بخشی از مقاله
مقدمه
بدون شک ادله معتبر روایی سهم بسزایی در تشخیص موارد و مصادیق مشروع و نامشروع توسل دارند.
در منابع حدیثی اهل سنت روایات متعددی در باب توسل مذکور است. از جمله این روایات، دو روایت عثمان بن حنیف است که به طرق مختلفی در منابع اهل سنت نقل شده و حکایتگر وقوع گونه هایی از توسل است.
روایت نخست حکایتگر مراجعه مردی نابینا به پیامبر اکرم و درخواست دعا از آن حضرت است.
روایت دوم بیانگر دو ماجراست. نیمه نخست آن حکایتگر ماجرایی است که پس از وفات پیامبر اکرم و در روزگار خلیفه سوم رخ داده است. مضمون این بخش از روایت ماجرای مرد گرفتاری است که از عثمان بن حنیف درخواست کمک
کرد و او دستورالعمل پیامبر اکرم را به وی آموخت. نیمه پایانی این روایت، بیانگر
ماجرای مراجعه مرد نابینا به پیامبر اکرم و درخواست دعا از آن حضرت است.
بر این اساس روایت دوم از دو ویژگی برخوردار است: یک) ناظر به دو زمان است؛ دو) صدر آن حاکی از فعل یکی از صحابه پیامبر اکرم و ذیل آن بیانگر سخن ایشان است. این هر دو روایت به جهت اشتمال بر سخن حضرت مرفوعه محسوب میشوند.
روایت دوم از لحاظ رجالی و درایی محل تضارب آراء علماء قرار گرفته، دو دسته دیدگاه در اینباره وجود دارد:
دسته اول: بی اشکالی روایی و درایی دو راویت و دلالت بر جواز سه نوع توسل
اکثر علمای اسلامی معتقدند اسناد دو روایت منقول از عثمان بن حنیف از هرگونه اشکالی که راه را بر استناد و استفاده از آنها ببندد، مبراست. از نگاه آنها این دو روایت دال بر جواز سه نوع توسل است: جواز توسل به ذات، جاه و مقام و دعای پیامبر اکرم در زمان حیات و پس از وفات حضرت. این دیدگاه متعلق به شیعیان و بسیاری از مسلمانان غیر وهابی است.
دسته دوم: ضعف رجالی و دلالی روایت دوم و حصر دلالت روایت اول در جواز توسل به عمل صالح و توسل به دعای پیامبر اکرم در زمان حیات
درخصوص روایت اول برخی از وهابیان راه تشکیک در اسناد را پیش گرفتهاند، اما بسیاری از وهابیان سند این روایت را صحیح دانستهاند. این گروه معتقدند روایت مزبور
تنها بر جواز توسل به دعای پیامبر اکرم در زمان حیات ایشان دلالت دارد و تعمیم دلالت آن به زمان پس از وفات آن حضرت صحیح نیست. بنابراین دعای پیامبر فقط
شامل مرد نابینای بهخصوصی که در زمان حیات پیامبر اکرم به ایشان مراجعه و
درخواست دعا نموده، میشود و نابینایانی که روزگار حیات پیامبر اکرم و دعای
ایشان را درک نکردهاند، نمیتوانند برای طلب عافیت از این دعا بهره ببرند (ابنتیمیه، 1416، .(223 :1
عالمان وهابی روایت دوم را از لحاظ رجالی مخدوش میدانند. از لحاظ دلالی نیز آن را شاذ، منکر و یا دروغ پنداشته، آن را غیر قابل استناد میدانند.
ابنتیمیه اولین کسی است که به شبههافکنی درباره این دو روایت پرداخت. پس از او پیروانش با افزودن بر حجم اشکالات بر صحت ادعاهای ابن تیمیه در این باب پافشاری کردند. در میان پیروان فکری ابنتیمیه، محمد ناصر الدین البانی به دلیل افزودن شبهه بر روایات توسل، از شهرت بیشتری برخوردار است.
در مقابل، عالمان مسلمان (به ویژه عالمان اهلسنت) از زمان سربرآوردن ابنتیمیه و پدیدار شدن شبهات مربوط به روایات توسل، همواره در صدد پاسخگویی و دفاع از این روایات بودهاند. » شفاء السقام فی زیاره خیر الانام« اثر تقی الدین سبکی شافعی، »جوهر المنظم« اثر ابنحجر هیثمی، »رفع المناره لتخریج احادیث التوسل و الزیاره« اثر محمود سعید ممدوح، »ارغام المبتدع الغبی بجواز التوسل بالنبی« اثر غماری، حاصل بخشی از این تلاشها میباشد.
مقاله حاضر در صدد است صحت رجالی و دلالی دو روایت مورد بحث را به اثبات رساند. بر این اساس به گردآوری تمامی شبهات وهابیان بر این دو روایت و پاسخ منطقی آنها همت گمارده است. در ادامه پس از بررسی اعتبار و وثاقت عثمان بن حنیف، به بررسی دو روایت منقول از او پرداخته و شبهات پیرامون آنها را پاسخ
خواهیم گفت.
وثاقت عثمان بن حنیف
عثمانبن حنیف انصاری اوسی، از جمله اصحاب پیامبر اکرم (ابن حجر
عسقلانی، 1326، (112 :7 است که در غزوه بدر (همو، بیتا، (372 :4، احد و جنگهای بعدی (ابناثیر، بیتا، 570 :3؛ علاءالدین، 1422، (141 :9 حاضر بوده است.
عبدالملکی محسن ؛آرانی فرمانیان مهدی / حنیف بن عثمان روایات بر وهابیان شبهات به پاسخ
× 31
ابنعبدالبر درباره او مینویسد:
علما با اثر و خبر گفتهاند عمر بن خطاب با صحابه درباره انتخاب نمایندهای در عراق مشورت کرد. تمام صحابه از عثمان بن حنیف نام آوردند. آنها گفتند عثمان بن حنیف چنان بصیرت و عقل و معرفت و تجربهای دارد که از عهده کاری مهمتر از این هم بر میآید (ابنعبدالبر، 1412، .(1033 :3
مزی نیز مینویسد:
بخاری در کتاب الادب المفرد و ترمذی و نسائی و ابن ماجه در کتب خویش از عثمان بن حنیف روایت آوردهاند (مزی، 1400، .(358 :19
عجلی و ابنحبان نیز در کتب الثقات خویش نام عثمان بن حنیف را آوردهاند (عجلی، 327 :1405؛ابنحبان، 1393، .(261 :3 در کتاب سیر سلف الصالحین نیز از عثمان بن حنیف نامبرده شده است (الاصبهانی، بیتا: .(618
با توجه به اینکه عثمان بن حنیف از صحابه است و تمام صحابه عادلند پس عدالت عثمان بن حنیف امری قطعی نزد اهل سنت است.
بررسی روایت اول
متن روایت اول
×
احمد بن حنبل این روایت را اینگونه نقل میکند:
مردی نابینا خدمت رسولخدا رسید و گفت: از خدا بخواه به من عافیت و سلامتی عطا کند. رسول خدا پاسخ داد: اگر بر این مریضی و سختی صبر کنی برای تو بهتر است، اما اگر بخواهی برایت دعا میکنم. او پاسخ داد نه، برایم دعا کن. رسولخدا به مرد نابینا گفت: وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و سپس این دعا را اللهُمﱠبخوان: إِنﱢی
بِنَبِیﱢکَ مُحَمﱠدٍ صَلﱠی االلهُ عَلَیْهِ وَسَلﱠمَ نَبِیﱢ الرﱠحْمَهِ، یَانﱢیمُحَمﱠدُأَتَوَجﱠهُإِ بِکَ إِلَی
سال
حَاجَتِی هَذِهِ فَتَقْضِی، وَتُشَفﱢعُنِی فِیهِ، وَتُشَفﱢعُهُ فِیﱠ. عثمان بن حنیف میگوید مرد نابینا
وبیست دائما این دعا را خواند تا آنکه شفا یافت (ابنحنبل، 1421، .(478 :28
،دوم سند روایت اول از نگاه محدثین
شماره برخی از محدثین و محققین مانند ترمذی 1395)، (569 :5، حاکم نیشابوری
و هشتاد
1411)، (458 :1، محققین مسند احمد (ابنجنبل، همان) و تلیدی، محشی تهذیب
الخصائص (سیوطی، 1410، (366 این روایت را صحیح برشمردهاند.
ششم شبهه در سند روایت
سلیمان بن سمحان مینویسد:
×
32
این روایت غیر محفوظ بوده، دارای یک اشکال مشهور است. در سند آن نام عیسی بن ماهان الرازی التیمی وجود دارد (ابنسمحان، .(268 :1426
بسیاری از علمای رجال ابنماهان را تضعیف نمودهاند. ابنحجر درباره او میگوید: اکثر محدثین او را ضعیف شمردهاند. احمد او را قوی ندانسته، ابوحاتم او را صدوق دانسته است. ابنالمدینی او را ثقه مبتلا به اختلاط میداند. در جای دیگر گفته است حدیث او نوشته میشود الا اینکه او مبتلا به خطا است. قلانسی میگوید او فردی سیئ الحفظ است. ابنحبان معتقد است وی روایات منکر را نقل میکند. ابوزرعه میگوید او زیاد به وهم در روایت مبتلا میشد. ذهبی نیز مینویسد رازی تیمی ابن جعفر رازی تمیم که به کنیه اش شهرت یافته است، نامش عیسی بن ابو عیسی عبداالله بن ماهان است و اصل او از مرو است که مدام برای تجارت به ری میرفت. او صدوق و بد حافظه بود به خصوص از مغیره (ن.ک. ابنسمحان، همان: .(269-268
پاسخ
مسلمانان غیر وهابی سند روایت اول را ثابت و بدون اشکال میدانند. بسیاری از عالمان وهابی نظیر البانی (84 :1421) و صالح آلشیخ (623 :1424)، رفاعی :1399) (166 و حافظ حکمی 1410)، (521 :2 به پیروی از ابن تیمیه به صحت یا حسن بودن سند این روایت تصریح کردهاند. تعداد بسیار معدودی از وهابیان برای خدشه در اسناد این روایت تلاش کردهاند.
البانی در اینباره مینویسد:
برخی گمان کرده اند مقصود از ابوجعفر شخص ابن جعفر عیسی بن ماهان رازی است، که البته وی فردی صدوق اما سیئ الحفظ است. لکن این گمان مردود است. زیرا مقصود ابوجعفر خطمی است نه رازی . و احمد بن حنبل در روایت دیگری به نام خطمی تصریح نموده و این اشتباه و ابهام را رفع نموده است. در معجم صغیر طبرانی نیز با وصف خطمی همراه است طبرانی در آنجا تاکید میکند که ابوجعفری که از عماره بن خزیمه نقل روایت میکند، همان خطمی است (البانی، .(69 :1421
صالح آلشیخ نیز تصریح میکند که مقصود از اباجعفر همان عمیر بن یزید انصاری خطمی است که صدوق است (آلشیخ، .(42 :1422
شبهات مربوط به دلالت روایت اول و پاسخها
محور اصلی اختلافات وهابیان و سایر مسلمین در دلالت این روایت است. وهابیان معتقدند این روایت تنها بر جواز توسل به دعای پیامبر اکرم در زمان حیات آن
عبدالملکی محسن ؛آرانی فرمانیان مهدی / حنیف بن عثمان روایات بر وهابیان شبهات به پاسخ
× 33
×
سالبیست
و،دوم شمارههشتاد
وششم × 34
حضرت دلالت می کند و جواز سایر موارد توسل از این روایت به دست نمیآید. در
مقابل سایر مسلمین معتقدند از این روایت جواز توسل به ذات و مقام پیامبر اکرم نیز استفاده میشود (شوکانی، .(212 :1984
شبهه اول
وهابیان مدعی هستند دعای پیامبر اکرم ، رکن اصلی روایت است (البانی، همان: 71 و (74 و تنها بر جواز توسل به دعای آن حضرت در زمان حیات ایشان دلالت دارد. این ادعا با چند دلیل همراه است:
(1 علت اصلی مراجعه مرد نابینا به پیامبر اکرم ، درخواست دعا از ایشان بود. مرد نابینا با آنکه میتوانست در خانه بنشیند و ذات و مقام پیامبر را وسیله قرار دهد، نزد ایشان رفت و درخواست دعا نمود (البانی، همان: .(70
(2 اگر مرد نابینا توسل به ذات و مقام را مشروع و جائز میدانست نیازی به مراجعه به پیامبر و درخواست دعا از ایشان نبود، حال آنکه نزد حضرت رفت و از ایشان درخواست دعا نمود (حکمی، همان، .(523 :2
(3 پیامبر اکرم با گفتنِ جمله »اگر صبر کنی برای تو بهتر است، اما اگر
بخواهی برایت دعا میکنم«، به مرد نابینا وعده دعا داد و چون مرد نابینا بر
درخواست دعا اصرار ورزید، وفاء به وعده بر پیامبر واجب شد (البانی، همان: .(71 (4 علماء از روایت رجل اعمی توسل به دعای پیامبر اکرم را فهمیدهاند، زیرا آن را در باب معجزات و دعاهای مستجاب حضرت ذکر کردهاند (همان: .(74 (5 در قیاس، وجود مماثلت و اشتراک میان مقیس و مقیس علیه شرط است، حال که معلوم شد سبب محور اصلی روایت و دلیل شفا یافتن مرد نابینا، دعای پیامبر بوده است، پس افراد محروم از دعای حضرت فاقد رکن اصلی بوده، نمیتوانند خود را به
رجل اعمی که از موهبت دعای پیامبر اکرم برخوردار شده، قیاس کنند؛ زیرا چنین قیاسی (قیاس میان توسل به دعای پیامبر در حیات و توسل به پیامبر در ممات) فاقد شرط مماثلت و اشتراک است (عروسی، 1432، .(749 :2
(6 اگر عامل اصلی شفا یافتن مرد نابینا توسل به ذات و جاه پیامبر اکرم بود پس باید همه نابینایان صحابه یا برخی از آنان پس از عمل به دستورالعمل مذکور در روایت و توسل به ذات و جاه حضرت، از موهبت شفا و عافیت برخوردار میشدند؛ حال
آنکه چنین خبری از صحابه به ما نرسیده است. اینکه صحابه عمل به این سفارش را ترک گفتهاند دلیلی محکم بر عدم مشروعیت چنین توسلی است (همان: .(750
پاسخ:
درباره این شبهه چند نکته قابل ذکر است:
(1 از منطوق روایت مشروعیت پنج مورد از موارد توسل به دست میآید: توسل به
عمل صالح، توسل به دعای پیامبر اکرم در زمان حیات، توسل به دعای آن حضرت پس از حیات، توسل به ذات حضرت در زمان حیات و توسل به ذات حضرت پس از حیات.
در میان موارد مذکور تنها مشروعیت مورد اول و دوم محل اتفاق است. مشروعیت مورد سوم و پنجم با در نظر گرفتن یک اصل مهم به دست میآید و آن اینکه آیات و روایات دارای عموم زمانی هستند و اختصاص دادن آنها به زمانی خاص، نیازمند دلیل
است. مشروعیت مورد چهارم از دعایی که پیامبر اکرم به مرد نابینا آموخت بدست میآید. ظهور و دلالت دو کلمه بنبیّ»ک« و »بک« در دعای حضرت، بر مشروعیت توسل به ذات ایشان قابل انکار نیست. بر این اساس منحصر کردن دلالت روایت در
توسل به دعای پیامبر اکرم استبعاد محض و پنداری باطل است.
(2 برخی از قضایایی که به عنوان دلیل ذکر شدهاند، سخنانی درست است، اما ربطی به محل نزاع ندارد. بهعنوان مثال بی تردید مرد نابینا برای درخواست دعا از پیامبر
اکرم به ایشان مراجعه کرد، اما حضرت به وی توسل به ذات را آموخت. این دو قابل جمع بوده، سازگار با هم هستند. ضمن آنکه وهابیان ظاهر فعل صحابی (مرد نابینا) را اخذ کرده و از ظاهر عبارت دعای پیامبر صرف نظر میکنند، حال آنکه بدون شک
فعل و سخن پیامبر اکرم بر فعل و سخن صحابی رجحان دارد.
(3 برخی از قضایایی که بهعنوان دلیل ذکر شدهاند نادرست است. بهعنوان مثال ذکر یک روایت ذیل عنوان و موضوعی خاص به معنای بیگانگی از سایر عناوین و موضوعات نیست. بر این اساس ذکر این روایت در ذیل باب معجزات و دعاهای مستجاب پیامبر
اکرم بر نادرستی قول مخالفان وهابیان دلالت ندارد. بهعنوان مثال فقیه هنگام مراجعه به روایات، از روایات مذکور در ذیل عناوین غیرمربوط با بحث خود چشمپوشی نمیکند، بلکه گاه به روایاتی استناد میجوید که در ذیل ابواب و عناوینی بیگانه از
عبدالملکی محسن ؛آرانی فرمانیان مهدی / حنیف بن عثمان روایات بر وهابیان شبهات به پاسخ
× 35
×
سالبیست
و،دوم شمارههشتاد
وششم × 36
موضوع بحث فقیه ذکر شده است. بر این اساس ذکر این روایت در ذیل باب معجزات و
دعاهای مستجاب پیامبر اکرم بر نادرستی قول مخالفان وهابیان دلالت ندارد. نکته جالب آنکه تعداد اندکی از محدثین، این روایت را ذیل باب معجزات و دعاهای
مستجاب پیامبر اکرم آوردهاند (بیهقی، 2009، (325 :1 و سایر محدثین، روایت مزبور را در ابواب دیگری نقل کردهاند (ن.ک. ابنخزیمه، بیتا، 224 :2؛ بکردوش، 1415، 447 :2؛ حاکم نیشابوری، همان، .(700 :1
(4 اینکه مرد نابینا برای درخواست دعا نزد پیامبر اکرم رفت و حضرت وعده دعا به او داد، و در عین حال به مرد نابینا دعا آموخت، جملگی قضایای صادقاند، اما
سخن در مضمون و محتوای دعای پیامبر است. پیامبر اکرم در عبارت »اتوجه الیک بنبیک« و جای دیگر از این روایت، توسل به ذات خودش را به مرد نابینا آموخت.
(5 برخی از ادله مذکور تنها احتمالاتی هستند که نیازمند اثبات میباشند. وهابیان در میان احتمالات مختلف، احتمالات موافق با رای خود را بدون هیچ مرجحی برگزیده،
و از ذکر احتمالات مخالف چشمپوشی میکنند. بهعنوان مثال این دلیل که »اگر مرد نابینا توسل به ذات و مقام را مشروع و جائز میدانست، دیگر نیازی به مراجعه به پیامبر
و درخواست دعا از ایشان نبود« (حکمی، همان) از این سنخ است. مثال دیگر در همین باب این سخن وهابیان است که میگویند: »مرد نابینا با آنکه میتوانست در خانه بنشیند و ذات و مقام پیامبر را وسیله قرار دهد، نزد رسول خدا رفت و درخواست دعا
نمود« (البانی، همان: .(70 توضیح اینکه مراجعه به پیامبر اکرم و درخواست دعا از ایشان، با اعتقاد به جواز توسل به ذات حضرتش تنافی و تضادی ندارد. مرد نابینا به دلیل اعتقاد به آبرومندی آن حضرت نزد خداوند، توسل به دعای ایشان را از توسل خودش به ذات آن حضرت، نزدیکتر به اجابت میداند، لذا نزد ایشان میرود.
داستان رجل اعمی با روایت عثمان بن حنیف و از زمان آمدن مرد نابینا نزد پیامبر اکرم آغاز میشود، نه با روایت مرد نابینا و از داخل خانه وی. بنابراین عثمان بن حنیف تنها از مشاهده خود خبر میدهد و از آنچه در خانه و خلوت مرد نابینا رخ داده اطلاعی در دست نیست. ممکن است مرد نابینا در خانه خود به ذات یا مقام پیامبر متوسل شده باشد، گرچه احتمال خلاف این مطلب نیز میرود! نکته مهم آن است که برگزیدن هریک از این دو احتمال نیازمند دلیل است.
نکته دیگر آنکه، حتی اگر در متن روایت به این مطلب اشاره میشد که مرد نابینا میان رفتن نزد پیامبر و ماندن در خانه و توسل به ذات یا مقام پیامبر، ترجیح داد نزد پیامبر برود، بازهم این فعل مرد نابینا بر عدم جواز توسل در غیاب پیامبر دلالت ندارد.
در رابطه با دلیل پنجم وهابیان باید گفت: مشروعیت توسل به ذات برآمده از قیاس نیست، بلکه از منطوق روایت به دست میآید.
در پاسخ به دلیل ششم نیز گفتنی است: براساس منطوق روایت عثمان بن حنیف، مردی نابینا که از صحابه رسولخدا بوده، با توسل به ذات پیامبر بهبود یافته است. نادیده گرفتن این نکته روشن و تکیه بر روایات نرسیده، از انصاف بهدور است. دیگر آنکه گزارشها و روایاتی که در باب صحابه و سلف رسیده، بسیار محدود و کم است، و تمام افعال آنها را پوشش نمیدهد؛ بر این اساس فقدان روایت در موضوعی خاص بر متروک بودن آن مساله نزد صحابه و سلف دلالت ندارد. از سوی دیگر ترک فعل از سوی فرد معصوم، تنها بر عدم وجوب دلالت دارد. به تعبیر دیگر، ترک، اعم از حرمت و اباحه است. بنابراین ترک فعل از سوی صحابه و سلفالزاماً، بهمعنای اعتقاد به حرمت این نوع از توسل نزد آنان نیست.
متاسفانه این شبهه و برخی از شبهاتی آتی، ناشی از روش غلط وهابیان در بحث است. آنها با بزرگنمایی بخشی از روایت که موافق با رای ایشان است، در صدد پنهانسازی یا تاویل آن بخش از روایت که مخالف با رای ایشان است، برآمدهاند!
شبهه دوم
البانی میگوید:
متاسفانه مخالفین فکری ما، تنها به عبارت »اللهم إنی أسألک، وأتوسل إلیک بنبیک محمد« چشم دوختهاند. آنها میان باء جاره و نبیک کلمه ذات و جاه را مقدر دانسته
و بر این اساس حکم جواز توسل به ذات پیامبر را به دست آوردهاند. در حالیکه در سیاق حدیث سخنی از ذات و جاه پیامبر به میان نیامده است؛ لذا نمیتوان کلمه ذات و جاه را در تقدیر گرفت. اما تقدیر گرفتن واژه دعا با سیاق حدیث و سایر ادله
و قرائن سازگار است؛ چنانکه مفسرین شیعه و سنی با لحاظ سیاق و قرائن درباره
يَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَآیهشریفهالَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ گفتهاند مقصود اهل قریه و اصحاب عیر است نه خود قریه و عیر (البانی، همان: .(74
پاسخ
در پاسخ به این شبهه نیز چند نکته قابل ذکر است:
عبدالملکی محسن ؛آرانی فرمانیان مهدی / حنیف بن عثمان روایات بر وهابیان شبهات به پاسخ
× 37
×
سالبیست
و،دوم شمارههشتاد
وششم × 38
(1 اصل و قاعده اولی در مواجهه با یک روایت، استفاده از ظاهر روایت است، و خروج از اصل، و مقدر پنداشتن برخی کلمات در روایت، نیازمند دلیل است.
(2 کسانی که از این روایت جواز توسل به ذات پیامبر اکرم را به دست آوردهاند، هیچ گاه قائل به مقدر بودن کلمه ذات میان باء جاره و کلمه نبیک نشدهاند، بلکه آنها و تمام اعراب فهیم به خوبی میدانند که عبارت »اللهم إنی أسألک، و أتوسل إلیک بنبیک محمد« بسیار گویا و ظاهر بوده، و در نفس و ذات آن حضرت ظهور دارد. کافی است این روایت به یک عرب خالیالذهن از مناقشات وهابیان و سایر مسلمین
عرضه شود، سپس از او سوال شود پیامبر اکرم در عبارت این دعا به مرد نابینا چه
آموخت؟