خواهیم پرداخت و سپس با تعریفی از مختصات زمانه او می کوشیم نشان دهیم که چگونه شعر غنایی عارف در آستانه تحولات اجتماعی و سیاسی از درون دچار تنش و بحرانی می شود که برخلاف انتظار بسیار خلاقانه و بدیع است.

پیشینه پژوهش

موضوع این پژوهش تا کنون به شکل مجزا و مستقل از مباحث تأثیرپذیری ادبیات و مقولاتی از این دست، مورد بررسی قرار نگرفته است. برخی از نظریه های ادبی همچون آثار گئورگ لوکاچ همچنین تری ایگلتون که البته ترجمه هایی از آنها به فارسی نیز موجود است در فرهنگ غربی کوشیده است که رابطه میان ادبیات امر اجتماعی و همچنین امر سیاسی را نشان دهد، با این حال پژوهشی که مستقلا موضوع تحولات خرد و کلان ژانرها و محتواهای غنایی در آستانه تحولات سیاسی و اجتماعی را سرلوحه بحث قرار دهد به نگارش در نیامده است. البته یوسفیان دارانی و همکاران - 1393 - در مقاله ای با عنوان بررسی سبکی غزلیات اجتماعی عارف قزوینی و مقایسه با شاعران همدوره - لایه ایدئولوژی - کوشیدند تا حد زیادی به موضوع نزدیک شوند. با این حال همچنان بحث از تغییر کمی و کیفی محتوا و ژانر غنایی در آن پژوهش مبسوط نگشت.

ادبیات و مسئله تأثیر

در نقد و نظریه ادبی حوزه ای که مقوله مربوط به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری ادبیات را می سنجد و بررسی می کند، بیشتر مربوط به حوزه ادبیات تطبیقی است. ادبیات تطبیقی به عنوان شاخهای از مطالعات ادبی به شمار میرود که هدف آن مقایسه آثار یک ادبیات با دیگر آثار ادبی میباشد. با توجه به گرایشهایی که اخیرا این شاخه ادبی پیدا کرده یعنی قطب تاریخی و قطب نظری، بنابراین نیاز به مطالعات جدید در زمینههای دیگر روز به روز بیشتر احساس میشود که یکی از این زمینهها مطالعات ترجمه و زمینههای وامگیری و وامدهی است و نیز بررسی تأثیرپذیری ادبیات از یکدیگر میباشد.

قرن نوزدهم شاهد شکوفایی و رشد شاخه ای از مطالعات ادبی بود که بعدها به نام تاریخ ادبی شناخته شد. این شاخه با توجه به ماهیتی که داشت، به طور کلی به مطالعه سیر تاریخی ادبیات و به طور مختص به مطالعه تار یخ فرهنگ ادبی می پردازد که در کنار آن گاهی نیز به مطالعه سبک می پردازد که منجر به ایجاد روش جدید مقایسه ای در سبک گردید. درباره ادبیات تطبیقی، تعار یف فراوانی وجود دارد و هر نظریه پرداز و یا مکتبی به فراخور نگرش خود به موضوع ، تعر یف و یا تعبیری از این مسئله ارائه داده است . ولی شاخه ای از ادبیات است که پس از سه شاخه اصلی مطالعات ادبی یعنی نقد ادبی، نظریه های ادبی و تاریخ ادبیات بوجود می آید به عبارتی می توان گفت که نتیجه سه شاخه قبلی علم ادبیات است .

به عنوان مثال بسنت ادبیات تطبیقی را این طور تعریف نمود: ادبیات تطبیقی عبارت است از مطالعه متون بین فرهنگی [...] مطالعه ای بین رشته ای که به مقایسه ادبیات دو طرف با استفاده از الگوها ی ارتباطی در واحد زمان و فضا می پردازد... - بسنت، - 23 : 1945 از این حیث بررسی تحولات درونی در کار یک نویسنده یا شاعر می تواند دارای این وجه از اهمیت باشد که تأثیرات پذیرفته شده را در قالب یک مجموعه از آثار و یا یک شخصیت دیگر ادبی در درون خود منعکس می کند. همچنین در ادبیات تطبیقی می توان رد پای تأثیرات وسیع حوزه های فرهنگی را نیز مشاهده کرد. برای مثال مفهوم ترا متنیت از دل چنین رویکردی به وجود می آید.

مسئله ترامتنیت

در بررسی تحول شعرهای غنایی به شعرهای اجتماعی در کارنامه ادبی عارف، این پرسش مطرح می شود که آیا می توان از رابطه میان دو حوزه به مثابه رابطه میان دو متن سخن گفت؟ کشف این مسئله شاید بیش از هر نقطه ای در آثار باختین قابل پیگیری باشد. میخائیل باختین، پایههای نظری کشف و بررسی رواب میان متنهای مختلف را در سال 1921 میلادی بنیان نهاد. وی در کتاب بوطیقای داستایوسکی از اصطلاح گفتوگو برای تفسیر رواب میانمتنی استفاده کرد. گفتوگوی میانمتنی، در نگاه باختین »مبتنی بر این اندیشه بود که در یک متن مشخص، مکالمهای پیوسته میان آن متن و متون دیگر که بیرون از آن متن وجود دارند و حتی عوامل فرامتنی و اجتماعی، در جریان است« - غلامحسینزاده و غلامپور، . - 181 :1387 بعد از باختین، ژولیا کریستوا تحقیقات وی را ادامه داد و برای آن اصطلاح بینامتنیت را انتخاب کرد.

از نگاه کریستوا »بینامتنی، گفتوگویی میان متون و فصل مشترک سطوح مربوطبه آن است. هر متنی مجموعه معرقکاری نقل قولهاست. هر متنی صورت دگرگونشده متن دیگر است« - ویکلی، . - 4 :1381 رولان بارت، ناقد فرانسوی کوشید تا مفهوم بینامتنیت را بیشتر توضیح دهد. وی بر آن بود که »هر متنی، بافت جدیدی از گفتهها و نوشتههای پیشین است. رمزها، قواعد و الگوهای آهنگین، بخشهایی از زبان اجتماعی و غیره وارد متن میشوند و در آن دوباره توزیع میشوند؛ زیرا زبان همواره مقدم بر متن و حول آن است. ازاینرو متنیت ادبی را میتوان نوعی بازیافت زبانی دانست« - وبستر، :1382 . - 162

»نظریهپردازان امروزین، متنها را خواه ادبی و خواه غیرادبی، بدون هر نوع معنای مستقل میدانند. متنها چیزیاند که نظریهپردازان اکنون، آنها را بینامتنی میدانند. آنها ادعا میکنند کنش خواندن در شبکهای از رواب متنی فرومیغلطد. تفسیرکردن یک متن، کشف معنا یا معناهای آن، یعنی ردیابی این رواب ؛ بنابراین، خواندن به فرآیند حرکت میان متنها تبدیل میشود که بین یک متن و تمام متنهای دیگری که به آن ارجاع میدهد و رب پیدا میکند، وجود داشته است و از متن مستقل بیرون و وارد شبکهای از رواب بینامتنی میشود« - آلن، . - 5 :1385

ژرار ژنت فرانسوی بعد از بارت، با مطرحکردن واژه »ترامتنیت« به رواب بین متون نگاه تازهای کرد. او معتقد بود »هر متنی، خاطره متن دیگر است« - بروئل و همکاران، . - 374 :1378 وی اصطلاح ترامتنیت را برای هر متنی پیشنها کرد؛ زیرا »یک متن خواه آشکارا و خواه پنهانی، دررابطهبا متون دیگر قرار میگیرد« - ژنت، . - 2 :1997 در ترامتنیت، هر متنی، حاصل اجتماع اجزای متون پیش از خود است. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید