بخشی از مقاله
مقدمه
وقتي به هنر تعبير "اسلامي" اطلاق ميشود به اقوامي اشاره ميكند كه زير نظر حكام مسلمان ميزيستهاند و يا در فرهنگها و جوامعي زندگي ميكردهاند كه به شدت متأثر از ويژگيهاي خاص حيات و انديشه اسلامي بودهاند.
تعبير اسلامي بر خلاف تعبير مسيحي نه تنها به يك دين بلكه به يك فرهنگ عمومي هم اطلاق ميشود.
اعراب فاتح با سنتهاي اندكشمار و آموزههاي محدود هنري خود در جهاني رخنه كردند كه هم از لحاظ مضامين و قوالب هنري و واژگانعمومي خاص آن بسيار پرمايه و غني بود.
حال براي فهم و درك هنر اسلامي و اشكالي كه پديد آورد و نيز طرز و شيوه آفرينش آنها بايد پيش از همه اين نكته را روشن كرد كه آيا اعراب فاتح اين سرزمينها سنت خاصي با خود به ارمغان آوردهاند؟ و اين سنتها در مقايسه با سنتهاي موجود در تمدنهاي آن زمان درچه درجهاي از اهميت قرار دارند؟ آيا دين جديد پديدآورنده بعضي از نگرهها و اصولي بود كه بيان هنري يافتند؟ مسلمانها در سرزمينهاي گشودهشده كدام نهضتها و حركتهاي هنري را شكل دادند؟
فصل اوّل
بررسي هنر و معماري عربستان
پيش از ظهور اسلام
و
صدر اسلام
مؤلفههاي فرهنگي در عربستان پيش از اسلام
هرچند نميتوان به اطلاعات مكتوب درباره عربستان پيش ا زاسلام چندان اعتماد كرد و كاوش و حفاري جدي نيز در اين ناحيه به ندرت صورت گرفتهاست و مكشوفات نيز چندان معتبر نيست، كمابيش بايد پذيرفت كه در ادوار نزديك به فتوحات اسلامي عربهاي عربستان سنتهاي بومي قابل ملاحظهاي داشتهاند.
آرمانهاي مسلط قبايل درباره زندگي و بازتابهاي آن در عربستان چندان اعتنايي به هنرورزان نداشت و آنها را در ردهاي فرودست قرارميداد. اين بياعتباري ضرورت نگهداري و انتقال آثارآنها را از بين ميبرد.
البته نمونههاي بسيار وجود دارد كه نشان ميدهد كه شماري از اشكال و تعابير وارد شده به اعتقادات دين اسلام و يا تمدن اسلامي به نوعي در عربستان پيش ا زاسلام وجود داشته ولي كاربرد آنها به لحاظ بيان معماري و هنري بسيار خام و ابتدايي بودهاست.
مثلاً در مكه و واحههاي ديگر عربستان درباره حرم نوعي عقيده و برداشت باستاني سامي وجود داشت؛ حرم جايي بود اغلب بزرگ كه به طور طبيعي با شيوهاي كمابيش خام نقشهبندي شدهبود و در ضمن قداست داشت و جز افرادي خاص، آنهم در ايامي خاص كسي به آن راه نداشت.
كلمه مسجد هم منشأ پيش اسلامي دارد. عربهاي پيش از اسلام در مراسم نسبتاً ساده و مذهبي نمادي از اولوهيت را در خيمهاي قرار ميدادند و يا معمولاً به پارچهاي گنبديشكل ميپيچاندند كه تقريباً به نقشبرجستههاي پالميري شبيه بود. محراب كه بعدها جزئي از مساجد شد بخش توخالي و مجوّفي از يك بناي مذهبي يا غيرمذهبي بود.
علاوهبراين ساكنان عربستان مركزي در زمان محمد (ص) از دستاوردهاي هنري كهنتر ساير اعراب اطلاع داشتند. دو فرهنگ از فرهنگهاي نخستين اعراب كه تأثير طولاني بر آنها گذاشت:
1- لخميها كه يكي از سلسلههاي مسيحي اعراب در مركز عراق در سده پنجم و ششم ميلادي بود. كاخهاي نيمهافسانهاي آنها به نام خورنق و سديد نماد رمزي از حشمت و شكوه درباري غيرقابلدسترس در شبه جزيره عربستان بودند و از عجايب جهان برشمرده ميشد.
2- تمدن يمن در حاشيه جنوبي شبهجزيره كه گويا زماني زيستگاه ملكه سباء برشمرده ميشد. يمن قرنها پيش از ظهور اسلام معماري درخشاني ا زمعابد و كاخها و پيكرتراشي نسبتاً اصيل بومي را تجربه كردهبود؛ نقاشان عيني آن چندان تجربه داشتند كه از طرف دربار ساساني به همكاري دعوت شدند. نقطه اوج و مايه درخشندگي اين تمدن نظام سازمانيافته و وسيع آبرساني بود.
دستاوردهاي معماري عربستان در صدر ورود اسلام
مهمترين دستاورد صدراسلام در عربستان توسعه و گسترش خاص مسجد اسلامي بود. درك مسلمانان اوليه از مسجد اين بوده كه آن را نوعي بناي جديد ميدانستند. (البته نه از حيث ظاهر طبيعي و فيزيكي، بلكه بيشتر به لحاظ تجمع مسلمانهاي دين جديد)
از تمامي بناهايي كه در متون ذكرشده تنها يكي بر معماري مذهبي آينده تأثير گذاشت. بنايي كه دستكم در همان زمان هم مسجد ميدانستند. ترديدي نيست كه بعدها براي تزئين بعضي از بخشهاي مساجد و بناهاي ديگر از آيات خاص قرآن استفاده شد و اشاراتي از آن، به عنوان يك منبع، در اجزاي عمارت به كار رفت. اين تفسير به تأثير مستقيم قرآن و يا پيامبر بر معماري آينده اسلام اشاره نميكند، بلكه در واقع آنها مبيّن پيوند بيهمتاي اسلامي بين قرآن و بناها بود.
چهارعنصر شامل ترجيح برگزاري نماز در يك مسجد، شكلگيري خانه محمد (ص) در مدينه به عنوان نخستين مسجد اسلامي، پرهيز از بازنمايي موجودات زنده و تثبيت قرآن در مقام ارجمندترين منبع معارف اسلامي، از مهمترين عناصري بود كه در شكلگيري هنراسلامي در دوران ده ساله هجرت تا وفات پيامبر مؤثر افتادند.
فصل دوّم
معماري اسلامي در دوران خلافت
و
نقش و تأثير سنتهاي باستاني بر ظهور و پيشرفت آن
سنتهاي فرهنگي و هنري ممالك گشودهشده در صدر اسلام
تمامي سرزمينهايي كه تحت استيلاي مسلمانان درآمد (در سده اوّل) و براي مدتي ديرباز هسته مركزي جهان اسلام را تشكيل داد به نوعي تحتتأثير هنر كهن يوناني و رومي به مفهوم وسيع كلمه بود. كارلبكر اين نكته را اينگونه بيان ميكند: "بدون اسكندركبير تمدن يكپارچه و وسيع اسلامي پديد نميآمد."
مسلمانان دو ايالت ثروتمند امپراطوري بيزانس يعني مصر و شامات را از آن خود كردند. شامات به علوّ معماري سنگي خود شهره بود و اين برجستگي در صدها كليساي باستان، استحكام مجاريها و غناي موزائيكهاي كف بناها ديدهميشود. بهعلاوه اين سرزمين مركز بنيادهاي عظيم امپراطوري همانند عبادتگاههاي ارمن اقدس بود.
در هر جا كه يكي از بناهاي نخستين اسلامي، طبق داستانهاي همزمان يا بعدي، به طرزي باشكوه جلوهگر شده (البته غير قابل اعتماد است) بيانكننده ارسال كاركناني از سوي امپراطوران بيزانس براي اجراي آن است.
مسلمانان در سمت ديگر در آن سوي فرات بر امپراطوري ساساني كاملاً استيلا يافتند و هنرمندان و سنتهاي ديرينه آن جذب امپراطوري جديد اسلامي شد. بيشترين اطلاعات ما درباره دستاوردهاي امپراطوري ساساني درمورد معماري غيرمذهبي آنهاست: كاخهاي سترگ با بناهاي نسبتاً متوسط ولي با گچبريهاي تزئيني و پراز نقش و نگار؛ ويژگيهاي معماري مثل ايوانشاهانه (يك گنبدخانه مسطتيلي كه از يك سمت باز بود) و تزئين گچي. هنر ساساني در روزگار فتوحات اسلامي يكي از وسيعترين هنرهاي زمانه بود. ولي بههرحال ساسانيان هم شماري از اشكال معماري و تصويري خويش را از واژگان كهن باستان اقتباس و با تغييراتي بازآفريني كردهبودند.
البته اهميت سياسي و هنري اين دو امپراطوري عظيم نبايد وجود ساير سنتهاي فرهنگي و هنري را در سايه قرار دهد. از آثار تاريخي اين سنتها چيزي شناختهشده نيست ولي از اهميت آنها نبايد غافل بود، زيرا شماري از آنها جامه اسلامي پوشيدهاند و يا به گونه واسطهاي بين اسلام و ساير فرهنگهاي جهاني عمل كردهاند.
يك نمونه، جمعيت سامينژاد سوريه و منطقه فرات علياست. (هرچند مسيحي و پارهاي از جهان بيزانس شناخته ميشدند.) اينها پيش از ورود اسلام فرديتبخشي هنريشان را شروع كرده و فرهنگ هلني را با حركتهاي بدعتگرانه عقب زدهبودند. اينها تحت تأثير سنتهاي شرقي بودند. هرچند اطلاعات چشمگيري از هنر آنها، بهخصوص در آستانه سدهةاي فتوحات اسلامي، در دست نيست، اما ميتوان چند و چون و كيفيت مركز بزرگ آنها يعني "اداسا" را از روي بناهاي دورا-اروپوس،پالميرا، هاتراوتواآبدين حدس زد. اينها انتقال نقشمايهها و اشكال كهن را به درون شيوههاي انتزاعي و اشكال تزئيني ادامه دادند و آنرا به صورت يكي از جنبهها و خصايص ويژه هنر بيزانس درآوردهاند.
يك منطقه ديگر نيز كه در حوزه هنراسلامي در سده اول هجري اهميت ثانوي داشت و بعدها در سدههاي پسين اهميتي درخور يافت، ارمنستان بود. اين منطقه كه بين دو امپراطوري ايران و بيزانس مبادله ميشد، اقتباس از هر دو امپراطوري هنر خاص خود را شكل داد. گرجستان هم كه يك منطقه كوهستاني بود در سدههاي بعد تأثير مشابهي داشت. اما اين فرهنگها، عليرغم اهميت خاص و خصوصيات هنريشان تا حدود زيادي به دو امپراطوري ايران و بيزانس متكي بودند. دو منطقه پيراموني هم بودند كه تأثير آنها دستكم د رابتدا،
بسيار پراكنده بود. يكي هند است كه مسلمانان در سده دوم به آن دست يافتند. دومي آسياي مركزي است كه مدتهاگمان ميرفت از اذناب فرهنگي جهان ساساني است، ولي امروزه پس از كاوشهاي عيني سيسال گذشته معلوم شده كه فرهنگ آن منحصر به خودش است و فرهنگ چيني، هندي، ساساني و حتي عناصر غربي را با خصوصيات بومي سغدي درهمآميخته و هنري پديد آورده كه در خدمت بعضي اديان (مانويت، مسيحيت، بودائيت، مزدائيت) و شماري از شاهان محلي و بازرگانان قرار گرفتهاست.
در اينجا به چين هم بايد اشاره كرد كه اگرچه سرزمين بسيار دوري بود، تأثير آن به طور پراكنده احساس ميشد.
بنابراين اعراب فاتح با سنتهاي اندكشمار و آموزههاي محدود هنري خود در جهاني رخنه كردند كه هم از لحاظ مضامين و قوالب هنري و واژگانعمومي خاص آن بسيار پرمايه و غني بود.
امويان و هنر آنها
تعريف هنر اموي و پارهاي از تمدني كه اين هنر را آفريد دشوار است. هر دو بر اثر رويارويي دين و دولت جديد مسلمانان با سنتهاي باستاني خاور نزديك پديد آمد.
ظاهراً مواد فرهنگي مناطق خاور نزديك (سراميك، ابزار فلزكاري، ابزار شيشهاي) در عراق و فلسطين كه به لحاظ باستانشناسي بهتر كاوش و شناخته شدهاند، در زمان فتوحات اسلامي و اواسط سده دوم هجري تغييرات اندكي داشتهاند.
تمدن امويان درعينحال كه تازه بود، كهن نيز بود؛ تازه از اين جهت كه در پي قوالب فكري و ديواني و فرهنكي متناسب با مردم، انديشههاي جديد و نگرههاي نو بود؛ و سنتي از اين حيث كه در جهان مفتوحه خود به دنبال اين قوالب ميگشت. امويان با گزينش الگوهاي خود نه تنها آنها را با روشي خلاق در هم آميختند بلكه به تدريج آنها را بهبود هم بخشيدند و شالودهاي محكم براي تحولات آينده جهان اسلام پديد آورد.
از اينرو هنر امويان را بايد در زمينهاي از خلاقيت فعال براي ايجاد حالتي جديد از زندگي بر پايه الگوهاي كهن و رابطه سازمانيافته، ولي آگاهانه، از چند فرهنگ باستاني برنگريست.
سنت هنري عباسيان
در اين دوره تنها يكي از تغييرات اوليه نتايجي دربرداشت و آن انتقال مركز قدرت به عراق كه در زمان امويان از نظر اقتصادي غني و به لحاظ فرهنگي عميق بود. اين كار مركز قدرت را به سنتهاي باستاني ايران نزديكتر كرد وايرانيان را هرچه بيشتر وارد دولت اسلامي كرد. پس از مرگ هارونالرشيد (188ه( تنش شديدتر شد و درپي آن جناح ايرانيان بر جناح اعراب غالب آمد و قدرت موقتاً تثبيت گرديد.
خلافت عباسي در سده سومه و اوايل سده چهارمه به كمال خود دست يافت. برتر ي فكري و فرهنگي عباسيان عراق به راستي قابل رقابت بود.
رشد تجارت و زراعت به تكاثر ثروت عظيم در مراكز امپراطوري منجر شد. در اثر گذشت زمان، تشريفات دربار مفصلتر و خليفه به درون قصرهاي افسانهاي راندهشد.
دوره نخستين عباسي از سال 129ه تا سال 334ه آخرين دورهاي است كه ميتوان از هنر كل بودباش اسلامي صحبت كرد. مركز آن عراق بود ولي آثار معماري آن تا منتهياليه غرب در قيروان و شرق در نيشابور و بخارا كشيده شدهبود.
عباسيان بيش از امويان به ايجاد مراكز شهري پرداختند و جهان اسلام را چنان توسعهاي دادند كه بعدها هرگز تكرار نشد و اين رشد طبيعي آثار اصلي را محئ كرد و يا آنها را از ريخت انداخت. در ضمن منابع ادبي و بعضي از جنبههاي هنرهاي تزئيني نشان ميدهد كه سنتهاي هنري عباسيان چنان تأثير توانمندي در آثار معاصر داشت كه آنها را در نواحي گوناگون به هم نزديك ساخت.
سرزمينهاي غرب اسلامي
در تحول حساس پس از سال 388ه \ 1009م امور سياسي سرزمينهاي غرب اسلامي را تحت تأثير قرار داد. اولي توسعه جديد مسيحيت در دوره بازپسگيري بود كه مسيحيان،مسلمانان را سرسختانه از كاستيل و آراگون به طرف جنوب راندند، تا آنجا كه در سال 638ه فقط يك سلسله محدود اسلامي در غرناطه باقي گذاشتند. دومي انتقال قدرت اسلامي از ملوكالطوايفي به سلسلههاي تازه رشديافته مراكشي يعني مرابطون (435- 562ه( و موحدون (508- 648ه( بود.
اين سدهها دوران تحولات عظيم فرهنگي بود و مسلمانان، يهوديان و مسيحيان، گاهي جدا از هم و گاهي در كنار هم، به كارهاي عظيم فلسفي، ادبي و علمي دست يازيدند.
معماري امويان اسپانيا
مهمترين اثر تاريخي خلافت امويان در اسپانيا مجد قرطبه است. اين بنادر در يك زمان واحد ساخته نشدهاست. ساخت بخش اول آن چهار دوره را در برميگيردو شواهد تاريخي و باستانشناسي هم آن را تأئيد ميكند. مسجد نخستين در سالهاي 163-165ه به احتمال بر روي يك كليساي كهن مسيحي ساخته شد. در مسجد قرطبه هم، مانند ساير مساجد ستوندار اوليه، ويژگيهايي از بناهاي پيش از اسلام (به خصوص ستونها و سرستونها) بار ديگر به كار رفت. اما شماري از نوآوريهاي عمده آن از يكي از آثار برجسته معماري تاريخ ميانه گرفته شدهاست.
تويزههاي قرطبه شبيه تويزههاي متأخر مسيحيت غربي است. اين تويزهها همچنين با تويزههاي پيدا شده در كليساهاي ارمني و بعضي از ويژگيهاي ساختي گنبد دوره ساساني و دوره بهد ايراني ارتباط داردو قوسهاي چندلبهاي آن را ميتوان به يك منشأ شرقي نسبت داد. چنانچه در طاقچههاي تزئيني بعضي از بناهاي عباسي (قصرالعاشق در سامرا و مسجد ابن طولون) ظاهر شدهاست. نمونه نيايشگاه ديلاويچيوسا، طبق بنّائي گنبد آن، نشان ميدهد كه معماران قرطبه از امكانات تويزه در ايجاد طاقگان كوتاهتر چندان آگاهي نداشتهاند.
آخرين توضيح مهم در باب ويژگيهاي مسجد قرطبه درباره محراب آن است. شايد محراب به سبب نفوذ جهان مسيحيت پيرامون خود، مفهوم قاطع عبادي، آئيني و مذهبي پيدا كردهباشد و چنين مينمايد كه اين مسجد به راستي آداب نيمهمتعارف را، همچون كشاندن قرآن به درون صفوف مردم، توسعه دادهاست.
معماري شمال افريقا و اسپانيا
بناهاي سرزمينهاي غرب اسلامي در سدههاي ششم و هفتمه تقريباً سنتهاي گذشته را به نوعي ادامه دادند.تكيهگاهها، ستونها و پايهها شباهت آشكاري با نمونههاي پيشين دارند و كف تعدادي از مساجد مسطح و چوبين - مثل مسجد قطبيه در مراكش- با نمودهاي ساختماني قابل ملاحظه است. مهمتر از همه قوسها هستند كه ساده يا نعل اسبياند و يا اينكه تنوعي همچون قوسهاي چندلبهاي قرطبه دارد. براي بناهاي غرب اسلامي دو جنبه مهم ميتوان برشمرد:
1- توسعه و تحول مقرنس،
2- تنوع و كاربرد نقشمايههاي تزئيني.
گنبد روي تويزه در سده ششم از بين رفت و گنبد روي سكنجها هم نادر بود. گنبد مقرنسي كه نخستين بار در شرق اسلامي توسعه يافت جاي هردو را گرفت.
معماري فاطميان شمال افريقا و مصر
شمال افريقا
معماري مذهبي فاطمي يك ويژگي عمده دارد كه يك نوآوري آشكار در قصرهاي معمار ي اسلامي است. اولاً اين معماري دربردارنده كوشكهاي سلطنتي است كه در سرتاسر شهر و حومه آن پراكنده شدهبود.
يك گروه از آثار قابل تاريخگذاري دهههاي نخستين خلافت فاطمي در مصر مركب از آرامگاههاست كه برپائي آن ها را مي توان هم به حس جاهطلبي شاهانه فاطميان و هم تكريم شيعيانه آنها از بازماندگان علي(ع) نسبت داد. اما منشأ نهائي آنها را بيشك بايد در آرامگاهها و مقابر آسمانهاي سوريه و آناتولي باستان جستجو كرد. ولي اينكه چگونه اين نوع آرامگاه كه بهندرت در دوران مسيحيت و يا صدراسلام به كار ميرفته، در سده چهارمه بار ديگر در اين منطقه احيا شده، سؤالي است كه هنوز براي آن پاسخي روشن پيدا نشدهاست.
ايران وآسياي مركزي
در اين زمان دوجريان متضاد، كه همزيستي آنها در خلال قرون يكي از ويژگيهاي شاخص ايران بود بر حيات فرهنگي غلبه داشت. يكي فرهنگ اسلامخواهي عربي بود با مركزيت بغداد كه در كانونهاي عمده فلسفي، مذهبي و علمي منطقه شمالشرق با متفكران و انديشمندان جهاني همچون فارابي، رازي و ابن سينا جريان داشت. ديگري روند فرهنگ ايراني بود، با مناطق مشابه كه شاهد ظهور فارسي جديد و شعر نخستين فارسي و سنت حماسي ايران بود، كه در شاهنامه فردوسي جلوه يافت. نكته گفتني اينكه همه ايرانيان در آن زمان در اين دو جريان فرهنگي شركت داشتند و آيندهاي از آگاهي نژادي و بيعت اسلامي را پديد آوردند.
اين آميزش فرهنگي چندين سده طول كشيد. معالوصف،ساختار اجتماعي، قومي و سياسي به تدريج با مهاجرت عظيم قبايل تركنژاد و سربازان ترك به داخل ايران تغيير يافت و اين حركت در سده چهارمه شروع شد و با تسخير بغداد به دست سلجوقيان در سال 435ه به اوج خود رسيد. گفتني است كه دوره اسلامي شدن ايران و تجربه و آزمايش با بعضي از اشكال جديد در نخستين دهههاي سده يازدهم به پايان رسيد و در آن زمان هنرها، بهخصوص معماري، با وقايع دمساز شد؛ گواينكه چندگونگيهاي بومي بيشماري همچنان موجود بود.
يكي از مساجد كوچك بدون تاريخ اما ديرينه، نه بسيار كهن، مسجد كوچك هزاره در نزديكي بخاراست. پلان مركزي آن تا حدودي شبيه پلان بعضي از آتشگاههاي ايراني و نيز شبيه سنت عمومي مسيحيت شرقي است.
آندرهگدار اين فرضيه را مطرح ميكند كه در ايران صدراسلام به جاي تعدادي از مساجد ستوندار، مساجدي وجود داشتند كه مثل آتشگاههاي باستاني از يك گنبدخانه و يا حتي از يك ايوان تشكيل شدهبودند. در بخش جلوي اين مساجد براي گردآوردن جمعيت فضايي باز وجود داشت؛ ولي در سده پنجمه بناهايي مجتمع و كامل ايجاد شد و جاي آن را گرفت. نكته گفتني اينكه اين فرضيه را نميتوان دليلي بر وجود پيوند ميان كاربرد گنبد و ايوان در روزگار پيش از اسلام و دوره سلجوقيان در معماري آثار سترگ دانست؛ جز اينكه بايد گفت كه عبادتگاههاي پيش از اسلام، در بعضي موارد، بعدها به صورت مسجد درآمدهاند.
آرامگاهها
با اينكه مضامين و نقشمايههاي منفرد آرامگاه اسماعيل در بخارا را بايد مربوط به جنبههاي هنر پيش از اسلام دانست، علت كاربرد آنها آن هم در اين زمان روشن نيست. با آنكه پلان آرامگاه شبيه پلان بعضي از ساختمانهاست، دقيقاً مثل پلان آتشگاههاي شناختهشده نيست و به هر حال براي آرامگاه قالب نامتعارفي است. البته اين پلان از آرامگاههاي شهداي عهد باستان متأخر منشأ گرفته، اما اينكه چگونه اين قوالب مديترانهاي به آسياي مركزي رسيده دشوار است. اين آرامگاه از سنت آرامگاههاي متأخر ايراني نيز مايه نگرفته است. چون اين آرامگاه يك بناي درباري است، پلان و تزئين آن احتمالاً از بناهاي غير مذهبي سرچشمه گرفته است. با اينكه ا زكوشكهاي گنبدي چندي باقي نمانده، اين عنصر در معماري اسلامي از خصوصيات مشترك هب به حساب ميآمد؛ خصوصيات اين ساختار شبيه خصوصيات آرامگاه دوره ساساني يا دوره متقدم اسلامي (موجود در موزه برلين) است.
يك گمان ديگر نيز وجود دارد و آن اينكه آن بنا از اشياء منقول گنبدي منشأ گرفته باشد، نظير آن چيزهايي كه بر روي ديوارنگارههاي سغدي پنِجيكِنت بازنمايي شدهاند و آشكارا مفهوم تدفيني دارند.
فصل سوّم
عناصر سمبليك مذهبي
با تأكيد بر پيشينه تاريخي
در دوران پيش از اسلام
و
بررسي علل و نحوه ورود آن به معماري اسلامي
خصوصيات فضاي كالبدي مساجد
مسجدهاي اوليه بسيار ساده ساخته ميشدند و فضاي كالبدي آنها متشكل از شبستاني بدون در بود كه در جلوي آن حياط يا فضاي باز نيمهمحصوري وجود داشت. به تدريج و با گذشت زمان و روي كار آمدن حكومتهاي سلطنتي، بر عظمت و شكوه معماري مسجدها افزوده گشت. در ايران عناصري از معماري بومي در فضاي كالبدي مسجدها مورد استفاده قرار گرفت. ايوان يكي از اين عناصر بود. نخست يك ايوان در شبستان اصلي و سپس دو ايوان روبهروي يكديگر كه اغلب يكي به وروردي اختصاص داشت، به ساختمان مسجد اضافه شد. تعداد اين ايوانها در مرحلهاي از تكامل مسجد، به چهار عدد رسيد. عنصر ديگر، عبارت از چهارطاقيهايي بود كه در پيش از اسلام به عنوان بخشي از فضاي آتشكدهها و آتشگاهها مورد بهرهبرداري واقع ميشد و پس از اسلام بعضي از آنها به عنوان مسجد مورد استفاده قرار گرفت. اين عنصر و گنبد به صورت گنبدخانه، در بخش شبستان اصلي مسجد به كار گرفته شد و بر عظمت و شكوه فضاي معماري مسجد افزود.
روند شكلگيري فضاي كالبدي مسجد منجر به تكوين طرح فضاهاي چهارايواني شد. طرح فضاهاي چهارايواني كه پيش از اسلام نيز شناخته شدهبود، و متأثر از جهانبيني و فرهنگ ايران باستان و در ارتباط با جهات چهارگانه مقدسي بود كه در ارتباط با فضاي مثالي و توجه به حركت و سير خورشيد، شكل گرفته بود. طرح مزبور چنان مورد استقبال قرار گرفت كه نه تنها در ساختمان مسجدها، بلكه در بناي مدرسهها و كاروانسراها نيز به كار بردهشد. البته اين طرح بيشتر در مسجدها و ساير بناهاي بزرگ به كار برده ميشد و عموميت استفاده از آن، مانع از تكوين تنوع در فضاهاي معماري نميشد. مسجد- مدرسهها اغلب به سبب خصوصيات كاركرديشان، طرحهايي ويژه خود داشتند.