بخشی از مقاله
وحی
●بحثهای مقدماتی درباره وحی
بحث درباره وحی،از این جهتحایز اهمیت است كه پایه شناخت كلام خدابه شمار میرود.قرآن كه بیانگر سخن حق تعالی و حامل پیام آسمانی است،به وسیله وحی نازل شده است.وحی همان سروش غیبی است كه از جانب ملكوتاعلی به جهان ماده فرود آمده است.
و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین علی قلبك لتكون من المنذرین بلسانعربی مبین
ذلك مما اوحی الیك ربك من الحكمهٔ خداوند از زبان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله چنین نقل میكند: ...و اوحی الی هذا القرآنلانذركم به و من بلغ
از این رو اساسیترین بحث در زمینه مسایل قرآنی بحث درباره وحی است،یعنی بحث درباره شناخت وحی،چگونگی برقراری ارتباط بین ملا اعلی و مادهسفلی و این كه آیا میان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امكان برقراری ارتباط هست؟
این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آنها راه را برای دركباورهای قرآنی هم وار میسازد.
وحی در لغت وحی در لغتبه معانی مختلفی آمده است از جمله:اشارت،كتابت،نوشته،رساله،پیام،سخن پوشیده،اعلام در خفا، شتاب و عجله و هر چه از كلام یا نوشته یاپیغام یا اشاره كه به دیگری به دور از توجه دیگران القا و تفهیم شود وحی گفتهمیشود، ناصر خسرو گوید:
گفتارشان بدان و به گفتار كار كن×تا از خدای عز و جل وحیت آورند.
راغب اصفهانی گوید:اصل الوحی الاشارهٔ السریعهٔ ،وحی پیامی پنهانی است كهاشارت گونه و با سرعت انجام گیرد.ابو اسحاق نیز گفته است:اصل الوحی فیاللغهٔ كلها اعلام فی خفاء و لذلك سمی الالهام وحیا،اصل وحی در لغتبه معنایپیام پنهانی است،لذا الهام را،وحی نامیدهاند.هم چنین استسخن ابن بری:
وحی الیه و اوحی:كلمه بكلام یخفیه من غیره و وحی و اوحی:اوما،وحی الیه:
پنهان از دیگران با او سخن گفت.وحی و اوحی:مطلب را با اشاره رسانید.شاعرنیز گوید:فاوحت الینا و الانامل رسلها ،بر ما پیام فرستاد در حالی كه سرانگشتانش پیام رسان او بودند.دیگری گوید:
نظرت الیها نظرهٔ فتحیرت دقائق فكری فی بدیع صفاتها فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاك الوحی فی و جناتها
با نگاهی كه بر وی افكندم فكر باریك بینم در صفات بدیع او در حیرت ماند،پس گوشه چشمم بدو پیام داد كه دوستش دارم و آثار آن پیام،در گونههای وینمایان گردید.
●وحی در قرآن
واژه وحی در قرآن به چهار معنا آمده است:
۱- اشاره پنهانی:كه همان معنای لغوی است.چنان كه درباره زكریا علیه السلام در قرآن میخوانیم: فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بكرهٔ و عشیا ،او ازمحراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شكرانه اینموهبت صبح و شام خدا را تسبیح كنید.
۲- هدایت غریزی:یعنی رهنمودهای طبیعی كه در نهاد تمام موجوداتبه ودیعت نهاده شده است.هر موجودی اعم از جماد،نبات، حیوان و انسان،به طورغریزی راه بقا و تداوم حیات خود را میداند.از این هدایت طبیعی با نام وحی درقرآن یاد شده است: و اوحی ربك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم كلی من كل الثمرات فاسلكی سبل ربك ذللا... ، پروردگارت به زنبور عسلوحی الهام غریزی نمود كه از كوه و درخت و داربستهایی كه مردم میسازند،خانههایی درست كن، سپس از همه میوههاشیره گلها بخور بنوش و راههایپروردگارت را به راحتی بپوی.
هدایت غریزی كه در نهاد اشیا قرار دارد،خود رازی نهفته از اسرار طبیعتبه شمار میرود كه اثر شگفت آور آن آشكار،ولی منشا و مبدا آن پنهان از انظار بودهو شایسته آن است كه آن را وحی گویند. و اوحی فی كل سماء امرها... ،و در هرآسمانی كار آن آسمان را وحی مقرر فرمود...
۳- الهام(سروش غیبی):گاه انسان پیامی را دریافت میدارد كه منشا آن رانمیداند.به ویژه در حالت اضطرار كه گمان میبرد راه به جایی ندارد.ناگهاندرخششی در دل او پدید میآید كه راه را بر او روشن میسازد و او را از آن تنگنابیرون میآورد.این پیامهای رهگشا،همان سروش غیبی است كه از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان میآید.از این سروش غیبی كه از عنایت الهی سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحی تعبیر شده است.قرآن درباره مادر موسی علیه السلام میفرماید:
و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنیانا رآدوه الیك و جاعلوه من المرسلین . و لقد مننا علیك مرهٔ اخری اذ اوحینا الی امك مایوحی ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله...فرجعناك الی امك كی تقر عینها و لا تحزن...
بر پایه این آیات،موقعی كه موسی تولد یافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهانبارقهای در خاطرش گذشت كه با توكل بر خدا او را شیر دهد.هر گاه احساس خطركرد او را در صندوقی چوبین قرار داده بر روی آب رها كند.و نیز بر خاطرش گذشتكه طفل به او باز میگردد و هرگز نباید اندوهناك باشد،زیرا بر خدا اعتماد كرده وطفل را به دست او سپرده است.اینها خاطرههایی بود كه بر اندیشه مادر موسیگذر كرد و بارقه امیدی بود كه در دل او درخشیدن گرفت.این گونه خاطرههای روشنكننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس،الهام رحمانی و عنایت ربانی است كه درمواقع ضرورت به یاری بندگان صالح میآید.
قرآن وحی را به معنای وسوسههای شیطان نیز به كار برده است، و كذلك جعلنالكل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا... و وان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوكم... این گونه وحی شیطانی همان است كهدر سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذی یوسوس فی صدور الناس،من الجنهٔو الناس
۴- وحی رسالی:وحی بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتادبار از آن یاد شده است: و كذلك اوحینا الیك قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها
نحن نقص علیك احسن القصص بما اوحینا الیك هذا القرآن پیامبران مردان تكاملیافتهای هستند كه آمادگی دریافت وحی را در خود فراهم ساختهاند.در این بارهامام حسن عسكری علیه السلام میفرماید:ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته...
،خداوند،قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلبها یافت وآن گاه او را برای نبوت برگزید
این حدیث اشاره به این واقعیت دارد كه برای دریافت وحی آن چه مهم استافزایش آگاهی و آمادگی برای پذیرا شدن این پیام آسمانی است.برای رسیدن به این گونه آمادگی پیامبر باید پیرایههای جسمانی را از خود بزداید و شایسته تماس باملكوتیان شود. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودهاند:و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتییستكمل العقل و یكون عقله افضل من جمیع عقول امته ،خداوند،پیامبریبر نیانگیخت،مگر آن كه عقل(خرد و اندیشه)خود را به كمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد
طبق گفته صدر الدین شیرازی،پیش از آن كه ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقیقت نبوت را دریافت كرده بود. پیامبر ابتدا باطن خود را به كمال انسانیآراسته گردانید سپس این آراستگی از باطن به ظاهر وی نمودار گشت.در واقع،پیامبر نخستسفر از خلق به حق را آغاز كرد و پس از وصول به حق،سفری ازجانب حق و هم راه با حق به سوی خلق باز گشت
از این رو،وحی چیزی نیست جز آگاهی باطن كه بر اثر سروش غیبی انجاممیگیرد: قل من كان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبك باذن الله... نزل به الروح الامینعلی قلبك لتكون من المنذرین
پدیده وحی هم همانند الهام،به تابناك شدن درون در مواقع خاص اطلاقمیشود.با این تفاوت كه منشا الهام بر الهام گیرنده پوشیده است،ولی منشا وحی برگیرنده وحی كه پیامبرانند روشن میباشد.به همین علت،پیامبران هرگز در گرفتنپیام آسمانی دچار حیرت و اشتباه نمیشوند،زیرا بر منشا وحی و كیفیت انجام آنآگاهی حضوری كاملی دارند.
زراره از امام جعفر صادق علیه السلام میپرسد:چگونه پیامبر مطمئن شد آن چه به اومیرسد وحی الهی است،نه وسوسههای شیطانی؟امام علیه السلام فرمود:ان الله اذا اتخذعبدا رسولا انزل علیه السكینهٔ و الوقار فكان الذی یاتیه من قبل الله مثل الذی یراهبعینه ،هرگاه خداوند بندهای را برای رسالتبرگزیند،به او آرامش و وقار ویژهای ارزانی میدارد،به گونهای كه آن چه از جانب حق بدو میرسد،همانند چیزیخواهد بود كه با چشم باز میبیند.در حدیثی دیگر سؤال شد:چگونه پیامبراندانستند كه پیامبرند؟امام علیه السلام در پاسخ فرمود:كشف عنهم الغطاء... برای آنانپرده از میان برداشته شد.
به عبارت دیگر پیامبران هنگامی به پیامبری مبعوث میشوند كه از مرحله علمالیقین گذشته و عین الیقین را طی كرده و به مرحله حق الیقین رسیده باشند.پسشگفتی ندارد كه مردان آزموده و پاك از میان توده مردم،برای رسالت الهیبر انگیخته شوند،و حامل پیام آسمانی برای مردم باشند.چنان كه قرآن میفرماید:
اكان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدمصدق عند ربهم قال الكافرون ان هذا لساحر مبین ،آیا برای مردم موجب شگفتی بود كهبه مردی از خودشان وحی كردیم كه مردم را از كیفر گناه بیم ده و به كسانی كهایمان آوردهاند نوید ده كه برای آنان،پیشینه نیك و پاداش شایسته نزدپروردگارشان است؟ اما كافران گفتند:این مرد افسونگری آشكار استیعنی اگرمردم اندكی اندیشه كنند و به خود آیند،این گمان ناروا و نابخردانه در مورد پیامبر ازآنان زدوده میشود.
خداوند برای رفع هر گونه تعجب یا توهم بیجا در مورد بر انگیختن پیامبری ازمیان مردم میفرماید: انا اوحینا الیك كما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الیابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون وسلیمان و آتینا داوود زبورا،و رسلا قد قصصناهم علیك من قبل و رسلا لم نقصصهم علیك وكلم الله موسی تكلیما،رسلا مبشرین و منذرین لئلا یكون للناس علی الله حجهٔ بعد الرسل وكان الله عزیزا حكیما.لكن الله یشهد بما انزل الیك،انزله بعلمه و الملائكهٔ یشهدون و كفیبالله شهیدا.ان الذین كفروا و صدوا عن سبیل الله قد ضلوا ضلالا بعیدا ،ما به تو وحیفرستادیم،همان گونه كه به نوح و پیامبران پس از او وحی فرستادیم ونیزبهابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط بنی اسرائیل و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم،و به داوود زبور دادیم،پیامبرانی كهسرگذشت آنان را پیش از این برای تو باز گفتهایم و پیامبرانی كه سر گذشت آنان رابرای تو بیان نكردهایم.و خداوند با موسی آشكارا سخن گفت و امتیاز از آن او بود.
پیامبرانی كه بشارتگر و بیم دهنده بودند تا پس از این پیامبران،حجتی برای مردمبر خدا باقی نماندو بر همه اتمام حجتشودو خدا توانا و حكیم است.ولیخداوند گواهی میدهد به آن چه بر تو نازل كردهاوآن را به علم خویش نازلكرده است و فرشتگاننیز گواهی میدهند هر چند گواهی خدا كافی است.بیتردید،كسانی كه كفر ورزیدند ومردم رااز راه خدا باز داشتند در گم راهی دوریگرفتار شدهاند.
بنابر این شگفتی ندارد كه به یكی از افراد بشر وحی شود،زیرا پدیدهای است كهبشریتبا آن خو گرفته و پیوسته در طول تاریخ با آن سر و كار داشته است.
●اقسام وحی رسالی
مطابق قرآن وحی رسالی سه گونه است:
و ما كان لبشر ان یكلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه مایشاء انه علی حكیم،و كذلك اوحینا الیك روحا من امرنا
۱- وحی مستقیم:القای مستقیم وحی و بدون واسطه بر قلب پیامبر است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این باره میگوید:ان روح القدس ینفث فی روعی .یعنی:
روح القدس بر درون من میدمد.
۲-خلق صوت:با رسیدن وحی به گوش پیامبر به گونهای كه كسی جز او نشنود.
این گونه شنیدن صوت و ندیدن صاحب صوت مانند آن است كه كسی از پس پردهسخن میگوید،و به همین علتبا تعبیراو من وراء حجاباز آن یاد شده است.
وحی بر حضرت موسی علیه السلام به ویژه در كوه طور چنین بود و نیز وحی بر پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در لیلهٔ المعراج به همین گونه انجام گرفت.
۳-القای وحی به وسیله فرشته:جبرئیل پیام الهی را بر روان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرودمیآورد،چنان كه در قرآن آمده است: نزل به الروح الامین علی قلبك و فانه نزلهعلی قلبك
●امكان وحی
وحی در واقع نوعی برقراری رابطه میان ملا اعلی و ماده سفلی است و از همینرو این پرستش مطرح شده است كه چگونه این رابطه برقرار میشود،در حالی كهسنخیت(همتایی و تناسب)بین رابط و مربوط شرط است؟به علاوه صعود و نزولو مقابله مستلزم تحیز(جهت داشتن)است،حال آن كه جهان ورای ماده دارایتجرد محض(عاری از صفات جسمانی)است.
برخی روشن فكران غرب زده كه به اصطلاح گرایش دینی پیدا كردهاند،با نگاهینو به پدیده وحی میگویند:آن چه پیامبران با نام وحی عرضه كردهاند،انعكاسافكار درونی آنان است.پیامبران مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بودهاند كهخیر اندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملك تجسم یافته و گمانبردهاند كه از جای گاهی دیگر بر آنان الهام شده است.و بدین سبب برخینادرستیها كه در گفتهها و نوشتههای آنان یافت میشود،بدیهی و طبیعی است،زیرا ساختار فكری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جو حاكم بر افكار و عقایدمردم آن زمان است.از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش راآوردهاند كه سپس نادرستی آن ثابتشده است.و گرنه،خداوند اعلی و اشرف از آناست كه نادرستیهایی در سخنش یافتشود
ارائه این گونه تفسیر از جایگاه پیامبران الهی در واقع انكار نبوت است،و گویایاین است كه ارائه كنندگان این تفاسیر یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض كردهاندكه واقعیت را از تخیلات تشخیص ندادهاند،یا آنان را حیلهگر و دروغگو پنداشتهاند.
در حالی كه درستی و صداقت،بزرگی و جلالتشان انبیا بر همگان روشن است. این روشن فكران دچار دو اشتباه شدهاند:
۱- برای تحقیق و بررسی نمونههای وحی آسمانی به كتابهای تحریف شده كهترجمههای ناقص و آمیخته با تصرفات دیگران است رجوع كردهاند.در حالی كهقبلا میبایست از صحت این نوشتهها اطمینان پیدا میكردند.
۲-انسان را موجودی مادی فرض كردهاند.حال آن كه انسان تركیبی از روح وجسد است كه روحش از سنخ ملا اعلی است و سنخیت كه شرط برقراری رابطهمحسوب میشود،وحی را امكان پذیر میكند.
در بیان بعد ملكوتی انسان،مولوی عارف بلند آوازه میگوید:
من ملك بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
مشابه بیت فوق به زبان عربی توسط دانشمند بزرگ ابن سینا نیز بیانشده است:
هبطت الیك من المحل الارفع و رقاء ذات تعزز و تمنع
و در اشعار منسوب به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آمده است:
ا تزعم انك جرم صغیر و فیك انطوی العالم الاكبر
در این بیتبه این واقعیت اشاره شده است كه تمامی مراتب عالم وجودی دروجود انسان نهفته است.
مساله روحانیت انسان و سنخیت او با ملا اعلی در جای خود به طور مفصلبحثشده است.ولی برای این كه بتوانیم بحث وحی و جایگاه آن را به خوبی روشنسازیم،به توضیحاتی چند از قرآن و حدیث اشاره میكنیم.