بخشی از مقاله
وحي در قرآن
بحث درباره وحى،از اين جهتحايز اهميت است كه پايه شناخت كلام خدابه شمار مىرود.قرآن كه بيانگر سخن حق تعالى و حامل پيام آسمانى است،به وسيله وحى نازل شده است.وحى همان سروش غيبى است كه از جانب ملكوتاعلى به جهان ماده فرود آمده است.
و انه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسانعربي مبين (1) .
ذلك مما اوحى اليك ربك من الحكمة (2) خداوند از زبان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چنين نقل مىكند: ...و اوحي الي هذا القرآنلانذركم به و من بلغ (3) .
از اين رو اساسىترين بحث در زمينه مسايل قرآنى بحث درباره وحى است،يعنى بحث درباره شناخت وحى،چگونگى برقرارى ارتباط بين ملا اعلى و مادهسفلى و اين كه آيا ميان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امكان برقرارى ارتباط هست؟
اين گونه موضوعات در اين زمينه مطرح است و پاسخ آنها راه را براى دركباورهاى قرآنى هم وار مىسازد.
وحى در قرآن
واژه وحى در قرآن به چهار معنا آمده است:
1- اشاره پنهانى:كه همان معناى لغوى است.چنان كه درباره زكريا عليه السلام در قرآن مىخوانيم: فخرج على قومه من المحراب فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة و عشيا (6) ،او ازمحراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شكرانه اينموهبت صبح و شام خدا را تسبيح كنيد».
2- هدايت غريزى:يعنى رهنمودهاى طبيعى كه در نهاد تمام موجوداتبه وديعت نهاده شده است.هر موجودى اعم از جماد،نبات، حيوان و انسان،به طورغريزى راه بقا و تداوم حيات خود را مىداند.از اين هدايت طبيعى با نام وحى درقرآن ياد شده است: و اوحى ربك الى النحل ان اتخذي من الجبال بيوتا و من الشجر ومما يعرشون ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللا... (7) ، پروردگارت به زنبور عسلوحى[ الهام غريزى]نمود كه از كوه و درخت و داربستهايى كه مردم
مىسازند،خانههايى درست كن، سپس از همه ميوهها[شيره گلها]بخور[بنوش]و راههاىپروردگارت را به راحتى بپوى».
هدايت غريزى كه در نهاد اشيا قرار دارد،خود رازى نهفته از اسرار طبيعتبه شمار مىرود كه اثر شگفت آور آن آشكار،ولى منشا و مبدا آن پنهان از انظار بودهو شايسته آن است كه آن را وحى گويند. و اوحى في كل سماء امرها... (8) ،و در هرآسمانى كار آن[آسمان] را وحى[ مقرر]فرمود...».
3- الهام(سروش غيبى):گاه انسان پيامى را دريافت مىدارد كه منشا آن رانمىداند.به ويژه در حالت اضطرار كه گمان مىبرد راه به جايى ندارد.ناگهاندرخششى در دل او پديد مىآيد كه راه را بر او روشن مىسازد و او را از آن تنگنابيرون مىآورد.اين پيامهاى رهگشا،همان سروش غيبى است كه از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان مىآيد.از اين سروش غيبى كه از عنايت الهى سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحى تعبير شده است.قرآن درباره مادر موسى عليه السلام مىفرمايد:
و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه في اليم و لا تخافي و لا تحزنيانا رآدوه اليك و جاعلوه من المرسلين (9) . و لقد مننا عليك مرة اخرى اذ اوحينا الى امك مايوحى ان اقذفيه في التابوت فاقذفيه في اليم فليلقه اليم بالساحل ياخذه عدو لي و عدوله...فرجعناك الى امك كي تقر عينها و لا تحزن... (10 .
بر پايه اين آيات،موقعى كه موسى تولد يافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهانبارقهاى در خاطرش گذشت كه با توكل بر خدا او را شير دهد.هر گاه احساس خطركرد او را در صندوقى چوبين قرار داده بر روى آب رها كند.و نيز بر خاطرش گذشتكه طفل به او باز مىگردد و هرگز نبايد اندوهناك باشد،زيرا بر خدا اعتماد كرده وطفل را به دست او سپرده است.اينها خاطرههايى بود كه بر انديشه مادر موسىگذر كرد و بارقه اميدى بود كه در دل او درخشيدن گرفت.اين گونه خاطرههاى روشنكننده راه و نجات دهنده از بيم و هراس،الهام رحمانى و عنايت ربانى است كه درمواقع ضرورت به يارى بندگان صالح مىآيد.
قرآن وحى را به معناى وسوسههاى شيطان نيز به كار برده است، و كذلك جعلنالكل نبي عدوا شياطين الانس و الجن يوحي بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا... (11) و وان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم... (12) اين گونه وحى شيطانى همان است كهدر سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذي يوسوس في صدور الناس،من الجنةو الناس (13) .
4- وحى رسالى:وحى بدين معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بيش از هفتادبار از آن ياد شده است: و كذلك اوحينا اليك قرآنا عربيا لتنذر ام القرى و من حولها (14) .
نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن (15) پيامبران مردان تكامليافتهاى هستند كه آمادگى دريافت وحى را در خود فراهم ساختهاند.در اين بارهامام حسن عسكرى عليه السلام مىفرمايد:«ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته... (16) ،خداوند،قلب و روان پيامبر را بهترين و پذيراترين قلبها يافت وآن گاه او را براى نبوت برگزيد».
اين حديث اشاره به اين واقعيت دارد كه براى دريافت وحى آن چه مهم استافزايش آگاهى و آمادگى براى پذيرا شدن اين پيام آسمانى است.براى رسيدن به اين گونه آمادگى پيامبر بايد پيرايههاى جسمانى را از خود بزدايد و شايسته تماس باملكوتيان شود. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمودهاند:«و لا بعث الله نبيا و لا رسولا حتىيستكمل العقل و يكون عقله افضل من جميع عقول امته (17) ،خداوند،پيامبرىبر نيانگيخت،مگر آن كه عقل(خرد و انديشه)خود را به كمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».
طبق گفته صدر الدين شيرازى،پيش از آن كه ظاهر پيامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقيقت نبوت را دريافت كرده بود. پيامبر ابتدا باطن خود را به كمال انسانىآراسته گردانيد سپس اين آراستگى از باطن به ظاهر وى نمودار گشت.در واقع،پيامبر نخستسفر از خلق به حق را آغاز كرد و پس از وصول به حق،سفرى ازجانب حق و هم راه با حق به سوى خلق باز گشت (18) .
از اين رو،وحى چيزى نيست جز آگاهى باطن كه بر اثر سروش غيبى انجاممىگيرد: قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله... (19) نزل به الروح الامينعلى قلبك لتكون من المنذرين (20) .
پديده وحى هم همانند الهام،به تابناك شدن درون در مواقع خاص اطلاقمىشود.با اين تفاوت كه منشا الهام بر الهام گيرنده پوشيده است،ولى منشا وحى برگيرنده وحى كه پيامبرانند روشن مىباشد.به همين علت،پيامبران هرگز در گرفتنپيام آسمانى دچار حيرت و اشتباه نمىشوند،زيرا بر منشا وحى و كيفيت انجام آنآگاهى حضورى كاملى دارند.
زراره از امام جعفر صادق عليه السلام مىپرسد:چگونه پيامبر مطمئن شد آن چه به اومىرسد وحى الهى است،نه وسوسههاى شيطانى؟امام عليه السلام فرمود:«ان الله اذا اتخذعبدا رسولا انزل عليه السكينة و الوقار فكان الذى ياتيه من قبل الله مثل الذي يراهبعينه (21) ،هرگاه خداوند بندهاى را براى رسالتبرگزيند،به او آرامش و وقار ويژهاى ارزانى مىدارد،به گونهاى كه آن چه از جانب حق بدو مىرسد،همانند چيزىخواهد بود كه با چشم باز مىبيند».در حديثى ديگر سؤال شد:چگونه پيامبراندانستند كه پيامبرند؟امام عليه السلام در پاسخ فرمود:«كشف عنهم الغطاء... (22) براى آنانپرده از ميان برداشته شد».
به عبارت ديگر پيامبران هنگامى به پيامبرى مبعوث مىشوند كه از مرحله علماليقين گذشته و عين اليقين را طى كرده و به مرحله حق اليقين رسيده باشند.پسشگفتى ندارد كه مردان آزموده و پاك از ميان توده مردم،براى رسالت الهىبر انگيخته شوند،و حامل پيام آسمانى براى مردم باشند.چنان كه قرآن مىفرمايد:
اكان للناس عجبا ان اوحينا الى رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذين آمنوا ان لهم قدمصدق عند ربهم قال الكافرون ان هذا لساحر مبين (23) ،آيا براى مردم موجب شگفتى بود كهبه مردى از خودشان وحى كرديم كه مردم را[از كيفر گناه]بيم ده و به كسانى كهايمان آوردهاند نويد ده كه براى آنان،پيشينه نيك[و پاداش شايسته]نزدپروردگارشان است؟[اما]كافران گفتند:اين[مرد] افسونگرى آشكار است»يعنى اگرمردم اندكى انديشه كنند و به خود آيند،اين گمان ناروا و نابخردانه در مورد پيامبر ازآنان زدوده مىشود.
خداوند براى رفع هر گونه تعجب يا توهم بىجا در مورد بر انگيختن پيامبرى ازميان مردم مىفرمايد: انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح و النبيين من بعده و اوحينا الىابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون وسليمان و آتينا داوود زبورا،و رسلا قد قصصناهم عليك من قبل و رسلا لم نقصصهم عليك وكلم الله موسى تكليما،رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل وكان الله عزيزا حكيما.لكن الله يشهد بما انزل اليك،انزله بعلمه و الملائكة يشهدون و كفىبالله شهيدا.ان الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله قد ضلوا ضلالا بعيدا (24) ،ما به تو وحىفرستاديم،همان گونه كه به نوح و پيامبران پس از او وحى فرستاديم و[نيز]بهابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط[ بنى اسرائيل]و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم،و به داوود زبور داديم،پيامبرانى كهسرگذشت آنان را پيش از اين براى تو باز گفتهايم و پيامبرانى كه سر گذشت آنان رابراى تو بيان نكردهايم.و خداوند با موسى آشكارا سخن گفت[و امتياز از آن او بود].
پيامبرانى كه بشارتگر و بيم دهنده بودند تا پس از اين پيامبران،حجتى براى مردمبر خدا باقى نماند[و بر همه اتمام حجتشود]و خدا توانا و حكيم است.ولىخداوند گواهى مىدهد به آن چه بر تو نازل كرده[او]آن را به علم خويش نازلكرده است و فرشتگان[نيز] گواهى مىدهند هر چند گواهى خدا كافى است.بىترديد،كسانى كه كفر ورزيدند و[مردم را]از راه خدا باز داشتند در گم راهى دورىگرفتار شدهاند».